تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۶ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
در رابطه با کلمهی عذاب در سورهی مبارکهی بقره، آیه ۷ که میفرماید: «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» صحبت میکردیم و آیات قرآن پیرامون کلمهی عذاب -حدود صد آیه از قرآن است- بیان شده است. چند مورد آن را طبق ترتیبی که مرحوم طیّب (رحمه الله) در اطیب البیان آورده است، ذیل بحث المیزان بیان کردیم.
باید انذارهای قرآن را جدّی گرفت. بعضی وقتها در خود تأمّل میکنیم، میبینیم مثل اینکه گاهی اوقات توجّه به این چیزها نداریم، یعنی دقّت کافی را نداریم. روز گذشته که چند آیه را توضیح دادیم، واقعاً متأثّر شدم و باید دقّت داشته باشیم که این انذارهای قرآنی شوخی نیست.
آن صفاتی که بعضی وقتها انسان در خود دارد رذیله است. خصوصاً ما طلبهها که برای مردم به عنوان یک اسوه و الگوی اخلاقی، دینی، اجتماعی، سیاسی هستیم باید مواظب باشیم. لذا این انذارهای قرآنی را جدّی بگیریم. باید در کلّ کارهای طلبگی هم نظرات و افکار را بلند قرار بدهیم. آن وقت انذارها اثر میکند و إنشاءالله وجود ما در راه صحیح گسترش پیدا میکند.
سورهی مبارکهی غافر، آیات ۷۱ و ۷۲ میفرماید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ.* إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ * فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ» میفرماید: هنگامی که غلها -اغلال، جمع غل است- غل یعنی آن چیزی که برای شکنجه کردن به گردن طرف آویزان میکنند. غل و زنجیر را به گردن میاندازند، و با آن دستها و پاها را میبندند. اینطور با زندانیها رفتار میکنند. تا به حال دستبندها و پابندهای آن را حس کردیم امّا غل و زنجیر را به گردن ندیدیم. نه اینکه ندیده باشیم، حس نکردیم.
میفرماید: «إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ» غلها در گردنهای ایشان است و آنها در زنجیرها کشیده میشوند. خود غل و زنجیر یک وسیلهی شکنجه است، تازه آن را بکشید و زجر و شکنجهی آن را چندین برابر بکنید. «فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ» در آب داغ، حمیم یعنی آب داغ و سپس «ثُمَّ فِی النَّارِ» یعنی بعد از اینکه…
من به یاد دارم زمان طاغوت دبستان که بودیم، آن وقت یک طوری آب جلوی مدرسهی ما میرفت میگفتتند: جوب شاه. معلّمها سپاه دانش بودند. کار آنها دو قسمت بود، درس و بحث جایی نبود. قسمت اوّل وقتی که سرحال بودند میگفتند: چه کسی بلد است بخواند؟ آواز بود. چه کسی بلد است بزند؟ تنبک بزند. چه کسی بلد است برقصد؟ بچّهها را وادار میکردند که آهنگ بزنند و یک کسی هم میرقصید. وقتی از این لذّت میبرد، میگفت: بیایید درس بپرسم. از کسی که میرقصید، بهتر درس میپرسید. آدمی هم که دنبال این کارها بود، درس نمیخواند، مدام متوجّه همین چیزها بود. بلد نبودند. میگفت: نیمکت را بیاورید، بندهی خدا را میخواباندند. یک نفر روی سر او مینشست، دو نفر هم پای او را بگیرند، آقای معلّم هم ترکه را برمیداشت. ترکههای بید بود، میگفت: این را در آب بگذارید که خوب خیس بخورد، با آن بچّهها را میزد. این کار معلّمها بود.
حالا نکته این است که ترکه را داخل آب میزد و به پای این بچّهها میزد و پاها تاول میزد، سیاه میشد. حالا جوانهای امروزی میگویند: مگر جمهوری اسلامی برای ما چه کار کرده است؟ در دبستان که اینگونه عمل میکردند، کسی هم جرأت نمیکرد حرف بزند. حالا چه کسی جرأت میکند در مدرسه به بچّهی شما حرف بزند. این خوب است، آن زمان بچّهها خیلی اذیّت میشدند. من به یاد دارم یک دانش آموزی در کلاس ما بود، یاد نمیگرفت، یک مقدار کند ذهن بود. این معلّم یک چوب کلفت و بزرگ آورده بود، از او میپرسید تا بلد نبود جواب بدهد، محکم بر سر او میکوبید.
شاهد مثال ما روی این بحث بود که میگفت: ترکه را داخل آب بگذارید، خیس بخورد و این را به کف پای بچّهها میزد و تاول میزد.
اینجا هم میفرماید: «فِی الْحَمیمِ» اوّل در آب داغ «ثُمَّ فِی النَّارِ» بعد در آتش. سونای تر و سونای خشک. میفرماید: در آب داغ، سپس در آتش سوخته میشوند و شکمهای آنها مانند تنور پر از آتش میشود. معنای «یُسْجَرُونَ» این میشود.
- برای کافران است؟
– بله. معنای کُفر را عرض کردم. «کَفَرَ» أی «سَتَرَ» اگر آدم حقّ و حقیقت را بداند. راجع به منافقین آیاتی وجود دارد. گاهی اوقات ناخواسته نفاق داریم، باید مواظب باشیم. آن کسی که ادّعا ندارد، ادّعا نددارد کسی به او کاری ندارد. آن کسی که ادّعا دارد، آن کسی که میگوید: من متدیّن هستم و متظاهر به دین است، باید خیلی مواظب باشد یک وقت در توصیف این صفات قرار نگیرد و متلبّس به نفاق، به کفر و به اینها نشود.
خیلی از وهابیها هستند که اینطور شدند. آن کسانی که جلوی حضرات ائمّهی معصومین (علیهم صلوات الله أجمعین) ایستادند و آنها را به شهادت رساندند کافر بودند؟ قاتل امیر المؤمنین، قاتل حضرت زهرا (علیهم صلوات الله أجمعین) کافر بودند؟ از نظر ظاهر مسلمانترین مسلمان بودند، باید مواظب باشیم.
دلیل اینکه گفتم انذارهای قرآنی را جدّی بگیرید برای همین است. چون میگوییم: اینها کفّار بودند، ما که کافر نیستیم. برای منافقین است، ما که منافق نیستیم. حالا خدایی ناکرده اگر ما در باطن کفر بورزیم، در باطن نفاق داشته باشیم چه میشود؟ واقعاً باید اینها را جدّی گرفت و مواظب باشیم که چه میکنیم.
«فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ»[۱] میفرماید: اوّل در آب داغ، حمیم هم که میگوید، صفت مشبّهه که میآورد یعنی داغی که دیگر در وجود او آتش است، داغ نیست. «ثُمَّ فِی النَّارِ» به دنبالهی آن در آتش، «یُسْجَرُونَ» آن وقت شکمهای آنها مانند تنور که آتش در آنها شعلهور است، اینگونه آتش در شکمهای آنها شعلهور میشود.
من یک سال یک جا منبر میرفتم، دیدم بیان روایت معراج لازم است. قسمتهایی از این روایت که لازم بود گفته بشود، در آن جلسه گفته شد، خیلی آدم را میلرزاند. انسان منبعث میشود بر اینکه یک مقدار به خود بیاید. انذار خیلی مهم است.
مواظب باشیم فریب خود را نخوریم که خود را بپسندیم. چیزی که همهی ما را زمین میزند، عجب است. ما طلبهها را عجب زمین میزد، چون فکر میکنیم کار ما درست است. در صورتی که اشکالات زیادی داریم. باید خیلی مواظب باشیم.
شیطان هم میآید اعمال ما را تزیین میکند به طوری که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ»[۲] فکر میکنیم کار ما درست است. ولی بالاخره باید مواظب باشیم.
یکی از چیزهایی که لازم است به شما بگویم و حتماً روی این دقّت و التفات داشته باشید، این است که کسی را در نظر خود تحقیر ندانید، نمیگویم تحقیر نکنید. یعنی او را در نظر خود، کوچک نشمارید. هر کسی که میخواهد باشد. خود را خیلی بزرگ حساب بکنیم و فکر بکنیم آدم حسابی هستیم و تالی تلو صاحب الزّمان هستیم و نائب خدا و رسول هستیم و بقیه هم همه بد هستند، اینطور نیست. دقّت داشته باشیم که یک ادّعایی داریم، مسئولیّت ما را چندین برابر کرده است. وقتی یک مقدار به این انذارها دقّت بشود، به خود میآییم که مواظب باشیم که چه کار داریم میکنیم.
در سورهی مبارکهی سبأ، در آیه ۳۳ میفرماید: «جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا» اینجا فعل ماضی به کار برده است، یعنی کفر بر آنها متحقّق است. «الَّذینَ کَفَرُوا» آن کسانی که کفر در آنها متحقّق است، حقیقت دارد. چه چیزی قرار دادیم؟ اغلال را در گردنهای آنها.
غلهایی که غلهای جهنّمی و آخرتی است، به این آسانی که ما میگوییم نیست، خیلی سخت است. این کسانی که یک کارهایی میکنند اینها خیلی… آنچه که قرآن دارد برای ما میگوید تعبیر معقول به محسوس است. عذابهای آنجا خیلی سخت است، به این راحتی نمیشود تحمّل کرد. غل و زنجیر دنیا را میشود تحمّل کرد امّا آنجا را نمیشود تحمّل کرد. چون غل و زنجیر فقط بر گردن نیست. کلّ انسان را در حیطهی خود قرار میدهد. مثل همان اسفل السّالفین که زیر و چپ و راست و عقب و جلو و بالا همه آتش هستند.
«یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ»[۳] میفرماید: گنهکاران «یُعْرَفُ» مجرمین گنهکاران شناخته میشوند «بِسیماهُمْ». این سیما چطور میشود؟ آیا تجسّم همان عمل را پیدا میکند؟ شهوتران، هواپرست به شکل خوک. درندهخو به شکل گرگ. نیشزن به شکل مار، و امثال اینها «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ».
«فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ» پس به موی پیشانی و قدمها گرفته شود. یعنی به این شکل آنها را افسر میکند، اینطور گرفته میشود.
معانی را اگر دقّت بکنید خیلی محتوا دارد. شما بروید تفسیرهای مختلف در این کلمات را دقّت بکنید ببینید چیست. وقتی میگوید: «فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ» یعنی چطور اینها را میگیرد؟ به این راحتی نیست، خیلی سخت است.
سورهی مبارکهی حج، آیات ۲۱ و ۲۲ میفرماید: «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ» مقامع یعنی گرزها، گرزهایی که با آن آدم را میزنند، منتها «مِنْ حَدیدٍ» زنجیرهای زنجیرزنی را دیدید، این زنجیر این تکه بشود، حالت قداره بشود، تکه تکه بشود آن وقت با آن بزنند. بعضی گرزهایی است که حالت چماق دارد، یعنی سر آن کلفت است و از آن استفاده میکنند. با اینها آدم را بزنند چه میشود؟
«وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ» عرض کردم کلمهی «لَهُمْ» به ذهن نیاید که این لام، لام نفعیّه است. چون در کتاب نحو جرجانی و ملّا محسن داریم که گاهی وقتها لام برای نفع است. معنای اوّلیه و حقیقی آن برای اختصاص است. «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ» یعنی این گرزهای آهنین مخصوص اینها است.
«کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها»[۴] هر گاه بخواهند او را از آتش خارج بکنند یا آنها را در آتش برگردانند، از آن استفاده میکند. مثل چوپان که با چوب دستی خود گوسفندها را موقع رفتن و برگشتن هدایت میکند. حالا وقتی میخواهند از آتش خارج یا داخل بکنند، این گرزها است که روی تنههای کفّار و آن کسانی که در این آیه آنها را توصیف کرده است.
«وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ» در حالی که به آنها گفته میشود عذاب سوزنده را بچشید. حریق، یعنی همینطور آتش است. مثل زاینده رود که آب زایش میکرد. در اینجا آتش به نحوی است که آتش روی آتش شعلهور میشود، همینطور آتشها زیاد میشود. مثل مواقعی که لولههای نفت منفجر شده است، شعلهی این آتش مدام شعلهورتر میشود. چطور انسان بتواند این را تحمّل بکند؟
سورهی مبارکهی زخرف، آیات ۳۶ و ۳۷ میفرماید: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» و میفرماید: هر که از ذکر خدا دور بشود، از یاد اعراض بکند برای او شیطانی را مقدّر میکنیم که همنشین او بشود.
«وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» این شیاطین، اعراضکنندگان را مدام از راه حق دورتر میکنند و اعراض کنندگان فکر میکنند که خیلی آدم حسابی هستند. فکر میکنند که مورد هدایت واقع شدند. هر چه جلوتر میرود، تازه در لجن فرو میرود. کسی که در لجنزار غرق شده است، هر چه تکان بخورد، حرکت بکند، بیشتر فرو میرود، عمق فرو رفتن او بیشتر میکند تا جایی که دیگر کامل نابود میشود.
آن دنیا اینطور نیست که بگوییم: وقتی رفتیم نابود میشویم و تمام میشود، نه آنجا مثل همان آیهای است که روز گذشته خواندیم همینطور از اطراف و اکناف برای شما مرگ میآید امّا نمیمیرید.
و اعراض کنندگان گمان میکنند که راه حق را یافتند. «وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ * حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُُ»[۵] میبینند چقدر از خدا دور شدند، آن وقت میگویند: ای کاش بین ما و بین توی شیطان مسافت مشرق و مغرب بود، چه بد همنشینی کنار ما بود.
بعضی وقتها آدم باید خیلی مواظب باشد. ما آخوندها وقتی یک جا برای تبلیغ میرویم، کسانی اطراف ما میآیند. باید مواظب باشیم که بعضی از اینها شیطان هستند، به دنبال این هستند که به نفع خود، به نفع دنیای خود از شما سوء استفاده بکنند. لذا از هیچ چیزی در مورد شما صرف نظر نمیکنند.
اظهار تأسّف جهنّمیان برای همنشینی با شیطان
میگوید: ای کاش بین من و توی شیطان که در کنار من هستی، فاصلهی مشرق و مغرب بود. عجب همنشین بدی شدی. «حَتَّى إِذا جاءَنا» وقتی به سمت ما آمدند. «قالَ» آن وقت میگویند: «یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ» چه بسیار بد همنشینی هستند؟ همنشینی که قرین ما است، عجین با ما است.
سورهی مبارکهی زمر، آیه ۶۰ میفرماید: «تَرَى الَّذینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرینَ» دروغ گفتن دربارهی خدا خیلی بد است. یک وقت آیات را تکذیب میکند میگویند: مکذّب است. امّا کسی که «کَذَب» یعنی تحقّق کذب دادن آنها نسبت به خدا است. نسبت به خود خدا دروغگو هستند. میفرماید: روی آنها سیاه میشود. منتها «وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ»ُ.
«أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرینَ» آیا در دوزخ جایگاه متکبّران نیست؟ بله است. متکبّرانی که نسبت به خدا کذب دارند و دروغ میگویند. لذا ما باید مواظب باشیم که در فرع فقهی هم داریم که دروغ بستن به خدا و رسول باعث ابطال صوم میشود، این نکته دارد. باید دقّت داشته باشیم.
چیزی که نمیدانید بگویید، نمیدانم. این اشکالی دارد. استاد بزرگوار ما آیت الله بهجت (رحمه الله علیه) همیشه در ایام تبلیغی توصیه داشت که هر چه که بلد هستید و از معلومات شما است برای مردم بگویید. هر چه مشکوکات است، متوقّف بشوید و هر چه هم مجهولات است، بگویید بلد نیستیم. الآن میگویند: آقا بگوید بلد نیستم، کسر شأن او میشود. (اگر ندانسته بگویید) کذب به خدا میبندید، کذب به رسول میبندید، حتّی در احکام فقهی دارید دروغ میگویید این را نگویید. تعمّد دارید، وقتی میدانید نمیدانید خوب بگویید: نمیدانم، این خیلی بد است.
یک وقت انسان خطأ نمیداند جهل مرکّب دارد یک چیزی میگوید و راهی برای او پیدا بشود که جهل مرکّب را رفع بکند، خیلی خوب است. امّا عمداً دروغ بگوید، دروغ گفتن عمد است. و الّا آن را اشتباه میگویند. اگر ما خلاف واقع بگوییم امّا عمدی در کار نباشد اشتباه میشود. امّا کذب یعنی خلاف واقع حرف بزنیم، خلاف آنچه که میدانید حرف بزنید.
سورهی مبارکهی یونس، آیه ۲۷ میفرماید: «وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها» کسانی که بدیها را پیشهی خود ساختند، هر سیّئهای را -یعنی هر بدی را- به مثل همان جزا میبینند. همان آیهای که فرمود: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۶] البتّه حضرت امام فرموده بودند «یرهُ» بخوانید. یعنی دقّت داشته باشید که ضمیر را رها نکنید. بدی کردید، آن را میبینیند. باید مواظب باشیم. هر کاری در این دنیا میکنیم، همان را خواهید دید که همهی آدمها فوج فوج میآیند، «لِیُرَوْا أَعْمالَهُم»[۷] اعمال خود را ببینند.
حالا میفرماید: «وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِهاوَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ»[۸] بعد میفرماید: و ایشان را خواری میرسد، ذلیل میشود و از طرف خدا هیچ حافظی برای ایشان که آن را محافظت و حفظ بکند، نیست.
بعد میفرماید: «کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً» گویا روی ایشان را تکههایی از شب تاریک فرو گرفته است، «مُظْلِماً» در حالی که هیچ نوری در آن نیست، ظلمت محض است، اینها یاران آتش هستند. «أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» اصحاب یعنی اینها همراه آتش هستند. آن وقت چیزی که برای انسان تعبیر به آتش بکند، آن است که ضدّ انسان است. ضدّ وجود انسان، آتش است.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۷۲٫
[۲]– سورهی کهف، آیه ۱۰۴٫
[۳]– سورهی الرّحمن، آیه ۴۱٫
[۴]– سورهی حج، آیه ۲۲٫
[۵]– سورهی زخرف، آیات ۳۷ و ۳۸٫
[۶]– سورهی زلزله، آیات ۷ و ۸٫
[۷]– همان، آیه ۶٫
[۸]– سورهی یونس، آیه ۲۷٫
بازدیدها: 4
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.