تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۳۵ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الم (۱)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (۲) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۳۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیات ۱ تا ۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (۱)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (۲) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ (۴) أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵) [۱]
در سورهی مبارکهی بقره در مورد کلمهی «یُوقِنُون»[۱] مطالبی را پیرامون مادّهی «یُوقِنُون» که «یقن» بود عرض کردیم و در استعمالات مختلف و صیغههای مختلف معنای آن را عرض کردیم و مستعملاتی هم داشت که بیان شد.
مادّهی کلمهی «یُوقِنُون»؛ «ی»، «ق»، «ن» است؛ «یَقَنَ»، «یَقِنَ»، «أیقَنَ»، «تَیَقَّنَ»، «إستَیقَنَ». در همهی این سیق خود مادّه به معنای به تحقیق دانسته شده است یا همان باور. چیزی که در آن سوء ظن و بدگمانی و شکّ و تردید نیست. هر چیزی که وجود دارد دانسته و باور است. به بعضی از افراد میقان میگویند، به معنای کسی که زودباور است، حرفی را که میشنود باور میکند. همان قصّهی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» را هم عرض کردیم که طرف شنید آقا روی منبر گفت اگر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» بگویید و به آب بزنید میروید، این زود باور هم همین کار را کرد و اعتقاد داشت. بعد به آقا گفت: پس شما چطور؟ گفت: آن اعتقادی که شما دارید من ندارم. این به معنای «یقن» و «یقین» بود. «یقین» هم صفت مشبّه است، یعنی باور در او ثبوت پیدا کرده است.
ثبوت صفت در موصوف است، لذا آن را یقین میگویند. بعد در قرآن یقین را در مرگ استعمال کرده بودند. «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینَ»[۲] این یقین منظور مرگ است که ما عرض کردیم باور انسان نسبت به مرگ بعد از فهم و درک مرگ است. یعنی تا نمردیم، آن وقت یقینی بر مرگ نیست.
در عبارت «أمر الیقین» فرمودند؛ یعنی کاری که ثابت و راست و روشن است. «موقن» را هم فرمودند به معنای مطمئن است، یعنی کسی که بر آنچه که شنیده است اطمینان و باور دارد. «موقنون» هم یعنی باور دارندگان و «مستیقنین» هم همینطور. «مستیقنین» یعنی کسانی که دنبال باور هستند. «إستیقان» یعنی باور داشتن، پیدا کردن واقع و بیگمان شدن. علم الیقین یعنی انسان به طور قطع چیزی را بفهمد. کلمهی یقینیات را هم عرض کردیم. خود کلمهی «یقینیات أی بدیهیات» یعنی چیزهایی که نیاز به استدلال ندارند و در بحث علم هم علم بدیهی و علم نظری را اشاره کردیم. لذا ضروری هم است.
اینها همه در مادّهی یقن است. امّا در صیغهی «یوقنون» باب افعال است. باب افعال هم برای تأدیه استعمال میشود. معنای حقیقیه باب افعال تأدیه است. تأدیه هم یعنی دیگری را به آن رساندن. مثلاً در ایمان، «یُؤْمِنُون»، نه اینکه فقط خود متّقی ایمان و اعتقاد به غیب دارد یا به «بِما أُنْزِلَ» و به «وَ ما أُنْزِل َ مِنْ قَبْلِک»، بلکه دیگران را هم به ایمان میرساند. باب افعال این معنا را میدهد. لذا در بحث «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»[۳] هم این نکته را میتوانیم بگوییم. مثل اینکه به مجاهدین میگویند «جاهَدُوا»[۴]، دارند مجاهده میکنند، مجاهد هستند، ولی باز هم به آنها «جاهَدُوا» میگویند، یعنی باز هم جهاد کنید. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»[۵] یعنی دیگران را به ایمان وادارید، ایمان پروری کنید. در باب افعال رفته است. اینجا هم ایقاء یعنی دیگران را به باور برسانید.
«یُوقِنُونَ»[۶] نه اینکه خود آنها باور دارند، خود آنها باور دارند که به طریقی اولویت در آن است. دیگران را به باور برساند. هنر آدم متّقی این است که دیگران را هم به باور میرساند. دیگران را به قبر و قیامت و خدا و رسول و همهی آنچه که در اعتقادات است میرساند. پس این نکته در یوقنون است «یُوقِنُونَ» است که این سیاق در این آیاتی که تا حالا عرض کردیم همه یک جور بوده است، متّقین را توصیف کردند. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ».[۷]
ببینید همه سیاق باب افعال است، تمام اینها در باب افعال بیان شده است. «یُؤْمِنُونَ»، «یُقیمُونَ»، «یُنْفِقُونَ» باب افعال. اینجا هم «یُوقِنُونَ»[۸] باب افعال است. البتّه باز داریم: «وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» این هم باب افعال است. پس آدم متّقی که قرآن هادی او است، «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۹] فرمود این هنرها را دارد، این توصیفات را دارد که این توصیفات حد ندارد، حدّ و مرز نمیشناسد.
البتّه این را هم بگوییم نه اینکه صفات متّقین منحصر به این پنج یا شش مورد است. نه، آنها را هم نمیخواهیم بگوییم. بلکه این کلیّاتی از توصیف متّقین است و سرآمد همهی اوصاف متّقین ایمان به غیب، خود ایمان، بعد هم ایمان به غیب که حضرت صاحب الزّمان باشد، بعد اقامهی صلاه که همه اینها دوام دارد، همه باب مضارع است. یعنی همهی آنها دلالت بر ملکه بودن و دوام میکند. استمرار دارد. «یُؤْمِنُونَ»[۱۰] یعنی همیشه ایمان دارند. همیشه ایمان پروری میکنند. همیشه اقامهی صلاه میکنند، همیشه انفاق میکنند. در آیات دیگر در بحث انفاق عرض کردیم که فرمودند: «فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[۱۱] یعنی در داشتنیها و نداشتنیها، در آن وقتی که دست تنگ است، در آن وقتی که دست او باز است. در پولداریها و بیپولیها، همیشه باید انفاق کند.
حالا مراتب انفاق در واجب النّفقه و غیر واجب النّفقه به تفصیل گفتیم. همهی این مطالب پیرامون صیغهی باب افعال است تا میرسیم اینجا که میفرماید: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»[۱۲] این باز باب افعال است. صیغه صفت فعل مضارع است. یعنی این باب و راندن دیگران را هم همیشه به دنبال دارد. امّا نه اینکه بگوییم اینها منحصر است، نه این صفات را بیان کرده است. جای دیگر در قرآن توصیفات دیگری دارد.
امیر المؤمنین در نهج البلاغه توصیفات مفصّل دارد، ولی آنچه که مهم است قرآن آورده است و مهمتر از همهی آنها در صیغهی این بابها است. بابهای مزیدٌ فیه که همه هم باب افعال است. در آیهی بعد همین نکته قابل توجّه است که فرمود: «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۱۳] که مفلح باب افعال است. یعنی فلاح سازی میکند، رستگار سازی میکند و دیگران را به رستگاری میرساند. این مهم است که ما برای دیگران مؤثّر باشیم.
در سورهی مبارکهی مؤمنون در جای خود عرض کردیم که «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون»[۱۴] باب افعال است. آنجا فعل به معنای تحقّق است، آن هم إفلح، باز إفلاح یعنی فلاح سازی، رستگار سازی و اینجا هم «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۱۵] آن وقت این «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» نکتهی جالبی دارد. در اینجا همهی آنچه که در آیات بیان شده است، «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۱۶] بودن قرآن و اینجا هم «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» را و «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۱۷] که در کلمهی «الْمُفْلِحُونَ» این نکته را عرض کردیم.
پس نتیجهی آنچه که در این کلمات آیات سورهی مبارکهی بقره داریم این است که انسان متّقی متّصف به تقوا است و قرآن هادی او است، اینگونه است. ایمان سازی میکند، اقامهی صلاه. اقامهی صلاه یعنی نماز را زنده میدارد، به پا میدارد و حیات میدهد و همچنین انفاق میکند و انفاق هم برای دیگران است. انفاق برای خود معنا ندارد، انفاق به دیگران معنا دارد. باز ایمان «بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» یعنی دیگران را به ایمان به قرآن و ایمان به آنچه که قبل از قرآن و قبل از پیغمبر بوده است میرساند. این نکته که در «بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» است کلمهی «ما» بود که اشاره کردیم. یعنی همهی قرآن را به ایمان میرسانند. همهی «ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» را.
آن وقت در «ما أُنْزِلَ» و «ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» یکی از چیزهایی که جدای از قرآن بین ادیان گذشته مسلّم بوده است، بحث ایمان به صاحب الزّمان و وجود صاحب الزّمان است. آنها مژده داده بودند که مصلح آخر الزّمان میآید که از نسل پیامبر خاتم محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و این مسلّم است که اگر کسی متّقی باشد باید متّصف به «یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» باشد و آن حتماً باید شیعه باشد. آن حتماً باید پیرو صاحب الزّمان و اهل بیت باشد که سیّد اوصیاء حضرت امیر المؤمنین است و خاتم اوصیاء حضرت مهدی منتظر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف). اینها نکاتی است که در خود این کلمات بود.
حالا جدا از روایات و آیاتی که در تفسیر این آیات بیان کردیم، تا به این کلمهی «یُوقِنُونَ» رسیدیم که إنشاءالله مطالبی از روایات باز برای شما بیان میکنیم. بحث ایقان، بحث یقین پروری، باور دادن به دیگران مهم است. باور داشتن خود آدم خوب است، امّا باور دادن امتیاز است. وقتی خود متّقی را بررسی کنیم، در خود تقوا و مادّهی وقایه این است که کاری میکند که خدا از او راضی باشد. معلوم است باور اینها را دارد، ایمان دارد، امّا توصیف به چیزی میکند که در خود کلمهی تقوا توضیح داده نشده است. لذا توصیف میکند و توضیح میدهد.
تمام اینها در این معناها اینطور جلوه پیدا میکند که دیگران را باید به این صفات بپروراند. ایمان پروری به غیب و قرآن و «بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» که در آیات بیان فرموده است و همچنین اقامهی صلاه که در این معنا میتوانیم بگوییم که دیگران را به نمازخوانی وادارد. آنها را به سمت صلاه و اقامهی صلاه بکشاند که در «یُقیمُونَ» است.
در «یُنْفِقُونَ» هم خود او انفاق که میکند و هم دیگران را هم به انفاق میکشاند. یعنی انفاق میکند و انفاق را به دیگران یاد میدهد، انفاق را به دیگران عرضه میکند. این امتیاز بالا میشود.
امتیاز بالای انسان در این موارد به این است که اینها در صیغهی باب افعال استعمال شده است و آن وقت روایات آن را در کلمهی ایقان عرض میکنیم و قابل توجّه است و ما باید روی آن تأمّل بیشتری داشته باشیم.
نکتهای را عرض کردیم که مرحوم آیت الله طیّب (رحمه الله علیه) در اطیب البیان… من خواهش میکنم این تفسیر أطیب البیان را بگیرید و ذیل المیزان مطالعه کنید، فارسی هم است. لذا متن آن برای شما روان است. خیلی زیبا روایات را آورده است، با اهتمام روایات را آورده است. روایات علوی را هم آورده است و روایات نبوی را هم آورده است. نکات جالبی را هم بیان فرموده است. در نکات دقّی در تفسیر هم حاج آقا مصطفی خمینی نکاتی زیبایی را آورده است. اگر تفسیر آن را مطالعه کنید نکات زیادی به دست میآورید. مثل همان بحث حقیقت شرعیه در بحث صلاه که نکتهی آن را بحث کردیم و گفتیم کلمهی صلاه از اوّل برای انبیاء بوده است، به طور مسلّم حضرت آدم اوّلین پیغمبر است و اقامهی صلاه میکرد. لذا استعمال آن در ارکان مخصوصه از اوّل بالوضع بوده است که مرحوم حاج آقا مصطفی این را در تفسیر خود بیان کردند.
در مورد خصوصیّات یقین فرمودند چهار خصوصیّت است. یقین باید چهار خصوصیّت داشته باشید که یقین شود. این در خود مادّهی «یَقَنَ» است.
یکی اینکه یقین باید مسبوق به جهل باشد. مانند عدم و ملکه که در اطلاق که مقدّمات حکمت را در اصول پیاده میکردیم، گفتیم باید مسبوق به عدم باید باشد. اینجا هم میفرماید باید مسبوق به جهل باشد. یعنی انسان ابتدا چیزی را نمیداند، باور هم ندارد، جاهل است، بعد به او میگویند و یاد میگیرد، بعد به اعتقاد بالا میرسد و یقین پیدا میکند. بعد به اعتقاد بالاتر میرسد و یقین پروری میکند و دیگران را هم باور میدهد.
لذا میفرماید اوّلین خصوصیّت یقین این است که مسبوق به جهل باشد. آن وقت اگر هم چیزی مسبوق به جهل بود نمیتوانیم آن را در توصیف خدا بیاوریم. یعنی نمیتوانیم بگوییم خدا یقین دارد. معنا ندارد. چرا؟ چون جهل بر خدا راه ندارد.
دومین خصوصیّت میفرماید یقین باید همراه با جذب و قطع باشد. یعنی آن کسی که باید روی یک چیزی یقین داشته باشد جاذب باشد، قاطع باشد. یعنی شکّ و تردیدی در امر آن نداشته باشد. جذب بر اینکه بخواهد یک کاری کند، جاذب باشد. قطع نسبت به همهی آنچه که تردید دارد. ریب باشد، شک باشد یا هر چیزی، بریده است و به آن چیزی رسیده است که برای او قطعی شده است. آن وقت اگر اینطور باشد باید دقّت کنید که یقین نه به شک، نه به وهم، نه به زعم، به هیچ کدام راه ندارد. کسی که باور دارد فقط راه آن قطع است و هیچ راه دیگری را طی نمیکند.
سومین خصوصیّت این است که کسی که باور پیدا میکند و خود باور را دقّت کنیم، باید مطابقت با واقع داشته باشد. باور و یقین برای آن چیزی است که انسان مسلّم به آن واقع باشد. پس قاطع دو اسم است. قاطعی که جاهل است، قاطعی که عالم است. قطعی که منشأ آن علم است و انسان را به واقع میرساند و قطعی که دور از واقع است. آن جهل مرکّب است. اگر آن جهل مرکّب باشد در یقین راه ندارد. خصوصیّتی که در یقین این است که باید با واقع مطابقت داشته باشد.
چهارمین مورد توجّه و التفات به موضوع است و آن چیزی که باور داشته باشد. یعنی کسی که غفلت داشته باشد، امّا آن را میداند. به این عالم میگویند. امّا یقین و موقن نمیشود. موقن به جایی میگویند که توجّه و التفات داشته باشند، به آنچه که باور دارد متوجّه باشد. اگر متوجّه باشد آن وقت میگویند یقین دارد.
چهارمین خصوصیّت برای کسی که یقین دارد و موقن، این است که نسبت به آنچه که مورد بحث او است باور همراه با توجّه و التفات داشته باشد. بدون توجّه و التفات باور معنا پیدا نمیکند. یعنی اگر ما توجّه نداشته باشیم…
ما چه زمانی قبر را باور داریم؟ وقتی به آن توجّه داشته باشیم، وقتی التفات داشته باشیم. لذا آنجا میگوید «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینَ»[۱۸] و اینجا تعبیر به یقین از مصداق کرده است برای اینکه تا انسان توجّه به مرگ نداشته باشد یقین برای او حاصل نمیشود. یقین به مرگ چه زمانی است؟ وقتی که میمیرد.
این مراتب یقین را هم بیان کردند که مراتب یقین «علم الیقین»، «عین الیقین» و «حقّ الیقین» است. این را در بیانی از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان فرمودهاند و لازم است که آن را کامل توضیح بدهیم که مراتب یقین یک جایی است که انسان علم پیدا میکند، علم الیقین پیدا میکند، عین الیقین پیدا میکند و آن چیزی را که باور دارد میبیند و حقّ الیقین که یعنی در آن قرار میگیرد و آن را حس میکند. این هم مراتب یقین است.
با تعبیری که در بحث ایقان کردیم این فقط مربوط به یقین است، نه مربوط به ایقان. چون انسان باید آن مرحلهی یقین و خصوصیّات یقین و مراتب یقین را داشته باشد تا به مرحلهی ایقان برسد.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۴٫
[۲]– سورهی حجر، آیه ۹۹٫
[۳]– سورهی نساء، آیه ۱۳۶٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۲۱۸؛ سورهی آل عمران، آیه ۱۴۲٫
[۵]– سورهی نساء، آیه ۱۳۶٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۴٫
[۷]– همان، آیه ۳٫
[۸]– همان، آیه ۴٫
[۹]– همان، آیه ۲٫
[۱۰]– همان، آیات ۳ و ۴٫
[۱۱]– سورهی آل عمران، آیه ۱۳۴٫
[۱۲]– سورهی بقره، آیه ۴٫
[۱۳]– همان، آیه ۵٫
[۱۴]– سورهی مؤمنون، آیه ۱٫
[۱۵]– سورهی بقره، آیه ۵٫
[۱۶]– همان، آیه ۲٫
[۱۷]– همان، آیه ۵٫
[۱۸]– سورهی حجر، آیه ۹۹٫
Views: 7
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.