تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۹ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۹
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
—————————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
(بحث ما در مورد) بندگی و چگونگی عبودیّت حضرت معبود در راستای تقواگری از کلمات امیر المؤمنین نهج البلاغه خطبهی همام بود. تا اینجا رسیدیم که فرمودند: «وَ نَشَاطاً فِی هُدًى»[۱] فرمودند: در راه هدایت، و برای ما طلبهها هدایتگری خلق و داعی الله بودن در واقع خرسند باشیم، خوشحال باشیم، نشاط داشته باشیم در حالی که «تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ» همیشه خود را دور نگه میداریم از اینکه دنبال طمع و مطامع دنیوی حرکت بکنیم. یعنی اگر در راستای هدایت هستیم و خود را خرسند میبینیم، این نیست که به دنیایی برسیم و به طمع دنیا باشیم. حالا طمع دنیا چه در مال است، چه در مقام است، چه در ناموس است. همهی اینها دنیا است.
بعد میفرماید: «یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ» که این را در تعبیرات قبلی به نحو دیگری فرموده بودند. دائماً به دنبال انجام عملهای صالح هستند. شاید این نکته را قبلاً در کلمهی عمل صالح نگفتیم. کلمهی عمل هم شامل افعال جوارحی و هم نیّات جوانحی میشود. یعنی هم شامل نیّات و هم شامل فعلهایی که از ما سر میزند میشود.
اعمال صالحه یعنی اعمالی که صلاحیت بشر را دارد. آنچه که به صلاح و سازشکاری با وجود انسانیّت انسان است را عمل صالح میگویند.
«وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ» همیشه به دنبال این است که یک وقت چیز بد از او سر نزد و خود را بدبین است. بدبین است که آنچه انجام داد، حقّ مطلب را ادا نکرده است، حقّ عبودیّت را انجام نداده است.
میفرماید: «یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ» روز را به شب میرساند در حالی که دغدغه و همّ او بر این است که سپاس حضرت حق گویند، شکر خدا را بگوید.
«وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ» میفرماید: شب را به صبح میرساند در حالی که تمام همّ وغم او بر این است که به یاد حضرت حق باشد. ذکر یا ذُکر: یعنی یاد، توجّه در مقابل غفلت است.
«یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً» میفرماید: روز را به شب میرساند، در حالی که دوری میکند و به دور میدارد خود را از آنچه که مورد غضب خدا است، از گناه دور میکند. و شب را به صبح میرساند در حالی که شادمان بر این است که فردا بتواند در انجام وظیفهی بندگی خود اطاعت بکند.
«حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَهِ» به دنبال این است که غفلت را از خود دور بکند. یعنی همیشه به دنبال چیزی است که مانعی از توجّه او به خدا در کار نیاید، این خیلی مهم است.
ما دستور داریم بر اینکه انسان خود را در انحای خوشیها و لذّتها مورد توجّه حضرت حق قرار بدهد. حتّی شب حجله هم میگویند: مراقب باش، آنجا هم از نماز غفلت نکنید، دو رکعت نماز بخوان.
– الآن هم وجود دارد. الآن با یک خانم عقد جاری میکنید، خود را همان وقت به سرعت به لذّات نرسان، دو رکعت نماز هم بخوان، این برای همیشه است.
لذا «حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَهِ»[۲] حذر میکنند، دوری میکنند از چیزی که آنها را از غفلت دور بکند. «وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَهِ» این را روز گذشته هم در تعبیرات دیگر اشاره داشتیم که آدم متّقی شاد است، همیشه مفرّح است، فرح دارد، خود را به آنچه که به او از فضل و رحمتهای الهی میرسد، شاد نشان میدهد.
متأُسّفانه بعضی از ما (طلبهها) دائم شکایت میکنیم. میگوییم: چرا لباس نمیپوشید؟ میگوید: مردم به ما احترام نمیکنند. لباس که بپوشید صد بار سلام میکنند، یکی هم یک حرف نامربوط میزند، ارزش دارد. نسبت که بگیریم باز هم سلام و احترامها بیشتر است. لذا آنچه که از خوبی و فضل و رحمت الهی به ما میرسد، بیشتر از چیزهایی است که فکر میکنیم (از دست میدهیم).
من حاضر هستم بنشینم یک مناظره با شما داشته باشم. زندگی آقایانی که مکّلا هستند را با آقایانی که معمّم هستند مقایسه بکنیم، ببینیم الآن زندگی آن کسانی که معمّم هستند، متموّلتر، راحتتر، با برکتتر است یا آنها که مکلّا هستند؟ اوّلین اشکال کسانی که مکلّا هستند، این است که موتور سوار هستند. آن کسانی که معمّم هستند، خدا به آنها ماشین را عنایت میکند. بعضی وقتها بنده ماشین ندارم و پیاده میروم و میآیم و اتّفاقاً نکات و مطالب جالبی در میان مردم وجود دارد. با مردم که رفت و آمد داریم، خیلی چیزهای خوب به دست ما میرسد. اینطور هم نیست که همیشه بخواهیم بگوییم بد است.
لذا «وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَهِ» فضل و آنچه که از طرف خدا، رحمت و آنچه که از رحمانیّت حضرت حق به ما میرسد، باید همیشه ما را فرح بدهد، فرحبخش باشد. منتها خود ما باید این را اینطور داشته باشیم.
بعد میفرماید: «إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ» اگر یک چیزی به ما اصابت کرد، یک مشکلی، یک صعوبتی ایجاد شد، جنگ شد، «وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»[۳] شاید اینجا برای شما اکراه باشد، صعوبت دارد، سختی دارد امّا برای شما این خیلی بهتر است. «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» این برای شما بهترین است.
نمونهی آن را ما در جنگ تحمیلی داشتیم. گرچه در جنگ تحمیلی هزاران جوان را پای دفاع از اسلام و شیعه و نظام جمهوری اسلامی و میهن خود قربانی کردیم امّا الآن ثمرات و محصولاتی که برای کلّ اسلام و شیعه به ثمر رسیده است (را داریم مشاهده میکنیم) گرچه خود ما قدر نمیدانیم و توجّه نداریم که کجا بودیم به کجا رسیدیم امّا این را بدانیم که این برای ما بهترین است. «وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ».
میفرماید: «قُرَّهُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ»[۴] نور چشم اینها در چیزهایی است که از بین نمیرود. هر چه که متّصف به حضرت حق باشد، از بین نمیرود. بهترین آن را فرمودند: بقیه الله است. بقیه الله آن چیزی است که بقا دارد، یعنی زائل نمیشود. پس بنابراین نور چشم انسان به سمت و سوی چیزی است و آنچه برای آنها عزیز است -این قره عین که میگوید: یعنی خیلی عزیز انسان است خیلی مورد توجّه انسان است- که آن از بین نرود، چیزی که از بین برود فایده ندارد.
بعد میفرماید مخالف آن هم وجود دارد. «وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى» دوری جستن آنها از چیزهایی است که باقی نیست، به سرعت از بین میرود. یک خوشی چند دقیقهای پیش آمد، آدم متّقی از آنجا دوری میکند، چون بقا ندارد، فنا میشود از بین میرود، هیچ وقت خود را معطّل چیزی که به سرعت فنا میشود و از بین میرود و بقا ندارد (نمیکند). «لَا یَبْقَى» اصلاً بقایی در آن وجود ندارد، لذا توجّه خود را به آن جلب نمیکند، خود را دور میکند. «زَهَادَتُهُ» یعنی دوری جستن او.
اینها مهم است. بعضی وقتها در زندگی طلبگی ما اینها وجود دارد. یک جا یک شرایطی پیش میآید، یک جا برای تبلیغ رفتیم، حالا برای اینکه خود را مورد توجّه قرار بدهیم، یک اظهار وجودی میکنیم، همه چیز را خراب میکنیم. در حالی که اگر خود را مورد توجّه حضرت حجه بن الحسن بدانیم و رضایت او برای ما مهم باشد، به نحوی عمل میکنیم که او برای ما بقا دارد.
به یک محلّی رفته بودیم، محل آقا (روحانی) داشت، ما را هم به آنجا بردند. مرسوم محل این بود که مردم در خانهی آقا میرفتند او به همه شیرینی و شربت و چایی میداد و بعد هم به دنبال آقا به صحرا میرفتند و نماز عید فطر میخواندند. یک سری از اینها که با آقا خصومتی داشتند، مدام میآمدند به ما میگفتند: شما باید نماز را بخوانید. گفتیم: باشد. رفتیم مردم را جمع کردیم، در خانهی آقا بردیم، آقا را جلو قرار دادیم و رفتیم نماز را خواندیم. بعد از این همه سال که از زمان تبلیغ ما در آنجا میگذرد، هنوز هم آقایان آنجا، هم مردم آنجا ما را دوست دارند، بنده را مناسبتهای مختلف هم دعوت میکنند. اگر آن روز این نماز را خوانده بودیم و آمده بودیم اوّلاً بنده هیچ چیزی به دست نمیآوردم، فقط بین آدمهای فهیم و دانای آنجا خود را خراب میکردم. دومین مورد این است که بین آن آقایان که همکار ما بودند، بسیار بد بود، دیگر هیچ وقت نمیتوانستند در روی آنها نگاه بکنم، خجالت میکشیدم.
شاید چند دقیقه که آنجا نماز را میخواندیم، یک عجبی در ما ایجاد میشود و خطبههای نماز را هم میخواندیم، (لذّت میبردیم) ولی فایده ندارد. مواظب باشیم در طلبگی این چیزها وجود دارد. البتّه آن آقا هم خیلی بزرگوار بودند، نماز را خواندند، خطبه را به سرعت خواندند و از ما دعوت کردند گفتند: میخواهیم شما برای مردم سخنرانی بکنید. بلند شدیم و ما برای مردم سخنرانی کردیم. یعنی از آن جهت هم ما بیبهره نماندیم. فکر نکنید از مقام میافتید، نه مقام شما بالاتر هم میرود، اینها مهم است.
یک جا رفتید مورد توجّه قرار گرفتید، مواظب باشید (به دنبال خوشی) لحظهای نباشید و دوام را از بین ببرید. إنشاءالله خدا همیشه ما را بینا بکند و عقل و هوش را از ما نگیرد که اگر عقل و هوش از سر برود، حمق به جای آن میآید و اگر حماقت آمد، آن وقت متأُسّفانه راه از چاه تشخیص نمیدهیم و خود را به بیراهه و پرتگاه میرسانیم.
فکر میکنیم برای ترویج اسلام رفتیم، در حالی که اسلام نیازی به مروّج ندارد. فکر کردیم برای تبلیغ احکام رفتیم امّا دین اسلام و احکام آن مبلّغ نمیخواهد، خود او اینقدر بلاغ دارد که احتیاجی به من و شما ندارد. خواستیم مبلّغ امام زمان بشویم، چه کسی باشیم که بخواهیم این کار را بکنیم. فقط یک چیز است. «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً»[۵] حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود هر کجا میروید: برای ما زینت باشید، ننگ و عار ما نباشید. این خیلی مهم است.
آقای طلبه به روستا رفته است، برای دختران کلاس گذاشتند، با مداد داخل بینی دختر مردم کرده است. این ننگ یک طلبهای است که اینقدر بداخلاقی بکند. یک بچّه دختر ۱۰، ۱۱ ساله یک مداد یا خودکار داخل بینی بکند. بعد هم به شکایت کشیده شد یا مثلاً بر سر دختر مردم بزند یا یک کارهای بد دیگر انجام بدهد. واقعاً بعضی از آقایان باید توجّه داشته باشند که اگر مسئولیّتی دارند که یک روحانی را به یک جایی بفرستند، روحانی باید پخته باشد، نپختگی بد است.
من یک بار برای تبلیغ رفته بودم، یک نفر از مسئولان آن شهرستان بنده را دید، تنها رفته بودم. گفت: فلان جا یک آقا میخواهد. منتها یک آقای پخته میخواهد. باید متأهّل هم باشد، با خانوادهی خود بیاید. گفتیم ما که از قم این همه راه را آمدیم اوّلاً ما نپخته بودیم، دوم هم این بود فرزند من به مدرسه میرفت، همسر من نمیآمد. به ایشان گفتم: با بنده کاری ندارید رفتم. گفت: نه صبر بکن.
روحانی باید پخته عمل بکند، پخته که میگوییم: یعنی دقّت داشته باشد، خام عمل نکند. به نحوی عمل نکند که شایستهی وجود یک مبلّغ و یک روحانی خوب نباشد. اینها خیلی مهم است، نکات خیلی ظریفی است که در کارهای طلبگی واقعاً برای ما مهم است.
اگر یک جا رفتید دیدید اسلام آنجا قوی نیست (درآمد خوبی نداشتید)، ناامید نشوید. حاج آقا مصطفی بهشتینژاد برای تبلیغ به حسین آباد سیچان رفته بود. امسال او را دعوت کرده بودند از پارون (یکی از مناطق اصفهان) به آنجا میرفت و هیچ چیزی به او نداده بودند. سال بعد هم دوباره او را دعوت کرده بودند، دوباره با اشتیاق رفته بود، دوباره هم چیزی به او نداده بودند. سال سوم -طرف سیاست داشته است میخواسته ببیند این واقعاً مخلص است- دوباره او را دعوت کرده بود، با اخلاص کامل قبول کرده بود و رفته بود و بهتر از دو سال قبل هم عمل کرده بود، بعد کلید یک خانه را -نمیدانم درست است یا نه اینطور شنیدم- به او داده بود، گفته بود: شنیدم شما خانه ندارید، این خانه برای شما. به این شکل است که یک وقت خدا عنایت میکند. دنبال یک مقدار پول بیارزش نباشید. چشم شما به لطف خدا باشد.
یکی از دوستان خیلی مخلص است امّا میگفت: –با هم هم بحث بودیم- فلان جا برای تبلیغ رفتم، شب آخر که از منبر پایین آمدم، -به دنبال پول نیستم- امّا مدام دوست داشتم این پاکتی که به من دادند را باز بکنم ببینم چقدر در آن است. این معلوم است که باید یک مقدار باید اخلاص داشته باشد. حالا آقا هم است که پول نمیگیرد یا اگر پول میگیرد، اصلاً (به آن) توجّه ندارد، پاکت را هم به او میدهند، این را در جیب خود میگذارد، همسر او پاکت را با پولها میشوید. اینها هم اتّفاق افتاده است. نظر شما به حضرت حق باشد. نظر شما در طلبگی در راستای نوکری صحاب الزّمان
- میگویند: «المعاش ثم…»
-میگویند: «المعاش» نه «الکلّاش». من از خود میگویم مجرّد بودم، در مدرسهی چهار باغ درس میخواندیم، پول نداشتیم. وقتی دیگر خیلی اوضاع مالی خراب میشد، شهریهی نداشتیم. پنج شنبه و جمعهها میرفتیم در کارگاه موزائیک سازی برای عمویم بود، کارگری میکردیم. پنج شنبه و جمعه کار میکردیم، پول میگرفتیم. لذا صبح شنبه تا عصر چهارشنبه با دست و دلبازی خرج میکردیم، بعد از ازدواج هم همین کار را کردیم. کدام یک از اهل بیت بودند که با پول مردم معیشت کردند به شکلی که ما آخوندها بخواهیم بگیریم: «المعاش» این است که تن به کار بدهید. بعضی از روزها برای کار کردن بروید، اشکالی ندارد. کسی حال ندارد، کار بکند امّا هر روز روزه است و پول میگیرد. نماز استیجاری میخواند. او دو سود میکند. هم پول میگیرد، هم چیز نمیخورد.
اینکه ما طلبهها بخواهیم با تنبلی و اینها طی بکنیم و یک جا منبر رفتیم، به دنبال یک مقدار پول باشیم (نمی شود) برای امام زمان و قرآن باید خرج کرد. پول را هم نمیشود به زور رفت و از کسی گرفت، باید خود شما خرج بکنید تا مردم هم تشویق بشوند. امیر المؤمنین نخلستان داشت، میرفت کار میکرد. همهی اهل بیت اینگونه بودند. بروید تاریخ آنها را بخوانید. کدام یک از اهل بیت بوده است که دست او به سمت مردم دراز شده باشد؟ باید دست ما بر سر مردم باشد. مردم باید به ما تأسّی بکنند، نه اینکه نانخور مردم باشند. معلوم است اگر نانخور مردم شدیم…
اینکه مراجع عظام تأکید دارند که حوزههای علمیّه مستقل بماند برای این است که حتّی نسبت به حکومت ولو جمهوری اسلامی باشد، اینها مستقل باشند. اینها خیلی مهم است. اگر ما تعدادی مرید داشته باشیم، به دنبال این باشیم که فقط پول از آنها بگیریم، آن وقت نمیتوانیم حرف حق را بزنیم. اگر بین دو نفر از آنها اختلاف شد و شما خواستید بین آنها حکم بکنید، برای چه کسی حکم بکنید؟
یک پروندهای بود که بنده دنبال میکردم. مال بندهی خدایی را یک کسی خورده بود، بعد داشت میگرفت. یک شیخی که من او را میشناختم، روی این پرونده کار میکرد. پنج، شش بار این پرونده… ما هم به آنجا میرفتیم، یعنی (این قاضی) یک زمانی از ما تلمّذ کرده بود و ما را احترام میکرد، در نهایت زیر نظر نفوذ بعضیها که به او سفارش کرده بودند، خلاف بیّن حکم داد. روز قیامت چطور جواب میدهید؟ این به علّت این بود که نانخور بود، به این دلیل که به او گفته بودند باید اینطور رأی بدهید.
اینها را باید مواظب باشید در هر مسندی، در هر موقعیتی، در موقعیت تبلیغی، در موقعیت قضاوت، در موقعیت تدریس، در موقعیت هر چیزی ما در جامعه قرار میگیریم، باید وارسته باشیم، وارستهی از هر چیزی، اگر آن وارستگی آمد، وقار درست میشود، وزانت درست میشود آن وقت حقّ و حقیقت بیان میشود و الّا نمیشود.
یک بندهی خدایی از اقوام ما، خیلی ما را قبول داشت یک بار بنده یک یک تقسیم نامه روی ملک موروثی برای او نوشته بودیم، اینها با عموی خود دچار اختلاف شده بودند. آمد گفت: عموی من میگوید: من حق دارم، من شما را قبول دارم. گفتم: مدارک را بیاور، مدارک را آورد خطّ خود من بود. دیدم آن قسمتی که حقّ عمو را نوشته بودیم، یک کاغذ روی آن گذاشته است و کپی گرفته است و این را آورده است. اوّل گفت: هر چه شما بگویید من قبول دارم. گفتم: چرا این کاغذ را روی سند گذاشتید و کپی گرفتید و آوردید؟ اوّلاً اصل آن را بیاورید. حقّ عموی شما در اینجا نوشته شده است. گفت: شما هیچ چیزی نمیدانید. گفتم: باشد من نمیدانم.
مردم خیلیها شیطان هستند، دوست دارند یک کسی را جلو بیندازند، سپر بکنند و تحت سپر و دفاع او خود را به مقاصدی که دارند برسانند. ما باید زرنگتر از این حرفها باشیم.
این را هم بدانید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[۶] خدا دروغ نمیگوید. وعدههای خدا بیدلیل نیست، اشکال از خود ما است. اشکال را برطرف بکنید، ببینید نقص کار شما در کجا است. نگاه بکنید ببینید در خانه به زن و فرزند خود ظلم نمیکنید. شاید در جامعه آدم خوبی باشید امّا به همسر خود ظلم میکنید. چطور به همسر خود ظلم میکنید.
یک نمونه بود. یک طلبه با همسر خود اختلاف داشت، رفته بودیم خانهی آنها حرف بزنیم. حرف خانم او این بود که این آقا هر شب در بسیج است، هر روز هم در حوزه است، پس ما چه کار بکنیم؟ این حرف حقّی است. هر کسی هم او را میدید میگفت: عجب آدم خوبی است. بله آدم خوبی است امّا حقّ همسر خود را که نزدیکترین فرد به او باشد را رعایت نمیکند. کسی که حقّ همسر و فرزند خود را رعایت نکند، دیگر حقّ مردم را رعایت نمیکند.
اینها نکات مهمّی است. اگر ما آنچه را که خدا فرموده است عمل بکنیم و معاش خود را هم از راه کار کردن یا به دست میآوریم یا خدا یک طوری میرساند. «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» فرموده است. امّا اینکه ما فکر بکنیم حالا اینجا برویم بهتر است، پول بیشتر میدهند یا آنجا برویم پول بیشتری میدهند (اینطور نیست).
در طول طلبگی ما یک بار از سازمان تبلیغات برای تبلیغ رفتیم. در ذهن ما هم این بود که اگر از طرف سازمان تبلیغات برویم، یک چیزی به ما میدهند. بنده را فرستادند ۳۲، ۳۳ روز طول کشید در یک محل تبلیغ بکنیم. زمستان هم بود، هوا سرد بود. بعد هم برگشتیم تأییدیّه را برای سازمان بردیم. مسئول مبلّغین گفت: شما باید امتحان بدهید، گفتم: چه امتحانی؟ امتحان قبل از تبلیغ میگیرند، نه بعد از تبلیغ؟ بعد هم من تأییدیه آوردم، آنجا خوب کار کردم بالاخره از من راضی بودند. امتحان دادن مهم نبود. من امتحان داده بودم. هم حوزهی علمیّهی اصفهان پرونده داشتم، هم حوز،هی علمیّه قم داشتم. کتبی و شفاهی تا پایان پایه ده داشتم. گفتم: شما خواستید یک برگه به من بدهید تا من بروم برای امتحانات خود از حوزه برای شما تأییدیّه بیاورم. گفت: باید امتحان کفایه بدهید؟ گفتم: من کفایه را چند سال پیش خواندم، امتحان آن را هم دادم. حالا اگر خواستم دوباره امتحان بدهم، باید بنشینم مطالعه بکنم، به یک ساعت که من نمیتوانم امتحان بدهم. بعد گفت: پیش من امتحان بدهید. گفتم: خود شما کفایه را نخواندید، اصلاً کفایه را نمیدانید چه صیغهای است.
جالب هم این است که اتّفاقاً چند روز بعد همان محل در تهران دوباره بنده را دعوت کردند، یک جلسهای آنجا بود، یک پول خوبی به ما دادند. آنجا که فکر نمیکردیم پول دادند امّا آنجایی که فکر آن را کرده بودیم و طمع آن را داشتیم هیچ خبری نشد.
باید مراقب باشیم که اینها هیچ کدام نباید انگیزهی آخوندی باشد. اگر هم شرایطی فراهم شد، بلند بشوید حرکت بکنید. در احوالات مقام معظّم رهبری است که سه سال بود به قم آمده بودم درس میخواندم، پدر من از من خواست که به مشهد برگردم و به او خدمت بکنم. این دعای پدر او است که یک شب از ریاست جمهوری به رهبری رسید. درست است مسئولیّت سنگین است امّا به هر حال خدا خواست به او مقام بدهد، او را رئیس کل شیعه کرد. بخواهید حساب بکنید اینها که غیر شیعه هم هستند الآن ایشان را به عنوان رهبر اسلام قبول دارند. آمریکا میآید مدام کشورهای شیعه را به هم میریزد که علیه ایران بکند برعکس شد. هفت تریلیون پول در عراق خرج کردند که عراق را علیه ایران بشورانند. حالا عراق و ایران به نحوی شده است که مرزها باز است. دیگر ویزا هم نمیخواهد، بروید و بیایید. الآن هم همهی مخالفین در عراق به سمت و سوی جمهوری اسلامی آمدند و اظهار ارادت به رهبری میکنند، این موقعیت را خداوند میدهد.
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۲۱۶٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵٫
[۵]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۰۰٫
[۶]– سورهی طلاق، آیات ۲ و ۳٫
بازدیدها: 2
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.