تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۱۶ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۱۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
در بحث نفاق به تناسب موضوع به تقیّه رسیدیم و به مناسبت بحث خود تقیّه و آنچه که در احکام تقیّه و نفاق نسبت به توصیف منافقین و نسبت به مؤمن که باید تقیّه کند، مطالبی را در برخورد کردن انسان مؤمن با دیگران اینجا مطرح شد. از جمله مدارا در معاشرت با مخالفین که اگر ما بخواهیم با آنها خوش برخورد کنیم، آیا چهرهی منافقانه میگیریم؟ اگر غیر از آن باشد باعث خصومت و دشمنی میشود، در این مواقع باید چگونه برخورد کرد؟
آنچه که در این باب آمده این است که ما با مردم مدارا داشته باشیم و با آنها حسن معاشرت داشته باشیم. حتّی با اهل سنّت که در جهت مذهب با مخالف ما هستند و حتّی با دشمنان هم باید مدارا داشته باشیم.
در این باب روایتی از حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کافی نقل شده است. میفرماید: «أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاهِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ»[۱] خدای من، پروردگار من، من را به مدارا کردن با مردم امر فرمودند و مأمور فرمودند. «النَّاسِ» یعنی همهی مردم، نگفته با مؤمنین، با مسلمین مدارا کن، کل مردم، حتّی مشرکین و کفّار. «کَمَا أَمَرَنِی بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ» همانطور که من را مأمور به ادای فرایض کرده بودند، همانگونه من را به مدارات با مردم مأمور کردند.
باز در روایت دیگری در کافی و وسائل الشیعه هم نقل شده است که «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مُدَارَاهُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِیمَانِ»[۲] مدارا کردن با مردم نصفی از ایمان است.
– تمام ایمان اعمال دیگر هم است، یکی مدارا کردن است، همه جا هم نمیشود مدارا کرد. مدارا کردن یک چیز نسبی است. بعضی جاها هم باید ستیزه کرد، با ظالم که نمیشود مدارا کرد. با ظالم باید ستیزهگی کرد، باید جلوی او ایستاد. «النَّاسِ» نصف ایمان را در برمیگیرد، چون یک بخشی هم مربوط به جهاد میشود، یک بخشی مربوط به اعمال دیگر میشود.
میفرماید: «وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَیْشِ» رفق و ملایمت داشتن با آنها نصف زندگی است. بالاخره در جامعه چندین همسایه دارید، داخل تاکسی مینشیند، داخل اتوبوس هستید، باید در اینگونه موارد با مردم مرافقه کنید یعنی با آنها رفق داشته باشید، با ملایمت با آنها رفتار کنید. یکی از چیزهایی که برای ما طلبهها لازم است، اینکه با همهی مردم با ملایمت برخورد کنیم، حتّی با بدها و ظالمین.
نظیر آن در بحث امر خداوند به حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) و حضرت هارون (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) است که مأمور شدند با فرعون صحبت کنند. «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً»[۳] با آنها با ملایمت، نرمی سخن بگویید. –لین یعنی با نرمی- این خیلی مهم است.
ملایمت داشتن انسان در حرف زدن خیلی مهم است، یک وقت نرم و سخن ملایم گفتن به این است که میخواهیم خود ظاهر را بگوییم، یک وقت خود آن کلماتی که میخواهید بگویید، آن مطالبی هم که میخواهید بگویید باید یک مقدار ملایم باشد، تند نباشد. وظیفهی همهی ما است که با مردم با نرمی و لین صحبت کنیم و حتّی در بحث جایی که امر به معروف و نهی از منکر میکنیم همینگونه باید باشد، با تندی کار درست نمیشود. برخورد ما خوب نیست، حتّی با خدا هم خوب نیست.
در مدرسه به همدیگر میرسیم سلام کنیم، سعی من این است که سلام کنم، میبینم خیلی از افراد به سختی جواب سلام را میدهند. مادر من تعریف میکرد، خدا او را حفظ کند. میگفت: یک روز صبح عید میخواستم بروم یک سری به پدر و مادر خود بزنم و برگردم. یک پیرزنی در همسایگی ما بود، گفت: داشت در خانهی خود را روز عید نوروز جارو میکرد، گفت: به او رسیدم، گفتم سلام خاله کلثوم، عیدت مبارک. یک نگاهی به من کرد و گفت: سلام مادر، برو تو را به خدا قسم حواس داری! یعنی حال نداشت که بگوید عید شما هم مبارک. بعضی از افراد حال جواب سلام دادن را هم ندارند.
– یک وقت است که شخص در حال ذکر است،
- شما در حال نماز خواندن هم باشید سلام کنند باید جواب بدهید.
– سلام کردن که واجب نیست، جواب دادن آن واجب است.
– سلام کردن مهم است، جواب که واجب است. انسان که ابتدای به سلام باشد این هنر است و ۹۹ ثواب از ۱۰۰ ثواب برای کسی است که سلام کرده است. کسی که سلام را میشنود باید جواب بدهد. حالا بحث این است وقتی به شما سلام میکنند حال جواب دادن ندارید، جواب آن را بدهید. بعد هم سلام میکنید یا سلام میکنند، با صورت گشاده و گشادهرویی جواب بدهید. وقتی جواب میدهید به قول یکی بود که میگفت آن را چرب کن. بالاخره یک چیزی روی آن بگذار. گاهی اوقات بعضی از جواب سلامها یا حتّی سلام هم که بعضی میکنند، به گونهای است که از چندین فحش بدتر است.
لحن سلام کردن، لحن جواب دادن، طریقهی نگاه، طریقهی برخورد خیلی مهم است. تازه ما مأمور به این هستیم که با مردم مدارات داشته باشیم و با ملایمت و نرمخویی با آنها صحبت کنیم حتّی با دشمنان خود. داستان حضرت موسی و حضرت هارون و فرعون شاخصهای است که در قرآن گفتند که میفرماید: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً» قول لیّن، نرم باید صحبت کرد، تندی خوب نیست. بله به جای خود خوب است.
امّا آنچه که کلّی است و امر اوّلیهی خداوند است، حتّی به نبی مکرّم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق روایتی که فرمودند، «بِمُدَارَاهِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی»[۴] خدا من را امر فرمود به اینکه «أَمَرَنِی» -نفرمود «أَمَرَنا»- من را به ادای فرائض مأمور کرد، «بِمُدَارَاهِ النَّاسِ». ولی اینها برای ما اسوه است، پیامبر برای ما اسوهی حسنه است، ما باید الگو بگیریم.
حالا ما سال ۶۸ تا ۷۱ با چندین نفر از دوستان یک بحثی داشتیم، موضوع بحث ما این بود که طلبه کیست و طلبگی چیست. بالاخره بعد از دهها جلسه بالاخره به این نتیجه رسیدیم که طلبه یک پیغمبر کوچک است. لباس پیغمبر را میپوشیم و ادّعا داریم یعنی همین. یعنی ما باید کار پیغمبر را انجام بدهیم، آنچه که پیغمبر انجام میداده است ما هم باید انجام بدهیم. منتها او متّصل به علم لدنی است، ما باید به سر خود بزنیم تا یک کلمه یاد بگیریم. یعنی وظیفهی ما یک مقدار سنگینتر است. ما در تکسّب علوم آل الله هم باید حرکت کنیم، آنها متّصل به علم الهی بودند. ما باید تکسّب کنیم، به دست بیاوریم بعد تعلیم کنیم، اینها مهم است.
به هر حال طلبه و کسی که لباس طلبگی به خود دارد، تا لباس میگوییم فکر نکنید حتماً عبا و عمامه را شامل میشود، نه همین که به حیطهی عملگی وارد شدید یعنی وظیفه بر گردن شما است که لباس را در بیاورید شاید جرم باشد، در چیزهای دیگر این عمل جرم است. مثلاً کسی که دارد در ارتش خدمت میکند، حق ندارد در حال خدمت لباس شخصی بپوشد، حتماً باید لباس فرم بپوشد. ما لباس فرم خود را نمیپوشیم. همین که طلبه هستیم وظیفهی ما است. حالا ما هم که طلبه هستیم در معلوم است که طلبه هستیم، عمامه هم که نگذاریم و لباس هم نپوشیم طلبگی یک چیزی است که از ظاهر ما معمولاً و غالباً نشان میدهد که ما طلبه هستیم.
پس بنابراین ما هم وظیفه داریم همانطور که حضرت فرمود: «أَمَرَنِی» خدا من را امر فرمود «بِمُدَارَاهِ النَّاسِ» ما هم باید با مردم مدارات کنیم. گاهی اوقات من بعضی از آقایان را در مساجد دیدم، فکر میکنند خدا هستند، کسی جرأت نمیکند یک کلمه با آنها حرف بزند، این خیلی ناپسند است. یک نفر از طلبه انتقاد میکند، حالا درست یا نادرست وسط مردم فریاد میکشد، میگوید میدانی من چه کسی هستم؟! من کسی هستم که خارج فقه تدریس میکند. گاهی اوقات یک کسانی حرفی به آدم میزنند که به فکر آدمهای بزرگ نمیآید. در کار هم همینطور است.
ما یک کارگری داریم که آنجا کار میکند، یک معظلی در جا به جا کردن تجهیزات شوفاژ خود داشتیم، یک نظر، یک کارگری که بنده خدا خیلی هم ضعیف است، یعنی از نظر مالی، از نظر علم و سواد هم در سیکل بود، یک روز به من گفت: برای جا به جا کردن سیستم شوفاژ من این پیشنهاد را دارم، دیدم عجب پیشنهاد قشنگی بود. ما با یک عمامه و با این همه ادّعا اصلاً به این پیشنهاد فکر هم نکرده بودیم، آنقدر صدمه میخوردیم، کار ما یک، دهم شد. به او گفتم برای اینکه فکر خود را به کار انداختی و این پیشنهاد را به ما دادی، به خانوادهی تو یک پیشنهاد میفرستیم.
آدم نباید ناراحت بشود، باید بفهمد. بعضی از آقایان در مساجد و در برخوردهای تبلیغی خود هستند که با مردم بد برخورد میکنند. شاید این قصّه را به شما گفته باشم، یک طلبهای قبل از انقلاب، من بچّه بودم، برای تبلیغ از نجفآباد به محل ما آمده بود، خیلی هم قیافهی آیت اللّهی داشت، بالای منبر رفت و سخنرانی کرد، این عبارت «لا فَرقَ بَین عَربی وَ لا أعجمی وَ لا أَبیضُ وَ لا أَسوَد»[۵] که پیغمبر میفرماید، این روایت را خواند و گفت: «قَالَ اللهِ الحَکیمِ فِی مُحکَمِ کِتَابِهِ الکَریمِ» وقتی پایین آمد، پدر ما یک پسر دایی داشت، تومون هم میپوشید، تومونی بود. دست خود را روی زانوها گذاشته بود، گفت: حاج آقا خیلی معذرت میخواهم، خیلی ببخشید. گفت: بفرمایید. گفت: این سخنی که در منبر فرمودید، این از رسول الله است، مثل اینکه اشتباه لفظی شد که فرمودید: «قَالَ اللهِ الحَکیمِ». گفت: با این تومونت! تو چه میفهمی، برو ببینم. او هم گفت: خود تو چیزی نمیفهمی، این قرآن پیدا کن ببینم کجای قرآن نوشته است،- قرآن هم دست او بود- سواد داشت، اهل مطالعه بود، امّا این طلبه از جواب دادن طفره رفت. گفت: وقتی میگویند یک چیزی را اشتباه میخوانی قبول کن.
یک روز یک مسئلهای را یکی از دوستان ما از آیات مراجع پرسیده بود، اشتباه جواب داده بود، فردا که داشتیم میرفتیم، دیدیم تلفنی جواب یکی را داد، گفتم: داری اشتباه جواب میدهی. گفت: خود من از آقا پرسیدم. گفتم: از آقا پرسیدی یا هر کسی دیگر پرسیدی، اشتباه جواب میدهی. با ما بحث کرد و مرید خیلی سرسختی برای آقا بود. ما گوشی را از او گرفتیم و به خود آقا زنگ زدیم. از شانس خود آقا گوشی را برداشت، گفتیم: آقا یک چنین مسئلهای پیش آمده است. گفت: از دیروز تا الآن همینطور فکرم درگیر است، یکی از اصفهان به من زنگ زد و من روز گذشته این مسئله را اشتباه جواب دادم. ایشان آیت الله العظمی است و اشتباه جواب میدهد، حالا ما که از آیت اللهها بالاتر نیستیم. حالا خود شما حداقل با همین مریدهای خود رفتار مناسبی داشته باشید، تند برخورد نکنید.
وقتی میخواهید امر به معروف کنید حتّی بچّههای خود رفتار مناسب داشته باشید.
یکی از دوستان میگفت: من پیش آیت الله مدرس رفتم، آیت الله حاج آقا حسن مدرس که اینجا بودند، او مرد بزرگی بود. گفتم: چه کار کنم که زن من نماز شب بخواند؟ گفت: خودت بخوان. گفتم: من میخوانم. گفت: نه، مرتّب بخوان، من قول میدهم اگر تو پنج سال مرتّب نماز شب خواندی همهی اهل خانهی تو نماز شب بلند شوند. «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[۶] فقط زبان تنها نیست، خود برخورد و این قیافهی انسان در برابر مخاطب، نگاه انسان در برابر مخاطب باید مدارات داشته باشد.
علی أیّ نحوٍ یکی از مباحث بسیار مبتلابه ما این است، ما داریم قرآن را میگوییم، روایات را در بیان آن میآوریم امّا دوست داریم جایی که میرویم یک چیزی به دست بیاوریم و برویم که بتوانیم همین جیزها را برای مردم و کسانی که اهل وعظ الخطابه و منبر هستند یا حداقل در خانه برای اهل و عیال خود بگویید و به آن عمل کنید.
چند روز پیش یکی از دوستان عوام ما آمد، گفت: این مشکلات را دارم و گفتیم: باید با آنها برخورد خوب داشته باشی. گفت: چه کار کنم؟ گفتم: همین امشب به خانهی آنها میروی، اوّل دست و صورت آنها را میبوسی، دست مادر و خانم خود را میبوسی، دست پدرت را میبوسی، به آنها احترام میکنی. گفت: دست آنها را ببوسم؟ گفتم: نه، پای آنها را ببوس. روی زمین بیفت و پای آنها را ببوس. حالا قول داد که شب برود این کار را بکند، حالا نمیدانم این کار را کرد یا نه.
گاهی اوقات ما باید به گونهای برخورد کنیم که برای دیگران درس باشد، ما طلبهها وظیفه داریم، مردم به ما نگاه میکنند که چگونه رفتار میکنیم، درس میگیرند. متأسّفانه گاهی اوقات درس غلط به آنها میدهیم بعد از دین زده میشوند، از دین میبُرند.
از حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله أجمعین) روایتی در کافی و وسائل الشیعه داریم. «خَالِطُوا الْأَبْرَارَ سِرّاً»[۷] میفرماید: با آدمهای نیک و خوب در پنهانی آمیزش و معاشرت داشته باشد «وَ خَالِطُوا الْفُجَّارَ جِهَاراً» امّا معاشرت شما با آدمهای بد آشکار باشد. اینها نکته دارد حالا در فرصت مناسب عرض میکنیم. «وَ لَا تَمِیلُوا عَلَیْهِمْ فَیَظْلِمُوکُمْ» میفرماید: با آنها با تندی برخورد نکنید، اگر برخورد کنید به شما ستم میکنند. اینها خصوصاً برای ما طلبهها هر کدام نکته است.
بعد میفرماید: «فَإِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ لَا یَنْجُو فِیهِ مِنْ ذَوِی الدِّینِ إِلَّا مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ أَبْلَهُ» به زودی زمانی بر شما میآید که دینداران نجات پیدا نمیکنند، «إِلَّا مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ أَبْلَهُ» الّا اینکه فکر کنند تو بُله هستی. گاهی ادّعا آدم را نابود میکند، باید مواظب بود، همه جا همینگونه است. گاهی اوقات هم در جامعه ادّعا کار را خراب میکند. «وَ صَبَّرَ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ یُقَالَ» و صبوری کند بر خود نسبت به آنچه که آنها میگویند، اینکه میگویند او دیوانه است، بگویند. حالا کاری به آنها نیست،
یک وقت است که به شما میگویند آقا شما دیوانه شدید و رفتید طلبه شدید، این چه شغلی است؟! این چه کاری است؟ بروید یک شغل درست و حسابی پیدا کنید، بگویند.
– به پیغمبر هم میگویند.
– بله، به پیغمبر هم میگویند. حالا به پیغمبر گفتند ایشان (نستجیر بالله) مجنون است، مجنون شد؟ بگویند، پیامبر کار خود را انجام داد. اینگونه میگویند «إِنَّهُ أَبْلَهُ لَا عَقْلَ لَهُ» او بُلَه است، البتّه ابله اگر به معنای بُلهی بگیریم یعنی آدم بیادّعا «و اکثر اهل الجنُّه» بُله هستند، امّا ابله را که افعل و تفضیل میآورند یعنی کسی که خرد ندارد، حالا در تفضیل همین کلام هم میگوید «لَا عَقْلَ لَهُ» یعنی عقل ندارد، بگویند. «صَبَّر» در باب تفعیل بردید یعنی باید خیلی صبر کنید. یعنی به این راحتی نباید از کوره در بروید (نباید زود عصبانی شوید).
یک شخصی در خانهی آقا رفت، همان زمانی که وقت استراحت آقا بود، گفت: سؤال دارم. در را باز کرد گفت: بفرمایید. یک مقداری پشت سر خود را خاراند و گفت: ببخشید فراموش کردم. چند روز متوالی همین کار را انجام داد، روز پنجم که آمد، گفت: آقا سؤال دارم، گفت: بفرما تا فراموش نکردی، امّا آقا با صورت گشاده و گشاده رویی و تبسّم برخورد کرد. خندید و گفت: سؤال خود را امروز فراموش نکردم. گفت: بفرمایید. گفت: عذره چه مزهای میدهد؟ پنج روز آقا را از خواب و وقت و استراحت بیدار کند و حالا سؤا ل میکند عذره چه مزهای میدهد. – عذره یعنی مدفوع انسان- گفتند آقا یک تبسمی کرد و خندید و سکوتی کرد و بعد جواب او را داد. گفت: در ابتدا شیرین است، بعد ترش میشود بعد هم تلخ میشود. گفت: آقا مگر چشیدید؟ دوباره تبسمی کرد و گفت: نه، نچشیدم. آقا بزرگ محل بود، مثلاً یک آیت الله و عظمی برای آن منطقه بود. گفت: پس چرا میگویید شیرین است و… گفت: علامت دارد، در ابتدا شیرین است چون مگس روی آن مینشیند. بعد ترش میشود چون پشه داخل آن میافتد، بعد هم تلخ میشود چون محل زندگی کرمها میشود.
گفت: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[۸] خدا از همه آگاهتر است که رسالت خود را در مغز چه کسی بگذارد. اگر توانستید اینطور عمل کنید این درست است، این واقعاً مدارات است. اگر یک سؤال از شما بپرسند و زود عصبانی شوید، یک حرفی به شما بزنند و انتقادی بکنند، بخواهید همه را تکفیر کنید اینها درست نیست. به هر حال مدارات با مردم خیلی مهم است، مدارات و ملاینت -یعنی نرمخویی با مردم- نصف دین است. إنشاءالله دنبالهی آن یک سری مطالبی است که به درد میخورد، در فرصت مناسب عرض خواهیم کرد.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».
[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۱۷؛ معانی الأخبار، النص، ص ۳۸۶٫
[۲]– همان؛ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۰۱٫
[۳]– سورهی طه، آیه ۴۴٫
[۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۱۷؛ معانی الأخبار، النص، ص ۳۸۶٫
[۵]– زهره التفاسیر، ج ۵، ص ۲۵۴۱٫
[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۷، ص ۳۰۹٫
[۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۰۱٫
[۸]– سورهی انعام، آیه ۱۲۴٫
بازدیدها: 2
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.