تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۵ جلسه ۵ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۵ جلسه تفسیر آیه بیست و پنجم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۵ جلسه ۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۵ جلسه تفسیر آیه بیست و پنجم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و کسانى را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، مژده ده که براى آنان بهشتهایى است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است؛ هرگاه از آن بهشتها میوهاى آماده به آنان روزى دهند، گویند: این همان است که از پیشْ روزىِ ما شده است، و از انواع میوهها که [در طعم و گوارایى] شبیهِ هم است، نزد آنان آورند؛ در آنجا براى ایشان همسرانى پاکیزه است؛ و در آنجا جاودانهاند. (۲۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۲۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ (۲۵).[۱]
در دو قسمت آخر این آیه بیان ما رسید که فرمود: «وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ» عرض کردیم ازواج مطهّره در بهشت دو دسته هستند. یک دسته حوریهایی هستند که در بهشت هستند و آیات آن را خدمت شما عرض کردیم. دستهی دوم زنان مؤمنهی صالحهای هستند که به مراتب از حور العین و حوریها زیباتر هستند. این نکتهی خیلی مهمّی است که توصیف حوریهای بهشتی با آن توصیفات بسیار عالی در جای خود، امّا دستهی دوم که زنان مؤمنهی صالحه هستند، به مراتب از حور العین زیباتر هستند.
در سورهی مبارکهی زخرف فرمود: «ادْخُلُوا الْجَنَّهَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ»[۱] به اهل بهشت اشاره و دستور است «ادْخُلُوا الْجَنَّهَ» داخل شوید بهشت را. «أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ» در حالی که شما و همسران شما مورد کرامت هستید، مورد کرامت بسیار بالا هستید.
و نیز در سورهی مبارکهی رعد، فرمود: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ»[۲] بهشتهایی که محل اقامت و جاودانگی است. «وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ» و آن شایستگان از پدران و همسران و فرزندان شما.
این نکته بسیار مورد توجّه است که در بهشت آن کسانی که متدیّن و متّقی و اهل بهشت هستند، همراه با اهل خود هستند. الآن همسر خود آنها است، ازواج است.
– زنان مؤمنهی خود آنها که… (آیه) تصریح دارد «أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ»[۳] یا «وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ»
– قرآن اینطور میگوید.
– ازواج که برای آنها است، اختیار وجود دارد. آنجا اختیار را به انسان میدهند. مثل «وَ فاکِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ»[۴] وقتی هر کسی هر طور دوست داشت میوههای بهشت را اختیار بکند، مسلّم زوج هم همینطور است.
آیهی بعدی در سورهی مبارکهی یس است که میفرماید: «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ * هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»[۵]، «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ» در روز قیامت (در مورد) اصحاب بهشت میفرماید: «فی شُغُلٍ فاکِهُونَ» در نعمتها متلذّد هستند. «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ» آنها و همسرانشان «فی ظِلالٍ» در سایهبانها و زیر سایههایی هستند. «عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ» آنها بر تختها تکیه زدند.
تعبیرات اینگونهای وجود دارد برای اینکه انسانها به سمت بهشتی شدن بروند. آن کسانی که با همدیگر از لحاظ تدیّن و تقوا هم کفوّ هستند، اینطور هستند.
«فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ * فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً * وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً»[۶] این مطلب مسلّم است. آن کسانی که اهل تقوا هستند (در بهشت با هم هستند) یک وقت یک کسی یک فرزندی دارد یا یک ذریّهای دارد یا یک همسری دارد که اینها بد هستند، مثل قصّهی داستان فرعون و هسمر او، اینها که در آنجا با هم جمع نمیشوند، چون اصلاً اهلیّت ندارند. قرآن راجع به حضرت نوح و فرزند او فرمود: «لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[۷] این اهل تو نیست، باید ایمان باشد. اینکه شما میخواهید شفاعت را بفرمایید.
- نه منظور من شفاعت نیست
– بله آن که معلوم است. «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِِ»[۸] آن که در سورهی مبارکهی قیامه است.
– آن طرف که رفتیم روز وانفسا است. امّا آن کسانی که با هم خوب هستند، یعنی آن کسانی که متدیّن هستند، متّقی هستند، اهل بهشت هستند، با هم هستند. وقتی که با هم باشند، دیگر حسادتی نیست، بخل نیست، کینه نیست. دیگر با هم هماهنگ هستند. در بهشت هستند، با هم هستند، همسران با هم هستند، ذریّه با آنها هستند.
آنچه که مسلّم است در بهشت همسران دو دسته هستند. یک دسته حوریهایی هستند که هیچ کسی تا به حال آنها را لمس نکرده است، یک دسته همان همسران دنیایی هستند که بهشتی هستند که حتّی آنها زیباتر و بهتر از حوریها جلوه میکنند. جمیع مراتب طهارت را در آنها با کلمهی «وَ ازواجُ فیها مُطهّرون» داریم. این کلمهی «وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ»[۹] نشاندهندهی این است که آن ازواج از همهی خبائث و رذایل و نجاست ظاهری و باطنی پاک و پاکیزه هستند.
کلمهی بعدی «هُمْ فیها خالِدُونَ»[۱۰] است. بحث خلود را دارد. خلود یعنی چیزی که دیگر زمان و پایان و اجل ندارد. جاودانگی به معنای ابدی بودن است. یعنی این هیچ وقت تمامی ندارد که خلود هم برای اهل بهشت است، هم برای اهل دوزخ است.
آن کسانی که اهل دوزخ هستند هم در دوزخ خلود دارند، آتش آنها هیچ وقت سرد نمیشود، همیشه آتش، آتش فوران کننده و شعلهور است و زمانی هم نیست که آتش تمام بشود. اینها هم در اثر سوختن در آتش نمیمیرند که عذاب آنها تمام بشود، اینها را در آیاتی که دارند بیان میکنیم.
لذا آنچه که مسلّم است مرحوم طیّب اصفهانی میفرماید: خلود و جاودانگی اهل بهشت در بهشت و کفّار و معاندین در دوزخ و جهنّم از ضروریات دین اسلام است. اینکه میفرماید جاودانگی اهل بهشت در بهشت و جاودانگی اهل دوزخ در دوزخ را از ضروریات دین است، یعنی اگر کسی منکر بشود، کافر میشود.
- دلیل ایشان هم «أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»
– در کلم الطیّب ایشان هم از آیات، هم از روایات آورده است. اگر بخواهید میتوانید مراجعه بکنید آدرس آن هم کلم الطیّب، صفحهی ۷۶۰ و ۷۷۴٫
- آنها کسانی هستند که با ایمان هستند. ایمان دارند امّا یک مقداری به قول قدیمیها باید یک مقدار آنها را تاپ کشی بکنند، تا یک مقدار آنها را خالص بکنند، آنها با ایمان رفتند. کسی که اهل ایمان باشد، اهل نجات است. کسی که اهل ایمان نباشد، خلود در جهنّم دارد.
«هُمْ فیها خالِدُونَ»[۱۱] کلمهی خلود را در آیات مختلف هم نسبت به اصحاب بهشت و جنّت و هم نسبت به اصحاب دوزخ بررسی میکنیم.
در سورهی مبارکهی بقره، میفرماید: «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ»[۱۲] این یکی از این آیات است که میفرماید: مؤمنین عامل به صالحات، اصحاب جنّت هستند. اصحاب که شدند، «هُمْ فیها خالِدُونَ» یعنی زمان آنها پایانپذیر نیست، جاودان هستند.
«بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»[۱۳] در این آیات این نکته خیلی مهم است که این اصحاب که شد، اصحاب النّار اصحاب الجنه میشود، «هُمْ فیها خالِدُونَ» هم به دنبال آن میآید.
«وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»[۱۴] بعد از آیت الکرسی این آیه است که قبل از آن «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا» تا اینجا «وَ الَّذینَ کَفَرُوا» باز آن که مورد بحث است و شاهد مثال است: «أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» دقّت بکنید کلمهی خالدون به معنای وصف است، یعنی ثبوت وصف در موصوف مسلّم است.
سورهی لقمان میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ»[۱۵] اینها برای اهل بهشت است. «خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»[۱۶]، «جَنَّاتُ النَّعیمِ» برای مؤمنین است. «خالِدینَ فیها» در این آیه کلمهی اصحاب را ندارد. «خالِدینَ فیها» در آن «جَنَّاتُ النَّعیمِ» هستند. یعنی بهشتهایی که مملوء از نعمت است. «جَنَّاتُ النَّعیمِ» یعنی بهشتها و باغهایی که در آن نعمت به طور زیادی وجود دارد.
سورهی مبارکهی زحرف میفرماید: «وَ فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فیها خالِدُونَ»[۱۷] این هم باز برای اهل بهشت است. میفرماید: در بهشت «ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ» آنچه که نفس آنها میل دارند، دوست دارند «وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ» چشم آنها هم لذّت میبرد، کیف میبرد. نگاه آنها هم نگاه لذّتآمیز است. «وَ أَنْتُمْ فیها خالِدُونَ» میفرماید: بودن آنها در بهشت و لذّت بردن آنها از هر چیزی که دوست دارند، هیچ وقت پایانپذیر نیست.
- «مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ»[۱۸]َ چه میشود؟ «تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ»…
- آن تعبیر دیگر است، این تعبیر دیگر است. یعنی نفس انسان در آنجا به مقاماتی رسیده است که هر چه بخواهد، هر چه میل داشته باشد، همان است.
– «مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ» فرموده است.
– بله. «وَ فاکِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ» شاید از نظر معنای ظاهری و فارسی آن همین با شد ولی فرق میکند. آن راجع به میوهها بود که هر میوهای را که بخواهد همان وقت رویش و حاضر و آماده میشود. اینجا «ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ» هر چه نفس انسان میل داشته باشد. اینجا نفسی است که دیگر این نفس در این دنیا مهار شده است، آن وقت در آن عالم هر چه بخواهد میگویند: بفرمایید.
چون خود کلمهی نفس وقتی در زبان ما گفته میشود، یک مقدار مذموم است ولی در قیامت نفوس انسان دیگر، نفوس متعالی میشود، نفوس بهشتی میشود. نفس، نفس عالی میشود. دیگر نفس امّاره نیست، یک نفسی است که مطمئه را هم رد کرده است.
دربارهی خلود در جهنّم هم سورهی مبارکهی زحرف، میفرماید: «إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ».[۱۹]
- معاد جسمانی است. برزخ روح است، برزخ غیر از جسم است. ولی عالم قیامت دیگر عالم جسم است
- مراد از نفس چیست؟
- همان که مجری و مدیر عامل انسان بود. انسان یک روح و یک نفس دارد، نفس او مجری است، مدیر عامل است. اگر این نفس تحت فرمان عقل قرار بگیرد، انسان را به سمت سعادت میبرد، اگر به تمایلات نفسانی اماریّهای جلو برود، ما را به سمت جهنّم میبرد.
- پس مراد شما از نفس، نفس امّاره نیست.
– نفس مطمئه هم رد است. کسی که وارد در بهشت میشود میشود: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»[۲۰] مسلّم نفسی که در بهشت است، مراتب پست را ندارد.
– نه نفس غیر از روح است. نفس و روح فرق میکند. نفس مدیر عامل است، مجری است.
– آن یک بحثهای خاص خود را دارد. امّا چیزی که مسلّم است این است که نفس انسان غیر روح انسان است.
در سورهی مبارکهی احزاب داریم «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً»[۲۱] اینکه کافرها از رحمت الهی به دور هستند. «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ» خدا کافرین را لعن کرده است.
«وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً» و آماده کرده است برای آنها جهنّم را، دوزخ را. «خالِدینَ فیها» آنها در آنجا جاودان هستند. «أَبَداً»، «أَبَداً»، تا برود جلو. «لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً» هیچ کسی نه با آنها همراهی میکند، نه آنها را کمک میکند. یعنی در آتشی که آنها همینطور باید بمانند، در حالی که در آیات دیگر داریم به نحوی هم نیست که بمیرند و راحت بشوند و تمام بشود. اینجا میفرماید: «خالِدینَ فیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا» هیچ ولی و نصیری هم یافت نمیشود. اینها صفت مشبّه است که به معنای اسم فاعل است.
در سورهی مبارکهی فاطر میفرماید: «لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضى عَلَیْهِمْ»[۲۲] و کسانی که کفر ورزیدند؛ «لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ» آتش دوزخ مخصوص اینها است. «لا یُقْضى عَلَیْهِمْ» زمان آن منقضی نمیشود. «فَیَمُوتُوا» تا آنها بمیرند. آتش دنیا به نحوی است که اگر کسی در آتش قرار بگیرد، میمیرد. چند دقیقه بیشتر نمیتواند حیات داشته باشد، بیهوش میشود و از دنیا میرود امّا در آتش جهنّم «لا یُقْضى عَلَیْهِمْ» یعنی زمان آن منقضی نمیشود، تمام نمیشود. «فَیَمُوتُوا» تا آن وقت بمیرد، اجلی نمیرسد.
«وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها» درجهی حرارت آن هم یک مقدار پایین نمیآید. تخفیفی برای آنها داده نمیشود، آتش بر آنها آسان نمیشود، آتش همینطور شعله میکشد. «کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ» این گونه مکافات میشود هر کسی که کفر بورزد، هر کافری.
باز دربارهی بهشتیان یک آیه داریم. سورهی مبارکهی فاطر، میفرماید: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فیها»[۲۳] یعنی بهشتهایی دائم الاقامه هستند. عدن یعنی دائم الاقامهای که «یَدْخُلُونَها» که در آن جاودان هستند.
در سورهی مبارکه ق میفرماید: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ»[۲۴]. فرمود: «ادْخُلُوها» یعنی داخل شوید بهشت را، «بِسَلامٍ» به سلامتی کامل. «ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ» میفرماید: این روز، روزی است که دیگر پایانپذیر نیست، جاودان است. این راجع به آیات است.
راجع به اخبار هم یکی دو روایت بیان میکنیم. اخبار متواتری در این باره است که اجمالاً میتوانیم حرف بزنیم، مثلاً خطبهای که به حضرت علیّ بن ابیطالب امیرا لمؤمنین (علیه السّلام) نسبت داده شده است و در ضمن خطبه وصف اهل نار را هم میفرماید. «قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهَا، فَلَا یُفْتَحُ عَنْهُمْ أَبَداً»[۲۵] میفرماید: جهنّم به گونهای است که اهل جهنّم وقتی در آن قرار میگیرند، درهای دوزخ بر اهل آتش بسته میشود. «فَلَا یُفْتَحُ عَنْهُمْ أَبَداً» درها هیچ وقت هم دیگر باز نمیشود. «وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ رِیحٌ أَبَداً» نسیمی هم که بیاید و خنکی برای آنها ایجاد بکند، در آن وارد نمیشود. درها بسته است. «وَ لَا یَنْقَضِی مِنْهُمُ الْغَمُّ أَبَداً» حزن و اندوه و غم هم از آنها منقضی نمیشود. همان تعبیری که فرمود: منقضی بشود و بمیرند، اینطور نیست. «لَا یَنْقَضِی» هیچ وقت تمام نمیشود. «وَ الْعَذَابُ أَبَداً شَدِیدٌ» عذاب هم در آن ابدی و شدید و سخت است. «وَ الْعِقَابُ أَبَداً جَدِیدٌ» آتش به نحوی نیست که فروکش کند، همیشه تازه است، شعلههای آن همیشه است.
علّت آن هم این است که خود انسانها نفت و سوخت این آتش هستند. خود انسانها سوخت هیزم این جهنّم هستند.
«لَا الدَّارُ زَائِلَهٌ فَتَفْنَى» میفرماید: سرا، سرایی نیست که زایل شدنی باشد تا فانی بشود. آنجا دار، دار بقا است، دار فنا نیست. «وَ لَا آجَالُ الْقَوْمِ تُقْضَى» و همچنین اجلهای اهل دوزخ هم به پایان نمیرسد. میخواهد بگوید خلاصی از جهنّم و از آتش دوزخ بر اهل آن وجود ندارد. چه نسبت به خود دوزخ، چه نسبت به اهل دوزخ. همهی اینها با همدیگر جاودانه هستند.
در نهج البلاغه یک خطبهی دیگر داریم. صفحهی ۲۰۹، خطبهی ۱۰۹ میفرماید: «لَا مُدَّهَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى»[۲۶] زمان ندارد که تمام بشود. «وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَیُقْضَى» و دیگر آنجا اجلی هم برای اهل آن نیست که بگوییم اجل آنها سر میآید. در دعای کمیل هم فرمود: «وَ هُوَ بَلَاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لَا یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ» آن چیزی که مسلّم است این است که هیچ کوتاه نمیآید، آسان نمیشود، این عذاب خفیف نمیشود.
به هر حال آن چیزی که مسلّم است این است که اهل دوزخ خلود دارند، خلود آنها به اینگونه است که نه جهنّم خلاصی دارد، نه اهل آن. اهل بهشت هم جاودانگی دارند. بهشت آنها روز به روز متنعّمتر و اهل آن هم ماندگار.
[۱]– سورهی زخرف، آیه ۷۰٫
[۲]– سورهی رعد، آیه ۲۳٫
[۳]– سورهی زخرف، آیه ۷۰٫
[۴]– سورهی واقعه، آیه ۲۰٫
[۵]– سورهی یس، آیات ۵۵ و ۵۶٫
[۶]– سورهی انشقاق، آیات ۷ تا ۹٫
[۷]– سورهی هود، آیه ۴۶٫
[۸]– سوریی عبس، آیات ۳۴ و ۳۶٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۲۵٫
[۱۰] – سورهی بقره، آیه ۲۵٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۲۵٫
[۱۲]– همان، آیه ۸۲٫
[۱۳]– همان، آیه ۸۱٫
[۱۴]– همان، آیه ۲۵۷٫
[۱۵]– سورهی لقمان، آیه ۸٫
[۱۶]– همان، آیه ۹٫
[۱۷]– سورهی زخرف، آیه ۷۱٫
[۱۸]– سورهی واقعه، آیه ۲۰٫
[۱۹]– سورهی زخرف، آیه ۷۴٫
[۲۰]– سورهی فجر، آیه ۲۷٫
[۲۱]– سورهی احزاب، آیه ۶۴٫
[۲۲]– سورهی فاطر، آیه ۳۶٫
[۲۳]– همان، آیه ۳۳٫
[۲۴]– سورهی ق، آیه ۳۴٫
[۲۵]– تفسیر القمی، ج ۲، ص ۲۸۹؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۸، ص ۲۹۲، ح، ۳۴٫
[۲۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۶۲٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.