تفسیر سوره مبارکه مؤمنون جلسه ۱۰ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی سخنرانیهای ماه مبارک رمضان ۱۳۹۸ —————-—————- درس تفسیر قرآن توسط حجت والمسلمین الاسلام رضوانی —————————————– «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ». «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ […]
تفسیر سوره مبارکه مؤمنون جلسه ۱۰
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
سخنرانیهای ماه مبارک رمضان ۱۳۹۸
—————-—————-
درس تفسیر قرآن توسط حجت والمسلمین الاسلام رضوانی
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُون».[۱]
«ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبیاءِ وَ خَاتَمِ السُّفَراءِ حَبیبِ إلَهِ الْعَالَمینَ عَبدِاللهِ الْعَبْدِ الْمُؤیِّدِ وَ الرَّسُولِ الْمُصَدَّق الْمُصطَفَیَ الأمْجَدِ الأحْمَدِ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لا سِیَّما بَقیَّهَ اللهِ فِی الأرَضِینَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[۱].
در سورهی مبارکهی مؤمنون، در بحث اینکه فرمودند: «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[۱] نکاتی را در بحث کلمهی حفظ و چه کسی حافظ فروج است بیان کردیم. اینجا هم اینطور که مسلّم است چند بخش میشود. آن چیزی که در روزهای گذشته گفتیم مربوط به خود است، یعنی محافظت از ناموسیّت خود که معمولاً آدمها اینها را دارند. یعنی آن چیزی که مسلّم است این است که آدمها نسبت به ناموس خود، چه به شخص خود، چه به همسر خود، چه نسبت به فرزندان خود غیرت دارند و حافظ هستند. پس چه چیزی را میخواهد بگوید؟ آن چیزی که مسلّم است این است که بر دیگران حافظ است.
حالا حفظ ناموسیّت دیگران چند بخش است. یکی اینکه نسبت به دیگران تعدّی نمیکند، تجاوزگر نیست، چشم او متجاوز نیست، گوش او متجاوز نیست، شهوت او متجاوز نیست. یکی اینکه دیگران را برای حفظ وا میدارد، یعنی حافظ پرور است. کاری میکند و طوری زندگی میکند که دیگران هم حافظ ناموس خود باشند. خود این دو جهت است؛ یکی اینکه ترغیب کند و به سمت و سوی حفظ ناموس و غیرت پروری در جامعه کار میکند. یک مورد اینکه در این جهت دیگران را به ازدواج وا میدارد.
«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»[۲] میفرماید جمع شوید همه با هم «وَ أَنْکِحُوا» امر جمع است. همه با هم به ازدواج در بیاورید، تصریح دارد «مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» پسرها و دخترها را. حالا به این کلمهی عباد و اماء گفته است و فرق هم نمیکند که حُر باشند یا عبد باشند. حالا عبد و کنیز تمام شده است، دیگر بحث عباد و اماء مطرح نیست. آن چیزی که در دنیا مسلّم است بحث آزادی و هر کسی برای خود هر طور که است. لذا اینجا یعنی پسرها و مردها و زنها و دخترهای خود را به ازدواج در بیاورید. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ».
حالا تا میگوییم یک کاری کنید دخترها و پسرها به ازدواج هم در بیایند فوراً در ذهن همهی شنوندگان این میآید که شغل او چیست. حالا کار او چه شد؟ ماشین دارد؟ خانه دارد؟ بضاعت مالی او چیست؟ فوراً این سوالها پیش میآید. قبل از اینکه این سؤالها در ذهن ما پیش بیاید جواب آن را فرموده است «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» اگر شما فقیر بودید خدا شما را بینیاز میکند از چه چیزی؟ «مِنْ فَضْلِهِ» از فضل خود.
بنابراین ما باید بدانیم که وقتی قرآن میگوید جوانهای خود را به ازدواج در بیاورید این یکی از راههای حافظ بودن ما بر فروج است، حافظ بودن ما بر نوامیس است. «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[۳] این حفظ واقعی است، حافظ حقیقی این است. حافظ پروری حقیقی هم همین است. کسی اگر خواست حافظ باشد حافظ چه چیزی باشد؟ این فعل متعدّی است، یعنی نیاز به غیر دارد. پس چه چیزی را حفظ کند؟ چه کسانی را به حفظ وا دارد؟ جوانها را. جوانها را به حفظ نوامیس و فروج وا داریم، آن وقت ما مؤمن میشویم. یعنی یکی از صفات مؤمن را در خود داریم.
بنابراین حافظ بودن چند تا چیز میخواهد. یکی اینکه غیرت داشته باشید، دیگران را به غیرت وا بدارید. سوم زمینهی حفظ و غیرت پروری را در جامعه ایجاد کنید.
خطرات بیتوجّهی به بحث ازدواج جوانان
نصّ قرآن این است که امر میکند: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى»[۴] جوانها را به ازدواج همدیگر در بیاورید. ما چقدر در این کار فعّالیّت میکنیم؟ معمولاً اینطور است که فعلاً زور پدرها به دخترها و پسرهای خودشان هم نمیرسد. چون بحث غیرتها را متأسّفانه در خود نادیده گرفتند. ۲۵ سال من خانهی کارگر صحبت میکردم ما این بحث ازدواج را مطرح کردیم. اوج زندگی بهتر و اولاد کمتر بود. من خلاف آن سخنرانی کردم و گفتم مواظب باشید اگر این شعار را عمل کردید سر از بیغیرتی در میآید و کار به جایی میرسد که افسار نوامیس از دست ما خارج میشود، افسار گسیخته میشود. یک پیرمردی بعد از منبر آمد با شدّت با من برخورد کرد و گفت میخواهید بگویید ما بیغیرت هستیم؟ گفتیم نه، ما میگوییم که بیغیرت میشویم.
حالا هم داریم میبینیم مردها در جامعه دخترهای خود را بزک کرده به همراه خود در کوچه و بازار و رستوران و بازار لباس و کفش و اینها میبرند. این دیگر واقعی است، نمیشود انکار کرد.
حالا هر کسی یک نسبتی دارد. حتّی من هم ممکن است نسبت به جامعهی اسلامی بیغیرت شده باشم و بیخیال شده باشم که امر به معروف نمیکنم. امر به معروف نکردن یعنی بیخیال شدن و بیغیرت شدن. اگر دکتر تو به تو گفت که یک بیماری دارید نباید ناراحت شوید باید درمان شوید، اگر نتوانستید درمان کنید باید به فکر دیگری باشید. جامعهی ما از نظر اخلاقی به گونهای از پیش رفته است که مردان ما نسبت به ازدواج بیخیال هستند. میگوییم دختر باید ازدواج کند. میگوید نه، بگذارید دانشگاه برود. خوب دانشگاه چه منافاتی با ازدواج دارد؟
شما اگر در جامعه کاری داشته باشید میگویید غذا نخوریم؛ اوّل آن کار را انجام بدهیم؟ نه. چون زخم معده میگیرد و دستگاه گوارش به هم میریزد. چطور دستگاه گوارش برای خوردن و نخوردن مشکل پیدا میکند، ولی جسم برای مسائل ازدواج و ارتباط زناشویی و ازدواج صحیح و حلال مشکل پیدا نمیکند. این بدتر است چون ابتدا روح را خراب میکند و بعد هم جسم را خراب میکند. وقتی روح را خراب کرد، اخلاق را به هم میریزد و وقتی اخلاق به هم ریخت جوانها رو به گناه میروند. حالا اگر خیلی متدیّن و سر به زیر و باحیا باشند خود ارضایی میکنند و اگر باحیا نباشند در کوچه و بازار دنبال نوامیس مردم راه میافتند.
غیرت قدیمیها اینگونه بود. یکی از بچّههای خمینی شهر نقل میکرد و میگفت پدر من داشت وضو میگرفت یک وقت فریاد کشید و به مادر من –که اسم او بیگوم- بود گفت بگومی دارم به مسجد میروم. مادر من گفته بود باشد، چرا داد میکشی. گفته بود امروز فرق میکند. امروز میخواهم بین نماز ظهر و عصر اعلام کنم که اگر میخواهید برای پسر خود زن بگیرید من دختر آماده به ازدواج دارم. برای دختر من به خواستگاری بیاورید. میگفت مادر من گفت چرا میخواهی چنین کاری کنی؟! دختر من هنوز ۱۱ سال سن دارد! پدر من به مادر گفته بود که نگاه کن، بتول جلوی آینه دارد موهای خود را شانه میکند! یعنی چه؟ یعنی این دختر کمکم دارد آماده ازدواج میشود.
حالا هر کسی فکر کند. دختر او دارد دانشگاه میرود، زیر ابروهای خود را هم برمیدارد، خطّ لب و خط چشم و ریمل و اینها را هم استفاده میکند، موهای خود را هم درست میکند و موبایل هم به دست او است و با مردهای نامحرم هم چت میکند و انگار نه انگار. این یعنی بیغیرت! هر کسی اینگونه است بداند که باید به خود بیاید. یا خانم او آرایش میکند و لباس زیبا و چسبان میپوشد، اندام خود را در برابر نامحرم آشکار میکند و بیرون میرود. پس غیرت او کجا رفته است؟!
عدّهای از این کسانی که امر به معروف میکنند داشتند از جایی عبور میکردند، یک زن را دیدند که بدحجاب بود. آنها هم ایستادند و به خانم گفتند که خانم حجاب خود را رعایت کن، آقا به همسر خود بگو حجاب خود را رعایت کند. گفتند مرد روسری زن خود را کامل برداشت و گفت دوست دارم اینطور باشد. یعنی چه؟ یعنی اصلاً غیرت ندارد و برای او مهم نیست که کسی زن او را ببیند. حالا نمیخواهم تعبیر دیگری بیان کنم. اینها همه بیغیرتی است. گفتند زن به بیرون میرفت به او گفتند که زن تو این طور است، آن طور است. گفت به شما ربطی ندارد. یعنی حرفی ندارد، زن او هر کاری خواست بکند.
یک روز من در دفتر خانه ازدواج یک عقدی را خوانده بودم، آنها هم باید میرفتند شناسنامه و آزمایش خود را تحویل دفتر میدادند که ثبت شود. رفتم دیدم یکی از آشناها دارد با دختر خود صحبت میکند. ما را که دید گفتم: چه کار میکنید؟ گفت: آمدم طلاق دختر خود را بگیرم. گفتم: نه، طلاق بد است. چرا طلاق؟ با طلاق عرش خدا به لرزه می افتد. گفت: نه اتّفاقاً اینجا اینطور نمیشود، از لرزش باز میماند. گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: داماد من معتاد شده است و به دختر من گفته است من مواد میخواهم پول ندارم، هر کاری میتوانی بکن. یعنی دختر من بیرون برود و برای داماد من مواد پیدا کند. حالا شما میگویید که سر زندگی خود برود یا نه؟ گفتم: نه، من هم شاهد میشوم. این دیگر کمال بیغیرتی است.
آدم مؤمن کسی است که جامعه را به غیرت وا دارد. شما مؤمن هستید، إنشاءالله در این راه بیایید و این کار را انجام بدهید. اوّلین قدم امر به معروف و نهی از منکر، دوم اینکه وارد عمل شوید. چون امر به معروف زبانی است. امر یعنی دستور زبانی، معروف هم یعنی هر چه خدا امر کرده است. امر به معروف کنید. یعنی شما به مردم دستور بدهید -به کسانی که با آنها ارتباط دارید- که نماز بخوانند و روزه بگیرند و به خوبیها و آنچه که خدا امر فرموده است؛ یعنی واجبات و مستحبّات عمل کنند. نهی از منکر هم یعنی شما دستور بدهید که انجام ندهند، مکروه انجام ندهند، چون منکر یعنی آن چیزی که از آن نهی شده است. «الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْکَرُ مَا نَهَیْتُمْ عَنْه»[۵] یعنی معروف این است که شما اهل بیت به آن امر کردید یعنی امر خدا است، آن چیزی که نهی کردید منکر است.
حالا ما زبانی تا حدّی… در جامعهی ما از امر به زبان گذشته است و باید وارد عمل شویم. باید دست به دست هم بدهیم که جوانهای ما ازدواج کنند. چه زمانی؟ آن وقتی که اسلام گفته است. آن وقتی که شما ازدواج کردید آن موقع که شما ازدواج کردید پول داشتید؟ نه. خانه داشتید؟ نه. شغل داشتید؟ نه. سربازی رفته بودید؟ نه. چه چیزی داشتید؟ یک مطبخ داشتید که آن را تعمیر کردید و وسایل ساده و کالای ضروری از طرف عروس به عنوان جهاز آوردند و شما ازدواج کردید. حالا اگر بگویید یک طلبه خوش تیپ و خوش ذهن و خوش استعداد دارید میگوید آخر طلبگی هم شد شغل! یکی از مصیبت های طلبهها این است که به جوانان طلبه دختر نمیدهند. چرا؟ چون پول ندارند. چون طلبهها مانند گذشته ماندند. امّا البتّه شما در محلّهی خود بررسی کنید ببینید زندگی شما بهتر و مرفّهتر است یا زندگی آخوندهای محلّه. شما که وضع خوبی دارید و کشاورزی کلان دارید و میلیاردی پول جا به جا میکنید وضع شما بهتر است یا آخوندهای محلّهی شما.
«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى»[۶] این را میگوید، یعنی وارد عمل شوید. یعنی دست خود را به دست هم بدهید و تعاون کنید و همه با هم دختر و پسرها را به ازدواج هم در بیاورید. نگذارید دخترها و پسرها به جایی برسند که خود آنها وارد عمل شوند. چون آنچه که در اسلام توصیه شده است در ازدواج بزرگتر باید اقدام کند. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» خود دختر و پسر که وارد ازدواج شوند حیا از بین رفته است. آن وقت اثر شهوت تصمیم میگیرد، نمیفهمد.
مواظب باشید اگر جوانهای شما بخواهد مستقلاً زن انتخاب کنند، دختر شوهر انتخاب کند و پسر همسر انتخاب کند. این را بدانید که غالباً به خرابی میرود. چرا؟ چون از روی شهوت است و از روی احساس است، عقل ندارد. دختر هر تعداد سکّه بگوید پسر قبول میکند. آتش شهوت اینقدر در وجود او است که اگر به او میگویند اینجا را امضا کن، میلیونها سکّه هم باید بدهید، قبول میکند. نمیفهمد، غرق شهوت است. در روایت داریم: دو سوم عقل جوانها در این حالت رفته است. چه کسانی باید آنها را درست جهت بدهند؟ پدر و مادرها، بزرگترها. بزرگترها باید درست جهت بدهند که دختر درست انتخاب کند و پسر درست انتخاب کند. بله، جبر نباشد، قهر نباشد، اکراه نباشد. زور نباشد، کتک و زنجیر نباشد. امّا طوری هم نباشد که هیچی. بالاخره بزرگترها هم باید یک ابهّتی داشته باشند که به آنها اهمّیّت داده شود.
ولی اگر این کار را نکردیم و گفتیم که دختر فعلاً دیپلم را بگیرد، دانشگاه هم برود، مستقل شود. این تعبیرات غلط است. این تعبیرات همه ضدّ دین است، ضدّ اخلاق است، ضدّ اسلام است. این غلط است که بگذاریم دختر از نظر مالی متکّی به خود باشد و مستقل شود. از نظر مالی آنها را سکّه داغ کنیم، اینکه ازدواج نمیشود! از همین ابتدا خشت کج در زندگی این دو جوان میگذارید و این آقایی که با او ازدواج کرده است با کینه و با بغض وارد زندگی میشود و نمیتواند با همسر خود خوب باشد. مدام به عنوان کسی که دشمن او است کنار او زندگی میکنند الآن مثلاً مهریهی خود را به اجرا میگذارد. وقتی سکّه گران میشود آقای داماد میترسد. اینها مصیبت است. اینها که اصلاح جامعه نیست، اینها افساد است. اینها مفسد بودن است.
اگر کاری کردید که زندگی بچّهی شما، زندگی داماد شما، زندگی عروس شما با مسائل مالی توأم شد و با قبالههای آنچنانی و با جهیزیهای که پدر عروس نمیتواند فراهم کند اینها منجر به فساد میشود. میگفت: برای جهیزیهی دختر خود مبلغ ۱۲ میلیون تومان از یک بازاری قرض کردم. سر موعد نداشتم بدهم، گفتم: ندارم. گفت: اشکالی ندارد، چه زمانی میتوانی بدهی؟ گفتم: فلان روز. او هم یک دسته چک آورد و مبلغ ۲۰ میلیون تومان نوشت. گفت: این پول دست من باشد با آن کار میکنم. این شخص هم قبول کرد. نتوانستم ۲۰ میلیون تومان را بدهم، آن را تمدید کرد و شد ۳۰ میلیون تومان. همینطور این ادامه داشت تا اینکه کار به جایی رسید که مبلغ این پول به ۱۲۰ میلیون تومان رسید. اینها فساد است.
حالا ۹۰ درصد آن چیزی که به عنوان جهاز خریداری میشود برگ است. یعنی اصل و ضروری نیست. مثلاً ظرف چطوری بخریم و مبلمان کذلک بخریم و روی آن هم یک ملافه بکشیم، چون دل ما نمیآید که روی آن بنشینیم! چند مدّت بعد هم اینها از مد میافتد. اینها مصیبت است. اینها افساد در جامعه است، نه اصلاح در جامعه.
اینها صورتهای ما را خلاف سیرت ما قرار داده است. این نفاق میشود. قرآن میفرماید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»[۷] اینها این میشود. اگر من ظاهراً میگویم دیندار هستم و عمل من غیر از آن باشد یعنی چه؟ یعنی نفاق. حالا نفاق حتماً باید سازمان مجاهدین خلق باشد و بیاید یکی یکی آدمها را بکشد! آن نفاق راحتتر بود. چند نفر را کشتند و بیرون کردند و هنوز هم آواره هستند. امّا ما که آن اسم را نداریم و در جامعه داریم فساد ایجاد میکنیم بدتر از آنها هستیم.
یک شخصی روی منبر گفت اگر میخواهید دختر شما ازدواج کند آسان بگیرید. یک جوانی که شاگرد او بود و پای منبر بود، گفت: حاج آقا شما که دختر دارید و من هم طلبه هستم و میخواهم ازدواج کنم، دختر خود را به من میدهید؟ گفت: نه. تو خانه نداری، تو پول نداری. این نفاق است! فرقی هم ندارد که آخوند باشد یا نه. آیت الله هم باشد فرقی ندارد. اگر کسی خلاف آنچه که خدا فرموده است عمل کند و ظاهر را بگوید و شعار بدهد که من مؤمن هستم دارد دروغ میگوید. چون دروغ میگوید منافق است.
«أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» حالا در فساد این کار را میکنند. در فساد نمیگذارد دخترها به ازدواج هم در بیایند، نمیگذارد پسر به ازدواج در بیاید، مانع میشود. وقتی ازدواج در جامعه لگدکوب شد، وقتی مؤمن، مؤمن واقعی نبود و حافظ فروج نبود، حافظ ناموس نبود و باعث نشد که همهی جامعه از نظر اخلاقی حفظ شود کار به همین جا میرسد.
چرا زمان پهلوی گرچه فساد راحت بود و همه جا پر بود، امّا جوانهای ما دنبال فساد نمیرفتند؟ چون آنها سیر بودند. چون وقتی پسر ۱۵ ساله میشد با دختر ۱۰ ساله، ۱۱ ساله به ازدواج در میآوردند. بهترین زن را داشت. در کوچه و بازار وقتی فاحشهها را میدید بیشتر از آنها بدش میآمد. لذا آن کسانی که اهل فحشا بودند میرفتند، آن کسانی که اهل فحشا نبودند نیاز نداشتند.
ولی الآن چطور؟ الآن جوان متدیّن مسجدی که هنوز ازدواج نکرده است، وارد دانشگاه میشود چشم او به این دخترها میافتد و دخترها هم به این جوانها، بعد چه اتّفاقی میافتد؟ آخر این کارها تباهی است.
اگر ما مؤمن واقعی هستیم باید کمک کنیم این جوانها ازدواج کنند. این جوانها را به هم برسانیم. ما امروز تشییع جنازه یک بنده خدایی باغ رضوان رفته بودیم، من همینطور که نگاه کردم دیدم اگر کسی بخواهد داخل قبر نگاه کند وحشتناک است، چه برسد به اینکه انسان داخل آن برود. این قبرها تاریک است. از آن طرف قیامت چطور؟ قیامت شما وارد برهوت میشوید. اگر در دنیا زراعت کرده باشید برهوت شما تبدیل به باغ و بستان میشود، وگرنه در برهوت سرگردان و در به در و بیچاره میشوید. پس کمک کنید و نگذارید این جوانها مجرد بمانند. کارآفرینی کنید، جوانها شغل پیدا کنند و بتوانند ازدواج کنند. یک جوان با دو میلیون تومان دارد خانه و زندگی را اداره میکند. امّا یک شغلی که حدّاقل یکی دو میلیون باشد را نداشته باشد، به فساد کشیده میشود و گناه دارد. آن وقت شما پولها را در بانک گذاشتید و نزول میگیرید؟ اینها بدبختی است؟ حرام است.
این جمهوری اسلامی است، امّا این بانکها من به جرأت و به استفتاء از همهی مراجع میگویم که کار این بانکها حرام است. لذا در آنها ربا است، پولهای که در آن میگذارید و ربا میخورید یا همان سود حلال را میخورید اینها ربا است. حدّاقل این است که ربا گرفتند و به شما سود حلال میدهند. مگر میشود گوشت سگ را آب کشید؟ هر چه آن را آب بکشید آبها نجس میشود، سگ که پاک نمیشود. اگر ربا در بانک وارد شد که پاک نمیشود. شما میخواهید یک قرارداد ببندید و آن را به عنوان سود پول بگیرد که حلال باشد؟ نه این حرام است. به فتوای تمام مراجع اینها ربا مسلّم است و ربا حرام است. پول خود را از بانک در بیاورید.
اگر خود را موظّف بدانید که این کارها را باید بکنید آن وقت «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[۸] آن وقت اگر جوانها را به ازدواج درآورید و زمینه را فراهم کردید شما حافظ ناموس جامعه هستید. یک وقت میبینید که گفت وانگهی بانگی برآمد خواجه مرد! به من گفتند مادر خانم شما چطور شد؟ گفتم از دنیا رفت. نماز ظهر و عصر خود را خواند و جانماز خود را هم جمع کرد و از دنیا رفت. وانگهی بانگی برآمد خواجه مرد.
[۱]– سورهی مؤمنون، آیه ۵٫
[۲]– سورهی نور، آیه ۳۲٫
[۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۵٫
[۴]– سورهی نور، آیه ۳۲٫
[۵]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ۲، ص ۴۹۴٫
[۶]– سورهی نور، آیه ۳۲٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۱۲٫
[۸]– سورهی مؤمنون، آیه ۵٫
بازدیدها: 1
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.