تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۵۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
———————————————————-
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
«وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ * اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»[۱] عرض کردیم این «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» که در این آیه آورده شده است، این از قبیل «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»[۲] است، از قبیل «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»[۳] است که مراد همان خذلان الهی است که بر آنها خواهد آمد. در واقع خود شخص موجب میشود که خدا خذلان را بر او چیره کند و در واقع خود انسان مقتضیات آن را فراهم کرده است.
«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۴] خداوند راه را گذاشته است منتها انسانها دو دسته میشوند: یک دسته در ستایش و سپاس الهی هستند، یک دسته هم در کفران و کفر و ناسپاسی هستند.
وقتی که انسان خود را در راه هدایت قرار بدهد، قرآن میفرماید: او مهتدی هستی. یعنی کسی که به دنبال هدایت است. آن وقت مورد هدایت الهی قرار میگیرد و توصیفات و تعبیرات مختلفی از آنها در قرآن مثل متّقین، محسنین، مؤمنین یاد شده است.
حالا خدا یک سری الطافی را در دنیا برای آدمهای مؤمن قرار داده است که اینها جمعبندی شده است و برای شما میگوییم. الطافی که خداوند تبارک و تعالی به جهت اینکه مؤمن خود را در راستای هدایت واقعی الله قرار داده است، به او نصیب میکند.
اوّلین لطف این است که نورانیّت قلب پیدا میکند، چون دل و قلب آدم مؤمن و متّقی اگر پاک باشد جایگاه حضرت حق است، پاکی او موجب نورانیّت میشود. لذا قلب آدم مؤمن به لطف خداوند نورانی میشود.
دومین لطف اینکه قلب او محل ورود ملائکهی خدا است، همهی اینها روایت دارد، همهی اینها ادلّهی نقلیّه دارد منتها ما نمیخواهیم زیاد اطالهی سخن شود.
سومین لطف اینکه این قلب نورانی باعث میشود که انسان تمایل به عبادت داشته باشد. خیلی از افراد هستند که تمایلی به عبادت ندارند، اینها مؤمن نیستند؛ امّا برخی مؤمن هستند و به جهت نورانیّت دلی که دارند، آنها خود به خود دوست دارند شب بلند شوند و نماز شب بخوانند. دوست دارند و علاقهمند هستند که در ماه مبارک رمضان روزه بگیرند، صائم باشند، اینها مهم است. یا وقت نماز شتابان و با تمام تمایل وجودی خود به سمت نماز حرکت میکنند. یک بار گفتیم که اکثر عوام اینگونه هستند تا میبینند نماز جماعت برپا است، میدوند. این نشانهی ایمان آنها است، نشانهی نورانیّت دل آنها است.
چهارمین لطف این است وقتی با خدا نجوا میکنند، این نجوای با خدا برای آنها شیرین است. وقتی قرآن بر آنها تلاوت میشود «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[۵] دلهای آنها مسرور میشود، اظهار شادی میکند.
پنجمین لطف این است که روز به روز ایمان آنها به لطف خداوند تقویت میشود، تقویت ایمان از الطاف حضرت حق است، به جهت اینکه کسی خود را در مسیر هدایت قرار داده است و به همین جهت معرفت او به حق زیاد میشود، روز به روز شناخت او نسبت به خدا بیشتر میشود.
یکی از واقعیّتهایی که در زیارت معصومین (علیهم صلوات الله أجمعین) است و خود من هم این را تجربه کردم، هر چه بیشتر به زیارت اهل بیت میروم، بیشتر میفهمم که ما کجا هستیم و آنها کجا هستند؛ میفهمم که ما خیلی از آنها عقب هستیم، هر چه در وجود اهل بیت وارد شویم و به زیارت برویم، میفهمیم آنها خیلی بزرگ هستند، لذا معرفت انسان زیاد میشود.
ششمین الطاف خداوند این است به جهت اینکه انسان دل نورانی پیدا میکند، ایمان و تقوای او روز به روز قویتر میشود و گسترش پیدا میکند، شیطان از او طرد میشود و دربهای ورودی شیطان به او بسته میشود. سدّ الابواب پیدا میکنند، اینها مهم است.
هفتمین الطاف خداوند بر آدم مؤمن این است که او را معمولاً با علما و با بزرگان اولیاء خود محشور میکند، او را معاشر قرار میدهد و همچنین از آدمهای بد دوری میکند، همنشینهای بد را کم کم دور میکند. اعراض یعنی عمداً، علماً آدم خود را از چیزی دوری کند. به این اعراض میگویند.
نهمین الطاف خداوند بر آدم مؤمن این است که قلب انسان نسبت به مشاغل دنیوی فراقت پیدا میکند و مشغول آخرت میشود که این از باب اشتغال است. یعنی از یک چیزی بُریدن و به دیگری رسیدن. انسان از آنچه که در دنیا است بریده میشود و مشغول آنچه که مربوط به الله است، مشغول میشود.
دهمین الطاف خداوند غفران الهی نسبت به گناهان و خطاهای انسان است. غفران یعنی اگر انسان یک خطایی کرد، خدا آن خطا و آن گناه را تبدیل به حسنه میکند، این مهم است. خدا کارهای بد آدم مؤمنِ متّقی را تبدیل به حسنه میکند.
یازدهمین لطف الهی به آدم مؤمن و به فردی که خود را در راه هدایت قرار داده است، اینکه بلیّهها از او دور میشود.
دوازدهمین لطف خداوند حاجت مؤمن را برآورده میکند، قضای حوائج مؤمن از الطاف حضرت حق برای آدم متّقی و آدم مؤمن است و همچنین در راستای همین اجابت دعا بر او است. یعنی سر به آستان حضرت حق بلند میکند و دست به سوی او دراز میکند، اجابت میشود، این خیلی مهم است.
گاهی اوقات انسانهای متّقی هستند که یک دعا میکنند بچّه شفا پیدا میکند. گفتند یک بنده خدایی از ساختمان عالی قاپو سرازیر شد، رفتگر آنجا داشت تمیز میکرد، تا دید آن آدم میافتد، به آسمان اشاره کرد که او را بگیر، دیدند او وسط زمین و آسمان ماند و آرام آرام روی زمین قرار گرفت. دویدند و گفتند: به چه کسی گفتی؟ گفت: به همان کسی که ۶۰ سال است هر چه گفته من اطاعت کردم، حالا من یک خواهشی کردم او برآورده کرد، لذا دعا اجابت میشود.
خیلی از مشکلات ما به این خاطر است که در راه حق سرپسرده نیستیم، هر چه دعا میکنیم مشکلات مالی داریم، مشکلات اخلاقی داریم، مشکلات اجتماعی داریم، مشکلات سیاسی داریم، وقتی این مشکلات را میبینیم نمیتوانیم هیچ کدام را حل کنیم و حل نمیشود، دعا هم میکنیم دعای ما از بینی بالاتر نمیرود. علّت این است در مسیر تقوا نیستیم. اگر کسی در مسیر تقوای الهی و ایمان واقعی قرار بگیرد که قلب او نورانی شود و محل ورود ملائکه قرار بگیرد، آن وقت هر چه دعا کند دعای او مستجاب است.
سیزدهمین لطفی که خدا به انسان مؤمنِ متّقی میکند این است که امور او را اصلاح میکند. «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاس»[۶] هر کسی بین خود و خدا را اصلاح کند یعنی راه رسیدن به خدا هموار شود، برای خود در راه خدا دستانداز درست نکند، آن وقت «أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ» خدا بین او و بین مردم را اصلاح میکد.
در مقابل آن افراد منافق، افراد کافر، افرادی که واقعاً به خدا و به آنچه که از طرف خدا است، اعتقاد واقعی ندارند و کفر میورزند، خداوند یک سری بلیّات و بلاهایی را برای آنها قرار داده است. در مقابل همان چیزهایی که گفتیم برای آدم مؤمن قرار داده است. یکی قساوت قلب است، یعنی قلب او سیاه میشود. سیاهی قلب، قساوت قلب پیدا میکند.
شیطان بر این قلب مسلّط میشود، مدام به این سمت و آن سمت میکشاند، شیطان وسوسه میکند. پس تسلّط شیطان بر قلب آدم منافق و کافر است.
سومین حالت آدم کافر که شیطان با ورود خود به قلب آدم کافر باعث وسوسهی او میشود و او را به سمت کارهای ناپسند میکشاند. اگر ایمان ضعیفی هم داشته باشد باز هم او را ضعیفتر میکند تا از بین برود، البتّه اینجا تصورّاً میگویند. یا بگوییم خدا زمینهای را برای او ایجاد میکند که دیگر هیچ وقت ایمان در وجود او پیدا نشود.
چهارمین حالت برای آدم کافر این است که سعادت برای او سد میشود، راه سعادت و راه اینکه انسان به خوشبختی دنیا و آخرت برسد، برای او سد میشود.
پنجمین حالت آدم کافر این است که همیشه به دنبال گناه میرود. همیشه دنبال این است که نان حلال خود را نجس کند و بخورد. به قول شخصی میگفت تا نان خود را ناپاک نکند نمیخورد، تا نجس نباشد نمیخورد. بعضی اینطور هستند. لذا به گناه کردن و معصیت کردن رغبت پیدا میکند. همینطور که میرود چشم او گناه میکند، همینطور که میرود زبان او گناه میکند. همینطور رغبت دارد برای اینکه یک گناهی برای خود بتراشد. به او میگویند بیا نماز بخوان، تمایلی ندارد، اصلاً تمایل به عبادت ندارد.
مواظب باشیم اگر صبح شد، نصف شب شد، بیدار شدید و تمایل به این نداریم که عبادت کنیم، بترسیم، نکند خدایی نکرده یک گناهی، یک معصیتی کردیم که بیمیلی در طاعت برای ما حاصل شده است، تمایل به این نداریم که بلند شویم نماز بخوانیم، تمایل نداریم که روزه بگیریم. تا ماه رمضان میشود میگوییم دوباره باید سحر بلند شویم، خود ما زمینهی این بیرغبتی را ایجاد میکنیم.
ششمین حالت آدم کافر، آدم منافق، آم بد معمولاً به دنبال همنشین خودش است. یک روز یک بنده خدایی بود به او گفتیم میخواهیم به فلان جا برویم. برگشت به من گفت: در شأن شما نیست که به آنجا بروید. گفتم: یعنی چه؟ گفت: آنها آدمهای درستی نیستند، شأن شما نیست که به آنجا بروید. کسی که نفاق و کفر در وجود او نهادینه شده باشد، همنشینهای او آدمهای بد است، همیشه به دنبال همنشین خود است. لذا روایت داریم که اگر خواستید انسانها را بسنجید که چگونه آدمی هستند با همنشینهای آنها بسنجید، ببینید با چه کسی همنشین هستند.
هفتمین حالت آدم کافر این است که معمولاً اشتغال به دنیا دارند، به گونهای که بزرگترین همّ و غم آنها مسائل دنیایی است. بزرگترین همّ و غم آنها این است که فلان ماشین را بخریم، بزرگترین همّ و غم آنها این است که در این دنیا به این مطامع برسیم، اصلاً از خدا غافل هستند.
هشتمین خصوصیّت آدم کافر این است که همهی کارهای او فاسد میشوند، هر کاری هم انجام بدهد که به حسب ظاهر، کار او کار صحیحی باشد، امّا فاسد است. نماز هم که میخواند، نماز او نماز نیست، نماز او را بیشتر به سمت شیطان میبرد. چرا؟ چون نماز او نماز فاسد است، نماز باطلی است. به کربلا میرود، شاید زمینهای هم فراهم شود به کربلا برود، امّا به آنجا هم که میرود دزدی میکند.
ما در عربستان زندان بودیم یک هم زندانی، هم سلولی داشتیم که اهل اردن بود. به او گفتم: برای چه تو را زندانی کردند؟ گفت: من پولهای یک زائر را دزدیدم. در طواف خانهی خدا به جیب مردم دست برده بود. همان سال یک همسفری هم داشتیم که خدا او را حفظ کند، بعد از اینکه عمرهی تمتّع را انجام دادیم، رفت که طواف کند و بیاید، با لباسهای خود رفته بود، ۱۵۰۰ دلار آن سال کل هستی او بود که داخل جیب شلوارش بود، وقتی که برگشت گفت: همهی پولهای من را دزدیدند. یعنی ممکن است یک کسی یک جایی برود، امّا آنجا فاسد میشود، چرا؟ چون آدم خرابی است، به دنبال خرابی هم است. لذا دور خانهی خدا طواف میکند امّا دزدی میکند، برای زیارت امام حسین به کربلا میرود امّا آنجا دنبال فساد میرود. لذا در امور او فساد است.
نهمین ویژگی آدم کافر این است که هر روز بلا بر او نازل میشود. امروز پسر او تصادف میکند، فردا دخترش مریض میشود، چند روز دیگر زن او گرفتاری پیدا میکند، هر روز یک بلا و مصیبتی بر او واقع خواهد شد. نعم الهی از او گرفته میشود، سلامتی از او گرفته میشود. عمر او به مرگ مفاجات ختم میشود. هر چه دعا میخواند –دعا اینجا منظور سؤال است- هر چیزی که از خدا میخواهد اجابت نمیشود. هر چه خدا را صدا میکند، میبیند فایدهای ندارد. چرا؟ چون بین او و بین خدا هیچ تناسبی نیست، هیچ چیزی نیست که او را به خدا وصل کند. به قول آقایی میگفت آنقدر فاصله افتاده است که دیگر صدای او به خدا نمیرسد. صدای او دیگر قابلیّت و صالحیّت بر اینکه خداوند آن را اجابت کند، نیست.
دهمین خصوصیّت آدم کافر سلب توفیق است و آنچه که برای اهل ایمان است، برای او موفقیّت ایجاد نمیکند که به آنها برسد. چون به عنوان مثال یک آقایی برای زیارت به مشهد میرود و برمیگردد، با چه از زیارت خود و از چگونگی ورود خود به حرم، از چگونگی گرفتن حوائج خود از حضرت رضا و شفیع قرار دادن او در درگاه الهی شروع به تعریف میکند. یک وقت یک کسی به مشهد میرود و میآید و فقط از خوردنیها تعریف میکند.
یک بار یک بنده خدایی (خدا او را رحمت کند) از حج واجب برگشته بود، ما هم همان موقع به دیدن او رفتیم. اوّلین کسی که به ملاقات او رفت ما بودیم. تا او را دیدیم پرسیدم از مکّه چه خبر؟ گفت: حاج آقا مسجد النّبی دو هزار و خردهای ستون دارد. حالا بنده خدا آدم خوبی بود، امّا حواس او جمع مادیّات بود. گفتم: دیگر چه خبر؟ گفت: موز میدادند، پرتقال میدادند، غذای ما شب و نهار مفصّل بود. فقط از خوراک و مادیّات و ظواهر تعریف میکرد. گفتم: حاجی وقتی خانهی خدا را دیدی و چشم شما به کعبه افتاد، آن موقع چه احساسی داشتی؟ اینها مهم است. حالا از آدم منافق، از آدمی که کافر باشد، باطن درستی نداشته باشد، سلب توفیق میشود. از فوایدی که در اطاعت از خدا بر اهل ایمان است از او سلب میشود.
تسلّط ظالمین بر ما این خیلی بد است. نمونهی بارز آن کوفیها از اطاعت و حمایت سیّد الشّهداء تمرّد کردند، با اینکه دهها هزار نامه و دعوتنامه برای حضرت ارسال کرده بودند، امّا به آنچه که خود خواسته بودند پشت پا زدند. آن وقت کار به جایی رسید که ۲۰ سال حجّاج بن یوسف ثقفی ملعون -که بدترین ظالم و بدترین ستمکار بود- بر سر همینها مسلّط شده بود، به گونهای که بعد از مُردن حجّاج که ۲۰ سال طول کشیده بود، وقتی زندانهای حجّاج و کوفه را باز کردند، به قلم آوردند که ۱۲۰ هزار زن و مرد در این زندانها مانده بودند، آن کسانی که مُرده بودند هیچ، ۱۲۰ هزار مانده بودند؛ وقتی آنها را آزاد کردند تمام آنها برهنهی مادرزاد، زن و مرد قاطی، در یک چهار دیواری آنها را زندانی کرده بودند، باید همانجا میخوابیدند، همانجا میخوردند و همانجا دستشویی میکردند و خوراک آنها هم در روایت داریم هر روز یک قرص نان جویی که خمیر آن را با خاکستر مخلوط میکردند که اگر هر سفید پوستی یک ماه آن قرص نان را بخورد بدن او مثل لجن سیاه میشد.
یا مثلاً دارد چهار پسر یک آقایی در جنگ بود، آمد کنار دروازهای که حجّاج ایستاده بود، از او خواهش کرد که چهار پسرهای من به جنگ میروند، اجازه بدهید من اینجا بایستم و اطراف خانوادهی آنها باشم. بدون اینکه جواب او را بدهد، شمشیر را کشید و سر او را زد. نفاق و بیایمان و کفر به اینجا میرسد ظالم بر سر آنها تسلّط پیدا میکند. «وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَیْنَا مَنْ لَا یَرْحَمُنَا»[۷] ظالم دیگر رحم نمیکند، شمشیر را میکشد و سر را میزند.
اینکه در جمهوری اسلامی اینقدر حضرت امام یا حضرت آقا یا همهی کسانی که دستاندر کار نظام تا حالا بودند و همهی مردم جلوی ظلم ایستادند، این واقعاً جای مباهات دارد، برای اینکه کسی نتوانست بر ما مسلّط شود. ولی ما در عراق دیدیدم وقتی آمریکاییها به عراق آمدند، آنها چگونه در برابر آنها ذلیل بودند، افسر آمریکایی اتوبوس پر از دانشجوی دختر عراق را به پادگان هدایت کرد، حالا دیگر میدانید چه اتّفاقی میافتد. اگر کسی واقعاً در برابر ظلم تقوا نداشته باشد و ستیزگی نکند و از نظر ایمان مقاومت نکند کار او به اینجا میرسد که ناموس آنها را به تاراج میبرند. همانطور که دیدیم تریلیها صف کشیده بودند تا نفتهای آنها را به سمت ترکیه ببرند. حالا غیر لوله نفتهایی که بردند، هم اموال آنها را به تاراج بردند و هم نوامیس آنها را به تاراج بردند و هم خود جرأت نمیکردند حرف بزنند.
ما هر وقت به ورودیهای عراق میرفتیم، منافقین هم که ایرانی بودند، با آمریکاییها آنجا بودند، شروع به جر و بحث با آنها میکردیم، نمیترسیدیم که یک وقت آنها ما را اذیّت کنند. حالا گاهی هم ما را اذیّت میکردند و داخل اتاقهایی میبردند تا تفتیش کنند، نیم ساعت الی یک ساعت ما را مینشاندند، ولی ما آنها را رها نمیکردیم. یکی از منافقین بود که جزء آمریکاییها بود، میگفت من آمریکایی هستم. گفتم: نخیر، تو ایرانی هستی. به خاطر همین به او گفتم: خاک بر سر تو، احمق که آمدی خود را مزدور آمریکایی قرار دادی! آمریکایی به او میگفت: این آقا چه میگوید؟ خجالت میکشید به او بگوید که من چه گفتم. إنشاءالله خدا همیشه ما را به تقوا و به ایمان مجهّز کند و همان هدایت واقعی و همان ایثار إلی المطلوب را نصیب ما کند و هیچ موقع ما را از آن دور نکند که بدترین بلاها دچار ما خواهد شد.
[۱]– سورهی بقره، آیات ۱۴ و ۱۵٫
[۲]– همان، آیه ۷٫
[۳]– همان، آیه ۱۰٫
[۴]– سورهی انسان، آیه ۳٫
[۵]– سورهی انفال، آیه ۲؛ سورهی حج، آیه ۳۵٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸۳٫
[۷]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ۳، ص ۹۲٫