الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
در آیهی مبارکهی «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۱] به کلمهی «یُقیمُونَ» رسیدیم. معانی مختلفی در کلمهی «یُقیمُونَ» استعمال شده است که جلسهی قبل بعضی از آنها را عرض کردم و چند مورد از استعمالات دیگر آن را از لسان العرب عرض میکنم.
اوّلین مستعملهی آن و معنایی که برای «قَوَمَ» فرمودهاند: نقیض قیام، نقیض جلوس، یعنی در برابر آن چیزی که وجود دارد، جلوس است. بعد «قَامَ» «یَقومُ» که میشود: «فَعَلَ» «یَفُعلُ» یعنی از بابهای اصول استعمال شده است. «قَوماً» و «قیاماً» و «قوهً» و «قامهً» همهی اینها هم از مشتقّات آن حساب میشود. «وَ القَوْمَهُ المَرهٌ الواحدهَ»[۲] از آن استعمال شده است.
۱) استعمال در قوم
نکتهی جالبی که وجود دارد این است که کلمهی قوم هم از همین ماده است: به معنای آن جمعی که برانگیخته هستند و برپا خاستهاند و یک جمعی را درست کردند، به همین جهت هم به قوم، قوم میگویند. قوم یعنی دسته و گروهی از مردم که برای خود مجتمع شدهاند و قوام پیدا کردهاند.
۲)استعمال در عزم
معنای دومی که دارد به معنای عزم است. «وَ مَعنى القِیام العَزْمکَقولِ العَمانی الرَّاجِزُ للِرَّشید عِندَ مَا همَّ بأَن یَعهدَ إلى ابنهِ» که اینجا در معنای آن میفرماید: «فَقَدْ رَضِیناهُ فَقُمْ فسَمَّه» اینجا «فَعزَّم» معنا میکند. یعنی عزم داشتن، چیزی که با ارادهی قوی باشد، با تصمیم قاطع باشد یا مثلاً «قامُوا فقالُوا» به معنای «عَزموا» آنها بر اینکه چه بگویند عزم کردهاند.
۳) استعمال در وقوف
معنای سوم به معنای وقوف و ثبات است. قیام به معنای ثبوت، به معنای وقوف. مثلاً «قُفْ لی أَی تُحبِّسَ مَکانَکَ حتى آتِیکَ» گفته است یا «وَ کَذلک قُم لی بِمعنى قِف لی»؛ «قُم لی» یعنی کنار من بایست، کنار من ثابت بایست. پس بعضی از استعمالات آن معنای توقّف در امر و وقوف میدهد.
۴) استعمال در ثبات
یکی دیگر از استعمالات آن به معنای ثبات است. ثبات یعنی چیزی که باعث پایداری یک چیزی میشود، ثبات به معنای پایداری است. آن هم از مستعملات قیام است.
۵) استعمال در موضع قیام
یکی دیگر از معناهای قیام خود موضع قیام است، موضع قیام را هم به معنای قیام استعمال کردند. مثل قول خداوند تبارک و تعالی که فرمود: «لا مَقَامَ لکم»[۳]، «مَقَامَ» از «قَومَ» گرفته شده است؛ یعنی «لاَ موضعَ لکُم».
البتّه «مَقامَ»، «مُقامَ» هم استعمال کردند، بعضیها به ضم هم خواندهاند. «لَا اقامَه لَه» یعنی «لَا موضِعَ لَه» خود ما هم میگوییم: فلان جا اقامه دادیم، جای ماندن دادیم.
۶) استعمال قیام ضدّ قعود
بعضی وقتها هم ضدّ قعود استعمال شده است. جلوس با قعود فرق میکند. جلوس به معنای نشستن بدن بر زمین است امّا در قعود شاید ایستاده باشید امّا ایستادهای که حرکت ندارد. «لا یستوی الّذین»، «لا یَسْتَوِی»[۴] آن کسانی که نشسته هستند، با آن کسانی که ایستادهاند مساوی نیستند. در آنجا منظور مجاهدین فی سبیل الله هستند. ممکن است بدن شما جلوس نداشته باشد امّا قعود دارید، قاعدین هستید. لذا «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ» این راجع به معنای قعود است.
۷) استعمال قیام در خدمت موالی و مولی
به معنای «اقْعُدی و قُومِی ضَرْبَ أمهِ، سُمیِّت بِذلک لقُعودها وَ قِیامها فِی خِدمهِ مَوالیها»[۵]یعنی یک قسمی از نشستن امّت باشد که فرمودند در آنجا به آن همم قیام میگویند، قیام و قعود میگویند. یعنی کارهایی که باید در خدمت موالی و مولاها انجام بدهد.
۸) استعمال قیام در طاعت و طاقت
یکی دیگر از معناهای استعمالی قیام، طاعت است. طاعت و طاقت. یعنی اقامه شدن انسان این است که طاعت داشته باشیم و بر انجام آن امر مثلاً واجب طاقت بیاوریم.
۹) استعمال قیام در استقامت
یکی دیگر از معناهای آن در استعمالات استقامت است، استقامت در اینجا به معنای اعتدال است. استقامت یعنی در حال ایستاده که کلّ بدن به این نحو مقتدرانه و مستقیم قرار بگیرد، لذا آن را اقتدار معنا میکنند. «اسْتَقَامَ له الأَمر» یعنی بر او اعتدال ایجاد بکنید. مثل قول خداوند تبارک و تعالی فرمود: «فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ أی فی التَّوَجُّه إلیه دونَ الآلههِ»، «فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ» یعنی در برابر خدا مقتدر باشید. مقتدر باشید، یعنی راست قامتی خود را برای طاعت خدا حفظ بکنید.
تعریف معنای اعتدال در قیام
در توضیح آن میفرماید: «وَ قَامَ الشَّیءُ وَ اسْتَقَامَ» یعنی یک چیزی ایستاد، پابرجا شد. «وَ اسْتَقَامَ» و او معتدل شد، یعنی حالت اعتدال به خود گرفت که دیگر سقوط نکند. اعتدال در معنای قیام به معنای این است که انسان متزلزل نباشد. «اعْتدَل و استوى» یعنی معتدل باش و استوای خود را حفظ بکن. «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا». معنای «اسْتَقامُوا» یعنی «عَملوا بِطاعتهِ و لَزِموا سُنه نبیِّهِ، (صلّى الله علیه و سلّم)» این نکته خیلی قابل توجّه است که «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» معنای اعتدل را دربردارد.
الزام در طاعت خدا و اجرای سنّت نبوی
یعنی قیام شما معتدل باشد. اعتدال هم به معنای این است که به نحوی عمل بکنید و بایستید و پایداری بکنید که طاعت خدا را از دست ندهید. «عَملوا بِطاعته» و همچنین «و لَزِموا سُنه نبیِّهِ، (صلّى الله علیه و سلّم)» بر اینکه سنّت پیغمبر را هم انجام بدهید ملزم بشوید.
۱۰) استعمال کلمهی قیام در مدح
یکی دیگر از معناهای آن مدح و ثنا است. میگوید: «وَ اسْتَقامَ فلان بفلانٍ أی مدَحه و أَثنى علیه و قَامَ مِیزانُ النهار إذا انْتَصفَ» میفرماید: فلانی به فلانی استقامت بورزید، یعنی مدح بکنید. یعنی فلانی را پایدار بکنید. میگوییم: رهبری را پایدار بکنید، یعنی در واقع از رهبری اطاعت بکنید «بفلانٍ» یعنی به اطاعت خود، مثلاً به جهاد خود، به حضور خود، به رأی خود، باء سببیّه است آن را انجام بدهید. اینجا معنای مدح گفته است که این مدح همان اطاعت را میخواهد بگوید، همان اطاعت کردن از شخص بالاتر در جامعه را میخواهد بگوید.
در این بحث باز معنا کردند: «وَ قَامَ مِیزانُ النَّهار، إذا انتصَفَ» میفرماید: میزان روز وسط آسمان قرار گرفت، وقتی که روز حفظ میشود. «و قام قائمُ الظَّهِیره» و برپا شد آن چیزی که قیام دارد به آنچه که استقامت میورزد. «و قَامَ مِیزانُ النَّهارِ فاعْتَدَلََ» «و قَامَ مِیزانُ النَّهارِ» یعنی ظهر رسید، «فاعْتَدَلََ» یعنی اینجا اعتدال پیشه بکن و اطاعت خدا را انجام بده.
۱۱) استعمال در کلمهی عدل
بعد «و القَوامُ» میفرماید: به معنای عدل است. قوّام یعنی آن کسانی که عدالت دارند، آن کسانی که عادل هستند. «وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»[۶] یعنی بین آنها یک آدم عادل قرار دارد. یک آدم عادل اینجا یعنی اطاعت دارند، یعنی مطیع است، عبد است. «وَ قُولِهِ تعالى: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» (سورهی اسراء، آیه ۹) اقوم همان معنای قوامهای آن۱۵:۲۹ آیه است منتها اینجا افعل التّفعیل آن را آورده است. «اقومُ» یعنی آن کسی که از همه با اطاعتتر است. این هم یک معنا.
ویژگی بندگان قوام خدا
بعد میفرماید: «مَعناهُ للحالهُ التی هِیَ أَقْوَمُ الحالاتِ و هی تَوْحِیدُ الله» آن توحید خداوند تبارک و تعالی است که او اقوم است، یعنی از بهترین و با قوامترین و محکمترین آنها برای خدا مطیعترین شما است، توحیدترین شما است، کسی که خیلی توحیدی است. «و شهادهُ أن لا إله إلا الله، و الإِیمانُ برُسُله، وَ العملُ بِطاعتهِ وَ قَوَّمَه هُوَ» وَ قَوَّمَه هُوَ» یعنی آنها استقامت پیدا کردند، قوی شدند. «هُوَ وَ استعملَ أبو إسحاق ذلک فی الشِّعر» که حالا آن را دنبال نمیکنیم، همین آیه را عرض کردیم. «وَ کذلکَ أَقَامَه» و همچنین کلمهی اقامه همین معنا را دارد. معنای اطاعت را دارد.
۱۲) استعمال در کلمهی قامت
بعد میفرماید: یکی دیگر از معانی آن قامت است، خود کلمهی قامت. «القَامَهُ جماعه النَّاس … قامهُ الرَّجل. وَ قَامَهُ الإِنسان وَ قَیْمَتُه و قَوْمَتُه و قُومِیَّتُه و قَوامُه» همهی اینها یک معنا را میدهد. یعنی در واقع طاعت آن شخص. قامت آن مرد، یعنی پایداری او. «قامه الرّجل» یعنی پایداری آن مرد، طاعت آن مرد، بندگی آن مرد.
۱۳) استعمال در حسن قامت
بعضی از استعمالات هم در حسن قامت است. میفرماید: «(القوام) حُسْنُ طُوله» به کسی که قامت زیبایی دارد، قوام میگویند. برای او صفت میآورند. لذا حسن قامت «هُوَ حسنُ القَامَهِ و القُومِیَّه و القِمّهِ» جوهری همهی اینها را یک طور معنا کرده است. «و قَامَهُ الإِنسان قَد تُجمَع على قاماتٍ» بعضی وقتها قامت انسان بر قاماتی اجتماع میکند که همهی اینها طاعاتی است و فرمودند: بهترین آنها توحید است.
۱۴) استعمال بر معنای قصد
باز استعمال داریم که کلمهی «قُوم» است، یعنی وقتی که بر وزن قفل بیاید. اگر بر وزن قفل بیاید به معنای قصد است. «القومُ: القَصد» قوم که بر وزن قُفل بیاید، به معنای قصد است.
قوام به معنای قوام و قیام اهل بیت
بعد میفرماید: اگر قیام را در صیغهی قوام بیاوریم، بعضی وقتها منظور از قوام، قوام و قیام اهل بیت است که همان قیام مصطلح حضرت مصلح إنشاءالله خواهد شد و استعمال بر آن دارد.
قوام به سمت نظام مصلح
در این قوامی که به آن امر پیدا میکنیم، این است که (ما نسبت به) نظام و آنچه که ما را به سمت و سوی آن میکشاند پایدار بشویم. لذا میگویند قوام آن را پیدا بکنید. قوام به نظامی پیدا بکنیم که او ما را به سمت و سوی اصلاح به دست صلح اصلی که قائم آل محمّد است برساند. این هم یکی از استعمالات قیام است.
اتّحاد شرط ایجاد یک قوم
خود قوم را من عرض کردم، باز هم آن را تأکید میکنم. کلمهی قوم هم از «قَومَ» و از «قیام» است. به قوم، قوم میگویند چون یک گروهی میآیند متشکّل میشوند و حالت زنده پیدا میکنند، از همدیگر حمایت میکنند، برای خود گروهی را تشکیل میدهند. لذا به این جهت به آن قوم میگویند. چون اینها پایدار شدند برای اینکه از خود در برابر بیگانگان اتّحاد نشان بدهند. اگر از هم پاشیده شده باشند دیگر قوم نیستند. اقوام جمع قوم است.
«یُقیمُونَ» به معنای
صلاه اقامه شده و پایدار توسّط متّقین
همهی این مستعملاتی که داریم از «قَومَ» گرفته شده است و به معنای همان کلمهی قیام است و در آیهی شریفه که فرمودند: «وَ یُقیمُونَ»[۷] آن را در باب افعال بردند، لذا «یُقیمُونَ» یعنی اقامه کردن و پایدار کردن متّقین صلاه را. این مهم است. نکتهی معنای باب افعالی که در «یُقیمُونَ» وجود دارد، خیلی ظریف است که متّقین نماز را اقامه میکنند یعنی به آن پایداری میبخشند. یعنی به گونهای بر آن عمل میکنند که آن صلاه، صلاه واقعی میشود.
متّقین اقامهکنندگان واقعی صلاه
صلاه در صورتی محتوا و ماهیت دارد که اقامه شده باشد و متّقین هستند که نماز را اقامه میکنند، به صلاه جان میدهند، آن را بر پا میدارند. همهی آن معناهایی که گفته شده است، به نحوی در کلمهی اقامهی صلاه، «وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ» نهفته است.
صلاه متّقین دربردارندهی
تمام استعمالات کلمهی «یُقیمونَ»
یعنی انسانهایی که متّقین هستند، با نماز خود طاعت دارند، با نماز خود به گونهای عمل میکنند که منجر به این بشود که زمینهی قیام قائم درست بشود. همهی اینها را دربردارد. طاعت را دارد، عزم را دارد، اعتدال را دارد، طاعت و طاقت را دارد، عدّهای از این معناها در ِ «یُقیمُونَ» به دست میآید.
حتّی این که اقوم باشد را دارند. «حسنُ القامه» هم به نماز میدهند. «یُقیمُونَ الصَّلاهَ» متّقین با این عمل خود باعث میشوند که به نماز حسن قامت بدهند. به نماز هم قامت و هم حسن قامت میدهند.
ویژگی نماز منافقین
متّقین نمازی که با سستی باشد، اثرگذار نباشد، به پا نمیدارند، این نماز را منافقین میخوانند. آن وقت (خداوند) دستور میدهد، مرکز آنها را هم که مسجد ضرار است خراب بکنید، نماز آنها هم تأثیر ندارد، چون به چیزی عمل میکنند که به آن ایمان ندارند، به آن اعتقاد قلبی ندارند.
ویژگی متّقین برپاکنندهی نماز
متّقین آن کسانی هستند که در راستای نماز ِ «وَ یُقیمُونَ»، آنها به نماز قوام میدهند. اقوم عمل را انجام میدهند. اعتدال در عمل دارند. طاعت دارند طاقت دارند. همهی این معناهایی که گفتیم از کلمهی «وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ» استفاده میشود.