تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۸ و ۳۹ جلسه ۳ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی سه جلسه تفسیر آیه سی و هشتم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۳۸)»[۱]. به نام خداوند بخشنده بخشایشگر گفتیم: همگى […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۸ و ۳۹ جلسه ۳
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
سه جلسه تفسیر آیه سی و هشتم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۳۸)»[۱].
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
گفتیم: همگى از آن [مرتبه و مقام] فرود آیید؛ چنانچه از سوى من هدایتى براى شما آمد، پس کسانى که از هدایتم پیروى کنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگین شوند.
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۸ و ۳۹
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»[۱].
گفتیم: همگى از آن [مرتبه و مقام] فرود آیید؛ چنانچه از سوى من هدایتى براى شما آمد، پس کسانى که از هدایتم پیروى کنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگین شوند.
دو، سه نکتهی دیگر در آیهی شریفهی سی و هشتم سورهی مبارکهی بقره داریم و از آن میگذریم. به دنبال آنکه فرمودند: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً» بحث شرطی است که قرار میدهند. «هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» یعنی آنچه که مشروط است که عدم خوف و عدم حزن در مؤمن است، آن جایی است که تعبیّت مطلق داشته باشد.
«فَمَنْ تَبِعَ»، «مَن» از ادات شرط است و هر کجا که شرط آمد تا زمانی که شرط با، مشروط موجود است و الّا معدوم است. یعنی بدون شرط، مشروط نمیآید. کسی که تکویناً و تشریعاً تبعیّت از خدا و هدایتهای الهی را نداشته باشد، خوف و حزن بر او است.
به نتیجه آن کسانی که در دامنهی کفر و الحاد به سر میبرند و در دامنهی بندگی و تبعیّت نیستند، هیچ موقع آرامش ندارند. یعنی همیشه ترس و لرزه بر آنها مستولی است و همچنین دائماً بر وقت موجود خود و بر آتی و آیندهی خود در حزن و اندوه به سر میبرند.
لذا این «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ» تبعیّت در اینجا تبعیّت مطلق است. یعنی اگر کسی تبعیّت بندگی مطلق خداوند و دستورات خداوند را داشته باشد، آن وقت «فَلا خَوْفٌ» «فاء» متفرّع بر این شرط است که «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» که بحث خوف را هم عرض کردیم، بحث حزن را هم عرض کردیم.
«وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» یعنی آنها هیچ موقع محزون نمیشوند، حزن و اندوه چه در دنیا، چه در آخرت؛ چه بر دنیا، چه بر آخرت ندارند. یعنی آنها در هنگام وقت مرگ هم نگرانی ندارند. چون اوّلین لحظهی مرگ، اوّلین لحظهی راحتی و آسایش برای آنها خواهد بود. این نکاتی است که در این کلمات وجود دارد و ما باید دقّت بیشتری داشته باشیم.
آیه ۳۹، سورهی بقره میفرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» گرچه ما در سورهی مبارکهی بقره، آیه ۶ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ» بحث کفر و اقسام کفر را بیان کردیم. یک اشارهای به این آیه میکنیم و رد میشویم.
«وَ الَّذینَ کَفَرُوا» بحث کفر واضح است. «کَفَرَ» در زبان عربی به معنای «سَتَرَ» است، یعنی آنها که حقّ و حقیقت را بپوشانند، واقعیتهای الهی را نادیده بگیرند و بپوشانند، «وَ کَذَّبُوا» و نشانههای خدا را تکذیب بکنند.
«أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ» اینها همیشه اصحاب آتش هستند. اصحاب نار یعنی همراهان آتش. همنشینان نار هستند «هُمْ فیها خالِدُونَ» و در آن بحث خلود هم وجود دارد.
در این آیه دو چیز منجرّ به خلود در جهنّم و همصحبتی و مصاحبت داشتن با نار است. یکی کفر، یکی تکذیب آیات خدا که اگر کسی کفر ورزید و آنچه را که خداوند برای انسان قرار داده بود، پوشاند، حقیقت را نادیده گرفت و همچنین نشانههای حضرت حق را تکذیب کرد، این دو منجر به خلود در آتش و مصاحبت داشتن با آتش برای کفّار و مکذّبین آیات خداوند خواهد شد.
نکاتی که در این بحث بود، در سورهی بقره آیه ششم آنها را عرض کردیم. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» بحث کفر را گفتیم. البتّه کفری که در اینجا بود به معنای کفر حقیقی بود که البتّه در اقسام معانی کفر، یک کفر حسن هم داشتیم. ذیل آیت الکرسی است که کفر به طاغوت است، کسی که به طاغوت کفر بورزد، مورد تحسین قرار میگیرد، به آن کفر حسن میگویند.
ولی آنچه که در این آیه (سورهی بقره، آیه ۳۹) و در آیهی «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ»[۲] داریم، این کفر به معنای همان کفر در برابر ذات اقدس الهی و حقایق الهی است. یعنی آنها کفر حق را میکنند، پوشانندهی حقیقت و حقایق الهی هستند، این منجرّ به مصاحبت با نار و خلود در آتش جهنّم خواهد بود.
بعد میفرمایند: «یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»[۳] کلمهی بنی اسرائیل، اسرائیل نام دیگر حضرت یعقوب (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) است و بنی هم همان فرزندان خود یعقوب بودند که حضرت ۱۲ پسر داشته است که حضرت یوسف یکی از آنها بوده است و ۱۱ پسر دیگر که داستان یوسف را همه میدانید.
البتّه حضرت یعقوب، فرزند حضرت اسحاق (علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام) است و حضرت اسحاق هم فرزند حضرت ابراهیم خلیل و برادر دیگر حضرت اسحاق که از پدر یکی از مادر دو تا بودند، حضرت اسماعیل (علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام) که حضرت اسماعیل جدّ اعلای نبیّ مکرّم و ائمّهی اطهار (سلام الله علیهم أجمعین) هستند.
حضرت اسحاق به یعقوب و یعقوب به حضرت یوسف و دایرهی نبوّت در خاندان حضرت اسحاق به بعد دیگر از حضرت یوسف منقطع شده است امّا بحث نبوّت وارد در خاندان حضرت اسماعیل میشود تا به حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و السّلام) برسد که خاتم انبیاء و خاتم رسل است، یعنی تکمیل کننده و کامل کنندهی نبوّت و رسالت از طرف خدا بر انسانها است.
بعد میفرماید: «یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» خداوند نعمتهای فراوانی را به بنی اسرائیل اعطا میفرمود. مثل بحث حضرت یوسف و نمونهای از حکومت صالحان (که توسّط حضرت یوسف پایهگذاری شد) که مردم بسیار در حکومت حضرت یوسف استفاده و نفع بردند.
کلاً بنی اسرائیل آدمهایی بودند که معمولاً کفران نعمت میکردند. یعنی آنها دائماً در خطا و معصیت و گناه و تمرّد از انبیای بنی اسرائیل بودند و بسیار هم ..
- بعضی از آنها.
– ایشان میفرماید: بعضی از آنها. و بسیار هم در بحث انبیاء بیرحم بودند که انبیای بسیاری را میکشتند. خیلی از پیغمبران خود را، دهها و صدها پیغمبر را کشتند و رحم نمیکردند و حضرت عیسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) را هم در نهایت به حسب ظاهر به دار آویختند، به صلیب کشیدند.
- حضرت یحیی را هم سر بریدند.
– اینها چیزی بوده است که از مسلّمات تاریخ بنی اسرائیل بوده است و همیشه هم پیغمبران از سمت آنها مورد تعرّض و اذیّت قرار میگرفتند که خیلی از آنها منجر به این میشده است که نفرین میکردند، بلاهای بسیاری بر آنها نازل میشده است و آنها تنبیه میشدند، امّا تنبیه آنها به آخر نمیکشید و متنبّه واقعی نمیشدند. لذا همیشه در آیات شریفهی قرآن بیان کفر و اذیّت کردن آنها به پیغمبرها و همهی اینها بیان شده است، کراراً هم بیان شده است.
یکی از جاهایی که در اوّل این سوره (سورهی بقره) -که دومین سورهی قرآن است- حضرت جلّ و اعلی قصّهی بنی اسرائیل را آوردند، همین آیه است. آیه ۴۰، سورهی مبارکهی بقره میفرماید: «یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» جالب این است که خیلی از نعمتهای بنی اسرائیل را خداوند شخصاً به آنها اعطا فرموده است. یک وقت فرموده بود: «انعمنا علیکم» اینجا میفرماید: «أَنْعَمْتُ» یعنی خود من، شخص خود حضرت جلّ و اعلی میفرماید: «أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ».
- بقیه را هم که خدا میدهد؟
– بعضی وقتها نعمتهای الهی به واسطهی اسباب و علل است، اینها «انعمنا» است. نعمتهایی که خدا میدهد با اسباب و علل است. بعضی وقتها خود خدا مستقیماً عنایت میکند.
- مثال بزنید.
– همین قصّههایی که در میان خود بنی اسرائیل داشته است، بعضی از نعمتهایی که خداوند به بنی اسرائیل داد -مثل همان قصّهی حضرت یوسف- این بحث این است که خود خداوند آن را عنایت میفرماید. همان بحث حضرت یوسف، همان قصّهی
- پادشاهی او.
– پادشاهی ایشان و نعمتهایی که در ذیل آنها عنایت فرمود. بحث فرعون و حضرت موسی را شما دقّت بفرمایید. خداوند آنجا عنایت میفرماید که خود خداوند به آب دستور میدهد که این آب کنار برود و حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) و اصحاب از آنجا عبور میکنند، از آن طرف فرعون را غرق میکند. اینها نعمتهای خاصّ حضرت حق است.
آنچه که مسلّم است این است که اگر «أَنْعَمْتُ» گفت، اینجا توجّه خاص حضرت حق به آن افراد و مؤمنین است. آنجایی که «انعمنا» گفته است، نعمتهای عام خداوند است، اینجا نعمتهای خاص خداوند است.
بعد میفرماید: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»[۴] باید به عهدی که با من بستید، وفا بکنید. این بحث عهد و وفای به عهد و اینها همه جا وجود دارد. یعنی در عرف جامعه وجود دارد، در کلّ ملل است، در کلّ ادیان است. انسانها خیلی روی بحث وفای به عهد دقّت دارند.
و همهی آیات قرآن و روایات اهل بیت بر این هستند که وفای به عهد رکن است که در روایت از صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) داریم که فرمود: یکی از ارکان دین «الْوَفَاءَ بِالْعَهْدِ»[۵] وفای به عهد یکی از ارکان دین است. چه وفای به عهد در برابر خداوند، چه حتّی وفای به عهد در برابر خود ما.
عهد و پیمانهایی که با همدیگر میبندیم اینها هم باید مورد دقّت قرار بگیرد که وفای به عهدی که ما میگوییم باید انجام بشود.
حتّی در روایات داریم که یکی از علامتهای منافقین این است که خلاف وعده و عهد عمل میکنند. وفای به عهد خیلی مهم است.
همهی ما یک عهد ازلی داریم و آن عهد بندگی خدا است، قبلاً هم داشتیم که ذیل این آیات بیان شده است، بحث سورهی مبارکهی یس، آیات ۶۰ و ۶۱ که آنجا بیان شد. بحث آیهی «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى»[۶] همان عهد ازلی را بیان میکند که همهی اینها بر این است که ما بندگی خدا را بکنیم. «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[۷].
یکی از مفادّ این عهد نامه، بندگی خدا و بندگی نکردن شیطان است و میفرماید: «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» بندگی ذات اقدس احق و حضرت ربوبی جلّ و اعلی همان صراط مستقیم است.
اینجا هم میفرماید: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدی»[۸] همهی شما باید به عهد من وفا بکنید. «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» إنشاءالله یک تفصیلی بر بحث وفای به عهد انجام میدهیم و راجع به همین آیه هم آنچه که مورد نظر در وفای به عهد است را حتماً دقّت داشته باشید.
آیاتی که پیرامون عهد انسانها با خدا است که بحث بندگی با خدا است و بندگی کردن و سر سپردن در درگاه الهی است را بیان میکنیم.
فقط اشاره بکنم که بندگی بر خدا، یعنی اینکه هر کاری که خدا از ما خواست ما باید تبعیّت محض داشته باشیم مطلقا باید… مثل همان آیهی قبل که فرمودند: «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۹] «فَمَنْ تَبِعَ» این تبعیّت اطلاق دارد. یعنی ما باید هر آنچه خداوند میفرمایند و مورد رضایت او است را تبعیّت بکنیم، ما باید بندگی بکنیم. بندگی خدا به این نیست که هر کجا که به نفع ما باشد یا به زعم ما خوش بیاید، میگوییم: خوب است. هر کجا که یک مقدار سختی داشته باشد میگوییم: نه. بندگی اینطور نمیشود که هر چیزی که مورد علاقهی ما باشد، این را دوست داشته باشیم. هر چیزی که مورد علاقهی ما نباشد، دوست نداشته باشیم. باید پول بدهیم این برای ما سخت باشد، میگوییم: نه. باید حج برویم میگوییم: نه. خدا میگوید: باید حج بروید.
خدا میداند وقتی شما در راه حج میروید، باید یک سری پولهایی را خرج بکنید. اصلاً یکی از شرایط وجوب حج استطاعت مالی است. استطاعت مالی که داشته باشید، باید بروید. البتّه همراه با استطاعت از بدن و استطاعت از راه، یعنی باز بودن راه. همهی اینها کلاً استطاعت میشود.
ولی ما نمیتوانیم بیاییم برای خود تز بدهیم که بیاییم به جای اینکه مکّه برویم، برویم چند تا دختر را تجهیز بکنیم شوهر بدهیم. نه اینها کاری به این حرفها ندارد. حج جای خود است. زکات جای خود است. خمس جای خود است. همهی آنچه که در مسائل مالی برای عباد وجود دارد، باید انجام بدهند. بله سخت است، پول دادن سخت است.
آنچه که مسلّم است این است که در مسائل مالی ما باید با اشتیاق آنچه خدا فرموده است را عمل بکنیم. در مسائل جانی هم همینطور است. اینقدر برای امام حسین عزاداری میکنیم، برای این است که هر آنچه که داشت در برابر امر خداوند در طبق اخلاق و ایثار قرار داد. جان و مال و حتّی عرض، عرض و آبروی خود را هم قرار داد. اینها نکات بسیار مهمّی است.
لذا آنچه که ما باید در برابر خدا تبعیّت داشته باشیم، تبعیّت محض و مطلق در همهی امور است، آن وقت نتیجهی آن «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» است و إنشاءالله در نهایت آن هم آن جنّاتی است که در آن خالد خواهیم بود. نکاتی که در این آیه بیشتر ما مدّنظر قرار میگیرد برای فردا باشد.
[۱]– سورهی بقره، آیات ۳۸ و ۳۹٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۶٫
[۳]– همان، آیه ۴۰٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۴۰٫
[۵]– الأمالی (للصدوق)، ص ۲۲۱٫
[۶]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۲٫
[۷]– سورهی یس، آیه ۶۱٫
[۸]– سورهی بقره، آیه ۴۰٫
[۹]– همان، آیه ۳۸٫
بازدیدها: 2
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.