تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۶۷ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۶۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
«أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ».[۱]
آیهی نوزدهم، سورهی مبارکهی بقره، دوازدهمین آیه در توصیف منافقین است که فرمودند بیان حکایت دوم و ثانیّهای برای حال منافقین است. «کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ» که عرض کردم «صیّب» از «صوب»، «صوبَ» که اجوف واوی است. اینجا «صیّب» صفت مشبّه است و در اینجا مراد از صیّب، وجود مبارک پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که مسلّم آن هم از آسمان حق از سمت خدا نازل شده است و إنشاءالله نور عظمت او بر همهی مکلّفین جنّ و انس تا قیامت پرتو افکنی خواهد کرد.
نتیجهی آن این است که خداوند تبارک و تعالی نفوس مستعده را به وسیلهی این نور مبارک سعادتمند میکند.
این تشابهی که در «کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ» است با حکایت حال منافقین چگونه است؟ همینطور که باران با رعد است، یعنی با صدا است -رعد منظور همان صدای آسمان بر اثر رعد و برق است- دعوت پیامبر هم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با صدای رسا به گوش همهی خلق خدا رسیده است، با سر و صدا بوده است. در عالم پیچید که یک کسی به نام محمّد امین ابن عبدالله بن عبد المطلّب ظهور کرده است و ادّعای نبوّت کرده است و کلام او هم در مرکز جهل و نادانی آن زمان این است: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا».
«فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ»[۲] ظلمتها و تاریکیها که همان جهلها و نادانیها بود در آن زمان وجود داشت. مراد از وجه شبه کلمهی برق، نور علم و معرفت او به صفحهی عالم هستی که منوّر گردد، برق اینجا از این جهت بر خود پیغمبر توصیف میشود.
کلّ منافقین از وجود مبارک حضرت رسول اکرم و از آنچه که ایشان برای خلق خدا آورده است، محروم هستند.
چرا منافقین از وجود مبارک حضرت رسول محروم هستند؟ به خاطر اینکه در حیثیّت طینت و خبث باطنی وجودی خود، غوطهور در جهل و نفاق هستند. اینقدر بدبختی و بیچارگی آنها زیاد است که نمیتوانند از این وجود با طمطراق را و واقعاً نوری حضرت رسول اکرم بهرهمند بشوند. وجود آنها صلاحیّت، قابلیّت، شایستگی گرفتن نورانیّت را ندارد.
یعنی تناسب بین آنها و نورانیّت الهی وجود ندارد، از بین رفته است. لذا همهی منافقین عاجز از این هستند که بتوانند دستورات نورانی الهی را بشنوند و بفهمند و به معارف الهیّه دست پیدا بکنند. چنان خود را در ظلمتهای جهل و نفاق غوطهور کردهاند که نمیتوانند چیزی را بفهمند.
وجود حضرت رسول اکرم اینگونه است که با وجود حضرت رسول اکرم و باران رحمتهای واسعهی الهیّه به واسطهی آمدن پیامبر، کفر و نفاق آنها زیادتر میشود. مثل اینکه یک جایی در بیابان خار و خس بسیار زیاد باشد، هر چه باران بیاید آنها را زیادتر میکند.
یعنی آنها با وجود پیامبر اکرم هدایت نمیشوند، بلکه در جهل و نفاق خود بیشتر فرو میروند. هر چه نورانیّت رحمتهای الهی و وجود مبارک رسول اکرم در عالم نور بخشی و بارانهای نورانی ایشان بر عالم فوران میکند، آنها بیشتر در خار و خس خود فرو میروند، بیشتر در جهل و نادانی خود فرو میروند. این نکتهای است که خداوند در تشابه «کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ»[۳] بیان فرموده است.
لذا وجود مبارک پیامبر و آیات مبیّنات قرآن به گونهای است که موجب ازدیاد کفر و الحاد در وجود منافقین خواهد شد. هیچ گونه استفادهای را نخواهند برد تا جایی که در همان زمان صدر اسلام میبینیم بنی امیّه مجسمهی نفاق میشوند و آنها هم هر کاری بتوانند میکنند، به عنوان اینکه بتوانند همه را از بین ببرند. یعنی حتّی سعی در کشتن پیامبر دارند، امّا راه به جایی نمیبرند.
قرآن در سورهی صف میفرماید: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونََ»[۴] خود خدا نور خود را کامل میکند ولو اینکه کافرها بر آن امر کراهت دارند و آن را دوست ندارند. «لَوْ» هم میآورد، یعنی کراهت آنها راه به جایی نخواهد برد. لذا «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» یعنی خداوند چراغهای هدایت را میآورد و نورانیّت پیغمبر را زیاد و تکمیل میکند که همان بحث «ِالْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ»[۵] .
نکات مهمّی در آیه وجود دارد؛ اتمامی که در این آیه فرموده است اشارهی به این است که خداوند تمامیّت و کمال دین را به واسطهی وصایت نبیّ مکرّم، یعنی حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب کامل کرده است و اینکه او بعد از پیامبر خلیفهی به حق باشد، او نور پیامبر را تمام میکند و با نورهای دیگر، آن نور را تمامتر میکند تا جایی که خاتم الاوصیاء، حضرت مهدی منتَظر، إنشاءالله همهی اینها را به کمال خواهد رساند. این اشارهی به همین است که «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونََ»[۶] این نکاتی پیرامون بحث وجه تشابه «کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ»[۷] که بیان حال منافقین است.
آیهی بیستم، سورهی بقره: «یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ». خود کلمهی «یَکادُ» از کادَ است به معنای «قَرَبَ»، «یَقرُبُ» یعنی «یَکادُ» به معنای «یَقرُبُ» است. یعنی اینکه نزدیک است، نزدیک می کند. «یَقرُبُ» یعنی نزدیک میشود.
«یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ» میفرماید: وقتی برای آنها یک نوری ایجاد میشود، نزدیک میشود که آن نور را از آنها بربایند. «یَخْطَفُ» به معنای اخذ و گرفتن به سرعت است. ربودن یک چیزی است. مثلاً یک وقتی یک کسی لب یک جوی آب نشسته است، بعضی میوهها از درختها در جوی آب ریخته است دارد میرود. تا به جلوی شما میرسد، اگر دست نبرید و آن را بگیرید، رد میشود. خصوصاً الآن که با کانالکشی مانع در جریان آب وجود ندارد و آب سرعت دارد. لذا باید به سرعت آن را بگیرید.
«یَکادُ الْبَرْقُ» میفرماید: نزدیک است که برق دیدههای آنها را برباید. «یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ» یک برقی ایجاد میشود که به واسطهی این برق دیدها و چشمهای آنها از آنها گرفته میشود. برق آتشی که در ظلمت و تاریکی ایجاد میشود، باعث این میشود که دید آنها را میرباید.
«کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ» وقتی برای آنها یک روشنایی ایجاد میشود، میتوانند یک مقدار از راه را بروند. «وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا» امّا وقتی تاریک میشود، مجبور هستند متوقّف بشوند. چون دیگر راه را هم گم میکنند، سرگردان میشوند
نقش تاریکی و روشنایی در حرکت منافقین
یک روشنایی برای آنها ایجاد میشود و یک لحظه آن دوباره «أَظْلَمَ» میشود. یعنی دوباره تاریکی او را فرا میگیرد. تا روشن میشود، «مَشَوْا فیهِ» یعنی یک قدم، دو قدم برمیدارد. «وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ»، «عَلَیْهِمْ» در اینجا علی ضرریّه است. وقتی تاریکی بر آنها مستولی میشود، «قامُوا» آنها متوقّف میشوند، از حرکت باز داشته میشوند.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ» اگر مشیّت خدا قرار بگیرد، «لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ» اینجا کلمهی «لَوْ» آمده است. «لَوْ شاءَ اللَّهُ» مشیّت را برمیدارد. کلمهی «لَوْ» به معنای امتناع است، یعنی خدا این کار را نمیکند. چون رحمت خداوند خیلی وسیع است. لذا «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ» اصلاً گوش آنها را میبرد. «وَ أَبْصارِهِمْ» و دید را از آنها میگیرد. «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» خدا بر هر کاری که بخواهد بکند قادر است.
خداوند رحمانیّت دارد، از رحمانیّت خدا است که اینجا «لَوْ» آورده بشود. «لَوْ» به معنای امتناع است. ادات شرط سه قسم است. یک دسته از آنها وجوب شرط را بر مشروط میرساند: «إِذا» امّ الباب آنها است. «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ»[۸] اینجا وجوب شرط را برای مشروط نشان میدهد. یعنی «إِذا» آورده است، وقتی شما خواستید نماز بخوانید، باید وضو بگیرید، پس وجوب وضو متوقّف بر اقامهی صلاه میشود. امّا اینجا وجوب را میرساند.
یک وقت نه، اختیاری است. «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»[۹] اگر میخواهید محبوب خدا بشوید، باید پیغمبر را تبعیّت بکنید. حالا «إِنْ کُنْتُمْ» میتوانید باشید، میتوانید نباشید. لذا «إِنْ» اختیاری است، نشان دهندهی شرط اختیاری است که اگر آن شرط را آوردید، مشروط برای شما حاصل میشود و الّا حاصل نمیشود، وجوب ندارد، منحصر نیست، این «إِنْ» امّ الباب آنها است.
امّا ««لَوْ» امتناع است. یعنی شرط محال است، مشروط هم محال میشود. شرط هیچ وقت حاصل نمیشود. «لَوْ» امّ الباب است. لذا معروف به لوی امتناعیّه است.
- «إن»، «إن» شرطیّه است.
– همهی اینها شرطیّه است. ما ۲۲ کلمه داریم، اینها ادات شرط است. عرض کردیم سه دسته است. یک دسته وجوب و حتمیّت شرط را بر مشروط میآورد. «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ»[۱۰]. یک دسته از ادات شرط اختیار است. «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»[۱۱]. یک دسته از ادات شرط نسبت به حصول شرط ممنوع و ممتنع است، لذا مشروط آن هم ممتنع الوجود میشود. لذا آن «لَوْ» میآید.
«لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[۱۲] اگر بخواهید در عالم، در آسمان و زمین فساد ایجاد بشود، باید الهه دو تا بشوند، خدا دو تا بشوند. خدا دو تا میشود؟ «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» هیچ موقع «إِلاَّ اللَّهُ» در عالم نخواهد بود. فقط الله وجود دارد. در عالم آلهای غیر از الله وجود ندارد. لذا «لَوْ» میآورد. «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا».
کلمهی «أَضاءَ» یعنی برای آن ها نور افشانی میشود، روشنایی ایجاد میشود و کلمهی «أَظْلَمَ» وقتی که تاریک میشود «عَلَیْهِمْ» «اظلَمَ»، «یُظلِمُ» اینجا نکته دارد. کلمهی «أَظْلَمَ» باب اِفعال است، یعنی وقتی خدا بر آنها تاریکی ایجاد بکند. همان آیهی قبلی که فرمود: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»[۱۳] این را میخواهیم بگوییم.
«ذَهَبَ اللَّهُ» اینجا «أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ» اینها با هم متناسب است. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» یعنی خداوند نور را به واسطهی باد، به واسطهی طوفان، به واسهی باران، به واسطهی هر چیزی، از آنها گرفت. «وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ» و آنها را افسار گسیخته کرد، رها کرد، آنها را اعانه کرد، به طوری که آنها «فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ» در تاریکیها و جهلهایی قرار گرفتند که دیگر هیچ بصیرتی بر آنها باقی نماند.
لذا اینجا هم میفرماید: «کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ»[۱۴] هر موقع که برای آنها روشنایی ایجاد بشود، «مَشَوْا فیهِ»، آن وقت «لَهُم» هم میگوید یعنی به سود آنها است. یعنی مقابل پای خود را میبینند. «وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ» وقتی که خدا بر آنها تاریک کرد، ظلمت را بر آنها آورد، «قامُوا» آنها متوقّف میشوند.
آن وقت «وَ لَوْ شاءَ» بالاتر از اینها را تصوّر بکن، اگر خدا بخواهد که نمیخواهد «لَوْ» میآورد، «وَ لَوْ ش اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ» اصلاً گوش را از آنها میگیرد، «وَ أَبْصارِهِمْ» و دیدگان آنها را. «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» البتّه خدا اگر که بخواهد قادر مطلق است
کلمهی مشیّت دایر مدار این است که خود انسان حرکت بکند. زمینهساز و استعداد را خود انسان باید درست بکند، آن وقت ارادهی حق شامل او میشود.
مشیّت غیر از اراده است. اینها مفهوماً با هم متغایر هستند، یکی نیستند و همین کلمهی کلّ «شیء»، «شیء» یعنی چه؟ آیا «شیء» منظور عدم است که خدا هر معدومی و هر عدمی را میتواند به وجود برساند یا نه «شیء» منظور موجود است که حالا این یک بحث مفصّلی دارد، هم حکما و هم متکلّمین نکات جالبی را در بیان مشیّت و در بیان «شیء» بیان کردهاند.
مراد به «أبصار» یعنی اینکه نور بصر را از آنها میگیرند که دیگر انسان نمیتواند آنچه که دیدنی است را درک بکند. اگر «أبصار» را «إبصار» بخوانیم، به معنای فعل است یعنی باب افعال تست. امّا اگر «أبصار» بخوانیم، جمع بصر است. یعنی آلت دیدن، آن چیزی که انسان به وسیلهی آن میبیند.
بصیر به معنای بینا است. اگر صفت مشبّه آوردیم، معنای اسم فاعلی دارد، یعنی بینا. در ترجمهی تحت اللفظی این آیه میفرماید: نزدیک بود شدّت نور، برق چشم آنان، را برقی که شدّت داشت، آن نوری که شدّت داشت… «یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ» نزدیک به این بود که چشم آنها را کور بکند. ااینجا هم فرمود: «یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ» یعنی برباید جشمهایشان را. یعنی چشمهای آنان را از آنها بگیرد.
وجود رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آمدن او بر این عالم وجود هم همین گونه شد که کار به جایی رسید که داشت چشمهای کفّار و منافقین از حدقه درمیآمد، از اینکه حضرت رسول اکرم آمده است و نورانیّت او بر عالم نورافشانی میکند.
چنان که «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ» را قبلاً عرض کردیم. یعنی گوش و چشم آنها را از بین میبرد. «لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ».
مرحوم طیّب اصفهانی میگویند: ممکن است تقدیر در این آیه این باشد: «یَکادُ الْبَرْق … لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ» یعنی نزدیک است که آن صدا، -صدای آسمان- گوشهای آنها را از آنها بگیرد، یعنی باعث بشود که گوشهای آنها کر بشود. موج انفجارهایی وجود دارد که گاهی اوقات انسان را کر میکند. رعدی هم که اینجا میفرماید صدای آسمان را میگویند، به طوری است که ممکن است گوشهای انسان را از بین ببرد.
در بحث منافقین هم همین است؛ وقتی منافقین فهمیدند رسول اکرم آمده است، در آنجایی که جهل و نادانی بر همه مستولی است و در بدبختیها و نفاق غوطهور هستند، حالا میفهمند که وجود رسول اکرم آمده است، صدایی در عالم میپیچد که محمّد امین ظهور کرده است و مبعوث به رسالت شده است. کار به جایی میرسد که اصلاً نمیتوانند تحمّل بکنند که صدا را بشنوند. لذا این را هم داریم که وقتی رسول اکرم آیات قرآن را برای مردم تلاوت میکرد، منافقین پنبه در گوشهای خود فرو میکردند. مجبور بودند بین ملسمانها بمانند امّا (آیات قرآن) بر آنها اثر میکرد؟ برای اینکه اثر نکند، پنبه در گوشهای خود قرار میدادند.
قرآن فرمود: «أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ»[۱۵] یعنی اینها انگشتان خود را در گوشهای خود فرو میکردند. «أنامل» هم نمیگوید که یعنی در گوشهای خود را گرفته باشند. چون سر انگشت را «أنامل» میگویند. اگر سر انگشت را بگذارند فرق میکند.
اینقدر که برای اینها شدّت داشت و آنها مورد هجمهی این نور قرار گرفتند که در قرآن فرمود: انگشتان را داخل گوشهای خود میکردند. «أَصابِعَهُمْ» گفته است. نمیفهمیدند کدام یک از انگشتان را در گوش خود فرو بکنند، دیگر اینطور شده بود.
لذا در اینجا تشبیه آیهی کریمه نسبت به منافقین بر این است که نتوانستند معجزات باهرات و اعجاز بسیار بزرگی که نبیّ مکرّم همراه داشت را بپذیرند و برای آنها بسیار سنگین بود. لذا آنها نتوانستند از دستورات دینی و از حضرت نبیّ مکرّم متأثّر قرار بگیرند.
آن وقت اینطور که شد چشم آنها کور است، حالا کأنّه اینها چشم آنها را کور کرده است. به علّت این مرضی که در وجود آنها است که مرض آنها مرض قلبی است «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»[۱۶] چشم دل آنها هم تاب دیدن این خورشید منوّر و بسیار نورانی رسول اکرم را ندارد و نمیتواند ببیند.
اینها روز به روز بیشتر در تاریکی و ظلمت و نفاق خود فرو میروند. هر چه این نورانیّت را ببینند، مثل کسی که شب کور باشد –یک وقت کسی در رانندگی این خصلت را دارد، آدم وقتی شب کور باشد هر چه نور زیادتر باشد، دیگر چشم آدم نمیبیند. منافق و کافری که اینگونه است، هر چه نورانیّت وجود نبیّ مکرّم در عالم بیش از پیش میشود، این کورتر میشود. نه اینکه بخواهد چیزی بفهمد، تازه کورتر و سنگدلتر میشود. در بیابان خار و خاشاکی که وجود دارد، هر چه باران زیادتر بیاید، آن خار و خاشاک زیادتر میشود.
هر چه اسلام و نورانیّت اسلام و پیغمبر و ائمّهی اطهار در عالم بیشتر بشود، منافقین کورتر میشوند، آنها نابیناتر میشوند. چون قابلیّتی بین آنها و وجود بینای اینها نسبت به نور با عظمت دین مبین اسلام و پیامبر و اهل بیت نیست. لذا آنها را نمیگذارد (که به آن نور برسند) آن وقت کار به جایی میرسد که «یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ»[۱۷] مثل این است که دیدههای آنها را از آنها بگیرد، با سرعت برباید.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۱۹٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۱۹٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۱۹٫
[۴]– سورهی صف، آیه ۸٫
[۵]– سورهی مائده، آیه ۳٫
[۶]– سورهی صف، آیه ۸٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۱۹٫
[۸]– سورهی مائده،آیه ۶٫
[۹]– سورهی آل عمران، آیه ۳۱٫
[۱۰]– سورهی مائده،آیه ۶٫
[۱۱]– سورهی آل عمران، آیه ۳۱٫
[۱۲]– سورهی انبیاء، آیه ۲۲٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۷٫
[۱۴]– همان، آیه ۲۰٫
[۱۵]– همان، آیه ۱۹٫
[۱۶]– سورهی بقره آیه ۱۰٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۲۰٫
بازدیدها: 3
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.