تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۶ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۶
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[۱] نکاتی که در توصیف متّقین از کلمات امیر المؤمنین خدمت شما سروران عرض میکردیم، در ذیل این آیه به جهت کلمهی «اعْبُدُوا» در «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا» و در آخر آیه «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بود؛ چگونگی تقواگری در کلمات امیر المؤمنین را بیان کردیم و به علائم و خصوصیّاتی رسیدیم که به عنوان نشان برای متّقین در خطبهی همّام است.
یازدهمین علامت برای متّقین میفرمایند: «النِّشاطُ فِی الهُدى وَ سُلوکِ سَبیلِ الله وَ یُنشَأ عَن قُوَّهِ الاعتقاد فیمَا وَعدَ المُتَّقُون وَ تَصُوّرُ شَرفِ الغَایه»[۲] نکات زیبایی در این کلمات است و قابل توجّه و قابل تأمّل و بسیار سودآور و بهرهساز برای ما است. یکی از نکاتی که در این کلمات دارد، اینکه یکی از نشانههای آدم متّقی این است «النِّشاطُ فِی الهُدى»، آدم غیر متّقی اگر نماز بخواند، اگر روزه بگیرد، نماز که میخواند طبق آیات قرآن با کسالت است. روزه که میگیرد درد مجبوری است و مدام غُر میزند که چه وقت این روزها تمام میشود. اگر میخواهد خمس بدهد، نمیدهد.
شب گذشته یک آقایی ما را دعوت کرد که خمس او را حساب کنیم که به مکّه برود. ما هم مشوّق او بودیم که برود. به آنجا رفتیم هم پول در حساب پسانداز موجود بود و هم مال و اموال اضافی بر مؤونه موجود بود، همه را حساب کردیم، دیدیم یک ریال اهل پول دادن نیست. به او گفتم پس چرا من را به اینجا دعوت کردی؟ یعنی در کاری که میخواهد انجام بدهد نشاط ندارد.
آدم متّقی میخواهد حج برود، میخواهد جهاد کند، جبهه کند این کارها را با نشاط انجام میدهد. کسی که با کسالت و با اکراه و با کراهت در امور عبادی خود و در هدی که فرمود، کل آنچه که در دین، قرآن و اهل بیت است را شامل میشود. «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۳] این قرآن است، «مِصْبَاحُ الْهُدَى» اهل بیت هستند. آدم متّقی روضه میگیرد آن هم روضهی با نشاط. وقتی در این راه قدم میگذارد شاد است، وقتی که جمعیّت میآید، وقتی مردم میآیند آنها را اطعام میکند. آدم متّقی در همهی امور خود نشاط دارد.
من و شما اگر متّقی باشیم در راستای طلبگی خود نشاط داریم. من برخی از افراد را دیدم و برخی از آقایان هستند که متأسّفانه در راستای طلبگی خود… یا درد سربازی است، یا به قول خود آنها درد مجبوری است چون جای دیگر آنها را راه نمیدهند، این خیلی بد است. اگر کسی در راستای طلبگی در این راهی که بسیار راه خوب و زیبایی است و راه خطیری است، اگر کسی با نشاط باشد همیشه به جایی میرسد؛ امّا اگر با اکراه و اینکه ببینیم چه اتّفاقی میافتد و این کلاس را برویم و اگر نرویم شهریهی ما قطع میشود، این نشانهی تقوا نیست.
تقوا به این است که با همهی آنچه که در وجود خود دارید حرکت کنید و در راستای کسب علوم آل الله قدم بردارید و اگر جایی هم باید به عنوان تعلیم و به عنوان تفهیم و به عبارت دیگر به عنوان انقاض ایتام آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) کاری را میخواهیم انجام بدهیم، با نشاط باشیم.
با نشاط یعنی چهرهی گشاده، پذیرا و دنبالگی و همینطور ولع بزنید که به این کارها برسد. به این نشاط میگویند. وقتی به سمت این کارها حرکت میکند شاداب باشد. وقتی بنا است که به مسجد برود نماز بخواند، کسی که اقامهی نماز میکند، با تمام توان، با سرود بلند شود و حرکت کند برود. حالا نه اینکه خدایی نکرده عکس آن باشد، اینها یک مقداری غفلت میشود.
یکی از دوستان بود که اهل درس و بحث بود، امّا متأسّفانه زبان او کار را خراب میکرد. ما مجبور هستیم، ما در این کار پوسیدیم، این کلمات خیلی ناپسند است.
- زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد به هوش باش که سر در سر زبان نکنی
- احسنت. خدا این آقا سیّد را برای ما فرستاده است که در اینجا بعضی نکات را که میگوییم، آن نکات را ایشان با یک شعر ادبی زیبا بگوید که إنشاءالله در ذهن ما بماند و بر گوینده و شنونده درس خوبی باشد که مواظب باشیم در راستای طلبگی خود استوار باشیم. در راهی که انتخاب کردیم، با تمام نشاط طلبگی را ادامه بدهیم، لباس پیغمبر را به خود بگیریم، نه اینکه درد مجبوری باشد و… غفلت نکنید.
اگر غفلت کردید بدانید همهی آنچه که اطراف ما هستند، آنها غفلت نمیکنند. در خطبه ۶۲ نهج البلاغه امیر المؤمنین میفرماید: غفلت نکنید که بدانید مغفول نیستید. یعنی هر جا، در هر مقامی، در هر مکانی، در هر موقعیتی هستید، همه متوجّه شما هستند، شما را فریب میدهند باید مواظب باشید. اگر کوچکترین غفلتی بکنید شیطان شما را فریب میدهد. به هر نحوی اگر حواس خود را جمع نکنید و غافل باشید نفس اماره شما را به سمت بدیها میکشاند. «لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»[۴] مواظب باشید.
لذا یکی از علائم آدم مؤمنِ متّقی این است که در راستای تقوا و هدایتگری خود… چون مهم این است، مؤمن بودن آدم مؤمن فقط برای خود فایدهای ندارد. عرض کردیم «یُؤْمِنُونَ»[۵] ایمانساز است، مفلح یعنی فلاحساز است، «قَدْ أَفْلَحَ»[۶] یعنی باید فلاحسازی کند، برای مردم رستگارسازی کند. آدم متّقی درستکار خوب است.
متّقی که ما فکر میکنیم کاری به جایی نداشته باشد و یک گوشهای بنشیند و عزلت بگیرد، اینها به درد نمیخورد. مصداق «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۷] نیست، مصداق «یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»[۸] نیست، مصداق «یُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۹] نیست، چون اگر نماز حیات واقعی نداشته باشد که اقامه نشود، این نماز کارایی ندارد. نمازی کارایی دارد که اقامه شود. در صورتی نماز آدم متّقی اقامه میشود که نشاط داشته باشد.
من برخی از آقایان را -خصوصاً قدیمیها و پیرمردها را- در راستای آخوندی و طلبگی خود دیدم که آنقدر با نشاط و با ذوق هستند که روز اوّل و آخر آنها نه اینکه یکی است، بلکه هر چه پیش میروند به آنچه که هستند، بیشتر نشاط نشان میدهند، خود را بیشتر مشتاق نشان میدهند که این کار را دوست دارند، کاری که انجام میدهند ذوق میکنند. لذا اینجا هم میفرماید: «النِّشاطُ فِی الهُدى وَ سُلوکِ سبیلِ الله»[۱۰]و طی کردن سبیل خدا، «وَ یُنشَأ عَن قُوَّهِ» این نشاط و این سیری که همراه با نشاط است، «قُوَّهُ الاعتقاد» از قوهی اعتقاد نشأت میگیرد. هر چه اعتقاد انسان به آنچه که در آن است راسختر شود، روز به روز برای او دلچسبتر میشود.
هر چقدر اعتقاد انسان ضعیف باشد، هر چه پیش میرود، به دنبال یک سری از ثمرات ظاهری پوچ و بیهوده است، آن وقت به آنها نمیرسد، یک آرزوهای بیهوده در راه دارد، به آنها نمیرسد، کار به جایی میرسد پیشمان میشود. آدم نباید بیهوده در راهی قدم بگذارد، باید با اعتقاد باشد. قصّه آن چوپان نشود که آخوند شد.
گفتند یک چوپانی خیلی صدمه میخورد، دید آقایان میروند و میآیند چقدر به آنها احترام میکنند، چقدر به آنها عزّت میگذارند، به خانم خود گفت: من میخواهم از این به بعد آخوند شوم. گفت: مگر میشود، آخوند شدن که به همین راحتی نیست، باید درس بخوانی و سالها زحمت بکشی. گفت: نه، من میخواهم آخوند شوم. رفت یک عبا و قبایی جست و یک عمّامه و نعلینی پیدا کرد و آخوند شد.
خلاصه از آبادی خود حرکت کرد و به نزدیک آبادی دیگری رسید، دید یک جمعیّتی آنجا کنار قبرستان ایستادند، به سمت من دویدند و گفتند آقا خوب شد آمدی. یک بنده خدایی است که از دنیا رفته است بیا آنجا نماز او را بخوان، تلقین هم بده. گفت: من نه میتوانم نماز بخوانم و نه میتوانم تلقین بدهم. تا میتوانستند با چوب من را زدند، گفتند: آقا که دروغ نمیگوید. گفت: میخوانم، با من کاری نداشته باشید. او را کنار میّت آوردند و دست خود را بالا برد و گفت: راحت شدی تو، گیر افتادم من، الله اکبر! آنها هم تکرار کردند. چیزی نمیدانست که بخواند.
تمام شد او را خاک کردند و دفن کردند، یک چیزهایی هم او گفت. بعد که کار تمام شد، گفت: حالا حتماً به من پاکتی میدهند و پول میدهند. گفتند: حاج آقا برویم با شما کار داریم. به آن طرف بردند و یک کتک دیگر به او زدند، گفتند: آقا چرا باید دروغ بگوید؟ تو گفتی من که نمیتوانم نماز بخوانم؟! تو که نماز را خواندی؟ آنها نمیدانستند نماز چگونه است. از آن آبادی بیرون آمد و به یک گوشهای رفت و این عبا و عمّامه را داخل هم پیچید و به پشت بامی انداخت و پا برهنه فرار کرد. به خانهی خود رسید و زنش از او پرسید: چه خبر شد؟ گفت: هیچ چیزی نگو که آخوندی خیلی سخت است. گفت: قبل از نماز یک کتک به من زدند، بعد از نماز هم یک کتک زدند.
حالا انسان هر کاری را با اعتقاد وارد میشود بالاخره باید پای آن جان بکند، باید پای آن صدمه بخورید، زحمت بکشید. فکر کنیم به اینکه ما آخوند شدیم، همه در کوچه و بازار به ما میرسند سلام بکنند، عجب ما را بگیرد، نه چند باری سلام میکنند، گاهی هم لابهلای آن یک متلکی میگویند، نباید ناراحت شوند، برای کار آخوندی باید ظرفیّت کافی را داشته باشید و این از قوّت اعتقاد نشأت میگیرد. اگر اعتقاد شما بالا باشد هر چقدر هم صدمه بخورید… مثل عشق است.
کسی که عاشق میشود، هر آنچه که دربارهی معشوق خود باشد خوب میبیند، حتّی عیبهای او را به عنوان یک مزیّت میبیند. مثل قصّهی لیلی و مجنون است که وقتی به مجنون گفتند: لیلی سیاه و لاغر است، به درد تو نمیخورد. گفت: آنچه که من میبینم غیر از زیبایی و جمال چیز دیگری نیست. آدم عاشق اینگونه است.
این نکات خیلی مهم است که ما باید در راستای تقوا خصوصاً ما آخوندها قوّت اعتقاد خود را بالا ببریم بعد ثمرهی این قوّت نشاط میشود. هیچ موقع هم رسیدن به آنچه که تعالی یک طلبه است و تعالی یک آدم متّقی است را برای خود محال ندانید، اگر بخواهید میشود.
یک طلبه بود که میگفت: من فکر میکردم از نظر احتمال عقلایی محال است که من خانهدار شوم، چون من نه پولی داشتم و نه مالی داشتم، ولی خداوند ظرف یک سال وسیلهای برای من فراهم کرد که خانهدار شدم. همیشه میگفت اعتقاد من اینجا به خدا خیلی زیاد شد که واقعاً حواسش به ما است. این را باید بدانیم در راستای طلبگی خصوصاً ما طلبهها باید یک صدمات و یک مشکلاتی را تحمّل کنیم، ولی اگر قوهی اعتقاد برای ما باشد، نه اینکه این مشکلات برای ما مشکل نیست، بلکه همهی آنها در راستای عشق است.
اینها نکات خیلی خوبی است که حضرت امیر المؤمنین اینقدر با اهمّیّت آنها را به ما توصیه فرموده است و ریز به ریز همهی آنها را برای ما در کلمات خود، در خطبهی همّام بیان کرده است و ما اینها صفات را در خود ایجاد کنیم. اگر تا حالا در راستای ایمان و تقوا و طلبگی و روحانیگری واقعاً نشاط نداشتید، ببینید مشکل اعتقادی شما چیست. اگر اعتقاد را درست کنید، مثل بحث شهداء میشود.
شبهای عملیّات در جبههها ما بودیم، خود ما هم همینطور بودیم، وقتی که شب عملیّات میشد مثل اینها شب عروسی تمام بچّهها است و خیلی از ما میدانستیم که شهید میشوند و خود آنها هم میدانستند. آنقدر با نشاط بودند، آنقدر با ذوق بودند و با همهی آنچه که در وجودشان بود، به سمت و سوی عملیات حرکت میکردند که هیچ چیزی برای آنها اکراه نبود. مثل شب عاشورای اصحاب امام حسین. مثل خود حضرت سیّد الشّهداء که اکمل همهی شهداء است، سیّد الشّهداء است که در راستای آنچه که خداوند فرموده است و نهایتاً لقاء حق، عشق میورزید، عشقورزی میکرد. این نشاط است.
نشاط واقعی یعنی عشقورزی، یعنی با همهی وجود شش دانگ وجود خود را در راستای حضرت حق عمل کنید، این مهم است. هر کاری میخواهید انجام بدهید همهی وجود خود را چه مادی و چه معنوی در طبق اخلاص بگذارید. چه جان و مال خود را در راستای رسیدن به حق بگذارید که این «النِّشاطُ فِی الهُدى»[۱۱] میشود.
اگر وقتی قرآن میخوانید با نشاط خواندید، معلوم است که آدم متّقی هستید، امّا اگر حال نداشتید صبح قرآن بخوانید یا اگر برداشتید که قرآن بخوانید زود میخواهید آن را تمام کنید یا میخواهید دعای کمیل بخوانید مدام ورق میزنید تا ببینید چند صفحهی دیگر مانده است، معلوم است حال دعا ندارید و با کسالت میخوانید، این فایدهای ندارد. آنچه که در راستای رسیدن به رضایت حضرت حق مهم است که منجر به لقای حضرت حق میشود، این است که ما با نشاط باشیم، سلوک به سمت خدا را داشته باشیم، امّا با نشاط کامل.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۱٫
[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۷٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۲٫
[۴]– سورهی یوسف، آیه ۵۳٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۶]– سورهی مؤمنون، آیه ۱٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۸]– همان، آیه ۴٫
[۹]– همان، آیه ۳٫
[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۷٫
[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۷٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.