۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیه 21 متقیـن
  • شناسه : 2580
  • 05 آوریل 2022 - 6:07
  • 83 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۲۱ بقره (خطبه متقین) جلسه ۱۳
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 | عبادت ، خلقت ، تقوا | جلسه 13

آیه ۲۱ بقره (خطبه متقین) جلسه ۱۳

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۳ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۳

حجت الاسلام و المسلمین رضوانی

شرح خطبه مُتَّقین (همّام)

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

————————————————————

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».

«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏».[۱]

هفتمین توصیف امیرالمؤمنین برای متّقین

«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏».[۱]

ذیل کلمه‌ی «تَتَّقُونَ» در توصیف متّقین، از کلمات امیر المؤمنین در خطبه‌ی همّام، به هفتمین فضیلت برای متّقین رسیدیم. فرمود: «وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ … عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ».[۲] در ذیل این توصیف، مرحوم بحرانی می‌فرماید: «غَلَبَتُ الشّوق إلی الثّواب». (در تفسیر بحرانی یافت نشد)، «غَلَبَهِ الشّوق إِلَى ثَوَابِ الله‏»[۳] می‌فرماید: در این وصف، شوق متّقین غلبه دارد به این‌که خود را به ثواب برسانند. ثواب یعنی آنچه مرضیّ حضرت حق است که ما را در فردوس برین الهی جا می‌دهد، در بهشت و رضوان جای می‌دهد.

ویژگی متّقین در خوف از خداوند

همچنین خوف از عِقاب او (خداوند): «عَلَى نُفُوسِهِم إِلَى غَایَهِ أَنَّ أَروَاحَهُم لَم تَستَقِر فِی أَجسَادِهِم» ()، «عَلَى نُفُوسِهِم إِلَى غَایَهِ أَنَّ أَروَاحَهُم لَا تَستَقِر فِی أَجسَادِهِم».[۴] می‌فرماید: همچنین غلبه‌ی خوف از عِقاب الهی. یعنی هم شوق به ثواب، هم غلبه‌ی خوف از عِقاب و از عواقب بد و عذاب‌های دردناک الهی بر نفوس متّقین. «إِلَى غَایَهِ أَنَّ أَروَاحَهُم»، تا آن‌جایی که نهایت، این است که ارواح آن‌ها «لَم تَستَقِر فِی أَجسَادِهِم». آن‌ها در کالبد ماندگار نمی‌شدند، در جسم خود ماندگار نمی‌شدند. «مِن ذَلِک»، یعنی از جهت غلبه‌ی شوق و غلبه‌ی خوف (در جسم خود ماندگار نمی‌شدند).

حتمی بودن اجل، آرامش برای متّقین

«لَو لَا الآجَال الَّتِی کَتَبَت لَهُم». البتّه اگر این‌گونه بود که اجلی برای کسی نوشته نمی‌شد. چون اجل هست آن‌ها (متّقین) آرامش دارند. چون می‌دانند بالاخره یک روزی باید (از این دنیا) برند، لذا صبر می‌کنند «قلیلاً»، تا به راحت «کثیر» دست پیدا کنند. این صفت را بعد بیان می‌فرمایند. انسان متّقی این‌گونه است، کسی که خدا نگهدار است و کسی که در تقوای الهی به سر می‌برد، چیزی که برای او مهم است وصال است. به عبارت دیگر متّقی، عاشق است. این تعبیر دیگری از این کلام است.

عشق مطلق به ذات خدا و ائمّه‌ی اطهار

کسی که متّقی باشد در واقع عشقی دارد که مطلق است. عشق مطلق هم فقط به ذات احدیّت است. عشق به هر کس دیگر  فایده‌ای ندارد. اگر کسی عشق امام حسین هم دارد چون امام حسین الهی است، چون امام حسین جلوه‌ی حق است، جلوه‌ی خدا است. اگر کسی پیغمبر را دوست دارد، زهرای مرضیّه را دوست دارد، عاشق و محبّ آن‌ها است؛ همه‌ی این‌ها از همین جهت است. یعنی عشق الهی در وجود آن‌ها (اهل بیت) است. پل رسیدن به خدا، اهل بیت هستند.

دلیل شوق و خوف متّقین

– شوق

– نه، شوق دارد برای رسیدن به آنچه که برای او خوب است. ثواب که می‌فرمایند، «الشُّوق إِلَی الثَّواب»، یعنی به همان چیزی که برای انسان خوشایند است، خوش طعم است، آن را دوست دارد. در قرآن هم داریم که «طُوبى‏ لَهُمْ».[۵]

– برای چه خوف دارند؟

-‌ «خَوفاً مِنَ العِقَاب». «وَ الخُوف مِن عِقَابِهِ»،[۶] خوف از عِقاب الهی است که اگر از چتر تقوا خارج شویم و به سوی غیر خدا حرکت کنیم، عذاب به دنبال دارد. «خَوفاً مِنَ العِقاب» است، خوف از عقاب است. خوف از این است که یک وقت انسان به پرتگاه برسد. چیز مسلّمی است که اگر انسان از راه صحیح خارج شود، در درکه‌ی جهنّم واصل می‌شود. لذا ترس او (انسان مؤمن) از این جهت است.

خوف و رجاء توأم نسبت به خداوند

بنابراین ما نسبت به خدا، هم باید خوف داشته باشیم، هم امید داشته باشیم، رجا داشته باشیم. این‌جا امید ما به خدا است، برای این‌که به ثواب برسیم. لذا شوق به ثواب داریم و خوف از عقاب داریم. هر دوی این‌ها منجر به این می‌شود اگر اجل برای مکتوب نبود، برای متّقین مکتوب نبود… «ما» که می‌گوییم بعضی اوقات تعبیر غلطی است، این‌طور می‌گوییم که إن‌شاء‌الله به تقوا متلبّس شویم، بتوانیم در دایره‌ی متّقین قرار بگیریم. اگر ما زیر چتر تقوا و زیر سایه‌ی تقوای الهی قرار نگیریم، منجر به پرتاب شدن ما به درجات جهنّم است. لذا این باعث خوف می‌شود. می‌فرمایند:«لَم تَستَقِر فِی أَجسَادِهِم» «لَا تَستَقِر فِی أَجسَادِهِم»، آن‌ها دیگر در اجساد خود قرار ندارد. «مِن ذَلِک»، از جهت شوق و از جهت خوف قرار ندارند.

شوق متّقین به وصال الهی

«لَو لَا الآجَال الَّتِی کَتَبَت لَهُم»، اگر‌ اجل‌ها برای آن‌ها مشخّص نشده بود، مکتوب نشده بود. به هر حال همه می‌دانند که یک روز اجل دارند، به عبارت دیگر انسان متّقی که خود را در دایره‌ی تقوای الهی قرار داده، آنچه که برای او مهم است وصال است. چیزی که عرض کردم عشق است. یعنی به وجود آن زنده است.

معنی کلمه‌ی عشق

شاید این را یک مرتبه خدمت شما گفته‌ام، اصلاً وضع کلمه‌ی «عشق» برای علف هرزه در زبان عربی، به جهت این است که علف هرزه را پیلچَک می‌گوییم. این پیلچَک دور درخت انگور تاب می‌خورد و بالا می‌رود، اگر آن را از درخت انگور جدا کنید خشک می‌شود. یعنی وجود آن پیلچک در این است که دور درخت انگور باشد، و الّا می‌میرد. عاشق را عاشق ‌گویند، به این جهت که وجود او در وجود معشوق است. وجود انسان متّقی در دایره‌ی معشوق او است که الله است. لذا اگر بحث کتابت اجل نبود، (متّقی) خود را از این کالبد رها می‌کرد و به معشوق می‌رساند، به خدا می‌رساند.

عشق به خداوند تنها عشق حقیقی

لذا انسان عاشق نسبت به معشوق است که وجود دارد، نفس می‌کشد. البتّه این عشق عشقِ مطلق است. عشق‌های دیگر که در بین مردم مرسوم است، عشق‌های کاذب است. یعنی اگر یک روز عشق بهتری را پیدا کنند عشق قبلی را رها می‌کنند. پس معلوم است این عشق نیست، این‌ها تعبیراتی است که معمولاً از آن استفاده می‌شود. ولی عشق واقعی که انسان بتواند به آن متلبّس شود و عاشق واقعی شود، عشق مطلق است؛ عشق به خدا است، عشق اهل بیت است، عشق قرآن است. همه‌ی این‌ها یعنی عشق الله، یعنی عاشق شدن (نسبت به خدا).

عاشق شدن خداوند نسبت به بندگان

جالب این است روایتی که معروف است ـ‌کاری به سند آن در این‌جا نداریم‌ـ فرمود: اگر خدا عاشق کسی شود او را می‌کُشد. اگر خدا عاشق کسی شد او را می‌برد. این مهم است. چون مرز وصال عاشق و معشوق در این‌جا مرگ است. چرا ما از مرگ می‌ترسیم؟ چون عشق واقعی نداریم. اگر کسی عشق واقعی داشته باشد، مرگ برای او مثل شربت (گوارا) است، باعث راحتی است، اوّل زندگی ابدی او است. اوّلین نقطه‌ی وصال او با خدا است. جایی است که انسان می‌تواند با خداوند ملاقات کند، لقاء حق است، رسیدن به ملکوت است. این‌ها خیلی نکته‌های مهمّی است.

صالح کردن خود برای لقای خداوند

منتها وجود بشر، اگر خواست به این مرحله (لقاء الله) برسد، باید بین خود و خدا را اصلاح کند. ایجاد تناسب و صالحیّت داشته باشد. یعنی کاری انجام دهد که تناسب بین او و خدا وجود داشته باشد. صلاحیّت این را داشته باشد که به لقای حق برسد.

– لقاء یعنی ملاقات، زیارت. ملاقات کردن خدا، لقاء حق یعنی ملاقات کردن.

ملاقات خداوند، بالاترین درجه‌ی انسان

ملاقات است، فقط دیدن نیست، ملاقات کامل است. «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ».[۷] یعنی انسان نزد خداوند قادر مطلق جلوس کند. این مهم است. بالاترین مقام انسان (لقاء الله) است که برای او از طرف خدا ترسیم شده است. به ۱۰۰ مقام تعبیر کرده‌اند، از مقام ماده تا به نطفه و مراحلی برسد که به جنین و طفل می‌رسد، بعد هم نوزاد و متولّد شدن، بعد انسان به مقامات روحانی می‌رسد که مقام ذکر و مقام انس و مقام عشق و حبّ و این‌ها را طی کند. بالاخره به آن‌جایی برسد که صدمین مقام است. در مورد آن فرموده‌اند: «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ». انسان نزد خداوند جلّ و اعلی جایگاه پیدا کند.

مقام عند الله برای شهدا و انبیا

انبیا بالاترین مقام را دارند، آن‌ها در مقام «عِنَد الله» هستند. این خیلی مهم است. شهدا هم که راجع به آن‌ها گفته می‌شود مقام خیلی عالی دارند چون «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۸] هستند.

– «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» همان لقاء است؟

– بله. نزد پروردگار قرار گرفتن است، قرار گرفتن انسان در آن جایگاه است. یعنی طوری می‌شود که انسان همنشین (خداوند) می‌شود، کنار حضرت حق جلوس می‌کند. جایگاهی که پیامبران در آن‌جا هستند، اولیای خدا در آن‌جا هستند، متّقی هم در این دایره قرار می‌گیرد.

پرواز متّقی به سوی خدا

کسی که عاشق واقعی باشد، اگر تکلیف از طرف معشوق نباشد بر این‌که در این دنیا این کارها را باید انجام بدهد، قرار داشته باشد؛ «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ».[۹] ارواح آن‌ها در اجساد آن‌ها مستقر نمی‌شد، رها می‌شد، پرواز می‌کردند.

لذا امیر المؤمنین همین حرف‌ها را گفت که همّام پرواز کرد، زیرا همّام فرد متّقی بود. وقتی این حرف‌ها بیان شد و همّام بیداری پیدا کرد، شوقی پیدا کرد که دیگر نتوانست خود را در این کالبد نگه دارد و رها شد. این نکته‌ی خیلی مهمّی است.

دنیایی بودن انسان و عدم درک مقامات معنوی

منتها چون ما یک مقدار آلوده هستیم، هر آنچه که می‌بینیم همین دنیا است، این است که درک این مطالب برای ما کمی سخت است. مدام در خود تنیده شده‌ایم، مثل کرم ابریشم که دور خود می‌تند و مدام می‌تند، در آن تنیده‌ی خود محو می‌شود. ما هم در این دنیا معمولاً این‌گونه عمل کرده‌ایم که مدام در آنچه فکر می‌کنیم به نفع ما است تنیده می‌شویم، دور خود را می‌بندیم، خود را محاصره می‌کنیم؛ تا جایی که اصلاً راه آزادی و رسیدن به خدا برای ما بسته می‌شود.

دور کردن گمراهان از درگاه خداوند

کسانی که در مرحله‌ی خیلی بد قرار می‌گیرند: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»،[۱۰] خدا هم یک مُهر روی آن‌ها می‌زند که دیگر هیچ روزنه‌ای برای رسیدن به خدا نداشته باشند. یا «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»،[۱۱] این مریضی باعث می‌شود که خدا یک مُهر مریضی دیگر روی آن بزند. بحث «غِشاوَهٌ»[۱۲] که فرمود همین است. یعنی یک لایه‌ی دیگر می‌آورد که دیگر هیچ وصالی نباشد. زنگار بسته، روی آن هم نوار چسب زده می‌شود، دیگر هیچ الکتریسیته‌ای وارد نمی‌شود. حالا که زنگار بسته این کار را می‌کند.

مداوم بودن حالت شوق و خوف در متّقی

اگر انسان خود را از آلودگی رها کند و خلاص کند، به سوی حق مخلص شود، وصل است. وقتی وصل شد بالاخره یک جایی نور می‌دهد، بالاخره یک جایی روشن خواهد شد. بعد می‌فرماید که: «وَ هَذَا الشّوق وَ الخُوف إِذَا بَلَغَ إِلَى حَدِّ المَلِکَه»[۱۳] (در تفسیر یافت نشد) این شوق و خوف اگر به جایی برسد که ملکه‌ی انسان شود، یعنی انسان همیشه در شوق به سر ببرد، همیشه در خوف عذاب الهی به سر ببرد؛ «فَإِنَّهُ یُستَلزَمُ دَوَامُ الجِدِّ فِی العَمَل وَ الإِعرَاضِ عَنِ الدُّنیا». همیشه دنبال این است که یک کاری برای آخرت خود انجام بدهد، جدّیّت و کوشش بالایی را برای عمل به خرج می‌دهد.

متّقین و اعراض از دنیا

همچنین (انسان متّقی) از دنیا و این‌که خود را در دنیا مستقر کند و دلبسته‌ی دنیا باشد دور می‌کند، از دنیا اعراض می‌کند. اعراض یعنی یک چیزی را رها کردن و رفتن. اعراض کردن از وطن یعنی بُنه و اثاث خود را برداری و از وطن دور شوی. خود را از وطن دور کنی. کسی که نسبت به خدا شوق دارد، از عِقاب الهی خوف دارد، مسلّم است جدّیّت در عمل به خرج می‌دهد. تا او را برای یک کار خیر صدا می‌کنند می‌دَود.

الگو گرفتن از اخلاق خوب، حتّی از عوام

ما طلبه‌ها متأسّفانه در خیلی مسائل بیش از حد آقا هستیم! این را یکی از اساتید ـ‌خدا او را رحمت کند‌ـ در قم فرمود: از عوام یاد بگیرید، اذان ظهر یا مغرب که می‌شود، همین که صدای اذان می‌آید، عوام را می‌بینید که می‌دوند، برای رفتن عجله می‌کنند. می‌دوند تا خود را برای نماز برسانند. امّا آقایان چطور هستند؟ لذا ما باید از بعضی عوام یاد بگیریم، آن‌هایی که می‌روند را عرض می‌کنم. از بعضی عوام باید یاد بگیریم به سوی نماز جماعت بدویم. از عوام باید یاد بگیریم، ما روضه می‌خوانیم امّا فقط می‌خوانیم خوشحال می‌شویم که چه روضه‌ی زیبایی خواندیم و مردم گریه کردند! خود ما چه می‌شویم؟ از عوام یاد بگیرید، شما هم برای امام حسین گریه کنید.

ما باید یاد بگیریم برای امام حسین گریه کنیم، نه این‌که فقط بگریانیم. این درد است که در جلسه‌ی امام حسین همه برای امام حسین گریه کنند، محزون شوند، ما از حزن مردم مسرور شویم و از این‌که آن‌ها را محزون کرده‌ایم! این بد است، لذا باید از عوام یاد بگیریم که برای امام حسین گریه کنیم.

انس با مفاتیح و ادعیه

یکی هم مفاتیح و ادعیه، از عوام باید یاد بگیریم با مفاتیح و ادعیه مأنوس شویم. چون خیلی مردم با مفاتیح انس می‌گیرند. بعضی وقت‌ها ماه مبارک رمضان یک شب به مسجد جامع می‌روم، وقتی مردم را نگاه می‌کنم می‌بینم این‌قدر با ابو حمزه الفت گرفته‌اند، با چه عشق و علاقه‌ای آمده‌اند و ساعت‌ها در مسجد پای دعا می‌نشینند؛ واقعاً غبطه می‌خورم. لذا ما باید از عوام این‌ها را هم یاد بگیریم. جدّیّت در عمل این کارها است، جدّیّت در عمل رسیدن به نماز اوّل وقت است، جدّیّت در عمل خیرات و مبرّات است، جدّیّت در عمل به مودّت به اهل بیت است.

اجر بزرگ برای گریه بر امام حسین

این گریه‌ها همین است که می‌فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏».[۱۴] پس ما باید چه کاری انجام بدهیم؟ باید خود ما… لذا برای تباکی و بکاء امام حسین خیلی در روایات ارزش قائل شده‌اند. اگر کسی قطره‌ی اشکی برای امام حسین بریزد: «وَجَبَ لَهُ الجَنَّه». بهشت برای او واجب می‌شود. خیلی مهم است.

نزدیک شدن به اخلاق الهی

یا زیارت اهل بیت، شما در روایات می‌بینید خیلی به زیارت اهل بیت توصیه شده است. این زیارتی که ما می‌گوییم، خود کلمه‌ی زیارت، به کسی تعلّق پیدا می‌کند که با مَزور حتماً متناسب باشد. نه این‌که به زیارت برود… به یاد دارم مکّه زندان رفته بودیم، یک فرد سودانی هم آن‌جا در زندان با ما بود. گفتم: برای چه تو را دستگیر کرده‌اند؟ گفت: من سرقت کرده‌ام! در حال طواف در جیب زائری دست کرده بود، دلارهای او را دزدیده بود! فردا هم دست او را قطع کردند. این‌که زائر نیست.

کسی که به بیت الله الحرام رفته و دزدی می‌کند، به طوری که او را دستگیر کنند و دست او را قطع کنند، معلوم است زائر نیست. کسی که به زیارت هم رفته همین‌طور است.

باطل نکردن ثواب زیارت

ما این‌ها را حس کرده‌ایم، هر وقت با مردم به کربلا می‌رویم، بعضی افراد در مسیر برگشت همه‌ی ثواب خود را باطل می‌کنند! لب مرز برای جابه‌جا کردن یک ساک، برای نشستن روی یک صندلی عقب‌تر یا جلوتر، به هم بدترین ناسزاها را می‌گویند! کسی که فحاشی به زائر امام حسین می‌کند، معلوم است که خود او زائر نبوده است.

مثل آن بنده‌ی خدا که داشت از صحرای کربلا عبور می‌کرد، دنبال الاغ خود می‌گشت. یک تیری از سمت لشگر عمر سعد پرتاب شد و به او خورد و کشته شد. گفتند: این شهید است؟ گفتند: نه، او کشته شده در راه الاغ خود است!

بعضی اوقات ما برای چه به کربلا می‌رویم؟ اگر برای زیارت واقعی امام حسین می‌رویم باید بین ما و امام حسین تناسب باشد. به زیارت برویم و در راه به هم ناسزا بگوییم؟! متأسّفانه بعضی از عوام این‌طور هستند.

پرهیز خواص از توجّه به مطامع

حتّی خواص باید مواظب باشند که در این راستا چه کاری انجام می‌دهند. زیارت امام حسین و امیر المؤمنین را برای رسیدن به مطامع وسیله قرار ندهند. در مکّه یک نفر آمد و گفت: حاج آقا فلانی، خمس ما را حساب کرده، هر چه پول داشتیم از ما گرفت! ناراحت شدیم، گفتیم چه کنیم؟ به بعثه‌ی آیت الله مکارم رفتیم، گفتیم قضیّه این است. کاغذ محاسبه‌ی خمس را هم نشان دادیم. گفتند: این موارد، متعلّق خمس قرار نمی‌گیرد، اشتباه شده است.

رفتیم و به آن آقا که خمس را حساب کرده بودیم گفتیم: به دفتر آقا رفتیم گفتند این‌ موارد متعلّق خمس قرار نمی‌گیرد. آن حاج آقا گفت: شیطان به ذهن تو وارد شده است؟! خود این حاج آقا شیطان است، می‌خواهد پول مردم را در آن‌جا بگیرد، یک چیزی هم به او برسد! این کمال حماقت است که انسان یک چنین مسیری را برای رسیدن به پول ناچیزی خرج کند. حیف نیست؟ این موضوعات باعث می‌شود که دیگر جدّیّت در عمل وجود ندارد.

شرط دارا شدن جدّیّت در عمل

اگر کسی شوق به ثواب و خوف از عقاب داشته باشد، جدّیّت در عمل او بسیار بالا است. همچنین از دنیا اعراض می‌کند، از دنیا دور می‌شود. از دنیا در حدّ نیاز و وظیفه استفاده می‌کند، بقیّه را واگذار می‌کند. اعراض می‌‌کند، خود را از دنیا دور می‌کند، نمی‌گذارد در بند دنیا قرار بگیرد. این‌ها نکاتی است که بسیار بااهمّیّت است. باید به این برسد: «إِذَا بَلَغَ إِلَى حَدِّ المَلِکَه»[۱۵]، (در تفسیر یافت نشد) یعنی ملکه‌ی انسان شود.

اهمّیّت صبر در مصیبت

من یکی از عوام را سراغ دارم، دو تا از پسرهای او در جنگ شهید شده‌اند، دو تا از دامادهای او در جنگ شهید شده‌اند. یک داماد او هم جوان مرگ شد. امّا من هر وقت رفتم و با او صحبت کردم، یک مرتبه نسبت به درگاه الهی معترض نبود، همیشه شاکر است. همیشه یا در حال خواندن قرآن است، یا در حال ذکر گفتن است، نماز جماعت اوّل وقت او ترک نمی‌شود. صبور بودن خیلی مهم است. صبر، خصوصاً در مصیبت، نصّ قرآن است.

تصوّر عظمت خداوند

«فَإِنَّهُ یُستَلزَمُ دَوامُ الجِدّ». این ملکه یعنی چه؟ یعنی دوام جدّ در عمل. «وَ الإِعرَاضِ عَنِ الدُّنیَا». بعد می‌فرماید: آنچه که شروع و باعث وجود چنین چیزی (یعنی اعراض از دنیا) می‌شود که ما این‌گونه شویم چیست؟ می‌فرماید: «مَبدَؤُهُمَا تَصَوُّرُ عَظَمَهَ الخَالِق». این‌که عظمت خالق را تصوّر کند. یعنی اگر کسی بزرگی و عظمت حضرت حق را ببیند، همچنین کوچکی مادون خدا را ببیند. هر چه غیر خدا است را هیچ حساب کند. هیچ وقت کسی بزرگتر را رها نمی‌کند دنبال کوچکتر برود. انسان در این صورت هیچ وقت عظمت الهی را ترک نمی‌کند، به دنبال مطامع پوچ دنیوی نمی‌رود تا به مشکلات دنیا دچار شود.

عظمت وعده‌های الهی

«وَ بِقَدرِ ذَلِک یَکونُ تَصَوُّرُ عَظَمَهِ وَعدِهِ وَ وَعِیدِهِ»، وعده و وعید الهی، وعده‌ی خداوند نسبت به بهشت و وعده‌ی خدا نسبت به جهنّم و عِقاب، برای انسان عظمت پیدا می‌کند. چون خود خدا عظمت دارد، آنچه که وعده و و عید می‌دهد هم عظیم است. بداند بهشتی که خدا می‌دهد «عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»،[۱۶] یا در جهنّم خلود پیدا می‌کند. جهنّمی که هیچ راهی برای این‌که انسان از آن خلاصی پیدا کند غیر از خدا وجود ندارد.

«وَ بِحَسَبِ قُوَّهِ ذَلِکَ التَّصَوُّر یَکُونُ قُوَّهِ الخَوفِ وَ الرَّجَاء». هر چقدر این عظمت نسبت به خدا، نسبت به وعده و وعید خدا زیادتر باشد، قوّت خوف و رجاء، متصوّرات این شخص بزرگتر می‌شود. نسبت به این‌که رجاء به ثواب الهی و امید به خدا داشته باشد، ترس از عِقاب الهی داشته باشد، در این صورت برای او قوّت پیدا می‌کند.

خوف و رجاء، درهای بهشت

می‌فرماید: «وَ هُمَا بَابَانِ عَظِیمَانِ لِلجَنَّه». مرحوم بحرانی می‌فرماید، این‌ها توضیحات خود مرحوم بحرانی بود که برگرفته از روایات است. می‌فرماید: این‌ها دو باب هستند؛ یعنی خوف و رجاء. این‌که انسان شوق به ثواب داشته باشد و خوف از عقاب داشته باشد، این‌ها دو دروازه‌ی بسیار بزرگ برای رسیدن به بهشت هستند. به عبارت دیگر این‌ها صراط مستقیم می‌شوند که انسان را به خدا برسانند.


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱٫

[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۳٫

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۱٫

[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۱٫

[۵]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۹٫

[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۴، ص ۳۳۱٫

[۷]– سوره‌ی قمر، آیه ۵۵٫

[۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۳٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۷٫

[۱۱]– همان، آیه ۱۰٫

[۱۲]– همان، آیه ۷٫

[۱۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۴، ص ۳۳۱٫

[۱۴]– سوره‌ی شوری، آیه ۲۳٫

[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۴، ص ۳۳۱٫

[۱۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۳٫

بازدیدها: 2

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1