تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۲۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
به دنبال توصیف منافقین از قرآن و روایات در ذیل آیات هشتم تا بیستم سورهی مبارکهی بقره به بحث غیبت رسیدیم. موجبات غیبت که مقام بعدی بود عرض کردیم. در این مقام هم -که مقام نهم است- در باب معالجهی مشکلاتی که (به واسطهی غیبت به وجود میآید و) به آن موجبات غیبت میگوییم که یک سری از آنها حالت مرضی دارد، امراض است معالجهی آنها را هم لازم داریم.
برای معالجه حتماً باید آنچه که دربارهی ۱۵ مورد موجبات غیبت که آمده بود را بررسی بکنیم و حسن و قبح آنها را از نظر آیات و روایات نشان بدهیم تا بتوانیم به نتیجه برسیم که دیگر آنها در ما ایجاد نشود که موجب بشود ما غیبت بکنیم.
اوّلین مورد از آنها غضب بود. روایاتی را در این باب از رسول اکرم و امام باقر (علیهم صلوات الله أجمعین) عرض کردیم و عرض کردیم که نسبت به ایجاد غضب در ما انذار میدهد، یعنی ما را میترساند که مواظب باش غضب در شما ایجاد شد، آن را به منصهی ظهور و بروز نگذارید که به جایی میرسد که آدم دربارهی غضب، خشمگین شدن جنون میگیرد. حرکات زشت انجام میدهد، یقه پاره میکند، کتک میزند، آدم میکشد، دیگر غضب همه کاری میکند.
باید این را مواظب باشیم و هر وقت جایی کسی ما را خشمناک کرد، کظم غیظ بکنیم، صبر بکنیم و شرح صدر نشان بدهیم تا مسئلهی بد و حرامی را برای خود ایجاد نکنیم که یکی از آنها غیبت است.
امّا موجب و ریشهی دوم منشأ دوم از مناشئ غیبت کردن حقد است. حقد به معنای کینهتوزی است. کسی که با کسی کینهتوزی بکند، روی کینهتوزی خود میآید غیبت خود را میکند.
حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در توصیف کینهتوزی فرمودند: «الْمُؤْمِنُ لَیْسَ بِحَقُودٍ»[۱] آدمی که مؤمن باشد، کینهتوز نیست. به قول عرف مردم میگویند: دل او پاک است. یک چیزی بر زبان او آمد، هیچ وقت کینه به دل نمیگیرد. آدمی که مؤمن باشد، کینهتوز نیست، آدمی که مؤمن نباشد، کینهتوزی میکند. «الْمُؤْمِنُ» یعنی مؤمن واقعی که ما میشناسیم، «لَیْسَ بِحَقُودٍ» هیچ موقع کینهتوز نیست.
باز حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله أجمعین) روایت شده است، فرمود: «مَنْ زَرَعَ الْعَدَاوَهَ حَصَدَ مَا بَذَرَ»[۲] هر کسی هر چیزی را که بکارد (درو میکند) اگر عداوت را زراعت کرد، همان چیزی را که کشت کرده است درو میکند. اگر شما کینهتوزی بکنید، تخم و ریشهی عداوت را ایجاد کردید. به دنبالهی او برای شما آن مسائل پیش میآید امّا اگر کینه را در دل بکشید و آن را از بین ببرید و حالا وقتی به جایی رسیدید که میتوانید تلافی بکنید، نکنید، انتقام بگیرید، نگیرید و کینهتوزی نکنید، آرامش خود را حفظ کردید، دین خود را هم حفظ کردید.
بالاخره حقد موجب همّ میشود. یعنی اگر ما کینهتوزی بکنیم، همّ و یک زحمت بزرگی را برای خود ایجاد میکنیم، باعث غم ما میشود، در دنیا محزون میشویم و هم چنین باعث عذاب هم در این دنیا و هم در آن دنیا میشود و باعث ملامت میشود، کینهتوزی برای آدم درد و رنج میآورد. نباید کینهتوزی بکنیم. برای اینکه ما بتوانیم از آن (کینهتوزی) دوری بکنیم، فهم آثار و چگونگی آن در وجود بشر است که بعد دیگر به غیبت نرسیم.
سومین مورد آن حسد است. طبق آن چیزی که اجمالاً قبلاً عرض کردیم حسادت کردن.
در مورد حسد اوّلین روایت را مرحوم آیت الله طیّب اصفهانی در اطیّب البیان آورده است. «فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»[۳]، «فَإِنَّهُ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»[۴] میفرماید: حسادت –منظور از حسادت، حسادت ورزیدن است، یعنی کسی حسادت را به منصهی عمل برساند- نیکیها را میخورد، همانطور که آتش هیزم را میخورد. چطور وقتی هیزم را نزدیک آتش میگیرید، انگار یک دفعه بلعیده و نابود میشود. حسادت همین کار را با حسنات ما میکند.
یکی از چیزهایی خیلی مهم است و متأُسّفانه ما طلبهها گرفتار آن هستیم. اگر دو تا طلبه خواستند در یک جایی باشند، اینجا جمع ضدین به معنای خاص میشود، نباید اینطور باشد. یک روحانی در یک محل است، شما هم میخواهید برای تبلیغ به آن محل بروید، با هم همکاری داشته باشید، آن وقت ببینید چقدر موفّق میشوید و چقدر مردم شما را میپذیرند و میتوانید چه آثار مثبتی را در جامعه ایجاد بکنید.
- یک بار دو نفر در یک مسجد بودند، درگیر شدند.
– اگر درگیر بشوند، دین مردم را در مخاطره میاندازند. اگر روحانی با روحانی در هر مسئلهای خصوصاً در جامعه درگیر شد، آن سخت میشود و موجب تفرقهی مردم از دین میشود. باید این را مواظب باشید چون مردم ما را اسوه و الگوی خود میبینند. اگر ما خراب بکنیم، نتیجهی عکس برای آنها حاصل میشود. حسادت نکنید به یک مسجد میرسید، بروید پشت سر روحانی مسجد نماز بخوانید.
در بحث نماز جماعت دستور مراجع ما است که پشت سر وهابی اقتدا بکنید، پشت سر مخالفین اقتدا بکنید، ثواب اقتدا کردن پشت سر رسول اکرم را دارد. این خیلی مهم است. حالا من و شما که از آنها بدتر نیستیم. یک آقا در نماز جماعت شرکت نمیکند یا از داخل مسجد بیرون نمیرود، اینها از جهت حسادت است منشأ آنها حسادت است. اگر به او گفتید: چرا نخواندید؟ غیبت بکند، این دیگر بدتر است. گفتند: یک رانندهی عربستان سعودی در رکاب اتوبوس ایستاده بوده است و بعد به همهی ایرانیهایی که رفته بودند نماز بخوانند، گفته بود: «کلکم فاسق» گفته بود: همهی شما که وارد اتوبوس شدید، فاسق هستید. گفته بودند: چرا این حرف را میزنید؟ گفت: همهی شما نمازهای خود را فردا خواندید؟ یعنی یک عادل در میان شما نبوده است که جلو بایستد و شما هم پشت سر او اقتدا بکنید. این خیلی بد است. اینها حسادتهایی است که بعضی وقتها در میان عوام است، ما نباید حسادت را در منصهی عمل قرار بدهیم.
الآن یک کسی بیاید بهتر درس بگوید، من باید کنار بروم. چه اشکال دارد، اصلاً وظیفه است، بار من سبکتر میشود. حسادت کردن موجب میشود که یک کارهایی آدم بکند و منجر به غیبت کردن طرف او هم بشود. حالا اگر به تهمت زدن نرسد، خوب است.
مرحوم آیت الله طیّب اصفهانی میفرماید: اوّلین حرکت حسود، اعتراض به مقدّرات الهی است، حسود به قضای الهی معترض است. چقدر انسان نفهم باشد که معترض به کار و عمل خدا باشد. تو قابلیّت این حرف را نداری و (از تقدیرات الهی هم) راضی نباشی، همیشه هم محزون و متألّم باشی. بعضیها اینطور هستند. اگر در یک محل دو نفر روحانی با هم دعوا بکنند، حسادت بکنند چه مصیبتها، تألّماتی برای مردم به جا خواهد گذاشت.
حسود به کسی که به او حسادت میکند ضرری نمیزند. یعنی فکر بکند اگر به او حسادت بکند، او را زمین میزند، او را از مسجد بیرون میکنند. مال او را میگیرند و به تو میدهند؟ نه، اینطور نیست. هیچ ضرری به او نمیرسد. شما هم سودی نمیبرید یا به قول آن روایت که معنای صحیحتر آن این بود که آقایان متذکّر شدند «الْحَسُودُ لَا یَسُودُ»[۵] این «یَسُودُ» به معنای سیّدی کردن است، شرافت داشتن بر دیگران است. حسادت موجب شرافت بر دیگران نخواهد شد و به شما سیادت نمیدهد که بتوانید بر دیگران سیّدی بکنید. پس در واقع سودی ندارد.
اگر که دقّت بکنید کسی که حسودی میکند، ممکن است آن مورد محسود، -آن مورد حسد او، هر کسی که باشد- به حسناتی هم برسد. نه اینکه چیزی از او کم نمیشود، یک چیزی هم به او اضافه میشود با حسادتی که حسود بکند.
باید حسادت را کنار گذاشت. حسادت در بحث انسانیّت راه ندارد. کسی که انسانیّت داشته باشد (نباید حسادت داشته باشد) چه برسد به اینکه شیعهی امیر مؤمنین و اولاد یازده گانهی ایشان باشد که واقعاً آنها چگونه عمل میکردند. مگر زمان امیر المؤمنین امام حسن و امام حسین نبودند؟ در واقع اینها هم امام بودند، هنوز نوبت آنها نرسیده بود ولی امام بودند، بعد مگر امام حسن و امام حسین با هم نبودند؟ حالا ببینید مأمون و امین با هم جنگیدند، تا یکی از آنها کشته و نابود شد، آن یکی حاکم شد. امّا امام حسین مطیع فرمان امام زمان خود، امام حسن مجتبی بود. هر چه ایشان میگفت، همان کار را میکرد بدون اینکه حرفی بزند، بدون اعتراض. اینها نکته است.
- فرق حسد با غبطه چیست؟
– غبطه حسادت نیست. غبطه یعنی چیزی که من میبینم دوست من دارد، من هم تمام همّت خود را به کار بگیرم تا آن را به دست بیاورم. الآن میبینید کسی که با شما به فرض هم اتاقی بوده است، هم درس بوده است، هم بحث بوده است، برادر شما، اقوام شما الآن به مقام عالیهای از علم رسیده است. شما میگویید: من باید برسم. نمیگویید: چرا او رسیده است؟ میگویید: من هم باید برسم. دوست شما خانه ساخته است، من هم بروم بسازم. مگر من کمتر از او هستم، من هم میروم میسازم. امکانات را فراهم میکنم و میسازم. این غبطه است، این اشکالی ندارد امّا حسادت این است که میگوید: چرا او دارد. حتّی یک وقت میبینید خود او هم دارد، امّا حسادت میکند که چرا او دارد. چرا او علم دارد، چرا منزلت دارد؟ حسادت میکنند.
چهارمین چیزی که باید جلوی آن را بگیرید که موجب غیبت کردن نشود که غیبت کردن حرام و گناه کبیره است، سخریّه و استهزاء است، به مسخره گرفتن بعضیها و استهزاء بعضیها است که این بسیار در آیات و روایات مورد توجّه قرار گرفته است و ما هم باید دقّت بکنیم.
سورهی مبارکهی حجرات میفرماید: «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ»[۶] باید نسبت به این آیه دقّت داشته باشیم، این آیه نکتهی خیلی زیبایی علاوه بر مسخره نکنید، دارد. هیچ قومی نباید قوم دیگر را مسخره بکند. بعد میفرماید: «عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ» چه بسیار آن کسانی که مورد مسخره قرار گرفتند، بهترین باشند نسبت به آن کسانی که دارند مسخره میکنند. خیلیها فکر میکنند، خود آنها خیلی آدم حسابی هستند، اینطور نیست. یک مقدار کوتاه بیایید، اینطور نیست که شما فکر میکنید که همه چیز شما هستید. لذا (بزرگ دانستن خود) موجب میشود که غیبت طرف را بکنید، نقص او را بگویید. مثلاً شما بدن سالمی دارید، یک کسی هم یک پای او یک مشکلی دارد، بیایید او را مسخره بکنید.
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۷] گرامی ترین، کریمترین و آن که بیشتر مورد کرامت الهی واقع میشود با تقواترین است.
تقواترین این است که انسان با تقوا علیه خود هم حرف بزند. «أَتْقَى النَّاسِ مَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِه» با تقواترین مردم آن کسانی هستند که علیه خود حرف بزنند. علیه نفس خود حرف بزنند، به ضرر خود حرف بزنید اینجا ألای ضرریّه است.
– باید حلالیّت بطلبید، باید آنها را راضی بکنید.
- من آنها را نمیبخشم
- اینجا مسخره کردن مردم منهی الهی است، یعنی حرام است. در روایات داریم رسول اکرم (صلوات الله علیه) فرمود: «إنَّ المُستهزِئینَ (بین الناس) یُفتحُ لأحدِهم (لاحدهما) بابُ (من) الجَنَّه»[۸] میفرماید: برای آن کسانی که مردم را استهزاء میکنند و به سخره میگیرند، یک دربی از دربهای بهشت باز میشود. «فَیُقال» پس گفته میشود: «هَلُمّ» بفرمایید. «فَیجیءُ بِکربِهِ وَ غَمِه» او میآید در حالی که غم و اندوه سر تا به پای او را گرفته است. «فَإذا جاء (اتاه) اُغلقَ دونَه» تا نزدیک در میآید، در بسته میشود. خیلی بد است. ما طلبهها میفهمیم که تاکسی بایستد، ما به سمت تاکسی میرویم تا میرسیم دست خود را که میبریم در را باز بکنیم، تاکسی راه میافتد. روز قیامت در پیشگاه الهی یک بابی از بهشتی به روی انسانی که مؤمن بوده است امّا استهزاء میکرده است، باز میکنند به او میگویند: بفرمایید. تا میآید در را میبندند. چه میشود؟ «ثُمَّ یفتح له بابٌ آخر»، «فکذا باب آخر» دوباره یک درب دیگر باز میشود، دوباره میگویند: «هَلُمَّ» دوباره درب بسته میشود. «فَما یَزالُ کَذلک حتّی» این کار ادامه پیدا میکند تا آنجایی که بابی برای آنها باز میشود، دیگر برنمیگردند. بعد «هلمَّ» برنمیگردند؛ یا در جهنّم واصل میشوند، نمیدانم آنجا بهشت برای آنها معنا دارد یا وارد در یک جایی وارد میشوند که دیگر راه برگشتی برای آنها وجود ندارد. «فَما یَزال کَذلک حتّى … لیفتح له الباب، فَیقال لَهُ: هَلمَّ هَلمَّ، فَما یأتیهِ» از آن در بیرون میرود و برنمیگردد.
مطلب بعدی که منشأ غیبت کردن است، شوخی کردن است.
مزاح کردن چند شرط دارد تا مباح بشود. اوّل اینکه دروغ نباشد. دومین مورد آن این است که موجب اذیّت و آزار دوستان و دیگران نشود. سومین مورد این است که غیبت در کار نباشد و هر معصیت دیگری. مسخره کردن کسی نباشد، استهزای کسی نباشد، اینها مهم است.
مزاح کردن از فضولات کلام است. گاهی آدم باید یک چیزهایی بگوید. همهی بدن انسان یک فضولی دارد، زبان انسان هم یک فضولی دارد که فضول کلام، مزاح کردن است، شوخی کردن است.
در شوخی کردن هم باید حدّ و مرز رعایت بشود. یکی از نکات و شرایط آن این است که حیا را نشکند، حرمت شکسته نشود، در مزاح کردن نباید پردهدری کرد. نباید مزاح کردن طول هم بکشد، فضول که نمیشود همیشه فضول باشد. اگر گفتیم فضول کلام، مزاح است، نمیشود همیشه کلام انسان مزاح باشد. یک درصد از کلام مزاح باشد.
یک مزاحهایی بگویید که برای طرف هم درس آموز باشد. صبحهای جمعه از رادیو میخواهند یک سری از حرفها را به مسئولین تذکّر بدهند، با مزاح میگویند. چرا که اگر کسی به اندازهی ممدوح مزاح، مزاح را داشته باشد، باعث انبساط در روحیهی وجودی انسان میشود، نشاط ایجاد میشود. کما اینکه این مطلب را حضرت رسول اکرم و امیر المؤمنین (علیهم صلوات الله) داشتند. مزاحی با هم میکردند امّا مزاحهای آنها به اندازهای بود که انبساط روحی پیدا بکنند، نه اینکه بخواهند مشکل درست بکنند، طیب خاطر درست میکردند.
یک بار (حضرت رسول و امیر المؤمنین) سر سفره نشسته بودند. حضرت امیر خرماها را خورده بود، هستههای آن را گذاشته بود. حضرت رسول فرمودند: خیلی خرما خوردی؟ حضرت هستهها را جلوی حضرت امیر گذاشته بوده است. حضرت امیر فرمود: باز برای من خوب است، بعضیها خرما را با هستههای آن خوردند. مزاح اینطور باشد. من بعضی وقتها میبینم بعضی از عوام نسبت به مادران خود که حالا از دنیا رفتند یا زنده هستند، شوخی میکنند، اینها زشت است.
ز شوخی بپرهیز ای با خرد
که شوخی تو را آبرو میبرد
شوخی زیادی خوب نیست.
- بعضیها هستند که جنبه ندارند.
– با کسی که جنبه ندارد، نباید شوخی کرد.
شوخی زیادی یک سری آثار بد دارد. یکی این است که بین انسان و دوستان او عداوت درست میشود. کسی که زیاد شوخی بکند، موجب میشود که بین دوستان او دشمنی ایجاد شود این شوخی بیجا است.
روایت داریم از رسول اکرم که میفرماید: «إِنَّ الرَّجُلَ یَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ یُضْحِکُ بِهَا النَّاسَ یَهْوِی بِهَا أَبْعَدَ مِنَ الثُّرَیَّا»[۹] «إِنَّ الرَّجُلَ یَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ) فَیُکْتَبُ لَهُ بِهَا رِضْوَانُهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ، وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ فِی الْمَجْلِسِ لِیُضْحِکَهُمْ بِهَا فَیَهْوِی فِی جَهَنَّمَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ»[۱۰]؛ میفرماید: مردی «إِنَّ الرَّجُلَ» آن رجل، آن مردی که مشخّص است. بعضی وقتها با کلام بیهودهای «یَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ» (باعث میشود) که آن کسانی که اطراف او نشستند، با او میخندند، موجب خندهی آنها میشود، «یَهْوِی بِهَا أَبْعَدَ مِنَ الثُّرَیَّا» این شوخی کردن باعث میشود مسافتی بین او و دوستان او به فاصلهی زمین تا ثریا ایجاد بشود. یک چنین فاصلهای ایجاد میشود که اصلاً ممکن است با این شوخی که کردن دوستی در کار نماند.
البتّه مزاح کردن قبلاً به عنوان مطایبه یا لعب یا هزل بیان شده است، کلاً لطیفهگویی را مزاح کردن میگویند که تمام اینها فضول کلام است، به شرطی که مشتمل بر حرام نشود.
رسول اکرم میفرماید: «مَنْ وُقِیَ شَرَّ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ وَ لَقْلَقِهِ فَقَدْ وُقِی»[۱۱] «مَنْ وُقِیَ شَرَّ ثَلَاثٍ فَقَدْ وُقِیَ الشَّرَّ کُلَّهُ لَقْلَقِهِ وَ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ»[۱۲] «مَنْ وُقِیَ» وقی از تقوا گرفته شده است. (وقا)، (یقی) کسی که نگه بدارد «شَرَّ قَبْقَبِهِ» قبقب، شکم را میگویند. ذبذب عورت را میگویند، لقلق زبان را میگویند. «مَنْ وُقِیَ شَرَّ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ وَ لَقْلَقِهِ»
– این را به فارسی میگویند، آنها که نمیگویند. قبقب منظور شکم است. نه این غبغب را میگویند.
– راه گلو را هم بگوییم، کاری به اینجا ندارد، ما میگوییم: غبغب است، این فارسی است، در عربی نیست. استاد ما حاج آقای صنایی میگفت: طلبه باید شکم و زیر شکم خود را حفظ بکند یا به عبارت دیگر شکم و شهوت را باید کنترل بکند اگر این دو تا کنترل شد بقیهی آنها دیگر کاری ندارد. «مَنْ وُقِیَ شَرَّ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ وَ لَقْلَقِهِ فَقَدْ وُقِی»، «فَقَدْ وُقِی» «وَ ذَبْذَبِهِ وَ لَقْلَقِهِ» کسی که شرّ شکم و شهوت و زبان را حفظ بکند. میفرماید: «فَقَدْ وُقِی» واقعاً آن تقوا را حفظ کرده است. کسی که به زبان خود گناه نکند، برای دیگران شر نداشته باشد، شکم او هم دنبال حرام مردم نباشد، آبرو و عرض مردم را هم حفظ بکند. در برابر حرام هم شهوت نداشته باشد، خود را حفظ بکند. آن وقت «فَقَدْ وُقِی» قد تحقیقیّه «وَقی» هم ماضی یعنی متحقّق الوقوع است، یعنی دیگر تقوای او واقعیت پیدا کرده است.
[۱]– منیه المرید، ص ۳۲۱ و جامع السّعادات ج ۱، ص ۲۴۲٫
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۳۰۲، ح ۱۲٫ . جامع السّعادات، ج ۱، ص ۲۴۳ و وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۳۹، ح ۵٫
[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۸، ص ۴۵؛ جامع السّعادات، ج ۲، ص ۵٫
[۴]– جامع الأخبار (للشعیری)، ص ۱۵۹٫
[۵]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۵۵٫
[۶]– سورهی حجرات، آیه ۱۱٫
[۷]– همان، آیه ۱۳٫
[۸]– کنز العمال، ج ۳، ص ۳۵۰، ح ۸۳۲۸ و جامع السّعادات، ج ۲، ص ۲۹۸٫
[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۹، ص ۲۵۷ و جامع السعادات، ج ۲، ص ۳۰۰٫
[۱۰]– الأمالی (للطوسی)، ص ۵۳۶٫
[۱۱]– مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۰۵٫
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۴، ص ۱۶۹ و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۲۷۵، حدیث ۴٫