تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۶ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۶
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
————————————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[۱].
در توصیف متّقین از کلمات امیر المؤمنین در خطبهی همّام و توضیحات بسیار عالی و برگرفته از سایر روایات نسبت به کلمهی تقوا و توصیف متّقین در تألیفات مرحوم بحرانی نکاتی را عرض کردیم و مطالبی را خدمت شما ارائه دادیم. تا اینجایی که فرمودند: «صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً».[۲] آن چیزی که در کلمات مرحوم بحرانی بود توضیحات بسیار مفیدی در ذیل این کلمات داشتیم.
در کلمهی بعدی «تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ» این بحث ربح را که بیان میکند به جهت این است که مؤمنین و ناس را به سوی اعمال صالحه ترغیب کند. چون اعمال صالحه برای انسان به گونهای است که انسان را روز به روز نفع میبخشد و جایگاه او را به تعالی میرساند.
بعد بحث این را داشتند که فرمودند: «عدم إرادتهم للدّنیا مع إرادتها لهم»[۳] مراد آنها دنیا نیست، امّا دنیا پا به پای آنها است که بتواند آنها را جذب کند. یعنی دنیا به سوی متّقین است و میخواهد برای متّقین جاذبه ایجاد کند که آنها را جذب خود بکند.
ببینید در ذیل این کلماتی که داشتند میفرمایند: «و إعدادهم له بالجواذب الإلهیه» که خدا با آوردن کلمهی ربح و تجاره مروحه، یعنی انسان به چیزی ترغیب شود که اصلاً در دنیا برای آن تصوّر نیست. لذا آن وقت است که خداوند آنها را به گونهای قرار میدهد که دنیا نمیتواند هیچ کاری کند. به عبارت دیگر دنیا دنبال آنها میدود، امّا آنها محلّی به دنیا نمیگذارند.
- آقای عابدی میفرمایند روی همین جهت است که امیر المؤمنین خطاب به دنیا میکند که برو غیر من را فریب بده! چون امیر المؤمنین فریب دنیا را نمیخورد. ما نمیخواهیم راجع به امیر المؤمنین حرف بزنیم، جایگاه امیر المؤمنین قابل توصیف نیست!
بحث این است که ما چه کار کنیم که در راستای تقوا بتوانیم حرکت کنیم و متلبّس به تقوای واقعی شویم. اصلاً بیان این فضایل و توصیفات برای این است. یکی از نمودهایی که آدم متّقی دارد این است که دنیا دنبال او میدود و او دنبال دنیا نیست. همه دنبال دنیا میدوند و دنیا فرار میکند.
در تعبیرات دیگر از امیر المؤمنین داریم که میفرماید به گونهای زندگی کنید که دنیا به دنبال شما بدود. تعبیر به بزغالهای میکند که یک علفی را برای او بگیرید و بروید. آن وقت او به دنبال شما میدود. امّا اگر یک دسته علف بردارید و سمت آن بزغاله یا گوسفند بروید از شما فرار میکند. دنیا اینگونه است. اگر اراده کردید دنیا از شما فرار میکند، امّا اگر مراد شما دنیا نشد دنیا به دنبال شما است و شما را مراد قرار میدهد. لذا «عدم إرادتهم للدنیا مع إرادتها لهم» آن وقت دنیا به دنیا آنها حرکت میکند.
«و هو إشاره إلى الزهد الحقیقی» مرحوم بحرانی (منبع از بحار است) میفرماید این اشاره است. این کلمه که فرمودند یعنی عدم ارادهی آنها بر دنیا و ارادهی دنیا بر آنها اشاره به زهد حقیقی است. زهد حقیقی نه این است که ما از دنیا فاصله بگیریم، زهد حقیقی نه این است که ما نخوریم و نیاشامیم و لذّت نبریم. نه، تمام اینها را باید در راستای نیّتهایی قرار بدهیم که ما را به الله برساند. این درست میشود و زهد حقیقی این است.
آن وقت مرحوم بحرانی زهد حقیقی را اینطور تعبیر میکند که: «و هو ملکه تحت العفه» گفتیم عفّت یک فضیلتی است که بین دو رذیله است. نه انسان باید خیلی در دنیا سرخورده شود و نه دلبند دنیا شود، این عفّت میشود. آن وقت زهد حقیقی آن چیزی است که ملکهای برای انسان است که باید زیر سایهی عفّت باشد. بعد میفرماید: «و کنّى بإرادتها لهم عن کونهم أهلاً لأن یکونوا فیها رءوسا» میفرماید ارادهی دنیا را بر آنها… کنایه بر آن زده است که آنها اهلیّت بر دنیا را پیدا نمیکنند. آنها اهل دنیا نیستند (مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک). بعضیها فکر میکنند هر چه ما در این عالم دنیا آن هستیم همین دنیا است. همین دنیا هم خوردن و آشامیدن و شهوترانی کردن و همین من گفتنها و تفاخر کردنها است. اگر از اینها درست استفاده شود پل و راهی میشود که ما را به آخرت برساند که «الدّنیا مزرعه الاخره».
بعد میفرماید: «و أشرافاً کقضاهٍ و وزراءٍ و نحو ذلک» میفرماید اگر کسی در این دنیا با تقوا عمل کند آن وقت بر همهی این عالم شرافت پیدا میکند. اگر کسی در این دنیا با شرافت زندگی کرد ارزش دارد، یعنی خود را به دست دنیا نسپارد و همچنین کسی باشد که بر دنیا قضاوت کند، وزارت کند، حکومت کند، یعنی عقل خود را حاکم بگذارد. اگر عقل را حاکم گذاشت و آنطور که خدا او را خلق کرده است بر این دنیا قرار داد و به دنیا مطامع دنیا نبود، چه در نوامیس و چه در مقامات و چه در اموال، اگر اینگونه عمل کرد برای این دنیا هیچ ارزشی قائل نمیشود، الّا اینکه آن را از باب تسبّب و از باب سببیّت بخواهد به کار بگیرد، برای اینکه بخواهد برای آخرت ذخیره درست کند.
بعد میفرماید: «و یُحتمل أن یرید أرادهم أهل الدّنیا» این که فرمودند: «عدم إرادتهم للدّنیا مع إرادتها لهم» یعنی «اراده اهل الدّنیا». اینجا مرحوم بحرانی دارد ادبی به بحث اشاره میکند. میگوید این مضاف حذف شده بود، «اراده اهل الدّنیا» بوده است. نکتهی خیلی خاصّی بود. مشخّص است که وقتی «اراده اهل الدّنیا» میگوید نه اینکه.. دنیا که معلوم است، ارادهی اهل دنیا است. یعنی شما مراد همهی اهل دنیا میشوید و همه سلاطین و شیاطین به دنبال این هستند که شما را یک طوری به نفع و سود خود قبضه کنند، ولی شما به آنها محل نمیگذارید و به آنها اعتنایی نمیکنید.
مطلب بعدی که شانزدهمین توصیف امیر المؤمنین نسبت به متّقین است و آن بحث «افتداء من أُسرته لنفسه منها» اینکه انسان بتواند نفس خود را اسیر خود و اسیر عقل خود بکند. این مهم است. اگر کسی در این دنیا و در سایهی تقوا حرکت کند نفس در دست او است، در حیطهی فرمان عقل است.
«و هو إشارهٌ إلى من ترکها» اشاره به این است که انسان دنیا را ترک میکند «و زهد فیها بعد الانهماک فیها» و همچنین زهد میورزد. زهد ورزیدن را عرض کردیم، یعنی دلبند نبودن به دنیا، یعنی نسبت به دنیا بیاعتنا بودن و بیتوجّه بودن. این زهد واقعی است، نه این زهدهایی که بعضیها معنا میکنند که وصله پوش باشید و لباس ژنده پوشی و کبرهای داشته باشید. اینها که زهد نیست. هیچ کدام اینها زهد حساب نمیشود. اینها چیزهای غلطی است که بعضی از مقدّس مآبها و آن کسانی که میخواهند مردم را گول بزنند آوردند. از دنیا باید استفاده کنیم همانطور که خدا گفته است، همانطور که حضرت حق فرموده است.
«و الاستمتاع بها فَفُکّ بذلک التّرک و الإعراض و التّمرن على طاعه الله» با این کاری که انسان بکند که متّقی باشد و با تقوا حرکت کند آن وقت او آزاد میشود، یعنی از یوق دنیا بیرون میآید. بعضیها هستند که وقتی در مطامع دنیا قرار میگیرند اسیر میشوند، اسیر دنیا میشوند، اسیر مطامع دنیا میشوند، اسیر پول میشوند، اسیر مال میشوند، اسیر ناموس میشوند.
آنچه که در فلسفهی حرکت ابن ملجم مرادی در قتل امیر المؤمنین بود رسیدن به همان فاحشه بود. اسیر شد، برای اینکه خود ساخته نبود. کسی بود که نماز شب میخواند، از خوارج بود. میگویند پیشانی او از سجده زیاد پینه کرده بود، امّا خود ساخته نبود. لذا «فَفُکّ بذلک التّرک و الإعراض» اگر انسان از دنیا اعراض داشته باشد آن وقت رها است، به دنیا دلبند نیست. وقتی هم خواست بمیرد راحت است. اینهایی که اهل دنیا هستند مرگ سختی دارند. امّا کسی که…
نمیگوییم چیزی نداشته باشد، نمیگوییم آدم متّقی نباید هیچ اموالی در دنیا نداشته باشد. نباید به این دنیا دلبند باشد. آن قصّه شاه عبّاس که آن بنده خدا دنبال کشکول خود رفت نباید باشد که دلبند یک کشکول باشد. من این همه خدم و حشم و کاخ را جا گذاشتم و دارم میگویم برویم، تو میگویی کشکول خود را جا گذاشتی و میخواهی دنبال آن بروی! ببینید یک وقتی کسی اسیر نفس است. این خیلی بد است، در بند قرار میگیرد. امّا اگر کسی تقوا داشته باشد هیچ وقت خود را اسیر دنیا نمیکند؛ چه اسیر مقام و چه اسیر مال و چه اسیر ناموس، فرقی نمیکند. اگر در بند دنیا شدید بد است.
بعضیها هستند که در بند مقام خود هستند اگر آن مقام را از آنها گرفتید میمیرد. به یاد دارم یک آخوندی اوّل انقلاب بود که در جامعهی آن زمان وجاهت خوبی هم داشت. انقلاب که شد این ضدّ انقلاب از کار در آمد. موافق نبود. شاید هم در باطن طور دیگری بود ولی ظاهر او اینطور شد. آمدند گفتند میخواهیم تو راخلع لباس کنیم. دادگاه آن زمان او را خواست و گفتند چون تو یک سیلی اسلام را نخوردی و حالا همه انقلاب شده است نه تنها همراهی نکردید، بلکه دارید در جامعه مخالفت میکنید ما شما را باید خلع لباس کنیم. به سه روز نکشید که دق کرد و مرد! معلوم است این لباس را برای خدا نپوشیده بود.
ولی شما ببینید مقام ولایت را به حسب ظاهر از امیر المؤمنین ایشان گرفتند، امّا آن چیزی که او عمل کرد، حتّی برای انجام وظیفهی الهی خود یعنی در راستای حکومت عمر بر اسلام هم حرکت کرد. کسی که در بند مقام باشد اینطور است. اگر خواستند مقامی از او بگیرند دق میکند و میمیرد. کسی در بند دنیا باشد… حضرت امام قطع نامه را قبول کرد بعضیها که پول داشتند و سکّه ده هزار تومانی خریده بودند، آن زمان به دلیل این شرایط سکّهی ده هزار تومانی تبدیل به سکّهی پانصد تومانی شد و به همین دلیل سکته کردند. یا مثلاً دنبال هوا پرستی و نفّس امّاره و شیطان و کارهای بیبند و باری بودند. معلوم است که او اسیر است. ولی تقوا چنان ارزشی به انسان میدهد که هیچ وقت در اسارت دنیا قرار نمیگیرد. نه اسیر مال میشود، نه اسیر مقام میشود.
ببینید اسارت مقام است که مأمون و امین هم را میکشند. برادر کشی کجا رخ میدهد؟ آنجا که اسیر مقام میشوند. مقام برای آنها همه چیز میشود، لذا برادر، برادر را میکشد برای اینکه به مقام برسد. دیگر برای او مهم نیست که این برادر است، صلهی رحم است، یا چیز دیگر. بحث صالحیّت و اینکه کدام اصلح است نیست.
الآن در کلّ تاریخ نگاه کنید همین است. یکی از معضلات جمهوری اسلامی فی زماننا هذا همین است که واقعا باید اصلاح شود. اینکه هر کسی میخواهد یک مقامی را تصاحب کند با زور و پول و ترغیب کردن مردم و تطمیع کردن مردم میخواهد رأی بگیرد. کسی واقعاً به عنوان یک آدم صالح در آن مقام که اصلح باشد وارد نمیشود. ما وظیفه داریم آن کسانی که در این مقامات مخلص و اصلح هستند در این مقامات توصیه کنیم که هر کسی جا را نگیرد. به قول حضرت امام نا اهلان سر کار نیایند. وقتی یک نا اهل سر کار برود همه چیز از بین میرود.
البتّه با وجود حضرت آقا و درایت و تیزبینی که ایشان در همهی امور دارد الحمدلله تا به حال همه چیز حفظ شده است. با همهی دشمنیهایی که بر ایشان و علیه ایشان و علیه نظام بوده است، امّا الحمدلله نتوانستند ستون انقلاب را متزلزل کنند. گرچه خیلی سمپاشی شده است. ما وظیفه داریم که در بین مردم برویم و به مردم آگاهی بدهیم. یک مقدار حرکات خود را مخلصانه انجام بدهیم که مردم یک مقداری توجّه پیدا کنند. اینها وظیفه است. حفظ نظام که اوجب واجبات است و حضرت آیت الله وحید فرمودند مهم است. وظیفهی من و شما هم سنگین است. راه، راه تقوا است. اگر با تقوا جلو بروید کار درست میشود، ولی اگر بدون تقوا شد انسان اسیر میشود.
«أغلال الهیئات الرّدیه المتلبسه منها عن عنقه» یعنی تمام پستیها و غل و زنجیرهایی که انسان را به رذالت و کوچکی میکشاند از گردن او باز میکند. با این عمل که متّقی خود را در اسارت نفس قرار نمیدهد. بعد میفرماید: «و لفظ الأسِر» که منظور همان اسارت است «استعاره فی تمکّن تلک الهیئات من نفوسهم» این استعاره است بر اینکه متّقی تمکّن پیدا میکند بر اینکه این هیئات اسارت و در بند بودن را از خود دور کند.
«و لفظ الفدیه» کلمهی فدیه را هم در این عبارات حضرت آمدند. فرموند: «استعاره لتبدیل ذلک الاستمتاع بها بالإعراض عنها» انسان گاهی اوقات باید قربانی کند. قربانی شدن و فدیه دادن بر این است که شما به آنها اعتنایی ندارید. «بالإعراض عنها» به اینکه از این دنیا اعراض کنید. «و المواظبه على طاعه الله» و با فدیه کردن… ببینید وقتی حضرت ابراهیم (علیه السّلام) آمد بنای خانهی خدا را تجدید کرد، خدا فرمود باید آن کسی که خیلی دوست داری را قربانی این خانه کنی. حضرت ابراهیم خیلی حضرت اسماعیل را دوست داشت. آن هم علی «علی طاعه الله» بر طاعت خدا. آن وقت حضرت ابراهیم گردن نهاد و قبول کرد. حضرت ابراهیم چاقو را برداشت و حضرت اسماعیل را به قربانگاه آورد که قربانی کند. کارد را هم کشید، امّا به امر خدا کارد نبرید. حالا مقام حضرت ابراهیم (علیه السّلام) در این حد است.
ولی مقامات اهل بیت ما چون خیلی عالی و متعالی است کارد در آزمایش آنها و بلیهای که بر آنها است این است که مثلاً در مورد حضرت سیّد الشّهداء، فرزندان ایشان را مثلاً حضرت علی اکبر «فقتلوه بالسّیوف ارباً اربا» اینجا مقام خیلی تعالی دارد. هر چه مقام بالاتر برود آزمایش سختتر میشود. حالا اینجا حضرت ابراهیم باید جناب اسماعیل را قربانی کند «علی طاعه الله». حضرت سیّد الشّهداء باید همهی آنچه که دارد حتّی آبرو و ناموس خود را بدهد «علی طاعه الله». اگر «علی طاعه الله» باشد، مواظبت بر طاعه الله کرده است و آن وقت در اسارت قرار نگرفته است.
«و إنّما عطف بالواو فی قوله و لم یریدوها»[۴] این «و» و تصاحبیه است. اینها نکات است. در این کلمه امیر المؤمنین کلمهی «و» را آورده است و نفرموده است «ف». چون «ف» تفریع است، منتها «و» معی است، یعنی هم آن کار را میکند با این کار. «و لم یریدوها» و نفرمود: «فلم یریدوها». فرمود: «بالفاء» کلمهی فدیه را. یعنی به دنبال طاعت خدا فدیه و قربانی کرد.
«لأنَّ زهد الإنسان فی الدنیا کما یکون متأخّرا عن إقبالها علیه کذلک» ببینید دنیا را زاهد بودن به چه چیزی است؟ به اینکه شما در دنیا بتوانید آنها را در دست داشته باشید. به حضرت رسول اکرم پیشنهاد دادند که حکومت دادند و همه چیز به شما میدهیم، دست از کلمهی «لا اله الّا الله» بردار. یعنی همه چیز برای او بوده است. نه اینکه به کسی که آسمان جول است بگوییم زاهد است. این فایده ندارد. یا به کسی که کور است بگوییم کور نیست. این معنا ندارد. باید چشم داشته باشد و بتواند خود را حفظ کند، آن وقت این ارزش میشود.
این که کسی بتواند اسارت از این دنیا را از گردن خود بردارد و غل و زنجیرهای دنیایی را از خود بزداید و اعراض کند، این معنای اعراض است. نه آنجایی که دست او به هیچ جا نمیرسد و آبی هم جایی نیست، بگوییم شنا نمیکند! اگر دریا بود و شنا نکردید مرد هستید. اگر زمینهی دنیا طلبی بود و زمینهی این بود که در سر مردم بزنید و نزدید آن وقت آنجا مرد هستید.
اگر توان باشد و قدرت باشد و انسان خود را از اعمال آن حفظ کند این اعراض میشود. پس اعراض به این است که در دنیا برای شما همه چیز فراهم باشد، امّا از آن دوری کنید. آن وقت باعث میشود که فک رقبهی شما غل و زنجیرهایی شود که شما به ورطهی نابودی و شیطان میبرد.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۱٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۳٫
[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۳٫
Views: 1
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.