تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۶ جلسه ۱ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی دو جلسه تفسیر آیه سی و ششم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۶ جلسه ۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
دو جلسه تفسیر آیه سی و ششم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ».[۱]
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و گفتیم: اى آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید و از هر جاى آنکه خواستید فراوان و گوارا بخورید، و به این درخت نزدیک نشوید که [اگر نزدیک شوید] از ستمکاران خواهید شد. (۳۵) پس شیطان، هر دو را از [طریق] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند [چه مقام و مرتبه معنوى، و چه منزلت و جایگاه ظاهرى] بیرون کرد. و ما گفتیم: [اى آدم و حوا و اى ابلیس!] در حالى که دشمن یکدیگرید [و تا ابد، بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفایى نخواهد بود، از این جایگاه] فرود آیید و براى شما در زمین، قرارگاهى [براى زندگى] و تا مدتى معین، وسیله بهره ورى اندکى خواهد بود. (۳۶)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ»[۱].
در راستای بحث تکبّر ۲۰ اثر از تکبّر را برای متکبّر به صراحت و بیان قرآن عرض کردیم. امّا در باب روایات، چند روایت را پیرامون بحث تکبّر، از باب تیمّن و روشنگری بیشتر عرض میکنیم.
در کافی روایت داریم که فرمود: «الْکِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ النَّاسَ وَ تَسْفَهَ الْحَق»[۲] میفرماید: تکبّر این است که مردم را کوچک بشمارید و حق را خوار بشمارید. خوار شمردن حق… حالا اینجا حق را که میگوید، چون کلمهی «الحق» است و مطلق است هم میشود مصداق اینها خدا قرار بگیرد که «هو الحق» و هم اهل بیت و هم قرآن و هم هر آنچه که حقّ مردم است،همهی حقوق را شامل میشود. لذا آدم متکبّر همیشه حق و حقیقت را خوار میپندارد و خوار میشمارد.
- حاج آقا یعنی چه؟
- این معنای تکبّر است. حقیقت تکبّر را بیان میکند. میفرماید: «الْکِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ النَّاسَ» اینکه مردم را کوچک بشمارد، مردم را حقیر بداند، هیچ کسی به چشم او نیاید. این کبر است. همچنین حق را زیر پا بگذارد و حق را خوار و ذلیل کند. «وَ تَسْفَهَ الْحَق» یعنی آن را هیچ بشمارد.
روایت دیگر از امیر مؤمنان که میفرمایند: «الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوب»[۳] خیلی نکتهی زیبایی را امیر المؤمنین در نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱ بیان کردند. میفرمایند: «الْحِرْصُ» یعنی کسی که به دنیا حریص شود. یعنی به دنبال دنیا فرو رفتن و جمع کردن دنیا، «الْکِبْرُ» یعنی همان تکبّر، خود بزرگ بینی، «وَ الْحَسَدُ» یعنی حسادت کردن نسبت به دیگران که چرا آنها دارند، چرا آن سالم است، چرا آن وجود دارد. به مقام، به مال، به منزلت و به همه چیز حسادت میکنند. فرمود: «الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوب» میفرماید: این انگیزه است. دواع از داع است، دَوَعَ، یعنی تمام اینها انگیزه و داعی است بر اینکه «إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوب» انسان را در گناهان فرو ببرد.
ببینید حرص باعث میشود که انسان نسبت به مال مردم بیتوجّه باشد و حق و حقوق مردم را حق نداند و به حقوق دیگران تجاوز کند. کبر یعنی دیگران را خوار شمردن و سبک کردن. حسادت کردن که آدم حسود تا مرز کشتن طرف پیش میرود. لذا این را بدانید که هیچ وقت هم آسایش ندارد. «ألحسود لا یسود»[۴] آدم حسود هیچ وقت آسایش ندارد. حالا «دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوب»[۵] یعنی اینها انگیزه است، اینها یک چیزی برای انسان میشود. به جهت حرص و کبر و حسدی که در وجود انسان است، انسان در گناه وارد شود. این هم یک روایت است، حکمت ۳۷۱ نهج البلاغه است.
حدیث دیگری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که میفرماید: «أَلَاَ أُخبِرُکُم بِأهلِ النّآرِ»[۶] آیا میخواهید شما را به اهل آتش آگاه کنم؟ «کُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُستَکبِرِ» عُتُل یعنی کسی که مستکبر و تندخو است، جوّاظ که صیغهی مبالغه است یعنی خیلی خشن. مستکبر یعنی کسی که به دنبال کبر است. مستکبر از باب استفعال است دیگر، یعنی کسی که به دنبال کبر است، استکبار میکند. پس بنابراین میفرماید: اهل آتش این سه دسته هستند. «أَلَاَ أُخبِرُکُم» آیا میخواهید شما را آگاه کنم که اهل آتش چه کسانی هستند؟ «کُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُستَکبِرِ» آیا میخواهید شما را آگاه کنم که اهل آتش چه کسانی هستند؟ تمام درشتخوها «کُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُستَکبِرِ» اگر انسان استکبار کرد و به دنبال کبر و اینها رفت جای انسان در جهنّم است، اهل آتش میشود، یعنی اهلیّت پیدا میکند. یعنی آتش با وجود مستکبر و درشتخو و آدم خشن تناسب پیدا میکند.
این چیزی که این میگوید در باب اطلاق است. «کُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُستَکبِرِ»، هر سه کلمه را مطلق بیان فرموده است. یعنی کسی که به کسی دیگر رحم نمیکند. یک وقت کسی در میدان جنگ و با کفّار حربی در جنگ است،آنجا نمیشود خشن نباشید. آنجا «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»[۷]، امّا «رُحَماءُ بَیْنَهُمم». خیلیها هستند که اینطور نیستند. لذا اینها اهل آتش هستند و اهلیّت نار برای اینها است. اهلیّت و تناسب وجودی آتش با «کُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُستَکبِرِ» است. این حدیث در کتاب العین و منابع دیگر ذکر شده است. در بحار الانوار هم این حدیث ذکر شده است.
حدیث چهارم از حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) که میفرماید: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَتِیهُ إِلَّا مِنْ ذِلَّهٍ یَجِدُهَا فِی نَفْسِهِ»[۸] کسی نیست که تکبّر ورزد مگر بر اثر اینکه خود او خار و ذلیل است. یعنی در خود یک ذلّت و خواری را میبینید، یک کوچکی و حقارتی در خود حس میکند و میخواهد این را از خود دور کند. این نکته خیلی زیبا است.
نقطه ضعف آدم متکبّر این است که در وجود خود، خود را حقیر میداند. آدم کر صدای خود را بالا میبرد، چون نمیشنود، صدای خود را بالاتر میبرد و فکر میکند که دیگران نمیشنوند. چرا آدم متکبّر تکبّر میکند؟ منشأ تکبّر او برای چیست؟ منشأ تکبّر متکبّر بر این است که خود را خوار میبیند، خود را کوچک میبیند، در برابر مردم و در برابر دیگران خود را ذلیل میبیند. میخواهد خود را از این ذلّت و خواری و پستی بالا بیاورد بنابراین مدام تکبّر میکند. این هم حدیث از حضرت صادق، در کتاب کافی، ذکر شده است.
روایت پنجم از امام علیّ بن ابیطالب در نهج البلاغه حکمت ۱۲۶ میباشد. «عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَهً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَهً»[۹] میفرماید من تعجّب میکنم بر کسی که تکبّر میکند. تکبّر میکند که هیچ چیزی در تناسب با کبر برای وجود انسان نیست. چرا؟ چون دیروز او آب بدبو بود و فردا هم گوشت گندیده است. لذا میفرماید در شگفتم از کسی که تکبّر میورزد در حالی که دیروز نطفهای بیش نبوده و فردا هم لاشهای بیش نیست.
فکر نکنید اینها برای بقیّه است، ما هم همینطور میشویم. همهی ما نطفه بودیم، همهی ما جیفه میشویم. حالا نطفه را که اصلاً محل نمیگذاریم. امّا به جیفه توجّه نداریم که جیفه هم نزدیک است. حالا ما بین آن هم مستراح متحرّکی بیشتر نیستیم. به قول آیت الله وحید خراسانی (حفظه الله) که میفرمودند اگر پوست این بدن را از ما جدا کنند غیر از چرک و خون چیزی میماند؟ کسی میتواند تحمّل کند؟ در بیمارستانهای سوانح سوختگی اگر به عیادت رفته باشید، این کسانی که پوست آنها سوخته است خیلی حال بدی دارند و سخت است.
واقعاً خداوند خیلی نسبت به ما رحیم است، خیلی به ما لطف دارد، خداوند ستار العیوب است، عیبهای ما را میپوشاند. اینها برای بدن ما است، اگر عمل ما را افتضاح کند همه خراب میشویم. اگر همهی ما افتضاح شویم، مفتضح شویم چه میشود! اگر نیّات ما، همان چیزهایی که در ذهن ما نسبت به خلق خدا دارد عبور میکند که چه نقشهها و مکرها و بدبینیهایی در دل ما دارند ما افتضاح میشویم. لذا مواظب باشیم که تکبّر نکنیم.
روایت دیگر از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داریم که فرمودند: «إِنَّهُ لَیُعْجِبُنِی أَنْ یَحْمِلَ الرَّجُلُ الشَّیْءَ فِی یَدِهِ یَکُونُ مُهَنِّئاً لِأَهْلِهِ یَدْفَعُ بِهِ الْکِبْرَ عَنْ نَفْسِه»[۱۰] لب مطلب این است که آقا همه چیز برای همسر و فرزندان خود بخرد و آنها را با خود حمل کند. بعضی از آقایان در سفرهای عتبات و مکّه و مدینه خیلی رفتار عجیب دارند، وسایل آنها را هم یک نفر دیگر باید بردارند! اینطور تکبّر دارند! بعضی آقایان هستند که به پیرزنها و پیرمردها کمک میکنند و ساک آنها را میبرند.
حالا روایت این است که رسول اکرم میفرماید: «إِنَّهُ لَیُعْجِبُنِی» به راستی در شگفتم و خوش دارم «أَنْ یَحْمِلَ الرَّجُلُ» که مرد چیزی را حمل کند «فِی یَدِهِ» در دست خود، در حالی که زور میزند و حرص میخورد که برای زن و بچّهی خود ببرد. «یَکُونُ مُهَنِّئاً لِأَهْلِهِ» چیزی را حمل میکند و برای آن زحمت میکشد در حالی که محنت برای او دارد، امّا برای اهل خانواده میبرد. این خیلی خوب است. «یَدْفَعُ بِهِ الْکِبْرَ عَنْ نَفْسِه» کسی که این کار را میکند کبر را از او میگیرند، یعنی کلّاً دفع میشود. وقتی انسان اینگونه عمل کند و چیزی را برای زن و فرزند خود حمل کند… البتّه مصداق اینها کم شده است، چون الحمدلله ماشین و وسایل حمل و نقل زیاد شده است.
من به یاد دارم در جنگ یکی از فرماندههان گردان لشکر امام حسین حاج ناصر بابایی بود، فرمانده گردان آخوندها بود، گردان موسی بن جعفر. من به یاد دارم در خطّ مقدّم، در فاو، این دبّههای آب را که ۲۰ لیتری بودند حمل میکرد و برای بچّههای گردان میبرد. فرمانده گردان بود! تدارک گردان نیرو داشت، امّا حاج ناصر بابایی اینها را برای بچّهها حمل میکرد و میبرد. ما آن زمان بچّهی بسیجی بودیم، نیروی دسته بودیم و تک تیر انداز بودیم، بیسیم چی بودیم، امّا دوست داشتیم که فرمانده گردان اینگونه متواضعانه این دبّههای آب را حمل میکند و برای بچّههای گردان میبرد. الآن هم در قید حیات هستند و خدا إنشاءالله ایشان را حفظ کند. اینها نیروهایی بودند که شایسته بودند. این یک روایت است.
روایت دیگر از صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) است که میفرماید: «مَنْ ذَهَبَ یَرَى أَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلًا فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِین»[۱۱] هر کسی خود را بهتر از دیگران بداند او از مستکبرین است. هر کسی خود را بهتر از دیگران بپندارد کار او مشکل دارد، او کبر دارد.
حفض بن غیاث وقتی این کلام را از حضرت صادق شنید برانگیخته شد و گفت: «فَقُلْتُ» گفتم «لَهُ» به امام صادق «إِنَّمَا یَرَى أَنَّ لَهُ عَلَیْهِ فَضْلًا بِالْعَافِیَهِ إِذَا رَآهُ مُرْتَکِباً لِلْمَعَاصِی» آقا وقتی ما کسی را ببینیم که ما یک برتری نسبت به او داریم، پاک دامن هستیم، گناه نمیکنیم، امّا او را میبینیم که دارد گناه میکند آیا اینجا ما نمیتوانیم خود را در برابر او بالاتر بدانیم؟ «فَقَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ» هرگز «فَلَعَلَّهُ أَنْ یَکُونَ قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا أَتَى وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ مُحَاسَب» فرمود: ممکن است این کسی که گناه کرده است غفران الهی شامل حال او شود، خدا هم گناه او را ببخشد و هم آن را تبدیل به حسنه کند، امّا تو را سر پل صراط برای حساب و کتاب متوقّف کنند، امّا او رد شود و برود. مواظب باشید. ببینید اینها نکات زیبایی است.
در بحث فقه هم داریم که معنای واقعی غیبت کردن این است که من یک گناه و معصیّتی را مرتکب شوم و شما این عملکرد من را به دیگری بگوید. این غیبت کردن میشود. کسی معصیّتی را انجام بدهد، آن وقت شما آن کاری که او انجام داده است را بازگو کنید، این غیبت کردن میشود. البتّه الآن غیبت کردن از این حرفها گذشته است و بل اضرابیّه سر آن آمده است. هیچ کسی گناه و معصیّت نکرده است امّا پشت او غیبت میکنند و به او اتّهام میزنند! قباحت غیبت کردن ریخته است.
اینها نکاتی است که انسان باید دقّت داشته باشد که برای خود مقام و منزلت کبریایی قائل نباشیم. هر کدام ما اگر کمی فکر کنیم چیزی نیستیم. در برابر ذات احدیّت هیچ هستیم و در برابر خلق خدا هم فکر نکنیم که کسی هستیم.
گاهی اوقات که من بعضی تعبیرات را میبینم که به بعضیها میکنند و آنها را به حیوانات و سبوع نسبت میدهند به فکر فرو میروم که اینها بعداً از ما باز خواست نکنند! مثلاً میگوییم فلانی مانند گرگ است، در حالی تبعیّت و بندگی گرگ در راستای سبوعیّت او است، غیر از ما است. لذا بعضی وقتها آنها بر انسان شرافت پیدا میکنند که انسان از آن چیزی که هست خود را بیرون میکند و فاسق است. «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون»[۱۲] بعضیها آن کسانی هستند که خود را از جلد وجودی بشری و انسانی خارج کردند و بیرون کردند. آن وقت میشوند «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۱۳] اینها تعبیراتی است که در قرآن هم شده است. لذا کسی فکر نکند که حالا چون فضلی نسبت به طرف مقابل دارد، دانش دارد، علم دارد، فکر کند که او برتری دارد.
«أَ مَا تَلَوْتَ قِصَّهَ سَحَرَهِ مُوسَى»[۱۴] شما قصّهی واقع شده، قصّهی سحرهی فرعون و حضرت موسی را -چون بحث تلاوت را میآورد میفرماید در قرآن- در قرآن نخواندید؟ سحرهی فرعون آمدند تا مرز آنجایی که در مقابل پیغمبر خدا ایستادند و سحر کردند. امّا وقتی که معجزهی حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) را دیدند «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى»[۱۵] همه به حضرت موسی ایمان آوردند. فرعون هم از جا بلند شد و گفت برای چه قبل از اینکه من اذن بدهم شما از جا بلند شدید؟ همهی شما را به نخل میکشم، یعنی به دار میآویزم، امّا آنها ایمان آوردند. یک وقتی کسی سحرهی فرعون است، امّا عاقبت ایمان میآورد.
یک وقتی میبینید کسی یک گناه و معصیّتی میکند، امّا فکر نکنید که کار اینجا ختم میشود. روایت داریم که حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: اگر کسی معصیّتی انجام داد و شما او را به معصیّت ملامت و مذمّت کردید نمیمیرید تا شما آن معصیّت را مرتکب شوید. مثلاً اگر کسی زنا کرد و شما آبروی او را بردید و او را سرزنش کردید نمیمیرید تا خود شما دچار زنا شوید.
- حاج آقا پس امر به معروف چه میشود؟
– این امر به معروف نیست. این اگر باشد انکار منکر است. امر به معروف با زبان است. سرزنش کردن فرق دارد. اگر دارد زنا می کند باید انکار به منکر کنید. انکار به منکر یعنی او را از زنا باز دارید.
– امر به معروف را به خود شخص میگویند نه به دیگران.
- ببینید امر به معروف یعنی کسی را با زبان به واجب و مستحب دستور میدهید. نهی از منکر با زبان دیگران را از مکروه و حرام نهی میکنید، با زبان دستور به ترک میدهید. مثلاً کسی دارد در گوش کسی میزند، کسی دارد یک گناهی میکند به این انکار منکر میگویند. یعنی شما کسی که دارد منکر انجام میدهد را از آن منکر باز دارید. حالا یک وقت یک تشر میزنید، یک وقت باید جلو بروید و دست به یقه شوید. این را انکار منکر میگویند.
یک روز یک بندهی خدایی از دوستان داشت میرفت و بعد دیده بود چند نفر دور یک نفر را گرفتند و او را میزنند. دور او را گرفته بودند و فهمیده بودند که او آشنا است. خلاصه فهمیده بودند که او با زنی قرار گذاشته بود. دیگران هم فهمیده بودند و او را پیدا کرده بودند، آن زن هم آنجا بودند. آنها داشتند این شخص را تنبیه میکردند. اینها هم آنجا رسیده بودند و او را نجات داده بودند. این کار را کردند و تمام شد. حالا اگر اینها خواستند که آبروی آن شخص را ببرند و در برابر دیگران او را مذمّت کنند خود آنها هم دچار آن گناه و زنا میشوند.
حالا یک کسی یک غلطی کرده است، امّا شما حق ندارید آبروی او را ببرید. در حدّ انکار منکر باید انجام بدهید و دیگر کاری به کار او نداشته باشید. اگر هر جا خواستید بروید آبروی او را ببرید و او را مذمّت کنید و ملامت کنید مصداق این روایت میشوید که نمیمیرد تا خود شما آن گناه و معصیّت و ملامتهایی که میکردید شوید.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳۶٫
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۳۱۰٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۴۱٫
[۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۲۱٫
[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۴۱٫
[۶]– صحیح بخاری، ج ۶، ص ۱۵۹، باب عتل بعد ذلک زنیم، (القلم: ۱۳)، صحیح بخاری، ج ۸، ص ۲۰، باب الکبر؛ کتاب العین، ج ۶، ص ۱۷۰٫
[۷]– سورهی فتح، آیه ۲۹٫
[۸]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۳۱۲٫
[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۱٫
[۱۰]– مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۰۱٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۸، ص ۱۲۸٫
[۱۲]– سورهی نور، آیه ۴٫
[۱۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹؛ سورهی فرقان، آیه ۴۴٫
[۱۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۸، ص ۱۲۸٫
[۱۵]– سورهی طه، آیه ۷۰٫
بازدیدها: 1
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.