تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۳ جلسه ۷ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۱۲ جلسه تفسیر آیه بیست و سوّم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۲۳) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۳ جلسه ۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۱۲ جلسه تفسیر آیه بیست و سوّم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و اگر درباره کتابى که ما بر بنده خودمان (پیامبر) فرو فرستادهایم شک و تردیدى دارید (لااقلّ) یک سوره، همانند آن بیاورید و شاهدان خود را غیر از خدا، براى این کار دعوت کنید اگر راست مىگویید (یعنى اگر شما به تنهایى قدرت معارضه ندارید از همکاران خویش نیز در این امر کمک بگیرید).
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۲۳
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۲۳) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ»[۱].
بحث سورهی مبارکهی بقره، آیات ۲۱ و ۲۲ را دنبال میکردیم، به تناسب بحثی که در این دو آیه است، بحث اعجاز قرآن و معجزه بودن قرآن و اینکه قرآن آیهی معجزه است را بررسی میکردیم و نکات خوب و مفیدی را مرحوم علّامه طباطبایی در ذیل این دو آیه آورده است که بخشی از آن را عرض کردیم.
گفتیم دربارهی قرآن و اعجاز قرآن چیزی که وجود دارد یکی نسبت به خود قرآن است، یکی نسبت به آن کسی که قرآن بر او نازل شده است که پیامبر اکرم باشد و از جهات خود قرآن چند جهت را عرض کردیم که خداوند تبارک و تعالی اینکه تحدّی فرموده است، یعنی به هم برابر شدن با قرآن نسبت به دیگران، آن کسانی که تردید در قرآن دارند را خداوند تبارک و تعالی را فراخوان کرده است از جهات مختلف است، یکی از جهت علمیّت است، یکی از جهت آن کسی است که به او قرآن نازل شده است، یکی از جهت اخباری که از غیب در قرآن بیان شده است و یکی هم تحدّی قرآن به اینکه هیچ اختلافی در قرآن وجود ندارد.
همچنین پنجمین چیزی که خداوند تبارک و تعالی تحدّی فرموده است و فراخوان کرده است که با او برابری کنند بحث بلاغت قرآن است. تمام اینها انحاء مختلفهی وجودی قرآن است که خداوند تحدّی فرموده است و مبارزه طلبی کرده است که اگر کسی میتواند به میدان بیاید که هیچ کسی مسلّم نمیتواند و لذا این اعجاز قرآن است. یعنی این تحدّی است که طرف مقابل به عجز در میآید. لذا اگر به قرآن معجزه میگویند برای همین است.
حالا معنای معجزه بودن قرآن و آن چیزی که به واسطهی آن حقیقت اعجاز قرآن تفسیر میشود، اگر بخواهیم به کلماتی که مرحوم علّامه طباطبایی فرموده است توجّه کنیم ایشان فصولی را بیان کرده است که همهی اینها مقدّم بر این است که آن نتیجه و ماحصلی که بر ما حاصل خواهد شد این است که قرآن اعجاز دارد و معجزه است و هر کسی در برابر او قرار بگیرد به عجز در میآید و ناتوانی او ثابت میشود.
مرحوم علّامه یک سری مقدّماتی را از لحاظ منطقی و عقلی بیان فرموده است. آن چیزی که عقل میگوید این است که هر چیز در این عالم اسباب خود را میخواهد، همان باب علیّت عمومی یعنی هر چیزی که وجود دارد علّت آن هم دنبال آن است. هیچ معلولی از علّت خود تخلّف پذیر نیست. اینکه عقل این را میگوید و همه هم قبول دارند. قرآن هم این را تصدیق میکند. یعنی قرآن هم تصدیق میکند که همهی امور در دنیا اسباب و علّتی دارد. برای هر چیزی سببی است که آن مسبّب آن است.
هر چیزی معلولی است که علّت آن خواهد بود و به دنبال علّت معلول تخلّف پذیر نیست و با وجود معلول همه میفهمند که علّت بوده است، چون علّت بر معلول تقدّم دارد. لذا مرحوم علّامه در فصل اوّل از کلام بحث میفرماید: «تصدیق القرآن لقانون العلیه العامه»[۲] یعنی قرآن تصدیق میکند قانون و آن چیزی را که بین همهی مردم است که علیّت عامه برای همه چیز است. یعنی هر چیزی علّت خود را طلب میکند، هر چیزی سبب خود را دارد. مثلاً میفرماید: «إنّ القرآن یثبت للحوادث الطّبیعیه أسباباً» یعنی قرآن برای تمام حوادث طبیعی ثابت میکند که اینها همه اسباب و علّتهایی دارند. تا زمانی که ابر در آسمان نیاید باران نمیبارد. تا زمانی که آب نیاید خیس نمیشود. هر وقت باران بیاید همه جا خیس میشود، زغال هر جا باشد سیاه میکند. هر جا احتراقی صورت گرفت دخان متصاعد میشود. تا آتش نباشد دودی وجود ندارد. قرآن تمام اینها را قبول دارد.
بعد میفرماید: «و تصدیق هذا المعنى ظاهر من القرآن» این ظهور در آیات است که مثلاً قرآن میفرماید ما همه چیز را از آب زنده کردیم، بعد میفرماید از آسمان بر زمین باران نازل کردیم. اینها همه اسبابی است که قرآن تمام آنها را تصدیق میکند. لذا قرآن میفرماید: «فالقرآن یحکم بصحّه قانون العلّیه العامّه بمعنى أنَّ سبباً من الأسباب إذا تحقّق مع ما یلزمه و یکتنف به من شرائط التّأثیر من غیر مانع لزمه وجود مسببّه مترتّباً علیه بإذن الله» آنچه که مسلّم است سبب و علّت باید حاصل شود تا معلول و مسبّب به دست بیاید. «و إذا وجد المسبّب» اگر باران آمد کشف میشود که ابر است. اگر شما دود را دیدید میفهمید که آتش جایی احتراق کرده است. قرآن این را قبول دارد.
دومین مطلبی که مرحوم علّامه در این بحث بیان میفرماید این است که قرآن اثبات میکند آن چیزی را که خارق العاده است. خارق از خرق گرفته شده است. خرق یعنی شکست و پاره کردن. عرب در همان کشتی مورد بحث خضر و موسی (علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام) که میفرماید کشتی را خرق کرد یعنی پاره کرد، نه اینکه سوراخ کرد. یعنی پاره کرد و آن را شکست.
خارق العاده یعنی چیزی که عادت روزگار را به هم بزند. اینکه یک چوبی اژدها شود یا یک اژدها چوب شود در عالم طبیعت به واسطهی اسباب علل ممکن است انجام شود، ولی اینکه دفعتاً شود خارق العاده است. ممکن است یک روزی ماه هم دو قسمت شود، ولی اینکه یک دفعه رسول اکرم بخواهد و شق القمر ایجاد شود این خارق العاده است. یعنی عادت و طبیعت را به هم میزند و میشکند. اینکه خارق العاده در کار است را ابتدا ما باید قبول کنیم که هست یا نیست. قرآن این را قبول دارد.
لذا آن چیزی که خدا برای عدّهای از انبیاء آورد و آنها خرق عادت میکردند، مانند حضرت موسی که عصای خود را بیاندازد و کلّ اژدها را ببلعد یا اینکه حضرت عیسی مرده را زنده کند. این خرق عادت است، بنا نیست که مرده زنده شود. اگر زنده شد این عادت طبیعی را به هم زده است یا معجزات دیگر انبیاء. حضرت ابراهیم را در آتش انداختند. آتش باید حضرت ابراهیم را میسوزاند، امّا شعلههای آتش تبدیل به گلستان شد. این خرق عادت است. پس قرآن چیزی را که خارق العاده است را قبول دارد.
حتّی در مراحل خیلی ضعیفتر نسبت به مؤمنین و متّقین… در سورهی مبارکهی طلاق داریم: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب»[۳] به «لا یَحْتَسِب» دقّت کنید. از راه بیگمان خدا به شما روزق و روزی بدهد. این خرق عادت است. عادت بر این است که شما باید بروید مقدّمات خریدن خانهی خود را فراهم کنید، پول جمع کنید و کاسبی کنید. یک جا ضرر میکنید و یک جا نفع میکنید تا به منزلی برسید. اینکه خدا کاری میکند که کسی بیاید یک خانه برای شما ایجاد کند معلوم است که این خرق عادت است. لذا این در سایهی تقوا است. لذا «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب»[۴] خدا یک چیزی را میدهد یعنی خرق عادت.
در سورهی مبارکهی بقره میفرماید: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ »[۵] ببینید اینکه خدا به راحتی بندهی خود را اجابت کند خرق عادت است، امّا این را میفرماید که شرایط را رعایت کنید. «إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی» یعنی اگر فقط من را خواند، مخلصانه متوجّه من شد میفرماید: «فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ». ببینید هم در ابتدا میگوید: «إِذا سَأَلَکَ» و در آخر هم میگوید: «إِذا دَعانِ». یعنی وقتی من را فقط دعوت کند. اگر من را بخواهد فوراً او را اجابت میکنم.
در سورهی مبارکهی غافر، میفرماید: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم»[۶] امّا شرط آن چیست؟ «ادْعُونی» یعنی فقط من را خواندن، یعنی خدا را خواستن. اگر فقط خدا خواهی شد آن وقت بدون هیچ مقدّمه و شرطی «أَسْتَجِبْ». «ف» هم نمیآورد، نمیگوید: «فاستجب». بلکه میفرماید: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم». اینها همه چیزهایی است که دلالت بر این می کند که خرق عادت شده است.
آیات دیگری هم در این باب است، مانند سورهی مبارکهی زمر، «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه»[۷] آیا خدا به تنهای بندهاش را کفایت نمیکند؟ مسلم است که کفایت میکند. امّا کجا؟ «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[۸] آنجایی که توکّل باشد. یعنی مشیّت خدا باید بر جایی حاصل شود که زمینهی آن را بنده حاصل کند. تا زمانی که بندهی خدا زمینه را ایجاد نکرده باشد آن وقت تقدیر الهی و ارادهی حق بر او حاصل نمیشود. ولی جایی که بنده باعث شده است زمینه ایجاد شود.
الآن چرا هنوز ظهور حضرت حجّت انجام نشده است؟ چون هنوز مشیّت الهی حاصل نشده است. چرا حاصل نشده است؟ چون ما هنوز زمینه را مهیّا نکردیم. تا زمانی که ما زمینه را فراهم نکنیم و همهی ما خواهان واقعی صاحب الزّمان و مصلح واقعی نشویم ظهوری در کار نیست.
یک روزی محضر آیت الله بهجت (رحمه الله) آمده بودند و گفتند که شما بیان کردید امسال سال ظهور حضرت است. آقا خیلی ناراحت شد و برآشفته شد و گفت: چه ظهوری؟ با این موقعیّت و وضعیّتی که من و شما داریم حضرت ظهور کند؟ یعنی ایشان از موقعیّتی که ما داریم خیلی ناراحت بود که مسلّم حضرت ظهور نمیکند.
مشیّت الهی وقتی منجر به این میشود که یک حادثهی واقعی پیش بیاید که بنده زمینهی آن را فراهم کند. اگر بندگان خدا زمینه را فراهم نکنند آن حاصل نخواهد شد. اگر انسان زمینه را فراهم کند خارق العاده میشود. خرق عادت است که یک نفر تا الآن هزار و چند صد سال در عالم غیب زندگی کرده است و از همهی مردم پنهان است و الآن ظهور کند و بیاید و حکومت کند. این خرق عادت است. در عالم عادت بر نبوده است. عالم طبیعت این است که یک اسباب و علل ظاهری دارد که آنها به دنبال حوادث و یک سری مسائل است که مسلّم است، امّا آنچه که غیر از اینها باشد خرق عادت است.
آنچه که در مقدّمهی دوم و بحث دوم به بیان مرحوم علّامه طباطبایی مسلّم است این است که قرآن آنچه که خارق العاده است را در این عالم قبول دارد و تصدیق میکند.
مطلب سوم در بیان مرحوم علّامه طباطبایی این است که همانطور که قرآن یک سری از حوادث را به عالم طبیعت نسبت میدهد، آنها را به حضرت حق هم نسبت میدهد. این نکتهی مهمّی است، همانطور که «القرآن یسند ما أسند إلى العله المادیّه إلى الله تعالى»[۹] به خدا هم نسبت میدهد. حالا کجا به خدا نسبت میدهد؟ آنجایی که خرق عادت شده است. البتّه همانهایی که عادت است را به خدا نسبت میدهد. یعنی اینکه باران از آسمان میبارد «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً»[۱۰] این را به خدا نسبت دادیم که خدا از آسمان باران را بر زمین فرستاده است. بعد به واسطهی این آب زمین را واسطهی رویش قرار داده است. اینها را به خدا نسبت دادهاند. کما اینکه اگر یک سلطانی یک کارهای خوبی را در این عالم انجام بدهد، گرچه خود او انجام نمیدهد، لشکر او انجام میدهد، عوامل و تیم او یک کارهایی میکنند، امّا همه را به سلطان نسبت میدهند.
مثلاً میگوید این مدرسهی چهار باغ یا میدان امام را شاه عبّاس ساخت. امّا شاه عبّاس نساخت، شاید او به آجرها هم دست نزده باشد، همه عوامل بودند، به دستور او انجام دادند، نه اینکه خود او انجام داده باشد. یا میگویند یزید امام حسین را کشت. یزید که شمشیر برنداشت تا در میدان بیاید. امّا آن کسانی که مأمور کرد و فرستاد، لذا یزید قاتل بالآمره بوده است، امر کرد.
ببینید همینطور که ما اینگونه میتوانیم افعال را نسبت بدهیم به اشخاصی که عامل آن هستند، خیلی از مسائل طبیعی و حوادث طبیعی را که در عالم به وجود میآید ما به خدا نسبت میدهیم.
لذا قرآن اسناد میدهد آنچه که را به علّت مادّی اسناد میدهد به خدا. باران را ابر باریده است، امّا میگوید خدا باران فرستاد. مسلّم است خدا «أن یجری الأمور إلا بأسبابها»[۱۱] این هم نکتهی بعدی و مطلب بعدی است.
در این باب هم مثلاً سورهی مبارکهی اعراف، میفرماید: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»[۱۲]، «الْخَلْقُ» یعنی همهی آفرینش. «وَ الْأَمْرُ» یکی از کلماتی است که گاهی اوقات افادهی عموم میکند. اینجا هم الف و لام سر آن آمده است، یعنی همهی آنچه که در این عالم است، فعل و انفعالاتی که دارد انجام میشود، کنش و واکنشهایی که دارد انجام میشود همه «لله» است.
«أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» همه برای خدا است، یعنی تمام آنچه که در این عالم است را به خدا نسبت داده است. «الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» چه آنچه که در این عالم موجود است همه به خدا نسبت داده میشود. چه آنچه که در این دنیا دارد فعل و انفعال انجام میشود همه به خدا نسبت داده میشود. دو تا کلمه بیشتر نیست، امّا خیلی حرف دارد. یا در سورهی بقره، آیه ۲۸۴ «لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۱۳] یعنی مخصوص به خدا است و تعلّق به خدا دارد «ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» اینجا باز الفاظ عموم است. «ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» یعنی هر آنچه که در عالم موجود است همه «لله» است، همه برای خدا است. همهی اینها را نسبت میدهد که متعلّق به حضرت حق است.
یا در سورهی مبارکهی حدید «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۱۴] ملک تمام آسمانها و تمام زمین دلالت بر این دارد که تمام آنچه که در آسمانها و زمین است «لَهُ» اختصاص به حضرت حق دارد.
بعد در سورهی مبارکهی نساء، آیه ۷۸ دارد که –یکی از آیات قلاول این آیه است- «قُلْ»[۱۵] بگو پیغمبر «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» همه چیز از نزد خدا است. یعنی در واقع کل که میگوید، کلمهی کل لفظ صریح در عموم است. یعنی هر آنچه که در این عالم است و هر آنچه که موجود است «مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» است، از نزد خدا است. هر چیزی که برای ما است و هر چیزی که ما در این دنیا نظاره میکنیم هر چیزی «مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» است.
با این آیاتی که بیان شد، مثلاً مانند آیه ۲۶ سورهی مبارکهی آل عمران که از قلاول قرآن است «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ»[۱۶] مالک مطلق تمام ملک و هستی برای خدا است. «اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ» ای خدایی که مالک ملک هستی «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ» هر کسی که صلاح بدانی به او مال میدهی «وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ» و از هرکسی که مشیّت تو قرار بگیرد مال و ملک را میکَنی. «تَنْزِعُ» یعنی میکَنی. چون هر چیزی را خدا به هر کسی داد، چه از جهت پادشاهی و مقام و چه پول و مال، از هر کسی که بخواهد بگیرد داغ آن بر دل او میماند. لذا آن کسی که میتواند مال را از کسی بکَند و مقام را از کسی بگیرد خدا است. لذا «وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ».
«وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» خدا در سورهی آل عمران، خداوند دوازده مورد از قدرت نمایی دارد که مانور خدا در این دو آیه است: «مالِکَ الْمُلْکِ»، «تُؤْتِی الْمُلْکَ»، «تَنْزِعُ الْمُلْکَ»، «تُعِزُّ»، «تُذِلُّ»، «إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ». «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارَِ و تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِساب»[۱۷] روی هم رفته دوازده مورد از قدرت نمایی حضرت حق در این دو آیه از سورهی بقره است که خدارد این را به ما میفهماند و قرآن دارد این را بیان میکند تا ما بدانیم هر چه خدا بخواهد در دست او است.
لذا نسبت دادن آنچه که در این عالم است به خدا -نه اینکه بگوییم مجاز است بلکه حقیقت است- یک معنای حقیقی است. لذا خداوند تمام آنچه که در این عالم است را در دست دارد. اگر کسی بتواند کاری کند به شفاعت او است. وقتی حضرت حق به حضرت موسی فرمود عصا را رها کن، ترسید. وقتی میخواست عصا را بگیرد ترسید. آن وقت حضرت حق فرمود نترس، همان است. وقتی گرفت آن عصا چوب شد. پس معلوم است که این قدرت از جانب خود او نیست.
پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شقّ القمر کرد خود ایشان قادر به این کار نبود، اذن خدا بود که این کار را کرد. به اشارهی او ماه دو نیمه شد. ببینید در کلّ حوادث پیامبر دقّت کنید فتح الفتوحی که حضرت کرد «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبینا»[۱۸] که پیامبر اینگونه فتح میکند که دل تمام مردم را به سمت و سوی خود جلب میکند، بدون اینکه قطرهی خونی از کسی ریخته شود کلّ مکّه را فتح میکند و همه ذلیل میشوند. این کار نمیشود، مگر اینکه خدا اینگونه بخواهد. یعنی همه در دست و ید حضرت حق است.
حالا اینکه پیامبر است به اذن الله است. اینکه کسی بتواند کاری کند که شفاعت حق را داشته باشد. شفاعت بدون اذن خدا نمیشود. وگرنه اگر غیر از این باشد که آن وقت باید خداهای دیگر هم داشته باشیم.
آنچه که مسلّم است خدای احد و واحد است که قادر به همهی امور است و همهی امور دست او است «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»[۱۹] همه چیز دست خدا است «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ»[۲۰] تمام آنچه که در این عالم است و کارها و فعلها و کنشها و واکنشها تعلق به خدا دارد و اگر ارادهی او نباشد کسی نمیتواند کاری انجام بدهد.
مطلب بعدی که در جلسه آینده عرض میکند این است که قرآن تأثیر در نفوس انبیاء را ثابت میکند در آنچه که خارق العاده انجام میدهند.
[۱]– سورهی بقره، آیات ۲۳ و ۲۴٫
[۲]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۷۴٫
[۳]– سورهی طلاق، آیات ۲ و ۳٫
[۴]– همان، آیه ۳٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۱۸۶٫
[۶]– سورهی غافر، آیه ۶۰٫
[۷]– سورهی زمر، آیه ۳۶٫
[۸]– سورهی طلاق، آیه ۳٫
[۹]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۷۸٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۲۲؛ سورهی ابراهیم، آیه ۳۲٫
[۱۱]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۴۰٫
[۱۲]– سورهی اعراف، آیه ۵۴٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۲۸۴٫
[۱۴]– سورهی حدید، آیات ۲ و ۵٫
[۱۵]– سورهی نساء، آیه ۷۸٫
[۱۶]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۱۷]– همان، آیه ۲۷٫
[۱۸]– سورهی فتح، آیه ۱٫
[۱۹]– سورهی نساء، آیه ۷۸٫
[۲۰]– سورهی اعراف، آیه ۵۴٫
بازدیدها: 1
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.