تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۱۳ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۱۳
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
از حضرت باقر آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) از کتاب کافی، و جامع السّعادات، روایت داریم: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ وَ ذَا لِسَانَیْنِ»[۱] بدترین بندگان و بدترین انسانها آن کسانی هستند که دو زبان و دو وجه داشته باشند، دو رو باشند. «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ» یعنی دو صورت داشته باشد، «وَ ذَا لِسَانَیْنِ» و دو زبان. «یُطْرِی أَخَاهُ شَاهِداً وَ یَأْکُلُهُ غَائِباً» در برابر برادر خود دروغ میگوید، وقتی میرسد میگوید شما چقدر آدم خوبی هستید، امّا «یَأْکُلُهُ غَائِباً» یعنی مردهی او را هم میخورد. همان تعبیر که فرمود: «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیه»[۲] این تعبیر برای آنها است.
«إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ» اگر به او اعطا شود حسادت میکند. این خیلی مهم است. «وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ» و اگر او به مصیبتی گرفتار شد او را رها میکند. پس ما باید عکس این را عمل کنیم. یعنی اگر ما دقّت کنیم، در برابر کسی که او دوست، برادر و کسی است که ما خود را مخلص او میدانیم باید همیشه مدافع او باشیم، حتّی پشت سر او.
در روایتی هم حضرت کاظم (علیه السّلام) فرمود بخشی از عمر خود را برای «لِمُعَاشَرَهِ الْإِخْوَانِ»[۳] برای نشست و برخاست بین برادران. این اخوان را که میگوید هم اخوان خویشاوندی را میگوید و هم اخوان دینی را میگوید. «وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُم» و آدمهای وزینی که آنها عیبهای شما را به شما بشناسانند. «وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِن» این مهم است. مورد نظر ما این قسمت است.
یعنی در باطن و در درون با شما مخلص باشند.
خیلی دقّت داشته باشید، اخلاص در اینجا خیلی به کار میآید. اخلاص در عمل نسبت به خدا، اخلاص در دوستی و محبّت و رفاقت هم راه دارد. اگر غیر از این شد آن وقت کاری برای آن نمیکند، دورویی میشود. دو رویی هم نفاق میشود و نفاق هم بدترین خصوصیّت انسان است. بدتّرین و رذلترین انسانها منافقین هستند.
امّا بحث بعدی که اشاره شد و باید آن را دنبال کنیم بحث تقیّه است. یعنی اگر کسی در برابر دشمن قرار بگیرد و در برابر خصم قرار بگیرد باید چه کار کند؟ در برابر خصم باید چه کار کند؟ یک وقت است که جایی و جایگاهی است که میتواند افشاگری کند و عقاید و دین خود را اظهار کند و شاید در راستای امر به معروف و نهی از منکر قرار بگیرد؛ این فرق میکند. یک وقت جایی است که خطر نزدیک او است، اگر اعتقادات خود را اظهار کند و آنچه که در باطن دارد را اظهار کند ممکن است یک گروه، یک گردان، یک لشکر و یک طیف را نابود کند.
در ماجرای اسرای ما که در عراق اسیر میشدند اینطور بود. کسی که فرمانده بود اگر اظهار میکرد که مثلاً من فرمانده هستم باعث میشد که او را تحت شکنجه قرار بدهند تا مجبور شود خیلی از اطّلاعات خطیر ما را بگوید. لذا آنجا نباید افشا کند و نباید حرف بزند. باید یک مقداری تقیّه کند.
در موارد دیگر هم است. یک وقت شما مورد هلاکت آنها قرار میگیرید، قوّهی قهریّه دارند و زور هستند. اگر خواستید هر چه در باطن است را اظهار کنید آن وقت هلاک میشوید. هلاکی که به درد نمیخورد! نه اینکه بترسید. یک وقت بحث مقاتله و بحث جهاد است این فرق میکند. امّا یک جایی که این بحثها و این حرفها نیست انسان بیخودی خود را به هلاکت بیاندازد. اینجا جای تقیّه است.
بنابراین در روایات تقیّه و آیات قرآن پیرامون آن، سورهی قصص آیه ۵۴ میفرماید: «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ» به وسیلهی حسنه شما باید سیّئه را درء کنید. آن وقت «الْحَسَنَهُ التَّقِیَّهُ وَ السَّیِّئَهُ الْإِذَاعَهُ»[۴]. این حدیث هم در کافی و هم در وسائل الشّیعه، موجود است که فرمود: «الْحَسَنَهُ التَّقِیَّهُ وَ السَّیِّئَهُ الْإِذَاعَهُ»[۵] نیکی و خوبی تقیّه است و بدی و سیئّه این است که شما خیلی مطالب را فاش کنید.
شاید هضم این یک مقدار برای ما سخت باشد، ولی اگر شما زمان بنی امیّه و بنی عبّاس دقّت کنید آن زمان راخوب میفهمید که اگر کسی به عنوان علوی شناخته میشود مورد هلاکت قرار میگرفت. به واسطهی افشا شدن اینکه این آقا شیعه و علوی است ممکن بود یک طایفه و یک گروه بزرگی از شیعه را نابود میکردند و دیگر رحم نمیکردند. اینها تقیّه است. اگر تقّیه نشود شیعه حفظ نمیشود، علوی بودن حفظ نمیشود.
الآن عرض میکنم یک مقداری هضم این مسئله سخت است. الّا در بین وهّابیها که البتّه در بین آنها هم بحث تقیّه خیلی مطرح نیست، الّا مسائل جزئی که مثلا ً در مسجد سنّیها رفتید مهر نگذارید نماز بخوانید. اینها خیلی چیز ندارد. امّا در قدیم خیلی مشکل بود.
بعد از زمان قاجار در تاریخ داریم که وقتی پهلوی مسلّط شد باید بحث دینداری را تقیّه میکردند.
روضه خوانیها را باید در پستوهای خانه و جاهایی که هیچ کسی نمیفهمید. میترسیدند، چون یاغیهای رضا شاه همه جا بودند. آنطور که تاریخ میگوید و قدیمیها و پدر بزرگها تعریف میکردند میگفتند اوضاع طوری بود که در همان شهر و روستا و در همان محلّه هم یک سری دست نشانده و نان خور داشتند که به اینها پول میدادند و اینها یاغیگری میکردند. فقط کشف حجاب نبود، آنها میخواستند دین را هم از بین ببرند.
در از روایتی حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله أجمعین) که به آدرس کافی و محاسن وجود دارد، حضرت صادق آل محمّد فرمودند: «تِسْعَهَ أَعْشَارِ الدِّینِ فِی التَّقِیَّهِ»[۶] نُه دهم دین تقیّه است. یعنی اگر دین را ده قسمت کنیم نُه دهم آن تقیّه میشود. «وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ» عرض کردیم مصداق آن، آن زمان خیلی بیشتر است. الآن یک مقداری سخت شده است. چرا؟ چون یک مقداری شیعه رشد کرده است و قدرت گرفته است.
سه زمان شیعه در دنیا بعد از ائمّه قدرت داشته است؛ یکی زمان آل بویه، یکی زمان صفویّه و یکی هم زماننا هذا. یعنی شیعه در دنیا مطرح است. یعنی همین الآن هم در دنیا مطرح هستیم و اگر با هم بسیازیم یک ابر قدرت بسیار بزرگی میشویم هم از نظر اعتقادی و هم از نظر مسائل دیگر. فقط باید با هم کنار بیایم و وحدت را حفظ کنیم. اگر کلمهی وحدت را ایجاد کردیم آن وقت میتوانیم با کلّ دنیا مقابله کنیم و با استکبار جهانی بجنگیم و پیروز شویم. ولی اگر درون خود را تهی کردیم این خراب است.
یکی از مشکلات درون ما نفاق است. نفاقهایی که گاهی اوقات بین ما است. حق را نمیگوییم «قُلِ الحَقِّ وَلَو کَانَ مَرّا» حق را بگویید ولو تلخ باشد. «أَقْوَى النَّاسِ مَنْ قَوِیَ عَلَى نَفْسِهِ»[۷] با تقواترین مردم آن کسانی هستند که علیه خود حرف بزنند. اقرار علی انفس میکنند.
حالا یک روز در یک مسجد رفته بودیم، ما ایستاده بودیم نماز بخوانیم آمدند پشت سر ما اقتدا کنند. گفتم آخر شما من را میشناسید که اقتدا میکنید؟ شما نمیشناسید. گفتند آقا علیه خود حرف میزنید؟! گفتم بله، چون شما من را نمیشناسید. من فقط یک عمّامه به سر دارم، خیلیها هم عمّامه به سر دارند، ولی دلیل نمیشود که شما پشت سر آنها نماز بخوانید.
یک روز میخواستیم ماشین خود را بفروشیم، این ماشین چپ کرده بود. ما هر جا میرفتیم میگفتیم ماشین را بفروشیم میگفتیم چپ کرده است و کسی آن را نمیخرید. ما چند ماه این ماشین را در بنگاه گذاشتیم. این قضیّه برای سال ۷۷ است؛ حدود ۲۱ سال پیش. یک بار دیگر اضطرار پیدا کردیم که بفروشیم. یک اخوی داریم، گفت این ماشین را به من بفروش، ما هم قبول کردیم. او یک ماشین دیگر و یک مقدار پول به ما داد و رفت. نمیدانم آن را به چه کسی فروخت. گفت شما میگویید این ماشین چپ کرده است، کسی آن را نمیخرد! گفتم چه بگویم؟! من اگر نگویم چه کار کنم؟ به هر حال «أَقْوَى النَّاسِ مَنْ قَوِیَ عَلَى نَفْسِهِ». ولی آن چیزی که حضرت صادق فرمود که «تِسْعَهَ أَعْشَارِ الدِّینِ فِی التَّقِیَّهِ»[۸] نه دهم دین تقیّه است یعنی یک دهم آن غیر تقیّه است. آن زمان خیلی سخت بود. «وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ»…
- نه، مباحث سیاسی امروز… تقیّه حد دارد. الآن ما تقیّه نداریم. عرض نمیکنیم که امروزه اصلاً مطرح نیست.
آن زمان خیلی سخت بود. خصوصاً زمان بنی العبّاس را اگر دقّت کنید خیلی سخت بود. حضرت جواد الائمّه یا حضرت هادی یا حضرت عسگری را ببینید که در چه بحرانی زندگی میکردند. چند نفر میخواستند حضرت را ببینند نمیتوانستند. گاهی اوقات با کلک و حیله میرفتند مثلاً تحت عنوان دست فروش با گاری به در منزل حضرت میرفتند تا ایشان را زیارت کنند. خیلی در خفقان بودند و سخت بود. بعد هم رحم نمیکردند. اگر میفهمدند که این علوی است دودمان او را به باد میدادند.
روایت بعدی در کافی و در محاسن برقی از حضرت صادق آل محمّد است که فرمود: «التَّقِیَّهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ»[۹] تقیّه از دین خدا است. «قُلْتُ مِنْ دِینِ اللَّهِ» با تعجب پرسید از دین خدا است؟! «قَالَ إِی» بله، از دین خدا است «وَ اللَّهِ مِنْ دِینِ اللَّهِ» قسم به خدا که از دین خدا است.
خیلی حرفها را نمیشود آدم در خانه هم بزند. شاید هم مصداق اخف و ضعیفترین مراحل تقیّه هم همین است که خیلی چیزها باید نگفت.
یک داستانی است که گفتند کسی به فرزند خود یک وصیّت کرد و گفت از مأموران دولت چه قضات و چه مأموران انتظامی اعتماد نکن و همینطور به همسر خود در خانه. گفتند این بنده خدا گفت میواهم این وصیّت را امتحان کنم. یک روز بیرون رفت و به خانه برگشت. زن او که در را باز کرد دید در دست همسر او یک گونی است. از او پرسید این چیست؟ گفت جنازه است. یک دوست داشتم که او را کشتم. وارد خانه شد و بیل را آورد و میخواست زود آن را دفن کند. خلاصه یک گودال کردند و جنازه را خاک کردند. پیش یکی از مأموران که از دوستان او بود رفت و به او گفت که من این کار را کردم، کسی نفهمد. یک قاضی هم از دوستان او بود به او وعده داد که نگران نباش. یک روز با همسر خود دعوا کرد و زن هم بلند شد به دادگاه رفت و این داستان را افشا کرد. مأموران آمدند و خانه را محاصره کردند و این آقا را هم دستبند زدند. بعد پرسیدند که جنازه کجاست و خلاصه آن را پیدا کردند و بیرون کشیدند و باز کردند و دیدند جنازه یک بز است. به او گفتند این چه کاری بود که کردی. گفت پدر من یک وصیّت کرده بود که به همسر خود اعتماد نکن، به مأموران دولتی، قضات و اینها تکیه نکن، خواستم ببینم راست میگوید یا نه.
در خبر دیگر باز داریم: «سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ »[۱۰] که حضرت صادق فرمود از پدر خود یعنی حضرت باقر شنیدم « لَا وَ اللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ التَّقِیَّهِ» روزی زمین هیچ چیزی محبوبتر از تقیّه برای من نیست.
چون آنچه که شیعه و علوی بودن را حفظ کرد که همان دین حق باشد همان تقیّه بود. بعد فرمود: «إِنَّهُ مَنْ کَانَتْ لَهُ تَقِیَّهٌ رَفَعَهُ اللَّه» هر کسی تقیّه داشته باشد خدا او را بلند مرتبه میکند. «مَنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ تَقِیَّهٌ وَضَعَهُ اللَّه» اگر هر کسی تقیّه نداشته باشد خدا او را پست برمیگرداند، یعنی به زمین میزند.
در حدیث دیگر فرمود: «اتَّقُوا عَلَى دِینِکُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیَّه»[۱۱] بر دین خود تقوا داشته باشد و آن را به وسیلهی تقیّه بپوشانید. «فَإِنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَه» حالا اینجا کلمهی ایمان را فرمود که بحث شیعه را مطرح میکند. میفرماید مؤمن و شیعه نیست کسی که تقیّه برای او نباشد. آدرس این احادیث در کافی، جلد دو، صفحهی ۲۱۷ و ۲۱۸، حدیث چهار و حدیث پنج و در وسائل الشّیعه، جلد ۱۶، صفحات ۲۰۶ و ۲۰۵٫
روایت دیگر از حضرت باقر نقل شده است: «التَّقِیَّهُ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی»[۱۲] تقیّه از دین من است و دین آباء من، «وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ.» ایمان نیست بر کسی که تقیّه نداشته باشد. در کافی، جلد دو، صفحهی ۲۱۹، حدیث ۱۲، وسائل الشّیعه، جلد ۱۶، صفحهی ۲۰۴، حدیث ۴٫
روایتی دیگر از حضرت نقل شده که مهم است و مصداق تقیّه را در این روایت بیان میکند «التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ»[۱۳] الآن آیا در مسائل سیاسی ضرورت است؟ «التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِهِ» تقیّه در هر ضرورتی است و کسی که تقیّه دارد به آن آگاهتر و داناتر است، قبل از اینکه آن امر پیش بیاید. او بهتر میداند که آیا مکافات میشود یا نمیشود. اگر تقیّه لازم شد او بهتر از همه میداند. آدرس این حدیث در کافی، جلد دو، صفحهی ۲۱۹، حدیث ۱۳ و همینطور در من لا یحضره الفقیه، جلد۳، صفحهی ۳۶۳ است.
باز در روایت دیگر در کافی، جلد دو، صفحهی ۲۲۰، حدیث ۱۸ میفرماید: «ُ التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ شَیْءٍ یُضْطَرُّ إِلَیْهِ ابْنُ آدَمَ»[۱۴] چیزی که ابن آدم… فرقی نمیکند یک وقت کافر است، امّا کافر حربی نیست، کافر بدون دردسر و قاصر است. شما اگر بخواهید او را افشا کنید ممکن است او را به خاطر همین مسئله از بین ببرند. لذا میفرمایند اگر ابن آدم اضطرار داشته باشد این برای او محلّ تقیّه است. حالا چه برای خود و چه برای دیگران. «فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ» پس خدا در چنین موردی تقیّه را حلال فرموده است.
به هر حال آن چیزی که در بیان این روایات مهم است این است که مواظب باشیم مصداق تقیّه با مصداق نفاق اشتباه گرفته نشود. باب اضطرار، باب ضرورت اگر پیش آمد برای هر بنی آدمی باید تقیّه کرد. شما که مسلمان هستید، حتّی نباید او را افشاء کنید که آن شخص را نابود کنند، هلاک کنند یا اذیّت کنند. اینجا بابهای اضطرار و ضرورت را فرمودند.
در حدیث دیگری میفرمایند: «إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِیَّهُ لِیُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ»[۱۵] تقیّه را قرار دادند به جهت آنکه خون حفظ شود. «فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیْسَ تَقِیَّهٌ» اگر به حدّ خون رسید که خون ریزی شد جای تقیّه معنا ندارد. در حدّی که خون نریزند و جنگ نشود. قدیمها بین قبایل خیلی مشکلات بود. اینکه شما آیات قصاص را میبینید نه اینکه قصاص تأسیس شده باشد. در این تأسیس نشده است. بلکه یک نفر اگر از یک قبیله کشته میشد دو قبیله به جنگ هم میرفتند و کشت و کشتار میکردند. «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»[۱۶] همین را میگوید. «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ»[۱۷] یک نفس به یک نفس. بعد هم دارد «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» میفرماید اگر کسی یک نفر را کشت، شما نباید ده نفر را به جای آن یک نفر بکشید. حتِی حق ندارید یک نفر را بیش از یک بار اعدام کنید.
لذا آیات قصاص هم که آمد آن زمان خیلی مشکلات بود. لذا وقتی تقیّه پیش آمد…من الآن خود را به عنوان شیعه مطرح میکردم فقط خود من مطرح نبودم، یک وقت قبیلهی من را نابود میکردند و تمام بستگان را میکشتند.
مصداق آن زمان پهلوی هم بود. یک کسی که در زمان طاغوت قرار میگرفت رحم به زن و فرزند و پدر و مادر او نمیکردند. بعضی از آقایان از مبارزین هستند که تعریف میکردند. طرف را به ساواک برده بودند، برای اینکه اقرار کند و بقیّه را به قول معروف لو بدهد زن او را میآوردند و شکنجه میکردند. حتّی گاهی اوقات حیلهگری هم میکردند و آنها را میآوردند و کارهای خیلی شدید غلاظ میکردند. لذا گاهی اوقات جای تقیّه است امّا اگر آن به مرحلهای رسید که خون ریخته میشود و طرف را زندان کردند آن دیگر تقیّه حساب نمیشود.
«فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیْسَ تَقِیَّهٌ»[۱۸] اگر به خون رسید دیگر تقیّه نیست. این هم حدیث از حضرت باقر در کتاب کافی و در وسائل الشّیعه است.
- نه برای حفظ دماء است تا خونریزی نشود. تا جایی که خونریزی نشود و کسی را نکشند. امّا اگر کشیده شد دیگر تقیّه معنا ندارد و بلغ ما بلغ شده است.
در باب فقه هم بحث تقیّه را داریم. در مصداقها و موارد آن اختلاف است وگرنه روی اصل تقیّه بحثی نداریم. از نظر فقهی خود تقیّه و اصل تقیّه در دین وجود دارد و باید رعایت شود، امّا کجا مصداق است و کجا مصداق نیست مورد بحث و نظر است و در علم نظری این را بحث میکنیم که آیا مصداق است یا نیست. ولی به طور کلّی بحث تقیّه چیزی است که تمام علمای شیعه و فقها آن را قبول دارند.
در روایتی حضرت باقر میفرماید: «أَمَّا الَّذِی بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِیهٌ فِی دِینِهِ»[۱۹] آن مردی که برائت جست او فقیه در دین خدا است. «وَ أَمَّا الَّذِی لَمْ یَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَى الْجَنَّهِ» آن کسی که عجله کرد، در امر خود تعجیل کرد و از اینها دوری و تبری نکرد کسی است که به سوی بهشت شتافته است. همان بحث مصداق میثم یا مصداق عمّار که حالا میثم کسی بود که بسیار خوش بیان بود. او را آوردند که علیه امام حسین و امیر المؤمنین حرف بزند و تعریف یزید و معاویه را بکند. بالای منبر رفت و هر آن چیزی که باید میگفت، گفت. لذا از آنها تبرّی کرد. این بحث تبرّی فرق میکند و غیر تقیّه است. إنشاءالله این بحث را ادامه میدهیم.
[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۳۴۳، ح ۲؛ جامع السّعادات، جلد دو، صفحهی ۱۶۲٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۲٫
[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۵، ص ۳۲۱٫
[۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۳، ح ۱٫
[۵]– وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۳٫
[۶]– المحاسن، ج ۱، ص ۲۵۹، ح ۳۰۹؛ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۲٫
[۷]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۹۵٫
[۸]– المحاسن، ج ۱، ص ۲۵۹؛ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۷٫
[۹]– المحاسن، ج ۱، ص ۲۵۸، ح ۳۰۳؛ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۳٫
[۱۰]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۴؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۶٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۸، ح ۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۵٫
[۱۲]– الکافی (طـ الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۹، حدیث ۱۲، وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۴، ح ۴٫
[۱۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۹، ح ۱۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۶۳٫
[۱۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۲۰، ح ۱۸٫
[۱۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۲۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۳۴٫
[۱۶]– سورهی إسراء، آیه ۳۳٫
[۱۷]– سورهی مائده، آیه ۴۵٫
[۱۸]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۲۰، ح ۱۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۳۴، ح ۱٫
[۱۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۲۱٫
بازدیدها: 6
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.