۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیات 30 تا 40
  • شناسه : 3361
  • 16 می 2022 - 21:59
  • 83 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۳۴ | امر به سجده ملائکه | جلسه ۶
آیه ۳۴ | امر به سجده ملائکه | جلسه 6

آیه ۳۴ | امر به سجده ملائکه | جلسه ۶

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۴ جلسه ۶ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۶ جلسه تفسیر آیه سی و چهارم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱]‏. به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و [یاد کن‏] هنگامى که به فرشتگان […]

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۴ جلسه ۶

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

۶ جلسه تفسیر آیه سی و چهارم

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱]‏.

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

و [یاد کن‏] هنگامى که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس‏] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد. (۳۴)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۴

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ».[۱]

تعابیر قرآن در سرپیچی شیطان و عدم سجده به آدم

در بحث چگونگی واقعه‌ی عدم سجده کردن شیطان بر حضرت آدم، آن هم به امر خدا (توجّه نکردن)، سه تعبیر را در قرآن داریم. تعبیر اوّل در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره «أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ» است. تعبیر دوم: «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»[۲] و تعبیر سوم: «أَبی»[۳] هستند.

بحث پیرامون تکبّر

در بحث کبر، بحث تکبّر، سزاوار است یک صحبتی داشته باشیم و پیرامون آن مطالبی را ارائه کنیم. لذا من اجمال مباحث را امروز خدمت عزیزان عرض می‌کنم و بعد تحقیقی که در بحث کبر و تکبّر (خواهیم داشت). سپس روایاتی که پیرامون کبر داریم ارائه می‌کنیم. ببینید یکی از چیزهایی که ما اگر بخواهیم یا نخواهیم ـ‌خواهی نخواهی‌ـ در آن مشکل پیدا می‌کنیم، بحث کبر است.

چهار ویژگی «مبتلا به» از حدیث پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

روایتی هم معروف و متواتر است که رسول اکرم فرمود: امّت من از چهار چیز در امان نیستند؛ عُجب و کبر و بخل و حسد. فرمودند: باید مواظب این چهار مورد باشید که همه‌ی شما دچار آن هستید. باید از خدا امان بخواهید و از خود (در برابر آن‌ها) مراقبت کنید.

منشأ کبر در وجود انسان

یکی از این موارد، کبر است. منشأ کبر در وجود هر موجودی از خود بینی شروع می‌شود. یعنی خود را چیزی حساب می‌کند (خود را مهم می‌پندارد). وقتی خود را یک چیزی حساب می‌کند (مهم در نظر می‌گیرد)، کم کم در مقام مقایسه برمی‌آید. در مقام مقایسه که برآمد خود را از همه بزرگتر حساب می‌کند، این را کبر می‌گویند. در کبر، انسان اوّل مدّعی می‌شود.

بی‌ادعا بودن، شرط بهشتی شدن

در روایت داریم که فرمود: «أَکثَرُ أَهلِ الجَنَّه البُلَهاء»[۴] (در پاروقی این کتاب ذکر شده است)، این بُلَهاء در این روایت به معنای بی‌ادعا بودن است. یعنی هر کسی خواست اهل بهشت شود باید ادعا را کنار بگذارد. اگر کسی مدّعی شد کم کم به عُجب و کبر می‌رسد. این خیلی بد است. منشأ آن هم این است، علامت و نشان بر این‌که کسی به کبر برسد این است که خود را مدّعی بداند. وقتی مدّعی دانست در برابر خدا خود را مستحق بداند.

تکبّر در پی انجام اعمال نیکو

یعنی مدّعی چه چیزی می‌شود؟ مثلاً آقایی طلبه شده، بعد هم نماز شب می‌خواند، روزه‌های مستحبّی می‌گیرد. این‌ها کم کم برای او «مَنَم» می‌شود (باعث ایجاد خود بینی می‌شود). یعنی باعث این می‌شود که خود را برتر ببیند. وقتی برتر دانست منجر به کبر و استکبار می‌شود. تکبّر کردن یعنی متابعه، اثرپذیری، یعنی به دنبال این است که خود را بزرگ کند.

یک کار مثبتی انجام داده، امّا این کار خود را با ادعا انجام داده است.

تعیین تکلیف برای خداوند!

شب نماز شب خود را خوانده، حالا می‌گوید: خدایا چون من نماز شب خواندم، پس من مستحقّ این هستم که حاجت من روا شود. یا می‌گوید: به مشهد خدمت آقا علیّ بن موسی الرّضا آمده‌ام، این همه راه طولانی را آمده‌ام، این همه سختی را تحمّل کرده‌ام، پس امام رضا «باید» این کار را برای من انجام بدهد. «باید» می‌گوید، تکلیف روشن می‌کند، تعیین تکلیف می‌کند که خدا باید چنین کاری انجام دهد، امام رضا باید واسطه شود و شفاعت کند! نه، این‌طور نیست. اگر ما مدّعی شدیم بدانید که کبر به دنبال آن است. نباید ادعا داشته باشیم.

تواضع ائمّه در برابر خداوند

در تعبیرات اهل بیت (علیهم صلوات الله أجمعین)، خصوصاً بحث تعبیراتی که امیر المؤمنین در نهج البلاغه دارد (تواضع ائمّه را مشاهده می‌کنید). یا مثلاً در دعای کمیل، امیر المؤمنین با آن خلوص و تعبّدی که در برابر ذات احدیّت دارد؛ امّا در برابر خدا ضجّه می‌زند. «ظَلَمْتُ نَفْسِی»[۵] می‌فرماید.

بی‌توجّهی امیرالمؤمنین به دنیا در هنگام نماز

علیّ بن ابی‌طالب که وقتی تیر بر پای مبارک او در جنگ اصابت کرده بود و تیر وارد پای ایشان شده بود (اهمّیّت نداد و به نماز ایستاد). آن زمان هم بیهوشی نبود. طاقت نیاورد که تیر را دربیاورد (بعد با خدا صحبت کند). به رسول اکرم مراجعه کردند، گفتند: یا رسول الله! علی طاقت نمی‌آورد تا تیر را از پای او دربیاوریم و بعد به نماز بایستد. پیامبر فرمودند: بگذارید به نماز بایستد، وقتی در حال نماز است تیر را از پای او دربیاورید. این‌قدر (امیر المؤمنین هنگام نماز) از خود بی‌خود می‌شدند.

همان کسی که این‌قدر از خود بی‌خود می‌شد «ظَلَمْتُ نَفْسِی» می‌گوید. آنچه که برای ایشان مهم است این است که در برابر خدا فراق برای او ایجاد نشود. «فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ‏».[۶] این‌ها تعبیرات امیر المؤمنین است. چرا؟ چون امیر المؤمنین ادعا ندارد. ادعای این‌که من علی هستم ندارد.

فضائل و مناقب امیرالمؤمنین (علیه السّلام)

واقعاً امیر المؤمنین فضائل دارد، انبیاءء مناقب و فضائل امیر المؤمنین را نداشتند. حتّی رسول اکرم بعضی از آن‌ها را نداشته است. مربّی امیرالمؤمنین چه کسی بود؟ تربیت کننده‌ی او در کودکی، خود پیغمبر بود که اشرف مخلوقات عالم است. امیر المؤمنین در خانه‌ی پیغمبر بزرگ شده‌اند. بهترین زن عالم همسر ایشان می‌شود، بهترین فرزندان در دنیا نصیب او می‌شوند. این‌ها مناقبی است که ایشان (امیر المؤمنین) دارد.

محلّ تولّد ایشان جایی است که حضرت آدم ابوالبشر، حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، همه‌ی انبیاء (در آن جایگاه بوده‌اند). چقدر راجع به کعبه شرافت و عظمت بیان شده است؟ امّا محلّ زاده شدن امیر المؤمنین قرار می‌گیرد. با این حال امیر المؤمنین هیچ ادعایی نمی‌کند. اگر ما بودیم چه می‌کردیم؟ دیگر حتّی جواب سلام کسی را هم نمی‌دادیم!

یتیم‌ نوازی امیرالمؤمنین (علیه السّلام)

امّا علیّ بن ابی‌طالب می‌رود بچّه‌ی یتیم آن زن بیوه را نگهداری می‌کند تا زن نان بپزد، در حالی که آن زن لعن به علیّ بن ابی‌طالب می‌کرد! چون شوهر او در جنگی که با علیّ بن ابی‌طالب بود کشته شده بود. امّا امیر المؤمنین می‌رود و از بچّه‌ی او نگهداری می‌کند. می‌فرماید: از بچّه نگهداری کنم یا بروم تنور را برای تو روشن کنم، آن را برای طبخ و نان پختن آماده کنم؟ زن می‌گوید: از بچّه نگهداری کن. همسایه می‌آید و این را صحنه را می‌بیند، می‌بیند علیّ بن ابی‌طالب دارد از بچّه‌های این زن نگهداری می‌کند. می‌آید و به زن می‌گوید: می‌دانی این مرد کیست؟ او را می‌شناسی؟

زن می‌گوید: نه، یک بنده‌ی خدایی بود من رفته بودم آب بیاورم به من کمک کرد و آب‌ها را آورد، بعد گفت من از بچّه‌ها نگهداری می‌کنم تو برو نان بپز. همسایه گفت: این علیّ بن ابی‌طالب است. زن تعجّب کرد.

بی‌ادعایی امیرالمؤمنین علی رغم برتری مقام

امیر المؤمنین این‌قدر بی‌ادعا است، در برابر خدا ادعا ندارد. کسی که در برابر دشمنان خدا شمشیر که می‌کشد صدها نفر را از دم تیغ می‌گذراند. وقتی می‌خواهند به قلعه‌ی خیبر وارد شوند با بازوی ید اللّهی و قدرتی که خدا به او داده بود، در قلعه را از جا می‌کَند. لشگر را وارد خیبر می‌کند. این‌ها مهم است، امّا هیچ وقت ادعایی ندارد. شما در تعبیراتی که امیر المؤمنین در روایات مختلف و ادعیه‌ی مختلف دارد ببینید، یک جا ادعا دارد که من کسی بودم این کارهای مهم را انجام داده‌ام؟ این‌ها مهم است.

ادعا داشتن و تکبّر

پس منشأ کبر و تکبّر این است که خود را به حساب بیاورد. بُلَه نباشد، بی‌ادعا نباشد، مدّعی شود. مدّعی شدن کار را خراب می‌کند. مدّعی شدن به عُجب می‌رسد، مدّعی شدن به کبر می‌رسد. وقتی در برابر خدا مدّعی شدید و برای خود جایگاهی قائل شدید، کار دچار مشکل می‌شود.

این‌که در بین عُرفا و اهل اخلاق و عرفان می‌گویند باید فنای فی الله شویم به همین خاطر است. یعنی خود تو هیچ هستی، در برابر خدا هیچ حساب نشوی. تو نباید خود را به حساب بیاوری، هر چقدر هم بزرگ باشی، هر چقدر هم بندگی کنی. امّا اگر مدّعی شدی کار خراب می‌شود.

تکبّر، مقام شیطان

ما که خود را خیلی بزرگ به حساب می‌آوریم، شیطان هم همین‌طور است. شیطان به دستور خدا عمل نکرد، چرا؟ چون از نظر اخلاقی پایه‌های متزلزلی داشت، استکبار کرد. چرا استکبار کرد؟ چون خدا را قبول نداشت. می‌دانست خدا وجود دارد امّا «کانَ مِنَ الْکافِرینَ». از اوّل و ازل «کانَ مِنَ الْکافِرینَ» بود. یا «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ‏» بود، یعنی از ازل که شیطان خلق شده، ساجد نبوده است. نه فقط سجده کننده بر آدم نبود، اصلاً هیچ وقت ساجد نبوده است.

ساجد نبودن شیطان از ازل

«لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ‏». «کَانَ» و «السَّاجِدینَ» که این‌جا آمده دلالت بر ابدیّت و ازلیّت می‌کند. «لَمْ یَکُنْ» جهت است، یعنی از ازل سجده کننده نبود.

– پس شش هزار سال که عبادت کرده بود چه می‌شود؟

– عرض کردم، ببینید هر عملی آثار وضعی دارد، به آثار وضعی ترقّی کرد. ترقّی کرد، امّا معبودیت خدا را لحاظ نکرد. عبودیت نداشت، «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ‏»، «کانَ مِنَ الْکافِرینَ».

کسی یک کاری انجام بدهد اثر عمل خود را می‌بیند: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرهُ».[۷] بالاخره ظاهر (کار شیطان) این بود که عبادت خدا را می‌کرد. ظاهری که خود را به عبادت خدا متعبّد کرد، برای این ظاهر درجاتی پیدا کرد. امّا به نسبت همان درجاتی که پیدا کرد بعد سقوط کرد. به قول قرآن هبوط کرد: «فَاهْبِطْ مِنْها»،[۸] یعنی هبوط کن از این مقامی که در ردیف ملائکه پیدا کردی.

تفاوت ملائکه و سایر موجودات در اطاعت

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ»، این‌جا امر خدا برای ملائکه بود، شامل شیطان هم شد، چرا؟ چون در ردیف ملائکه قرار گرفته بود. فرق ملائکه و جنّ و انس این است که ملائکه قوّه‌ی تمرّد ندارند، اختیار ندارند که خود آن‌ها کاری را انجام ندهند. باید به هر آنچه که برای آن آفریده شده‌اند عمل کنند.

– مستعدّ تلذّذ هستند یا خیر؟

– نه، ملائکه اصلاً چنین حالتی ندارند. آن‌ها ارتباط عدم و مَلکه‌ای با گناه کردن و نکردن ندارند. ما این حالت را داریم.

– ملائکه هم تمرّد می‌کردند، فُطرُس که معروف است.

– نه، فطرس مَلِک فرق می‌کند. اگر کلّ ملائکه را به یاد داشته باشید بررسی کردیم هشت صنف هستند، هشت صنف آن‌ها کارگزاران خدا هستند، بدون این‌که کوچک‌ترین تمرّدی داشته باشند.

– (ملائکه) تلذّذی که برای آن‌ها تعریف شده، مثل اکل و شرب (ندارند)؟

– نه، تلذّذ منافاتی با اختیار ندارد. می‌تواند اختیار داشته باشد متلذّذ هم باشد، می‌تواند متلذّذ هم نشود.

اختیار در ملائکه و جنّ و انس

آن چیزی که انسان و جن برای آن آفریده شده‌اند که بحث اختیار است، این‌که عبودیّت را انتخاب کنند یا نکنند، ملائکه نداشتند. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۹] برای جنّ و انس است. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» برای ملائکه نیست.

ملائکه هشت صنف بودند، طبق آنچه که در قرآن و تعبیرات روایی داشتیم، هر کدام آن‌ها کارگزاران الهی هستند همان کاری که برای آن تعیین شده‌اند انجام می‌دهند. اصلاً این‌که انسان می‌تواند برتر از ملائکه شود برای همین است، برای این‌که با اختیار جلو می‌رود. می‌تواند بندگی نکند، امّا می‌کند. این‌که «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»،[۱۰] وجود و حیثیت آدم و انسان بود که قابلیّت این کار را پیدا کرد. به خاطر این‌که خدا او را از زمین و عالم ماده آفرید. عالم ماده قابلیّت تعالی دارد، این موارد را گفتیم.

اجر خداوند برای اعمال ظاهری شیطان

هر کسی هر عملی انجام بدهد، گرچه عمل ظاهری باشد ـ عمل ظاهری را برحسب حال آن ـ خدا اجر می‌دهد. لذا شیطان هم شش هزار سال عبادت کرد، آن عباداتی که انجام داد گرچه ظاهری بود، گرچه خلوص نداشت، گرچه کبر داشت، گرچه «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» بود، «کانَ مِنَ الْکافِرینَ» بود، امّا همان کاری که شیطان انجام داد خدا برای آن پاداش قرار داد. پاداش این بود که خدا شیطان را به ردیف ملائکه برد، بعد از آن‌جا تنزّل کرد باز هم رجیم شد. امّا به خاطر عملکرد ظاهری که داشت «کَانَ مِنَ المُنذَرین» ، «لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ»[۱۱] او از کسانی بود که توانست طول عمر از خدا بگیرد. امّا در همین حد پاداش داده شد، تمام شد.

کفر، نتیجه‌ی خودبینی

علی أیّ نحوٍ آنچه که باعث کبر می‌شود، خود بینی است، مدّعی شدن است. اگر مدّعی شدید، اگر برای خود ادعا پیدا کردید، به دنبال آن طلب‌کار از خدا و رسول شدید، این علامت کبر است. کار به کبر هم می‌رسد، تکبّر هم می‌‌کنید و کم کم کافر هم می‌شوید. این‌ها در ردیف هم است، در طول هم است. منشأ بد اخلاقی شیطان این است که اعتقاد ندارد، چون اعتقاد نداشت و آنچه که بر حضرت حق بود را باطناً قبول نداشت، استکبار کرد. استکبار هم که کرد، کسی که متکبّر باشد و استکبار کند، معلوم است که زیر بار امر خدا نمی‌رود. بعضی جاها ممکن است زیر بار امر خدا برود، بعضی جاها ممکن است زیر بار امر خدا نرود، مثل همین سجده کردن بر آدم.

عدم اعتقاد به خداوند، علّت سجده نکردن شیطان

قرآن می‌فرماید: خداوند (به شیطان) فرمود چرا سجده نکردی؟ «إِذْ أَمَرْتُکَ»،[۱۲] من به تو امر کردم. کاری به این ندارد که مسجود تو چیست، کسی که آمر به سجده است من (خدا) هستم. معلوم است خدا را قبول نداشت، «کانَ مِنَ الْکافِرینَ»، «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ». ما باید در این بحث دقّت داشته باشیم، در درسی که از این آیات می‌گیریم دقّت داشته باشیم، در نهایت بحث کبر و تکبّر و استکبار منجر به این می‌شود که اصولاً، اخلاقاً و عملاً تخلّف کنیم، خلاف آنچه خداوند برای ما مسلّم کرده عمل کنیم. اعتقادات متزلزل می‌شود، تهذیب در اخلاق وجود ندارد، منجر به این می‌شود که عمل (دستور داده شده از طرف) خدا را زیر پا قرار بدهیم.

«إِذْ أَمَرْتُکَ» با این‌که خود خدا امر می‌کند، امّا این‌جا (شیطان) گردن‌کشی می‌کند. بحث تجرّی در وجود شیطان بوده، یعنی در برابر خدا جرأت پیدا کرده است که تمرّد کند. چرا؟ چون اصل را قبول نداشت. چرا عمل نکرده است؟ چون خود او این‌جا متکبّر شده است. شیطان می‌گوید؟ من در برابر آدم سجده کنم؟! «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ».[۱۳] ما هم همین‌طور هستیم، بعضی وقت‌ها «أَنَا خَیْرٌ» می‌گوییم.

دلیل دستور به سجده‌ی آدم

– غیر از خدا را نمی‌شود سجده کرد.

– بله، غیر خدا را نمی‌شود سجده کرد.

– چرا خدا گفت به آدم سجده کن؟

– این‌جا خدا «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»،[۱۴] منشأ این (سجده) خود خدا است. خود خدا امر کرد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا»، خدا این را می‌گوید.

– می‌گوید من را سجده کن.

– باشد، این‌جا هم خدا می‌گوید به آدم سجده کن. به آدم سجده کن را قبلاً بحث کردیم که آیا به حضرت آدم می‌شود سجده کرد؟ به غیر خدا می‌شود سجده کرد؟ آن‌جا کامل بحث کردیم، گفتیم سجده بر آدم چون امر خدا روی آن بوده (مهم است). امر خدا است که سجده کن. مثل قصّه‌ی یوسف است، پدر و خاله و برادرها همه به سجده‌ی او افتادند، امّا در واقع همه‌ی این‌ها متوجّه ذات احدیّت است. در کلمه‌ی «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» هم اگر دقّت کرده باشید، آن زمان در سوره‌ی مبارکه‌ی حمد گفتیم هر آنچه ستایش و ثنا می‌شود برای خدا است، همه «لله» است. «لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» است. گرچه شما دارید من را تمجید می‌کنید، من شما را تمجید می‌کنم، طبیعت را تمجید می‌کنیم و ستایش می‌کنیم؛ امّا این ستایش‌ها «لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» است.

این‌که آیا سجده کردن درست است یا نیست، این امر خدا است، خدا می‌گوید این کار را انجام بده. «إِذْ أَمَرْتُکَ» دارد، یعنی منِ خدا به تو می‌گویم سجده کن.

دستور خداوند به سجده بر کلّ آدمیان

– این آدم، منظور حضرت آدم است؟ یا کلّ آدم‌ها هستند؟

– کلّ آدم‌ها هستند.

– بر کلّ آدم‌ها چطور باید سجده کند؟ چطور باید این ملائکه به همه‌ی آدمیان… شاید یکی قاتل باشد…

– چیزی که جلوه‌ی خلقت همه‌ی آدم بود حضرت آدم ابو البشر (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) بود. در آن‌جا این‌طور بود، و الّا در بحث عهد، در قرآن «بنی الآدم» می‌فرماید. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ»،[۱۵] آدم نگفته است. خدا آدم و بنی آدم همه را در عالم ذرّ آفریده، با همه‌ی آن‌ها هم عهد و پیمان بسته است. دوباره متولّد کردن آن‌ها در دنیا این‌طور بوده که حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) را آن‌گونه خلق می‌کند، بقیّه را هم به واسطه‌ی پدر و مادرها و ازدواج به دنیا می‌آورد.


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۴٫

[۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۱٫

[۳]– سوره‌ی طه، آیه ۱۱۶٫

[۴]– شرح الکافی-الأصول و الروضه (للمولى صالح المازندرانی)، ج ‏۱، ص ۴۳۳٫

[۵]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۵۵۶٫

[۶]– همان، ص ۵۵۸٫

[۷]– سوره‌ی زلزله، آیه ۷٫

[۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۳٫

[۹]– سوره‌‌ی انسان، آیه ۳٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۱٫

[۱۱]– سوره‌ی شعراء، آیه ۱۹۴٫

[۱۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۲٫

[۱۳]– همان.

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۱٫

[۱۵]– سوره‌ی یس، آیه ۶۰٫

Visits: 0

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1