بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
نُه قسم کفر
در آیهی ششم سورهی مبارکهی بقره راجع به کلمهی «کَفَرَ» عرض کردیم طبق تحقیق برآمده نُه معنا برای «کُفر» و «کَفَرَ» در قرآن آورده شده است. یعنی مستعملات قرآنی آن نُه مورد است. نُه معنا راجع به صیغهی «کُفر» و «کَفَرَ» استعمال شده است. اوّلین انکار که انکار اصول الدّین و معتقدات ما بود. دومین انکار توحید و یگانگی که بحث شرک را دنبال داشت.
سومین مورد انکار رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. چهارمین مورد انکار طاغوت بود «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى»[۱] که این کفر، کفر پسندیده است. چون به دنبال آن «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» دارد. آن وقت آن کفرها برعکس است، یعنی عدم ایمان را دارد. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»[۲] کفران نعمت در برابر شکر که اینجا نقیض شکر بود و ترک فرائض و وظایف دینی، هفتمین مورد ارتکاب معصیّت و هشتمین مورد بیزاری و تبرّی جویی بود. نهمین مورد هم کشاورزی بود. در آیهی «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ»[۳] مراد از کفّار کشاورزان و زارعین هستند.
آیات قرآن در رابطه کفر
به خدا و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
آدرس آیات را در چهار معنای اوّل به این صورت است؛ در انکار اصول دین که این کفر ویژهی ملحدان، زنادقه و مادیّون است. در سورهی مبارکهی بقره: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ»[۴]، سورهی مبارکهی توبه: «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاهَ»[۵] که اینها همه به دنبال کفر است. یعنی کفر بالله و به رسول و به جای نیاوردن نماز.
یک جا هم راجع به منافقین داریم که آنها نماز خود را در حال کسالت میآورند. این هم سورهی مبارکهی توبه، آیه ۵۴ است. در سورهی نساء داریم: «إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ»[۶] و همچنین شبیه همین آیه است که اوّل آیه را آوردیم. در سورهی مبارکهی آل عمران، آیه ۲۱ هم داریم. در سورهی نساء: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ».[۷]
کفر نقیض ایمان
نکتهای که در این چند آیه و شبیه به این آیات عرض کردیم این است که «کَفَرُوا»[۸] و «یَکْفُرُونَ»[۹] یا معنای تحقّق کفر را راجع به آنها نسبت داده است، یا صیغهی مضارع آورده است، یعنی همیشه کفر میورزند «یَکْفُرُونَ». «وَ مَنْ یَکْفُر»[۱۰]،«إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ»[۱۱]،«أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ»[۱۲] یعنی صیغهی فعل ماضی معنای تحقّق میدهد. یعنی برای آنها کفر محقّق شده است و کفر ورزیدن برای آنها ملکه شده است. معنای کفر نقیض ایمان است. ایمان را به معنای توثیق، تأمین معنا کردیم، تأمین و توثیق و تصدیق. این عکس آن است. یعنی اگر مؤمن ایمان ساز بود و امنیّت ساز بود، کافر برعکس است. کافر نه تنها امنیّت سازی نمیکند، تازه بین مردم خوف ایجاد میکند یا اگر باعث وثاقت بود اینجا عدم وثاقت است. شک و تردید بین مردم ایجاد میکند. تصدیق نمیکند، بلکه باعث تشکیک میشود. یعنی آنچه که در ایمان و مؤمن عرض کردیم عکس و نقیض آن اینجا میشود. اینجا نقیض ایمان کفر میشود. اینها راجع به انکار کلّی بود.
شرک و انکار یگانگی خداوند
امّا انکار توحید و یگانگی خدا که مشرکان هستند. در سورهی مائده میفرماید: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ»[۱۳] راجع به یهود و نصرانیها که برای خدا شریک قرار میدادند یا آیهی ۷۲ سورهی مبارکهی مائده که میفرماید: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَم»[۱۴] که قائل به این بودند که حضرت مسیح پسر خدا است. آن وقت اینها تشریک میکردند و مشرک بودند. «لَقَدْ» هم «لَ» و هم «قَدْ» معنای تأکید برای تحقّق کفر برای این افراد دارد «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ».
انکار رسالت پیامبر
باز پیرامون انکار رسالت حضرت پیامبر، سورهی مبارکهی رعد: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً»[۱۵] که گفتند تو پیغمبر و فرستادهی خدا نیستی. سورهی مبارکهی بقره، آیه ۱۰۵ «ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ» اینها باز در انکار رسالت پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
انکار طاغوت؛ کفر پسندیده
چهارمین معنا را عرض کردیم که آیت الکرسی بود: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى»[۱۶] منتها این یک فرقی دارد. یک فرقی در آن انکار و این انکار دارد. آنجا انکار حقیقت و پوشاندن حقیقت بود، اینجا انکار به آن معنا نیست، بلکه چیزی وجود ندارد که بخواهد آن را انکار کند. «یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» نه اینکه طاغوت را بپوشانند، نه اینکه حقیقتی داشته باشند که آن را (بپوشاند). معنای قبلی فرق میکند. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» یعنی کفر میورزید، یعنی نسبت به طاغوت آن را رد میکرد از اینکه بخواهد الوهیّتی داشته باشد و امثال اینها و معانی دیگر که آیات آن را عرض کردیم. مهم این است که در این باب در آیات مطالعه شود و استعمالات کلمهی کفر را خوب بررسی کنیم که معناهای آورده شده در قرآن از این نُه معنایی که عرض کردیم خارج نیست.
امتناع از مجاهده کردن
در کتاب لسان العرب یک تحقیق اجمالی و خلاصهای راجع به معنای «کَفَرَ» داشته باشیم. در آنجا میفرماید: «کُفر» و «کَفَرَ» نقیض ایمان است و نقیض ایمان یعنی آن چیزی که در ایمان داشتیم نقیض آن را بیاورید، آن وقت آن کفر میشود. هرچه در ایمان گفتیم، اگر نقیض آن را گفتیم کفر میشود و معنای «کَفَرَ» درست میشود.
«الکُفْرُ: نقیض الإِیمان؛ آمنَّا بالله و کَفَرْنا بالطاغوت کَفَرَ باللَّه یَکْفُر کُفْراً و کُفُوراً و کُفْراناً. و یقال لأَهل دار الحرب: قد کَفَرُوا أَی عَصَوْا و امتنعوا»[۱۷] به اهل دار الحرب هم وقتی آنها از اطاعت کردن فرماندهی خود عصیان کنند و از جنگیدن و مجاهده کردن امتناع کنند میگویند «قد کَفَرُوا» آنها به تحقیق کفر ورزیدند.
انکار نعمات الهی نوع دیگری از کفر
بعد میفرماید: «و الکُفْرُ: کُفْرُ النِّعمه» کفر، یکی کفران نعمت است. «و هو نَقیضُ الشُّکر» که این را اشاره کردیم که در روایتی هم داریم که فرمود: یکی از ارکان دین شُکر است. سه رکن برای دین فرمودند که یکی شُکر است، یک مورد وفای به عهد بود. آن وقت شُکر به معنای آوردن آنچه که خدا در برابر نعمتهای خود میخواهد. یعنی نعمتهای الهی را استفاده کنید و در «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ»[۱۸] در آنچه خدا به او امر فرموده بود.
«و هو نَقیضُ الشُّکر و الکُفْرُ: جُحود النِّعمه»[۱۹] حالا چرا کفر میگویند؟ چون انکار نعمت او را (خدا) میکنند، نعمتی که از طرف خدا است. «و هو ضِدُّ الشُّکر» جحود النّعمه یعنی «ضِدُّ الشکر». یعنی کار یکنید که خلاف آن شکر و ستایش واقعی و سپاس واقعی در برابر آن نعمت الهی باشد.
جحد و انکار و مخفی کردن حق
بعد میفرماید: «و قوله تعالى: إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ؛ أَی جاحِدون» یعنی جحد میورزند و انکار میکنند. «و کَفَرَ نَعْمَهَ الله یَکْفُرها کُفُوراً و کُفْراناً و کَفَر بها: جَحَدَها و سَتَرها» یعنی شما نعمتهای الهی را انکار کنید که آنها من الله است. لذا «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ»[۲۰] آنها را استفاده نمیکنید، کأنّه دارید آنها را انکار میکنید و آنها را میپوشانید. «و کافَرَه حَقَّه: جَحَدَه. و رجل مُکَفَّر: مجحود النِّعمه مع إِحسانه»[۲۱] یعنی او چیزهایی که خدا به او داده است انکار کرده است، با اینکه خدا به او احسان کرده است.
«و رجلٌ کافر: جاحَدَ لأَنْعُمِ الله» کسی که انکار کننده بر نعمتهای الهی است. بعد میفرماید جحد و کفر همه از نظر معنا مشتق شده است. ستر یعنی پوشاندن، حق را پوشاندن، کأنّه در این معنای کفر نعمت میخواهد بگوید اینکه این نعمت من الله است، من الله بودن آن پوشیده میشود و جحد میشود و معنای جحود بر آن بار میشود.
عناد و ناسپاسی ظالمان در برابر حق
«و قیل: لأَنه مُغَطًّى على قلبه. قال ابن درید: کأَنَّه فاعلٌ فی معنى مفعول و الجمع کُفَّار و کَفَرَه و کِفارٌ مثل جائِعٌ و جِیاعٍ و نائِمٌ و نِیَامٍ» اینها معنای اشتقاقی آن است. «و جمعُ الکافِرَه کَوافِرُ» میفرماید: جمع آن کوافر است. «و اجْعَلْ قلوبهم کقُلوبِ نساءٍ کوافِرَ» که اینجا میفرماید کوافر جمع کافره است.
«فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً» میفرماید اینجا ظالمون إبا کردند، یعنی هیچ چیزی را دریغ نکردند، الّا اینکه فقط جحد کردند، جحود کردند، یعنی انکار کردند. انکار که کردند همه چیز را انکار کردند. حتّی در کفر نعمت، این جحود و انکار نعمت من الله بودن را در بر دارد.
وجود معنای انکار در کلمهی «کُفر»
این معناهایی است که در لسان العرب به طور مفصّل آورده است و معناهای مستعملهی آن را در قرآن و روایات بیان کرده است. من فکر میکنم در ایمان خوب ورود کردیم و معنای مختلف آن را بررسی کردیم. از قرآن، روایات و از علما و بزرگان، حّتی اهل لغت کلماتی بیان شد. امّا در کلمهی «کُفر» و «َکفَرَ» بیش از این دیگر لازم نیست.
فقط آن چیزی که لازم بود این بود که مستعملات قرآنی را با مثالهای آن بیاوریم. البتّه نه اینکه مثالها را کامل آورده باشیم، نه مثالهای دیگر در همان معانی است و لازم نیست که زیاد اطالهی سخن شود و بخواهیم آنها را بیشتر بیان کنیم. آن چیزی که از این مطلب برداشت میکنیم این است که کلمهی «کُفر» و «َکفَرَ» معنای انکاری دارد، حتّی در آن کُفر پسندیده که آن هم انکار طاغوت و انکار إلههای دروغین است و انکار اینکه نعم الهی را به شخص دیگری انتساب بدهیم. لذا این همراه با «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى» است. یعنی در خود آیه این را آورده است که این کفر مساوی با ایمان است.
پرهیز از ناسپاسی و شکوه در برابر نعم الهی
پس نتیجه میگیریم در این معانی که کلمهی کفر در قرآن آورده شده است، مواظب باشیم که یک وقت دچار آن نشویم. بعضی وقتها در کفر وارد میشویم «مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَم»[۲۲] یعنی مثلاً وقتی ناسپاسی میکنیم، ناشکری نعم الهی را میکنیم اینها کفر و انکار حضرت حق است. مشکلاتی که برای ما پیش میآید وقتی به چراها زبان باز میکنیم و شکوه میکنیم و در برابر خدا شاکی هستیم اینها انکار است، اینها کفر است. باید مواظب باشیم، هر چه «مِنْ» الله است برای ما زیبا است.
همان کلامی که حضرت زینب کبری در مجلس إبن زیاد فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»[۲۳] هر چه ما دیدیم زیبایی بود، چرا؟ چون منتسب به الله بود، گرچه کشته شدن برادر باشد، آن هم چه برادری، آن هم امام حسین و یاران و برادران و کسانی که در روز عاشورا شهید شدند که توصیف میکنند «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا».
داشتن یقین به حق و دوری از شک و تردید
این نکته خیلی مهم است که ما در برابر خدا شک و ریب و تردید در وجود خود راه ندهیم. هر چه از طرف ذات احدیّت است برای ما صحیح است، گرچه بلیّه باشد، آزمایش باشد، امتحان باشد، گرفتاری باشد. آن وقت توصیف کرده است که حتّی اگر به ما مصیبت رسید بگوییم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[۲۴] البتّه اینها ایمان مطلق و کامل میخواهد که کسی اینگونه باشد. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا»[۲۵] به درستی کسانی که اینگونه انکار میکنند «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» آن وقت بر آنها مساوی است؛ چه آنها را از جهنّم و عذاب و عقوبت الهی بترساند و چه نترساند. این برای آنها مساوی است و فرقی نمیکند، یعنی انذار در آنها مؤثّر نیست.
عذاب قطعی الهی در نتیجهی پافشاری بر کفر
وقتی انذار مؤثّر نشد، یعنی اینها قدم اوّل را برداشتند تا بین خود و خدای خود پرده بزنند که همان «غِشاوَهٌ»[۲۶] فرمود. آن وقت آنها از لحاظ رتبهای اینطور است. گفتیم آنجا هدایت شامل کسانی میشد که خود آنها مهتدی بودند و به دنبال هدایت بودند. اینجا هم کسانی که به دنبال کفر و انکار هستند «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ» یعنی خدا میآید… آن وقت آنها در بحث مؤمنون و متّقین بحث إهتدی را داشتند. اینجا برعکس است، اینها به جحد و کفر مطلق رسیدند. در نتیجه خدا هم آنها عقوبت میکند که هیچ راه هدایتی برای آنها نباشد «فَلَا مُضِلَّ لَه».[۲۷]