تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۶۹ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۶۹
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
«یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ».[۱]
مقدمه
نکات اجمالی در بحث این آیه که آخرین آیهای است که در توصیف منافقین است و بعضی از اوصاف منافقین را بیان میکنم تا بحث مشیّت و اراده را دنبال بکنیم.
«یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ»، «یَکادُ الْبَرْقُ»، یعنی «یقربُ» یعنی نزدیک است بر اینکه آن روشنایی و برق از چشمها به صورت حالت حدقه زدن بیرون بیاید.مراد از کلمهی «یَکادُ» یعنی «قَرُبَ»، «یَقرَبُ». نزدیک است. این حالتی را دارد که یعنی با سرعت (این کار انجام میشود) و به معنای اینکه کسی یک چیزی را حالت ربودن دست بگیرد.
در روایت هم راجع به عمر فرمودند: عمر انسان و فرصتهای انسان ربودنی است. «الْفُرَصُ خُلَسٌ»[۲] که فرصتها ربودنی است کأنّه بر یک جوی آبی که نشستهاید، یک میوههای از داخل این جوی رد میشود، اگر خواستید میوهای که روبروی شما است را بگیرید، باید فوراً آن را دریابید. «خُلَسٌ» در عبارت فارسی یعنی ربودنی است و الّا رد میشود و باید به دنبال آن میروید. حالا یا به آن میرسید یا نمیرسید، آن یک حرف است.
معنای «یَکادُ الْبَرْقُ» این است که به سرعت کامل آن سرعت برق برای او ایجاد میشود. «یَکادُ» هم از افعال مقاربه است. افعال مقاربه راجع به این بود که معنای را به ما بعد خود میداد. در اینجا معنای نزدیک شدن را در «کَادِ»، «یَکادُ» میدهد.
مراد اینجا این است که دیده و چشم – به معنای آن است که بیننده است- باید یک چیزی را به سرعت بگیرد.
با دیدن نور ، چشم منافقین از حدقه بیرون میآید
در اینجا راجع به منافقین که عرض میکنیم آنها یک دیدهای، یک بینشی راجع به امور دارند، یک باره برای آنها یک برق حاصل میشود، به طوری که چشم آنها میخواهد از حدقه بیرون بیاید.
تشبیهی که اینجا میکنند بر این است که وقتی پیامبر گرامی از طرف خدا همراه با معجزات باهرات مبعوث میشوند، یک باره یک انفجاری ایجاد میشود که برای همهی انسانها یک نوری را تلألؤ میکند، این نکته بسیار مهم است.
آیهی کریمه این تشبیه را در رابطه با منافقین بیان میکند -قبلاً هم این بیان شده بود- که برق دعوت پیامبر چنان است که آنها را نسبت به آن کاری که پیغمبر انجام میدهد، متحیّر میکند.
لذا با آوردن احکام و دستورات الهی در توحید همراه با معجزات باهرات، یعنی معجزاتی که دارای ادلّه و برهانهای بسیار واضح و روشن است، همهی آنها را متوقّف میکند. کأنّه بیابان تاریکی است که شبهای تاریکی بارانی است، ابر کاملاً آسمان را پوشانده است رعد و برقی که ایجاد میشود، طرف را کاملاً حیران و سرگردان میکند.
همهی عقول در وجود پیامبر و ظهور پیامبر حیران و سرگردان شدند و وجود حضرت رسول اکرم در انظار مسلمین همهی آنها -که منظور منافقین هستند- را رسوا میکند، به طوری که اینها تا زمانی که پیغمبر زنده بودند، جرأت اظهار مخالفت را نداشتند و بعد از پیغمبر دیگر هر کاری توانستند کردند. این نکاتی بود که حالا در این مقام بحث شده بود.
دو کلمهی مهم در این آیه وجود دارد که بحثهای کلامی در آن وجود دارد. یکی کلمهی مشیّت -جلسهی گذشته یک اشارهای به آن کردیم- و دیگری کلمهی شیء که مراد از کلمهی شیء چیست.
اوّلاً آیا مشیّت با اراده یکی است یا دو تا است؟ مسلّم از نظر لفظ متغایر هستند. هم مشیّت از «شاءَ» گرفته شده است و هم مهموز اللام است.
آنچه که در معنای آن مسلّم است این است که: خداوند اراده میکند بر آنچه که انسان اختیار میکند، این بهترین معنای مشیّت است. مشیّت به این نیست که بگوییم: خدا هر طور که خود دوست داشته باشد، کن فیکون میکند. مشیّت الهی دایر مدار خواست و اختیار ما است. یعنی باید آنچه که خدا فرموده است را اراده بکنیم، آن وقت مشیّت الهی شامل ما میشود.
ماآیهی شریفه در بحث هدایت را داشتیم که خداوند هدایت میکند کسانی را که مهتدی هستند، یعنی به دنبال هدایت هستند. اگر کسی به دنبال هدایت باشد، خدا آنها را هدایت میکند.
لذا مشیّت هم لفظاً و هم مفهوماً غیر از اراده است.
- این ادعا که میگویند: مشیّت الهی به این تعلّق گرفت که این، اینطور بشود، این مریض بشود، این بمیرد، چطور با فرمایش شما منطبق است؟
– اوّلاً اینکه ما مصداق مشیّت را به هر چیزی میتوانیم قرار بدهیم؟ نه. ما یک تقدیر داریم، یک مشیّت داریم، یک اراده داریم.
ارادهی حق بر این است که عالم را خلق میکند. لذا در قرآن «ذا أَرادَ اللَّهُ»[۳] داریم. کلمهی اراده را آورده است که وقتی ارادهی حضرت حق باشد، یک چیزی را خلق میکند. یعنی خلق خدا متصوّر بر ارادهی حضرت حق است.
اگر خدا اراده کرد یک کاری را بکند میکند، دیگر هیچ کسی نمیتواند در آن دخل و تصرّف بکند.
امّا کلمهی مشیّت غیر از کلمهی اراده است که لفظاً هم متغایر هستند مفهوم همهی اینها با هم فرق میکند.
آیا مشیّتی که ما اینجا داریم، از صفات ذات حضرت حق است –این را جلسهی قبل اشاره کردیم- یا از صفات فعل حضرت حق است؟
اگر قائل به این بشویم که از صفات ذات است، مسلّم ما قائل میشویم عالم وجود که ما در آن هستیم، زماناً قدیم است و آنچه که الآن است حادث است. اگر آن را از صفات فعل بگیریم، هم ذاتاً و هم زماناً حادث میشود. در صورت اوّل ذاتاً قدیم و زماناً حادث میشود. در صورت دوم هر دوی آنها حادث میشود.
متکلّمین آن را از صفات فعل میدانند، حکما و محقّقین آن را از صفات ذات میدانند. اگر اراده و مشیّت را از صفات ذات دانستیم، آن وقت ذاتاً قدیم است، زماناً حادث است. «العالمُ» ذاتاً قدیم میشود. «العالمُ» زماناً حادث میشود ولی اگر صفات فعل گرفتیم، هر دو حادث میشود.
آنچه که ما باید نسبت به آن دقّت داشته باشیم این است که دچار جبر نشویم. یکی از چیزهایی که وجود دارد این است که بعضی وقتها از همین جاها که بحث مشیّت را…
مثلاً در سورهی مبارکهی آل عمران چند جا داریم: «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»[۴] یا قبل از آن باز داریم که خداوند به هر کسی خواست مال میدهد، به هر کسی خواست… در مورد همهی اینها کلمهی مشیّت را به کار برده است. اگر کسی اینها را اشتباه معنا بکند، اشتباه میکند که دچار جبر میشود. یعنی قائل به این میشود که خدا جبر دارد. یعنی هیچ کسی هیچ کاری نمیتواند بکند.
مختار آفریده شدن انسان
در حالی که اینطور نیست. خداوند انسان را نسبت به سایر موجودات مختار آفریده است، منتها مختار مطلق نیست. امر به بین جبر و اختیار برای انسان وجود دارد. یعنی انسان باید به دنبال ارادهی حق باشد.
آن وقت اگر انسان در راستای ارادهای که خداوند برای او کرده بود که بندگی است، قرار بگیرد، مشیّت حضرت حق به آن حاصل میشود و مشیّت او در راستایی قرار میگیرد که همیشه برای او خوبی است، در مثبتات قرار میگیرد.
اگر انسان غیر خدا را برای خود اراده کرد، مشیّت الهی بر خذلان و ذلّت و بدبختی و گرفتاری برای او حاصل خواهد شد و این را هم عرض کردیم که حالا چگونه انسان اختیار میکند؟
- «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ» نسبت به خداوند تبارک و تعالی نیست، نسبت به شخص است. «مَنْ شاءَ»
- «تُعِزُّ»؟
- «مَنْ شاءَ» هر کسی عزّت را بخواهد، خدا به او میدهد. هر کسی نخواهد نمیدهد.
– «تُعِزُّ» خطاب است.
– اگر بگوییم «تُعِزُّ»، همان جبر میشود.
– اگر مشیّت را به معنای اراده بگیریم، باید در دایرهی جبر وارد بشویم ولی اگر مشیّت را به این صورت معنا بکنیم که مشیّت الهی متوقّف بر این است که انسان اختیار در راه بندگی داشته باشد. آن وقت مشیّت… کلمهی اهتدی را برای همین گفتیم. قرآن هم میفرماید: «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی»[۵] کسی که خدا او را هدایت میکند، خود او دنبال هدایت بوده است. کسی که به دنبال هدایت نباشد، خدا او را هدایت نمیکند.
– ارادهی خداوند بستگی به ارادهی من دارد.
– همین را میگوییم. ما میگوییم: اگر ما بندگی را اراده و اختیار کردیم، آن وقت مشیّت الهی بر این میشود که ما در راه سعادت قرار بگیریم. اگر شیطان و غیر خدا را اختیار و اراده کردیم، آن وقت باز در راهی قرار میگیریم که خود خدا هم «تُذِلُّ»، تُذِلُّ».
«تُعِزُّ» خطاب به خدا است. «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» همهی اینها خطاب به خود حضرت حق است.
موضوع جالب هم این است که همهی خطابات، خطابات مفرد است. یعنی اینها فقط به ذات احدیّت خطاب میشود. عرض کردیم بعضی وقتها میگوید: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[۶] شما فقط من را داعی باشید، آن وقت استجابت کامل است. «أَسْتَجِبْ» هم میآورد، فاء هم نمیآورد، جملهی شرطیّه را هم حذف کرده است. هم جملهی شرطیّه را حذف کرده است، هم فاء را آورده است، اینقدر اجابت نزدیک میشود. یعنی همین که «ادْعُونی» یای متکلّم آورده است،اینجا هم «تُذِلُّ»، «تُعِزُّ»، خود «تَشاءُ» که مشیّت حضرت حق است.
امّا خود کلمهی مشیّت مسلّم است که لفظاً با اراده متغایر است، مهفوماً هم همینطور است. وقتی خلق و خلقت کردن خدا را نظر بکنیم، آن ارادهی حق است.
«إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[۷] که مفسّرین میگویند این کلماتی که اینجا گفته است که «أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» برای تعبیر معقول به محسوس است که ما متوجّه بشویم و الّا «اذا اراد الله» هر چیزی را که خدا اراده کرد «فهو موجودٌ» آن موجود است، همین که اراده بشود، موجود است.
امّا کلمهی مشیّت یک دایرهی واسعی بر این دارد که بندگان خدا باید دنبال ارادهی حق باشند که ارادهی حق بندگی بود. «أَنِ اعْبُدُونی»[۸] که فقط شما من را بندگی بکنید.
اگر ما دنبال بندگی حضرت حق باشیم،آن وقت مشیّت الهی بر این میشود که ما را هدایت بکند. خود قرآن هم میفرماید: «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»[۹] کسی که خدا او را هدایت بکند، خود او به دنبال هدایت بوده است. نتیجهی اهتدی هدایت خدا میشود.
- «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ».
- آن «لَنَهْدِیَنَّهُمْ»، «لَنَهْدِیَنَّهُمْ» است. یعنی متکلّم مع الغیر آورده است، با تأکید همه آورده است. یعنی خدا همهی اسباب و علل را بر این قرار میدهد که آنها را هدایت بکند.
امّا در این چیزی که ما الآن هستیم، در متکلّم مع الغیر آن نیستیم، در متکلّم وحدهی آن هستیم، در توحید آن هستیم.
منتها اینجا توحید حضرت حق بر بندگی یک چیزی است که این را در آیه، در لفظ آورده است. در آیه «ادْعُونی»[۱۰]، «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[۱۱] در این آیه تفسیر زیبایی برای صراط مستقیم داریم.
چه کسی در صراط مستقیم قرار میگیرد؟ هر کسی که خودش بیاید اختیار بکند.
اختیار کردن، برای انسان هفت مرحله دارد که چه چیزی را اختیار بکند.
۱) این است که آن را تصوّر بکند و به آن خطور قلبی میکند که این راه بندگی خدا است.
۲) تصوّر بکند فایدهی این راهی که میخواهد برود و اختیار بکند، چیست.
۳) باید این فایده را بر آنچه که اراده میخواهد بکند تصدیق بکند که این فعلی که انجام میدهد، این فایدهای که متصوّر است مترتّب بر این است.
۴) تصدیق بکند به اینکه فعل برای او نافع است و ترک آن برای او مضر است.
آقای قرائتی (حفظه الله) هر وقت استخاره میکند خوب میآید، یک استخارهی دیگر هم میکند که آیا میشود آن را ترک کرد یا نمیشود. اگر ترک استخاره خوب بیاد، ترک میکنند. اگر استخاره خوب آمده باشد و بعد استخاره بر ترک آن بکند و بد بیاید، دیگر اجرای آن را بر خود لازم میداند.
این بحث همین است. اختیار انسان در مرحلهی چهارم بر این است که بگوید آیا ترک این فعلی که ما میخواهیم انجام بدهیم نافع نیست؟ نه، نافع نیست، پس فعل آن نافع است، باید فعل آن را انجام بدهیم.
۵) مرحلهی پنجم عزم و قاطع شدن بر انجام آن باید باشد. قاطع میشویم که آن کار را انجام بدهیم.
۶) بر این است که اراده کردیم، عزم پیدا کردیم، اختیار کردیم حالا باید آن را به مرحلهی عمل بگذاریم. یعنی با دست و پا و چشم و گوش و آن را به حرکت فیزیکی تبدیل بکنیم.
۷) آن چیزی که ایجاد معنای مصدری میکند که حالا ما روی مثال خیلی ساده برای شما گفتیم.
ایجاد معنای اسم مصدری در عمل
انسان اراده میکند به حمام برود، غسل بکند، همهی این مراحل را طی میکند تا بلند میشود و میرود و دوش را باز میکند و غسل میکند. حالا غسل را انجام داد «غَسَلَ» غسل برای او حاصل میشود. معنای اسم مصدری که میگوییم این است. معنای مصدری که میگوییم یعنی آن غسل برای او حاصل شد. میّت را غسل دادید، این حاصل میشود که دیگر او پاک است، دست به او بگذارید دیگر غسل مسّ میّت لازم ندارد.
انسان اراده میکند در راه حضرت حق بندگی بکند، همهی آن مراحل را که طی کرده است، عملاً هم جهاد کرده است، زکات داده است، خمس داده است، حج رفته است، روزه گرفته است، همهی این کارها را انجام داده است، آن وقت به مرحلهای میرسد که مهدی، یعنی هدایت شدهی حضرت حق میشود. «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۱۲] قرآن هادی برای او میشود.
منتها قرآن در همهی آن مراحل هم برای او دخیل است. چون وسیلهای است که خدا قرار داده است. از طرف خدا هادی است و او را هدایت میکند که مباحث هدایت را هم در قرآن، هم در روایات در چهارده جلسه راجع به کلمهی هدایت گفتیم.
هفت مرحله را که انسان دنبال بکند، آن چیزی که مختار او است، برای او حاصل میشود. اگر مختار او در راه شکر باشد که «إِمَّا شاکِراً»[۱۳] شامل او بشود. آن وقت مشیّت الهی بر عزّت او ، بر هدایت او شامل میشود.
اگر اختیار کردن او در راه کفور باشد، «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» اگر شاکر شد، مشیّت الهی بر «تُعِزُّ»[۱۴] میشود، اگر عکس آن شد، مشیت الهی بر «تُذِلُّ» میشود. «تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ»، «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ» این هر دو طرف را میگوید.
بحث مشیّت الهی دایر مدار بر این است که بنده بخواهد، جبر نیست. خود انسان باید بخواهد. اگر او در راهی که خدا خواست قرار گرفت و اراده و اختیار خود را بر آنچه که رضایت حق است -که در یک کلمه بندگی خدا است- قرار داد، آن وقت مشیّت الهی شامل او میشود که برای او همه چیز حاصل بشود.
آن مصداق همان آیهی «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[۱۵] است؛ همه جا راه برای او باز میشود، هیچ بنبستی ندارد. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[۱۶] رزق و روزی هم، نه رزق و روزی مالی، آن که به طریق اولی میشود، حتّی خدا رزق و روزی معنوی در آن درجات عالیّه و متعالیّه به او عنایت میکند، به طوری که نشود به آن فکر کرد، نشود آن را حساب کرد. نشود بدانید از کجا آمده است. به قول قدیمیها میگفتند: از راه بیگمان، یعنی از راهی که اصلاً نشود گمان آن را کرد، چه برسد به اینکه دیگر یقین داشته باشید. خدا به او میرساند.
در آیهی مورد بحث، بحث مشیّت را که آورده است، کلمهی «لَوْ» را آورده است. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ»[۱۷] خدا خیلی «أرحَمَ الرَّاحِمین» است. یعنی چیزی که ما اصلاً نمیتوانیم تصوّر آن را بکنیم، رحمت الهی خیلی وسیع است.
آن وقت «لَوْ» میآورد، یعنی خدا هیچ وقت در اینجا یک چنین چیزی را نمیخواهد. «لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ» یعنی گوشهای آنها را هم از آنها بگیرد، چشمان آنها را هم از آنها بگیرد؟ نه این کار را نمیکند. چون اگر چشم و گوش را از اینها بگیرد، دیگر نمیشود به اینها انسان بگویید، شاید دیگر نتوانیم او را مورد تکلیف قرار بدهیم، لذا کلمهی «لَوْ» میآورد.
«لَوْ» امتناعیّه که این را هم باز عرض کردیم، باز هم تکرار میکنیم. ادات شرط، حصول شرط اگر ممنوع و محال باشد که مسلّم مشروط هم محال میشود، آن وقت کلمهی «لَوْ» و امثال «لَوْ» را میآوریم که یک دسته از ادات شرط را، ادات شرطیّهی امتناعیّه میگوییم، امّ الباب آن هم «لَوْ» است.
لذا در این مشیّت که در اینجا وجود دارد، یعنی هیچ موقع مشیّت خدا بر این قرار نخواهد گرفت که «لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ» دیگر گوشهای آنها را از آنها نمیگیرد، چشمان آنان را از آنها نمیگیرد امّا متأُسّفانه اینها هم کر هستند، هم کور هستند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ».[۱۸]
اینها به نحوی پلها را خراب کردند که دیگر هیچ وقت اینها به سمت خدا برگشت ندارند، این توصیفی است که در اینجا برای منافقین کرده است.
در عین حالی که عظمت ارادهی رحمانی خداوند در این آیه تلؤلؤ میکند. یعنی خدا هم دارد صفات واقعی منافقین را بیان میکند، هم «أرحَمَ الرَّاحِمین» و رحمانیّت واسعهی خود را این آیه -با کلمهی «لَوْ»[۱۹] که آورده است- بیان میکند. «لَوْ شاءَ اللَّهُ» ولی نمیکند.
حالا مثال بزنیم. فرزند یک پدری هر چه هم ناخلف باشد، در نهایت فرزند خود را دوست دارد. به یکی گفتیم: این نوهی شما چه شکلی است؟ گفت: خیلی زیبا است. به او گفتیم: خیلی هم زیبا نیست امّا تو او را زیبا میبینی. چرا؟ چون نوهی تو است. آبریزش بینی هم که داشته باشد میروی با دستمال پاک میکنی. مادر کثافات بچّه را میشوید، پای فرزند خود را هم بوس میکند. اینقدر نسبت به فرزند خود محبّت دارد. محبّت خداوند متعال نسبت به بندگان که قابل قیاس نیست ولی آن ذات احدیّت که خالق هستی است، همهی بندگان را دوست دارد.
لذا ما هم باید مواظب باشیم یک وقت به چشم حقارت به احدی نگاه نکنیم و الّا قصّهی موسی میشود که آن سگ را میخواست ببرد که جبرائیل فرمود: خدا سلام رساند یا موسی اگر یک قدم برداشته بودی، تو را از نبوّت خلع میکردم. تو فکر کردی این بدترین مخلوق من است. اینطور نیست. هیچ معنایی پیدا نمیکند که آن بدترین مخلوق برای خدا چیست. چون همهی آنچه که در عالم وجود دارد، مخلوق خدا است و خدا آنها را دوست دارد و خدا اراده کرده است، که آنها را خلق بکند.
منتها مشیّت حضرت حق در اینجا به گونهای است که گرچه منافقین راه خذلان و بدبختی را در پیش گرفتند امّا رحمانیّت خدا نسبت به دنیای آنها در نهایت شامل آنها خواهد شد. این کلمهی «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»[۲۰] منظور است.
«إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» که این کلمهی «شَیْءٍ»،این «کُلِّ شَیْءٍ» که میگوییم این از ادات عموم است. خود شیء هم گاهی معنای ادات عمومی میدهد امّا آیا منظور از این شیء هر چیزی است که موجود است یا نه هر چیزی که تصوّر بشود و معدوم است، خدا قادر بر این است که آن را موجود بکند. بحث این برای فردا.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۰٫
[۲]– غرر الحکم و درر الکلم، ۲۴٫
[۳]– سورهی رعد، آیه ۱۱٫
[۴]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۸٫
[۶]– سورهی غافر، آیه ۶۰٫
[۷]– سورهی یس ،ایه ۶۰٫
[۸]– سورهی یس، آیه ۹۱٫
[۹]– سورهی اسراء، آیه ۹۷٫
[۱۰]– سورهی غافر، آیه ۶۰٫
[۱۱]– سورهی یس، آیه ۹۱٫
[۱۲]– سورهی بقره، آیه ۲٫
[۱۳]– سورهی انسان، آیه ۳٫
[۱۴]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۱۵]– سورهی طلاق، آیه ۲٫
[۱۶]– همان، آیه ۳٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۲۰٫
[۱۸]– همان، آیه ۱۸٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۲۰٫
[۲۰]- همان، آیه ۲۰٫
بازدیدها: 0
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.