۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیات 06 تا 07
  • شناسه : 1824
  • 26 دسامبر 2021 - 12:45
  • 282 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۶ و ۷ بقره | انذار کافرین | جلسه ۱۵
آیه ۶ و ۷ بقره | انذار کافرین | جلسه 15

آیه ۶ و ۷ بقره | انذار کافرین | جلسه ۱۵

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۵ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶)  خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ […]

...فهرست مطالب

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۵

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶)  خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

بى‏تردید کسانى که [به خدا و آیاتش‏] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب‏] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمى‏آورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان‏] بر دل‏ها و گوش‏هایشان مُهرِ [تیره‏بختى‏] نهاده، و بر چشم‏هایشان پرده‏اى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمى‏بینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

—————————————–

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶)  خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

بى‏تردید کسانى که [به خدا و آیاتش‏] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب‏] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمى‏آورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان‏] بر دل‏ها و گوش‏هایشان مُهرِ [تیره‏بختى‏] نهاده، و بر چشم‏هایشان پرده‏اى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمى‏بینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

معنای حقیقی «ل» اختصاص در «لَهُم»

«خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»[۱] جمله‌ی «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» که عطف به «خَتَمَ اللَّهُ» است. کلمه‌ی اوّل «لَهُمْ» است که در این‌جا «ل» اختصاص است، یک وقت کسی اشتباه نگیرد که فکر کند این‌جا «ل»، «ل» نفی باشد؛ نه، «ل» نفیّه در واقع معنای حقیقی «ل» نیست، معنای حقیقی «ل» اختصاص است. «ل» در این‌جا به معنای اختصاص است یعنی بر این کافرینی مختص است که «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ» عذاب عظیم اختصاص دارد.

معنای نفی «علی» در برخی آیات قرآنی

حالا شاید گاهی اوقات به ذهن خطور کند که «عَلی» همیشه هر جا می‌آید «عَلی» ضرریّه است، در حالی که این‌طور نیست، خیلی از مواقع «عَلی» ضرریّه استعمال نشده است، «عَلی» آمده است، امّا در واقع معنای نفی هم می‌دهد. مثل مثلاً «أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۲] یا «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»[۳]. این‌جا گرچه معنای ضرر در «عَلی»  است، امّا به جهت آنچه که استعمال شده است، آن در واقع معنای نفی می‌دهد.

افاده‌ی حصر در کلمه‌ی «لَهُم»

این «لَهُم» مقدّم شده است، «تَقدیمِ مَا حَقُّهُ التَّاخیر یُفیدُ الحَصر» این اختصاص را منحصر کرده‌اند برای آن کسانی که این صفات را دارند. لذا «لَهُم» مقدّمه شده است و این‌جا افاده‌ی حصر می‌دهد، تقدیم خبر است. حق خبر این است که مؤخّر باشد، اگر ما آن را مقدّم داشتیم افاده‌ی حصر می‌کند.

معنای کلمه‌ی عذاب

کلمات استعمالی دیگر در این آیه کلمه‌ی عذاب است، معنای خود کلمه‌ی عذاب شکنجه‌ها و یکی از اسباب آن در این‌جا آتش است. انواع عقوبت‌هایی که برای انسان است، آتش است که خود وسیله‌ی شکنجه‌ی انسان است. عذاب یعنی شکنجه، نکال. مانند نکال به معنای شکنجه.

استشهاد دو معنا از کلمه‌ی عظمت

در لفظ عظیم به معنای آن چیزی است که نشود آن را توصیف کرد، مثل «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ». این خُلُق حضرت چیزی است که نمی‌شود آن را توصیف کرد، نمی‌شود آن را درک کرد. این سوره‌ی مبارکه‌ی قلم، آیه‌ ۴ بود که فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» که ما دو مطلب را از این آیه استشهاد کردیم. یکی همین معنای عظمت که حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر خلقی است که کنه و غایت آن را نمی‌شود درک کرد. یکی هم همان معنایی که راجع به «عَلی» بود که معنای ضرر در آن نبود.

عظمت تخت بلقیس و واکنش هدهد در برابر آن

آیه‌ی دیگری در سوره ی مبارکه‌ی نمل، آیه‌ ۲۳ که راجع به بلقیس و تخت و بارگاه او است. «وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ»[۴] که عظمت تخت بلقیس را می‌خواهد بگوید، از این جهت که جناب هدهد نمی‌توانست آن را بفهمد، نمی‌توانست آن را توصیف کند. لذا عظمت را برای همین به ایشان می‌گویند.

توصیف کلمه‌ی عرش عظیم

یا در آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی نمل، آیه‌ ۲۶ که می‌فرماید: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ‏»[۵] که عرش را باز به کلمه‌ی عظیم توصیف کرده است. این‌جا حضرت صادق فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَظِیمٌ رَفِیعٌ لَا یَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ»[۶] خدا چنان عظمتی دارد که بندگانش قادر به توصیف او نیستند.

خود «إِنَّ اللَّهَ عَظِیمٌ رَفِیعٌ» که در روایت آمده است، باز خود کلمه‌ی عظیم را دوباره بیان کرده است و در آن آیه‌ی قبلی هم عرش عظیم را فرموده است که آیه‌ ۲۶ سوره‌ی نمل است. در کافی هم راجع به کلمه‌ی عظیم بیان فرموده است.

درک عظمت خلق پیغمبر

-‌ نه، عظمت او که برای خدا نیست، عظمت را که توصیف می‌کنیم یعنی آن قدر از لحاظ وجودی بلند مرتبه است که برای آن مخاطب قابل توصیف نیست، نمی‌تواند او را توصیف کند. «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»[۷] یعنی واقعاً ما مسلمان‌ها نمی‌توانیم خلق پیغمبر را بفهمیم.

گفتند یک کسی داشت شب قدر دعا می‌خواند یا آقای قرائتی می‌گفت کنار حجر الأسود ایستاده بودم، دیدم یک پیرمرد بازاری اصفهانی ایستاده است، مدام دارد التماس می‌کند و سر خود را داخل حجر می‌برد و بیرون می‌آورد و مدام خدا را صدا می‌زد. من کنجکاو شدم ببینم او از خدا چه می‌خواهد. گفت وقتی خوب حرف‌های خود را زد و استغاثه کرد، گفت: خدایا شمر را نیامرز، یزید را نیامرز، خولی را نیامرز. به او گفتم: من را می‌شناسی؟ گفت: بله، شما آقای قرائتی هستید. گفتم: تو این همه التماس کردی، حالا می‌گویی شمر را نیامرز؟ خدا شمر را می‌آمرزد؟! بعد گفت: آقای قرائتی مثل این‌که حرف‌هایی هم که خود شما پشت تلویزیون می‌زنید قبول ندارید؟ گفتم: چه گفتم؟ گفت: مگر نمی‌گویید اخلاق اهل بیت چقدر خوب است، گذشت دارند و مگر  نمی‌گویید خدا ارحم الرّاحمین است، من می‌ترسم شمر را بیامرزد، لذا نهایت خواسته‌ی من این است که خدا شمر را نیامرزد، او را لعنت کند. حالا واقعاً عظمت خلق پیغمبر در همان اعمال و رفتاری که در طول زندگی خود داشت، داریم.

واکنش یهودی‌ها در برابر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

یهودیّه بچّه‌ها را وادار می‌کرد که به حضرت سنگ می‌زدند، خودش می‌رفت شکمبه‌دان‌های بچّه‌ شترها را در می‌آورد، وقتی که پیغمبر از کوچه‌ها عبور می‌کرد روی سر پیغمبر می‌ریخت، دائم کار او این بود، به واسطه‌ی بعضی از این مشرکین و کفّار او را اجیر کرده بودند و تشویق می‌کردند که پیغمبر را اذیّت می‌کرد. حالا یک روز پیامبر گذر کرد، دید خبری نشد، سراغ گرفت. گفت: آن یهودی کجا است، چه اتّفاقی برای او افتاده است؟ گفتند: مریض شده است؟

رفتار پیامبر در مقابل مرد یهودی

حالا اطرافیان گفتند: الحمدلله مریض شده است، دیدند پیغمبر ناراحت شد، برآشفته شد و فرمود: بروید یک تحفه‌ای بیاورید، امیر المؤمنین یا هر کسی دیگر آوردند و بعد به دیدن یهودی رفت. دقّ الباب کرد، وقتی در را باز کرد، دیدند پیغمبر است. رفتند به او گفتند که پیغمبر آمده است. با این‌که در تب و خیلی مریض بود، از تعجّب و شاید از روی ترس، از جای خود بلند شد. وقتی چشم او به پیغمبر افتاد، دید پیغمبر آمد، گفت: پیغمبر حتماً آمده تا تلافی کند. ولی وقتی پیغمبر وارد شد، حضرت به او سلام کرد و از او دلجویی کرد، واقعاً از او عیادت کرد و یهودی به گریه افتاد و عرض کرد: یا محمّد! تو واقعاً پیغمبر هستی و همین جا من مسلمان می‌شوم و همان جا هم مسلمان شد. پیغمبر این‌گونه است.

گذشت ائمّه (علیهم السّلام)

«وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» کدام یک از ما چنین هنری داریم که اگر به برادر خود یک کینه داشته باشیم این‌طور بگذریم، اگر چنین مشکلی داشته باشیم بگذریم. پس آن خلقی که پیغمبر دارد این است و اصلاً ممکن است روز قیامت امام حسین از خون خود هم بگذرد. این‌ها بعید نیست، چون آن‌ها خیلی بزرگ هستند. «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» نمی‌تواند عظمت را بفهمد، حالا آن تخت و بارگاه و عرشی که بلقیس برای خود درست کرده بود، هدهد نمی‌فهمید یعنی چه، می‌خواهد توصیف کند. ولی به هر حال گفت من می‌روم می‌آورم.

حالا عذاب عظیم در مقام دوم در این بحث مرحوم طیّب آیاتی در بحث انذار آورده است و بیان فرموده است، این‌ها جای تأمّل دارد. لذا من یکی، دو جلسه این موارد را برای شما توصیف کنم، هم نکات خوبی برای خود ما دارد و هم مطالبی است که قابلیّت ارائه دارد، إن‌شاء‌الله می‌توانید چند منبر آن‌ها را بیان کنید، اگر سعی کنید آدرس آیات را یادداشت کنید، استفاد‌ه‌ی خوبی برای شما دارد.

ابدی بودن عذاب

این‌جا اثبات اصل عذاب خلود و سرمد عذاب را فرمودند، یعنی ابدی بودن عذاب را بیان می‌کند. اوّلاً عذاب در قیامت به ضروریات دین اسلام و ادلّه‌ی اربعه یعنی کتاب، روایات متواتر، عقل و اجماع مسلّم است یعنی عذاب وجود دارد، نمی‌توانیم بگوییم نیست، هیچ شبهه‌ای در آن نیست. حالا خود کتاب قرآن متجاوز از صد آیه راجع به عذاب قیامت و آخرت بیان  کرده است و خصوصیّات آن را اشاره کرده است. حالا نمونه‌هایی از آن را در اطیّب البیان بیان فرموده‌اند که من آن‌ها را اشاره می‌کنم.

ورود کفّار به جهنّم از هفت در

یکی در سوره‌ی مبارکه‌ی حجر، است: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ * لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[۸]، «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ» وعده‌گاه کفّار است. یعنی جایی است که برای آن‌ها قرار داده شده است، راجع به جهنّم هم می‌فرماید: هفت در است که برای هر دری گروه معیّنی از کفّار از آن در باید بروند.

غل و زنجیرهایی برای دوزخیان

یا در سوره‌ی مبارکه‌ی مزمّل آیات ۱۲ و ۱۳ می‌فرماید: «إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً * وَ طَعاماً ذا غُصَّهٍ وَ عَذاباً أَلیماً» نزد ما غل و زنجیرهایی است- انکال یعنی کیدها- یعنی چیزهایی که دیگران را در بند می‌کند (غل و زنجیر منظور است) -«وَ جَحیماً» یعنی دوزخ- «وَ طَعاماً ذا غُصَّهٍ» و طعامی که گلوگیر است، آدم را خفه می‌کند. «ذا غُصَّهٍ» یعنی طعام گلوگیر، «وَ عَذاباً أَلیماً» یعنی عذاب دردناک.

سوزاندن دوزخیان در جهنّم

باز در سوره‌ی مبارکه‌ی حاقّه فرمود: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ»[۹]، «خُذُوهُ» یعنی آن‌ها را بگیرید و در بند کنید، در غل و زنجیر کنید، «ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ» سپس آن‌ها را به دوزخ بیندازید و بسوزانید.

نهادینه شدن ضلالت در کفّار

سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه، آیه‌ی ۵۱ و ۵۳ می‌فرماید: «ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ * لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ»[۱۰] گروهی که آن‌ها تکذیب کننده و گمراه بودند- «الضَّالُّونَ» هم که می‌فرماید: در واقع اسم فاعل این‌جا صفت مشبه معنا می‌دهد. یعنی تثبیت صفت در موصوف- ضلالت در آن‌ها نهادینه شده است. «لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» هر آینه آن‌ها خورنده هستند، «مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» از یک درختی که اسم آن زقوم است.

درخت زقوم محصول غذای جهنّمیان

حالا درختی که اسم آن زقوم است، این درختی است که در قعر جهنّم است و محصول آن غذای جهنّمی‌ها است که حالا توصیف آن در سوره‌ی مبارکه‌ی دخان، آیات ۴۳ تا ۴۶ است. «إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ * طَعامُ الْأَثیمِ * کَالْمُهْلِ یَغْلی‏ فِی الْبُطُونِ»[۱۱] دارد محصول آن را توصیف می‌کند، چون اگر بخواهیم وارد تفسیر این آیات هم بشویم طول می‌کشد. ما تفسیر کلمه‌ی عذاب را می‌کنیم این همه در بیان می‌آوریم، لذا توضیح بیشتر را خود مراجعه کنید. در حد جلسه ما می‌توانیم آن‌ها را توضیح بدهیم، لذا به شاهد و استشهاد مطالب فقط اشاره می‌کنیم و جلو می‌رویم.

توصیف روی گداخته بر جهنّمیان

«کَالْمُهْلِ یَغْلی‏ فِی الْبُطُونِ» می‌فرماید: آن‌ها مثل روی گداخته هستند یعنی فلزی که به آن روی می‌گویند و آن گداخته شده است، «یَغْلی‏ فِی الْبُطُونِ» وقتی آن‌ها می‌خورند در دل‌ها می‌غُلد. «کَغَلْیِ الْحَمیمِ»[۱۲] مثل این‌که آب گرم چطور غل می‌خورد و جوش می‌خورد، این روی گداخته هم همین‌طور است، در کجا؟ در «فِی الْبُطُونِ».

شما تصوّر کنید آب جوش را بدون توجّه یک جرعه را بدون این‌که سرد کنید بخورید، چه اتّفاقی می‌افتد، حالا اگر کسی بخواهد روی گداخته را که از آن شجره‌ی زقوم به وجود می‌آید، بخواهد بخورد چه چیزی در امعاء او پیدا می‌شود.

عدم امید برای دوزخیان در قیامت

بعد در سوره‌ی مبارکه‌ی حاقّه، آیات ۳۵  تا ۳۷ می‌فرماید: «فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمیمٌ»[۱۳] برای او نیست روز قیامت، آیات قبل دارد یعنی آن کسانی که نامه‌ی عمل‌شان به دست چپ داده می‌شود. «الْیَوْمَ» در این‌جا یعنی روز قیامت. روز قیامت برای آن کسی که نامه‌ی او به دست چپ داده می‌شود، آب گرمی در کار نیست. «وَ لا طَعامٌ»[۱۴] غذایی هم نیست- لا «ل» نفی جنس است- «إِلاَّ مِنْ غِسْلینٍ» مگر مشروب و مأکولی از غسلین.

معنای غسلین

غسلین آن چیزی است که از پوست و گوشت جهنّمیان راه می‌افتد، چرک و خونی که از گوشت و پوست آن‌ها است، وقتی آن روان می‌شود دوزخیان از آن مشروب می‌شوند. «لا یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ»[۱۵] می‌فرماید: از این غسلین کسی نمی‌خورد، نمی‌آشامد مگر آن کسانی که خطا در آن‌ها نهادینه شده است، تثبیت شده است.

خوراندن آشامیدنی دردناک برای جهنّمیان

سوره‌ی مبارکه‌ی انعام می‌فرماید: «لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ»[۱۶] برای آنان آشامیدنی از آب گرم و عذاب دردناک. باز دوباره در سوره‌ی مبارکه‌ی محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ»[۱۷] این کلمه‌ی خلود را هم مادتاً در این آیه استعمال کرده است. «کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً» و به او می‌خورانند، منظور این‌که آشامیدنی را به او می‌آشامند. یعنی به او می‌خورانند، چه چیزی را؟ «لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ»[۱۸].

اثرات خوردن زقوم

این عذاب دردناک، این آشامیدنی این‌گونه بود، «کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُم‏»[۱۹] این نکته خیلی مهم است که در آن آیه هم داشتیم، گفتیم وقتی انسان آن محصول زقوم را می‌خورد چه اتّفاقی می‌افتد، این‌جا می‌فرماید که چه می‌شود. مثل کسی است که آن خالد و جاویدان در آتش می‌شود و به او می‌آشامند «ماءً حَمیماً» آب گرم و داغی را «فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُم‏» پس پاره پاره می‌کند «أَمْعاءَهُم‏» یعنی هر چه در دل او است، روده‌ها و هویت هر چه که در شکم او است، ما همه را پاره پاره می‌کنیم.

غلیان چرک و خون دوزخیان

در سوره‌ی مبارکه‌ی حضرت ابراهیم (علیه السّلام) آیات ۱۶ و ۱۷ می‌فرماید: «مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدیدٍ»[۲۰] یعنی از پی این جبار عنیب که قبلاً گفته بود، آتش دوزخ است و آشامانیده می‌شود به او «مِنْ ماءٍ صَدیدٍ» آبی که از چرک و خون دوزخیان است. حالا آب و آن مایعی که از چرک و خون جهنّمیان است، این جنس است و تازه غلیان هم دارد.

چیره شدن مرگ بر دوزخیان

«یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ وَ یَأْتیهِ الْمَوْتُ»[۲۱] می‌فرماید: فرو می‌ریزد آن را -یعنی وجود آن آدم را- و حال آن‌که نزدیک نیست که هیچ گونه گوارایی در آن داشته باشد، یعنی هیچ چیزی به حال او نیست و هر لحظه‌ای او را می‌میراند. «وَ یَأْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ» وقتی این مشروب را به او می‌خورانند، از هر طرفی مرگ سراغ او می‌آید، امّا مرگی که «وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ» نمی‌میرد.

پاره پاره شدن وجود ماهوی انسان با عذاب سخت

نمی‌دانم برای شما هم پیش آمده است یا نه، برای من یک بار پیش آمده و تصادف کردم و چیزی نفهمیدم، من فقط به یادم دارم که کنار جاده داشتم می‌رفتم، دیگر نفهمیدم تا در بیمارستان به هوش آمدم. حالا یک وقت آدم این‌طور می‌میرد، چیزی نمی‌فهمد، امّا این‌که ماشین به آدم بزند یا مثل این‌جا آن محصولات زقوم را به آدم بخورانند، ماء صدید را به آدم بخورانند که از هر طرفی برای انسان مرگ چیره شود، امّا آدم نمیرد، شکم او هم «فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُم‏»[۲۲] و همه‌ی آن‌ ماهوی در وجود او پاره پاره شود، امّا «وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ»[۲۳] و او نمیرد. «وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ» و به دنبال آن هم عذاب سخت است.

بالا بودن غلظت عذاب

غلظت عذاب هم خیلی زیاد است. وقتی شیره‌ی انگور را خیلی جوشانده باشند که حالت عسل پیدا کرده باشد، می‌گویند غلیظ است. یعنی مایع آن خیلی غلیظ است، می‌شود مدام آب داخل آن پر کنید و استفاده کنید. ماست سفید و چکیده را اگر بخواهید دوغ درست کنید باید آب زیادی استفاده کنید یعنی گسترش پیدا می‌کند.

حالا اگر عذاب، عذاب غلیظ شد یعنی غلظت عذاب خیلی بالا است. هر شلّاق آن هزاران شلّاق است، هر ضربه‌ای که به انسان می‌خورد هزاران ضربه است، خیلی سخت می‌شود. این غلظت را که فرمودند از این جهت است.

دستور خداوند به فرشتگان برای عذاب ظالمان

یا در سوره‌ی مبارکه‌ی کهف می‌فرماید: «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقا»[۲۴]، «إِنَّا» ما، یعنی خداوند به ملائکه و فرشتگان عذاب خود دستور می‌دهد «أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ» برای کسانی آماده می‌کنند که ظلم کردند، ستم کردند «ناراً» آتشی را که «أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» به صورت خیمه‌های آتش دور تا دور آن‌ها را احاطه می‌کند. «وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا» که آن‌ها دائم فریاد می‌کنند و به دنبال فریادرس هستند، «یُغاثُوا» به داد آن‌ها می‌رسند، یک کسی به داد آن‌ها می‌رسد «بِماءٍ کَالْمُهْلِ» به همراه آن مایعی که «کَالْمُهْلِ» است، این دیگر بدتر از همه است. با روی گداخته از آن‌ها پذیرایی می‌کنند. دور تا دور خیمه‌های آتش که تحمّل آن برای انسان چقدر سخت است، حالا داد می‌زند که یک کسی به داد او برسد، تازه او را روی گداخته قرار می‌دهند، می‌گویند بخور.

بریان شدن صورت جهنّمیان

«یَشْوِی الْوُجُوهَ» که صورت‌های ایشان را بریان می‌کنند، دیگر از داخل که آن «کَالْمُهْلِ» را بخورانند، از بیرون هم خیمه‌های آتش دور انسان باشد چه می‌شود.

نمی‌دانم دیدید گاهی اوقات دیگ برنج را که می‌خواهند دم کنند –قدیم این‌طور بود الآن دیگر داخل فر می‌گذارند، زیر آن را آتش روشن می‌کنند، روی آن را هم یک سینی می‌گذارند، روی آن هم آتش می‌گذارند که همه‌ جای برنج دم بکشد.

حالا جایی که اطراف انسان را خیمه‌های آتش فرا گرفته است، انسان فریاد می‌کشد یک کسی به داد آدم می‌رسد، آن هم «بِماءٍ کَالْمُهْلِ» که «یَشْوِی الْوُجُوهَ» صورت انسان بریان می‌شود. یعنی ظاهر بدن انسان از داخل آن حرارت، از بیرون این حرارت را می‌بیند «بِئْسَ الشَّرابُ» می‌فرماید: چه بد شرابی است. «وَ ساءَتْ مُرْتَفَقا» و آتش بد تکیه‌گاهی است، نمی‌شود کاری کرد. هیچ جایی برای نجات انسان وجود نخواهد داشت.

جهنّم کمینگاهی برای دوزخیان

یا در سوره‌ی مبارکه‌ی نبأ، آیات ۲۱ تا ۲۵ می‌فرماید: «إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً»[۲۵] جهنّم برای جهنّمی‌ها کمین‌گاه است. یعنی دارید می‌روید، یک باره پایین فرو می‌روید، یک باره در قعر جهنّم هستید.

در جبهه برای ما کمین می‌گذاشتند، یک پله‌های آتشین می‌گذاشتند، میدان‌های مین می‌چیدند، علاوه بر این‌که برای ما تصویر شود، این‌طور بیان می‌کنم. گردان مستقیم می‌رفت، یک بار می‌دیدیم پایین فرو رفتیم، ظاهر هیچ چیزی نبود ولی یک باره همه پایین فرو می‌رفتیم و در گودی بسیار عمیقی انفجار می‌شد و همه از بین می‌رفتیم. حتّی همین مین‌های تلّه‌ای بود، بچّه‌ها به آن می‌رسیدند یک باره منفجر می‌شدند، دور تا دور انسان پر از آتش می‌شود، در جهنّم هم همین‌طور است. منتها این کجا و آن کجا، خیلی سخت است.

کمینگاه جهنّم جایی بدون بازگشت برای تجاوگران

«إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً» می‌فرماید: جهنّم حالت کمینگاهی دارد، «لِلطَّاغینَ مَآباً»[۲۶] یعنی برای آدم‌هایی که سرکش و تجاوزگر هستند، «مَآباً» یعنی راه برگشتی وجود ندارد، همان‌طور که گفتم داخل گودال می‌افتیم و نمی‌توانیم بیرون بیاییم، آتش هم دور ما است. «لابِثینَ فیها أَحْقاباً»[۲۷] از آن دوزخ سال‌های بسیار درنگ می‌کنند.

نبود خنکی برای رفع حرارت در جهنّم

«لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً»[۲۸] هیچ خنکی و چیزی که رفع حرارت کند، کسی نمی‌تواند پیدا کند. چون برای خنک شدن از آتش همیشه مایع است که کارساز است، امّا این مایع‌ها خودش آتش است. «لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً * إِلاَّ حَمیماً وَ غَسَّاقاً» از نظر جنس چه می‌آشامند؟ «حَمیماً» این حمیم در این‌جا منظور چرک و آبی است که چرک و خون است، آن هم «غَسَّاقاً» در حالی که این آب داغ، چرک و خون جهنّمی‌ها است. همان معنای غسلین است.

جهّنم آرامگاهی بد برای طاغیان و متجاوزگران

سوره‌ی مبارکه‌ی ص، آیات ۵۵ تا ۵۷ می‌فرماید: «هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغینَ لَشَرَّ مَآبٍ»[۲۹] برای متجاوزین و طاغی‌ها بد محل بازگشتنی است که داخل می‌شوند و آن «جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ»[۳۰] جهنّمی که «یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ» بد آرامگاهی است. «یَصْلَوْنَها» یعنی دائم می‌سوزاند «هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسَّاقٌ»[۳۱] پس باید حمیم و غساق را بچشند، یعنی آب داغی که آن آب داغ فقط چرک و خون جاری شده‌ی جهنّمی‌ها است.

ضریع غذایی برای جهنّمیان

سوره‌ی مبارکه‌ی غاشیه، آیات ۴ تا ۶ می‌فرماید: «تَصْلى‏ ناراً حامِیَهً»[۳۲] یعنی داخل می‌شوند آتش را به شدّت گرما، «تُسْقى‏ مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ»[۳۳] آشامانیده می‌شوند از چشمه‌ی بسیار داغ. «لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ»[۳۴] می‌فرماید: برای جهنّمی‌ها غذایی نیست مگر ضریع. بعد می‌فرماید: ضریع یعنی خار خشک، تلخ و بدبو است. این خوراکی است که عرق و چرک و خون دوزخیان است. این هم مثل تیغ و خار است، هم وقتی می‌خورد، می‌دَرَّد و پایین می‌رود و هم بدبو و تلخ است.

جایگاه منافقین در اسفل السّافلین جهنّم

سوره‌ی مبارکه‌ی نساء، آیه‌ی مبارکه‌ی ۱۴۵ راجع به منافقین می‌فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[۳۵] یعنی منافقین در پایین‌ترین طبقات آتش هستند که از بالا هم فضا ندارند. از پایین آتش است، از چپ و راست و پشت و جلو، از بالا هم آتش است. اسفل السّافلین این خصوصیّت را دارد یعنی از همه‌ی اطراف آتش است، هیچ راه گریزی وجود ندارد.

پیراهنی از قطران برای گنهکاران

سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم، آیات ۴۹ و ۵۰ می‌فرماید: «وَ تَرَى الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ»[۳۶] گنهکاران را در آن روز که مجتمع و بسته شده‌اند، در بندها می‌بینید. «سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ»[۳۷] می‌فرماید: پیراهن‌های ایشان از قطران است.

معنای قطران

می‌فرماید: قطران روغنی است که به شتر می‌زنند، آن وقت مبتلای بیماری شده است که آن روغن را به او می‌مالند و پوست را می‌سوزاند، وقتی آن مایع مالیده می‌شود پوست را می‌سوزاند، بسیار سیاه است، متعفّن است، به گونه‌ای که آتش در آن مشتعل است. مثل بنزین و گازوئیل است. قطران را در مجمع البحرین این‌طور معنا کردند، اصلاً حال آدم دگرگون می‌شود. «سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ».

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدً…».


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۷٫

[۲]– همان، آیه ۵٫

[۳]– سوره‌ی قلم، آیه ۴٫

[۴]– سوره‌ی نمل، آیه ۲۳٫

[۵]– همان، آیه ۲۶٫

[۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۱۰۳٫

[۷]– سوره‌ی قلم، آیه ۴٫

[۸]– سوره‌ی حجر، آیات ۴۳ و ۴۴٫

[۹]– سوره‌ی حاقه، آیات ۳۰ و ۳۱٫

[۱۰]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۱ وتا ۵۳٫

[۱۱]– سوره‌ی دخان، آیات ۴۳ تا ۴۵٫

[۱۲]– همان، آیه ۴۶٫

[۱۳]– سوره‌ی حاقه، آیه ۳۵٫

[۱۴]– همان، آیه ۳۶٫

[۱۵]– همان، آیه ۳۷٫

[۱۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۰٫

[۱۷]– سوره‌ی محمد، آیه ۱۵٫

[۱۸]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۰٫

[۱۹]– سوره‌ی محمد، آیه ۱۵٫

[۲۰]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۱۶٫

[۲۱]– همان، آیه ۱۷٫

[۲۲]– سوره‌ی محمد، آیه ۱۵٫

[۲۳]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۱۷٫

[۲۴]– سوره‌ی کهف، آیه ۲۹٫

[۲۵]– سوره‌ی نبأ، آیه ۲۱٫

[۲۶]– همان، آیه ۲۲٫

[۲۷]– همان، آیه ۲۳٫

[۲۸]– همان، آیه ۲۴٫

[۲۹]– سوره‌ی ص، آیه ۵۵٫

[۳۰]– همان، آیه ۵۶٫

[۳۱]– همان ،آیه ۵۷٫

[۳۲]– سوره‌ غاشیه، آیه ۴٫

[۳۳]– همان، آیه ۵٫

[۳۴]– همان، آیه ۶٫

[۳۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۵٫

[۳۶]– سوره‌ی ابراهیم ، آیه ۴۹٫

[۳۷]– همان، آیه ۵۰٫

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

بازدیدها: 4

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1