تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۴۸ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۴۸
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
موضوع بحث: علم و جهل
ذیل آیهی مبارکهی سیزدهم از سورهی مبارکهی بقره که در توصیف منافقین است، فرمودند: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ» به جهت اینکه در کلمهی آخر این آیه، کلمهی «لا یَعْلَمُونَ» بود، بحث علم و جهل را مطرح کردیم و پیرامون فضائل علم، معنای علم، نکاتی را دنبال کردیم.
فضیلتهای فراوان علم در کلام امیرالمؤمنین
روایتی از امیر المؤمنین در کافی و بحار الانوار آمده است که حضرت فرمودند: «إِنَّ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَهٍ»[۱] علم صاحب فضائل زیادی است، فضیلتهای زیادی را دارد. «فَرَأْسُهُ التَّوَاضُعُ وَ عَیْنُهُ الْبَرَاءَهُ مِنَ الْحَسَدِ وَ أُذُنُهُ الْفَهْمُ وَ لِسَانُهُ الصِّدْقُ وَ حِفْظُهُ الْفَحْصُ وَ قَلْبُهُ حُسْنُ النِّیَّهِ وَ عَقْلُهُ مَعْرِفَهُ الْأَشْیَاءِ وَ الْأُمُورِ (مَعْرِفَهُ الْأَسْبَابِ بِالْأُمُورِ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۴۱) وَ یَدُهُ الرَّحْمَهُ وَ رِجْلُهُ زِیَارَهُ الْعُلَمَاءِ وَ هِمَّتُهُ السَّلَامَهُ وَ حِکْمَتُهُ الْوَرَعُ وَ مُسْتَقَرُّهُ النَّجَاهُ وَ قَائِدُهُ الْعَافِیَهُ (وَ فَائِدَتُهُ الْعَافِیَهُ) وَ مَرْکَبُهُ الْوَفَاءُ وَ سِلَاحُهُ لِینُ الْکَلِمَهِ (وَ سِلَاحُهُ لَیِّنُ الْکَلَامِ)وَ سَیْفُهُ الرِّضَا وَ قَوْسُهُ الْمُدَارَاهُ وَ جَیْشُهُ مُحَاوَرَهُ الْعُلَمَاءِ».
تا اینجا را مختصراً توضیح دادیم و مطالبی را عرض کردیم که امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب (علیه الصّلاه و السّلام) علم را به یک انسان مقتدر دارای اعضاء و جوارح داخلی و خارجی بسیار عالی تشبیه فرموده است.
و اینگونه بیان کرده است که میفرماید: «وَ جَیْشُهُ مُحَاوَرَهُ الْعُلَمَاءِ» لشکر علم این است که با علما محاوره داشته باشید، یعنی با دانشمندان گفتگو داشته باشیدف نشست و برخاست علمی داشته باشید، گپهای علمی بزنید.
بعد میفرماید: «وَ مَالُهُ الْأَدَبُ» دارایی علم ادب است. آنچه که علم به عنوان دارایی و به عنوان ثروت دارد عبارت از ادب است.
منشأ ادب، حیا است. یعنی اگر کسی حیا داشته باشد، ادب دارد.
آدمهای مؤدّب -خصوصاً در بین اهل علم- جایگاه خاصّی را بین مردم پیدا میکنند. یعنی باعث میشود که در بین مردم عزّت پیدا بکنند به جهت آن ادبی که دارند.
ادب هم یکی از آنهایی است که حسن ذاتی دارد. اهل علم هم که نباشند، بعضیها اصلاً ساختار ادبی دارند. ادب که داشته باشند، خیلی ارزش پیدا میکند.
میفرماید: آدم عالم وقتی همراه علم شد، مال و دارایی و ثروت او، ادب او است که اگر ادب را از او بگیرند، هیچ چیز ندارد. باید ادب باشد، تا آن عالم در واقع عزیز بشود.
چون یکی از خصوصیات مال و ثروت در دنیا، عزّت افزایی است. عزّت انسان را زیاد میکند. آدمهایی که فقیر هستند، یک دسته از آنها کار به جایی میرسد که «کَانَ أن یَکونَ مُوتا» کار به جایی میرسد که مرگ برای آنها از هر چیزی شیرینتر است. بخواهند دست به سمت مردم دراز بکنند و متأُسّفانه معطّل بشوند و آنچنان در فقر باشند که دیگر بخواهند دست خود را پیش نامردها دراز بکنند. این خیلی بد است.
علم اگر ادب از آن گرفته بشود فقیر است. لذا دیگر در آنجا علم نیست.
«وَ مَالُهُ الْأَدَبُ وَ ذَخِیرَتُهُ اجْتِنَابُ الذُّنُوبِ»[۲] یک ادارهای، یک دولت را حساب بکنید، یک خزانه هم دارد. علم برای آن کسی که عالم است و آن را دارد، خزانهای هم برای او دارد. میفرماید: خزینه و جایی که باعث ثروت اندوزی و جمع شدن ثروتهای عالیّه برای عالم میشود، «اجْتِنَابُ الذُّنُوبِ» است. دوری کردن… باب افتعال است، یعنی همیشه به دنبال این باشد که از گناه و معصیت دور بشود.
میگویند ذنوب شامل گناههای خطأیی هم میشود، فقط معصیت را شامل نمیشود، اعمّ از معصیت است. لذا ذنوب فرمود به خاطر همین است.
روایتی که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ذهن من است که از حضرت سؤال کردند تقوا چیست؟ حضرت فرمود: اگر شما در یک صحرایی که پر از خار و خاشاک است، بخواهید راه بروید، چه کار میکنید؟ جواب داد دامن خود را بالا میگیرم که این خار و خاشاک به دامن من نگیرد. حضرت فرمود: تقوا همین است که شما در زندگی خود مکروهات را ترک بکنید. چون اگر ترک نکردید، واقع در محرّمات میشوید.
ذنوب یعنی هم گناهانی که شما عمداً بخواهید انجام بدهید که مسلّم خطئیّه هستند، مکروهات هستند، چیزی که میدانید برای شما فایدهای ندارد، حتّی انسان باید از بعضی مباحاتی که ممکن است زمینه برای مکروهات بشود، پرهیز بکند که اینها کم کم زمینهی وقوع در محرّمات بشود. خزانه فرموده است، یعنی سرمایهی شما اینجا برای شما ذخیرهسازی میشود.
«وَ زَادُهُ الْمَعْرُوفُ» میفرماید: توشهی آن هم این است که معروفات را انجام بدهید. اگر معروف را به کار نیک ترجمه بکنیم، بهتر این است که بگوییم معروف، یعنی آنچه که مأمور از طرف خدا است چه واجبات چه مستحبّات. واجبات را انجام بدهیم، مستحبّات را هم انجام بدهیم توشهی علم است. توشهی علم و آنچه که از علم میتوانیم بربیاوریم، این است که ما معروف را انجام بدهیم. اینها مترتّب هم است.
ذخیره را «اجْتِنَابُ الذُّنُوبِ» فرمودند، بعد از «اجْتِنَابُ الذُّنُوبِ وَ زَادُهُ الْمَعْرُوفُ» ظرف خالی است، باید آن را پر بکنید. باید معروفات را انجام بدهید تا آن وقت کار درست بشود. اصلاً واقعیت امر در اینکه انسان بتواند به آنچه که خدا فرموده است برسد، همین است که ما اوّل دل خود را از گناه پاک بکنیم، بعد معرفت الهی را در آن وارد بکنیم.
اگر خواستید علم توشه و ثمری داشته باشد، توشهی علم این است که شما معروفات را انجام بدهید. به صرف اینکه اجتناب از ذنوب بکنید، کفایت نمیکند. اجتناب از ذنوب باید باشد. اوّل هم باید آن رعایت بشود، بعد انجام معروفات که معروفات که منظور انجام واجبات و انجام مستحبّات است، این ره توشهی علم است.
«وَ مَاؤُهُ الْمُوَادَعَهُ» میفرماید: جایگاه آن این است که آن را به دیگران انتقال بدهید، مباحثه بکنید، مذاکره بکنید. موادعه به این معنا است. علم اگر یک جا بماند، از سینه بیرون نیاید، به تعلیم و تفهیم نرسد، فایدهای ندارد. بنابراین جایگاهی که برای آن در روایات تعریف شده است که در واقع مأواه میفرمایند -یعنی آنچه که سر منزل مقصود آن است- این است که به دیگران ارائه بشود، باید گفته بشود.
مثلاً میگویند: فلانی خیلی عالم است. امّا میروید نگاه میکنید، میبینید هیچ حرکتی نمیکند، فایدهای ندارد یکی از وظایفی که عالم دارد این است که زکات بدهد. زکات علم او هم به نشر علم او است. اینها همه واضح است.
«وَ دَلِیلُهُ الْهُدَى»[۳] میفرماید: آن چیزی که رهنما برای علم است، آن چیزی که عالم را رهنمایی میکند، آن «الْهُدَى» است. اینجا منظور از «الْهُدَى» هدایت الهی است. منظور «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۴] است که در قرآن فرموده است. منظور «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ»[۵] منظور همان است که هر روز در نماز میگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[۶] ما این هدایت را میخواهیم.
آنچه که دلیل است. دلیل یعنی آن کسی که شما را به یک سمتی میکشاند، شما را هدایت میکند، راهنمای شما است و هدایت در او تثبیت شده است. دلیل، فعیل، صفت مشبّه است. صفت، ثبوت در موصوف دارد. آن «الْهُدَى»، در یک کلمه «الْهُدَى» منظور هدایت الهی است.
این دلیلی که اینجا میفرماید، میفرماید: «دلیل العلم» آن چیزی که رهنمای علم و عالم است «الْهُدَى» است. کلمهی «دلّ» یعنی کشیدن. دلّال یعنی کشاننده. اصلاً دلّال را هم دلّال میگویند، برای اینکه مشتری را با بایع میآورد، آنها را به هم میرساند و معامله انجام میشود و حقّ دلّالی خود را هم میگیرد. دلّال را هم دلّال میگویند، یعنی آن را در صیغهی مبالغه، فعّال آن را استعمال میکنند، چون خیلی دنبال این کار است. آن کار را هم از نظر کیفی، هم از نظر کمّی با شدّت انجام میدهد. الآن یکی را برای معامله میبرد و روزهای بعد دیگران را میبرد ولی دلیل معنای ثبوت وصف در موصوف که صفت مشبّه است، دارد. میفرماید: دلیل علم، آن چیزی که رهنمای واقعی علم است و علم را به سمت و سوی خدا میبرد آن «الْهُدَى» است، آن خود هدایت الهی است.
بعد میفرماید: «وَ رَفِیقُهُ مَحَبَّهُ الْأَخْیَارِ» این مهم است. رفیق علم، آن که با علم رفق دارد، مرافقه دارد، یعنی میتواند با آن سازگار باشد «مَحَبَّهُ الْأَخْیَارِ»، مهر و محبّت و دوستی بهترینها است. اخیار یعنی بهترینها. یعنی نیکان واقعی. نیکان واقعی چه کسانی هستند؟
نیکان واقعی در عالم -اگر انسانها را فرض بکنید- اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. «مَحَبَّهُ الْأَخْیَارِ» چیزی است که رفیق علم است، پس آنچه که همیشه مرافقه و رفق و سازگاری با علم دارد، محبّت اینها است، محبّت اهل بیت است. محبّت اهل بیت است که واقعاً همراه علم همیشه است. رفق دارد، رفیق علم است. این تمام آن چیزی است که حضرت در این روایت آوردند و اینگونه تعبیرات زیبایی را فرمودهاند.
إنشاءالله همهی ما متّصف به این علم بشویم، عالم واقعی بشویم که از همهی آنچه که گفته شده است، این است که علم واقعی هر چیزی را بخواهید در این عالم ببینید، متّصف به قرآن و اهل بیت است.
یعنی به آن کسی عالم میگویند که اطّلاع کافی از اهل بیت و قرآن داشته باشد. به کسی عالم بگویند امّا به قرآن توجّه نداشته باشد و به سمت و سوی قرآن نیست «لَیسَ بِعَالِم». یعنی اینجا مشتق متلبّس به مبدأ نیست.
مسلّم بدانید مبدأ علم، علم واقعی، علمی که نور است، علمی که باعث هدایت انسان و گشایش راه از ظلمت به سمت روشنایی و نور و خدا میشود، علمی است که متّصف به اهل بیت و قرآن است. این نور است. اگر از قرآن و از اهل بیت دور بشویم و بعد به ما عالم بگویند، مسلّم این مجاز است. معنای حقیقی استعمال نشده است. گرچه خیلی از فنون، خیلی از چیزهای دیگر وجود دارد که ما میتوانیم آنها را به عنوان حرف، به عنوان فن معنا بکنیم، میتوانیم به عنوان یک فضل برای انسان تعبیر بکنیم. طرف مکانیک است، مخترع هواپیما است، مخترع موشک قاره پیما است، این عالم به معنای حقیقی حساب نمیشود، گرچه صاحب مهارت و حرفهی بسیار عالی و خیلی خوبی است.
اگر همین را با قرآن عجین بکند. یعنی این موشک، این هواپیما، این آپولوی که میسازد که به کرّات دیگر برود اگر جهت الهی به آن داد و آنها را در راه رضایت حق به کار برد، همراه با محبّت اخیار شد، این علم میشود آن هم عالم میشود. این علم واقعی میشود، لذا این آقا متّصف به علم میشود و مشتق در حقیقت «من تلبّس» میشود که همان علم واقعی باشد و الّا علم نیست.
خیلی وقتها علم سواد است. سواد یعنی سیاهی. یعنی انسان را از حقیقت برمیگرداند. علم سواد نیست، علم علم است، علم نور است.
در روایت عنوان بصری فرمود: «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ»[۷]، «العلم لیس بالتکّسب» علم به اینکه دنبال آن بروید نیست، به دست بیاورید نیست. «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ»، «بل نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء» بلکه نوری است که خدا آن را در قلب و دل کسی که خود او آن را بخواهد، قرار میدهد. مشیّت الهی هم دایر مدار اهتدی است.
اهتدی یعنی هدایتجویی. شما باید به دنبال هدایت باشید، به قول قرآن مهتدی باشید، اگر مهتدی شدید، خداوند تو را به آن نور میرساند، به آن علم میرساند. فرمود: آنچه که مسلّم است، اهتدی باید در ما باشد. اگر اهتدی نباشد، نمیشود.
هدایت الهی هم اهتدی را میخواهد. لذا آنجا فرمود: « مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»[۸] کسی که مورد هدایت الهی واقع بشود، «فَهُوَ الْمُهْتَدِ او در حالی است که خود او به دنبال هدایت است، میخواهد هدایت بشود، پذیرای هدایت است. مشیّت الهی هم جایی شامل میشود که اهتدی باشد، بدون اهتدی مشیّت شامل نمیشود.
[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۸، ح ۲ و بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۴۱٫
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۸، ح ۲ و بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۴۱٫
[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۸، ح ۲ و بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۴۱٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۲٫
[۵]– همان، آیه ۵٫
[۶]– سورهی فاتحه، آیه ۶٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۲۲۵٫
[۸]– سورهی کهف، آیه ۱۷٫
Views: 3
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.