عظمت سورهی بقره رجوع به اهل بیت ع برای فهم مطالب قرآن وجود اعجاز در قرآن
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای متّقین
—————-—————-
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – جلسه ۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
—————————————–
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان اللعین الرجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صلی الله عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٌ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ و اللَعْنَهُ الدائمه عَلَی أَعْدائِهِمْ من الان الی قیام یوم الدین
سورهی مبارکهی بقره که مشتمل بر ۲۸۶ آیه میباشد بزرگترین سورهی قرآن محسوب میشود و بزرگترین آیات قرآن هم در این سوره وجود دارد و مطالب مختلف و متعدّدی را در آن میبینیم.
لذا مرحوم علّامهی طباطبایی در این قسمت میفرماید: «لَمَا کَانَتِ السُّورهُ نَازلَهُ نُجوماً لَم یَجمَعها غَرضٌ وَاحدٌ إلاّ أنَّ مُعظمَها تُنبَّئُ عَن غَایٍ واحِدهٍ مُحصلهَ»[۱] واحدهی محصّلهای که در نهایت از آن به دست میآید، «هُوَ بَیانُ أنَّ مِن حقِّ عِبادهِ اللهِ سُبحانَه» بیان اینکه حقّ عبادت خداوند تبارک و تعالی «أن یُؤمنَ عَبدهُ بِکلِّ مَا أنزلَهُ بِلسانِ رُسلهِ» اینکه بندهی او به هر آنچه که به لسان پیغمبرهای خود برای مردم فرستاده است، ایمان بیاورد.
«مِن غَیرِ تَفرقهً بِینِ وَحیٍ وَ وحیٍ» میگوید: این وحی قرآن مثلاً چطور، وحی توارت چطور یا وحی انجیل چگونه، نزول و از طرف خدا وحی شدن همهی اینها برای عباد یک گونه است. «وَ لَا بَینَ رَسولٍ وَ رَسولٍ وَ لَا غَیرَ ذلک» بین این پیغمبر و آن پیغمبر هم فرقی ندارد.
لذا در سورهی مبارکهی بقره، پنج آیهی اوّل را خوب دقّت بکنید، چون آیهی چهارم «وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»[۲] یکی از صفات و خصوصیات متّقین این است که آنها همیشه… «یُؤْمِنُونَ» فعل مضارع است، یعنی دلالت بر استمرار و ملکهی آن وصف میکند. همیشه مؤمن هستند به آنچه که… ما، مای از ادات عامّه است، الفاظ عام است. یعنی هر آنچه که «أُنْزِلَ إِلَیْکَ» همهی آنچه که به توی پیغمبر نازل شده بود «وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» و همهی آنچه که قبل از پیغمبر بر دیگران نازل شده است.
فرق مهمّ بین مسلمین و مؤمنین به اسلام با سایر موحدّین این است که مسلمین و مؤمنین به اسلام واقعی همهی ادیان، کتب آسمانی و انبیای دیگر را قبول دارند. این نکته خیلی مهم است. یکی از چیزهایی است که بین ما و بقیهی موحدّین، یهودیها، مسیحیها، زرتشتیها فرق میگذارد. همهی آنها موحّد هستند امّا شمول موحّد بودن ما بر دیگر موحدّین هم است.
آنچه که در دین ما وجود دارد و مسلّم است این است که دین ما جامع آن ادیان است. یعنی دین اسلام دربردارندهی همهی ادیان است، علاوه بر اینکه نواقص آنها را تکمیل میکند.
لذا عرض کردیم از صفات پیامبر، خاتم الانبیاء بودن است. خاتم انبیاء یعنی کسی که کامل کنندهی کارهای انبیای دیگر است، کار انبیاء را تکمیل میکند. لذا اسلام هم کامل است.
اکمال نهایی اسلام به واسطهی
وصایت امیرالمؤمنین و اهل بیت
نکتهی جالبی که در تصریح خداوند به اکمال دین اسلام و رضایت دادن خداوند به اینکه دین اسلام، دین برای همهی مردم باشد، این است که اکمال نهایی آن به واسطهی وصایت امیر المؤمنین و ولایت علیّ بن ابیطالب و اولاد معصومین ایشان باشد، این نکته خیلی مهم است که اکمال به واسطهی آنها است. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»[۳] همهی اینها بر وصایت و ولایت امیر المؤمنین متوقّف است.
«وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»[۴] البتّه در جای خود بحث ایمان را از روایات بررسی میکنیم که آنچه امیر المؤمنین به صورت قلّ و دلّ در رابطه با ایمان فرموده است این است که: ایمان اوّل اعتقاد قلبی، بعد اقرار لسانی و عمل به جوارح است و آنچه که باید انجام بدهیم. ایمان شامل همهی اینها میشود.
کلمهی ایمان از امن گرفته شده است، کلمهی امن یعنی جایی که امنیّت وجود دارد، جایی که آسایش وجود دارد. در باب افعال است، مسلّم معنای تعدیّه بر آن بار میشود، ایمنسازی کردن است. یعنی انسان مؤمن در همه چیز بر دیگران ایمنساز است. وقتی به کلمهی «یُؤْمِنُونَ» رسیدیم، دامنهی ایمان را هم از لحاظ لغت و استعمالات در عرب و همه از لحاظ آنچه که در قرآن به کار رفته است، کاملاً بررسی میکنیم.
در سورهی مبارکهی بقره -به عنوان یکی از نهایت چیزهایی که بیان شده است- حقّ عبادت خدا را بیان میکند، نسبت به اینکه مسلمان به اسلام باید -آنچه که مسلّم است- ایمان به غیر از آنچه که از خدا هم برای غیر مسلمانها آمده است -یعنی برای موحدّین قبل، ماقبل از اسلام «ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»– داشته باشد. همهی آنها را هم باید قبول داشته باشد. باید همهی انبیاء را قبول داشته باشد و اصلاً آنچه که اسلام آورده است برای همین است.
در سورهی مبارکهی بقره، به عنوان یکی از نهایت مسائلی که بیان شده است، حقّ عبادت خدا را نسبت به این مطلب بیان میکند که مسلّم است مسلمان به اسلام باید به آن چیزی که از طرف خداوند برای غیر مسلمان آمده است –یعنی برای موحّدین قبل، ماقبل از اسلام، «ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»– مؤمن باشد و همهی آنها و همهی انبیاء را باید قبول داشته باشد. آن چیزی را هم که اسلام آورده است به همین دلیل است.
در روایات متواتره به ما رسیده است که وقتی حضرت حجه بن الحسن ظهور میکنند، حضرت عیسی مسیحی اوّلین کسی است که نماز را به حضرت اقتدا میکند که این موضوع باعث میشود میلیونها و میلیاردها کسانی که مؤمن به دین مسیح هستند به دنبال او به اسلام به حضرت بقیه الاعظم ایمان بیاورند. این نکتههایی است که در این قسمت باید گفته بشود.
میفرماید: بین این رسول و آن رسول فرقی هم وجود ندارد البتّه مقامات رسل فرق میکند، مرتبهی رسول اکرم از همهی انبیاء بالاتر است و به اعتقاد ما شیعه، حتّی مقام ائمّهی ما از انبیای دیگر متعالی است.
یعنی مقام انبیای دیگر جای خود دارد، لکن مقام پیغمبر خاتم به جهت اخلاق و صبر و حلم ایشان نسبت به همهی پیامبران ارجحیّت دارد.
- اخلاق کامل و عظمتی که در اخلاق پیغمبر بود (دلیل این ارجحیّت است). «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ»[۵] (این را در مورد دیگر پیامبران) برای آنها نگفتند. حضرت نوح (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) خیلی مرد بزرگوار و صبور و بسیار پیغمبر خوبی بوده است امّا وقتی توحید را تبلیغ کرد و نتوانست به نتیجه برسد، نفرین کرد.
چه وقت پیغمبر ما نفرین کرد؟! خیلی مهم است که پیغمبر ما هیچ وقت امّت خود را نفرین نکرده است و حتّی در ذیل آیهی: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى»[۶] داریم از خدا تضمین خواست تا اجازهی قبض روح به عزرائیل (علیه السّلام) بدهد. گفت: تا تضمین بر بدن امّت خود نگیرم اجازهی قبض روح نمیدهم. چون ایشان باید اجازه میداد. حضرت عزرائیل نمیتوانست بدون اجازهی حضرت نبیّ مکرّم او را قبض بکند. جبرائیل (علیه السّلام) وارد شد: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» روز قیامت اینقدر به تو مقام میدهیم تا شفاعت بکنی تا راضی بشوی. پیغمبر تا تضمین نگرفت، اجازهی قبض روح نداد.
امّا آنها ببینید (حضرت نوح) میفرماید: دیّاری از آنها باقی نگذار. همه غرق شدند، حتّی فرزند خود او هم غرق شد. حالا احساس به خرج داد گفت: این فرزند من است، او را نجات بده، خدا فرمود: «لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[۷].
حضرت مسیح میآورند.
- ما اعتقاد داریم که ایشان زنده است امّا مسیحیان میگویند: به صلیب کشیده است.
- این اعتقاد خود آنها است. چون خود آنها این کار را کردند، فکر کردند حسب ظاهر که این کار را کردند، در عالم معنا هم همینطور شد. امّا اینطور نشد. ما اعتقاد داریم پیغمبرهایی مثل حضرت عیسی، حضرت خضر، حضرت ادریس که زنده هستند میآیند در صف اوّل پشت سر حضرت بقیه الله قرار میگیرند.
– بله وقتی به حضرت مسیح ایمان داشته باشند، ببینید خود حضرت مسیح آمد به حضرت حجّت اقتدا کرد، حکمت آن این میشود. مسلّم کسانی که واقعاً ایمان داشته باشند میآیند ایمان میآورند. آنها که نداشته باشند، ایمان نمیآورند. مثل همان یهودیانی که آمدند دور مدینه مستقر شدند برای اینکه به آنها خبر رسیده بود که حضرت خاتم الانبیاء در آن منطقه ظهور میکند. لذا وقتی دیدند ایشان از قوم عرب برگزیده شد، بعضی از آنها ایمان آوردند، بعضی ایمان نیاوردند. بعضی از آنها حتّی آمدند به مقابله با پیغمبر پرداختند جنگیدند، کشته شدند و عناد خود را نهادینه کردند که واقعاً بین مسلمانها آنچه که نهادینه است در دشمنی یهودیان هستند. همان یهودیهایی که واقعاً قصد و غرض داشتند، عناد داشتند ولی برای اوّلین بار به نزدیک مدینه آمدند برای اینکه پیامبری که میخواهد ظهور بکند، از میان ما ظهور بکند.
از مطالبی که در سورهی بقره است:
۱) بحث توصیف منافقین و کفّار است که همان اوایل سوره آمده است و آنها را بیان کرده است.
۲) اهل کتاب را به آنچه که آنها آوردند و در دین خدا تفرقه ایجاد کردند، تفرقهای که بین انبیاء ایجاد کردند.
۳) احکامی راجع به قبله، حج، ارث، صوم که مجموعاً مطالبی زیادی در سورهی بقره وجود دارد که گنجانده شده است و آیات دربارهی آنها آمده است.
- سورهی بقره مکّی است؟
– بله البتّه به غیر از یک سری از آیات آن که مدنی هستند. یک سری از آیات سورهی بقره است که به مناسبت در مدینه نازل شده است که موارد آن وجود دارد.
- تلفیقی از مکّی و مدنی است؟
– اصل بر مکّی بودن این سوره است امّا بعضی از قسمتهای آن در مدینه نازل شده است که وقتی به تفسیر آن آیات برسیم، بیان خواهیم کرد.
– اصل این سوره مدنی است یا مکّی؟
– مکّی است.
نکتهای که در این آیه بود که متذکّر میشویم اوّلین کلمهی این آیه و اوّلین آیهای که آمده است با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» که مجموعاً یک آیه حساب میشود، «الم» است.
«الم» حروفی است که بدون حرکت و ترکیب در قرآن استعمال شده است که به رأی بعضی از علمای شیعه، اینها از رموز بین پیامبر و خداوند تبارک و تعالی است که ما خیلی متوجّه آنها نمیشویم. مرحوم سبزواری میفرماید: هر کتابی برای خود رمز و رموزی دارد، رمز و رموز کتاب الله هم آیات حروف مقطعّهی قرآن است.
به لحاظ اینکه آنها ترکیب نشده است و شکل و صیغهی خاصّی بر آنها ایجاد نشده است، ما آنها را جدا جدا میخوانیم، بریده بریده میخوانیم. لذا به همین دلیل مقطعّه میگویند. یعنی جدا جدا آنها… چون قطع در عربی به معنای برید استعمال میشود. ما هم که به قطع، قطع میگوییم به دلیل است که انسان از آنچه که به دنبال آن است، قطع پیدا میکند، یعنی مطلب را میبرد و به یک نتیجهی کامل میرسد. لذا به آن قطع میگویند.
آنچه که در اینجا وجود دارد این «الم» در ۲۹ سوره از سورههای قرآن وجود دارد. متأسّفانه یک جا شنیدم یک طلبه داشت یکی از سورهها را میخواند و آن را حرکت داد. «الم» را «اَلم» خواند. معلوم است این شخص خیلی از قرآن دور است. در شأن ما طلّاب و روحانیون این نیست که اینقدر از قرآن دور باشیم. ما باید با قرآن عجین باشیم. یعنی باید انس بگیریم، متذکّر قرآن باشیم، به نحوی که اصلاً عجین بشویم. یعنی باید گوشت و خون ما با قرآن آمیخته بشود.
این خیلی بد است که ما طلبهها در قرآن دچار مشکل بشویم. در یک محلّی گذر میکردم، وارد مسجد آن محل شدم. پای منبر یک طلبهای رفتم -ماه مبارک رمضان بود- متن توضیح المسائل حضرت امام را فارسی میخواند، اینقدر انشاء آن را ضعیف میخواند که بعد از خواندن چند جمله، خود او به خنده افتاد. این دیگر کمال ضعف یک طلبه است. واقعاً نباید در برابر دشمنها اینقدر از خود ضعف نشان بدهیم که حال نداشته باشیم که روخوانی قرآن را درست بکنیم. انشاء فارسی را درست نمیخواند، میخواهد برای مردم مسئله بگوید، میخواهد امام جماعت مردم بشود، نماز بخواند! اینها نکاتی است که خیلی قابل توجّه است.
یک روحانی بود من به یاد دارم اوائل انقلاب -شاید اینجا گفته باشم شاید هم نگفته باشم- به محلّ ما آمده بود، «لَا فَضْلَ لِعَرَبِیٍّ عَلَى عَجَمِیٍّ»[۸]، «لا فرق بین العرب و العجم» را خواند، این روایت است که رسول اکرم فرمود: فرقی بین عرب و عجم نیست «إِلَّا بِالتَّقْوَى» این را که خواند گفت: «قَالَ اللهُ الْحَکِیمِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ الْکَرِیمِ» بعد این روایت را خواند. یک پیرمردی بود، با سواد بود، اهل مطالعه بود، یک قرآن بزرگی هم با خودآورده بود و در مقابل خود گذاشته بود، رفت دو زانو در مقابل او نشست و گفت: معذرت میخواهم ظاهراً اشتباه لپّی شد. به او گفت: چه شده است؟ پیرمرد گفت: شما فرمودید: «قَالَ اللهُ الْحَکِیمِ» این روایت است. گفت: تو چه میدانی که این روایت است یا آیه است! همینطور که دو زانو نشست رفت انتهای مجلس نشست گفت: خود تو چه میدانی؟ این روایت از پیغمبر (صلوات الله علیه) است، شما میخوانید: «قَالَ اللهُ الْحَکِیمِ» این هم قرآن این آیه را برای ما پیدا بکنید.
نباید اینطور باشد که آدم جهل مرکّب خود را مدام بخواهد… اگر یک وقت اشتباهی کردید، بگویید: اشتباه کردم. یک وقت برای گیر انداختن فرد عالم است میگوید: اسم مادر حضرت موسی چه بود؟ بعد که بلد نباشد، میگوید: چه طلبهای هستی که اسم مادر حضرت موسی را بلد نیستی.
امّا در مورد قرآن، چیزی است که همهی ما باید در کنار آن باشیم و از آن برای مردم مطلب بگوییم. در مقام تعلّم و تعلیم باید بسیار کوشش داشته باشیم. در مقام تفهّم واقعاً باید:
همّت بلند دار که مردان روزگار
از همّت بلند به جایی رسیدهاند.
بیعلاقه بودن در طلبگی و نخواندن قرآن و توجّه به قرآن و اهل بیت نداشتن فایدهای ندارد. لذا این نکتهای است که باید گفته بشود.
بخشهای سه گانهی قرآن
– آن را به مجملات تعبیر میکنند. قرآن سه بخش است. یک بخش از آیات قرآن محکمات است، یک بخش از آیات قرآن متشابهات است، یک بخش از آیات قرآن مجملات است.
مسلّم آنچه که ما میدانیم این است که حروف مقطعّه برای ما مجمل هستند. یعنی ما نمیدانیم. حالا اگر یک نظری هم داده میشود، یک چیزی هم گفته میشود، کسی هنوز سند دقیق برای اینها اقامه نکرده است.
– این هم کلام است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * الم»، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» با«الم» با هم یک آیه هست. وقتی این دو با هم یک آیه میشوند، مسلّم مجمل است.
– نه در این سوره یک آیهی جدا نیست. این را گفتیم که در سورهی مبارکهی حمد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» یک آیهی مستقل است، بحث آن گذشت. امّا به نظر شیعه و مفسّرین شیعه در سورههای دیگر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» جزء آیهی اوّل حساب میشوند. البتّه بعضی از علما احتیاط کردهاند، وقتی میگویند در نماز آیات آن را بخوانید، میگویند: بعد از آن یک چیزی هم از سوره بیاورید. مثلاً در سورهی توحید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» که میگویید، اکتفا به گفتن آن نکنید و رکوع بروید، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را بگویید و بعد به رکوع بروید. بقیه را هم چهار تکه بکنید که پنج رکوع شما کامل بشود.
- همه این را نمیگویند
– یک آیه نیست. جزء آیهی اوّل است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» غیر از سورهی حمد، جزء آیهی اوّل است. لذا آیهی اوّل این است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * الم».
– ما باید به اهل آن مراجعه بکنیم که اهل بیت هستند، آنها «راسخون فی العلم» هستند و آنها مبیّن قرآن هستند و کار مبیّن قرآن این است که هم مشتبّهات را برای ما واضح بکند هم مجملات را معلوم بکند.
آنچه که مسلّم است از حکیم تعالی چیز لغو صادر نمیشود. پس بنابراین آنچه که وجود دارد، برای ما مجمل است، خود آیه مجمل نیست. ما اجمال داریم، ما نمیفهمیم. ما محکمات قرآن را میفهمیم چون محکم نفس است. متشابهات را میفهمیم، دو پهلو دارد. امّا اصلاً مجملات را نمیفهمیم، مثل همین حروف مقطعّه که متوجّه آنها نمیشویم.
اجمال از ناحیهی ما است نه از ناحیهی قرآن. قرآن که ضعف ندارد، قرآن بهترین بیان است. قرآن بهترین فصاحت و بلاغت را در خود دارد، اصلاً در قرآن اعجاز وجود دارد.
اگر شما در بحثهای در رابطه با سورهی حمد حضور داشتید، در بحث ترکیباتی که ذیل آن تبیان آورده بود، خیلی نکات مهمّی بود که در اعرابها و در حرکات مختلف کلمات سورهی مبارکهی حمد، محمل صحّت است، برای اینکه قرآن اعجاز دارد. به همین راحتی نمیتوانید بگویید: این غلط است
– حروف مقطّعه برای ما قابل فهم نیست. قرآن میفرماید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً»[۹] به پیغمبر و اهل بیت میفرماید: ما یک مقدار از علم را به شما دادیم. ما که در برابر اهل بیت چیزی نیستیم. آنها «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً».
قرآن بطونی دارد که اهل بیت نسبت به یک مقدار از آن فهم داشتند، ما نمیفهمیم. اگر ما چیزی هم از معانی قرآن بدانیم، از اهل بیت میدانیم. یعنی به واسطهی آنها میدانیم و الّا خود ما چیزی نمیدانیم.
- حروف مقطعّه را بعضی از مفسّران
- احتمال دادند.
– مثلاً این حروف مقطّعهی «کهیعص»[۱۰] احتمال دادند در مورد کربلا باشد.
– آن احتمال وجود دارد امّا احتمال، استدلال نمیشود. ما نمیتوانیم مسلّم بگوییم: این «الم» چه میگوید. امّا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» را بنابر آنچه که هم دلالت لفظی داشت، هم در مقامات کلام از آن استعمالات شده بود، توانستیم به طور مسلّم بگوییم که رحمت در رحمان که صفت خاص و شمول عام برای همهی مسلمانها و برای همهی انسانها است. رحیم بر عکس آن است. ما اینها را میتوانیم بگوییم، چون ما معانی و موضوعاتی که در آنها وجود دارد را میدانیم و به آن رسیدیم. آن هم به استعمالات عربها استقراء که بحث لغت آن باشد و هم به بیان اهل بیت.
امّا در بیان اهل بیت راجع به «الم» و حروف مقطعّه چیزی مستند که بتوانیم مسلّم در مورد آن اظهار نظر بکنیم نداریم. لذا اینها را مجملات میگوییم. این مجمل بودن به جهت قرآن نیست، هیچ چیز در قرآن مجمل نیست، امّا بر اهل آن، نه برای ما. برای ما بخشی از قرآن محکمات است، بخشی از قرآن متشابهات است، بخشی از قرآن هم مجملات است.
- در تبیان ۱۲ فراز در مورد حروف مقطعّه گفته است.
– ۱۲ احتمال قول در آن وجود داشت.
نکتهی بعد بحث «ذلِکَ الْکِتابُ»[۱۱] بود که اوّل آیهی دوم بیان فرموده است. «ذلِکَ الْکِتابُ» ذا با کاف خطاب که یک لام هم قبل از آن بیاید، به معنای اشارهی به دور است. مشارٌ الیه آن باید دور باشد تا برای مذکّر «ذلک» بگویند، برای مؤنّث «تلک» میگویند. «ذلِکَ الْکِتابُ» که الف و لام عهد حضور است. «الْکِتابُ» هم یعنی نوشته.
بحث این است: اینکه میگویند: «ذلِکَ الْکِتابُ» میخواهد بگوید آن که نزد خدا به عنوان قرآن خلق شد، همین است که در دست شما است. «الْکِتابُ» همین کتاب است.
البتّه این را هم بگوییم که خود کتاب و مکتوب بودن، یعنی نوشته شده بوده است. لذا ما حتّی احتمال این را میدهیم که قرآن به همین صورت نوشته شده از طرف خدا بر پیغمبر نازل شده است؛ نه اینکه بر سینهی او نازل شد، آن جای خود را دارد. اصلاً خود قرآن که «الْکِتابُ» میفرماید؛ «ذلِکَ الْکِتابُ» تا نوشته نشده باشد، چیزی نیست. باید بر یک صفحهای نوشته شده باشد -جنس صفحه هر چه میخواهد باشد- تا ما بتوانیم کتاب بگوییم و الّا کتاب معنا پیدا نمیکند. در اینجا مشتق متلبّس به مطلب باشد بشود و الّا کتاب، کتاب نیست. کتاب در صورتی است که آن نوشته شده باشد.
«الْکِتابُ» میفرماید: همین کتابی که در دست ما است، همان کتاب است است. نگفته است: «هذا کتاب»، این کتاب است. گفته است: «ذلِکَ الْکِتابُ» آن که بر سینهی پیغمبر نازل شده بود، آن چیزهایی که بر پیامبران دیگر نازل شده بود، آن که نزد خدا در عالم الست و عالم ذر و اینها نازل شده بود -هر چه شما میخواهید تعبیر بکنید، چون مسلّم اشاره به دور است- عظمت آن را به ما نشان میدهد که هذا همین، یعنی «الْکِتابُ».
این هم نکتهی بسیار مهم و قابل توجّهی نسبت به توصیف قرآن است که این قرآن همان است که به پیغمبر نازل شد، همین است که به حضرت عیسی و موسی و حضرات دیگر نازل شده است. لذا این «ذلِکَ» اشاره به دور است. نکتهی عظمت آن هم در همین مورد است.
- در نظر ما قرآن متشابه یا محکم است؟
– آنچه که وجود دارد، یک سری از دلالات قرآن برای ما قطعی است، محکمات است. یعنی ما نسبت به آن قطع پیدا میکنیم.
- «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»[۱۲] یعنی از نظر ما تشابه است یا کلاً متشابه است؟
– تشابه بر ذات قرآن نیست. متشابه بودن آن به این جهت است که در اعصار مختلف، میخواهد در زمانهای مختلف اجتهاد بشود و بر آن زمان تطبیق داشته باشد. و الّا آنچه که مسلّم است قرآن هر چه دارد لغو نیست، همهی آنچه محکم به آن صورت که ما میگوییم نیست. محکمی که ما در معنای لغوی میگوییم، یعنی از لحاظ دلالت صد درصد است. نسبت به آن یقین مسلّم داریم امّا آنجا که متشابه است، دو پهلو است، لذا ما باید در متشابهات توقّف بکنیم تا بتوانیم بیان را از اهل بیت بگیریم و نقل بکنیم.
آنچه که میخواهیم بگوییم این است: این «الم»ها، این حروف مقطعّهها، از مجملات قرآن است. یعنی از چیزهایی است که متشابه هم نیست، مجمل است.
[۱]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۳٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۴٫
[۳]– سورهی مائده، آیه ۳٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۴٫
[۵]– سورهی قلم، آیه ۴٫
[۶]– سورهی ضحی، آیه ۵٫
[۷]– سورهی هود، آیه ۴۶٫
[۸]– معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، ص ۲۱٫
[۹]– سورهی اسراء، آیه ۸۵٫
[۱۰]– سورهی مریم، آیه ۱٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۲٫
[۱۲]– سورهی آل عمران، آیه ۷٫
Views: 40
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.