تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۲ جلسه ۴
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۵ جلسه تفسیر آیه بیست و دوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
همان [خدایى] که زمین را براى شما فرشى [گسترده]، و آسمان را بنایى [افراشته] قرار داد؛ و از آسمان آبى فرود آورد؛ و بدان از میوهها رزقى براى شما بیرون آورد؛ پس براى خدا همتایانى قرار ندهید، در حالى که خود مىدانید.
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۲۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۲۲) [۰]
مرحوم طیّب اصفهانی ذیل این آیه نکاتی را به عنوان مقامات بیان شدهی در این آیه فرمودند.
فرمودند: مقام اوّل راجع به عوالم مخلوق خدا است که اقسام آنها را بیان فرمودند. عالم عقول. عالم نفوس. عالم صور. عالم اعراض. عالم اجسام. اینجا پنج عالم را به عنوان اقسام عوالم و مخلوقات خداوند در این دنیا بیان کردند.
در مقام دوم چگونگی خلقت زمین و ما فیهای زمین و آسمان را بیان فرمودهاند که آن را هم مختصراً بیان کردیم.
نکاتی را در ذیل این قسمت فرمودند که بیان میکنیم که از آیات فوق یعنی در سورهی بقره، از آیات بیست و یکم و بیست و دوم از کلمهی «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا»[۱] شروع میشود تا آنجایی که فرمودند: «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» میفرماید: اینجا نکاتی را دربارهی آسمان و زمین بیان فرمودهاند که خلاصهی آنها این میشود. آسمانها هفت مورد است که چند مورد از آیات آن را هم روز گذشته خدمت شما گفتیم که تصریح به سبع داشت، یعنی به هفت مورد بودن داشت.
بعد میفرماید: اینکه ما هفت آسمان را بیان میکنیم نه اینکه کرّات جوی اینها باشد، اطلاق بر کرات جوی نمیشود. میفرماید: بنابر آنچه که رسیده است کرات آسمانها از هفتاد هزار هم متجاوز است. لذا نمیشود آنها را تخصیص به اینها زد. یکی این است که کرات جوّیّه در آسمان اوّل هستند و حرکت آنها در فضای آسمان اوّل است. این هم نکتهی دوم است و همچنین به مداری که سیارات در آن در حرکت هستند فلک میگویند.
سورهی مبارکهی یس میفرماید: «وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»[۲] که آن را فلک تعبیر کرده است. به مداری که سیارههای منظومهی شمسی در آن شناور هستند فلک گفتند.
نکتهی سومی که از این آیات استفاده میشود، این است که خورشید هم متحرّک است، ثابت نیس، چنان که از خود آیهی «وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» استفاده میشود.
چهارمین نکته این است که مادهی اوّلیهی آسمان هفتگانه از دخان است، آیهی آن را قبلاً داشتیم، باز اشاره میکنیم که سورهی مبارکهی فصلت آیات ۱۱ و ۱۲ میفرماید: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ»[۳] بعد میفرماید: «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» در این آیه تصریح شده است که مادهی اوّلیهی آسمان هفتگانه از دود است. چنانچه مادهی اوّلیهی کرهی زمین خاک است.
- اوّل آب است.
– نه خاک است.
- همه چیز آسمانی است، خاک بر یک شعبهای از خورشید
– ما آیات مطالبی را که مطرح میکنیم هم میگوییم. اگر شما آیهی دیگر از قرآن یا از قرآن دیگر دارید بفرمایید.
– «خلق کل شیء من الماء»، «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ»[۴].
- آن فرق میکند، آن «جَعَلَ» دارد. آن چیزی که الآن در این آیه داریم و اینجا تصریح شده است این است که مادهی اوّلیهی آسمان دخان است، مادهی اوّلیهی زمین هم خاک است. حالا شما میگویید خاک نیست، پس چیست؟ اصلاً خدا جنس وجود بشر را هم از همین قرار داده است.
- عالم شعبهای از خاک است.
بعد میفرماید: پنجمین مطلب هم این است که مسلّماً آسمانهای هفت گانه طبقاتی است. یعنی طبقه طبقه روی هم سوار شده است و همهی آنها دارای جسم هستند، اجسام در آنها است. لذا اجسام علوی که گفتیم همین چیزهایی است که در آسمانها قرار دارد. این هم نکاتی که در این آیه پیرامون آسمان و زمین بیان شده است.
مقام سوم «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً»[۵] میفرماید: و خداوند فرود آورد از آسمان آب را. که در واقع این جمله به «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» معطوف هست.
اینجا مرحوم طیّب اصفهانی کیفیت نزول باران را به خوبی بیان میکند. اسباب نزول باران سه چیز است. یکی اسباب طبیعی، یکی اسباب باطنی، یکی ارادهی حق است. یعنی آنچه که شرایط موجده برای باران است سه چیز است. یکی شرایط طبیعی است.
*) توضیح شرایط طبیعی نزول باران
شرایط طبیعی آن این است که این آب باید از دریاهایی که روی زمین است تخبیر بشود، به صورت ابرها به آسمان برود. بادها هم آنها را به این طرف و آن طرف ببرند و آن را برای مقطّر شدن و باریدن بر زمین آماده بکند.
اسباب باطنی آن هم اسبابی است که خداوند راجع به آنها قرار داده است. چون قرآن «نَزَّلْنا» یا َ «أَنْزَلْنا» میفرماید. اینجا «أَنْزَلَ»[۶] دارد.
این نشانهی این است که آن قسمت سوم را میخواهد بگوید که ارادهی حق است. منتها خداوند اسباب و عللی را برای نزول باران قرار میدهد که همان ملائکهی رحمت الهی برای بارش باران هستند که به امر حق سبب تصاعد بخار و حرکت ابر و تقاطر آنها و ریزش باران بر زمین میشود.
سومین مورد آن اراده و مشیّت پروردگار عالم که در واقع سبب حقیقی نزول باران است که در این آیه میفرماید: «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» «أَنْزَلَ» مفرد است، اشاره به خدا است. یعنی خدا نازل میکند. «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» خدا آب را نازل میکند. «أَنْزَلْنا» هم داریم. اگر «أَنْزَلْنا» داشتیم، یعنی اسباب و علل در آن است. ملائکه است. باد است. بخار است، همهی آنها را شامل میشود ولی وقتی «أَنْزَلَ» میگوید: اشارهی به مشیّت و ارادهی حضرت حق بر باران است.
البتّه نظیر این باران را هم خداوند در چیزهای دیگر قرار داده است. مثلاً مثل علوم و معارف الهیّه که توسّط انبیاء و اولیاء و علما…. خدا دلهای مردم را محلّ نزول آنها قرار میدهد. یعنی خداوند پیامبران را میفرستد، بعث رسل میکند، ارسال کتب میکند. بعد ائمّهی اطهار، اولیای بزرگ خدا در عالم، همهی اینها اسباب و عللی هستند. مثل همان بارانی که آنها بر دلهای مردم نازل میشود و موجب سعادت دنیا و آخرت آنها میشود.
این هم نظیر باران است که این آن سلیقهی مرحوم آیت الله طیّب بوده است، خیلی لطیف و زیبا اینها را به هم ارتبا ط داده است. همه آنها هم مستند است. در همهی قسمتها اول آیات آن را آورده است و اگر لازم بوده است روایات آن را هم مفصّل آورده است. مرحوم طیّب در اینکه روایت و آیه را بیاورد دریغ نمیکند. کما اینکه در بحث ُ«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[۷] دیدید که خطبهی همام را آورد و مفصّل آن را بیان کرد.
امّا مقام چهارم در این آیه «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً»[۸] به واسطهی آن باران خدا گیاهان و میوهها را از نباتات خارج میکند. این مقام که مقام چهارم است متفرّع بر آن سه مقام است. لذا با (فاء) تفریع آورده است. یعنی آنها را که انجام میداد یعنی نهایتاً «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً»، آن وقت «فَأَخْرَجَ» (فاء) تفریع آورده است. چون اخراج ثمره متوقّف بر انزال باران است. نزول باران اگر نباشد… و همچنین خود زمین را فراش قرار دادن هم است. و همچنین سیارهها و موجودات عوالم دیگر هم است. مثل خورشید، مثل کواکب . همهی اینها باید باشد تا اخراج ثمره بشود. یعنی میوهها و محصولات و غلات و اینها از داخل این خاک نمو بکند و به دست بیاید و انسانها بتوانند آن را به عنوان رزق استفاده بکنند. یکی از آنها اگر نباشد مختل میشود. اگر خورشید نباشید این کار مختل است که آن شعر معروف هم است
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
اینها بالاخره بیجهت نیست، همهی این حرف هایی که زدند آن روزها میگفتند سینه به حصیر مالیدند علما صدمه خوردند، فکر کردند و این نکات را آوردند و گفتند.
- ثمره که میگوید: یعنی میوه به تنهایی؟
– نه ثمره که میگوید، فقط میوهجات را شامل نمیشود. کلّ «ما نبت من الأرض» است. یعنی هر چیزی که از زمین رویش میکند و برای انسان
– حبوبات را «أَنْبَتْنا» میگوید.
– اینجا «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً» یکی از معانی ثمره میوهجات است. خود ثمر یعنی آن چیزی که ماحصل آن کاری است که انجام میشود. لذا خداوند به واسطهی انزال باران تابش نور خورشید باعث میشود ثمرات بیاید، یکی از ثمرات این است، چیزهای دیگر هم است. حتّی معادن هم این چیزها را میخواهد که آنها به دست بیایند که حدید به دست بیاید. طلا به دست بیاید. چیزهای دیگر به دست بیاید. نفت خام به دست بیاید. فکر نکنید فقط همین گیاهان و درختان و همینها هستند. «الثمرات» که دارد جمع است. جمع محلّای به الف و لام است. همه چیز را شامل میشود. همهی آنچه که برای انسان ارزشمند است و در نفع انسان است ثمرات فرمودند.
بحث رزق و روزی برای آدم اختصاص داده شده است. «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ» این «لَکُمْ» لام، لام اختصاص است یا اگر لام استفاده و انتفاع هم بگیریم، بالاخره نفع آن برای انسان است. این جهت این است که صدر آیه «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا»[۹] همهی این زمین، همهی این عالمی که خداوند قرار داده است برای این است که بنده از آن استفاده ببرد و بندگی خدا را بکند. صدر آیهی ۲۱ با ذیل آیهی ۲۲ یک معنا را کامل میکند «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا *…* فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» بندگی خدا عدم شریک قرار دادن برای خدا است. این هم نکتهی بعدی است.
مقام پنجم این آیه «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[۱۰] «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ» این به جملهی «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُ» متّصل میشود. «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی» تا اینجا که «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً»
مرحوم طیّب اصفهانی مشرکین را با استفاده از آیات و روایات اینگونه بیان کردند. ۱۲ دسته آنها را بیان میکند. یک دسته از آنها که ده قسم از آنها هستند، مشرکین افعالی و عبادی هستند. یعنی کسانی که خدا را در عبادت خود شریک قرار میدهند یا بر فعل خدا شریک قرار میدهند. اینها مشرکین بندگی کردن هستند، عبادت کردن هستند. یعنی غیر خدا یکی دیگر را هم در عباد خود شریک قرار میدهند.
طایفهی اوّل دهریون هستند. دهریون آن کسانی هستند که منکر مبدأ و معاد هستند. میگویند: روزگار ما را آورده است و میبرد. آیهی آن هم این است که میفرماید: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»[۱۱].
طایفهی دوم طبیعیون هستند. یعنی مبدأ موجودات عالم را طبیعت بدون شعور میدانند. میگویند: طبیعت اینطور شده است که ما در این دنیا به دنیا آمدیم و بعد هم از دنیا رفتیم، اینها هم طبیعی هستند.
طایفهی دوم ثنویه هستند که قائل به این هستند که هم یزدان و هم اهرمن است. یعنیخیرات و شرور اینها خدا هستند. البتّه وقتی ما به اعتقادات خود هستیم، وقتی این حرفها را میبینیم، خیلی حرفهای مضحکهانگیز است که اینها آمدند آنها را به عنوان اعتقاد در خود قرار دادند.
طایفهی چهارم عدّهای از فلاسفهای هستند که قائل به وجود مبدأ واجب الوجود هستند، لکن با عقول ناقص خود بدون اینکه بگویند: پیامبران و قرآن و اینها در کار است، آنها میآیند در ذات و صفات و افعال خدا یک اعتقادات فاسدی را برای خود ایجاد میکنند.
طایفهی پنجم هم صابئین هستند که معتقد به بهشت هستند و ادریس پیغمبر هم میگویند (اینگونه است) ولی ستارگان را عبادت میکنند. این مطلب در کتب ملل نحل مفصّل بیان شده است. اگر یک وقت خواستید مراجعه بکنید.
طایفهی ششم آن کسانی هستند که بت میپرستند، عبدهی اوثان و بتها هستند که البتّه اینها اقدم بر مذاهب باطله هستند. یعنی قبل از اینکه مذاهب باطله در این راستا بیاید که از زمان حضرت نوح بوده است که اینها بت پرست بودند. قرآن هم در سورهی مبارکهی نوح میفرماید: «وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً»[۱۲] اشاره به وجود کسانی است که بتهای «وُد» یا «وَد»، «سواع»، «یغوث» و «یعوق» را میپرستیدند. البتّه این طایفه هم دستههای زیاد و مختلفی هستند ولی اینها بت پرست هستند.
اگر کسی وارد در تمام اعتقادات مشرکین بشود و در آن غور بکند، میبیند بالاخره اینها خدا را قبول دارند. لذا به آنها مشرک میگوییم. و الّا مشرک معنا نداشتب گوییم. یعنی در نهایت خدا را قبول دارند. منتها هر کدام از آنها یک طور برای خدا شریک قرار میدهند حتّی بعضیها هستند که
– بله میگویند: اینها سمبل خدا هستند. حتّی در بحث شیعه غلّات را داریم. غلّات میگویند: حضرت امیر المؤمنین متبلور و متجلّی خدا است. اینها همه جا هستند.
- آنها میگویند: خود علی خدا است.
– نه خود علی را نمیگویند خدا است. غلّات میگویند مظهر اتمّ خدا است. برای همین به آنها مشرکین میگوییم. علی اللّهی میگویند، منتها میگویند: این مظهر اتمّ خدا است یا مثل آتش پرستها که آتش را مظهر اتمّ خدا میدانند. یعنی آنچه که ظهور و بروز دارد و برای وجود خدا کاملترین است که ما ببینیم حضرت علی است ولی مشرک نمیگفتند. مشرک یعنی یک چیزی را با خدا شریک قرار میدهند.
– علی اللّهیها کافر هستند.
– میدانم کافر هستند. شما بروید همهی مشرکین را بسنجید و در اعتقادات آنها غور بکنید، میبینید اینها در نهایت میدانند یک کسی است که همهی اینها را خلق کرده است امّا در برابر بت کرنش میکنند.
- تعبیر شما که مظهر اتمّ است که ما این را قبول داریم. مصداق از نمونه های
– نه ما قبول نداریم. چه کسی گفته است: مظهر اتمّ خدا حضرت علی است؟
-منظور این است که ایشان از مصادیق مهمّ
– حجّت خدا است. او را خلیفهی خدا میدانیم، خلیفهی پیغمبر وصی
– «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ»[۱۳].
– نه آن «یَخْتِمُ» فرق میکند. یعنی چیزها را با شما کامل میکند نه اینکه تو مظهر خدا هستی. اهل بیت در افعال جلوهی خدا هستند امّا اینکه غلّات چطور وجود خود علیّ بن ابیطالب را غلو میکنند که به قول همین آقا میگویند علی اللّهی نهایت این نیست که بگویند: خدا حضرت علی است.
– «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ»[۱۴].
- این هم طایفهی ششم است.
طایفهی هفتم کسانی هستند که معتقد هستند که خدا در وجود انسانها است، اینها را طایفهی حلولیهی میگویند.
طایفهی هشتم کسانی هستند که مظاهر الهیّه را عبادت میکنند. حالا مظاهر الهیّه را عبادت میکنند. مثل همین غلّات، مثل همانهایی که مجوس، آتش پرست بودند که آتش را مظهر اتمّ میدانستند و کسانی که بعضی از حتّی انبیاء و اولیاء و مرشدها و اولیای خدا را به عنوان مظهر اتمّ میدانستند، آنها را عبادت میکردند. مثلاً ما به زیارت حضرت رضا میرویم که ایشان را زیارت بکنیم، میگوییم: بر حضرت رضا سجده نکنید، چون این شرک است، حرام است امّا اینکه بین ما و خدا واسطه بشود، مشکلی نیست. لذا عبادت مشرکین در این قسم، عبادت به این مخلوقات است.
طایفهی نهم کسانی هستند که معتقد هستند که خدا آنها را امر به عبادت بعضی از اشخاص کرده است و گفته است: اگر شما فلانی را عبادت بکنید، امتثال امر الهی کردید.
طایفهی دهم آن کسانی هستند که اشخاص را قبله قرار میدهند که خدا را عبادت بکنند. یعنی در واقع بعضی از مخلوقات را بین خود و خدا واسطه میدانند و عبادت آنها را میکنند که به خدا برسند. همهی اینها شرک عبادتی دارند، شرک افعالی دارند.
دو دسته دیگر هستند که بحث یک دسته از آنها بسیار مفصّل است که اشاعره هستند. آنها صفات خداوند را بر ذات خدا زاید میدانند. بر عکس ما هستند. ما میگوییم صفات خدا عین ذات خدا است، آنها برعکس میگویند، میگویند: صفات خدا زاید بر ذات خدا است. شرک حساب میشود.
طایفهی دوازدهم که مرحوم طیّب اصفهانی یک مورد بیشتر نشمرده است آن کسانی هستند که اصلاً شرک ذاتی برای خدا قائل هستند. میگویند: چند تا خدا وجود دارد. ذاتاً خدا چند تا است، یکی نیست. البتّه میفرماید: این در هیچ کسی پیدا نشده است الّا در یکی از شاگردان افلاطون به نام ابن کمونه که او یک چنین اعتقادی را داشته است حالا شاید پیرویی هم داشته است یا نداشته است را دیگر اشارهای نکردند.
نکتهی آخر «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[۱۵] است. یعنی شما که بندهی خدا هستید، در هر کدام از این شرکهای که وارد بشوید، میدانید که اینها شریک قرار دادن برای خدا است. یعنی شما میدانید هیچ کدام از اینها قدرت اینکه آن قدرت الهی در آنها باشد را ندارند. شما علی اللّه هستید امّا حضرت علی نتوانست جان خود را حفظ بکند، او هم کشته شد. پیغمبر که اشرف بود، او هم باید از دنیا میرفت. «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»[۱۶].
پس قدرت مطلقه در عالم منحصر به ذات احدیّت است هیچ کدام ازاینها این قدرت را ندارند. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» شما این را میدانید. مثل و ند برای خدا قرار ندهید، چون میدانید هیچ کسی قادر به صورت قدرت الهی نیست و قدرت مطلقه ندارد که بتواند عرض را فراش قرار بدهد، سماء را سقف قرار بدهد و بتواند آب را از آسمان برای شما فرود بیاورد و بتواند از نباتات برای شما ثمرات بیاورد، هیچ کسی غیر از خدا چنین قدرتی نخواهد داشت.
[۱]– همان، آیه ۲۱٫
[۲]– سورهی یس، آیه ۴۰٫
[۳]– سورهی فصّلت، آیه ۱۱٫
[۴]– سورهی انبیاء، آیه ۳۰٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۲۲٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲۲٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۲۱٫
[۸]– همان، آیه ۲۲٫
[۹]– همان، آیه ۲۱٫
[۱۰]– همان، آیه ۲۲٫
[۱۱]– سورهی جاثیه، آیه ۲۴٫
[۱۲]– سورهی نوح، آیه ۲۳٫
[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۵٫
[۱۴]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ۲، ص ۶۸۷٫
[۱۵]– سورهی بقره، آیه ۲۲٫
[۱۶]– سورهی زمر، آیه ۳۰٫