تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱۳۶ جلسه ۱ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۱ جلسه تفسیر آیه صدو سی ششم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (۱۳۵) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱۳۶ جلسه ۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۱ جلسه تفسیر آیه صدو سی ششم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (۱۳۵) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۱۳۶)
و [اهل کتاب] گفتند: «یهودى یا مسیحى باشید، تا هدایت یابید»؛ بگو: «نه، بلکه [بر] آیین ابراهیم حقگرا [هستم]؛ و وى از مشرکان نبود.» (۱۳۵) بگویید: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسى و عیسى داده شده، و به آنچه به همه پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ایمان آوردهایم؛ میان هیچ یک از ایشان فرق نمىگذاریم؛ و در برابر او تسلیم هستیم.» (۱۳۶)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۱۳۶
آیه ۱۳۶ | وحدت هدف پیامبران و لزوم ایمان به مفاد دعوت
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (۱۳۵) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۱۳۶)
و [اهل کتاب] گفتند: «یهودى یا مسیحى باشید، تا هدایت یابید»؛ بگو: «نه، بلکه [بر] آیین ابراهیم حقگرا [هستم]؛ و وى از مشرکان نبود.» (۱۳۵) بگویید: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسى و عیسى داده شده، و به آنچه به همه پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ایمان آوردهایم؛ میان هیچ یک از ایشان فرق نمىگذاریم؛ و در برابر او تسلیم هستیم.» (۱۳۶)
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عِیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ۱
در تفسیرهای مختلف و عامه کلمه اسباط را درباره فرزندان یعقوب میدانند و همه آنها را دارای نبوت میشمارند ، گفته میشود که خاصه و شیعه آنها فقط حضرت یوسف و بنیامین بودهاند که مقام نبوت داشتهاند.
برخی از خواص نسبت به بنیامین اثبات نفی نکردند ولی آنچه که در بین شیعه مشهور است، آنان دارای مقام نبوت بودند ،دلیل اینکه به اولاد ایشان اسباط گفتند این است که بین شیعه و استعمالات این کلمه شهرت دارد، بحث این است که اگر اولاد کسی ذکور باشند، به آنها اسباط گفته میشود.
کلمه اسباط به اولاد بنی اسرائیل بازمیگردد ، اینکه غالب برای پسران دخترهای آنها نیز همین قرینه کلمه سبطه رحمه اطلاق میشود، به امام حسن و امام حسین نیز اطلاق شده البته این باید از باب اغلب و غالبیت باشد یا از باب تعیین و وضع باشد؟
مسلم این است که اگر خواستیم وضعی داشته باشیم باید دلیل داشته باشیم که بگوییم حتما برای اولاد ذکور دخترها است و این موضوعی میباشد که دلیل لازم دارد و چیزی که از اطلاق فهمیده میشود، این است که شامل اولاد خواهد شد و مطلق بنی اسرائیل را دربرخواهد گرفت.
بعد میفرماید:«وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عِیسى» مراد از آنچه که به موسی داده شده است ، مسلما منظور تورات واقعی و اصلی میباشد و آنچه که به عیسی داده شده نیز همان انجیل واقعی و اصلی است ، این حقیقی و اصلی که میگوییم برای این است که تورات و انجیلهایی که اکنون در دست مردم هستند، تحریف شدهاند.
اگر کسی بخواهد شناسایی کند که تورات و انجیل اصلی کدام است، تشخیص آن دشوار خواهد بود ، لذا به حدی نامعلوم است که نمیتوان اصالت آن را تمییز داد.
ایمان و تصدیق ما هم نسبت به انبیاء بوده و هم نسبت به آنچه که آوردهاند ،«وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ» این را هم عرض کردیم که از حضرت آدم، شیث، نوح و صالح چه آنهایی که قبل از ابراهیم بودند و چه کسانی که بعد از ابراهیم زندگی میکردند مانند زکریا، سلیمان، داوود و یحیی تصدیق ما باید بر همه انبیاء سلف و آنچه در دست آنان بود قرار بگیرد و به آنها معتقد باشیم ، اعتقادات یک مسلمان واقعی اینگونه است.
در بخش بعدی میفرماید :«لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ» یعنی از جهت اعتقادات و از جهت آنچه برای توحید و توحیدیان اصول است، هیچ اختلافی میان انبیا وجود نخواهد داشت و هیچ اختلافی بین کتب آسمانی نیز نخواهد بود.
در اخلاقیات، اصول و برخی عبادات هیچ اختلافی وجود ندارد اما چنین بیان میکند که همه آنها از جانب پروردگار مامور هستند و همه آنها دارای اصل مشترک میباشند و هر آنچه که در آن بحث میشود حتی در غیر اخلاقیات همه به توحید اشاره میکنند.
آنچه که عقل حکم میکند که هر موجودی مبدا و معادی دارد که این مورد هم بالاعتقاد است و هم به ادله لبیه و نحویه که هر چیزی مبدا و معاد لازم دارد یعنی هر چیزی که در این دنیا وجود دارد دارای شروعی است که به محل شروع آن مبدا گفته میشود و خلقی که به واسطه آن وجود پیدا میکند مبدأ نام دارد، مبدء خالق او میباشد اما مبدا محل شروع خلقت او به شمار میرود.
معادی که ما میگوییم نهایت برگشت موجودات خواهد بود که در نهایت به کجا بازمیگردد ، به هرحال از جهت اینکه همه انبیا از طرف خداوند مامور هستند «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ » هیچ چیزی برای تفرقه انداختن میان آنها وجود ندارد.
لیکن برخی از پیامبران به برخی دیگر فضیلت دارند گرچه «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ»۲ پیامبران در برخی از فضائل با یکدیگر تفاوت داشتند که اگر شما همه فضائل انبیاء را بررسی کنید میبینید وارث همه آنها حضرت پیامبر اکرم (ص) هستند ، وارث همه آنها و پیامبر اکرم حضرت امیرالمومنین است تا به حضرت خاتم الاوصیا و بقیه الله الاعظم برسد.
کسی که سید اوصیا میباشد خاتم اوصیا نیز خواهد بود ، این وارث که در عرف ما بکار میرود یعنی اموال من به فرزندانم میرسد و اموال آنها به فرزندانشان میرسد چنانکه در گذشته نیز همین گونه بوده است اما این بحث چنان میباشد که خداوند تبارک و تعالی در وجود انبیاء قرار داده است ، مجمع همه فضایل پیامبر است و مجمع همه فضایل پیامبر و بعد از ایشان اوصیا هستند تا به حضرت بقیه الله برسد زیرا همه فضیلتها در وجود ایشان متبلور و جمع میباشد.
ببینید برخی از انبیاء چگونه به یکدیگر فضیلت داشتند؟ برای مثال حضرت یوسف نسبت به پدرش یک سری فضایل داشت به طوری که وقتی رسالت ایشان آغاز میشود بر پدرش ولایت پیدا میکند، ارجح ابوت صحیح است و ولایت ابوتی در وجود پدر قرار دارد اما ولایت اعتباری که حضرت حق تعالی در وجود یک شخصی مانند حضرت یوسف برای عبادش قرار داده، این نکته مهم است که بر پدرش نیز ولایت دارد.
در سریال حضرت یوسف کسی که در نقش یعقوب بازی میکرد، کرارا میگفت که پسرم یوسف بر من ولایت دارد یعنی اگر او به من دستوری دهد، واجب الاطاعه خواهد بود.
آنچه که مسلم است ظرفیت پیامبران در هنگام خلقت متفاوت و لذا فضیلتهای آنان نیز با یکدیگر تفاوت دارند به همین علت آن کسی که تکمیل کننده است باید همه فضایل را داشته باشد.
دلیل اینکه چرا به پیامبر، خاتم انبیاء گفتهاند یکی دو بار در درس گفتم که این خاتم به معنای کامل کننده بودن و اعتبار بخشی میباشد مانند اینکه شما به ادارهای میروید و درخواست نامه برای اداره دیگری دارید؛ زمانی که کلیه کارهای اداری آن انجام شد مدیر، مسئول یا دبیر آن اداره باید مهرش را در نامه شما درج کند و الا بدون مهر اعتباری نخواهد داشت ، اعراب به این مهر ختم میگویند، لذا «خَتَمَ» یعنی مهر کرد بعد خاتم به عنوان صفت مشبهه و صفت مبالغه و در باب فاعَلَ صرف شده است.
آنچه که مهم است اینکه اکثرا و به اتفاق به این نکته نظر دارند که خاتم الانبیا را آخرین پیامبر میگویند ، اینکه آخرین پیامبر بوده صحیح است اما خاتم در زبان عربی به معنای آخرین نیست البته ما فارسی زبان ها اشتباه معنا میکنیم ، گاهی اوقات که من میبینم مترجمین قرآن را ترجمه کردند، میبینیم که مواد واژههای قرآنی را به درستی معنا نکردند و به صیغههای آن توجهی نداشتهاند و کلماتی که در مقامات آنها وارد شده را در نظر نگرفتهاند؛ اغلب به اشتباه معنا کردهاند.
اینکه خداوند متعال می فرماید :«لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»۳ و «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» که یعنی بعضی را بر بعضی فضیلت دادیم و در بین پیامبران طبیعی بوده یعنی قرآن قصصی هم مانند قصه خضر و موسی داریم که ظرفیت علمی حضرت خضر از حضرت موسی بالاتر بوده است و آن قصه را بیان میکند که موسی به رکاب حضرت خضر میآید که عالم تر شود اما ظرفیت ندارد.
حضرت خضر موسی را از خود میراند و به او میگوید تو ظرفیت تحمل مرا نداری! موسی در ابتدا عصبانی میشود اما بعد خودش تجربه میکند که فضائل حضرت خضر از خودش بیشتر است.
تفاوت در فضیلتها امری محرز در بیان پیامبران میباشد ، مثلا حضرت سلیمان و داوود بر عالم حکومت داشتند و حکومتهای آنها بسیار بزرگ بوده به طوری که تمام موجودات فرمانبردار حضرت سلیمان بودهاند ، میفرماید:«نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» ما نسبت به آنها اسلام ساز هستیم.
منابع
۱_ سوره بقره آیه ۱۳۶
۲_ سوره بقره آیه ۲۵۳
۳_سوره بقره آیه ۱۳۶
بازدیدها: 24
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.