تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۵۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
«وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»[۱].
کلمات این آیه را تا «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» بررسی کردیم. از طرف رؤسای آنها و شیاطین سؤال میشود برای چه رفتید مؤمنها را، مسلمانها را ملاقات کردید؟ آن وقت میگویند: «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» میگویند: چون میخواستیم آنها را استهزاء و مسخره بکنیم. این جواب منافقین بود نسبت به اینکه (به چه دلیل آمدند و مؤمنین را ملاقات کردند) در برابر مؤمنین آمدند و ملاقات کردند.
اصل کلمهی استهزاء عبارت بیان از حکایت اقوال و افعال یا ادا درآوردن برای کسی است. هیئاتی که معمولاً در این باب انجام میشود. حالا یا به گفتار باشد، یا به فعل باشد، یا به اشاره باشد که باعث بشود دیگران و آن کسانی که حاضر هستند، به آن طرف (مسخره شده) بخندند. این معنای کلّی استهزاء است. نقایص طرف را بگویند، او را مسخره بکنند. البتّه سُخره غیر از استهزاء است. این دو مترادف نیستند ولی از نظر معنا نزدیک به هم هستند.
۱) عداوت
یکی از مناشئ استهزاء عداوت است. با یک کسی دشمنی داشته باشند، این کار را بکنند.
۲) تحقیر کردن
تحقیر کردن طرف است. میخواهند طرف را کوچک بکنند، استهزاء میکنند.
۳) خنداندن اطرافیان
یکی هم خنداندن حاضرین است. آدم منافق همهی اینها را دارد. هم با مؤمن عداوت دارد، لذا استهزا میکند. هم میخواهد آنها را کوچک بکند و هم میخواهد دیگران را بخنداند، به تعجّب وادارد.
در واقع همهی آنچه که ممکن است دیگران برای استهزا انجام بدهند و منشأ استهزا باشد، منافقین دارند، یعنی همهی موجبات و مناشئ را دارند. معمولاً کسی که استهزا میکند اعمال زشت را بر خود میآورد و روش اراذل و اوباش و آدمهای لا ابالی و اینها را انجام میدهد که این زشتترین و یکی از اعمال زشت منافقین است.
در سورهی مبارکهی حجرات میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»[۲] گروهی از شما گروه دیگر را مسخره نکنید. «عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ» شاید که آنها (مسخره شدهها) بهتر از آن کسانی که مسخره میکنند، باشند. شاید آن کسانی که مورد استهزاء و مسخره قرار میگیرند، «خَیْراً» باشند، یعنی بهتر، اخیر باشند. «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» میفرمایند: و همچنین زنان، زنان دیگر استهزاء میکنند. بعضی از زنها، زنهای دیگر را استهزاء میکنند. «عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ» شاید آن کسانی که مسخره میشوند، از آن کسانی که مسخره میکنند بهتر باشند.
اگر یک کسی بخواهد ادای کسی دیگر را دربیاورد، این برای شخص مسخره کننده از نظر ظاهری زشتتر است، نقایص ظاهری خود او زشتتر است، قیافهی خود او بدتر است امّا او را مسخره میکند. منظور قرآن این است.
«وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» میفرماید: خود شما اشکالات خود را بر ملّا نکنید. یک چیزی میگویید که اشکالات خود را آشکار میکنید. خصوصاً جایی که استهزاء بکنید و آنها بهتر از شما باشند، نقایص آنها کمتر باشد، لذا «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» عیبگویی از خود نکنید.
«وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» همدیگر را با لقبهای بد صدا نزنید. «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ» بسیار بد است کسی که مؤمن است، بعد او را با اسم بد (صدا بکنند) منظور از اسم بد در اینجا، اسمهایی است که در آن کفر و اینها باشد. مثلاً یک کسی آدم لا ابالی بوده است، الآن متدیّن شده است. مثلاً اسم او را حسن کافه گذاشتند. یک نفر در محل ما بود، به او حسن کافه میگفتند. نباید او را اینطور صدا بکنند، زشت است. اینها صریح قرآن است.
میفرماید: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» اگر کسی از این راه برنگردد، از ستمکاران است، ظلم کرده است. این نکتهای که راجع به استهزاء بود.
مطلب بعدی این آیه است که میفرماید: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»[۳] در «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» اینکه الله را مبتدا قرار داده است، «یَسْتَهْزِئُ» اینجا فعل است و ضمیر به خدا برمیگردد، یعنی فاعل خود خدا است، یعنی خدا استهزاء میکند.
این به چه معنایی است؟
«اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» استهزاء به معنای مصطلحی که ما الآن بیان کردیم که بیاید و نقایص طرف را بگوید، زشتیهای طرف را بگوید، او را مسخره بکند، وسط بگذارد دیگران بخندند، روا نیست این نسبت را به خدا بدهیم. البتّه این نکته خیلی مهم است که چرا خدا گفته است: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»؟ خدا از این صفت منزّه است، پاک است، سبحان الله، خدا هیچ وقت این کار را نمیکند.
چهار احتمال در مورد استهزای خدا وجود دارد. مثل بحث «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ»[۴] که فرمودند، اینجا هم از همان قبیل است.
اوّلین مورد آن همین است که جزا و عقوبت مستهزئین این است که خدا میفرماید: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»[۵] این نیست که خدا آنها را استهزاء بکند، بلکه آنها را به عقوبت خود میرساند. استهزاء به این معنا است. مثل همان «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ» است، مسلّم بدانید اینجا از باب مجاز بیان شده است، نه اینکه معنای حقیقی استهزاء را داشته باشد.
دومین مورد آن این است که استهزاء مؤمنین و ملائکه از آنها در روز قیامت است که در واقع عقوبتی است که بر آنها خواهد آمد. این روایت را هم مرحوم طبرسی، در مجمع البیان، جلد ۱، صفحهی ۱۴۱ بیان فرمودهاند که مضمون آن این است که میفرماید: وقتی منافقین و مستهزئین در جهنّم قرار میگیرند، یک دربی به روی آنها به سمت بهشت باز میشود. آنها هجوم میآورند که از این درب وارد بشوند تا میآیند درب بسته میشود. دوباره پشت سر آنها یک درب دیگر باز میشود، دوباره آنها هجوم میآورند. در آن وقت مؤمنین و بهشتیها به آنها میخندند. این تعبیر «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» است. حالا مؤمنین به شما بخندند. این هم احتمال دوم که در مجمع البیان بر مضمون از احادیث بیان شده است.
استهزائی که منافقین یا آن کسانی که مستهزء هستند در دنیا میکنند، نسبت به استهزائی که در دنیا داشتند ناچیز است و آنها بسیار اذیّت میشوند. در جهنّم هستند، دارند در آتش میسوزند، خدا امر میکند دربی بر آنها به سوی بهشت باز بشود، آنها هجمه میآورند، به سمت درب میآیند که وارد بهشت بشوند، از آتش نجات پیدا بکنند، تا میآیند درب بسته میشود و دوباره پشت سر آنها یک درب دیگر باز میشود، دوباره به آن سمت هجمه میآورند دوباره درب بسته میشود. در آن وقت مؤمنین و ملائکه به آنها میخندند. میگویند: در دنیا ما را مسخره کردید، اینجا برای شما واقعیت پیدا میکند.
احتمال سوم در کلمهی استهزاء که اینجا به خداوند نسبت داده شده است، این است که به معنای استدراج باشد. استدراج یعنی کسی را اندک اندک و کم کم به یک ورطهای بردن. در آیهای داریم: «وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»[۶]، «فی طُغْیانِهِمْ»[۷] چنان آنها را کم کم در طغیان و بدبختی خود قرار میدهیم که در بدبختی و مکافات خود سرگردان و حیران بشوند. لذا احتمال دارد این معنا باشد.
شاهد بر این احتمال، خود کلمهی «وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» است. یعنی آنها در طغیان خود که به صورت کورکورانه (در آن هستند)-یعنی چیزی که دیگر هیچ چیزی را نمیفهمند، حیران و سرگردان هستند. میگوییم کلمهی (عمه، ع، م، ه) به چه معنا است- مدام بر آنها گسترش پیدا میکنند.
احتمال چهارم بر معنای استهزاء این است که منظور از استهزای الهی، مکافات عمل آنها در دنیا باشد. مکافاتی که خدا بر عمل آنها در دنیا میدهد که منافقون مؤمنین را استهزاء میکنند، خداوند هم آنها را در همین دنیا به استهزاء و سخریّهی دیگران مبتلا میکنند. منافقین استهزاء میکردند و میآمدند جوانهای ما را، عزیزان ما را، بزرگان ما را ترور میکردند و بعد به ما میخندیدند، کار به جایی رسید که درهی مرصاد ما به همهی آنها خندیدیم. همین جا به مکافات عمل خود رسیدند و اینطور استهزاء شدند.
مکافات گلوی آنها را در همین دنیا میگیرد و آنها را به مشیّت و ارادهی الهی دچار استهزائی میکند که آنها دیگر هیچ راه پس و پیشی ندارند. لذا وقتی بازپرس از بعضی از آنها بازجویی میکرد، خجالت میکشیدند، یعنی شرمنده میشدند. اگر به استهزاء برسند که دیگر هیچ.
لذا استهزاء چهار احتمال دارد. آنچه من که دقّت کردم، هر چهار مورد آن در مورد منافقین صدق میکند. یعنی هم آن که مکافات عمل آنها در دنیا باشد. هم اینکه واقعاً در روز قیامت بحث بهشتیها که آنها را استهزاء بکنند و بخندند، وجود دارد و هم بحث عقوبت آنها است که خدا آنها را به واسطهی این استهزائی که در اینجا منظور است، عقوبت میکند و هم بحث اینکه کم کم آنها در طغیان و در سرکشی که دارند غوطهور بشوند که دیگر اصلاً حال خود را نفهمند، اینجا هر چهار احتمال (در مورد منافقین) متصوّر است یعنی به نحوی نیست که اگر یکی از این موارد باشد، دیگری نباشد، اینجا احتمال جمع احتمالات در این باره، خصوصاً دربارهی منافقین، زیادتر است، لذا این احتمال پنجم میشود.
کلمهی بعدی «وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»[۸] کلمهی «مدّ»، «یمدّ» یکی از اسماء ثلاثی مجرّد مضاعف بود. همین مثال را برای آن گفتم که «مدّ»، «یمدّ». مدّ به معنای زیاد نمودن چیزی است، گسترش دادن یک چیزی است. در این موارد میگویند از کلمهی مدّ استفاده بکن. مثلاً وقتی بگویند: مدّ الجیش یعنی لشکر را زیاد کردند، اینطور نیست که لشکر را کشیده باشند. یعنی تعداد لشکر را زیاد کردند و گسترش دادند. لذا مدّ الجیش به معنای این است که آن لشکر را زیاد کردند. یا مدّ الدّوات. یعنی شما جوهر آن قلمدان را زیاد میکنید. یا مدّ السّراج یعنی نفت چراغ را زیاد میکنید و فتیلهی آن را بالا میآورید، منظور این است که نور آن را زیاد میکنید یا نفتدان آن را زیاد میکنید. یا مدّ النّهر یعنی آب جوی یا نهر را زیاد میکنید. اینها تعبیراتی است که در کلمهی مدّ به کار رفته است.
«یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ» آنها را در طغیان خود گسترش میدهیم، مدام آنها را وارد طغیان میکنیم. در سورهی مبارکهی فرقان داریم: «أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ»[۹] آیا ندیدید که پروردگار شما چگونه سایه را امتداد داد؟ یا در سورهی مبارکهی رعد، میفرماید: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ»[۱۰] او خدایی است که زمین را گسترده است. «مَدَّ الْأَرْضَ» یعنی زمین را گسترده است، پهن کرده است، وسعت داده است. «وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ» و کوهها را در آن قرار داده است. «جَعَلَ» به معنای این است که آنها را به عنوان میخ و چیزی که میتواند زمین را حفظ بکند، فرو کرده است.
یا مثلاً بگوییم از قبیل مدّ بصر، مدّ صوت، مدّ عمر، مدّ در قرائت همهی اینها میشود.
طغیان به معنای سرکشی و تجاوز از حد است. کسی که حدّ و حدود خود را، چه در برابر خدا، چه در برابر پیغمبر، چه در برابر اهل بیت رعایت نکند. کلاً از کسی که باید اطاعت بکند، سر کشی بکند، این را طغیان میگویند.
در سورهی مبارکهی حاقّه میفرماید: «إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ» [۱۱] انسان را… هنگامی که آب دریاها و رودخانهها و دریاچهها طغیان و زیادتی میکند چگونه است، اینگونه میفرماید.
یا در سورهی مبارکهی طه، به حضرت موسی خطاب شد که فرمود: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»[۱۲] یعنی سرکشی کرده است. یعنی از آنچه که حدّ و مرز او بوده است، گذشته است. طغیان دراین معنا، یعنی تجاوز کردن از بندگی. سرکش شدن در برابر خدا، در برابر آن کسی که باید از او اطاعت بکنیم. خروج از اطاعت است، خروج از این است که تحت اطاعت و فرمانبرداری باشیم. فرق نمیکند این در مورد مولای حقیقی که ذات اقدس حضرت حق است، باشد یا در مورد اشخاص دیگری باشد.
عرف آن زمان هم بوده است، الآن هم وجود ارد الآن هم در بحث نظامی اگر یک کسی سرباز باشد یا زیر دست باشد، باید از بالا دستی خود فرمانبردار باشد، باید تمام و کمال اطاعت بکند. خود ما در جنگ بودیم، وقتی دستور عملیات آمد حالا نظر من این باشد که عملیات نشود، اینجا دیگر هیچ کسی حرف نمیزند، همه باید اطاعت میکردند. حالا اگر کسی طغیان و سرکشی بکند، این را طاغی میگویند. لذا «وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»[۱۳].
کلمهی «یَعْمَهُونَ». (عمه، ع، م، ه) به معنای تحیّر و سرگردانی است. کسی که مردّد است که چه کار بکند. خیلی بد است که آدم در زندگی روزمرهی خود سرگردان و متحیّر باشد. نه بداند کجا است، نه بداند چه کار باید بکند، نه بداند باید کجا برود. میگفت: چه بگویم به که گویم. اینها مهم است. چه وقت بگویم، به چه کسی بگویم، چه کار بکنم، کجا بروم، کجا هستم، هیچ چیزی را نمیداند این خیلی بد است.
بعضیها در اهل لغت (عمه) را به معنای کوری باطن گرفتند. یعنی آنها در باطن هیچ چیزی نمیفهمند که از کلمات قبلاً مثل «وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»[۱۴]، «وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»[۱۵] استفاده میشود که این کلمهی (عمه) هم آن معنا را در خود دارد.
همهی اینها در منافق متصوّر است. یعنی منافق هم کوری باطن دارد، یعنی واقعاً نمیفهمد، واقعاً شعور ندارد، درک ندارد و همچنین سرگردان و متحیّر است. در ظاهر هم نمیداند چه کار میخواهد بکند.
الآن این تتمّهی منافقین در دنیا سرگردان هستند، بالاخره کجا بروند؟ امروز یک کسی میآید در عراق رئیس جمهور میشود و دولت عراق با ایران خوب است، اینها را بیرون میکند، همین کار را کردند. اینها سرگردان میشوند، به کشورهای اروپایی میروند، یک طور دیگر سرگردان هستند. آنجا چطور خود را ظاهر بکنند، اینها خیلی مهم است.روزی که میخواهند از آنها به عنوان عوامل استفاده بکنند، از آنها حمایت میکنند، فردا برعکس میشود.
مثل همین آمریکاییها که یک روز طالبان درست میکنند، یک روز داعش درست میکنند. یک روز هم طالبان بر علیه خود آنها میشود، اینها مکافات… اینها مکافات آنها (منافقین) هم میشود. منافقین اینطور هستند. کسی که راه صحیح را ندارد، دیگر هیچ راهی ندارد، سرگردان است، بدبخت است. ولی کسی که هدف داشته باشد، هیچ وقت سرگردان نمیشود.
انسان مؤمن همیشه به درگاه الهی امیدوار است، چون همهی همّ و غم او در دنیا خدا است. لذا همیشه به سمت و سوی خدا میرود، نعمت الهی باشد، در راه خدا خرج میکند. بلیّه باشد، برای خدا تحمّل میکند، صبر میکند. امّا کسی که مؤمن نباشد و منافق باشد، در بلیهها و مکافات سرگردان میشود و میرود خودکشی میکند. آنچه که مهم است این است که سرگردانی و حیران برای آنها (منافقین) به نحوی بدی اتّفاق میافتد.
فرمودند یکی از معناهای (عمه) این است که آنها در باطن نمیبینند. کلمهی «عمی» هم داریم، منتها کلمهی «عمی» اعمّ از (عمه) است. «عمی» و «أعمی»… تازه «أعمی» بر آن شدّت پیدا میکند، به این دلیل که هم کوری ظاهری و هم کوری باطنی را دارد.
منافقین در طغیان و سرکشی خود تحیّر و سرگردان هستند و آنها رها میشوند، آن وقت به آنها مهلت داده میشود تا در این تحیّر و منجلاب فرو بروند. یعنی کأنّه این تحیّر یک منجلابی بر آنها میشود که آنها در این منجلاب فرو میروند که دیگر هیچ حیثیتی حتّی از نظر ظاهری برای آنها وجود پیدا نخواهد کرد.
نسبت این فعل به خداوند که آنها را اینگونه بیان فرموده است، در واقع خدا این کار را میکند که اینها کوری اینطور پیدا بکنند از قبیل «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ»[۱۶] است از قبیل «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»[۱۷] از این قبیل این به خداوند نسبت داده میشود که آنها را به این گونه… لذا «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»[۱۸] باز هم فاعل «وَ یَمُدُّهُم» خدا است. خدا آنها را میکشاند و گسترش میدهد در طغیانی که آنها در آن غوطهور میشوند و در منجلاب آن فرو میروند و در سرگردنی نابود میشوند.
آنچه که نسبت به الطاف و بلیّات دنیوی و اخروی برای مؤمن و کافر نسبت به این آیه است فردا بیان میکنیم.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۱۴٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۱٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۱۵٫
[۴]– سورهی آل عمران، آیه ۵۴٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۱۵٫
[۶]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۲٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۱۵٫
[۸]– سورهی بقره، آیه ۱۵٫
[۹]– سورهی فرقان، آیه ۴۵٫
[۱۰]– سورهی رعد، آیه ۳٫
[۱۱]– سورهی حاقّه، آیه ۱۱٫
[۱۲]– سورهی طه، آیه ۲۴٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۵٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۱۲٫
[۱۵]– همان، آیه ۱۳٫
[۱۶] – سورهی بقره، آیه ۷٫
[۱۷]– همان، آیه ۱۰٫
[۱۸]– همان، آیه ۱۵٫