۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیه 21 متقیـن
  • شناسه : 2606
  • 16 آوریل 2022 - 6:52
  • 109 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۲۱ بقره (خطبه متقین) جلسه ۲۴
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 | عبادت ، خلقت ، تقوا | جلسه 24

آیه ۲۱ بقره (خطبه متقین) جلسه ۲۴

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۴ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]

...فهرست مطالب

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۴

حجت الاسلام و المسلمین رضوانی

شرح خطبه مُتَّقین (همّام)

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

—————————————————————–

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».

«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏».[۱]

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

علائم مؤمنین در کلام امیرالمؤمنین

(همراهی ایمان با یقین در انسان مؤمن)

در ذیل آیه‌ی بیست و یکم سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، در توصیف متّقین از کلمات امیر المؤمنین به جایی رسیدیم که علائم متّقین را برشمردند.

فرمودند: «الإیمانُ فِی الیَقین»[۱]  ایمان آن‌ها همراه با یقین و باور است که عرض کردیم عبارت مرحوم بحرانی این بود: «وَ لَمَا کانَ الإیمانُ عِبارهٌ عَنِ التَّصدیق بِالصَّانِعِ وَ بِما وُردت بهِ الشَّریعهَ وَ کَانَ ذلکَ التَّصدیق قَابلاً للشَّدهِ وَ الضَّعف فَتارهً یَکونٌ عَنِ التَّقلید وَ هُوَ الاعتقادُ المُطابِق لَا لِموجبٍ وَ تَارهً یَکونٌ عَنِ العِلم وَ هُوَ الاعتقادُ المُطابقُ لِموجبٍ هُوَ الدَّلیل».

علم ریشه‌ی اعتقادات انسان متّقی

 یعنی می‌خواهد بگوید: یکی از علائم آدم متّقی این است که ریشه‌ی اعتقادات او علم است، ریشه‌ی آن همراه با علم است. اگر علم ریشه‌ی قطعیّات بشود، به باور می‌رسد و یقین می‌شود. یک وقت شما قطع به یک مسئله‌ای دارید امّا قطع شما قطع یقینی نیست، ممکن است قطع شما از ناحیه‌ی جهل مرکّب باشد. منشأ قطع تارهً جهل مرکّب است، تارهً علم است. آدم متّقی به باورهای خود ایمان دارد. آنچه که علم به آن داشته است، منشأ ایمان او، علم او بوده است که در اعتقادیّات به قطع رسیده است و به آن باور می‌گوییم.

حریص بودن انسان متّقی نسبت به علم‌آموزی

چهارمین علامت که برای مؤمن و متّقی بیان فرموده است، فرموده است «الحِرصُ فِی العِلم وَ الازدیادُ مِنه» می‌فرماید آدم متّقی حریص رسیدن به علوم است. حرص یادگیری و علم را دارد و همیشه دنبال این است که یک چیزی به علم خود، به معلومات  خود اضافه بکند.

البتّه این‌جا علم مطلق فرموده‌اند که همان معنای واقعی علم است که در روایت امام صادق بود که فرمود: «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ»[۲] آدم متّقی همیشه به دنبال این است که یک چیزی یاد بگیرد.

ویژگی انسان عاقل

روز گذشته هم یک روایت عرض کردیم که فرمودند: «العاقل یعلم و یسأل» آدمی که عقل دارد، هم می‌داند، هم می‌پرسد. انسان متّقی همیشه حرص بر این دارد که یک چیزی یاد بگیرد، به دنبال یادگیری و علم‌آموزی و به دنبال تعلّم است و به دنبال این است که علم خود را زیاد بکند.

یکی از اشکالات وارده به روحانیّت

یکی از اشکالاتی که به من و شما وارد است، این است که راجع به علم و مسائلی که باید ما عیناً آن‌ها را انجام بدهیم که کسب علوم است، کوتاهی می‌کنیم. لذا متأُسّفانه این علامت در ما کم به وجود می‌آید.

مذمّت عدم توجّه روحانیّت به علم‌آموزی

اصلاً یک چیزی که امروز در بین طلبه‌ها مرسوم شده است این است که (می‌گویند) نمی‌خواهیم مجتهد بشویم. برای چه این درس‌ها را بخوانیم؟ جامع المقدّمات دیگر درس نیست (کتاب‌های جایگزینی مثل نحو مقدّماتی و امثال این‌ها را که به جای جامع المقدّمات که ۱۴ کتاب عالی در علوم العربیّه هست آوردند) متأسّفانه حذف کردند. از همان ابتدا می‌گویند: این چیست، چه فایده‌ای دارد که ما بخوانیم. نمی‌گویند وقتی کسی به دانشگاه هم می‌رود، یک دروس عمومی مثل زبان انگلیسی دارند. کسی می‌خواهد پزشک بشود، مهندس می‌خواهد بشود، باید به زبان انگلیسی مسلّط باشد، چون همه‌ی اصطلاحاتی که در علم طب یا هندسه به کار می‌رود لاتین است. لذا باید به زبان مسلّط باشند.

آیا ما که می‌خواهیم به قرآن و روایات اهل بیت دست پیدا بکنیم و از آن‌ها بهره‌مند بشویم، لازم نداریم علوم العربیّه را بدانیم  تا بدانیم این کلمات عربی چه می‌خواهد بگوید؟ این اوّلین مورد است که الآن متأُسّفانه در حوزه‌ها مرسوم شده است.

عدم توجّه طلّاب در رسیدن به مرجعیّت

 دومین مورد آن هم این است که درس‌ها را خواندند و تا پایه‌های عالی آمدند، بعد می‌گویند: ما نمی‌خواهیم مجتهد شویم. چرا نمی‌خواهید مجتهد بشوید؟ یا اصلاً بعضی از ما (علاقه‌ای به علم‌آموزی و تعلیم نداریم)، تن علم آموزی و تعلیم را بعضی از ما نداریم، حال و حوصله‌ی این‌که درس بخوانیم را نداریم. معمّم شدیم، مسجد و محراب و منبر در اختیار ما است امّا توجّهی به مطالعه و علم‌آموزی نداریم. معلوم است این علامت (حریص بودن در علم‌آموزی) در ما کم است.

به روز بودن دین اسلام

 علامت و نشانه‌ی آدم متّقی که متّصف به تقوای واقعی باشد، این است که همیشه حریص به این است که یک چیزی یاد بگیرد. به دنبال ازدیاد علم خود است. باید علم خود را زیاد بکند تا بتواند به روز حرف بزند. یکی از چیزهایی که در دین اسلام مسلّم است این است که دین و قرآن و روایات اهل بیت به روز است. هر زمانی به روز خود است.

 نقش مرجع تقلید در به روز کردن تعالیم دینی

آن وقت چه کسی می‌تواند هر زمانی را تشخیص بدهد و مؤثّر در اجتهاد او باشد؟ همان شخصی که مجتهد است. باید (شخص مجتهد) همه چیز را بداند. باید علوم روز را هم مطّلع باشد، باید آنچه که در عالم برای او است که می‌تواند در چگونگی اجتهاد او مؤثّر باشد را بلد باشد.

نقش مکان و زمان در اجتهاد

 عنصر زمان و مکان مؤثّر در اجتهاد است. لذا هر کسی باید در زمان خود حرف بزند. مسلّم بدانید که مثلاً مرحوم شیخ بهائی که چهارصد سال پیش می‌آمد فتوا می‌داد و حرف می‌زد، اگر امروز بود، حرف‌های او غیر از حرف‌های آن روز او بود. به روز حرف می‌زد. هر زمانی به روز خود باید اجتهاد بشود.

اعجاز قرآن در به روز بودن آن

چون قرآن همیشه به روز است. اعجاز قرآن بر همین است که همیشه باید آن را در مطابقت با روز اجتهاد کرد.

اثر حریص بودن انسان متّقی در علم‌آموزی

 آدم متّقی چگونه می‌تواند در این راستای به حقایق برسد؟ آن‌جایی که همیشه در رسیدن به علوم حریص باشد. همیشه به دنبال یادگیری باشد، به دنبال مطالعه باشد. بعضی وقت‌ها شاید به ذهن ما بخورد که حالا این پیرمرد هشتاد ساله مدام نشسته است مطالعه می‌کند که چه بشود؟ مسلّم است که هر چقدر انسان در علوم و در مطالب و مسائل علمی کنکاش بکند و غور بکند، برای او حتّی تا نزدیک مرگ بار دارد. این اثر برای او وجود دارد.

سفارش به علم‌آموزی تا هنگام مرگ

روایت معروفی نقل شده است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ»[۳] یا «اطلبوا العِلم مِنَ المَهدِ إلى اللّحد»[۴] لحد یعنی انسان تا نزدیک قبر هم باید چیز باید بگیرد. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»[۵] این را باید بدانیم. وقتی آدم بداند، با آن کسی که نداند مساوی نیست.

رابطه‌ی مقام انسانیّت انسان با علم

هر چه مقام انسان در علم بالا برود، عقل او بارورتر می‌شود، انسانیّت او روشن‌تر می‌شود. چون انسانیّت انسان به عقل او است. زنده بودن عقل هم به علم است. انسان هر چه عقل را دنبال بکند، علم او بارورتر می‌شود. علمای بزرگ در سنّ بالا خیلی چیز می‌داند به این دلیل که علم در آن‌ها مؤثّر واقع شده است و عقل آن‌ها را بارور کرده است، لذا در سنّ بالا فهم و عقل انسان خیلی بالا می‌رود امّا مشروط به این است که عالم باشد. اگر کسی عالم نباشد، فایده ندارد.

رتبه‌ی بالای مخلصین نسبت به سایرین

 یک روایت معروف هم است که فرمود: «العَالم کُلُّهُم هَالکون» یا «النَّاسُ کُلُّهُم هَالِکُونَ إلَّا العَالِمُونَ»[۶] همه‌ی مردم هلاک می‌شوند مگر علما. البتّه می‌رسد که علما هم هلاک می‌شوند الا این‌که عمل بکنند و عامل هم هلاک می‌شوند الّا این‌که مخلص باشند بعد فرمود: «وَ الْمُخْلِصُونَ فى خَطَرٍ عَظیمٍ» مخلص‌ها هم در رتبه‌ی بسیار بالایی هستند. رتبه‌ی علمای عامل مخلص، خیلی رتبه‌ی بالایی است.

 خطر در زبان عربی به معنای رتبه و مقام

حالا البتّه بعضی از کسانی که سواد زیادی ندارند می‌گویند: «وَ المُخلصون فِی خَطرٍ عَظیم» یعنی خطر فارسی معنا می‌کنند. می‌گویند: آدم‌های مخلص در خطر بسیار بزرگی هستند. خطر در زبان عربی به معنای مقام و رتبه است. به معنای درجه است. نه به معنای خطر فارسی باشد که بگوییم: لب پرتگاه هستند.

-‌ در عربی خطر فارسی چه معنایی می‌دهد؟

– در فارسی لب پرتگاه، ضرر، در مقام تزلزل. خطری که در زبان عربی وجود دارد، یعنی مقام، رتبه، درجه. لذا آدمی که مخلص باشد، رتبه‌ی خیلی بالا و با عظمتی دارد.

حریص بودن مراجع تقلید بر علم‌آموزی

آنچه که مسلّم است آدم متّقی همیشه به دنبال یادگیری است، به دنبال اندوختن علم است. دانش افزایی خیلی مهم است. لذا حریص به این است که یک چیزی یاد بگیرد. بعضی‌ها خیلی ادّعای بزرگی (کمالات) می‌کنند. می‌گویند یک بار یک نوجوان مصری را خدمت آیت الله مرعشی نجفی آوردند گفتند: این آقا حافظ و قاری بین المللی قرآن است. اسم او را به یاد ندارم. اوّلین سخن آیت الله نجفی به این شخص این بود که گفت: من حمد و سوره‌ی خود را برای تو می‌خوانم، ببین چطور است. من اشکالی در حمد و سوره‌ی خود نداشته باشم. آیت الله، مرجع، تقلید ۷۰، ۸۰ ساله این‌قدر تواضع نشان می‌دهد که می‌خواهد از یک نوجوانی که در قرائت قرآن اهل نظر است و رتبه‌ی بالایی دارد، چیز یاد بگیرد. می‌گوید: من حمد و سوره‌ی خود را می‌خوانم، تلاوت می‌کنم ببینید من اشکالی نداشته باشم. بعضی وقت‌ها ما می‌گوییم: درس فلان آقا برویم چه کار بکنیم؟ ما دیگر…

اهمّیّت استفاده‌ی طلّاب از علمای زمان خود

یک وقت انسان فرصت ندارد که هر درسی را برود ولی این را بدانید آقایانی مثل آیت الله مظاهری (حفظه الله) و آیات دیگر که الآن در اصفهان دارند درس می‌دهند،  نعمت‌های خاصّ الهی هستند. اگر بتوانیم از این‌ها بهره‌مند بشویم، خیلی برای ما ارزش دارد. یک روز یکی از اساتید به من گفت: برو آیت الله بهجت را درک بکن. گفتم: من سه، چهار درس می‌روم. گفت: این کاری که به تو می‌گویم انجام بده، درس آیت الله بهجت را برو. سه سال آخر که در قم بودم، به درس ایشان می‌رفتم. من همیشه از آن بنده‌ی خدا تشکّر و قدردانی می‌کنم که من را راهنمایی کرد که بروم درس آیت الله بهجت را درک بکنم. ا ین‌ها واقعاً از دست می‌روند، مواظب باشید. آدم متّقی به دنبال دانش‌افزایی است.

نمی‌گوییم اشتباه است ولی با سیاق جملات قبل هم‌خوانی ندارد. (نامفهوم)

معنای خطر در لغت عرب

– شما به لغت عربی مراجعه بکنید کلمه‌ی خطر غیر از مقام و رتبه چیزی دیگری معنا نشده است. اشتراک لفظی است؟ نه. اگر شما به کلّ کتاب‌های لغت مراجعه بکنید، همه‌ی آن‌ها یک موضوعٌ له بیشتر برای کلمه‌ی خطر قرار ندادند، دو تا نیست. استعمال آن هم وضع حقیقی است. نه این‌که شما فکر بکنید یا  وضع آن را کثرت استعمال درست کرده است یا این‌که اشتراک لفظی در آن است. این معنا و این لفظ حقیقی است، حقیقتاً کلمه‌ی خطر در زبان عربی بر مقام و رتبه و درجه وضع شده است که هر سه معنایی که ما می‌گوییم در زبان فارسی یک معنا می‌دهد. «وَ المُخلصون فِی خطرٍ عَظیم» این‌جا در واقع بشارت است. بشارت می‌دهد و به دنبال این است که انسان‌ها را به سمت و سوی علم‌آموزی همراه با عمل به آن‌ها و این‌که (علم آموزی آن‌ها) همراه با اخلاص باشد.  لذا «وَ المُخلصین فِی خطرٍ عَظی» یعنی در مقام و رتبه.

اهمّیّت وجود حلم در علم‌آموزی

پنجمین علامت را برای متّقین -ذیل توصیفاتی که برای متّقین حضرت امیر فرموده‌اند- می‌فرماید: «مَزجُ العِلم وَ هُوَ فَضیلهٌ القُوهِ المَلکیه بِالحلم»[۷] علم‌آموزی خیلی خوب است امّا علم باید حلم داشته باشد. اگر علم در وجود انسان بود، نباید انسان را از ورطه‌ی حقیقت خارج بکند.

پرهیز از عجب در علم‌آموزی

 بعضی‌ها تا یک مقدار چیز یاد می‌گیرند دیگر هیچ چیزی را قبول ندارند،  فکر می‌کنند… گفته بود: (من به این‌جا و خلیفه به بغداد) آیت الله ایزدی (رحمه الله علیه) درس اخلاق می‌گفت، می‌گفت: -شوخی می‌کرد ولی گفتن این‌ها بد نیست- طلبه اوّل که می‌آید در مقام اولوهیّت است. یعنی فکر می‌کند خدا است. یک «ضَرَبَ» «ضَربا» که یاد می‌گیرد، یک مقدار که درس می‌خواند، فکر می‌کند در مقام اولوهیت است. بعد کم کم به جایی می‌رسد که فکر می‌کند پیغمبر است، دیگر کم کم امام و دیگر کم کم به جایی می‌رسد که می‌بیند یک طلبه‌ای بیش نیست. این مثال را می‌زد، می‌گفت: دو نفر از یک آبادی آمدند رفتند طلبه شدند. بعد از چند ماه -آن روزها هم وسیله‌ی ایاب و ذهاب نبوده است طول می‌کشیده است تا طلبه‌ها به خانه‌ی خود برگردند- رتبه‌ی اوّل را خواندند و بعد تابستان شده است به شهر خود برگشتند. هر دو به خانه‌ی خود رفتند. نصف شب یکی از آن‌ها به شدّت دچار دل درد می‌شود. می‌گوید: بطنم درد می‌کند. این‌ها هم نمی‌دانستند این چه مشکلی دارد. می‌گویند: برویم هم‌درسی او را پیدا بکنیم، ببینیم چه می‌گوید، مثل این‌که زبان این فرق کرده است. رفته بودند دوست او را آورده بودند، گفته بودند: بیا ببین این چه می‌گوید. به او گفته بود: چه مشکلی داری؟ گفته بود: بطنم درد می‌کند. گفته بود: ثلاثی مجرد او درد می‌کند. چون بطن کلمه‌ی ثلاثی مجرد است.

همراهی علم با حلم در انسان متّقی

آدم که یک مقدار علم یاد می‌گیرد، نباید خود را گم بکند. آدمی که متّقی است هر چه علم یاد می‌گیرد، همراه با حلم است. یعنی مثل دریا است. من این را در کلمه‌ی «فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ»[۸] عرض کردم حلیم یعنی دریاگونه است. هر چه هم به آن بریزند، سر نمی‌رود، دریا این‌گونه است. ده تا رودخانه هم به آن باز بکنید، طوری نیست که طغیان بکند. دیزی دناری نیست از آن یک قاشق برمی‌دارید خالی می‌شود، یک قاشق روی آن می‌ریزید سر می‌رود امّا دریا این‌گونه نیست. انسانی که متّقی باشد و عالم بشود، همراه با حلم است، لذا خیلی جریان پیدا نمی‌کند متأثّر نمی‌شود از این‌که چیزی یاد گرفته است، باز هم به دنبال این است که چیز یاد بگیرد.

مثالی برای حلیم نبودن در علم

آنچه که مهم است این است که عالم بودن آدم متّقی همیشه با حلم است. ما بعضی وقت‌ها دیدیم کسی یک مقدار دانشی دارد، تا به یک طلبه می‌رسد، به سرعت می‌خواهد آن طلبه را خورد بکند. مدام شروع به پز دادن می‌کند که من این را بلد هستم، آن را بلد هستم. چهار تا سؤال سخت… شاید این را یک بار برای شما گفته باشم. یک بار در یک مسجد منبر می‌رفتم. گفتم: اگر اوّل منبر سؤال احکام دارید بپرسید، آن هم احکامی که من یکی دو مسئله از آن را می‌گویم. مثلاً راجع به وضو یا راجع به نماز. دو، سه سؤال هم شما بپرسید، ما جواب می‌دهیم. یک آقایی آن‌جا بود، الآن هم است، پیرمرد خوبی است امّا این هم شوخ طبع است، هم این حالت را دارد که یک مقدار که دانش دارد، می‌خواهد این دانش خود را به رخ دیگران بکشد. ما بالای منبر رفتیم، گفتیم: سؤال بپرسید، اگر اشتباه نکنم احکام تیمّم و وضو را می‌گفتم. این آقا گفت: من سؤال دارم. گفتیم: بفرمایید. مسجد هم شلوغ بود. گفت: اگر کسی با زن خود که زهارش کرده است قبل از ادای کفّاره جماع بکند، باید چه کار بکند؟ حالا شما طلبه‌ها که این‌جا نشستید، همه‌ی این‌ها را هم در شرح لمعه خواندید به یاد دارید زهار چیست؟ اگر به یاد هم داشته باشید، آیا کسی مبتلابه به احکام زهار است که احکام زهار… چگونه کسی می‌تواند… ما اصلاً نمی‌توانیم در این جامعه‌ یک مصداق هم پیدا بکنیم که کسی زن خود را زهار کرده باشد. آن زمان قدیم بین عرب‌ها زهار می‌کردند، مرسوم بوده است ولی الآن دیگر این حرف‌ها نیست اصلاً کسی… این مسئله پرسیدن یعنی این شخص حلم ندارید، یعنی این شخص یک چیزی را می‌داند ولی حلیم نیست. «فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ» نیست، حکیم نیست. یک علمی یاد گرفته است، علم او همراه با حلم هم نیست، به سرعت می‌خواهد یک زمینه‌ی فخر فروشی به دیگران را برای خود درست بکند.

لذا در مورد متّقی فرمود: «مَزجُ العِلم وَ هُوَ فَضیلهٌ القُوهِ المَلکیه بِالحلم»[۹] یعنی همراه با… مزج: یعنی قاطی کردن، همراه شدن، عجین شدن علم و حلم است. «وَ هُوَ مِن فَضائلِ القُوهِ السَّبعیهَ» این یک علامت است.

مستغنی بودن انسان متّقی از دیگران

ششمین علامت برای آدم متّقی این است که می‌فرماید: «القَصدُ فِی الغِنى» این‌که انسان متّقی به دنبال این است که از دیگران بی‌نیاز باشد. غنا نه به معنای ثروت، بلکه به معنای این‌که مستغنی و بی‌نیاز از هر چیزی، الا الله بشود. لذا آدم متّقی قصد می‌کند که از هر کسی بی‌نیاز بشود. یکی از دوستان طلبه -خدا او را رحمت بکند- سال ۱۳۶۵ جانباز شد، -بعضی از دوستان که در جلسه حاضر هستند او را می‌شناسند آقای علی اکبر پناهی درچه‌ای- قطع نخاع گردنی شد، فقط گردن و سر او حرکت می‌کرد، بقیه‌ی بدن او لمس بود. بازوی سمت راست او یک مقدار حرکت می‌کرد. این‌قدر این فرد متّقی بود با این‌که باید همیشه او را بلند می‌کردند و این طرف و آن طرف می‌کردند امّا با همین بازوی ضعیف یعنی آرنج و مچ و این‌ها کار نمی‌کرد، همین بازو فقط کار می‌کرد. با همان این مدّت بیست و چند سالی که جانباز بود، همیشه با همین سعی می‌کرد که کمتر دیگران به زحمت بیفتند یا الآن خیلی از دوستان جانباز هستند که نه این‌که غنا و بی‌نیازی دارند از دیگران، اصلاً خود آن‌ها یک منبع فیض برای دیگران هستند. کار می‌کنند، زحمت می‌کشند، کرّ و فر دارند، رفت و آمد دارند و به خدمت کردن به جامعه مشغول هستند. این خیلی مهم است. لذا آدم متّقی باید در بی‌نیازی قصد داشته باشد. «القَصدُ فِی الغِنى» او همیشه به دنبال این است که بار خود به عهده‌ی دیگری نیندازد.

سعی انسان متّقی بر بی‌نیازی از دیگران

«وَ هُوَ فَضیلهُ العَدل فِی استعمالِ مَتاعِ الدُّنیا وَ حَذفِ الفُضول عَن قَدرِ الضَّرورهَ» نخواهد کسی دیگر را به کار بگیرد. در مقام ضرورت از دیگران کمک می‌گیرد ولی تا می‌شود در مقام غیر ضروری کسی دیگر را به زحمت نیندازد.

خشوع انسان متّقی در عبادت

 «السَّابِعهُ الخُشوعُ فِی العِبادهَ وَ هُوَ» یکی دیگر از علائم آدم متّقی خشوع در عبادت است که این‌ها برگرفته از قرآن و روایات است که در مورد صلاه در توصیف مؤمنین داریم که «الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۱۰] که قبلاً معنای خشوع را در توصیف مؤمنین عرض کردیم.

رتبه‌ی بالای خشوع در بیان قرآن

 قرآن خشوع را در رتبه‌ی بالا توصیف می‌کند. لذا این‌جا هم رتبه‌ی بالای متّقین قرار می‌گیرد، چون که در رتبه‌ی اوّل آن می‌فرماید: اقامه‌ی صلاه می‌کنند. «ویُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۱۱] آن وقت در رتبه‌ی بالای آن که به قول سیّد بزرگوار خشوع مؤمنین جان نماز است، آن رتبه‌ی‌ ‌بالا را قرآن عرض می‌کند که: «الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۱۲] یعنی خشوع دارند.

ویژگی خشوع انسان متّقی

خشوع خشیّت الهی بر این است که از نظر ظاهری صلاه آن‌ها در برابر خدا بسیار مؤدّب و دل آن‌ها در برابر خدا وجلان دارد. خشیّت به این معنا است. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ»[۱۳] هم به جهت خشیّت است، هم به جهت این است که وقتی قرآن بر آن‌ها تلاوت می‌شود وقتی در نماز قرار می‌گیرند، سرشار می‌شوند، شاداب می‌شوند. لذا «الخُشوعُ فِی العِبادهَ».

خشوع در برابر معبود جان عبادت

بعد می‌فرماید: «وَ هُوَ من ثَمرهُ الفِکر» این ثمره و نتیجه‌ی اندیشیدن است. «فِی جَلالِ المَعبود» در جلال و عظمت حضرت حق معبود یعنی خدا، یعنی کسی که شما دارید برای او عبادت می‌کنید. «وَ مُلاحِظهُ عَظمتِهِ الَّذی هُوَ رُوحُ العِباده» ملاحظه کردن عظمت او، یعنی عظمت معبود «الَّذی هُوَ رُوحُ العِباده» که این خشوع جان عبادت است. روح عبادت، یعنی جان عبادت است. یعنی اگر در عبادت خشوع نباشد، آن عبادت زنده نیست، حیات ندارد. یعنی اصلاً عبادت، عبادت نیست. بندگی به این است که خشوع باشد.

 یک بار برای شما یک مسئله‌ای را گفتم که یک آقایی می‌خواست یک نوکر بگیرد. هر کسی را آوردند، گفت: اسم تو چیست؟ گفت: محمود. گفت: برای کجا هستی؟ گفت: برای فلان جا هستم. پسر چه کسی هستی؟ پسر فلانی هستم. بعد یک مزدی به او می‌داد، می‌گفت: برو تو برای من مناسب نیستی. دومی را آوردند، همین‌طور گفت. سومی را آوردند، همین‌طور گفت. یکی را آوردند گفتند: این آقا دیگر هیچ مشکلی ندارد. به او گفت: اسم تو چیست؟ گفت: هر چه آقا بفرماید. گفت: این برای من مناسب است. جان عبادت این است که در برابر خدا خشوع داشته باشید، یعنی خود را هیچ حساب بکن. اگر خواستید خود را در برابر حضرت حق کسی بدانید که این چیزی نیست.

اثر خشوع در برابر خدا

-‌ یعنی پست بشو تا هست بشوی.

– بله همین است. یعنی باید به هیچ چیزی برسید تا به همه چیز برسید. یعنی اگر در برابر ذات اقدس احدیّت، ما در عبادت خود خود را هیچ حساب کنیم و عبادت خود را هم اگر چیزی باشد، من الله بدانیم، این ارزش دارد، این بندگی است. اگر غیر از این باشد، بندگی نیست. حالا آمدید یک کاری کردید، بعد هم می‌گویید: مزد ما چه شد؟ من چندین سال طلبگی کردم حالا به این بدبختی هستم، این چه روزگاری شد؟  معلوم است از روز اوّل تو قصد بندگی نداشتی. اگر کسی قصد بندگی داشته باشد، در راستای عبادت خود عظمت او را می‌بیند و ذلّت و پستی و هیچی خود را می‌بیند این خیلی مهم است. فنای فی الله به این معنا است. لذا فرمود: «الخُشوعُ فِی العِبادهَ وَ هُوَ من ثَمرهُ الفِکر فِی جَلالِ المَعبود وَ مُلاحِظهُ عَظمتِهِ الَّذی هُوَ رُوحُ العِباده».

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif


[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۴، ص ۳۳۶٫

[۲]– مصباح الشریعه، ص ۱۶٫

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۷، ص ۶۸٫

[۴]– نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص ۲۱۸٫

[۵]– سوره‌ی زمر، آیه ۹٫

[۶]– النور الساطع فی الفقه النافع، ج ۱، ص ۱۷٫

[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۴، ص ۳۳۶٫

[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫

[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۴، ص ۳۳۶٫

[۱۰]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۲٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۳/

[۱۲]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۲٫

[۱۳]– سوره‌ی انفال، آیه ۲٫

بازدیدها: 3

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1