تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۶۵ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۶۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
در سورهی مبارکهی بقره، در انتهای آیه فرمودند: «فَهُمْ لا یَرْجِعُون»[۱] که این را من اشاره کرده و یک توضیحی عرض میکنم. کلمهی «ف» در اینجا فاء تفریع است. یعنی همهی آنچه که در آیات قبل بیان شد متفرّع بر این است که «وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُمات»[۲] یا «أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدین»[۳] یا «یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»[۴] یا «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی»[۵] همه متفرّع بر تمام این آیات مذکوره است که «لا یَرْجِعُون».
یعنی همهی اینها میخواهد بگوید این پل را خراب کردم، آن پل را خراب کردم پس راه برگشت دیگر باقی نیست. کارهایی کردند که منجر به این شد که «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُم» و امثال اینها. آن وقت بعد دیگر راه برگشت برای آنها وجود ندارد. یعنی چون آن کارها را کردند تفریع بر آن کارها و تفریع بر آنچه که انجام شد و در آیات قبل بیان شده است این است که «لا یَرْجِعُون» اینها هیچ برگشتی دیگر ندارند.
در آیهی بعد (آیه ۱۹) میفرماید: «أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ». کلمهی «أَوْ» در اینجا به معنای عاطفه است. یعنی این آیه را به آیهی «مَثَلُهُمْ کَمَثَل»[۶] عطف میکند که «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً»؛ معطوفٌ علیه آن «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً» است. معنای حقیقی کلمهی «أَوْ» این است که به عنوان عِدل است، به معنای «یا»، «أوْ»، برای تقسیم و امثال اینها میآید. امّا اینجا نه، اینجا به معنای عاطفهی… یعنی اینکه منافق…
حالا «مَثَل» را که قبلاً عرض کردیم یا به معنای «ِمثل» است یا به معنای شبیه است یا به معنای حکایت است. آنچه که علّامه طباطبایی بیان فرمودند که حال منافق اینگونه است، یعنی حکایت حال او را میکنیم. اینجا هم حال منافق «کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ»[۷]، لذا این «أَوْ» در اینجا عاطفه است. معطوفٌ علیه آن «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً»[۸]، «کَصَیِّبٍ»[۹] است. حالا در این «کَصَیِّبٍ» آنجا «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ»[۱۰] این «مَثَلِ» دیگر حذف کرده است. اینجا عطف شده است. آنچه که واقع است «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ» آن «مَثَل» را دیگر در این معطوفٌ به نیاورده است. در معطوفٌ به حذف شده است و آن چیزی که مسلّم است این است که «کَصَیِّبٍ» به جای «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ» در واقع استعمال شده است. منتها نه به این معنا که یا این یا آن. به معنای عِدلی نیست که یا این باشد یا آن باشد.
- میشود بگوییم در معرض قرار دارد؟
– نه، هر دو را دارد. یعنی حکایت منافق و حال آن «مَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً»، «أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ» است.
– اینجا میگوییم که در معرض خطرهای آسمانی است.
- نه، در معنا وارد نشوید. فعلاً عرض ما این است که کلمهی «أوْ» که در این آیه آمده است چه استعمالی دارد. اینجا به معنای عاطفه است، مثل «واو». منتها «واو» را نیاورده است، چون اگر «واو» را میآورد به معنای «معی» میشد، جمع میشد. اینجا «أوْ» آورده است. لذا تمام اینها را دارد. یعنی مثل منافق مثل این دو چیز است. حال و کون هر دو اینها را بیان میکند. نه اینکه هردو را بگوییم معی باشد که «واو» آورده باشد، نه اینکه «أوْ» به معنای حقیقی آن باشد که یا این باشد یا آن باشد. نه، یا این باشد، یا آن باشد نداریم. هر دو است.
در این آیه که بیان شده است از «صَوَبَ»، «صوب» یعنی اجوف «واو» است؛ یعنی «ص»، «و»، «ب». آن وقت صفت مشبّه آن که بر وزن فعیل است «صویب»، بعد «و» متنجانس با «ی» است، مکسور میشود و تبدیل به «صَیِّب» میشود. این صفت مشبّه است. صفت مشبّه هم دلالت بر این دارد که آن صفت در این موصوف ثبوت پیدا کرده است. آن وقت «کَصَیِّبٍ» که صفت مشبّه است به این معنا است.
حالا خود «صَیِّب» که صفت مشبه شد به معنای نزول و انزال باران است؛ حالا یا خود باران را بگوییم که با شدّت بر زمین میآید و موحش است و مخوف است یا اینکه آنچه برای نزول باران سبب است آنها موحش و مخوف است که حتّی در آن ترس برای انسانها است. لذا کلمهی «صَیِّب» که صفت مشبه است به معنای نزول با شدّت است. بارانی که از بالا میآید.
حالا «مِنَ السَّماءِ» که میگویند «سماء» به معنای بالا است، بالا را «سماء» میگویند. آن چیزی که بالاتر از زمین است را «سماء» میگویند. حالا هر چه هم بروید باز بالا میروید، همه «سماء» است. چیزی مانند زمین که یک کرهی خاکی باشد و به آسمان بروید نه، آنچه که بالای زمین است را «سماء» میگویند. همان آسمان و جمع آن هم سماوات است.
- اینجا که باران نمیخواهد بیاید، اینجا رعد و برق و ترس و وحشت میخواهد بیایید.
– نه، اینها را داریم توضیح میدهیم و حالا معنایی که اینجا آورده است را تکرار خواهیم کرد.
مثل منافق «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً» که مستوقد نار است که توضیح دادیم یا «کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماء»[۱۱] است. آن وقت «فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ» اینجا دارد توضیح میدهد. بعضی جاها لازم است یک سری کلمات غور شود که چرا این را آورده است.
اینجا در توصیف منافقین فرمودند مثل منافقین مانند مستوقد نار است، «أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ» این «أو» نه به معنای اینکه یا این صفت را دارد یا آن صفت را دارد. نه، مثل منافق همین صفت را دارد، یعنی هم به مستوقد نار توصیف میشود و هم به «صَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ» توصیف میشود.
گفتیم «سماء» به معنای بلندی اطلاق میشود. البتّه در اینجا سبب نزول چیست؟ چطور میشود که این باران فرود میآید و بر زمین قرار میگیرد؟ بعضی از علمای طبیعی گفتند تقطیر است. یعنی آبهایی که در سطح زمین است بخار میشود و به آسمان میرود. این «سماء» که میگوییم یعنی بالا. وقتی در بالا قرار گرفت، در اثر سرما اینها تقطیر میشود. یعنی دوباره تبدیل به آب میشود. از حالت گاز در میآید و به حالت مایع میرسد. به صورت مایع که در آمد باز دو حالت دارد؛ یا سرما شدّت پیدا میکند و برف میشود یا سرما خیلی شدّت پیدا نمیکند و باران میشود.
- آن وقت معنای آن این است که آب در زمین است، در صورتی که آب در آسمان است. به وسیلهی ابر و باد باران تولید میشود.
- ببینید شما میگویید در آسمان است. ببینید ایشان میفرماید آب در آسمان است. ما عرض میکنیم آسمان که ما میگوییم جایی نیست، بالای زمین را آسمان میگویند. باران در آسمان نیست. آنچه که علوم طبیعی آن را ثابت کرده است و حتّی محاورات عرفیه همین را تشخیص میدهد باران از خود زمین است. یعنی این آبی که شما میبینید از خود زمین است.
هر چیزی که وجود دارد روی زمین است و هر چه وجود دارد از زمین تبدیل میشود. لذا یک روزی کلّ این کرهی خاکی زیر آب بوده است. حالا یک بخشی زیادی از این آبها در آسمانها غوطهور است، یا به صورت ابر است یا به صورت بخار است یا به صورت کولاکهایی که بعضی جاها قرار میگیرد.
آن چیزی که مسلّم است این است که علوم طبیعی هم آن را ثابت کرده است. آسمان چیزی ندارد که روی زمین بیاید. از کرات و سیارههای دیگر چیزی روی زمین نمیآید. هر آنچه که وجود دارد از خود زمین است، لذا آن تقطیر یعنی اینکه بخار به مایع تبدیل میشود. بخار که شکل گاز است به مایع تبدیل میشود. گرما آب را تبخیر میکند و سرما آن را به حالت خود برمیگرداند. حالا اگر شدّت داشت و فریز شد برف میشود. اگر فریز نشد همان باران است. حالا هر چه این بخار زیادتر باشد و عمل تقطیر روی آن صورت بگیرد در اثر باد و طوفانهایی که در آسمان است آن با شدّت زیادتری روی زمین قرار میگیرد.
– عرض ما همین است. گفتیم این از زمین به آسمان نمیرود که حالا برگردد بیاید.
- عرض من این است که همه از زمین بخار میشود و به آسمان میرود. اینها هم از جَو و پوستهی زمین خارج نمیشود. چون اگر خارج شد دیگر برنمیگردد. تا جایی که آن قوّهی جاذبهی زمین است بالا میرود. اگر از آنجا خارج شود در جو معلّق میشود. بنابراین آنچه که مسلّم است باران و نحوهی اینکه چگونه تولید میشود را علوم طبیعی و علمای طبیعی میگویند تقطیر است که آبهایی که روی زمین بوده است در اثر گرما بخار میشود و بالا میرود، در واقع به آسمان میرود و بعد به صورت قطرات در میآید و به زمین برمیگردد.
در آسمانی که «فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْق». ظلمات را که قبلاً عرض کردیم، یعنی تاریکیها. در مورد ظلمت و ظلم بحث کردیم. کلمهی «رَعْدٌ»؛ این ابرها که تشکیل میشود گاهی اوقات اینها در اثر طوفانهایی که در بالا است از هم گسسته میشود، لذا میگویند رعد. وقتی رعد ایجاد میشود صدا ایجاد میشود، بعد برق تولید میشود. برق، یعنی شکسته شدن آنها آن جرقههایی است که در آسمان پیش میآید. اگر آنها به زمین برسد به آن صاعد یا صاعده میگویند. نازل بر زمین میشود.
- برقی که بشر تولید میکند از آب سدها است، این فشار و ضربههایی که به هم میخورد…
– نه، آنها فشار و ضربه نیست. آنها در ژنراتور میرود و در ژنراتور تبدیل به نیرو میشود. تبدیل نیروی آب را که آن آرمیچر را در ژنراتور به حرکت میاندازد و برق تولید میکند. پس معنای رعد معلوم شد. برق هم از صدای رعد ظاهر میشود. معمولاً اینطور است که نور و برق زودتر به ما میرسد. چون ابتدا میبینیم نور میآید و بعد صدای آن میآید. در اثر اصطکاک آنها برق تولید میشود و تبدیل به نور میشود که قابل رؤیت برای همهی ما است.
این «مِنَ السَّماءِ» که اینجا فرمود دلالت بر این دارد که آسمان است که از آن باران به سمت زمین میآید؛ یعنی حرکت. چرا؟ چون جاذبهی زمین است. جاذبهی زمین باعث میشود که بعد از تقطیر به طرف زمین کشیده شود.
اخباری هم دربارهی رعد و برق است که مرحوم طیّب اصفهانی اینها را آورده است، یعنی هر چه در باب روایات توانسته به دست بیاورد، آورده است. من فکر میکنم اگر ما آنچه که مرحوم طیّب اصفهانی در باب روایات بیان فرموده است بیاوریم و کنار المیزان قرار بدهیم، المیزان را از این کمبودهای روایی نجات میدهیم. چون آنچه که در «المیزان» است -حالا کسی جرأت ندارد بگوید، بالاخره علّامه طباطبایی بهترین و جامعترین تفسیر در طول تاریخ شیعه را او نوشته است- و نقصی که میشود در آن تصوّر کرد و تصدیق کرد این است که خیلی روایات را در آن نیاورده است، کم آورده است. خیلی گذرا از روایت رده شده است. دأب ایشان بیشتر روی مطالب کلامی بوده است.
لذا در بعضی جاها که نیاز به روایات داشتیم از او گذشته است. مانند همین آیات ۱۷، ۱۸ و ۱۹ که روایاتی در این مورد نیاورده است، یعنی بحث روایی در این مورد نکرده است. چند کلمه را فقط در حدّ بیان توضیح داده است. اگر این روایاتی که مرحوم طیّب اصفهانی اینطور آورده است بیاوریم و ضمیمهی المیزان کنیم این نقص از المیزان برداشته میشود و بارور میشود.
دلیل عدم درج روایات در کتاب المیزان
- اگر علامه روایات را نیاوردهاند، به این دلیل است که اصلاً روایات را در تفسیر حجّت نمیدانند.
– باشد، ایشان حجّت نداند. حجّت ندانستن آن که دلیل کمال نیست. آن چیزی که مسلّم است و خود علّامه طباطبایی قبول دارد این است که مفسّر واقعی قرآن اهل بیت هستند، این را همه قبول دارند. یعنی شیعه و سنّی این را قبول دارند. حالا سنّیها فقط پیغمبر را میگویند و هر چیزی که پیغمبر فرموده را قبول دارند. امّا شیعه که همه را قبول دارند. آنچه مسلّم است مفسّرین واقعی قرآن چه کسانی هستند؟
- علّامه طباطبایی قبول ندارند.
– علّامه قبول ندارد؟! کجا گفته است قبول ندارم؟!
– ولی از خبر واحد را به عنوان
– آن بحث سندی آن است.
– نه اصلاً سندی در کار نیست.
– مشکل ما در روایات یک بحث است و آن بحث اسناد است. لذا نُه مبحث است. در باب تعارض ادلّه همه به سند روایات برگشت، چون سند روایات برای ما مشکلات دارد. چون آمدند در سند روایات دخل و تصرّف کردند و روایاتی را همینطور آوردند و به شیعه و سنّی گفتند. یعنی روایاتی که هیچ کدام آن را اهل بیت نگفته است.
- ما در بحث اعتقادی نیاز به یقین داریم و خبر واحد هم یقین حاصل نمیشود.
– آن یک بحثی است که جای خود را دارد که آیا خبر واحد حجّت است یا نه؟! ببینید آن بحث جای خود را دارد.
– با خبر واحد هم یقین حاصل نمیشود، به این جهت در بحثهای اعتقادی خبر واحد
– ببینید ما یقین نخواستیم.
– ببینید آنچه مسلّم است مفسّرین واقعی قرآن اهل بیت هستند. علّامه قبول ندارد؟ چه کسی گفته است قبول ندارد!
– چرا قبول دارد.
– بحث دوم این است که آیا علّامه طباطبایی (رحمه الله علیه) همهی روایات را کنار گذاشته است، چون بعضی از آنها از نظر سند مشکل دارند؟ نه. منتها ظرفیّت هر کسی یک طور است. گاهی اوقات بعضی از روایات را در بعضی آیات آورده است.
منتها عرض ما این است که مرحوم طیّب اصفهانی این باب را بهتر آورده است و بهتر کار کرده است. کما اینکه مرحوم علّامه طباطبایی در بحث تفسیر و مسائل فلسفی و عقلی مخترع است و در تفسیر اختراع کرده است و آنها را آورده است و بسیار قابل توجّه است.
در این باب هم مرحوم طیّب اصفهانی روایات را قشنگ آورده است. برهان هم خیلی روایات آورده است، تفسیرهای روایی دیگری هم داریم، ولی همین سبکی که مرحوم طیّب اصفهانی آورده است بسیار زیبا است و کم نگذاشته است.
حالا بعضی از آیات و مطالب قرآنی است که روایاتی که ما میآوریم از جمله روایاتی است که دلالاتش نشان دهندهی صحّت آنها است. لذا حدّاقل این است که جزء روایات من بَلَغ حساب میشود و مسامحهی در ادلّه و در اسناد ادلّه را شامل میشود. حالا لازم نیست ما بخواهیم در سند آن غور کنیم، چون دلالات آن معلوم است و میتوانیم جزء روایات من بَلَغ بیاوریم و حساب کنیم.
– «من بَلَغ» به درد نوشتن مفاتیح میخورد.
– مگر مفاتیح کم چیزی است که میگویید به درد مفاتیح میخورد! مفاتیح یک چیزی است که واقعاً برای ما ارزشمند است.
– مفاتیح به درد تفسیر هم میخورد.
– ببینید وقتی اصل را قبول دارید که دیگر نباید خدشه در اصل وارد کنید. نباید تنافی بین کلام شما باشد. عرض من این است که آیا شما اهل بیت به عنوان مفسّر قرآن قبول دارید یا نه؟ بله.
حالا ما روایات آنها را میآوریم. بله، یک دسته از روایات برای آنها نیست و جعل شده است. ما به آنها کار نداریم. شما ملاک و میزان را هم قبول دارید که خود آنها (اهل بیت) فرمودند عرضه بر قرآن کنید.
روایات را فرمودند عرضه بر قرآن بکنید. اگر مخالفت بر قرآن داشت «فَضرِبُوهُ عَلَی الجِدارِ» امّا اگر روایات مطابقت و موافقت با قرآن داشت «فَخُذُوه» بنابراین حرف ما و حرف شما یکی است. حالا بحث ما این است که مرحوم طیّب اصفهانی در اطیب البیان روایات را بیشتر مورد توجّه قرار داده است و آنها آورده است و در ریز بعضی از مطالب هم آنها را آورده است.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۱۸٫
[۲]– همان، آیه ۱۷٫
[۳]– همان، آیه ۱۶٫
[۴]– همان، آیه ۱۵٫
[۵]– همان، آیه ۱۸٫
[۶]– همان، آیه ۱۷٫
[۷]– همان، آیه ۱۹٫
[۸]– همان، آیه ۱۷٫
[۹]– همان، آیه ۱۹٫
[۱۰]– همان، آیه ۱۷٫
[۱۱]– همان، آیه ۱۹٫
بازدیدها: 13
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.