تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۷۱ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۷۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (۲۰)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید؛ هر گاه که بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند؛ و چون راهشان را تاریک کند، [بر جاى خود] بایستند؛ و اگر خدا مىخواست شنوایى و بینایىشان را برمىگرفت، که خدا بر همه چیز تواناست. (۲۰)
——————————————————
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ (۱۹) یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (۲۰)
یا چون [کسانى که در معرض] رگبارى از آسمان- که در آن تاریکیها و رعد و برقى است- [قرار گرفتهاند]؛ از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند، ولى خدا بر کافران احاطه دارد. (۱۹) نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید؛ هر گاه که بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند؛ و چون راهشان را تاریک کند، [بر جاى خود] بایستند؛ و اگر خدا مىخواست شنوایى و بینایىشان را برمىگرفت، که خدا بر همه چیز تواناست. (۲۰)
در آیهی بیستم سورهی مبارکهی بقره که آخرین آیه در توصیف منافقین بیان شده است، خداوند تبارک و تعالی پایان این آیه یک قدرتنمایی دارند. «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» قبل از آن هم فرمودند: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ» حالا معنای «ذَهَبَ» را هم اشاره کنیم، خالی از لطف و قدرت نیست. مشیّت را عرض کردیم و خلاصهی مطلب به اینجا رسید که مشیّت عبارت از ایجاد فعل بود.
«لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ» هر آینه خدا از بین میبرد؛ منتها «لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ» یعنی گوشها را از آنها میگیرد، «ذِهاب» یعنی از بین بردن، نابود کردن. حالا چرا نمیکند؟ «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» خدا قادر است، منتها قادر بودن خدا به این نیست که شما فکر کنید ما هر چه دوست داشته باشیم همان کار را میکند. نه، آنچه که قدرت خدا است، حالا طول تفصیل بحث قدرت و کلمهی قدیر را عرض میکنیم، امّا اینکه «لَوْ» آورده است یعنی سمع و ابصار را از آنها نمیگیرد؛ چون رحمانیّت حضرت حق همیشه برای انسانها و موجودات خود است.
لذا «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ» یعنی هیچ وقت خدا این کار را نمیکند. حالا «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ» یعنی شک نکنید، لام میآورد که دیگر هیچ تردیدی در کار نباشد. به هر حال خداوند یک انذار بسیار قوی را در این آیه فرمودهاند که شاید بلکه منافقین اگر این آیات را ببینند یک مقدار به خود بیایند. یا انسانهای دیگر حواس خود را جمع کنند یک وقت در دایرهی اوصاف منافقین خود را متلبس نکنند.
این «ألا»هایی که در آیهی قبل داشتیم، اینها تنبیه است. یعنی برای انسان هشدار است. «ألا»هایی که در سورهی مبارکهی بقره، همان آیات اوّل راجع به منافقین میفرمود: مثل «وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ»[۱] بعد آیات بعد دارد «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»[۲]، یا «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»[۳] همهی اینها هشدار باشد، یعنی اینطور نیست این آیات که برای توصیف منافقین را میگوید، صرفاً میخواهد منافقین را معرّفی کند. نه.
اوّلاً اینها بر همهی ما جنبهی انذار و هشدار دارد که ما حواس خود را جمع کنیم اوّلاً خود ما در توصیف اینها قرار نگیریم، بعد هم هشدار داده است که مواظب باشید منافقین شما را دور نزنند که متأسّفانه همیشه مسلمانها دستخوش خدعهها و نیرنگهای منافقین قرار گرفتند.
این آیهی آخر «لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»[۴] میخواهد بگوید آن کسانی هم که در دایرهی نفاق هستند، مواظب باشند که در تیررس خدا هستند، اگر خدا بخواهد نه اینکه گوش و چشم آنها را بگیرد، بلکه آنها را نابود میکند. «لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ» اگر چشم و گوش آنها را بگیرد دیگر چیزی برای آنها باقی نمیماند. وجود حیوانی انسان از نظر ظاهری همین است، اگر چشم و گوش کسی را از او گرفتید، زبانش را از او گرفتید، قدرت راه رفتن را از او گرفتید، یک تکّه گوشت میشود و یک گوشهای میافتد و دیگر فایدهای ندارد. لذا این انذار بسیار قوی است که همراه با قدرتنمایی خدا است.
در بعضی از آیات خدا قدرتنمایی کرده است. مثل همان سورهی مبارکهی آل عمران، آیهی ۲۶ که میفرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ» مطلق ملک و مالکیّت برای خدا است. «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» خدا در دو آیه، ۱۲ قدرتنمایی دارد. اینها نکات بسیار جالبی است که خدا قدرت خود را هم به انسانها گوشزد میکند که مواظب باشید شما نمیتوانید چیزی در برابر خدا قرار بگیرید، خدا گوشها را هم از شما میگیرد، چشمها را هم از شما میگیرد، ولی حالا چرا نمیگیرد؟ چرا کلمهی «لَوْ» آورده است؟ چون رحمت واسعهی حضرت حق و رحمیّت او است که باعث میشود یک مقداری خداوند در اینجا صبور باشد. چون یکی از صفات خداوند صبور بودن است.
«لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»[۵] بعد «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» که در اینجا هم «إِنَّ» آورده است، تأکید کرده است، هم کلمهی الله را آورده است که اسم جلالهی حضرت حق است، الله کلمهای است که مستجمعِ جمیع صفات جمال و کمال میباشد. کلمهی الله جملهی اسمیّه است که مدام تأکید دارد، آن هم «عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»، «عَلی» علی ضرریّه است یعنی همه چیز در سلطهی خدا است، هیچ چیزی نمیتواند علیه خدا باشد، بلکه «عَلَی کُلِّ» آورده است باز هم تأکید دارد.
«کُلَّ شَیءٍ» آورده است که معنای شیء را هم روز گذشته عرض کردیم، باز هم اشاره میکنیم. قدیر و قدرتی که خدا دارد مطلق است، آن وقت اینجا هم صفت مشبه آورده است. یعنی کلمه به کلمهای که در این آیه آورده است، از نظر هم مقامات کلامی که در معانی بیان ما آنها را یاد گرفتیم، هم از نظر مواد کلام که در علم اللّغه ما باید آنها را برای خود تصویر کنیم و هم از نظر خود چینش کلمات و ترکیب کلمات که در صرف و نحو آنها را میآوریم، همهی اینها نشان دهندهی قدرت خدا است.
خود کلمهی قدیر که صفت مشبه است، تثبیت صفت را در موصوف میداند. کلمهی «قَدَرَ»، «القَدر» که در اینجا قدیر آورده است، همهی اینها نشان دهندهی این است که اینجا خدا یک مانوری برای ما میدهد، یک قدرتنمایی را میکند. مثل آیات سورهی مبارکهی آل عمران «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ». [۶]
اینها همه مهم است، خیلی نکات بسیار ظریف و قابل توجّهی است و اگر انسان معتقد به حضرت حق و توحید باشد، تن او به اینها میلرزد و حتّی اگر لیسیده باشد. یعنی یک کسی باشد که هنوز اعتقاداتی برای خود درست نکرده باشد. یعنی کسی نباشد که علیه خدا قرار گرفته باشد یا هنوز کسی نباشد که موحد واقعی قرار گرفته باشد، یک ذات پاک و صافی داشته باشد این آیات را بشنود در وجود او اثر میگذارد و او را متنبّه میکند و هشدار باش خیلی خوبی برای او است که مواظب باشد و نخواهد در برابر خدا شیطنت کند و در دایرهی شرک قرار بگیرد.
«إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»[۷]، «ألا» ضرریّه «کُلِّ شَیْءٍ» کل از الفاظ عموم یعنی هیچ چیزی از دایرهی قدرت خدا خارج نیست، شیء هم آورده است که حالا بنا بر معانی مختلف شیء که بعضیها گفتند یعنی عدم، بعضی گفتند یعنی وجود، بعضی گفتند یعنی یک چیزی که هم قابلیت عدم دارد و هم قابلیت وجود دارد.
علی أی هر قولی که ما فرض کنیم یعنی هیچ چیزی از دایرهی قدرت خدا خارج نیست. حتّی آن چیزهایی که وجود ندارد، خدا بر معدومات هم قادر است که آنها را موجود کند. خدا به عدم هم وجود میدهد، ولی جمع نمیشود. وقتی یک چیزی موجود شد دیگر معدوم نیست، وقتی یک چیزی معدوم باشد موجود نیست، چون اینها نقیضین هستند و اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است.
این نکتهی قاعدهی فقهی و حصولی بسیار مهم است مرجع و محل برگشت تمام قضایای باطله به اجتماع و ارتفاع نقیضین است. ارتفاع و اجتماع نقیضین محال است، دور که میگوییم همین است، تسلسل که میگوییم همینطور است، تحصیل حاصل همینطور است و امثال اینها. وجود و عدم مسلّم نقیضین هستند، هیچ موقع اینها بر یک شیئی مرتفع نمیشوند، هیچ موقع هم آنها جمع نمیشوند.
یک شیء نمیتواند هم موجود باشد و هم معدوم. یک شیء نمیتواند نه موجود باشد و نه معدوم. بالاخره یا معدوم است یا موجود است. بنا بر همهی اقوال متصوّرهی در معنای شیء هم این را ما باید دقّت کنیم که قدرت خدا نه اینکه بر آنچه موجود است و داریم میبینیم، بر آنچه که قابل رؤیت نیست و موجود نیست هم قادر است.
لذا «عَلَی کُلِّ شَیْءٍ» کل هم آورده و تأکید کرده است و معنای شیء را هم عرض کردیم چیست. «عَلَی کُلِّ شَیْءٍ» این هم تثبیت صفت در موصوف به صفت مشبهی کلمهی قدیر است. حالا معنای قدیر و قدرت را امروز یک اشارهای میکنم و إنشاءالله دنبالهی بحث برای شنبه باشد.
کلمهی قدرت که مصدر همان قدیر است و در جای جای قرآن استعمال شده است، از جمله معناهایی که برای این آیه گفته شده را عرض میکنیم. خود کلمهی قدرت یعنی اینکه کسی توانایی انجام و ترک فعلی را داشته باشد به این قادر میگویند. نه اینکه قادر به این نیست که کسی قدرت داشته باشد یک کاری ر انجام میدهد، نه قدرت باید داشته باشد که خواست انجام هم ندهد.
موشک هستهای را هوا کرده است، میتواند شلیک کند، میتواند شلیک نکند به این قادر میگویند، میگویند شخص قدرت دارد. خداوند میتواند این عالم را مثل سالی که در آن هستیم، ایّامی که در آن هستیم، بیاید کشور ما را اینگونه آبسالی و بارندگی بکند که همهی مسئولین متحیّر هستند و عقول آنها سرگردان این است که با این آبها چه کار کنند، یک وقت هم مثل سال گذشته خشکسالی بود.
من یک بار در بیابان واقعاً برای بعضی از موجودات و بعضی گیاهان غصّه میخوردم، واقعاً خدا اینجا چه حکمتی میداند که اینها همه از بین رفته است. موجوداتی که در تالابها زندگی میکردند، خشک شدند و همه مُردند و تمام گیاهان از بین برفتند. حالا خدا قادر است.
پس قادر مطلق خدا است، آنکه میتواند ایجاد کند و میتواند ایجاد نکند به این قادر و قدیر میگویند؛ میگویند کسی که صاحب قدرت است. آن کسانی هم که در عالم ظاهر انسانی قادر بودند همینگونه بودند، یعنی میتوانستند به طرفهً یا به یک ساعتی آنجا را نابود کنند، غارت کنند، کشت و کشتار کنند، میتوانستند هم این کار را نکنند، به این قدرت میگویند. اگر که کسی معنای قدرت را به این بداند که فقط انجام میدهد، این قدرت نیست، آن قهر است. یک چیزی است که نمیشود کاری کرد.
حالا اینجا البتّه فاعلی که به آن قادر گفته میشود و کلمهی قدرت در آن استعمال میکنیم یعنی منتسب به این فعل میشود، این دارای اقسامی است، مرحوم طیّب اصفهانی (رحمه الله علیه) اقسام آن را هشت قسم آورده است.
قسم اوّل چیزی که فاعل بالطّبع نسبت به یک فعلی است. مثل آب نسبت به رطوبت و تخیس کردن و تر کردن یک چیزی. آب قادر به این است که هر جا میرود آنجا را خیس کند و کسی هم نمیتواند از آن جلوگیری کند. یکی هم احراق آتش است. شعله کشیدن و حرارتی که از آتش به وجود میآید، همه چیز را میسوزاند. لذا به این فاعل بالطّبع میگویند.
قسم دوم فاعل بالجبر است. فاعل بالجبر کسی است که از خود اختیار ندارد. او جبراً یک کاری را انجام میدهد، مثل اینکه شخصی در سلطهی کسی باشد، میگویند فلان کار را انجام بده، دست خود او نیست، مأمور است که آن کار را انجام بدهد. اکراه شخصی بر ایجاد فعلی است بدون اینکه خود اختیاری داشته باشد.
قسم سوم فاعل بالقسر است. یعنی چیزی که بر خلاف آنچه در طبیعت است، عمل شود. مثل اینکه شما سنگی را به طرف بالا پرتاب کنید. جاذبهی زمین به این است که به طرف پایین بیاید، شما این سنگ را که پرتاب میکنید، گلولهای که به بالا میفرستید بر خلاف آنچه که طبیعت آن است میرود، لذا شما قادر هستید که آن را پرتاب کنید، همان موشکی که هوا میکنند، این هم فاعل بالقسر میشود.
قسم چهارم فاعل بالقهر است. فاعل بالقهر مثل جسم سنگینی که از آسمان، از طرف بالا بخواهد به طرف پایین بیاید. این قهر است، نمیشود کاری کرد. چرا؟ چون جاذبهی زمین آن را به طرف پایین میکشد، الّا اینکه یک چیزی بیاید، مانع سقوط آن شود و الّا آن در حال سقوط است. فاعل بالقهر مانند جسم ثقیلی که بر زمین میآید.
قسم پنجم فاعل بالتّجلی است. اینکه علم به فعل دارد و سابق بر فعل هم است، علم آن عین ذات فاعل است. مثل اینکه من میآیم و قوای نفسانی خود را به واسطهی نفس خود به کار میگیرم به این فاعل بالتّجلی میگویند؛ یعنی چیزی که برای من جلوه میکند. یک قوایی در وجود بنده است، نفس من که مجری وجود من است، میآید تمام اینها را به کار میگیرد. به این فاعل بالتجلّی میگویند.
قسم ششم فاعل بالعنایه است که علم سابق بر فعل و زائد بر ذات فاعل میباشد. مثل کسی که از مکان بالایی به تخیّل اینکه اینجا خیلی گود نیست، میپرد بعد میفهمد که یک پرتگاهی است. خیلی از مواقع روی زمین صاف راه میرویم، فکر نمیکنیم که اینجا گودی و بلندی است، یک بار در آن گودال میافتیم. تخیّل و توهّم این را داریم که اینجا صاف است، امّا سقوط میکنیم. در جبهه این مسائل برای ما خیلی پیش میآمد. شبهای تاریکی در جبهه صاف راه میرفتیم یک دفعه داخل یک گودال میافتادیم. یک جا به گلولهی توپ، یک جا خمپاره برخورد میکردیم، بعضی مواقع هم با صورت به زمین میافتادیم.
قسم هفتم فاعل بالرّضا است. علم عین فعل، عین ذات فاعل است، مثل انشاء و ایجاد نفس، صور خیالیّه است. یک صوری است، یک چیزهایی را کلاً در ذهن خود تخیّل میکند، آنها را به تصویر میکشد، آنها را به فعلیّت میرساند به این فاعل بالرّضا میگویند.
قسم هشتم فاعل بالقصد است. فاعل بالقصد یعنی قادر به قصد است منتها باید قصد کند که آن کار را انجام بدهد. علاوهی بر علم به آن فعل، یعنی بداند که آن فعل را چطور انجام میدهد، حالا هر جا باشد، آن عین ذات فاعل هم است و این نکته را هم باید توجّه کرد که داعی و قصد را هم لازم دارد. فاعل بالقصد داعی و قصد را لازم دارد یعنی انگیزه و قصد بر این داشته باشد که آن را انجام بدهد. مانند تکلّم.
شما قادر به تکلّم هستید، میتوانید حرف نزنید. چون قادر هستید تکلّم کنید، این تکلّم شما نیاز به قصد دارد، اگر بخواهید تکلّم نکنید باز قصد میخواهد، هر دو نیاز به قصد دارد. پس برای انشاء آن فعل نیاز به قصد دارد. به این فاعل بالقصد میگویند. میخواهید راه بروید قصد میکنید که راه بروید، میخواهید بنشیند قصد میکنید که بنشیند. پس قصد را لازم دارد و اگر قصد کردید آن وقت شما آن فعل را ایجاد میکنید.
امّا حالا به این نکته اشاره میکنم که إنشاءالله فردا بیشتر توضیح میدهیم آیا خداوند کدام قسم از این اقسام است؟ آیا آخری است که بالقصد است یا اوّلی است که بالطّبع است؟ کدام یک است؟ هیچ کدام از اینها نیست. چهار قول را اشاره میکنیم و فردا توضیح میدهیم.
عرفا میگویند خدا فاعل بالرّضا است. اشراقیین میگویند خدا فاعل بالتّجلی است. بعضی مثل مشائین میگویند خدا فاعل بالعنایه است، متکلّمین میگویند نه، خدا فاعل بالقصد است که هیچ کدام یک از اینها به این شکلی که ما در اقسام فاعل و انتساب فعل به آن فاعلی که آنها را انجام میدهد، در ذات احدیّت (آنها به این شکل) متصوّر نخواهد بود. گرچه بعضی را میتوانیم دخیل بدانیم. حالا إنشاء الله برای فردا طول تفصیل قدرت خدا و قادر بودن خدا را نسبت به آنچه که میخواهد انجام بدهد را بیان خواهیم کرد.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ…».
[۱]– سورهی بقره، آیه ۹٫
[۲]– همان، آیه ۱۲٫
[۳]– همان، آیه ۱۳٫
[۴]– همان، آیه ۲۰٫
[۵]– همان، آیه ۲۰٫
[۶]– سورهی آل عمران، آیه ۲۷٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۲۰٫
بازدیدها: 0
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.