تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۶ جلسه ۲ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی هفت جلسه تفسیر آیه سی وپنجم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۶ جلسه ۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
هفت جلسه تفسیر آیه سی وپنجم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ».[۱]
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و گفتیم: اى آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید و از هر جاى آنکه خواستید فراوان و گوارا بخورید، و به این درخت نزدیک نشوید که [اگر نزدیک شوید] از ستمکاران خواهید شد. (۳۵) پس شیطان، هر دو را از [طریق] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند [چه مقام و مرتبه معنوى، و چه منزلت و جایگاه ظاهرى] بیرون کرد. و ما گفتیم: [اى آدم و حوا و اى ابلیس!] در حالى که دشمن یکدیگرید [و تا ابد، بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفایى نخواهد بود، از این جایگاه] فرود آیید و براى شما در زمین، قرارگاهى [براى زندگى] و تا مدتى معین، وسیله بهره ورى اندکى خواهد بود. (۳۶)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
کلمهی ظالمین در آیهی قبلی باقی مانده است. «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» [۱] فرمودند و بحث ظلم را اشاره میکنیم و به سراغ «ازلَّ» و «زلّه» میآییم که این کلمه در آیهی سی و ششم از سورهی بقره است.
بحث ظلم در آیات قرآن و روایات آمده است و هم ستم و جفا کردن به خود انسان، هم به معبود و هم به غیر را شامل میشود. یعنی غیر خود و غیر معبود که البتّه در هر سه مورد ظلم به معبود وجود دارد. یعنی چه انسان به خود ظلم بکند، به معبود هم ظلم کرده است، به غیر خدا هم ظلم بکند، به معبود هم و به خدا هم ظلم کرده است. اگر فقط به خدا ظلم بکند، باز ظلم به خدا در هر سهی اینها متصوّر است.
ظلم به خدا عبارت از بندگی شیطان وعدم بندگی الله است. یعنی اگر کسی عبودیّت حضرت حق را نکرد، این ظلم به معبود است. چه ظلمی که میکند متوجّه خود او باشد یا متوجّه ناس باشد، متوجّه غیر باشد و این متوجّه غیر ناس هم میتواند باشد. در هر صورت ظلم، ظلم به خدا و معبود است، گرچه حالا در تقسیم ظلم میگویند: ظلم یا ظلم به نفس است، یا ظلم به غیر است. بعضیها میگویند: ظلم یا به نفس است یا به غیر است یا به معبود است ولی ظلم به هر کسی باشد، به معبود مسلّم است. یعنی اگر شما ظلم به غیر کردید، این ظلم به معبود هم میشود.
شاید کسی بگوید: اگر کسی در برابر دشمن بایستد و بخواهد از آنها انتقام بگیرد، این هم ظلم میشود؟ این دیگر ظلم نیست. ظلم آن است که ما نسبت به کسی کاری را انجام بدهیم، ستمی را انجام بدهیم که حقّ او نباشد. یعنی ما ظلماً در حقّ کسی عمل بکنیم، این فرق میکند تا تقاصاً باشد انتقاماً باشد. یک وقت تقاص میکنیم، قصاص میکنیم، یک وقت در برابر دشمن دفاع میکنیم. آن دیگر ظلم نیست. آنجا مصداق ظلم نمیباشد.
بنابراین هر آنچه که ما انجام بدهیم که معصیت خدا باشد را ظلم میگویند.
«فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»[۲] این هم ظلم به معبود است که اطاعت نکردند. فرمود: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ» امّا ازلال شیطان آنها رابه سمت برد که نزدیک درخت و شجرهی منهیّه شدند و از آن خوردند. لذا در اینجا ظلم به معبود مسلّم است.
ظلم به خود هم کردند و به دلیل ظلم به خود، به معبود هم ظلم کردند و آن قابلیّتها را از دست دادند. از بهشت رانده شد، در زمین قرار گرفتند. «فَتَشْقى»[۳] به سختی و بدبختی افتادند که اینها را قبلاً خداوند تبارک و تعالی گفته بود.
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها»[۴] قرآن میفرماید: شیطان آنها را لغزاند و دچار لغزش کرد. «ازلّ» باب افعال است، مجرد آن مضاعف است. «زِلّه یا «زَلّه». «زَلّه» یا همان «زِلّه» که اینجا میگویند، به معنای این است که یک چیزی را خفیف بکند، به آن خفّت بدهد با خفّت و خواری یک کاری بکنند.
چون حضرت آدم و حضرت حوا (علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام) در مقام عالی خدا آنها را قرار داد. یعنی خداوند در بدو خلقت آدم، آنها را در بهشت قرار داد قبل از آن هم یا همزمان که خداوند آنها را در بهشت خلق کرد، آنها را مورد سجدهی ملائکه قرار داد. یعنی آنها دو صعود عالی داشتند.
امّا متأسّفانه شیطان آمد (و آنها را وسوسه کرد) یکی از چیزهایی که در وجود شیطان بود، حسادت او بود تکبّر کرد و نگذاشت که این کار به سرانجام برسد.
لذا «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ» آمد آنها را (حضرت آدم و حوا) به خواری و خفّت کشاند، آنها را لغزاند. شیطان با وسوسه این کار را انجام داد. در دل آنها وسوسه کرد که اگر شما به این درخت برسید، مقام خلود پیدا میکنید. مقامی پیدا میکنید که هیچ وقت تباه نمیشوید. مدام وسوسه کرد.
متأسّفانه آدم هم اینجا فریب خورد، لذا «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ» بعد «هُما» هم میگوید، هر دوی آنها ازلال شدند، یعنی این ازالهای که شیطان کرد به خاطر هر دوی آنها بود. هر دو را مورد ازلال قرار داد.
«ازلّ» و «أَزَلَّهُمَا» بحث زوال را هم در اینجا دارد. یعنی در آنچه که بودند از آنها گرفت. زوال یعنی زائل شدن چیزی. حضرت آدم و حوا را از آن مقامی که در آن بودند، خلع کرد. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها» از آن مقامی که بودند.
«فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا» پس در آنچه که بودند که «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ»[۵] آنها را به واسطهی وسوسهای که شیطان کرد، از بهشت سقوط داد.
البتّه وسوسه مقدمه بود. بعد از برای آدم و حوا وسوسه تصوّر میشود. بعد تصوّر که میکند، میخواهد تصوّر بکند چه مقام بالایی پیدا میشود. حالا اینجا چطور میشود. بعد به تصدیق میرسد، بعد عزم پیدا میکنند، بعد جزم پیدا میکنند، بعد هم دست میبرند و از میوهی درخت و شجرهی منهیّه تناول میکنند.
همهی مراحل (فریب انسان توسّط شیطان) در اختیار خود انسان بوده است، شیطان فقط وسوسه را انجام داده است، بقیه را خود او اختیار کرده است. خود او که اختیار کرده است و این فعل را فعل اختیاری داشت، منجر به این شد که او را از آن مقام هبوط دادند.
«وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»[۶] یعنی از مقامی که هستید، پایین بروید. هبوط یعنی از بالا به پایین آمدن یعنی از بالا سقوط بکن و پایین بیا. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها» از آن مقامی که بودند. «فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ» همه ضمیر تثنیّه است. همه چیز نسبت به هر دوی آنها یعنی حضرت آدم و حوا است.
بعد میفرماید: «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا» اینجا به یک باره ضمیر، ضمیر جمع میشود. در کلمهی جمع «قُلْنَا اهْبِطُوا» حرف زیاد زده شده است. امّا لبّ مطلب این است که یعنی آدم و حوا و ذریّهی شما، همه از این مقامی که هستید، پایین بروید. یعنی اینجا ذریّهی حضرت آدم و حوا هم مورد خطاب قرار میگیرند. نه اینکه یک تعبیر… بعضیها در روایات میگویند-روایات از نظر صحّت و اینها مورد بحث است- که یک مار با آنها بوده است یا میگویند: چون شیطان آنها را وسوسه کرد شیطان را هم از آنجا…
در مورد شیطان قبلاً گفت: «فَاهْبِطْ مِنْها»[۷] این را قبلاً در آیات قبل داشتیم. به خود شیطان خطاب و امر به هبوط داده شده است. این «اهْبِطُوا» که اینجا است… بعضیها میگویند: دو تا است. در سیاق آیه ضمائر قبلی همه تثنیّه است، اینجا ضمیر جمع است. پس اینجا جمع که است، یعنی با آن ذریّهای که در صلب شما است به پایین هبوط بکنید.
«بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» که میگوید، یعنی خود حضرت آدم و حوا دشمن هم هستند؟ این را نمیخواهد بگوید. بعضیها میگویند: شیطان با آنها بوده است، لذا جمع آوردند؛ «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» به این دلیل است که اینها با هم دشمن بودند. اینطور نیست. آدم و حوا دشمن شیطان نبودند، شیطان «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»[۸] نه اینکه شما دشمن شیطان باشید. این هم بحث هبوط بود و اینکه آدم و حوا را از آن مقامی که در بهشت داشتند و مقام عالی بود، هبوط دادند.
هیچ فعلی در عالم خارج، بدون ارادهی حق متحقّق نمیشود. منتها ارادهی حق اینجا به دنبال مشیّت میآید. در اینجا بحث اراده نیست، بحث مشیّت است.
بحث مشیّت -همینطور که قبلاً هم دو سه مورد تذکّر و توضیح دادیم- دایر مدار زمینهسازی خود انسان است. انسان باید به دنبال یک چیزی باشد، تا خدا به او بدهد. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[۹] کسی که به دنبال عزّت و عزّتمندی باشد، خدا به او میدهد. کسی هم که به دنبال ذلّت باشد، خدا به او میدهد. کسی که به دنبال هدایت باشد، خدا او را هدایت میکند. «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»[۱۰] هر کسی به دنبال هدایت بود، خدا او را هدایت میکند. مشیّت الهی اینجا بر این است که چه زمینهای را انسان ایجاد بکند.
آدم و حوا به خاطر اینکه وسوسهی شیطان را پذیرفتند و تصوّر و تصدیق و عزم و جزم پیدا کردند بر اینکه نسبت به آنچه که وسوسه شدند عمل بکنند و عمل کردند، این زمینهی شد که آنها از آن مقام عالی که خدا به آنها داده بود اخراج بشوند و تنزّل پیدا بکنند.
البتّه باز این را بگوییم. همهی اینها دایر مدار مشیّت است، منتها مشیّت به اراده نیست. بین اراده و مشیّت فرق است. اگر ارادهی حضرت حق بر چیزی شد، «کُنْ فَیَکُونُ»[۱۱] است امّا مشیّت دایر مدار خواست ما است. اگر ما به دنبال هر چه بودیم، مشیّت الهی بر ما حاصل خواهد شد. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[۱۲]، «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ» اینطور نیست که خدا بدون زمینهی بشر به او چیزی را عنایت بکند یا از او چیزی را بگیرد.
لذا «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ» در سورهی مبارکهی آل عمران میفرماید. یعنی از آدم کنده میشود. در مسائل متعلّقات مالی یا مقامی از او کنده میشود. کنده شدن او هم به خاطر این است که خود او زمینهی آن را فراهم میکند. پس افعال اختیاری که ما داریم در اینجا دخل و تصرّف دارد در اینکه ما چگونه عمل بکنیم و آثار آن بر این میشود که مشیّت حضرت حق هم بر همان چیزی که ما به دنبال آن بودیم و اختیار کردیم، شامل بشود. بحث هبوط را هم عرض کردیم که وقوع از بالا به پایین است. لذا اینجا مخاطب آدم و حوا و ذریّهی آنها هستند.
بعد دنبالهی آیه میفرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ»[۱۳] قرارگاه و محلّ استقرار شما هم روی زمین است. «وَ لَکُمْ» فرمود، یعنی حالا که شما را هبوط دادیم، آنجا هم برای شما یک منافعی دارد، سود شما در این است که آنجا باشید. «لَکُمْ» یعنی همه چیز در زمین به نفع شما است. البتّه این هم باز دوباره لازم است ما آدمها درست عمل بکنیم که مشیّت حضرت حق در دایرهی مثبتات قرار بگیرد.
«وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ» متاع یعنی همان چیزهایی که در این عالم از خوردنیها پوشیدنیها داریم و آنچه که مربوط به آدم میشود، میتواند از آن لذّت ببرد و استفاده بکند. لذا «وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ» فرمود.
«وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ» یعنی الی زمانی که دیگر مرگ شما فرا میرسد. پس در این دنیا که ما هبوط از بهشت پیدا کردیم و آمدیم تا یک زمان مشخّصی در این عالم هستیم نه اینکه بینهایت باشد. تا زمانی که مرگ ما فرا برسد و از اینجا باید برویم.
«وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»[۱۴] ما در این عالم تا یک زمانی مشخّص باید زندگی بکنیم. «لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ»[۱۵] این حین همان مرگ است. حین یعنی همان زمانی که دیگر شما از اینجا باید بار سفر ببندید و بروید.
همهی اینها از ازلال شیطان شروع شد لغزاندن شیطان و وسوسهی شیطان و دنبال کردن آدم آن را. همهی ازلالها اینطور است.
یعنی آنهایی هم که گناه کبیره میکنند، گناه بزرگ میکنند، این اوّل از یک لغزش کوچکی که شیطان در دل آنها ایجاد میکند شروع میشود. کسی که زنا میکند برای بار اوّل که زنا نمیکند. اوّل یک نظر سطحی، بعد عمیق، بعد کم کم چشمک و بعد خنده و بعد یک صبحت و بعد آرام آرام جلو میرود و آن وقت کار به جایی میرسد که دیگر آن قباحت از او ریخته میشود.
قباحت که ریخته شد دیگر طرف راحت گناه میکند. قباحت هر چیزی اگر از بین رفت، انسان را به ورطهی نابودی میکشاند. قباحت مهم است.
آنچه که قباحت را تشخیص میدهد، حیا است. اگر حیا از انسان برگرفته شد، دیگر دین نیست. «لَا إِیمَانَ (دین) لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ»[۱۶] کسی که حیا ندارد دین ندارد. حیا خیلی مهم است. اگر حیا باشد، انسان قباحت را میفهمد. امّا وقتی حیا نباشد، قباحتی در کار نیست.
چرا ما گناه میکنیم؟ چون دیگر گناه را قبیح نمیشماریم. چون دیگر فکر نمیکنیم این گناه زشت است. چون زشتی در آن نمیبینیم، به سمت و سوی آن میرویم. به خاطر اینکه دیگر زشتی در میان آن برای ما پیدا نیست با گناه عجین میشویم.
الآن مردم راحت غیبت میکنند، به این دلیل که قباحت غیبت از بین رفته است. کسی دیگر غیبت کردن را زشت نمیداند. نه اینکه زشت نمیداند، تازه مینشیند برای خود عرض اندام هم میکند. یعنی یک چیزی هم برای خود قائل میشود که مینشیند راجع به این و آن راحت حرف میزند.
خصوصاً ایام انتخابات و اینها که باشد (غیبت کردن شدّت میگیرد) میخواهند به یک نفر رأی بدهند و او را بالا میببرند، بدگویی همه را میکنند. چه کار دارید که طرف مقابل چه مشکلاتی دارد، حسن این فرد مورد نظر خود را بگویید تا قوای او برای شما و نقطه قوّتهای او برای مردم مشخّص بشود و رأی بیاورد و این شمّ خیلی بدی در انتخابات است و تجربه شده است که متأسّفانه همیشه با غیبت کردن و تهمت زدن همراه است و اینها میخواهند بعضیها را از میدان به در بکنند و بعضیها رأی بیاورند. کار دو جناح این است. یعنی استثناء هم ندارد که فکر بکنید حالا یکی اینطور باشد.
گر امر شود که مست گیرند در شهر هر آنکه هست گیرند
آنچه که وظیفهی همهی ما است این است که باید در انتخابات شرکت بکنیم و ما مبلّغین و واعظین و خطبا مردم را به سمت و سوی انتخابات ترغیب بکنیم. اصل این است که در انتخابات همه وظیفه دارند و باید شرکت بکنند. حالا تشخیص هر کسی هم إنشاءالله برای خود او با وظیفهای که انجام داده است، (همراه است) و حجّت تمام است و رأی میدهد. اصل در برابر دشمن این است که ما در انتخابات شرکت بکنیم. «وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»[۱۷].
[۱]– همان، آیه ۳۵٫
[۲]– همان.
[۳]– سورهی طه، آیه ۱۱۷٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۳۶٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۳۵٫
[۶]– همان، آیه ۳۶٫
[۷]– سورهی اعراف، آیه ۱۳٫
[۸]– سورهی یس، آیه ۶۰٫
[۹]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۱۰]– سورهی اسراء، آیه ۹۷٫
[۱۱]– سورهی یس، آیه ۸۲٫
[۱۲]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۳۶٫
[۱۴]– سورهی اعراف، آیه ۳۴٫
[۱۵]– سورهی بقره، آیه ۳۶٫
[۱۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۰۶٫
[۱۷]– سورهی اعراف، آیه ۳۴٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.