تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۰ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۰
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
———————————————————-
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
در ذیل آیهی شریفهی بیست و یکم سورهی بقره توصیف متّقین را از کلمات امیرالمؤمنین دنبال میکردیم و حضرت در وصف آنها نسبت به شبها فرمودند که گذشت.
امّا توصیف آنها بر روز که «أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ»[۱] حضرت اینجا چهار وصف را فرمودهاند که صفات روز متّقین است. شب را زودتر گفتند، چون اولویت دارد و توصیف آنها در شب بنابر آنچه که گذشت مهمتر بود لذا آن را در رتبهی اوّل آوردند.
روز گذشته یک معنای محاورهای برای بحث حلم از کلمات مرحوم بحرانی عرض کردیم که میفرمایند: «الثَّامنهُ عَشَر»[۲] هجدهمین توصیف متّقین «مِن صِفَاتِهِم بِالنَّهار» از صفات روز متّقین است. «کُونُهم حُکماء وَ أرادَ الحِکمَه الشَّرعیَّه وَ مَا فِیها» البتّه این تعبیر خود ایشان است که میفرمایند: حکما. ایشان «فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ»[۳] را به «کُونُهم حُکماء» تعبیر کرده است که این را معنا میکنیم.
بعد میفرماید: «وَ أرادَ الحِکمَه الشَّرعیَّه» منظور از حکمت، حکمت شرعیّه است. «وَ مَا فِیها» و آنچه که در شرع است. «مِن کَمالِ القُوَّهِ العِلمیَّه» از کلمات علمی «وَ العَملیَّه لِکُونِها المُتعارفَهُ بَینَ الصَّحابَه وَ التَّابِعین» به خاطر اینکه آن کمال قوّت علمی یا عملی متعارف بین صحابه و تابعین است. صحابه مراد آن کسانیاست که با خود پیغمبر بودند. تابعین آن کسانی که بعد از پیغمبر بودند و تابع صحابه بودند.
میفرماید: این عباره الاخری دیگر این روایت است یعنی در نسخهی دیگر حکما فرموده است. بعد میفرماید: «وَ رویَ حُلماء» و روایت هم شده است -که اینجا در توصیف هجدهم- آنها حلماء هستند.
مرحوم بحرانی معنای زیبایی برای حلم از نظر علمی بیان کرده است، میفرماید: «وَ الحِلمُ فَضیلهُ تَحتَ مَلکهَ الشَّجاعَه» میفرماید: حلم فضیلتی است که زیر سایهی شجاعت است، ملکهی شجاعت است. «هِی الوَسطُ بَینَ رَذیلتی المُهانهِ وَ الإفراطِ فِی الغَضَب» میفرماید: این میانهروی بین دو تا رذیله است که رذیلهی مهانه و رذیلهی افراط باشد. حالا مهانه عباره الاخرای تفریط است. فعل غضب، یک وقت یک کسی در غضب بیخیال است، یعنی هیچ وقت راجع به آن چیزی که دارد اتّفاق میافتد، احساسی نشان نمیدهد. یک کسی هم به سرعت خشمناک میشود، غضب میکند. حلم آن چیزی است که نه به غضب میرسد، نه به بیخیالی میرسد.
«وَ إنَّما خَصَّ اللَّیلُ بِالصَّلاه» میفرماید: این است و جز این نیست که شب را به نماز اختصاص دادند. «لِکونِها أولى بِها» چون نماز در شب اولویت دارد. «مِنَ النَّهار» گفتند نمازهای مستحبّی را شب بخوانید.
البتّه توصیهی به صلاه الوسطی که نماز ظهر است را هم در قرآن داریم که میفرماید: مواظب باشید بر نمازهای خود خصوصاً نماز وسطی که نماز ظهر است. یعنی در اوج کار و فعّالیّت و اینها هم از یاد خدا غافل نشوید.
منتها میفرماید: «خَصَّ اللَّیلُ بِالصَّلاه» نماز را اختصاص به شب میدهند چون نماز در شب نسبت به روز اولویت دارد. روز به فعّالیّتها و معیشت و رفت و آمد اختصاص دارد، لذا حلم میخواهد، حکمت میخواهد.
بعد میفرمایند: «فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ»[۴] این «فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ» حلم را آورده است، به دنبال آن علم را آورده است. یعنی آنها حلیم هستند، در حالی که آنها دانشمند هستند. متّصف به علم هستند، عالم هستند.
بدون علم هیچ چیزی ارزش ندارد. هیچ چیزی انسان را به جایی نمیرساند. حتّی اگر ما توحید را کورکورانه پیش ببریم، فایدهای ندارد. کار ما در صورتی ارزش پیدا میکند که علمی باشد، دانش در آن راه داشته باشد. کسی که توحید خدا را بگوید و به دنبال یکتاپرستی باشد امّا جاهلانه باشد، فایدهای ندارد. چون جهل ضلالت است. آدم باید از جهل بیرون بیاید، باید علم داشته باشد.
میفرماید: ما یک علم ضروری و یک علم نظری داریم. علم ضروری که در تکوینیّات معلوم است امّا علم نظری مهم است که جای بحث و ایراد و شکّ و اشکال و کلاً انظار است، نظر دادن است.
علم نظری که اینجا برای متّقین کمال است، میفرماید: «هُوَ مَعرفهَ الصَّانع وَ صَفاتهُ»[۵]. در واقع معرفت به حضرت حق و صفات حضرت حق است که این خیلی مهم است.
علم مربوط به خدا، علم مربوط به توحید، علم مربوط به صفات حق بالاترین علوم است.
در این باب آنچه که مهم است اهمّیّت علم و اینکه ما باید آن را تکسّب بکنیم (است).
اهل بیت و انبیاء از ما مستثنی بودند. آنها خود متّصل بودند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حسب ظاهر امّی است یعنی اصلاً خواندن و نوشتن هم بلد نبود، از نظر علم متّصل به حضرت حق میشود، همه چیز بر او واضح است. علم الهی در وجود او قرار میگیرد.
امّا من و شما باید دنبال این باشیم که یک چیزی یاد بگیریم. کسی آن علم لدنی الهی را به ما متّصل نمیکند، باید همهی ما علم را کسب بکنیم. منتها اینکه فکر بکنیم فقط به کسب کردن است، اینطور نیست. یعنی تکسّب که تکسّب محض باشد نیست، مثل این نیست که ما بتوانیم مثل مقنیّه برویم بایستیم چاه بکنیم تا آب دربیاید. کاری ندارد این کسی که دارد چاه میکند چطور کسی است. نماز میخواند یا نمیخواند. روزه میگیرد یا نمیگیرد. مؤمن است یا نیست. متّقی است یا نیست. بالاخره هر کسی این خاک را در زمین بردارد بالاخره مستنبط آب میشود. آب را درمیآورد.
امّا کسی که به دنبال علم است، گرچه میگوییم به تکسّب است شاید معنای حقیقی تکسّب را در اینجا اراده نکردیم ولی آنچه که مسلّم است، باید به دنبال علم باشیم امّا شرط آن این است که ما باید مهتدی و متعلّم باشیم. یعنی به دنبال هدایت و به دنبال اینکه آن علم و دانش واقعی را در خود ایجاد بکنیم. اگر به دنبال نباشیم، فایدهای ندارد. چون در آن روایت هم حضرت فرمودند: «العلم لیس بالتکسّب» این «لیس» که آمده است یعنی محضاً، اینکه شما فکر بکنید میتوانید به دست بیاورید نیست. «بل نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ» مشیّت را میخواهد.
مشیّت الهی اهتدای من و شما را میخواهد. اگر خواستیم مشیّت الهی شامل ما بشود، باید خود ما به دنبال این علم باشیم، به دنبال هدایت باشیم. اگر ما به دنبال هدایت باشیم و خود رابر پذیرش هدایت ممحّض بکنیم، آن وقت خدا علم را به ما میدهد. آن علمی که نور است. آن نوری که روشن کنندهی صفات حق و حضرت صانع جلّ و اعلی است.
لذا اینجا «کُونُهُم عُلماء وَ أرادَ کَمال القوَّهِ النَّظریه … وَ هُوَ مَعرفهُ الصَّانِع وَ صِفاتهِ»[۶] اگر ما بتوانیم علم پیدا بکنیم، وجود ما ارزش پیدا میکند، چون ارزش وجودی ما به عقل است. اگر عقل تغذیه بشود، تغذیهی آن هم به علم است. آن وقت ما میتوانیم معرفت پیدا بکنیم و الّا اگر ما عقل خود را تغذیه نکنیم، وجود خود ما هم از بین میرود، مضمحل میشود.
وجود انسان به عقل او است. همان روایتی که جلسات اوّل تفسیر گفتیم که فرمود: «حیاه الدّنیا بالانسان» و حیات انسان به عقل است.
عقل هم در همان روایت داشتیم که حیات عقل به حلم است حلمی که به دنبال او علم باشد. حلیمی که عالم باشد، حلم این شخص فایدهای دارد.
لذا در این توصیف که فرمودند: «فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ»[۷] یعنی حلیم عالم. به عبارت دیگر اصلاً حلم بدون علم معنا ندارد. یا بیخیالی، بیتوجّهی، بیدردی میشود، این فایدهای ندارد از جهت اینکه کسی نسبت به اطراف خود بیدرد و بیخیال و بیاحساس و بیعاطفهی باشد که حلیم نیست. حلیم آن کسی است که همیشه امواج در او تلاطم دارد، مثل دریا است. همانطور که روز گذشته عرض کردیم.
وقتی حلم مربوط به انسان شد، یعنی انسان دریاگونه میشود. این همه امواج و تلاطم در دریا است و این همه موجودات از او تغذیه و استفاده میکنند، باز دریا سر جای خود است. و الّا معنا ندارد که…
وجود آدم حلیم مثل پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) محض استفادهی کلّ عالم است، رحمه للعالمین است. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۸].
تا جایی که نزدیک قبض روح خود حضرت دغدغهی همهی امّت را دارد. حضرت عزرائیل آمد قبض روح بکند، باید از پیامبر اجازه میگرفت. تنها کسی که قبض روح او به اذن خود او است و بدون اجازهی او حقّ قبض روح نداشت، حضرت خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. پیامبر در درجهی اوّل این اجازه را به عزرائیل نداد. چون دغدغهی امّت را داشت. فرمود: خدایا من اجازه نمیدهم قبض روح بشوم، در حالی که هیچ تضمینی بر بدنهای امّت خود ندارم، اینها طاقت آتش جهنّم تو را ندارند. آن وقت فرمود: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى»[۹].
این دریای حلم و این دریایی است که همیشه تلاطم امّت را دارد، همیشه برای امّت خود دغدغه دارد. در اوج ضربات و صدمات و مصیبتهایی که بر او وارد میکردند، دعا میکرد: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»[۱۰] نه اینکه بگوییم منظور از امت پیغمبر فقط مسلمانها باشند، اینطور نیست. (منظور از امّت ایشان) عالم هستند. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۱۱] همهی وجود.
لذا یهودی هم هنوز که جزء مسلمانها قرار نگرفته بود که بگوییم امّت پیغمبر بود ولی این هم جزء امّت پیغمبر است، چون پیغمبر چنان او را منعطف کرد که با یک برخورد او از هر آنچه که بود، برگشت. وقتی مریض شد، حضرت مطّلع شد، فرمودند: هدیه بردارید به دیدن مریض برویم، به عیادت رفتند، ورود حضرت پیامبر به منزل این یهودی او را منقلب کرد، همان جا در برابر پیغمبر ایستاد و شهادتین را بر زبان خود جاری کرد.
لذا این که ما باید متّصف به حلم بشویم، نه متّصف به حلم جاهلانه. اصلاً علم جاهلانه نداریم. حلمی که جهل در آن باشد، حلم نیست. حلم همراه با علم است. لذا متّقین حلم دارند، حلیم هستند امّا حلیم هستند و دانش دارند.
لذا این عباره الاخری که مرحوم بحرانی آورده است «حکماءٌ»[۱۲] میخواهد این را بگوید. یعنی آنها دانشمندانی هستند که حلم در وجود آنها تلألؤ دارد. لذا حکما فرمود. حکمت را هم فرمودند: «وَ أرادَ الحِکمَه الشَّرعیَّه» حکمت شرعیّه: یعنی آنچه متّصف در شرع مقدّسی است که خداوند برای همهی عالم آورده است.
«وَ مَا فِیها مِن کَمالِ القُوَّهِ العِلمیَّه وَ العَملیَّه» البتّه هر علمی اگر متّصل به عمل نشود، خشک میشود پوچ است. علمی ارزشمند است که به عمل برسد. لذا عالم بلا عالم، «کَشَجَرٍ بِلَا ثَمَرٍ»[۱۳]میشود. باید عمل در کار باشد.
علم و حکمت و عمل و همهی اینها اگر متّصف به اخلاص شد ارزش پیدا میکند و اگر اخلاص نباشد، هیچ کدام از اینها فایدهای ندارد. آنچه که ارزشمند است و برای انسان کارساز است و در دنیا و آخرت سعادت بشر را به دنبال دارد. در دنیا و آخرت سعادتمند میشود، این است که مخلص بشود. یعنی آنچه که انجام میشود محضاً لله باشد. به قصد قربت الهی باشد، اگر قصد قربت باشد و الله باشد، کمال ارزش در آنها وجود پیدا میکند و برای انسان ارزش دارد و مقبول الهی است. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینََ»[۱۴].
متّقین مخلصین هستند. حالا مُخلصین فرق میکند. مخلصین یعنی اهل بیت. مخلصین یعنی آن کسانی که اخلاص در آنها ایجاد شده است و مصداق آنها فقط منحصر در ائمّهی اطهار (سلام الله علیهم أجمعین) است و مخلص آن کسانی هستند که در راستای عمل به آنچه که در راستای دین میدانند، برای خدا عمل میکنند. اینها مخلصین درگاه الهی هستند.
به اینها متّقین میگویند، متّصل به تقوا هستند، چون تقوا که از وقایه است یعنی خدا نگهداری، کسی خدا نگهدار است که همهی آنچه که میداند را برای خدا عمل بکند.
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۴٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۴٫
[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۴٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
[۸]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۹]– سورهی ضحی، آیه ۵٫
[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۰، ص ۲۱٫
[۱۱]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۴٫
[۱۳]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۶۳٫
[۱۴]– سورهی مائده، آیه ۲۷٫
بازدیدها: 0
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.