تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۱ و ۳۲ جلسه ۲ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۲ جلسه تفسیر آیه سی و یکم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۳۱) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۱ و ۳۲ جلسه ۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۲ جلسه تفسیر آیه سی و یکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۳۱) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (۳۲) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (۳۳)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و خدا همه نامها [ىِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس [هویت و حقایق ذات موجودات را] به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از نامهاى ایشان خبر دهید، اگر [در ادعاى سزاوار بودنتان به جانشینى] راستگویید. (۳۱) گفتند: تو از هر عیب و نقصى منزّهى، ما را دانشى جز آنچه خودت به ما آموختهاى نیست، یقیناً تویى که بسیار دانا و حکیمى. (۳۲) [خدا] فرمود: اى آدم! فرشتگان را از نامهاى آنان خبر ده. پس هنگامى که نامهایشان را به فرشتگان خبر داد [خدا] فرمود: آیا به شما نگفتم که من یقیناً نهانِ آسمانها و زمین را مىدانم، و به آنچه شما آشکار مىکنید و به آنچه پنهان مىدارید، دانایم؟ (۳۳)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۱ و ۳۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۳۱) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (۳۲) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (۳۳) [۱].
به دنبال بحث روز گذشته در مقام اسماء بودیم که دامنهی اسماء را بیان کردیم. بعد در آیهی بعد فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» کلمهی غیب را در اینجا آورده است. پیرامون کلمهی غیب باید مطالبی را بگوییم.
کلمهی غیب یعنی آن چیزی که از حواس بشر بیرون است، پنهان است، یعنی در حواس پنجگانه نیست. نه دیدنی است، نه شنیدنی است، نه ذائقه میتواند آن را درک کند و نه میشود آن را لمس کرد و نه میشود آن را حس کرد. لمس، شنیدن، دیدن، چشیدن، گفتن، اینها حواس پنجگانه است. اگر حواس پنجگانه نتواند چیزی را درک کند و حس کند به آن غیب میگویند. یعنی چیزی که از انسان پنهان است. این مراد از کلمهی غیب است.
امّا در اینجا میفرماید علم غیب مختص به ذات احدیّت است، مختص به ذات خدا است. در آیات بسیاری در مورد این کلمه بحث شده است. مثلاً در سورهی مبارکهی جن میفرماید: «فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً»[۲] بر هیچ کسی غیب خداوند ظاهر نمیشود. علم غیب خدا بر هیچ کسی ظاهر نخواهد شد. «أَحَداً» دلالت بر عموم میکند یعنی هیچ کسی. هیچ کسی در علم غیب خداوند نمیتواند چیزی را بفهمد. «یُظْهِرُ» یعنی کسی برای او اظهار نمیکند.
در سورهی مبارکهی اعراف دارد: «لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ»[۳] اگر غیب میدانستم قطعاً خیر بیشتری میاندوختم. این امر اضافی است. البتّه خود کلمهی غیب یک امر اضافی است و مشکّک است، یعنی مقول به تشکیک است و نسبت به افراد فرق میکند و آن چیزی است که ما بین غایب و مغیب عنه است. بنابراین نسبت به اشخاص متفاوت است. ممکن است یک چیزی برای کسی غایب باشد و برای کسی دیگر غایب نباشد. یک کسی یک چیزی را حس کند و کسی دیگر نتواند بفهمد.
- این غیر از حواس پنجگانه هستی به وجود بیاید یا نه؟
– بله، حتّی در همان حواس ظاهری هم بعضی اوقات برای کسی ظاهر است و برای کسی ظاهر نیست. ببینید شما گاهی اوقات یک چیزی را پشت این ستون میبینید، یعنی با چشم آن را حس میکنید و من نمیبینم. برای شما ظاهر است و برای من غایب است. آن چیزی که مسلّم است این است که اوّل امر کلمهی اضافی ما بین مغیب و غائب و غیب است، ثانیاً مقول به تشکیک است. بنابراین نسبت به اشخاص متفاوت میشود. برای بعضیها غایب میشود و برای بعضیها غایب نمیشود.
امّا آن چیزی که مسلّم است از عقل پوشیده نیست و اینکه خداوند عالم به غیب است یعنی هر آنچه که بر بندگان خدا پوشیده است بر خدا پوشیده نیست. بنابراین آن چیزی که مسلّم است این است که علم خدا علم حضوری است، یعنی خدا بر هر چیزی حاضر و ناظر است. ما باید به دنبال باشیم تا چیزی را به دست بیاوریم. امّا علم خداوند حصولی نیست، علم او حضوری است.
در سورهی مبارکهی طلاق میفرماید: «أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً»[۴] خداوند به همه چیز «بِکُلِّ شَیْءٍ» یعنی به همهی آن چیزی که وجود دارد، به همهی هستی، به همهی چیزها… کل از الفاظ عموم است و شیء هم از الفاظ عموم است. «أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً» خدا به همهی آنچه که است، از نظر علم احاطه دارد.
یا در سورهی بقره، داریم: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»[۵] خدا نسبت به همه چیز علم دارد. حالا پیغمبر، ائمّهی اطهار، انبیاء نسبت به غیب علم دارند، البتّه تفاوت میکند. با علم خدا خیلی فرق دارد. علمی که اهل بیت و پیغمبر و انبیاء داشتند مانند نهری میماند که متّصل به دریا و اقیانوس باشد. علم الهی مانند اقیانوس و دریاهای بیکران و بیانتها فرض کنید و جویی که از آنها منشعب شده است و گرفته شده است به اهل بیت و ائمّهی اطهار و پیغمبر وصل کنید. علم آنها نسبت به علم خدا اینگونه است. علم آنها نسبت به غیب هم همینطور است. حالا خداوند بر همه چیز عالم است، علم خدا غیر متناهی است و علم غیر خدا متناهی است. آن چیزی که ائمّهی اطهار، پیامبران و پیغمبر خاتم عالم هستند به افاضهی خداوند عالم هستند. علم لدنّی خدا به آنها رسیده است و از آن علم دارند، نه اینکه از خود چیزی داشته باشند. این چیز مسلّمی است.
بله، آن چیزی که مسلّم است این است که علم انبیاء، علم پیامبر، علم اهل بیت نسبت به سایر مردم قابل مقایسه نیست. علم آنها خیلی بالاتر است. امّا عرض کردیم که متصّل به علم خدا است مانند نهری که به دریا و اقیانوس وصل باشد. آنها اینگونه علم دارند. امّا آن چیزی که مسلّم است این است که موجودات و انسانهای دیگر میتوانند به بعضی از علم دست پیدا کنند، امّا باید آن راهی را که اهل بیت و ائمّهی اطهار و انبیاء فرمودند طی کنند تا به آن چیزها دست پیدا کنند. در جملهی بعدی میفرماید: خداوند تبارک و تعالی «إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ».[۶]
یک بحث دیگری داریم یعنی بحث «أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» ما یک بداء داریم و یک ابداء داریم. بداء نسبت به مخلوق و خالق دارای دو معنا است. نسبت به مخلوقات ظهور بعد از خفا است، نسبت به حق اظهار بعد از اخفا است. ظهور بعد از خفاء. معنای این فرق میکند. معنای این ثلاث مجرّدی است، امّا نسبت به حضرت حق اظهار بعد از اخفا است. این باب افعال است، باب ثلاثی مجرّد است. مثلاً بداء در تکوینیات مانند نسخ در تشریعیات است که این امر موجب شده است که اصلاً اهل سنّت و مخالفین منکر بداء شوند و بگویند نداریم. آن چیزی که ملاحظه کنند معنای اوّل را فرض کنند، امّا خاصّه یعنی شیعه، ما شیعیان آن چیزی که به بداء قائل هستیم به ملاحظهی معنای دوم است، همانطور که موحّدین یهود و نصرانی از منکر هستند. امّا آن چیزی که مسلّم است ما قبول داریم و آن هم به معنای دوم ما بداء را قبول داریم که البتّه آن بحث جای خود را دارد، ما فقط اشاره داشتیم.
ببینید آن چیزی که در این کلمه است نسبت به آن چیزی که خدا میخواست آدم را خلق کند و به ملائکه اعلام کرد و ملائکه آنها را نمیدانستند. لذا این بحث ابداء پیش آمد، یعنی اظهار شد آن چیزی که اخفاء داشت. برای ملائکه اظهار شد به آن چیزی که خداوند میدانست لذا بیان فرمود. اینکه ملائکه گفتند: « أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءُ»[۷] یا اینکه گفتند: «لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»[۸] ما فقط آن چیزی که شما به یاد دادید بلد هستیم. لذا در این صورت مسلّم است که این «ما» در «ما عَلَّمْتَنا»، «ما» عامّه است، «ما» موصوله است و در «ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»[۹] این «ما» موصوله است و معنای عموم دارد. لذا هر دو دلالت بر این میکند که در هر دو همین معنا است و خداوند به آنها میگوید نباید کتمان چیزی را بکنید.
آن چیزی که مسلّم است این است که ملائکه از وجود واقعی انسانی که از خاک و زمین آفریده میشود غافل بودند و نمیدانستند. به همین جهت برای آنها سؤال پیش آمد که برای چه آدم را میخواهد خلق کند؟! آن سرّ وجود آدم از جهت خلق در زمین و عالم مادّه بر این بوده است که قابلیّت تکامل و تعالی را داشته است. قابلیّت تعلیم اسماء را داشته است، در حالی که آنها قابلیّت تعلیم را نداشتند و نمیتوانستند تکامل داشته باشد که دیروز بحث اختیار را هم گفتیم.
- «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»[۱۰]
- بله، این را عرض کردیم، ولی در اینجا میگوییم آن چیزی که مسلّم است و برای ملائکه پوشیده بود و بعد خدا آن را اظهار فرمودند همین بود؛ تعلیم اسماء به حضرت آدم که البتّه خود کلمهی حضرت آدم و شخص آدم اینجا خصوصیّتی ندارد. این «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۱۱] نه فقط حضرت آدم، بنی الآدم همه شامل این کلمه میشوند. همهی بنی الآدم میتوانند تعلیم اسماء را داشته باشند. خصوصیّت آدم از جهت عالم مادّه و زمین و خاک که آفریده میشود اینگونه است که قابلیّت تعلیم را پیدا میکند که زمینهی تعالی و رشد را پیدا میکند که ملائکه این را نمیدانستند.
- حاج آقا این «أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ».[۱۲] دلیل بر این است که ملائکه معصوم نیستند.
- ببینید وقتی ما بین دو شیء ارتباط سنجی میکنیم بحث ملکه و عدم ملکه است. اصلاً بحث معصیّت برای ملائکه معنا ندارد. آنها قوّهای ندارند که بخواهند تمرّد کنند! ملائکه نمیتوانند تمرّد کنند، اصلاً معنا ندارد. قوّه تمرّد در آنها وجود ندارد. آنها محضاً بر آنچه که خدا آنها را آفریده است عمل میکنند.
- درست است، ولی این فرمایش میگوید شما کتمان میکردید، یک چیزهایی میخواستید بگویید ولی نگفتید.
- نه، «وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» هیچ وقت شما نمیتوانید آنها را کتمان کنید.
- نه، مخفی کاری میکردند.
- نه، مخفی کاری نمیکردند. ببینید «ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» را اشتباه معنا نکنید. معنای بداء و ابداء و اختلافات بین مسلمانها و اختلاف بین موحّدین که همهی اینها در علم فلسفه بحث شده است.
- در آنچه شما آشکار میکنید و پنهان میداشتید. یعنی قبلاً اینها پنهان میداشتند.
- نه، این بحث «أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ» میخواهد بگوید آن چیزی که در دل دارید، آنچه که در سینه دارید «إِنِّی أَعْلَمُ» من میدانم، «وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» شما هم هیچ وقت نمیتوانستید آن را کتمان کنید. «أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ» من آگاه بودم بر هر آنچه که شما در باطن داشتید و ابداء میکردید «وَ ما کُنْتُمْ» و آن چیزی که همیشه به دنبال کتمان آن بودید. ببینید خدا همه چیز را میداند.
در آیات دیگری داریم: «أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»[۱۳] خدا نسبت به همه چیز عالم است و چیزی پیش خدا پنهان نیست. هر چیزی که وجود دارد برای خدا ظاهر است. منتها یک وقت شما یک چیزی را دارید حالا آن را روشن میکنید. نسبت به ملائکه میگویند این ابتدا مخفی بوده است و بعد آن را بداء میکنند، یعنی ظاهر میکنند. یک وقت یک چیزی را اخفاء میکنند.
ببینید این معنا را گفتیم، آیا معنای اخفاء منظور اینها است؟ یعنی اینها مخفی کاری میکنند یا نه، درون آنها مخفی است، حالا بداء میکنند یعنی آن را روشن میکنند. یک وقت یک چیزی را کتمان میکنند. این نسبت به انسان خیلی روشن است. در بحث شهادت، در آیات آخر سورهی مبارکهی بقره داریم شما نباید شهادت را کتمان کنید، یعنی آن چیزی را که شاهد آن بودید نباید کتمان کنید. یعنی چه؟ یعنی نباید آن را اخفاء کنید، پنهان کنید. آن چیزی را که شما میدانید بیاید بیایید بگویید، یعنی آن چیزی که مسلّم است این است که خدا میفرماید من هر آنچه که شما میدانید و روشن است و هر آنچه که دائماً به دنبال مخفی کردن آن هستید میدانم.
- حاج آقا بالاخره مسلّم در این آیات بوده است که خطا انجام دادند.
- نه، غافل بودند، نمیشود گفت خطا بوده است.
- این اعتراض نیست. ببینید ما این را گفتیم. اوّلاً سؤال اینها سؤال استفهامی بوده است. سؤال اینها این نبوده است که اعتراض باشد که چرا میخواهید آدم را خلق کنید.
– اگر کسی مطیع محض باشد حتّی این سؤال هم…
- نه خود آنها گفتند که ما همیشه در تسبیح تو هستیم، حمد تو را میکنید و تو را تقدیس میکنیم. نگفتند چرا میخواهید او را خلیفه قرار بدهید و ما را خلیفه قرار نمیدهید؟ اصلاً این بحث نیست. یا اینکه نگفتند چرا میخواهید او را خلق کنید؟ آن چیزی از روایات که در ذیل این آیه بر میآید این است که آنها میخواستند بفهمند برای چه خدا میخواهد چنین موجودی را خلق کند و خلیفه قرار بدهد؟ چون سابقات ذهنی یا از خلقهای قبلی خدا میدانستند یا تصوّر ذهنی داشتند و حتماً خدا به آنها افاضه فرموده است که یکی از خصوصیّات هر کسی که روی کرهی زمین خلق شود این است که فساد میکند، یکی از خصوصیّات او این است که خون هم را میریزند. عرض کردیم حتّی حیوانات هم همینطور هستند. شما الآن حشرات را نگاه کنید که بعضی، بعضی را میخورند و نابود میکنند. این خصوصیّت عالم خاکی است.
حالا خدا میخواهد خلیفهای را در این عالم خاکی قرار بدهد، اینها آن چیزی را که خدا میداند نمیدانند. آن چیست؟ قابلیّت تعلیم اسماء را آدم دارد و اگر کسی این اسماء را یاد بگیرد قابلیّت تعالی دارد و میتواند رشد کند. ملائکه قابلیّت تعلیم اسماء را ندارند. لذا خداوند هم فرمود: «أَ لَمْ أَقُلْ»[۱۴] حالا فهمیدید من چیزی میدانم که شما نمیدانید و آن چیزی که من میدانم نسبت به آن چیزی که شما ظاهر دارید و آن چیزی که شما میخواهید مخفی کنید میدانم. شما چیزی در اختیار ندارید، من همه را میدانم.
– ملائکه قدرت تعالی یافتن و رشد یافتن ندارند، پس چطور شیطان رئیس ملائکه شد؟
- اوّلاً شیطان ملک نیست، جزء ملائکه نیست. تصریح قرآن است که شیطان «مِنَ الْجِن» از اجنّه بوده است. منتها به جهت عباداتی که داشته است مقام او در ردهی ملائکه میرسد.
- پس قابلیّت رشد دارند.
- جن داشت، ملائکه نداند. جن از خاک است، شیطان از آتش است. آتش هم از زمین است.
– نه، ملائکه اعتراض کردند، شیطان اعتراض نکرد. منتها خدا شیطان را به جهت عبادات خود به مقام بالا برده بود و آنها همگی مأمور شدند که آدم را سجده کنند.
چون ملائکه تمرّد نداشتند و سجده کردند. امّا شیطان و انسان، آن جن و این هم انس همه در یک ردیف تکلیف دارند. چون در یک ردیف تکلیف دارند میتوانستند و اختیار داشت. چون اختیار داشت «أَبى وَ اسْتَکْبَر»[۱۵] ابا کرد و تکبّر کرد. آن چیزی که دربارهی آدم و زمین و عالم خاکی مسلّم است این است که ملائکه غافل بودند که چه خصوصیّت نابی در این عالم مادّه است که آن موجودی که خدا میخواهد در این زمین خلق کند باعث میشود که آن شرایط خاصّه را داشته باشد و آن تعلیم اسماء است. لذا اینجا اعتراض کردند؟ نه، اینجا میخواستند حکمت را بفهمند.
لذا خداوند در این آیات بیان فرمود و تمام آنها را برای آنها بیان کرد. حالا این بحثی که داشتیم و آن چیزی که مسلّم است این است که آن چیزی که در مقام بیان حقیقت شیء بیان میشود را علم حکمت دائر مدار است که علم حکمت سرآمد علم معقول است.
[۱]– سورهی بقره، آیات ۳۱ تا ۳۳٫
[۲]– سورهی جن، آیه ۲۶٫
[۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۸٫
[۴]– سورهی طلاق، آیه ۱۲٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۲۹٫
[۶]– همان، آیه ۳۳٫
[۷]– همان، آیه ۳۰٫
[۸]– همان، آیه ۳۲٫
[۹]– همان، آیه ۳۳٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۱۱]– همان، آیه ۳۱٫
[۱۲]– همان، آیه ۳۳٫
[۱۳]– سورهی ق، آیه ۱۶٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۳۳٫
[۱۵]– همان، آیه ۳۴٫
بازدیدها: 1
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.