بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
استعمال معنای کفر در قرآن
در سورهی مبارکهی بقره، آیهی ششم بودیم که نکاتی را اجمالاً در این آیه از کلمهی کفر بیان کردیم و همچنین اشارهای به کلمهی ختم در آیهی بعدی داشتیم. حالا برای این که بعد از دو ماه تعطیلی مطلب برای ما تداعی شود، معانی کفر را که در قرآن استعمال شده است باز دوباره اشاره میکنیم و اقسام کفر از جهات استعامل در قرآن عرض میکنیم.
معنای لغوی کفر
البتّه خود معنای لغوی کفر به معنای پوشاندن «کَفَرَ» در زبان عربی به معنای «سَتَرَ» است. یعنی یک چیزی بر آن قرار دادن، یک واقعیتی وجود دارد، آن وقت «سَتَر» آن را مستور میکند، آن را میپوشاند.
اقسام کفر در تفسیر المیزان
اقسام کفر آن که در تفسیر المیزان بیان شده است که اشاره کردیم و قبلاً بیان شده است، باز همان را بیان میکنیم با نکاتی مرحوم طیّب در کتاب اطیب البیان فرمودهاند. میفرمایند: اقسام کفر عبارت است از:
۱) کفر از روی جهل و قصور
کفر از روی جهل و قصور یا تقصیر که این کفر را به معنای ضلالت و گمراهی تعبیر میکنند، فرقی هم نمیکند که چه از روی جهل و قصور باشد، چه از روی تقصیر باشد، در هر صورت ضلالت است.
۲) کفر از روی جحود و انکار
میفرماید: دومین قسم کفر، کفر از روی جحود و انکار است، کسی که جحد میکند. جحد یعنی چیزی را منکر است، چیزی که وجود دارد را منکر است، حقیقتی که وجود دارد را منکر است. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[۱] در سورهی مبارکهی نمل میفرماید: و آن آیات را جحد کردند و انکار کردند «وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ».
اقسام انکار
– اینجا انکار ربوبیّت است.
– انکار که میگوییم، این انکار هم انکار ربوبیّت میشود… جحد سه قسم داشت: یکی جحد و انکار ذات حضرت حق که توحید است
- یکی دستورات است.
– یکی انکار در اوصاف است، یکی هم انکار بر طاغوت است، آن را هم داشتیم، البتّه اینجا بیان نکردیم، ولی قبلاً گفتیم که «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»[۲] که این هم استعمال در قرآن دارد که کفر حَسن است. بین معانی کفری که در قرآن داریم یکی کفر حسن است یعنی کفری است که پسندیده است. پس یا آیات خدا را انکار میکنند مثل همین آیهای که گفتیم، در حالی که میفرماید: یقین داشتند یعنی باور داشتند، امّا از حد دانستن و بودن رد است، به حد یقین رسیده است که ما قبلاً معنای یقین را گفتیم.
۳) کفر از روی نفاق
معنای سوم کفر از روی نفاق است که حالا آیات بعدی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا»[۳] بیانگر آن کفر در سورهی مبارکهی بقره است. یعنی اظهار ایمان میکنند در حالی که در باطن اعتقاد ندارند.
۴) کفر از روی شک
چهارمین معنای کفر از جهت شک است که شخص از جهت شک و تردید متزلزل است و کفر میورزد. کفر نعمت هم که در قرآن داریم و استعمال شده است، به این معنا است که نعمت الهی را به آن جایی که باید استفاده بکند و به کار بگیرد، به آن کفر میورزد، کفران نعمت میکند. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»[۴] اینجا هم کلمهی کفر استعمال شده است.
۵) کفر در عمل
کفر در عمل این است که شما خدا را قبول دارید، صفات خدا را قبول دارید، آیات قرآن هم قبول دارید امّا روزه نمیگیرید. من خیلی از افراد را میشناسم، همهی دستورات خدا را قبول دارند، امّا میگویند ما حال نداریم روزه بگیریم. این کفر نسبت به یک عملی است که خدا از ما خواسته است و آن را انجام نمیدهیم. یا عمل دیگری مثل جهاد، گاهی مواقع لازم است که انسان برود جنگ کند، بعضی از افراد کفر میورزند، نماز شب هم میخوانند امّا از جنگ میترسند. به یک شخصی گفتند: چه شده میترسی؟! گفت: نه، والله فقط قلبم میلرزد، نمیترسم. بالاخره بعضی از افراد از اینگونه موارد میترسند.
۶) کفر در مسائل مالی
بعضی از افراد کفر در مسائل مالی دارند، نماز میخوانند، روزه میگیرند، در جای خود جنگ هم میروند، امّا خمس نمیدهند، میگویند حرف از پول نزنید. بعضی از افراد متأسّفانه لئامت را در وجود خود دارند. میگوید شما هر چه بگویید من انجام میدهم، امّا از پول حرفی نزنید. برای بعضی پول دادن خیلی سخت است. این کفر، کفر در عمل است یعنی یک واجبی را ترک میکند، یعنی چیزی که وظیفهی او است، آن را سرپوش میگذارد، مستور میکند.
۷) کفر نسبت به تارک حج
«وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»[۵] در سورهی مبارکهی آل عمران نسبت به تارک حج بیاناتی را میفرماید. در زمان فعلی این مورد زیاد است که مثلاً به شخص میگوییم شما واجب الحج هستید. میگوید: من واجب الحج هستم؟! پولها را بدهم عربها بخورند، وهابیها بخورند، من به حج نمیروم، با پول آن برای دختران دم بخت جهیزیه میخرم. شما وظیفه دارید که به حج بروید، چه کار دارید که این کار را انجام بدهید. حالا اگر کسی واجب الحج شد و نرفت، این هم یک نوع کفر است. میفرماید: «وَ مَنْ کَفَرَ» به دنبال همان آیات حج است که اگر کسی کفران کرد یعنی عمل حج را ترک کرد، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ» خدا که نیاز ندارد، خود ما نیاز داریم. دین باید برای ما تقویت شود.
اطلاق کلمهی کافر بر تارک صلاه و زکات
- این همان دستورات خداوند میشود.
– بله، یک نوع از کفر این است که ما عملی از اعمال را که داریم، آن را ترک کنیم. میگوید در اخبار بر تارک صلاه و زکات و فاعل بسیاری از معاصی، کافر اطلاق شده است. در کافی به اسناد خود از ابی عمرو زبیری -که محمّد بن عمر بن عبدالله مشهور به ابو عمرو زبیری که یکی از اصحاب و روات امام صادق (علیه السّلام) است- در کتب رجالی با عبارت متکلّم حاذق هم از او یاد شده است که در معجم رجال حدیث جلد ۱۸، صفحهی ۸۳ آن را بیان کرده است.
وجوه جحود در کتاب خدا
اینطور میفرماید: «الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلى خَمْسَهِ أَوْجُهٍ»[۶] کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است: «فَمِنْهَا کُفْرُ الْجُحُودِ وَ الْجُحُودُ عَلى وَ جْهَیْنِ»؛ خود جحود دو وجه است: «وَ الْکُفْرُ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ کُفْرُ الْبَرَاءَهِ وَ کُفْرُ النِّعَمِ» وجوه جحودی که میگوید یکی کفر به ترک آنچه که خدا امر کرده است. «وَ کُفْرُ الْبَرَاءَهِ وَ کُفْرُ النِّعَمِ فَأَمَّا کُفْرُ الْجُحُودِ» حالا خود کفر جحودی «الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِیَّهِ» یک وجه این است ربوبیّت حق و حضرت جلّ و اعلا را آنها جحد میکنند و کفران میکنند.
دیدگاه مادیون و زنادقه راجع به عالم دنیا
حالا میفرماید: «وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ یَقُولُ» این قول کسی است که «لَارَبَّ وَ لَاجَنَّهَ وَ لَانَارَ» حرفهایی که میزنند، اینطور میگویند که اینها حرفهای بیاساس است، خدایی نیست، بهشت و جهنّم اینجا… مارکسیستها همین را میگویند، مادیّون میگویند هر چه است در این دنیا است، حرف آنها هم همین است. البتّه اینجا میفرماید: «وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَیْنِ مِنَ الزَّنَادِقَهِ» دو صنف از زنادقه اینطور میگویند، البتّه به آنها دهریّه هم میگویند که روزگار همینطور طی میشود، طبیعت ما را به دنیا آورده است، عالم ماده و عالم دنیا هم است و چیز دیگری در اینجا نیست. دهریّه میگویند «وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ» روزگار است که آنها را هلاک میکند.
آوردن دین تحریفی از سوی زنادقه
بعد میفرماید: «وَ هُوَ دِینٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالِاسْتِحْسَانِ» آنها یک دینی برای خود آوردند، استحساناً برای خود وضع کردند «عَلى غَیْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ» بدون اینکه چیزی را بیاورند و آن را ثابت کنند. «وَ لَاتَحْقِیقٍ لِشَیْءٍ مِمَّا یَقُولُونَ» و هیچ تحقیقی هم برای آنچه که میگویند، بیان نمیکنند.
بینتیجه بودن انذار زنادقه
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» یعنی هیچ چیزی نیست مگر آن کسانی که فکر میکنند، گمان میکنند. «أَنَّ ذلِکَ کَمَا یَقُولُونَ» قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» آنها از این دسته هستند که حالا اینها را انذار بکنید یا نکنید.
یک شخصی راحت قرآن را جلوی خود گذاشت و دو دستی هم روی قرآن زد و به دروغ قسم خورد، ایمانی به قرآن ندارد، هیچ چیزی را قبول ندارد، حالا شما به او بگویید به قرآن قسم بخورید، میگوید میخورم. آنها هم همینطور هستند، فرقی برای آنها ندارد، حالا خود بحث انذار را بعداً مفصّل بیان میکنیم به چه معنایی است.
منذر و مبشر بودن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
خلاصه و لب انذار این است که پیغمبر منذر و مبشر است. منذر است نسبت به آنچه که خدا به عذاب و عقاب وعید کرده است. لذا پیغمبر باید مردم را از عاقبت اعمال خود بترساند، این منذر بودن پیغمبر است. حالا بعداً کامل کلمهی انذار را بررسی میکنیم. چه اینها را انذار بکنند و چه انذار نکنند برای آنها فرقی نمیکند.
جحد کافران به یقینیات خود
بعد مرحوم طیّب میفرماید: «یَعْنِی بِتَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالى فَهذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْکُفْرِ» این کفر جحودی که به ربوبیّت و به اصل خدا و توحید و وجود خدا است، این یک نوع کفر است که کفر جحودی به آن میگویند. «وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلى مَعْرِفَهٍ فَهُوَ أَنْ یَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ» آن کسی که جحد کننده و انکار کننده است، او میداند که خدا حق است و وجود دارد «قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ» یعنی نزد او ثابت شده است. «وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها» قبلاً به این آیه اشاره کرده بودیم یعنی اینها جحد و انکار میکنند چیزی را که یقین داشتند. یعنی در حد یقین بودند.
۸) کفر به کلمه ایمان و یقین
چرا این کار را میکنند؟ «ظُلْماً وَ عُلُوًّا» از جهت اینکه ظلم میکنند و از جهتی آنها به دنبال برتریطلبی هستند. «وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ» یعنی آنها به آنچه که «عَرَفُوا» است، کفر میورزند. ببینید کلمهی یقین و عرفان را از باطن میدانند، امّا به آن کفر میورزند.
لعنت خدای متعال به کافران
خدا از دست اینها عصبانی است لذا میفرماید: «فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ» خدا این کافران را لعنت میکند. وقتی خدا از دست بعضیها خیلی عصبانی میشود، مثل آن کسانی که ایذاء النّبی میکنند، کسی که پیغمبر را اذیّت کند «یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ»[۷] دارد، آن وقت «لَعَنَ الله» خدا آنها را لعنت میکند.
تفسیر دو وجه از جحود
«فَهذَا تَفْسِیرُ وَجْهَیِ الْجُحُودِ»[۸] میفرماید: این بیان دو وجه جحد است، چه جحد انکار و جحد نسبت به ربوبیّت خود ذات حق و چه نسبت به آنچه که معرفت دارد. یعنی معرفت خود را جحد میکند، یقین خود را جحد میکند، آن را انکار میکند.
– این قسمت که جحد برائت، وجه برائت فرمودید
- حالا میرسیم. قبلاً اشاره کردیم حالا داریم توضیح میدهیم.
۹) کفر بر نعمت
«وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ النِّعَمِ» کفر بعدی کفر نعمت است «وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ» این استعمال کفر در اینجا نسبت به نعمتهای الهی شده است.
استعمال کلمهی کفر در تمام آیات قرآن
بعد دوباره «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ» باز دوباره در آیهی دیگر که سورهی مبارکهی ابراهیم است، میفرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» یا «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ» کلمهی کفر را در سیق مختلف همهی این آیات استعمال کردند. «وَ لا تَکْفُرُونِ» و هیچ موقع کفر نورزید. یعنی کفر ورزیدن نسبت به هر چیزی که منتسب به ذات احدیّت باشد، هر کفری که باشد این مذموم است. لذا «وَ لا تَکْفُرُونِ» نفی است و هیچ موقع نباید کفر ورزید.
ایمان نیاوردن کافران و پایبند بودن به کفر خود
وقتی مضارع نفی میشود، این نفی ابد پیدا میکند. چرا؟ چون مضارع دلالت بر استمرار دارد، ذیل همان آیهای که حالا روی آن بحث داریم و میکنیم «لا یُؤْمِنُونَ»[۹] دارد. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» یعنی اینها هیچ موقع ایمان نمیآورند، به دنبال آنها هم نباشید. وقتی که اینگونه شد «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ»[۱۰] بعد هم خدا این کفر را برای او محکم میکند.
– کفر ممدوح آنجا چه میشود؟
– کفر ممدوح آن است که «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ».[۱۱]
– نه، «وَ لا تَکْفُرُونِ» که نسبت به آنچه که منتسب به خدا است حتّی نعم الهی. «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِِ» این از جهت اینکه فعل نفی است، مضارع منفی است، آن کفری که ما میگوییم مستثناء است، کفری است که باید مؤمن آن کفر را داشته باشد. البتّه من در جلسات قبل راجع به آن هم صحبت کردم که نمیتوانیم این کفر را به معنای لغوی استعمال کنیم. یعنی معنای لغوی در آن تناسب ندارد. چرا؟ چون طاغوت وجود حقیقی ندارد، لذا کفر به طاغوت درست است که وجود دارد، امّا وجودی واقعی ندارد.
«کَفِرُوا»[۱۳] یک آب است، وجود واقعی ندارد، لذا «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ»[۱۴] ایمان به خدا و کفر به طاغوت ملازم هم هستند، منتها معنای این کفر به طاغوت با معنای «کَفِرُوا» فرق میکند. ولی استعمال کلمهی کفر در این معنا هم شده است.
شاهد مثال کلمهی «تَکْفُرُونَ»
«وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ تَرْکُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۵] در سورهی بقره، آیات ۸۴ و ۸۵ میفرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ» ادامه دارد تا به این قسمت میرسد «ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» کلمهی «تَکْفُرُونَ» اینجا شاهد مثال ما است که در این آیه آمده است «وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ».
کفر به ترک دستورات الهی
بعد اینجا میفرماید: «فَکَفَّرَهُمْ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ» روزه نه، حج نه، جهاد نه؛ به قوم بنی اسرائیل گفت: برو با خدای خودت، با فرعون بجنگ ما اینجا نشستیم. «إِنَّا هاهُنا قاعِدُون»[۱۶] دارد، ما اینجا مینشینیم تا شما بجنگید و بیایید. آمد به آنها گفت: باید برویم بجنگیم، گفتند: الآن هوا سرد است یا هوا گرم است.
«وَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ فَقَالَ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»[۱۷] آنطور که شما عمل میکنید، لذا اینجا کفر به «مَا أَمَرَ اللَّهُ» است، کفر به آن اعمالی است که ما در برابر خدا باید انجام بدهیم.