تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۴ جلسه ۵ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۶ جلسه تفسیر آیه سی و چهارم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱]. به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و [یاد کن] هنگامى که به فرشتگان […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۴ جلسه ۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۶ جلسه تفسیر آیه سی و چهارم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱].
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و [یاد کن] هنگامى که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد. (۳۴)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۴
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱].
در سورهی مبارهی طه، در بحث خلقت حضرت آدم و بنی الآدم و بحث دستور و امر حضرت حق بر سجدهی ملائکه نسبت به حضرت آدم جریان و بحث را در مرتبهی سوم از آیه ۱۱۵ شروع کردیم که میفرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» که از اینجا شروع میکنند که خداند عهد و پیمانی را با بنی الآدم و کلاً با حضرت آدم بستند. «إِلى آدَمَ» که میگوید، مسلّم منظور کلّ آدمها هستند.
بعد (در سورهی بقره) میفرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى»[۱] در سورهی بقره میفرماید: «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینََ»، در سورهی مبارکهی اعراف میفرماید: «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»[۲] که عرض کردیم «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» یعنی اصلاً توصیف به سجده کننده و اینکه از ساجدین باشد نیست.
اینجا هم فرمود: «إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى»[۳] در سورهی مبارکهی بقره تخلّف شیطان را از بعد عملی، اخلاقی و اعتقادی (بیان میکند) در سورهی مبارکهی اعراف فرمودند: «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»[۴] که فقط اعتقادی را بیان فرمودند که البتّه آنجا عملی هم در آن وجود دارد، چون بحث سجده را مطرح میکنند. اینجا «أَبى»[۵] که عملی بیان میکند یعنی شیطان ابا کرد از اینکه سجده بکند.
این بحث مهم است که ما یک درسی را از این نکات بگیریم این سه بعدی که در بحث خلاف شیطان و تخلّف شیطان است که اوّلاً اعتقادات را باید درست کرد. یعنی نباید اعتقادات ما سطحی باشد.
یکی از اشکالات بعضی از ما این است که نان به نرخ روز میخوریم، امروز روحانی شدن سود دارد، ما هم روحانی میشویم، فردا دیگر کاربرد خود را از دست میدهد، به سراغ یک شغل دیگر میرویم. اوائل انقلاب بعضی از دوستان آمده بودند طلبه شده بودند. یکی از آنها دانشجو بود، منتها زمان تعطیلی دانشگاهها و انقلاب فرهنگی و اینها بود، یک دو سه سالی دانشگاه تعطیل بود، اینها به حوزه آمده بودند. بعد که دانشگاه باز شد، دیدیم اینها به دانشگاه رفتند. با اینکه خیلی هم ادّعا میکردند. گفتیم: چطور شد شما به دانشگاه رفتید؟ گفتند: ما فعلاً باید به دانشگاه برویم و مدرک خود را بگیریم. گفتیم: پس برای چه به حوزه آمدید؟ گفتند: آن روز دانشگاه تعطیل شده بود، به حوزه آمدیم. یک عدّهای از آنها آمدند تا ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ داخل حوزه بودند و بعد رفتند. گفتیم: چرا رفتید؟ گفتند: ما به حوزه آمدیم که نمایندهی مجلس بشویم. بعضی از آنها بودند که صریحاً این را میگفتند. یعنی این افراد اعتقاد واقعی به آن کاری که میخواستند بکنند نداشتند.
بحث اصول اعتقادی هم همینطور است. نباید اعتقادات ما به گونهای باشد که به سادگی فریب بخوریم. به راحتی شیطان بتواند در ما رسوخ بکند، این خیلی مهم است. اعتقاد باید خیلی محکم باشد، خصوصاً این در مورد ما طلبهها خیلی مهم است. بعضی از آقایان وقتی در مبارزات قرار میگرفتند، قبل از انقلاب وقتی در شکنجهگاههای ساواک قرار میگرفتند، به هیچ وجه اعتقادات خود را از دست نمیدادند.
این موضوع مهم است، این برای خود من تجربه شد، سال ۱۳۹۳ وقتی وهابی من را دستگیر کردند و به آنجا رفتیم. فقط به من گفت: تو یک تعّهد بده که دیگر صدای خود را در بقیع بالا نمیبری و برو. گفتم: نه من تعهّد ندارم که بدهم. گفت: چرا؟ گفتم: من که صدای خود را بالا نبردم. مداح صدای خود را بلند کرد، شرطهها آمدند او را بگیرند، دیدند من روحانی هستم و من را گرفتند. خود من در آنجا به این نتیجه رسیدیم که نباید نسبت به آن چیزی که معتقد هستم سستی داشته باشم. من را دو روز هم آنجا گرفتار کردند و صدمه خوردم امّا این برای من بهتر بود و کار به جایی رسید که آن قاضی هم از من خواهش کرد که مفاتیح را به او هدیه بدهم. به او گفتم: مفاتیح را به شما هدیه میدهم به شرط اینکه از آن استفاده بکنید. ما را هم تبرئه کرد، اینها لطف خدا بود. اگر آدم نسبت به اعتقاد خود محکم باشد، اعتقادات او اگر اعتقادات واقعی باشد، به سرعت از آن سرنمیگردد.
قرآن اینجا میفرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»[۶] این «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» یعنی استواری برای این آدم نبود در آن چیزی که با ما معاهده بست. اینکه بندگی شیطان را نکند، اینجا عزم نداشت. عزم بعد از تصمیم است. لذا باید مواظب باشیم که در اعتقادات خود یک مقداری…
خصوصاً باید اعتقادات ما روحانیها خیلی محکم باشد. راحت هر لقمهای را نخوریم، به راحتی خانهی هر کسی وارد نشویم. راحت دربارهی هر کسی حرف نزنیم. اینها مهم است. همهی اینها اعتقاد میخواهد. اگر اعتقاد اعتقاد راسخ باشد و عزم در آن باشد، انسان را در صراط مستقیم مستقیم میکند و الّا متزلزل است. امروز میگویند: این طرف، به این طرف میرود، فردا به یک طرف دیگر میرود. این فایدهای ندارد.
نکتهی دوم در بحث استکبار است و آن که قرآن کریم فرمود: «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»[۷] این استکبار به معنای بزرگتر بودن شیطان نبود، این نبود که شیطان نسبت به آدم اکبر بود، یعنی طلب کبر میکرد، کبریائی هم فقط مخصوص ذات احدیّت است، کسی تکبّر بکند معلوم است اخلاقاً کار او درست نیست. کسی که اسکتبار بکند
– خود را بزرگتر از بقیه بداند. تکبّر برای کسی است که خود را بزرگتر از بقیه بداند. آقای قرائتی میگفت: یک روز سحر داشتم میرفتم، دیدیم یکی از این کسانی که رفتگر است، مشغول به کار است. گفتم: امروز بروم یک سلام و احوالپرسی با این بندهی خدا بکنم. نزدیک او رفتم و یک سلام خیلی گرم و احوالپرسی خیلی گرم با او کردم، این بندهی خدا بسیار خوشحال شد. او آقای قرائتی را میشناخت. اگر کسی در برابر هر کسی تکبّر بکند… یکی از چیزهایی که خصوصاً من و شما باید دقّت داشته باشیم، این است که بندگان خدا را با چشم حقارت نگاه نکنیم. اگر به چشم حقارت نگاه کردیم، کار ما بسیار دشوار میشود. معلوم نیست آخر و عاقبت من و شما و آن کسی که ما خیلی او را کوچک میشماریم به کجا برسد.
خیلی بزرگان با خیلی از افرادی که ظاهر خیلی بالایی نداشتند، همنشینی میکردند، چون آدمهای خیلی خوبی بودند، آدم حسابی بودند. آنچه که مسلّم است که نزد خدا به انسان ارزش میدهد و انسان ارزشمندتر میشود، تقوا است. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۸]، «اکرم»، «أتقی» هر دوی آنها افعل تّفضیل است. گرامیترین و با ارزشترین انسانها، با تقواترین آنها است.
تقوا هم هر چه شما در راستای خدانگهداری عمل بکنید… نه اینکه خود شما خدا بشوید، خدا نگهدار بشوید. یعنی باید در برابر بندگان خدا متواضع باشید. همانطور که در آن روایت حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) یکی از ارکان دین را فرمودند: «التَّوَاضُعِ»؛ «وَفَاءً بِالْعَهْدِ … وَ حُسْنَ الْخُلُق (و التواضع)»[۹] سه چیز را فرمودند که رکن دین است. کسی که دیندار است باید سه چیز را داشته باشد.
سومین مورد آن را فرمودند: التَّوَاضُعِ» است. ما حسن خلق نداریم، عهد و پیمانها را هم عمل نمیکنیم «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»[۱۰] متزلزل است، از زمان جد خود تا به حال این عهدها را شکستیم. اقلاً در برابر انسانها تواضع داشته باشیم.
پیامبر اکرم به عنوان کاملترین انسان و اشرف مخلوقات آدم اینگونه تواضع دارد که در برابر صبیان سلام بکند. میفرماید: من به صبیان سلام میکنم، اینقدر این عمل را تکرار میکنم تا در امّت من سنّت بشود. حالا نگاه میکنید خواهر با خواهر و برادر با برادر به این دلیل تکبّر میکند که به او سلام نمیکند، شما به او سلام بکنید. یعنی توقّع دارند که به او سلام بکنند. جالب هم این است که هر دو هم اینطور هستند. طرفین هر دو اینطور فکر میکنند. قصهی سربازهای شاه عبّاس شده است و آب آوردن و ریختن در استخر. هزار سرباز و هزار نوکر را جمع کردند، گفتند بروید مشکها را جمع بکنید و در استخر بریزید. یک پیرمردی در میان اینها بود. گفت: من سن زیادی دارم، چطور این همه مسافت را بروم و این مشک را پر از آب بکنم و بیایم؟ به جایی رفت و این مشک را پر از هوا کرد. سر آن را هم بست. در میان جمعیت هم مدام اظهار خستگی میکرد و میآمد. شاه آمد بالای سر استخر ایستاد گفت: همه بندهای مشکها را باز بکنند، به محض اینکه من دستور همه درب مشکها را یک دفعه رها بکنند تا این استخر یک دفعه پر از آب بشود. وقتی دستور آتش آمد که در مشکها رها شد، یک قطره آب در استخر ریخته نشد. همه همین فکر را کرده بودند. نه آن پیرمرد آن فکر را کرده باشد، همه همین فکر را کرده بودند، همه هوا آورده بودند.
اگر کسی واقعاً متکبّر است و بر شما ثابت شده است که او نسبت به تواضع شما تکبّر میکند، ده بار به او رسیدید، به او سلام کردید، به شما جواب نداده است، به شما احترام نکرده است، در مقابل او بلند شدید و او روی خود را برگردانده است، این را تکبّر میگویند. شما هم باید در برابر او تکبّر بکنید. امّا برادر شما یا کوچکتر از شما است یا بزرگتر از شما است اگر شما تکبّر بکنید درست نیست.
- تکبّر نیست ولی عرف است. حالا درست است پیغمبر به کوچکترها سلام میکردند، این برای این است که به ما یاد بدهند ولی به این معنا نیست
– این حرفها که شما میگویید برای نظام است که باید هر کسی در رتبهی خود به بالاتر از خود احترام بکند امّا در طلبگی این نیست. لذا مواظب باشید، ذهنیّات سی سالهی نظام خود را نیاورید اینجا بخواهید برای ما پیاده بکنید.
- شما یک نفر را به من نشان بدهید که اینطور رفتار کرده باشد که آن بزرگتر به شما سلام کرده باشد.
– اوّلاً که ائمّه سمبل و اسوه و الگوی این کار بودند، در میان بزرگان من یک بار دیگر هم مثال زدم. آیت الله شبیری زنجانی عصرها در دفتر خود -که منزل قبلی مرحوم شهید موسی صدر است- یک ساعت و نیم قبل از مغرب جلوس دارد. هر کسی وارد بیت ایشان میشود، آن محلّی که نشسته است چه عام بود و چه روحانی باشد، به احترام او جلوی پای او بلند میشود. قبلاً که سن ایشان کمتر بود، روی زمین مینشست، تمام قد از روی زمین بلند میشد. الآن که سن ایشان بالا رفته است و دیگر نمیتواند، یک میز و صندلی است، دسته هم گذاشتند. بلا استثناء هر کسی که میآید، ایشان به احترام او بلند میشود. افراد زیادی را میتوانم مثال بزنم. در نظام شما نبوده است امّا در نظام ما وجود دارد.
البتّه این را هم بگویم ایشان (کسی که سؤال کننده است) هم حق دارد. چون بعضی از آخوندها که ایشان با آنها معاشرت داشته است، همیشه به آنها سلام کرده است. کسی به ایشان سلام نکرده است. امّا ما باید یاد بگیریم به کوچک و بزرگ، به همهی احترام بکنیم و پیش قدم در سلام باشیم. روایت داریم -حالا سند و مدرک را الآن نداریم چون هر روایتی میگویم باید سند آن را هم بگویم، جزء «من بلغ» است و قاعدهی تسامح در ادلّه را اینجا پیاده بکنیم- که فرمودند: سلام کردن اگر صد تا ثواب داشته باشد، نود مورد آن برای کسی است که پیش قدم در سلام است و مستحب است امّا کسی که جواب میدهد اوّلاً واجب است. یعنی اگر تکلیف را انجام نداد، معصیت کرده است. ثانیاً یک دهم ثواب برای او است. این مهم است.
تکبّر چیز خوبی نیست ولو اینکه تو فکر بکنی که «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»[۱۱] گرچه اعتقاد تو این باشد که آتش برتر از گل باشد. امّا دلیل بر این نمیشود که تو آدم برتری باشی، او آدم خوبی نباشد. مواظب باش در برابر آن تواضع را داشته باشید. اگر تواضع داشته باشید، ضرر نمیکنید. اگر انسان در برابر هر کسی تواضع داشته باشد، این تواضع برای او اثر دارد.
خود سلام کردن را تجربه بکنید. در این جامعه، به جوانها، به این کسانی که میگویند: الآن مردم روحانیت را احترام نمیکنند، شما درست آخوندی بکنید، اگر به شما احترام نکردند هر چه خواستید بگویید. روحانیون قدیم وقتی به مردم میرسیدند احترام میکردند و برای مردم عزّت قائل بودند. امّا الآن متأُسّفانه ما یک مقدار آن وظایف خود را انجام نمیدهیم، چون یک مقدار علماً و عملاً عقب ماندیم.
اگر ما بفهیم چه آثاری در تواضع برای مؤمن وجود دارد، دیگر تکبّر نمیکنیم. علّت تکبّر کردن ما، جهل ما است. علّت جهل، غفلت است. اگر غفلت در ما نباشد، باعث نمیشود ما جاهل بشویم، جاهل هم که شدیم هیچ چیزی آن را از بین نمیبرد مگر اینکه عالم بشویم. در راستای رسیدن به علم و واقعیت هم تواضع کارساز است.
تواضع رکن دین است. یعنی ستونی برای دیندار است که اگر سه ستون فرض کردیم و یکی از آنها مشکل داشته باشد، آن بنا فرو میریزد. همانطور که اخلاق اینطور است.
اصلاً خود اخلاق هم یک نوع تواضع است که در روایت ستون دیگر دین است. «حُسْنِ الْخُلُقِ» حسن الخلق را نگفتند که بخندد. میفرماید: اوّلین مورد آن (حسن خلق) افشاء السّلام است. یعنی سلام کردن است. اگر کوچکتر هم به شما سلام میکند، تو افشاء السّلام داشته باش، سلامی بکن که آن طرف جذب بشود.
– بله، اینها خیلی مهم است. من به یاد دارم سرویس کودکستان داشتم، بچّههای شش ساله را به مهدها و آمادگیها میبردم. بچّهها شعر میخواندند میگفت:
به هر که روبروییم اوّل سلام گوییم
سلام عزّت آرد خیر و سعادت آرد
آنچه که از این آیات و قصص و بحثها راجع به خلقت حضرت آدم، بحث شیطان و چگونگی اینکه سجده بر حضرت آدم نکرد، بود این است که «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینََ»[۱۲]، «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»[۱۳] و در سورهی مبارکهی طه فرمود: «ابی»[۱۴] استکبار بسیار بد است و مواظب باشیم که ما هم آن عمل شیطان را در وجود خود نهادینه نکنیم، برعکس آن باید تواضع داشته باشیم. این یک نکته است.
نکتهی دوم هم که اوّل گفتیم بحث اعتقادات است. اعتقادات خود را به هر چه که در آن هستید مستحکم بکنید والّا مصداق همین آیه میشویم که فرمود: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ»[۱۵] چرا «فَنَسِیَ»؟ چون غفلت کرد. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» استوار در اعتقاد خود نبود. اگر ما هم در اعتقادات خود استوار و مستقیم نباشیم، متزلزل میشویم. متزلزل شدیم وقتی زمینه عوض میشود، ما به سرعت رنگ خود را عوض میکنیم.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۱٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۴]– سورهی اعراف، آیه ۱۱٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۶]– سورهی طه، آیه ۱۱۵٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۸]– سورهی حجرات، آیه ۳٫
[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۳۹٫
[۱۰]– سورهی طه، آیه ۱۱۵٫
[۱۱]– سورهی اعراف، آیه ۱۲ و سورهی ص، آیه ۷۶٫
[۱۲]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۱۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۱٫
[۱۴]– سورهی طه، آیه ۱۱۶٫
[۱۵]– سورهی طه، آیه ۱۱۵٫
TafsirRezvan_02_34_05.mp3
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.