تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۸ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۸
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
——————————————————
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
هفدهمین وصف از اوصاف متّقین به توصیف امیر المؤمنین در نهج البلاغه خطبهی همّام ذیل «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (در آیه ۲۱ سورهی بقره) این بود که فرمودند: «أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُم»[۱]، این را گفتیم منتها یک نکته در کلمهی صافّون است یا تالین. صافون اینجا به معنای اسم فاعلی و به معنای وصفی در صفت مشبّه دارد. یعنی اینها همیشه نماز شب را ایستاده در برابر خدا میخوانند. البتّه ما نمازهای مستحبی را هر طوری که بخواهیم میتوانیم بخوانیم. نشسته هم میتوانیم بخوانیم، اگر کسی در حال حرکت باشد، مثلاً در ماشین هم میتواند بخواند. نمازهای مستحبی ضرورت لازم ندارد، امّا آن چیزی که مهم است این است که اینها در برابر خدا قیام میکنند. «فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُم» تعبیر دیگری از قیام داشتن در برابر خدا است.
- «فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُم» یعنی اینها پاهای خود را مستقیم میکنند، یعنی میایستند. در برابر خدا ایستادهاند و قیام میکنند.
«تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآن» تالین باز هم توصیف است. «یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلا» که این «یُرَتِّلُونَهَا» تعبیر اخری از تدبّر در قرآن است. یعنی آنها تلاوت قرآن میکنند، امّا نه تلاوت قرآن که لقلقهی زبانی باشد، بلکه تلاوتی میکنند که «یُرَتِّلُونَهَا» در آیات قرآن تدبّر میکنند «تَرْتِیلا» آن هم چه تدبّر کردنی.
در ذیل این تعبیرات مرحوم بحرانی توصیفاتی فرمودند که من بعضاً آنها را عرض کردم. باز هم اگر دقّت کنیم میفرماید: «کونهم صافّین أقدامهم باللّیل یتلون القرآن و یرتّلونه» اینجا اینطور توصیف کرده است. میفرماید: «کونهم صافین»، «کان» با فعل مضارع همیشه دلالت بر استمرار داشت، گفتند مضارع استمراری. حالا «کونهم» جملهی اسمیّه آورده است، تعبیر با شدّتی دارد.
چون جمله اگر اسمیّه شد، جملهی اسمیّه تأکید دارد. «کونهم صافّین أقدامهم» یعنی اینها شبها دائماً در قیام هستند. «باللّیل» یعنی شب. آن وقت «یتلون القرآن و یرتّلونه» آنها تلاوت در قرآن و تدبّر در قرآن میکنند. اینکه قرآن را بخوانید و چرت بزنید فایده ندارد. قرآن را بخوانید و در آن تدبّر و اندیشه کنید و ببینید چه میگوید.
یکی از اشکالاتی که ما داریم این است که در قرآن تدبّر نمیکنیم. خیلیها در ظاهر تلاوت قرآن تدبّر میکنند که جمیل و زیبا قرآن را بخوانند. امّا زیبایی اگر ثبات شود بد است. یعنی طوری شود که برای تدبّر قرآن مانند پرده شود بد است. انسان باید قرآن را تلاوت کند و در آن تدبّر کند.
یک نکتهی دیگری در تعبیراتی که در این توصیف فرمودند وجود دارد و آن قسمتی که میرود تا کلمات حضرت را پیش میبرد تا «فِی أُصُولِ آذَانِهِم»[۲] که مرحوم بحرانی میفرماید: «و ذلک إشاره إلى تطویع نفوسهم الأماره بالسّوء بالعبادات» یعنی نسبت به عباداتی که انجام میدهید خیلی دلخوش نباشید. همان است که در برابر خدا این عباداتی که ما انجام میدهیم توبه میخواهد.
یکی از اشکالات متدیّنین که موجب عُجب میشود این است که فکر میکنند این کارهایی که کردند خیلی کار بزرگ و حسابی است. یعنی راضی به عمل خود میشوند. نماز خواندند و راضی میشود که عَجَب نمازی خواندیم! این یعنی عُجب و خودپسندی. یعنی اگر عمل خود را پسندیدید این کار خراب است. انسان در این راه باید نسبت به عباداتی که انجام میدهد سوء ظن داشته باشد.
مثل اینکه یک آقای بزرگی منزل شما بیاید و شما یک پذیرایی از او بکنید در حالی که توان شما آنقدر نیست که برای او سفرهی رنگارنگ بیاندازید، آن وقت شما خجالت میکشید. در برابر یک آدم بزرگ انسان هر چقدر هم پذیرایی کند شأن او بالاتر از این حرفها است، آن وقت خجالت میکشد. یعنی چه؟ یعنی از عمل خود راضی نیست. حالا در برابر خدا هم باید همینطور باشیم. اگر به عمل خود راضی باشیم کمکم خود را مستحق یک چیزهایی میدانیم.
یکی از اشکالات این است که انسان خود را مستحق جزای الهی در عبادات بداند. بگوید این کاری که ما انجام دادیم خیلی کار خوبی است، در واقع طلبکار خدا شویم. اگر موفّق به یک عبادتی شدیم باید این را بدانیم که باید در برابر آن نعمتی که خدا به ما عنایت فرموده است شکر کنیم. لذا ما باید نسبت به عمل خود سوء ظن داشته باشیم. یعنی عمل خود را قبول نداشته باشیم. چرا؟ چون شأن حضرت حق را بالاتر از اینها است و عظمت خدا خیلی زیاد است.
در دعای کمیل و تعبیرات آن میبینید که امیر المؤمنین چطور در برابر خدا زاری میکند و عبادت میکند «ظَلَمْتُ نَفْسی».[۳] امیر المؤمنین کسی بوده است که از نظر عبادت و توجّه و اینکه در عبادات خود مخلصاً لله عبادت میکرد، هیچ کسی مانند ایشان نبود و نیست. حتّی در کلام خود به قول این بندهی خدا ملوک الکلام است، ولی خود ایشان که قرار میگیرد میگویند من چیزی نیستم. فنا فی الله یعنی این. حالا ما که به گرد پای غلام امیر المؤمنین هم نمیرسیم، اگر برای خود تکبّر داشته باشیم این کار را خراب میکند و این عجب است و کار به ناکجا آباد میکشد.
- آن وقت سوء ظن ناامیدی میآورد!
– نه، اگر سوء ظن نسبت به خود داشته باشید ناامیدی ندارد. سوء ظن مطلق به خدا داشته باشید آن ناامیدی دارد.
- بله، انسان باید از خود ناامید باشد. ما باید از خود ناامید باشیم چون ما کسی نیستیم. امید ما فقط باید متوجّه حضرت حق باشد. اگر انسان سوء ظنّ مطلق داشته باشد بد است، امّا سوء ظن به نفس باید داشته باشد. یعنی شما بدانید این عبادتی که انجام دادید شأن خدا بالاتر از این حرفها است. «تَعالَى اللَّهُ»، «سُبْحانَ اللَّهِ» که میگوییم یعنی این، یعنی خدا پاک و منزّه است از اینکه من بخواهم او را عبادت کنم. سوء ظن خوب است، منتها اینکه انسان سوء ظن مطلق داشته باشد بد است و اینکه نسبت به هیچ چیزی امیدوار نباشد. ما باید به خدا امیدوار باشیم و هر چیزی که هست را از او بدانیم.
این تعبیرات فلاسفه که هر چه است از او است… بعضیها میآیند بحث فلسفی را مغالطه میکنند، من یک استاد داشتم که برگ باغچه را برمیداشت و میگفت این هم او است. این تعبیر غلطی است. هر چه است او است یعنی هر چه در این عالم موجود است من الله است. «إِنَّا لِلَّه» همه ما از خدا هستیم. وجود و همهی آن چیزی که در این عالم است از او است. اگر ما یک کار خوبی کردیم بدانیم این هم توفیق من الله است. پس شکر میخواهد و باید در برابر آن خدا را ستایش کنید. همان هم که ستایش میکنید باید خدا را شکر کنید. لذا محال است کسی بتواند شکر خدا را بکند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّون»[۴] کسی نمیتواند. هر چقدر هم آدم بخواهد نمیتواند شکر خدا را به جا بیاورد.
- شکر نعمت، نعمتت افزون کند.
– نه آن آثار خود شکر است.
بحث این است که اگر ما در برابر خدا شکری کردیم، عبادتی کردیم نظر ما نسبت به آنچه که انجام دادیم چگونه باید باشد. اگر اعتقاد ما این باشد که ما آدم حسابی شدیم خراب است. امّا اگر در برابر خدا…
برای رضای خدا است.
– بله، برای رضای خدا کار کنید، امّا راضی به عمل خود نشوید، توفیق من الله است. لذا اینجا باید در برابر خدا وقتی عملی انجام دادید… لذا اینکه ما راجع به عمل خود سوء ظن نداشته باشیم بد است. اگر راضی به عمل خود باشیم این عُجب میشود. اگر عُجب شد ما منحرف میشویم.
- کأن لم یکن تعبیر میشود.
– کأن لم یکن نه، اینطور وزر و وبال میشود. شما یک عبادتی میکنید و این وزر و وبال شما میشود. یعنی غرور شما را میگیرد، عُجب شما را میگیرد و شما را نابود میکند. این خیلی بد است.
اگر عمل شیطان معمولی بود به این بدبختی نبود و رجم من الله نشده بود. امّا در جایگاهی قرار گرفت در رتبهی ملائکه قرار گرفت و بعد هم به خود بالید و عُجب او را گرفت. البتّه بگوییم عُجب شیطان این هم تعبیر خود را نکرد، بلکه جایگاه خود را بالاتر دانست. تکبّر کرد، استکبار کرد. «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»[۵]، وگرنه گفت: «خَلَقْتَنی»[۶] یعنی فعل را به خدا برگرداند، تو من را خلق کردی. نگفت من اینطور هستم، یا وجود من، من النّار است. گفت «خَلَقْتَنی» یعنی تو من را آفریدی و از آتش خلق کردی «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» امّا برای خود اینکه آیا خاک مهمتر است یا آتش مهمتر است تعبیر تو نیست، لذا اینجا او را عُجب گرفت! فکر کرد اعمالی که انجام داده است یک موجود حسابی در برابر خدا شده است و بعد هم رجیم شد و بعد هم به لجبازی افتاد.
تعبیر دارد که خدایا تو من را گمراه کردی. چون من را گمراه کردی آن وقت من هم «لَأُغْوِیَنَّهُم»[۷] من هم همه را اغوا میکنم. حالا این جای بحث دارد.
- اینجا در قرآن گمراهی خود را به خدا نسبت میدهد. علّت هم این است که اینجا چون در باطن اعمالی که انجام میداد مخلص نبود مصداق «من یهدی الله» قرار نگرفت. چون مصداق من یهدی الله قرار نگرفت اضلال نفس پیدا کرد. چون اضلال نفس پیدا کرد خدا هم هر کسی که «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ»[۸] اینجا همین است.
«وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۹] اصلاً کافر بود.
– بله، «وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ» جواب آن حرف است که چرا اینجا خدا برای او ضلالت ایجاد کرد و او را گمراه کرد که بنا بر تعبیر قرآن، شیطان میگوید: تو من را گمراه کردی. به این خاطر است که از ابتدا موجود حسابی نبود، یعنی عبد و بندگی نداشت. شما در قرآن وقتی به انبیاء دقّت کنید هر آنچه که آنها انجام میدهند باعث میشود که خضوع و خشوع آنها بیشتر شود. یعنی وقتی که حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) به جایی رسید که پدر و مادر و برادران او سجده کردند تازه اینجا در برابر خدا خود را فروتن کرد. به خیلی از اشتباهات خود بیشتر پی برد.
- سجده ما بر غیر خدا جایز نیست. ولی آنجا که خدا میگوید: «فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»[۱۰] به ملائکه امر فرمود که بر آدم سجده کنید. بر آدم سجده کردن هم فکر کردید که بر من و تو سجده کردند؟ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۱۱] به خاطر این چیزی بود که خدا به انسان اسماء الحسنی را یاد داد، منتها مصداق اکمل اینها اهل بیت هستند. در واقع اینها « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» همهی آن چیزی که شما در این عالم فرض کنید مخصوص خدا است. یعنی اگر گفتند به آدم سجده کنید به جهت آن علمی بود که خدا به اهل بیت یاد داد. بعد هم بحث این است که ما مامور به امر خدا هستیم. خدا به همهی ملائکه امر فرموده است که سجده کنید، همه هم سجده کردند. بله، اگر من و شما بخواهیم در برابر غیر خدا سجده کنیم حرام است یا اگر تعظیم کنیم حرام است.
– شیطان یکی از ملائکهی مقرّب خدا بود
- نه او که از ملائکه نبود «کانَ مِنَ الْجِن»[۱۲] منتها اثر عملی که انجام میداد… ببینید ما یک سری اعمال داریم که آثار وضعی دارد.
– دعوای خدا با شیطان چه بود؟ خدا به شیطان گفت به آدم سجده کن. شیطان گفت من از آتش هستم،
– ببینید این نشانهی کفر باطنی شیطان است.
– پس از همان وقت شروع شد نه اینکه
– از همان وقت شروع شد نه. «وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱۳] اینجا کمک کردند و تعبیر را آوردند. یعنی قبلاً اینطور بود. «وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ» فعل ماضی است. شیطان از اول الامر کافر بود. کافر بود یعنی «کَفَرَ أی سَتَرَه» یعنی حق را میپوشاند و همه چیز را برای خود میخواست.
بله، ما یک سری آثار وضعی در عمل داریم که آن آثار است که شیطان را به ردهی ملائکه رساند.
- پس این همه عبادت برای چه بود؟
– عرض میکنم تمام این عباداتی که داشت یک آثاری دارد که خدا هم همانجا مزد او را دارد «و کان مِنَ الْمُنْذِرینَ» آثار وضعی در عمل وجود دارد. شما وضو میگیرد. حالا آدم چشم پلشتی هم هستید. وضو را گرفتید میتوانید نماز بخوانید، مبین صلاه است، حالا چشم پلشتی هم میکنید، ولی این کار به ما ندارد، ولی آنجا به جایی میرسد که تمام آنچه که شما در آثار وضو داشتید، نماز خواندید، قرآن خواندید طواف کردید همه از بین میرود.
– بله، اصلاً غیر موحّدین ریاضت میکشند. در آثار ریاضت خود به یک چیزهایی میرسند.
– حاج آقا «کانَ مِنَ الْجِن»[۱۴] نه اینکه از اجنّه بوده است، «کانَ مِنَ الْجِن» یعنی آن ماهیّت از شیطان مخفی شده بود. این فرشته بود و به آن مقام نرسیده بود.
- نه فرشته نبود.
- حالا ظاهر آن عمل این بود.
- علی أیّ نحوٍ آن چیزی که امیر المؤمنین در تعبیرات دارد این است که ما نسبت به اعمال خود باید سوء ظن داشته باشیم. لذا اگر خدا توفیق داد که نماز شب خوان شدید یا اگر الآن طلبه شدید اینها باعث نشود که فکر کنید آدم حسابی شدید و یک کاری کردید. در برابر خدا خود را طلبکار بدانید. نماز شب خواندید، دعا خواندید، راز و نیاز کردید به قول آقایان در مجالس میگویند شب آخر، شب مزد است. کدام مزد؟! مگر کاری کردید؟ نه.
البتّه درست است که هر عملی که ما انجام میدهیم اگر در نهایت دعا کنیم و سؤال کنیم خدا اجابت میکند و آن چیزی که سؤال کنیم را خدا به ما میدهد. اگر واقعاً کسی به درگاه الهی برود و حتّی اگر کسی به ساحت مقدّس اهل بیت واقع شود و سائل باشد خدا آنها را بدون کرامت و بدون اینکه دست آنها را بگیرد نیست، یک چیزی به آنها میدهد. لذا شما میبینید مسیحی است، یهودی است، غیر مسلمان است، ولی در مجالس امام حسین میآید حاجت میگیرد. مریض دارد شفا میگیرد و بدتر این است که ما شیعیان گاهی اوقات در برابر آنها کم میآوریم! یعنی اینقدر اخلاص نداریم که حاجات معمولی و سؤالات و درخواستهای خود را نمیتوانیم به درستی بیان کنیم.
به هر حال آن چیزی که در تعبیرات مرحوم بحرانی نظر شده است بحث این است که باید سوء ظن به عمل داشته باشیم، باید به خود سوء ظن داشته باشیم. این است که ما را به خدا بیشتر نزدیک میکند. اگر به عمل خود راضی شدیم کار خراب میشود. ولی اگر سوء ظن داشته باشیم به دنبال این هستیم که خدا را راضی کنیم. لذا هر بلا و مشکلی که بیاید به دنبال آن صبوری میکنیم و بحث حلم را داریم.
این بحث حلم را در تعبیرات دیگر داریم که در صفت بعدی میفرمایند «حلماءٌ علما». این حلم را ما خیلی باید دقّت کنیم. یکی از چیزهایی که برای انبیا و خصوصاً پیامبر اعظم خیلی مهم است بحث حلم است که مثلاً بعضی از انبیاء آن حلم مطلق را نداشتند. حضرت نوح (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) نفرین کرد. گفت دیّاری از آنها باقی نگذار. حضرت ۹۵۰ سال آنها را دعوت کرد و آنها تمرّد کردند. ولی پیغمبر با اینکه آزار و شکنجهی بیشتری از امّت خود دید، ولی هیچ وقت آنها نفرین نکرد. این معنای حلم است.
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
[۳]– سورهی نمل، آیه ۴۴؛ سورهی قصص، آیه ۱۶٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۹٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۶]– سورهی اعراف، آیه ۱۲؛ سورهی ص، آیه ۷۶٫
[۷]– سورهی حجر، آیه ۳۹؛ سورهی ص، آیه ۸۲٫
[۸]– سورهی بقره، آیه ۷٫
[۹]– همان، آیه ۳۴؛ سورهی ص، آیه ۷۴٫
[۱۰]– سورهی حجر، آیه ۲۹؛ سورهی ص، آیه ۷۲٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۳۱٫
[۱۲]– سورهی کهف، آیه ۵۰٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۳۴؛ سورهی ص، آیه ۷۴٫
[۱۴]– سورهی کهف، آیه ۵۰٫
بازدیدها: 3
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.