تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۷ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
آیهی هفتم، سورهی مبارکهی بقره، در این سه کلمهی آخر که فرمود: «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» داشتیم کلمهی عذاب را بررسی میکردیم که در واقع در انذارهای قرآنی وارد شدیم، داشتیم آیات انذاری که در قرآن وارد شده است را به تنظیم و تألیف مرحوم آیت الله طیّب اصفهانی صاحب اطیب البیان بررسی میکردیم.
سورهی مبارکهی زمر: «تَرَى الَّذینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرینَ»[۱] نکتهای را در بحث کذب عرض کردیم؛ کذب بر خدا و دروغ بستن بر خدا یک واژه است، یک مورد تکذیب آیات الهی است. لذا آنها را مکذّبون میگویند و به اینها کاذبون میگویند. بین کاذب و مکذّب فرق است.
مکذّب آیات خدا را تکذیب میکند و خود خدا را تکذیب میکند، امّا کاذب، تکذیب آیات و تکذیب خدا را نمیکند امّا «کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ» دورغ میگوید. کسانی که بر خدا دروغ گفتند. میفرماید آن کسانی که بر علیه خدا دروغ میگویند، یک چیزهایی به خداوند تعالی نسبت میدهند. روح اینها «مُسْوَدَّهٌ» سیاه میشود.
آن وقت میفرماید: «أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرینَ» از چه جهت دروغ میبندند؟ از جهت تکبّر که منشأ این کاذب بودن و این کذبی که آنها علی الله انجام میدهند تکبّر است. لذا میفرماید: «أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرینَ» آیا برای آنها در جهنّم جایگاه و جایی نیست که آنها باید قرار بگیرند؟
– حالا این سؤال اینجا مطرح است که کاذب اسم فاعل است.
- نه، اینجا به معنای وصف است. اینجا کاذب به معنای اسم فاعل وصفی است. کاذب فاعل و یکی از اوزان صفت مشبه است. عرض من این بود که بین تکذیب و کذب فرق است. اینها خدا را قبول دارند و نمیگویند خدا نیست، تکذیب خدا نکردند، امّا علی الله کذب بستند «کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ» علیه خدا کذب بستند. نسبت دروغ به خدا دادند، همان چیزی که حکم فرعی آن را گفتیم. کسی که روزه میگیرد اگر دروغ بر خدا یا بر رسول بگوید روزهی او باطل میشود.
سورهی مبارکهی یونس: «وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»[۲] این عذاب عظیم… این آیات عظمت را هم میرساند، یعنی هم عذاب را مشخّص میکند که چیست و هم عظمت عذاب را. لذا میفرماید به کسانی که بدیها و سیّئات را پیشهی خود میسازند و به دست میآورند مثل هر بدی را به او میدهیم؛ «جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها». یا در سورهی مبارکهی زلزال فرمود: «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۳] همان را میدهد. البتّه آنجا «یَرَهُ» گفته است و اینجا «بِمِثْلِها» فرموده است، یعنی آنجا خیلی داغتر است. همان را میبیند.
«وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ»[۴] این نکته خیلی مهم است؛ آنها خار میشوند. کسانی که بدیها را به دست میآورند و به دنبال بدیها هستند خار میشوند. آدم دروغگو مفتضح میشود. یکی از خصوصیّاتی که دروغگو دارد این است که بالاخره مفتضح میشود؛، افتضاح به بار میآورد، چون برای اثبات هر دورغی که میگوید، یک دروغ دیگر میگوید. در جامعهی ما معمولاً دروغ میگویند و قسم هم میخورد. کسی که راست میگوید دیگر قسم نمیخواهد. حقیقت برای اینکه مورد باور قرار گیرد، و وصله نمیخواهد. اگر کسی حقیقت و راست بگوید خود به خود طرف میپذیرد و نافذ است. این کسانی که معمولاً قسم میخورند، در کاسبها و در مردم، غالب اینها دروغ میگویند و میخواهد یک طوری طرف را به دروغ خود قانع کنند، بنابراین قسم میخورند. لذا (قسم خوردن) برای راست هم کراهت دارد، چه برسد به دروغ! اگر کسی چنین رویهای را داشته باشد «وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ» اینها خار میشوند، ذلیل میشوند.
«ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» کسی نمیتواند از طرف خدا آنها را محافظت کند تا خار نشوند. «کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ» این خیلی مهم است. میگوید مانند این است که گویا رویشان پارههای شب است. «أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ» از سخط الهی گویا رویشان پارههای شب تاریک در آن فرو گرفته است. ظلمت میگیرد. بعضیها وقتی به راههای بد وارد میشوند سیمای آنها نشان میدهد و شرارت از آن میبارد.
- »أُغْشِیَتْ» از فرو رفتگی است.
– «أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً».
- آن وقت این سیاهی
– بله یعنی ظلمت در چهرهی اینها میآید و انسان نمیتواند به چهرهی آنها نگاه کند.
«أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ» اینها همراه آتش هستند «هُمْ فیها خالِدُون». ببینید چقدر روی این بحث تأکید دارد. خاری و ذلّت، اینکه هیچ محافظتی از طرف خدا برای آنها نخواهد شد. چهرهی سیاه و ظلمت بر آنها خواهد بود، در آتش همراه هستند و خلود در آتش دارند. این نکاتی است که انسان را متوجّه میسازد.
من بعضی از قاریهایی که معروف هستند را دیدم که وقتی قرآن را به ترتیل تلاوت میکنند -معمولاً وقتی بخواهم یک مسافرتی را بروم گوش میدهم- به این آیات که میرسند یا به آیاتی که در آن رحمت و رأفت و مهربانی خدا است، بغض میکنند و گریه میکنند، یعنی میفهمند. حالا این آیات انسان را میلرزاند. هستند کسانی که وقتی آیات را میخوانند معرفت دارند.
ببینید وقتی ممارست و تمرین در یک چیزی زیاد شد انسان به آن عجین میشود. همان روایتی که فرمود کسی که قرائت قرآن را در خود ایجاد کند و با قرآن عجین باشد گوشت و پوست او با آن عجین میشود. خیلیها اینطور هستند. البتّه کسانی هستند که به حسب ظاهر قاری قرآن هستند، امّا متأسّفانه رعایت اوّلیّات در اخلاق را ندارند. خیلی هم زیبا میخوانند.
ببینید سه دسته هستند که افراد معروف آنها برای مردم خیلی دلنشین هستند؛ یکی قاریان قرآن هستند ، یکی مدّاح و یکی آخوندها. ظاهر و باطن اینها باید یکی باشد. یعنی اگر ظاهر عمل آنها به این است که روضه و مدّاحی قشنگ میخوانند، زیبا قرآن را قرائت میکنند و زیبا سخنرانی میکنند، عمل آنها نیز باید درست باشد. آن کسانی که روی منبر مینشینند و با اخلاق خوب و زیبا صحبت میکنند امّا (چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند).
من به یاد دارم یک آخوندی بود که به یک محلّی آمده بود و خیلی زیبا روضه میخواند. امّا با دو نفر از این کسانی که لا ابالی مذهب بودند دوست بود و آنها او را میبردند و میآوردند. در ماشین ترانه گوش میداد. این آخوند بود. حالا یک نفر قاری قرآن میشود و زیبا قرآن تلاوت میکند، عمل او هم باید زیبا باشد. من زیاد دیدم و در محافل قرآنی هم زیاد شرکت کردم و زیاد با قرّاء بودم. با تعدادی از آنها دوست هستیم و جلسات قرآن میرویم. در یک جلسه که اینها نشسته بودند به هم حرفهای خیلی رکیک میزدند. یا مدّاح خیلی خوب، امّا از آن طرف حرفهای نادرست میزند. کسی که قرآن میخواند، کسی که روضهی حضرت میخواند یا تاریخ حضرات معصومین را بیان میکند، کسی که روی منبر روایات میخواند و منبر قرآنی دارد و دنبال اینها است باید خیلی مواظب عمل خود باشد. باید همه چیز را رعایت کند.
تکلیفی که من و شما داریم عوام مردم ندارند. خیلی از مباهات آنها برای ما محرّم است. من و شما طلبه هستیم، باید مواظب باشیم، همه از ما الگو میگیرند. اگر ما الگوی اشتباه بدهیم مردم بیدین میشوند. نگوییم مردم به شخصه… خود پیغمبر اسوهی حسنه بود. ما هم لباس پیغمبر را پوشیدم، ما هم در حدّ ممکن باید اسوهی حسنه باشیم و در حیطهی خود درست عمل کنیم. امّا نه اینکه بخواهیم در دکّان درست کنیم.
باید مواظب زبان خود باشیم، باید مواظب نگاه خود باشیم، باید مواظب شکم خود باشیم، باید مواظب شهوت خود باشیم. نکند که راه اشتباهی برویم. دل ما هم نباید بلرزد. قصّهی آن عابد نباشد که غربال را آب کرد و آورد و برادر او دار کرد (به دیوار زد). وقتی خود او به آنجا آمد و یک زن در مغازه آمد دل او لرزید. غربال ریخت، آبها ریخت. یعنی زحمات چندین ساله در کوه و کوهستان با یک دل لرزیدن ریخت. این شخص خود ساخته نیست. کسی که خودساخته باشد همه جا خود را حفظ میکند.
- همان فرمایش شما که فرمودید متّقی واقعی باید ترس واقعی داشته باشد.
- نه، ترس واقعی شناخت میخواهد. اگر ما شناخت از خود داشته باشیم، آن وقت شناخت از پروردگار داشته باشیم سخط و غضبهای الهی را میبینیم. گاهی اوقات میبینیم مثلاً فلان کشور سیلهای بزرگ و سونامی آمده است. همین که این سونامی به ساحل میزند این خانههای چند طبقه مانند پر کاه به کنار میرود. حالا اینجا دنیا است، در آخرت عذاب سخت است.
منتها چه کسی باعث این عذابهای سخت میشود؟ خود ما آنها را کسب میکنیم. اگر قباحت را از گناه شستید کار خراب میشود. متأسّفانه در جامعهی فعلی ما قباحت را از جامعه گرفتند. قدیم دختر در خانه به محض اینکه به بلوغ میرسید سریع او را شوهر میدادند و برای پسر زن میگرفتند. لذا قباحت و حیا سر جای خود میماند.
ما یک دوست داشتیم برای خمینی شهر ما یک دوست داشتیم برای خمینی شهر بود. میگفت مادر و پدر من خیلی با هم دوست بودند. هیچ مشکلی هم نداشت، یک روز پدر من در ایوان، سر حوض داشت وضو میگرفت، گفت: ما هم بچّه بودیم. یک وقت دیدم وقتی وضو گرفت گفت: بیگوم! گفت: بله، چرا داد میکشی؟! گفت: دارم به مسجد میروم. گفت: باشد، برو. دیگر چرا داد میکشی! گفت: داد من امروز بالا است که دارم به مسجد میروم. گفت: برای چه؟ گفت: بتول را نگاه کن، دارد سر آینه موهای خود را شانه میکند. گفت: خوب بکند! گفت: نه، من باید بروم اعلام کنم که دختر من آمادهی ازدواج است و یک داماد میخواهم. میگفت خاک بر سر ما. گفتند چه شده است؟ آمدند دیدند بتول ۱۱ ساله دارد موهای خود را شانه میکند. خلاصه به مسجد رفت و در مسجد اعلام کرد و شب خواستگار آمد و ازدواج کردند.
حالا غیرت ما اینطور شده است! ما یک وقتهایی یک چیزهایی میبینیم که متأثّر میشویم. دختر آرایش میکند، شوهر میخواد، ما توجّه نداریم. پسر زن میخواهد و دارد اعلام میکند، اصلاً ما میدان نمیدهیم. طوری رفتار میکنیم که طرف جرأت نمیکند بگوید زن میخواهم.
- حاج آقا الآن ۳۰ یا ۴۰ سال دارند و متأسّفانه هنوز ازدواج نکرده است.
– نه، در ۳۰، ۴۰ سالهها که کار خراب است! چه کسی این کار را کرده است؟ ما کردیم. ما ازدواجها را سخت کردیم و توقّعات بچّهها خود را زیاد کردیم. این است که بعد میبینیم فساد در جامعه فراوان است. حالا هنوز به قول معروف نهفته است، هنوز آتش زیر خاکستر است. چند سال صبر کنید ببینید چه میشود! ببینید فساد در اثر اینکه نسل ما آمدیم ازدواج را سخت کردیم و تشریفات ازدواج را زیاد کردیم چه بر سر جامعهی ما خواهد آورد.
اینها «کَسَبُوا السَّیِّئاتِ»[۵] است، اینها را ما درست کردیم. همه باید دست به دست هم بدهیم و این امر را درست کنیم. خود من خواستم برای پسر خود زن بگیرم، چهار یا پنج سال گرفتار بودیم. بچّهی خوشتیب و خوش اخلاق و همه چیز عالی، مادیّات هم در حدّ خود تأمین بود، امّا دختر به طلبه نمیدادند. الآن همینطور است؛ اگر به بچّههای شما، دخترهای شما بگویند که طلبه به خواستگاری شما بیاید میگوید: نه. چرا؟ چون عملکرد بد بوده است و درست عمل نکردید. حدّاقل باید در خانوادهی خود طوری عمل کنیم که بچّههای ما از طلبگی، از آخوندی و متدیّن بودن زده نشوند. این «کَسَبُوا السَّیِّئاتِ» شامل اینها میشود. ما داریم این کارها را میکنیم، ما داریم این مشکلات را در جامعه ایجاد میکنیم.
در همین مدرسهی صدر در قم بعضی از آقایان را میشناسم که پسر جوان و خوشتیب و طلبه دارند، امّا هر جا میروند به او دختر نمیدهند. بعضیها شرط لباس میکنند و میگویند اگر لباس طلبگی نپوشید.
سی سال پیش من به یاد دارم یکی از دوستان ما به خواستگاری دختر همسایه رفته بود. آنها گفتند به شرطی که لباس طلبگی نپوشد. یک هفته طول کشید، فردا آمد دیدیم میخندند. گفتیم: چه شده است؟ گفت: پدر همسایه به خانهی ما آمد، من نشسته بودم داشتم مطالعه میکردم و پدر و مادر ما هم نشسته بودند داشتند چایی میخوردند. گفت: پس چرا دوباره به خواستگاری نیامدید؟ پدر من گفت: حاجی شما فرمودید که پسر شما لباس طلبگی نپوشد، امّا پسر من طلبه است و میخواهد لباس بپوشد. گفت چه کسی گفته است، هر کسی گفته است اشتباه کرده است! لباس بپوشد، دو دست بپوشد، سه دست بپوشد، برای چه نیامدید. امّا الآن چطور؟ من الآن انسانهای متدیّن را میشناسم، طلبه فرستادیم و یا دیگران معرّفی کردند، طلبه خوشتیپ و همه چیز عالی و معمولاً از نظر مالی و مسکن تأمین هستند. امّا دختر میگوید نخیر، چون طلبه است و چون متدیّن است من قبول نمیکنم.
عملکرد ما بد بوده است. ما باید مواظب باشیم، ما مسئول هستیم. اگر این وظیفهی خود را درست انجام ندهیم میدانید چه میشود؟ جامعه به مخاطره میافتد به طوری که کنترل در خانواده هم نخواهیم داشت. اینها مصیبت است. علّت این است که حیا از بین رفته است. آن موقع غیرتی بودند، اگر دختر گیسوان خود را شانه میکرد میگفتند این شوهر میخواهد و باید شوهر کند و در مسجد اعلام میکند و شب هم خواستگار میآید و همان شب بله برون و ظرف یک هفته عقد میشود و سر زندگی خود میرود. تا میخواهد بفهمد شوهر چیست زندگی دارد و دیگر هیچ وقت به گناه نمیافتد. پسرها هم همینطور بودند. پسرها هم تا بلوغ پیدا میکردند برای آنها زن میگرفتند و بعد هم قانع بودند.
دختر و پسر اگر به موقع ازدواج کنند قانع هستند. یک اتاق کاه گلی در اختیار آنها میگذاشتید همان جا زندگی میکردند و بهترین لذّت از زندگی را میبردند. امّا الآن جوان سی ساله که ازدواج میکند چه لذّتی از زندگی میبرد؟! پسرها و دخترهایی که سنّ آنها بالا رفته است و میخواهند زندگی خود را شروع کنند. اینها در جامعهی ما مصیبت است. نسل بعدی که به وجود خواهد آمد چه میشود. اینها مهم است. جوانهای ما باید به موقع ازدواج کنند و به امر الهی عمل کنند تا حرمت و حجب و حیا در جامعه بماند.
ما مبلّغ هستیم و وظیفه داریم اینها را به مردم بگوییم. نترسید این حرفها را بگویید، اگر نگویید مسئول هستید. فقط دوست دارید حرفی که مورد پسند بانی مجلس است بگویید! نه، انذارهای قرآنی را بگویید «وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها»[۶] حواس خود را جمع کنید، وگرنه مجازات میشوید. «وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ» خار میشوید. دختر شما بزرگ میشود، به خرابات میرود و ذلیل میشوید آن وقت میخواهید چه کار کنید؟ آن وقت مرگ برای شما شیرین میشود و زندگی برای شما ذلّت است. اگر همین را دنبال کنید «أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ» چه میشود؟ «قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً» نزد درگاه الهی رو سیاه هستید. آن وقت هم باید به جهنّم بروید و «أَصْحابُ النَّارِ» شوید، آن موقع خلود هم برای شما است. اینها خیلی مهم است. در فامیل و در مسجدی که امام جماعت هستید اینها را برای مردم بگویید. نکند شما هم دنباله روی مردم شوید و متأسّفانه این توقّعات را در مردم تشویق کنید که منجر به مکافات شود.
سورهی مبارکهی مؤمنون آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ»[۷] توشهی آخرت باید سنگین باشد. وقتی به عراق و عربستان میروید… ما اصفهانیها معمولاً چانه میزنیم. بعضی از عربها وقتی چانه میزنید میگویند خسارت، میدانید یعنی چه؟ یعنی اصل سرمایهی من را هم به من نمیدهیم چه برسد که بخواهید به من سود بدهید.
قرآن میفرماید: «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» یعنی هویّت خود را هم به ضرر و زیان میبازید. باید مواظب باشیم اگر وزنهها و کوله باری که میخواهیم به آن طرف ببریم بررسی نشده باشد و بدون دقّت باشد آن وقت «خَفَّتْ» سبک میشود، یعنی بیارزش میشود. اینها ارزش ندارد و از شما نمیخرند. چه چیزی در کوله بار شما است؟ چیز بیارزش که از شما نمیخرند و اگر هم بخرند خیلی ارزان میخرند. امّا «ثَقُلَتْ مَوازینُه»[۸] اگر این وزنههایی که روی دوش شما است سنگین باشد و ارزش داشته باشد آن وقت آنجا جای پیروزی و مباهات است.
پایان
[۱]– سورهی زمر، آیه ۶۰٫
[۲]– سورهی یونس، آیه ۲۷٫
[۳]– سورهی زلزله، آیه ۸٫
[۴]– سورهی یونس، آیه ۲۷٫
[۵]– سورهی یونس، آیه ۲۷٫
[۶]– سورهی یونس، آیه ۲۷٫
[۷]– سورهی مؤمنون، آیه ۱۰۳٫
[۸]– همان، آیه ۱۰۲٫
بازدیدها: 0
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.