تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۲ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
در بیان حالات و اوصاف منافقین در سورهی مبارکهی بقره آیهی هشتم تا بیستم، آنچه موجب دقّت بیشتر میشود این است که اینجا عکس صفات متّقین -که ما در آیات قبل داشتیم- است. یعنی آنجا اوّلین صفت برای متّقین را فرمود: «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۱] اینجا میفرماید: «ِمَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ»[۲] هیچ ایمان ندارند. آنجا «یُؤْمِنُونَ» یعنی همیشه ایمنساز هستند و همیشه باعث حتّی امنیت برای دیگران هم میشوند، اینجا عکس آن است.
یا «یُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۳].دائماً در صلاه هستند، اینها (منافقین) برعکس هستند، دائماً در خدعه و نیرنگ و حقّهبازی هستند. یا «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ».
میفرمایند: «یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا»[۴]. علیه کسانی که مؤمن هستند، خدعه میکنند. آنجا «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» یعنی منافقین صد درصد عکس مؤمنین و متّقین عمل میکنند. از نفاق چیزی غیر از این برنمیآید، باید خود را اینگونه نشان بدهند.
یک فرق جالبی بین منافقین و کفّار است. کفّار تعمّداً حق را میپوشانند، خود را هم همینطور نشان میدهند. میگویند: ما (حق را) قبول نداریم. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»[۵] حرف از روز اوّل همین است. حالا «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»[۶] امّا مشخّص است که اینها چطور شخصیتی در وجود خود دارند امّا منافقین وقتی پیش مؤمنین هستند، میگویند: ما ایمان آوردیم، ما مؤمن هستیم. وقتی بین شیاطین و کفّار و آدمهای بیایمان هستند، میگویند: «إِنَّا مَعَکُمْ»[۷] ما همراه شما هستیم. (به آنها) میگویند: پس چرا با آنها میروید، با مؤمنین ملاقات دارید و به آنها میگویید: ما مؤمن هستیم؟ میگویند: ما اینها را استهزاء میکنیم.
این حال منافق یک حال بسیار بدی است که حتّی شدّت آن یک مقدار برای کافر کمتر است. او (کافر) دیگر دارد خود را نشان میدهد، شمشیر را از رو بسته است، میگوید: من کافر هستم، هیچ چیز را هم قبول ندارد. امّا اینها اینطور نیستند، اینها یک علائمی دارند -البتّه در روایات اینها را مفصّل میآوریم میگوییمـ و آن علامت این است که هر کجا هستند، میخواهد خود را مثل همانها نشان بدهند. در حالی که نه ایمان دارند، نه نسبت به اطرافیان خود و افرادی که هستند دلسوز هستند، بلکه برعکس بر علیه آنها خدعه میکنند، حتّی میخواهند علیه خدا خدعه بکنند.
جالب این است که در این آیات سه جا فرموده است:
۱) «وَ ما یَشْعُرُونَ»[۸]
۲) «وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»[۹]،
۳) »وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»[۱۰]
یعنی خدا همه چیز را از اینها میگیرد، این سه نکتهای که در آخر آیات ۹ و ۱۲ و ۱۳ است، میفرماید: «ما یَشْعُرُونَ»، «لا یَشْعُرُونَ»، «لا یَعْلَمُونَ» حالا شعور از احساس است، «شَعر» و شعور به معنای احساس است. هیچ احساسی ندارند، هیچ شعور ندارند. نسبت به آنچه که دارند عمل میکنند، نمیفهمند چه میکنند.
«لا یَعْلَمُونَ» یعنی جهل مطلق دارند. «وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»[۱۱] هیچ علم و دانشی در آنها وجود ندارد. این نکاتی است که در توصیف منافقین بیان شده است که اینها قابل توجّه است. گرچه پیش هر کسی میآید، خود را مثل آنها نشان بدهد، امّا او شعور و علم ندارد، بلکه جهل مطلق بر او حاکم شده است.
«وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ»[۱۲] وقتی به آنها گفته میشود: «آمِنُوا» یعنی ایمان بیاورید، «کَما آمَنَ النَّاسُ» همانطور که مردم ایمان آوردند، شما هم ایمان بیاورید. «قالُوا» آنها میگویند: «أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ» مردمی را که ایمان آوردند، تعبیر به سفیه میکنند. سفیه یعنی کسی که نمیتواند خوب و بد، مصلحت و غیر مصلحت را تشخیص بدهد. بعد (قرآن) میفرماید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» «ألا» هم میآورد. «ألا» آگاه باشید که خود اینها سفهاء هستند. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»این «هُم» را دوباره آورده است، دارد تأکید میکند که سفهائی که در واقع متّصف به سفاهت هستند، خود آنها (منافقین) هستند. «وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ» ولکن خود آنها هم نمیدانند که سفیه هستند. در حالی که میخواهند بگویند: مؤمنین سفیه هستند؛ نه خود آنها سفیه هستند.
منشأ تمام این حرکات آنها عدم شعور، عدم علم است. هیچ دانش و علم و دانستی در وجود آنها نیست. این نکته خیلی قابل توجّه است. لذا هر کجا بروند، خود را آشکار میکنند. من خدمت شما گفتم، مثال هم زدم، اینقدر برای خود بافتند، دور خود تنیدند که هیچ چیزی را نمیبینند. یکی از حیوانات به نام کبک وقتی در صحرا میرود، خطری را احساس میکند، سر خود را زیر برف میکند. راحتترین شکار، شکار کبک است. چون وقتی میخواهید کبکها را بگیرید، به راحتی بالای سر آنها میروید و آنها را میگیرید. چون سر خود را زیر برف میکند، خود او کسی را نمیبیند، فکر میکند کسی هم او را نمیبیند در حالی که تمام بدن او پیدا است و از دور همه او را میبینند.
آدم منافق اینطور است که سر خود را زیر برفها کرده است، فکر میکند کسی او را نمیبیند. چون خود او نمیبیند، چون خود او «ما یَشْعُرُونَ»، «لا یَشْعُرُونَ»، «لا یَعْلَمُونَ» است، اصلاً علم ندارد فکر میکند دیگران هم نمیبینند، دیگران هم شعور ندارند. امّا به راحتی برملا میشوند، به سرعت خود را برملا میکنند، منتها خطرناک هستند. چون ما تا میآییم آنها را بشناسیم، یک مقدار فریب میخوریم، فریب خوردن ما این است که ظاهر خود را مثل ما نشان میدهند. ظاهر خود را به ما شبیه میکنند، میگویند: ما مؤمن هستیم، ما هم روی حسن ظنّی که همهی مؤمنین دارند، آن را حمل بر ایمان داشتن میکنیم، ممکن است یک اعتمادهایی به آنها بکنیم.
(منافقین) در اعتمادها ضربه میزنند. کما اینکه در عصر خود ما منافقین همین کار را کردند. اوّل انقلاب خود را به نحوی نشان دادند که بزرگان نظام را به خود جلب کردند و حتّی مردم هم به آنها رأی دادند ولی به سرعت باطن خود را آشکار کردند و نشان دادند. منافق کأنّه همان کبکی است که سر خود را زیر برف کرده است امّا فکر میکند کسی او را نمیبیند، در حالی که اصلاً همهی بدن او پیدا است و بدترین جای بدن او پیدا است. آدم منافق اینطور است.
در آیهی هجدهم میفرماید: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ» اینها به نحوی هستند که کر و کور هستند، یعنی اصلاً هیچ چیزی را نمیفهمند. دیگر راه برگشت هم برای خود نگذاشتند، همهی پلها را خراب میکنند. لذا دیگر جای توبه برای آنها باقی میماند؟! توصیفاتی که در این آیات دارد، نشان دهندهیاین است که اینها راهی برای برگشت ندارند.
کما اینکه در آخر آیهی شانزدهم هم میفرماید: «وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ» اینها هیچ موقع به دنبال هدایت نبودند. در حالی که کسی که مورد هدایت خدا قرار میگیرد: «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی»[۱۳]؛ میفرماید: دنبال هدایت است، به دنبال این است که هدایت بشود. اینها هیچ وقت به دنبال هدایت نبودند. اگر بعد از «کَانَ» فعل یا شبه فعل باشد، دلالت بر مضارع استمراری دارد. یعنی اینها هیچ موقع به دنبال هدایت نبودند، اهتدی را دنبال نبودند.
در آیهی بعدی میفرماید: «لا یُبْصِرُونَ»[۱۴] این نکاتی است که داریم میگوییم که امروز روی این نکته دقّت داشته باشید. یعنی اصلاً بصیرتی در وجود آنها نیست یعنی باطن آنها خاموش است، تاریک است. بحث بصیرت یعنی اینکه کسی از درون بینا باشد، بفهمد. دید خود را در جایی بگذارد که مطلب را درک بکند، اینها (منافقین) «لا یُبْصِرُونَ» هستند، آن هم مضارع منفی، یعنی آنها هیچ موقع بصیرت پیدا نمیکنند.
- ماضی استمرای است یا مضارع است؟
– «کَانَ» و ما بعد آن. ماضی استمراری است. مضارع که خود مضارع استمرار دارد، از خود مضارع دلالت بر استمرار دارد. حالا اگر مضارع منفی باشد، یعنی هیچ موقع تحقّق پیدا نمیکند. مثل اینجا که «لا یُبْصِرُونَ» است. اگر که مثبت باشد، یعنی دائمی است. مثل «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۱۵] یعنی آنها دائماً ایمان به غیب دارند یا «یُقیمُونَ الصَّلاهَ» همیشه اقامهی صلاه میکنند. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» یعنی همیشه ملکهی آنها شده است. استمرار در فعلهای مضارع، دلالت بر ملکه شدن میکند. یعنی آنهایی که برای مثبتات توصیف میکنند، یعنی ملکهی آنها این است که ایمان دارند، ملکهی آنها انفاق است، ملکهی آنها اقامهی صلاه است و در منفی هم یعنی هیچ موقع. در حال توصیف منافقین «لا یُؤْمِنُونَ»[۱۶]، «لا یَعْلَمُونَ»، «لا یُبْصِرُونَ،» همهی اینها دلالت بر این دارد که هیچ راهی برای -از آن مادهای که در فعل مضارع استفاده شده است و منفی شده است- وجود ندارد. به قول خود ما، هرگز.
نکاتی که در بحث توصیف منافقین وجود دارد، این است که همه چیز از نظر درک و تعلّق و علم و دانش از آنها گرفته میشود. یعنی آنها به نحوی رفتار میکنند که دیگر اینها هویتاً در آنها وجود ندارد، لذا این آیاتی هم که در توصیف منافقین اینجا آمده است، اینها دلالت بر همین امر دارد. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ»[۱۷]، «وَ ما یَشْعُرُونَ»[۱۸] بعد میفرماید: «بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»[۱۹] بعد «وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»[۲۰]، «وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»[۲۱]، «وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ»[۲۲]، «لا یُبْصِرُونَ»[۲۳] «لا یَرْجِعُونَ»[۲۴] همهی اینها بر این امر است که هیچ راهی، هیچ روزنهای -به قول خود ما- بر اینکه بتوانند به مثبت حرکت بکنند در آنها وجود ندارد.
البتّه ممکن است یک کسی باشد واقعاً در جرگهی آنها قرار بگیرد امّا منافق نباشد، لذا به سرعت برمیگردد. در سازمانی که در ایران بود، همان مجاهدین خلق بود و بعد آنها را به منافقین توصیف کردند، ممکن است بعضی افراد بودند در درجهی اوّل رفتند، بعد دیدند اینها آدم حسابی نیستند، برگشتند. آنها دیگر منافق نبودند، نشدند. اگر کسی در نفاق متلبّس شد، دیگر راهی برای برگشت ندارد.
- نگوییم نمیتواند توبه بکند، بگوییم توفیق توبه ندارد.
– قابلیّت را از دست میدهد، دیگر تناسبی بین آنها و علم، تناسبی بین آنها و بصیرت، تناسبی بین آنها و ایمان اصلاً وجود ندارد.
– توبه که بسته نمیشود.
– توبه بسته نمیشود امّا آیا اینها قابلیّت توبه دارند؟ قصّهی یزید و حضرت سجّاد (علیه السّلام) است که (یزید) پرسید: آیا راه توبه برای من است که کار من منجر به این شد که حجّت خدا را بکشم؟ فرمود: بله نماز شب بخوان. امّا او نتوانست نماز شب بخواند. (منافق) نمیتواند این کار را انجام بدهد، یعنی دیگر تناسبی وجود ندارد. احتمال اینکه کسی برگشت بکند (وجود دارد) باید دید چه مثبتاتی در او بوده است. یک وقت کسی در یک حیطهای وارد میشود، کم کم وجود او به نحوی است که برمیگردد.
توبهی نصوح که در قرآن وجود دارد و بعد آن فیلم کذایی را هم درست کرد که طرف تا کجا میرود و چه فسادهایی را دنبال میکند امّا بالاخره بیدار میشود. حالا در فساد وارد شده است.
امّا اگر کسی در بحث اعتقادات فاسد شد، دیگر تناسبی با هدایت ندارد. «وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ»[۲۵] یعنی متحقّق در او است که این هیچ وقت دنبال هدایت نبوده است، ماضی استمراری یعنی همین، یعنی مستمراً از قدیم تا به حالا که این آقا بوده است، به دنبال هدایت نرفته ست و نمیرود و نخواهد رفت. کما اینکه در مثبت آن اگر باشد، متحقّق است.
بنابراین اگر راه و روزنهای برای هدایت نداشت، اگر نتوانست به علم دست پیدا بکند، اگر نتوانست مستبصر بشود و امثال اینها آن وقت راهی برای نجات او نیست، لذا در همان نفاق و در همان جهل مطلقی که بر او چیره شده است، خواهد بود و راه برای هدایت پیدا نمیکند.
این نکاتی بود که به نظر من آمد در این آیات بگویم تا بعد وارد تفسیر کلمه به کلمهی آیاتی بشویم که در المیزان بیان شده است و آنچه که در بیان و توصیف آنها بیان فرمودند و همچنین از تفاسیر دیگر هم میتوانیم استفاده بکنیم.
من این نکات را یادآور بشوم. ۱- تقابل صفات منافق با متّقی. یعنی دقیقاً صفاتی که متّقین دارند، ضدّ آن را منافقین دارند. ۲- توصیف منافقین به اینکه هیچ تناسبی و صالحیّتی برای اهتدی، رستگاری، عالم شدن و استبصار ندارند و قابل توجّه در طول این آیات سیزدهگانه برای توصیف منافقین است.
منافقین هر کاری میکنند همهی آن کارها به ضرر خود آنها تمام میشود. «یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ»[۲۶] یعنی خدعه را بر خود آنها منحصر میکند. نفی و الّا دلالت بر حصر دارد. «وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» خدعهای که اینها میکنند، فقط برای خود آنها میشود. مثل آن بمبی که برای دیگران میفرستند، روی خود آنها منفجر میشود و خود را نابود میکنند. علیه خدا خدعه میکنند، علیه مؤمنین خدعه میکنند، خدعه به خود او برمیگردد. این هم نکتهی دیگری است، یعنی تمام آنچه که عمل میکنند، به ضرر خود آنها است.
مثال آن را هم روز گذشته زدیم، همین منافقینی که در عملیات مرصاد خدعه و نیرنگ کردند و حمله کردند و با آن طمطقراقی که بیایند و به سوی ایران راه بیفتند که ۲۴ ساعته کلّ کشور را تصاحب بکنند، راحت، در فضایی که شاید طول آن ده کیلومتر نبود، همهی آنها مثل اصحاب ابرهه و فیل سوارها با چند هلیکوپتر قلع و قمع شدند و نابود شدند. چه کسی میتوانست اینها را اینگونه از پا دربیاورد؟ هیچ کسی نمیتوانست مثل خود آنها اینطور عمل بکند که همهی آنها به دام بیفتند، به خیال خود اینگونه عمل بکنند و راحت همهی آنها نابود بشوند.
یعنی یکی از چیزهایی که ما در جنگ تجربه داشتیم این بود که منافقین در میدان بیایند، خود آنها به دست خود نابود بشوند. شاید یکی از امدادهای غیبی بود که آخر جنگ بساط آنها تقریباً جمع بشود، از این طیف هزاران نفر کشته بشوند و الّا اگر بعد از جنگ دوباره رخنه میکردند و وارد کشور میشدند، دوباره ترورها و مکافات و مشکلات را درست میکردند. ولی به لطف خدا اینها فکر کردند خود آنها که بیایند چه کار بکنند، آمدند همهی آنچه که عمل کردند، بر علیه خود آنها استفاده شد. ۲۴ ساعت نشد، خود آنها نابود شدند، نه اینکه بیایند کشور را تصاحب بکنند، خود آنها نابود شدند.
در صدر اسلام هم اینها را داشتیم، اینها در طول تاریخ هم مصداقهای فراوانی داشته است که خود را اینگونه نشان میدادند و منجر میشد که آنها نابود بشوند. همهی اینها از جهت اینکه وقتی خداوند یک آثاری در اعمال انسان گذاشته است، اثر نفاق این چیزهایی است که امروز گفتیم. عدم فهم، عدم علم، عدم هدایتجویی، عدم استبصار، اینها آثار وضعی نفاق است که در وجود نفاق قرار دارد و منجر به این میشود.
- ما نمیتوانیم یک قاعدهی کلّی بگوییم که هیچ منافقی توفیق توبه پیدا نمیکند؟
– قرآن میگوید، ما نمیگوییم.
– صد درصد این نیست ولی آن منافقی که حقیقتاً متلبّس به نفاق شده باشد، طبق این آیاتی راهی برای هدایت ندارد. امّا یک وقت یک مثبتاتی در او وجود دارد نفاق در او نهادینه نشده است، یعنی واقعاً و به حقیقت متلبّس به نفاق نیست، میخواهد خود او این کارها بکند به مطامع و آن چیزها برسد یا فریب خورده است، وعده و وعیدهایی که از منافقین گرفته است باعث شده است فریب بخورد، رفته است دیده عجب!
من به یاد دارم کسی بود وارد سازمان منافقین شده بود. آمد و در جنگ برای ما تعریف میکرد. گفت: من فکر کردم اینها واقعاً جوانهای آدم حسابی هستند، وقتی رفتم دیدم اینها اصلاً فاسد هستند، لذا به سرعت عقبنشینی کردم. یک وقت کسی به خیال اینکه اینها آدم حسابی هستند میرود، فریب میخورد، بعد هم به سرعت برمیگردد. یک وقت میرود و نفاق در او ایجاد میشود، به نحوی میشود که دیگر واقعاً منافق میشود. اگر متلبّس حقیقی به نفاق شد، آن وقت این توصیفات را دارد، دیگر ما میگوییم: میتواند توبه بکند؟ بله میتواند، امکان آن وجود دارد امّا وقوع آن ممکن نیست.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۲]– همان، آیه ۸٫
[۳]– همان، آیه ۳٫
[۴]– همان، آیه ۹٫
[۵]– همان، آیه ۶٫
[۶]– همان، آیه ۷٫
[۷]– همان، آیه ۱۴٫
[۸]– همان، آیه ۹٫
[۹]– همان، آیه ۱۲٫
[۱۰]– همان، آیه ۱۳٫
[۱۱]– همان، آیه ۱۳٫
[۱۲]– همان.
[۱۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۶٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۱۷٫
[۱۵]– همان، آیه ۳٫
[۱۶]– همان، آیه ۶٫
[۱۷]– همان، آیه ۸٫
[۱۸]– همان، آیه ۹٫
[۱۹]– همان، آیه ۱۰٫
[۲۰]– همان، آیه ۱۲٫
[۲۱]– همان، آیه ۱۳٫
[۲۲]– همان، آیه ۱۶٫
[۲۳]– همان، آیه ۱۷٫
[۲۴]– همان، آیه ۱۸٫
[۲۵]– همان، آیه ۱۶٫
[۲۶]– سورهی بقره، آیه ۹٫
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ…».
Views: 11
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.