۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیات 06 تا 07
  • شناسه : 1511
  • 03 دسامبر 2021 - 11:42
  • 370 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۶ و ۷ بقره | انذار کافرین | جلسه ۱
تفسیر رضوان | صفات کافرین جلسه 1

آیه ۶ و ۷ بقره | انذار کافرین | جلسه ۱

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶)  خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ […]

...فهرست مطالب

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶)  خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

بى‏تردید کسانى که [به خدا و آیاتش‏] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب‏] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمى‏آورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان‏] بر دل‏ها و گوش‏هایشان مُهرِ [تیره‏بختى‏] نهاده، و بر چشم‏هایشان پرده‏اى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمى‏بینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶)  خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

بى‏تردید کسانى که [به خدا و آیاتش‏] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب‏] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمى‏آورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان‏] بر دل‏ها و گوش‏هایشان مُهرِ [تیره‏بختى‏] نهاده، و بر چشم‏هایشان پرده‏اى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمى‏بینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

مقدمه

در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره به آیات ششم و هفتم رسیدیم.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»[۱]. در این آیه و آیه‌ی بعد، بیان توصیف کفّار است. آنچه که علّامه‌ی طباطبایی در تفسیر المیزان آوردند، خدمت شما عرض می‌کنم.

اثر ثابت ماندن افراد بر کفر خود

«بیان قوله تعالی»[۲] مرحوم علّامه‌ی طباطبایی می‌فرماید مراد از قول خداوند که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا» این است: «هؤلاء قَومٌ ثَبَتوا عَلی الکُفر وَ تَمَکَّنَ الجُحود مِن قُلوبِهِم» می‌فرماید: منظور از کسانی که کفر ورزیدند، «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا» قومی هستند که وجود آن‌ها بر کفر ثابت شده است. «ثَبَتوا» یعنی بر آن‌ها ثبت شده است و حقیقت پیدا کرده است، آن هم «عَلی الکُفر».

مساوی بودن انذار و عدم انذار برای کفّار

«وَ تَمَکَّنَ الجُحود مِن قُلوبِهِم» و انکار و جحد هم از قلوب آن‌ها متمکّن است. «وَ یَدُلُّ عَلیهِ وَصفُ حَالِهِم بِمُساواهِ الإنذار وَ عَدَمهِ فِیهِم» و وصف حال آن‌ها بر این گونه دلالت می‌کند که: «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ» یعنی انذار و عدم انذار برای آن‌ها مساوی است. فرقی نمی‌کند که انذار بشوند یا انذار نشوند. این‌ حال کفّار است.

کفر به معنای سَتْر

لازم است این نکته را در این‌جا بگوییم و آن این است که کفر به معنای سُتر است، «کَفَرَ أی سَتَر» یعنی حقیقت را می‌دانند، می‌دانند خدا است، می‌دانند توحید چیست همه‌ی این‌ها را می‌دانند امّا نسبت به او کفر می‌ورزند. لذا دیگر چه این‌ها را انذار بکنیم، چه انذار نکنیم فایده‌ای ندارد. ثمری برای این که آن‌ها ایمان بیاورند برای آن‌ها حاصل نمی‌شود.

سوره‌ی بقره اوّل سوره‌ی نازل شده در مدینه

«وَ لَا یَبعُد أن یَکونَ المُراد مِن هؤلاءِ الَّذینَ کَفروا هُم الکُفَّار مِن صَنادیدِ قُریش» این آیاتی که در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره آمده است در بدو ورود حضرت پیامبر در مدینه نازل شده است که اکثر سوره‌ی بقره نازل شده است و بعضی از آیات قبلاً در مکّه هم نازل شده بوده است ولی اوّل سوره‌ای که در مدینه نازل می‌شود، سوره‌ی بقره است.

ویژگی‌های کفّار قریش

می‌فرمایند بعید نیست که مراد از این «الَّذینَ کَفروا هُم الکُفَّار» منظور کفّاری باشد که «مِن صَنادیدِ قُریش» از مکّه و قبیله‌ی قریش باشند. «وَ کُبراءِ مَکَّه» و بزرگان مکّه مثل ابو سفیان و ابو جهل و ابو لهب. «الَّذینَ عَاندوا (عائدوا) وَ لَجُّوا فِی أمرِ الدِّین» که آن‌ها در امر دین دشمنی و لجاجت می‌کردند.

سرانجام کفّار قریش

«وَ لَم یَألوا جَهداً فِی ذلک وَ لَم یُؤمِنوا حَتّی أفناهُمُ اللهُ عَن آخِرهُم فِی بَدر وَ غَیرهِ» و چیزی بر آن‌ها فائق نمی‌آمد که آن‌ها را به سمت دین بکشاند و آن‌ها ایمان نیاوردند تا این‌که خدا آخرین آن‌ها را در جنگ بدر و غیر جنگ بدر از بین برد، یعنی با جنگ و قتال توانستند آن‌ها را از بین ببرند.

عدم رسوخ ایمان در دل کفّار قریش

«وَ یُؤیِّدُهُ أنَّ هَذا التَّعبیر» این مطلب را این تعبیر تأیید می‌کند. کدام تعبیر؟ «وَ هُو قُولُهُ: سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ،أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ» هیچ چیزی در دل این‌ها رسوخ نمی‌کرد.

علّت نامیده شدن ابوجهل به این کنیه

می‌گویند: ابو جهل آمد گفت: معجزه‌ی شقّ القمر را انجام بده تا من ببینم. امّا نگفت: تا ایمان بیاورم. وقتی هم که دید گفت: من ایمان نمی‌آورم. آن وقت معروف به ابو العلم بود، حضرت پیامبر فرمود: تو ابو جهل هستی، ابو العلم نیستی. واقعاً این‌قدر جهالت در تو زیاد است که آنچه را که برای تو آشکار و روشن می‌شود را هم ایمان نمی‌آوری.

بسته نبودن باب هدایت برای کفّار

بعد (مرحوم علّامه) می‌فرماید: «وَ یُؤیِّدُهُ أنَّ هَذا التَّعبیر وَ هُو قُولُهُ: سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ،أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ، لَا یُمکِنُ استِطرادُهُ فِی حَقِّ جَمیعِ الکُفَّار» می‌فرماید: البتّه این ممکن نیست که برای همه‌ی کفّار شایع بشود و شیوع پیدا بکند. منظور ایشان مطلق کفّار است. یعنی چه کفّاری که این‌جا داریم توصیف می‌کنیم، چه بقیه‌ی کسانی که آن‌ها را توصیف به کفر می‌کنیم. می‌فرماید: این‌طور نیست. اگر این‌طور باشد، باب هدایت بسته می‌شود.

لذا می‌فرماید: «لَا یُمکِنُ استِطرادهُ فِی حَقِّ جَمیعِ الکُفَّار» این توصیف شامل همه‌ی کفّار نمی‌شود. «وَ إلّا إنسَدَّ بِابُ الهِدایَه» و الّا باب هدایت بسته می‌شود.

باز بودن همیشگی راه هدایت

بالاخره هدایت باید بیاید، قرآن باید بیاید، اهل باید بیایند، کفّار را هدایت بکنند. اگر این توصیف «سَواءٌ عَلَیْهِمْ،أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ» شامل همه‌ی کفّار بشود، پس ثمره‌ی کار آن‌ها (فرستادن خدا) چه می‌شود؟ یک دسته از کفّار بودند که شاید آن دسته هم در اقلیّت هستند. گرچه بزرگان قریش و مکّه باشند امّا قلیل بودند، کم بودند.

«وَ القُرآنُ یُنادی عَلی خِلافِه» قرآن ندا می‌دهد که همه‌ی کفّار بر این وصف نیستند. بلکه عدّه‌ی قلیلی هستند. «وَ أیضاً هَذا التَّعبیر إنَّمَا وَقَعَ فِی سُورهِ یس» و همچنین این تعبیر در سوره‌ی مبارکه‌ی یس -که آن هم مکّی است- وارد شده است. «وَ فِی هِذهِ السُّورَه وَ هِیَ سُورهُ البَقره أوَّلُ سُورهٍ نُزِلت فِی المَدینه» بعد می‌فرماید: «نُزِلَت وَ لَم تَقَع غَزوهُ بَدر بَعدُ» می‌فرماید: این آیه دیگر بعد از جنگ بدر نیامده است.

کفّار مکّه در اوّل اسلام، مراد قرآن از کفّار

«فَالأشبَهُ أن یَکونَ المُراد مِن اَلَّذِینَ کَفَرُوا، هَاهُنا وَ فِی سَائِرِ المَوارد مِن کَلَامِهِ تَعالی: کُفَّارُ مَکَّه فِی أوَّلِ البِعثهَ» مراد از این کفّار، کفّار مکّه در اوّل بعثت هستند. «إلّا أن تَقومَ قَرینهٌ عَلی خِلافِه» الّا جایی که قرینه‌ای بیاید که شامل آن‌ها هم بشود و الّا آنچه که مسلّم است این است که به این توصیف نسبت به کفّار فقط مربوط به کفّار اوّل بعثت در مکّه است. این اصل اوّلیّه‌ی در این آیه است الّا این‌که قرینه‌ای، دلیلی برخلاف آن بیاید که مثلاً بعضی از کفّار دیگر را هم شامل بشود.

مسلمان اوّلین مصداق «اَلَّذِینَ آمَنُوا»

«نَظیرُ مَا سَیأتی أنَّ المُراد مِن قُولِهِ تَعالی: اَلَّذِینَ آمَنُوا» می‌فرماید: نظیر این است در آنچه که به زودی از بیان مراد کلمه‌ی «اَلَّذِینَ آمَنُوا» می‌آید که باز شامل همه می‌شود. آن وقت «فِیمَا أُطِلقَ فِی القُرآن مِن غَیرِ قَرینهٍ» اگر در قرآن بدون قرینه بیاید و اطلاق آورده بشود، «هُم السَّابِقونَ الأوَّلونَ مِنَ المُسلمین» منظور از این، آن کسانی هستند که اوّل بار آمدند به پیامبر ایمان آوردند. «خَصُّوا بِهَذا الخِطاب تَشریفاً» از آن جهت به همه «یَا اَلَّذِینَ آمَنُوا» خطاب می‌کنیم که به آن‌ها شرافت بدهیم.

در بیان آیه‌ی هفتم می‌فرماید: «وَ قُولُهُ تَعالی خَتَمَ اللّهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلیٰ سَمْعِهِمْ» إلی آخر. «یُشعِرُ تَغییرَ السِّیاق» می‌فرماید اشعار می‌دهد این بر دگرگونی سیاق کلام را. «حَیثُ نُسِبَ الخَتمُ إلی نَفسِهِ تَعالی» نسبت داشته شده است که ختم به خود خداوند. «وَ الغِشَاوَه إلیهِم أنفُسَهُمم» و غشاوه به خود کفّار نسبت داده می‌شود.

اصرار کفّار بر ضلالت

کفّار این گونه‌ای که این‌طور توصیف شده‌اند، قدم اوّل را خود این‌ها بر ضلالت برداشتند. و بر آن لجاجت می‌کنند.

خدا هم آن‌ها را ختم می‌کند. یعنی کفّار یک پرده‌ای از سیاهی بر دل خود می‌گذارند. خدا هم یک پوشش اضافه‌ای روی آن می‌کشد که این دیگر از بین نرود.

اهتدای مؤمنین

کما این‌که وقتی در آیات قبل بیان فرمودند خود مؤمنین اهتدی دارند و به دنبال هدایت هستند، آن وقت قرآن می‌آید آن‌ها را هادی می‌شود –«هُدىً لِلْمُتَّقینَ‏»[۳] با آن توصیفاتی که دارند. خود آن‌ها آدم‌هایی بودند که «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۴] و آن توصیفات را داشتند. حالا چه اعتقادی، چه عملی و فروع را انجام دادند. علم به جوارح و افعال جوارحی را آوردند، وقتی که این‌طور شد، «أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ»[۵] شدند.

کفر و جهل کفّار به  دست خود

این‌جا عکس است. این‌جا «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»[۶] می‌گوید: یعنی این‌ها به دنبال کفر و جهل و جحود بودند، وقتی غشاوه‌ای بر دل آن‌ها ایجاد شد، «خَتَمَ اللَّهُ» خدا هم یک پرده‌ی دیگر روی قلب آن‌ها کشید. لذا این دقیقاً عکس توصیفات آیات قبل راجع به مؤمنین است.

معنای کلمه خَتْم

«حَیثُ نُسبَ الخَتمُ إلی نَفسِهِ تَعالی»[۷]، که « خَتَمَ اللَّهُ» یعنی خدا ختم کرد. ختم یعنی مهر. ختم به معنای تکمیل کردن است.

تکمیل کفر کافران توسّط خداوند

آن‌ها کفر ورزیدند، آن وقت خدا هم کفر آن‌ها را کامل کرد. «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»[۸] مثل کسانی که «نسیان الله» دارند زندگی نکنید. اگر این‌گونه شدید، آن وقت خدا کاری می‌کند که خود شما هم فراموش بشوید. یعنی خدا آن فطرت واقعی را هم از شما می‌گیرد. وقتی کفّار کفر بورزند، به نحوی می‌شود که خدا آن فطرتی که قبلاً هم داشتند که نسبت به خدا یک جهتی، یک میلی را در خود می‌دیدند را هم از آن‌ها می‌گیرد، لذا آن را ختم می‌کند، یعنی آن را کامل می‌کند.

-‌ پس بنابراین کافر مطلق هستند.

– معنای کلمه‌ی مطلق را

– کاری که دارند انجام می‌دهند است.

عدم روزنه‌ی هدایت برای کافران مطلق

– این‌جا که داریم حرف می‌زنیم در مقام بیان آن نیستیم که کفر، کفر مطلق باشد. این‌جا می‌فرماید: این‌ها کسانی هستند که «کَفَرُوا»[۹]، آن وقت «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ» توصیف می‌شوند که انذار بشوند یا نشوند دیگر هیچ فرقی برای آن‌ها نمی‌کند، چون حق را می‌دانند و می‌پوشانند، آن وقت خدا می‌آید یک مهر هم بر آن‌ها می‌زند. خدا کفری که آن‌ها می‌ورزند را برای آن‌ها تکمیل می‌کند. این‌ها پرده‌ای از تاریکی بر دل‌های خود دنبال و ایجاد می‌کنند، خدا هم این پرده را برای آن‌ها تکمیل می‌کند که دیگر هیچ روزنه‌ای به هدایت پیدا نکنند.

وجود دو حجاب در وجود کافر

«بِأنَّ فِیهِم حَجاباً دُونَ الحَق فِی أنفُسِهِم»[۱۰] به این‌که در آن‌ها حجابی است «دُونَ الحَق فِی أنفُسِهِم وَ حِجاباً مِنَ الله تَعالی عَقیبَ کُفرِهِم وَ فُسُوقِهِم» این‌جا مرحوم علّامه بسیار زیبا تعبیر کرده است. می‌فرماید: به این‌که در آن‌ها یک حجابی است که غیر حق است در خود آن‌ها وجود دارد و حجابی از طرف خدا به دنبال کفر و فسوق آن‌هااست. یعنی وقتی آن‌ها فسق ورزیدند، کفر ورزیدند خدا هم یک حجاب دیگر برای آن‌ها می‌گذارد. وقتی می‌خواهند روزنه‌ای بین آن‌ها و خدا نباشد، خدا هم آن پرده را کامل می‌کند.

قرار گرفتن  اعمال کافران بین دو حجاب

«فَأعمَالُهُم مُتوَسِطهٌ بَینَ حِجاَبین» پس اعمال آن‌ها بین دو تا حجاب قرار می‌گیرد. یکی «مِن ذَاتِهِم» یکی هم «وَ مِنَ الله تعالی» حجابی که خود آن‌ها ایجاد کردند و حجابی که از طرف خدا برای آن‌ها ایجاد شد.

عدم قابلیّت قلب کافران برای معرفت به خدا

یعنی وقتی دل در کفر خراب شد و انسان در جهل قرار گرفت، این دل دیگر قابلیّت معرفت حق را ندارد. چون قابلیّت معرفت حق را ندارد، خدا اصلاً آن را از دایره‌ی این بحث که بتواند روزنه‌ای به معرفت پیدا بکند، خارج می‌کند، مهر تأیید بر کفر آن‌ها -به قول آقا کفر مطلق- زده خواهد شد.

«وَ سَیأتی بَعضُ مَا یُتَعلَّق بِالمَقام فِی قُولِهِ تَعالی» می‌فرماید: و به زودی می‌آید بعضی از آن چیزی که متعلّق به این مقام در قول خداوند تعالی است که در آیه‌ی: «إِنَّ اللّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً» بیان خواهد کرد.

شباهت کفر و ایمان در شدّت و ضعف

«وَ أعلم أنَّ الکُفر کَالإیمان» می‌فرماید: کفر مثل ایمان است. از این جهت ‌که «وَصفٌ قَابِلُ لِلشِّدهِ وَ الضَّعف» کفر قابلیّت این را دارد که شدّت یا ضعف داشته باشد، همان‌طور که ایمان ضعیف و قوی داریم. ایمان می‌تواند خیلی شدید باشد، ایمان می‌تواند ضعیف باشد. کفر هم همین‌طور است. «فَلَهُ مَراتِبُ مُختلِفَه» پس هم ایمان، هم کفر ذو مراتب مختلف است.

بیان پنج وجه کفر در کلام علّامه

مرحوم علّامه یک بحث روایی را ذیل این بحث آوردند. می‌فرماید: «فی الکافی عن الزُّبَیْرِیِّ عن الصَّادقِ (علیه السّلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ وُجُوهِ الْکُفْرِ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» زبیری می‌گوید خدمت حضرت صادق گفتم: «أَخْبِرْنِی عَنْ وُجُوهِ الْکُفْرِ فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ (علیه السّلام) الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَهِ أَوْجُهٍ».

۱) کفر جحود ذات.

۲) کفر معرفت.

۳) کفر نعم.

۴) ترک «مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ»

۵) «کُفْرُ الْبَرَاءَهِ».

۱-‌ کفر جحودی:

کفر جحود که مربوط به کفر ربوبی است، توحیدی است، ذاتی است، به آن جحود می‌گویند. جحود «جحد» اگر به یاد داشته باشید در امثله گفتیم یکی از افعال جحد است، جحد یعنی انکار کردن. می‌فرماید: «کُفْرُ الْجُحُودِ» بر دو وجه است. جحود به ربوبیّت در توحید و ذات، مثل آن کسانی که می‌گویند: «لا ربّ» اصلاً خدا این‌جا نیست. «لا جنه» بهشتی نیست. «لا نار» ناری در کار نیست. این‌ها اصل همه چیز را انکار می‌کنند که به این زنادقه یا دهریّه می‌گویند.

ویژگی دهریّه

می‌فرماید: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»[۱۱] هیچ چیزی ما را از بین نمی‌برد مگر روزگار. البتّه در این کلمه حرف و جود دارد. حرف آن‌ها این است می‌گویند: طبیعت عالم باعث این می‌شود که ما از بین برویم یا طبیعت باعث شده است ما به دنیا بیاییم. به این‌ها دهریّه می‌گویند. قرآن هم می‌فرماید: «إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ‏» که مصداق این آیه همین «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا»[۱۲] هستند. این‌ها این‌طور گمان می‌کنند، فکر می‌کنند.

۲-‌ جحود بر معرفت

دومین حجود بر معرفت است، در آیه می‌فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ‏ ظُلْماً وَ عُلُوًّا». این هم مصداق جحود معرفت است. یا «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا» این توصیف این دسته است.

۳-‌ جحد به نِعَم

وجه سوم که «کُفْرُ النِّعَمِ» باشد این‌ است که می‌گوییم: این‌ها از خود ما است، کاری به خدا ندارد. خدا کیست؟! هر چه است، برای خود ما است، برای طبیعت است به ما رسیده است. خود ما می‌توانیم به دست بیاوریم که شاید کفران هم از همین جا گرفته شده باشد. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»[۱۳]

۴-‌ جحد به ما امر الله

کفر و جحد به ترک ما امر الله. واجبات و آنچه که خداوند به آن امر فرموده است را ترک بکنیم و کفر بورزیم، جحد بکنیم. به آنچه که خدا از ما خواسته است عمل نکنیم.

۵-‌ «کُفْرُ الْبَرَاءَهِ»

مراتب کفر و ایمان

مرحوم علّامه ذیل بحث خود می‌فرماید: همه‌ی این‌ها بر این دلالت می‌کند که کفر مثل ایمان دارای مراتب است، شدّت و ضعف دارد. مفصّل آن را از لحاظ توصیفاتی که خود مرحوم علّامه طباطبایی فرموده است یک صفحه از المیزان را فردا برای شما توضیح می‌دهیم، و بعد واژه‌های مهم مثل خود کلمه‌ی کفر و آن‌ها از لحاظ لغت و از لحاظ سیق استعمالات مقامی را بیان می‌کنیم و فواید آن‌ها را بررسی می‌کنیم و به مراداتی که در این آیات از خداوند تبارک و تعالی بیان شده است، خواهیم رسید.

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۶٫

[۲]– المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۵۲٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۲٫

[۴]– همان، آیه ۳٫

[۵]– همان، آیه ۵٫

[۶]– همان، آیه ۷٫

[۷]– المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۵۲٫

[۸]– سوره‌ی حشر، آیه ۱۹٫

[۹]– همان، آیه ۶٫

[۱۰]– المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۵۲٫

[۱۱]– سوره‌ی جاثیه، آیه ۲۴٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۶٫

[۱۳]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

Visits: 21

فهرست مطالب

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1