تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۲ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۶ و ۷ جلسه ۱۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۲۰ جلسه شرح ویژگیهای کافران
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (۷)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بى تردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (۶) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (۷)
در آیهی هفت «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ»[۱] دربارهی کلمهی قلوب یک نکاتی را جلسهی آخر قبل از محرّم عرض کردیم. این بحث قلوب را بیان میکنیم.
آقای قرائتی نکات زیبایی را در تفسیر نور راجع به اقسام قلب بیان کرده است که اینها مورد توجّه است، چون از آیات و روایات استناد کرده است، بیشتر هم از آیات به دست آمده است. اقسام قلوب را فرمودند سه دسته است. سه قلب داریم. بهترین قلب، قلب سلیم است، بعد قلب منیب و بعد قلب مریض. البتّه جلسهی قبل هم گفتیم که مراد از قلب در اینجا نه آن جسم صنوبری در سمت چپ سینهی انسان باشد. به آن جهت نمیگویند. آن قلبی که در اینجا است همان ماهیّت روحانی و الهی وجود انسان است که آن را به قلب تعبیر میکنند. اینجا هم میگویند قلب یا سلیم است یا منیب است یا مریض است.
قلب سلیم ، قلبی است که سلامتی کامل از غیر خدا دارد و فقط خدا را در خود دارد و معرفت الله در آن قابلیّت و صلاحیّت دارد، هیچ مرضی در آن نیست، هیچ انحرافی در آن نیست، هیچ خلافی در آن نیست. این را قلب سلیم میگویند.
قلب منیب ، قلبی است که یک خلافی کرده است، امّا منعطف شده است، برگشته است، توبه کرده است، انابه کرده است. منیب از انابه گرفته شده است. یعنی قلبی که ویژگی خاصّی دارد که بارزترین ویژگیهای آن این است که قابل انعطاف است.
قلب مریض هم اسم آن مشخّص است. در آن مرضی است که قابل درمان نخواهد بود.
حالا آقای قرائتی ویژگیهای قلب سلیم را اینطور بیان کرده است. یک مورد از تفسیر نور الثقلین بیان میکند که جز خدا کسی در قلب سلیم نیست. «لَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاه»[۲] این را میتوانید مراجعه کنید.
دومین ویژگی پیرو راهنمای حق است. یعنی اینکه از گناه دوری میکند. دوری کننده از گناه و تسلیم حق است که در خطبهی ۲۱۴ نهج البلاغه آن را مفصّل بیان کرده است.
سومین ویژگی این است قلبی که از حبّ دنیا سالم است. حبّ دنیا یک نوع مریضی است، مرض است. تفسیر صافی ذیل این آیه بیان کرده است.
چهارم ویژگی قلبی است که با یاد خدا آرام گیرد. البتّه در سورهی مبارکهی فتح داریم: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَهَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً».[۳]
این «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَهَ»، سکینه به معنای آرامش است. سکینه یعنی کسی که باعث سکونت و آرامش میشود. میفرماید خدا کسی است که «أَنْزَلَ السَّکینَهَ» سکینه و آرامش را نازل میکند. سکینه نه به این معنا که آرام است، بلکه یعنی آرام بخش است. نکتهی خیلی مهمّی در کلمهی ایمان و استعمالاتی بود که در باب افعال بود. مثلاً مؤمن داشتیم یعنی ایمان ساز، مفلح داشتیم یعنی رستگار ساز. اینجا هم میفرماید سکینه. نگفت سکونت، فرمود سکینه، یعنی چیزی که آرامش دهندهی دیگران است، باعث آرامش دیگران میشود آرام بخش است «فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ».
بعد به دنبال آیه معلوم میشود: «لِیَزْدادُوا إیماناً» ثمرهی انزال سکونت و سکینه در دل مؤمنین باعث میشود که ایمان در دل مؤمنین زیاد شود. درجهی ایمان آنها بالا برود. «لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ» همراه با ایمان مؤمنین. «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً» خود این آیه بحث مفصّلی در این رابطه دارد.
یا آیهی «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۴] آن چیزی که باعث آرامش میشود یاد خدا است. یاد خدا کجا است؟ در دل مؤمنین است.
پنجمین خصوصیّتی که برای قلب سلیم فرمودند یعنی قلبی که در برابر خدا خاشع است. در سورهی مبارکهی حدید داریم «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ».[۵] آن چیزی که در این آیه مورد نظر است «أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ» است، یعنی خشوع دارد. خشوع اعم از خضوع است.
خشوع یعنی هم خضوع دارد، از نظر ظاهری در برابر خداوند تبارک و تعالی خود را کوچک حساب میکند و فروتن است، هم از لحاظ باطن در برابر خدا خشیّت دارد. انسانها وقتی در برابر خدا اینگونه باشند و مؤمن واقعی باشند و دل آنها سلیم باشد هم به خدا خیلی محبّت دارند و خدا را دوست دارند و هم از آن ترس و خشیّت مانند بچّهها… بچّه پدر و مادر را خیلی دوست دارد، امّا از او حساب میبرد. لذا این خشیّت که میفرماید یعنی این. «أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ» این که به یاد خدا باشد.
«وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ» که اینجا در صفات سلبی است و بعد راجع به کسانی حرف میزند که قلوب آنها بد است و فاسد است. آن چیزی که مورد بحث ما است قلب سلیم است. این قسمت از آیه که قلب سلیم را توضیح داده است و تفسیر کرده است بحث این است که میفرماید قلب مؤمن با یاد خدا آرام میگیرد و از قهر خدا میترسد. بچّه میترسد که پدر یا مادر با او قهر کنند. کسی که در برابر خدا قلب خاشع دارد هم از خدا و از آنچه که برای یاد او است ولع دارد و هم میترسد که قهر خدا شامل حال او شود. قهر که میگوییم معنای لغوی است. قهر اصطلاحی هم که خود ما میگوییم، قهرش میکنند.
این در برابر آن چیزی است که راجع به قلب سلیم بیان شده است که این هم آیهی دو سورهی مبارکهی انفال است. میفرماید: «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[۶] یعنی دلهای مؤمن وقتی که قرآن برای آنها خوانده میشود شاد میشود. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» یعنی دل آنها شاد میشود. امّا شادی آن طوری است که حظ میکنند. گاهی انسان شوق که پیدا میکند میخواهد همزمان گریه هم کند. وجود انسان هم طوری در برابر ذکر و یاد خدا متزلزل میشود که تمام وجود انسان را به لرزه در میآورد، لذا وجلت را به همین جهت گفته است.
در برابر این قلب، قلب مریض است که ویژگی قلب مریض عکس قلب سلیم است. اوّلین مورد غافل بودن از خدا و غفلت از خدا است. یعنی اوّلین ویژگی قلب مریض این است که از خدا غافل است و لایق رهبری و راهبری از طرف خدا برای او نیست. در سورهی مبارکهی کهف، داریم: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ»[۷] کسی که قلب او از ما غافل است، از او هیچ وقت تبعیّت نکنید و دنبال آن نروید. شأن نزول آن آیه هم «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ» شأن نزول این آیه مربوط به زمانی است که پیامبر از طرف متموّلین مدینه دعوت شد. بعد فقرا و اینها هم که دست تنگ بودند -به آنها اصحاب صُفه میگفتند- حضرت را دعوت کردند. همان ساعت و همان وعده و همان زمانی که آنها (متموّلین) دعوت کرده بودند. حضرت به حسب ظاهر متحیّر بود که جواب آنها را بدهد و برود یا اینها را که این آیه آمد «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ» منظور این بود که سراغ این انسانهای فقیر برو و دعوت اینها را بپذیر.
از این آیه بحث میکنیم و استنباط میکنیم که اگر آدم حسابی باشیم و مراد ما امام زمان باشد وظیفه و مأموریّت امام زمان از طرف خدا این است که او به دیدن ما بیاید. اینکه ما قابلیّت نداریم صاحب الزّمان را ببینیم برای این است که قابلیّت در ما نیست. چون کار ما خراب است، وگرنه خود ایشان میآمد.
یک قصّهای هم دارد. یک کسی بود که میخواست آقا را ببیند. بعد چلّه نشینی میکند و ریاضت میکشد. بالاخره یک زمانی را مشخّص میکنند که پیش فلان قفل ساز برو. وقتی به آنجا میرود میبینید یک آقای بزرگواری آنجا نشسته است. کنار او مینشیند. بعد یک خانمی میآید که به این قفل ساز قفل بفروشد و میگوید این را پنج درهم بردار. این قفل را نگاه میکند و میگوید این قفل ۵۰ درهم است. اگر خواستید برای شما دو درهم درست میکنم، اگر نخواستید آن را از شما به مبلغ ۵۰ درهم میخرم. معلوم است، این زن میخواست این را ۵ درهم بفروشد. بالاخره قیمتها خیلی تفاوت دارد. آن زن ۵۰ درهم را گرفت و قفل را فروخت.
بعد آن آقا رو به این کرد و گفت تو میخواهی حضرت را ببینی؟ گفت بله، گفت حضرت خود من هستم. گفت تو این کار را بکن و عملکرد تو خوب باشد ما به دیدن تو میآییم. احتیاجی به چلّه نشینی که خود را به زحمت بیاندازید نیست. اگر ما قابلیّت در خود ایجاد کنیم طبق این آیه که فرمود: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ» امام زمان به دیدن ما میآید. امّا اینکه ما خرابکاری میکنیم و اعمال ما خراب است، نمیتوانیم از دنیا و پول و مقام بگذریم و بلغ ما بلغ کار شیطانی میکنیم معلوم است که ما لیاقت نداریم. پس اوّلین نکته و ویژگی قلب مریض این است که از خدا غافل است.
در کلّ روایات و آیات دقّت کنید عمدهی علّت برای گناه کردن که چرا انسان گناه میکند غفلت است. غافل بودن انسان است که انسان گناه میکند. وگرنه اگر کسی حضور و شهود خدا را برای خود حس کند و اعتقاد داشته باشد هیچ وقت گناه نمیکند. کما اینکه اگر در یک خانه یک بچّهی یک ساله که هیچ تمییزی هم ندارد، مادر و پدر او هم اگر آنجا باشند در برابر بچّهی یک ساله برهنه نمیشوند. چون میگویند این بچّه گناه دارد، حیا میکنند و خجالت میکشد. ما گناه میکنیم، چون حتّی اینقدر هم به وجود خدا اعتقاد نداریم. علّت آن غفلت است. غافل بودن باعث میشود که انسان اینگونه عمل کند و هر کاری که میتواند انجام بدهد. آن وقت «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا»[۸] به پیامبر دستور داده است که کسانی که غفلت خدا میکنند و از آن چیزی که باعث غفلت میشود دنبال نکنند.
دومین خصوصیّت و ویژگی این است که به دنبال فتنه و دستاویز هستند. اصلاً دنبال این هستند که شر درست کنند. کسی بود میگفت ما نمیتوانیم نان سالم بخوریم، نان زحمت خود را هم باید نجس کنیم و بخوریم. آنها چه کسانی هستند؟ «فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ»[۹] دنبال آن چیزی میروند که یک فتنه و شرّی در آن باشد. همه دنبال آن میگردند. سورهی آل عمران، آیه هفتم «فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ» آن کسانی که مرض قلبی دارند همیشه دنباله رو هستند. «فَیَتَّبِعُونَ» فعل مضارع است، یعنی همیشه و دائماً به دنبال متشابهاتی هستند که از آن متشابهات چه چیزی برمیآید؟ «ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ» فتنه برمیآید، شر میبارد. این هم خصوصیّت دوم است.
خصوصیّت سومی که بیان کرده است آقای قرائتی این است که میفرماید دلی که قساوت دارد. سورهی مائده: «وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً»[۱۰] اینها کسانی هستند که ما دلهای آن ها را قساوت دادیم، سنگ کردیم. دیگر دل آنها نرم و منعطف نمیشود. اینها مریض هستند، «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[۱۱] هستند.
- در باب فتنه همه عموماً سالم هستند، چگونه است که بعضی به این نقطه میرسند؟
- عمل است دیگر. ببینید یک بحث جبر و تفویض داریم، ولی نتیجهی آن بحث این است که درست است ارادهی خدا بر همه چیز است، امّا انسان را مختار آفریده است و راه را برای آنها قرار داده است «إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۱۲] یک دسته از انسانها به سمت کفران نعمت میروند و یک دسته از انسانها به سمت شکر میروند. «إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» البتّه اعمال دیگران هم مؤثّر است. یعنی اعمال پدر و مادرها در وجود انسانهای بعد از خود آنها مؤثّر است.
– محیط اجتماع یکی است «علی ایّ نحوٍ»… ببینید خود انسان باید این را بخواهد. اگر کسی دل خود را طوری از خدا غافل قرار داده باشد که به مرحلهی قاسیه یعنی قساوت قلب رسیده باشد دیگر روزنهای برای هدایت ندارد. «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»[۱۳] یک مریضی در خود ایجاد کرده است. هر کسی، یعنی من و شما، وقتی خواست دنبال یک گناه برود قدم اوّل را باید خود شخص بردارد. مخیّر میشود که بردارد یا نه. اگر برداشت قدم دوم، قدم سوم، قدم چهارم و کمکم وارد یک عرضه ای میشود که دیگر راه برگشتی برای او نیست و از خدا و رحمت الهی و هدایت و چیز غافل میشود و در آن گناه غرق میشود.
اوّلین بار را هم قدم به قدم میروند. آپارتمان نیشینها معمولاً اینطور هستند. اوّل یک زیر چشمی به هم نگاه میکنند، دفعهی دوم به هم سلام میکنند. اینها اشکال ندارد. امّا اینها از مریضی نشأت میگیرد. کم کم کار به جایی میرسد که هر کاری میکنند.
شیطان انسان را وسوسه میکند. اینجا انسان مخیّر میشود. فطرت انسان و وجدان انسان مانع است. امّا اگر این مانعیّت تام باشد و بتواند بر هوا غالب شود خیلی خوب است، امّا اگر نتوانست بر هوا غالب شود، هوا غالب میشود. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»[۱۴] نفس است دیگر، انسان را به سمت سوء و بدی میکشاند. همینطور دیگر کمکم کار به جایی میرسد که انسان از همه چیز غافل میشود. همه چیز یعنی خدا، یعنی آنچه که اسباب الهی است، از همه چیز غافل میشود.
- با این فرمایشاتی که فرمودید میشود جواب آن آقا را که فرمودند انسان فطرتا سالم است…
– فطرت درست است…
- قلب سلیم است. این دو شقّ دیگر، یعنی منیب و مریض را چه کسی درست میکند؟
- خود ما.
چهارمین خصوصیّت دلی است که زنگار گرفته است و دیگر وصل نمیشود. من اینطور تعبیر میکنم. شما یک سیم برق، پلاتین را نگاه کنید، اگر خواستید الکتریسیته وصل کنید باید زنگار نداشته باشید. اگر زنگار داشت بین وصل این پلاتین که لامپ است و سیمی که به ژنراتور برق وصل است. لذا هر کاری بکنید لامپ روشن نمیشود. زنگار برداشتن سخت است باید آن را صیقل بدهید.
دلی که مهر خورده است. یکی از خصوصیّات دل مریض مهر خوردن به آن است. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»[۱۵] سورهی نساء و آیهی قبلی هم «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»[۱۶] ببینید این جواب کار ما است. «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» هر چیزی که دنبال آن هستید همان به دست شما میرسد. یا «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً»[۱۷] سورهی مائده یا آیه ۱۵۵ سورهی نساء «طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ».[۱۸]
امّا قلب منیب یعنی قلبی که بعد از انحراف و خلاف توبه کند و انابه کند و به سوی خدا بازگردد. ویژگی بارز او این است که ادّعا ندارد، این دل برای کسی است که مدّعی نیست. لذا وقتی حق را ببینید منعطف میشود و برمیگردد. ویژگی بارز او همین است؛ هم در رفتار و هم در گفتار و هم در حالات. یعنی حالات باعث میشود که رفتار و گفتار و کردار و حالات او برگردد. قلب اینها، قلب صافی است. اعمال اینها به جهت ناآگاهی خراب است، آگاهی که پیدا میکنند برمیگردد.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۷٫
[۲]– تفسیر نور الثقلین، ج ۴، ص ۵۷٫
[۳]– سورهی فتح، آیه ۴٫
[۴]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۵]– سورهی حدید، آیه ۱۶٫
[۶]– سورهی انفال، آیه ۲٫
[۷]– سورهی کهف، آیه ۲۸٫
[۸]– سورهی کهف، آیه ۲۸٫
[۹]– سورهی آل عمران، آیه ۷٫
[۱۰]– سورهی مائده، آیه ۱۳٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۱۰٫
[۱۲]– سورهی انسان، آیه ۳٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۰٫
[۱۴]– سورهی یوسف، آیه ۵۳٫
[۱۵]– سورهی نساء، آیه ۱۵۵٫
[۱۶]– سورهی مطففین، آیه ۱۴٫
[۱۷]– سورهی مائده، آیه ۱۳٫
[۱۸]– سورهی نساء، آیه ۱۵۵٫
بازدیدها: 4
فهرست مطالب
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.