تعبیرات مختلف از کلمهی «نَفَقَ» دورویی صفت بارز فرد منافق
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۲۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیات ۱ تا ۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
پیرامون کلمهی انفاق در سورهی مبارکهی بقره، آیهی «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[۱] توجّهی به کلمهی نفق و انفاق داریم. إنشاءالله این را بررسی کنیم تا بتوانیم مستعملات و معناهای مختلفی که از کلمهی انفاق استعمال شده است بررسی کنیم تا به معنای واقعی انفاق برسیم.
در لسان العرب میفرماید: «نَفَقَ الفرسُ و الدّابهُ و سائر البهائم یَنْفُقُ نُفُوقاً»[۲] که به معنای مردن آنها است. یعنی وقتی آنها از بین میروند به آنها «نَفَق الفرس» میگویند. در استعمالات داریم «نَفَقَ البیع نَفَاقا» وقتی معامله و کار و کاسبی رونق پیدا میکند به آن «نَفَقَ البیع نَفَاقا» میگویند، یعنی کاسبی و کار رونق گرفت و رایج شد. «و نَفَقت السِّلْعه تَنْفُق نَفاقاً» این هم یعنی خرمن کار و کاسبی و چیزی که به عنوان محصول است به دست آمد و فروش رفت. بعد میفرمایند: «و أَنْفَقَها» اگر «أنَفَقَ» باشد یعنی آن را انفاق کردیم. «أَنْفَقَ الرَّجُل»[۳] یعنی هر چه بود داد و چیزی در دست ندارد. «إذا إفتقر (و هو الفقیر)»، او فقیر شد. «و نَفِقَ مالُهُ و دِرْهَمُه و طَعامُه»[۴] یعنی آنها را در راه خدا داد. «نَفِقَ مالَهُ» یعنی مال خود را انفاق کرد و به دیگران داد. اگر گفتیم «نَفِقَ مالُهُ» یعنی مال از بین رفت. وقتی مال را انفاق میکنید آن از بین میرود و تمام میشود. «نَفِقَ مالُهُ» یعنی مال تمام شد. معنای دیگری برای نفق فرمودند یعنی فنا شد، نفق یعنی فناء، یعنی از بین رفت، فانی شد.
«إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ الْإِنْفاقِ»[۵] یعنی «خشیه الفناء» به خاطر ترس از اینکه آن مال از بین برود. انفاق را به معنای فناء گرفتند. یا وقتی در قرآن فرمودند: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ أَی أَنفقوا فی سبیل الله» یعنی مال را در راه خدا خرج کنید، یعنی وقتی خرج کردید از بین میرود. «أَذهبه. و النَّفقه: ما أُنفِقَ» آن وقت میفرماید نفقه یعنی آن چیزی که باید خرج و مخارج و معونهی زندگی کنید که اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و اینها میشود. تمام اینها را میفرماید آن چیزهایی که باید خرج شود و برای زندگی تمام شود. «نَفِدت نِفاقُ القوم و نفَقَاتهم» یعنی از بین رفت. خوراک قوم، یعنی آذوقه و آن چیزی که انبار داشتند «و نفَقَاتهم، بالکسر» از بین رفت.
«إذا نَفَدَت و فَنَیَت» وقتی که آنها از بین میرود و فانی میشود. میخواهد بفرماید «نفق» به معنای فناء و از بین رفتن و خرج شدن است. خود انفاق یعنی همین، یعنی چیزی را، مالی را در راه خدا خرج کنید.
معنای دیگر راجع به «نَفق» و «نَفَقَ» که در باب مُفاعَلَ برود «نافَقَ، یُنافِقُ» آن وقت «منافق» از همین باب است. منافق یعنی دو رو، یعنی کسی که کفر در خود را پوشانده است و دارد ابراز دین میکند، در حالی که با این نفاق و با این پوشش بر کفر، ایمان در جایی نیست، آن را فنا کرده است. از بین برده است.
- هزار چهره و رنگ دارد.
– نه، این تعبیر هزار چهره که دارید میفرمایید نمیدانم، ولی چیزی که ما داریم میگوییم دورویی است. یعنی یک روی آن این است «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ»[۶] که وقتی آن با آدمهای مؤمن ملاقات میکند میگوید «قالُوا آمَنَّا» ما ایمان آوردیم. «وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُم» منافق را به جهتی میگویند که گویا خود را در پوششی از کفر قرار میدهد. مانند بحث اینکه در استعمال داریم «نافَقَ کالیربوع»[۷] موش صحرایی خود را زیر خاک قرار داده است، یک باره ظاهر میشود. لذا این «نافَقَ» به تعبیر در کلمهی منافق استفاده میکنند شاید به این جهت است. «یُقالُ: قَد نَفَقَ بِه وَ نافَق» یعنی او خود را پوشانده بود، یک باره هم از بین رفت، پوشش او یک باره پرید. منافق اینطور است. حرفی که میزند یک باره پرده کنار میرود و افتضاح میشود. منافق اینطور است.
«فَیُقال هکذا یَفعَلُ المُنافق، یَدخُل فِی الإِسلام ثُمَّ یَخرُجُ منه مِن غَیر الوجهِ الَّذی دَخَلَ فیه» خود را در وجه اسلام نشان میدهد و بعد از چهرهای خارج میشود که نشان نمیداد او در آن چهره بود، لذا به او منافق میگویند.
بعد دوباره فرمودند: «وَ مِنهُ إشتِقاقُ المُنافِق فِی الدّین. وَ النِّفاقِ بالکَسر، فعل المنافِق و النِّفاقُ» نفاق چه معنایی دارد؟ «الدُّخول فِی الإِسلام مِن وَجْهٍ و الخروُج عَنهُ مِن آخر» خود را از یک صورتی داخل اسلام میداند و از صورت دیگر خارج میشود. بعد میفرماید: «مشتقٌّ مِن نَافِقَاءِ الیَربوع إسلامیّه» موش صحرایی چطور خود را پنهان کرده است و یکباره از زیر خاک خود را بیرون میکند. منافق هم همینطور است.
– آقای قرائتی میفرمود خانهای که موش صحرایی درست میکند دو راه دارد. یک راهی که او را دنبال میکنند و او فرار میکند. آن راهی که میخواهد فرار کند را با سر خود را باز میکند.
- از قول آقای قرائتی حاج آقا میفرماید موش صحرایی خصوصیّتی دارد و آن این است که دو راه برای لانهی خود دارد، یک راه خروج دارد و یک راه هم دارد که پیدا نیست. وقتی میخواهد خارج شود با حرکتی که میکند سر او به خاک میخورد و راه باز میشود و میرود. کأنّه منافق هم همینور است. ابتدا راه اینکه من با شما هستم و مؤمن هستم را پیش میگیرد و میرود. وقتی یک جای کار دارد خراب میشود از آن راه میرود و خود را به بیراهه میکشاند.
«و هو الَّذی یَسْترُ کُفْره و یَظهَرُ إیمانَه» کفر خود را میپوشاند و ایمان خود را ظاهر میکند. «و إن کانَ أَصلَهُ فِی اللُّغه معروفاً» اگرچه او در اصل لغت معروف است، «یقال: نافَقَ یُنافِق مُنافقهً و نِفاقاً و هُوَ مأْخوذُ مِنَ النّافقاء لا مِنَ النَّفَق و هو السَّرَب الَّذی یَستَتِرُ فیه لَسَترِهِ کُفْرَه» آن کفری که برای مؤمنین دارد میپوشاند، در حالی که کافر است، امّا اظهار اسلام میکند.
«فی حدیث حنظله: نافَقَ حَنْظَلهً أَرادَ أَنَّهُ إذا کان عِندَ النَّبی، صلّى الله علیه و سلم، أخلَصَ و زَهَدَ فی الدُّنیا و إذا خَرَجَ عنه تَرَکَ ما کان علیه و رَغَبَ فیها فکأَنَّهُ نوع منَّ الظّاهر و الباطن ما کان یرضى أَن یُسامِح به نَفسَه و فی الحدیث: أَکثر مُنافِقِی هذه الأُمَّه قُرَّاؤها» البتّه خیلی نمیشود روی اینها طمطراق داشته باشید، ولی خیلیها ظاهر را خیلی زیبا نشان میدهد، خیلی زیبا قرائت قرآن میکنند، امّا به قرآن هیچ عملی نمیکنند. این خیلی مهم است.
در این روایت میفرماید: «أَکثر مُنافِقِی هذه الأُمَّه قُرَّاؤها» که منظور قاریهای قرآن هستند که «رُبَّ تالِ للقرآن و القرآن یَلعَنُه».[۸]
آن وقت اینجا میفرماید: مراد از این نفاق که اینجا به قرّاء میگویند «أَرادَ بِالنِّفاق هاهُنا الرّیاء» این است که ریا میکنند. «لأَنَّ کِلَیهِما إظْهارَ غَیرُ ما فی الباطن» چون آن چیزی که در نفاق است و آن چیزی که در ریا است، اظهار چیزی است که در باطن وجود ندارد. چیزی که در باطن وجود ندارد وقتی اظهار کنیم، این همان نفاق مصطلح میشود.
حالا آن چیزی که مورد دقّت و توجّه قرار بگیرد… ما زیاد نمیخواهیم در این معناها وارد شویم. کلمهی قوم را اگر به یاد داشته باشید، وقتی در قیام داشتیم «یَقُومُونَ»[۹] را بررسی میکردیم گفتیم کلمهی قوم یعنی گروهی که به پا خواستهاند و وجود ظاهری دارند. لذا باید نماز را اقامه کنیم، یعنی به پا داریم. چیزی که اینجا وجود دارد این است که «أنفَقَ» و انفاقی که در اینجا مهم است این است که انسان آنچه را که خداوند به او عنایت فرموده است به منصهی فناء بگذارد، آنها را از بین ببرد، در حالی که آنها را دوست دارد. قرآن میفرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۱۰] در دل خود اینها را دوست دارید، امّا با اینکه دوست دارید عکس منافق عمل میکنید. یعنی آنچه که در باطن تو است که دلبند به ایمان هستید، آنها را برای خدا فنا میکنید و انفاق میکند. آنها را اعطا به دیگران میکنید. لذا به این انفاق میکنید. «یُنْفِقُونَ»[۱۱] یعنی دائماً آن چیزی که خدا به آنها داده است در راه خدا خرج میکنند و از مال خود اخراج میکنند. آن را از آن چیزی که دارند خارج میکنند. مال را دوست دارند.
ارزش انفاق به این است که انسان «مِمَّا تُحِبُّونَ»[۱۲] را انفاق کند. وگرنه اگر «مِمَّا تُحِبُّونَ» نباید انفاق معنا ندارد. یعنی چیزی را که انسان در باطن به آن دلبند است و دوست دارد، آن را میخواهد، امّا ظاهر عمل او این است که دارد آنها را از بین میبرد. البتّه آدم مؤمنی که این عمل را دارد انجام میدهد میداند که اینها از بین نمیرود، بلکه اینها عند الله برای او ذخیره میشود. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۱۳] آن چیزی که نزد خدا است باقی میماند و از بین نمیرود. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد» آن چیزی که نزد ما است فنا میشود.
حالا چرا به این انفاق میگویند؟ چرا این را به این تعبیر معنا کردند؟ به این خاطر که در درون آنچه را که انسان دوست دارد «مِمّا رَزَقَنی الله» آنچه که خدا به من رزق داده است که خدا میفرماید: «مِمَّا رَزَقْناکُم»[۱۴] آنچه که خدا به ما رزق داده است را دوست داریم. حالا ما همانها در راه خدا «أنفَدَ» یعنی آنها را از بین میبریم، آنها را خرج میکنیم. یعنی چیزی که در درون ما است دوست داشتن آن و وابستگی به آن است، ولی برای خدا انفاق میکنیم. حالا چه انفاق در واجبات و چه انفاق در مستحبّات. به هر حال ما دلبند هستیم، امّا انفاق میکنیم.
چون انفاق کردیم این از این کلمهی «ن» و «ف» و «ق» استعمال شده است که مثل همان معنایی است که برای منافق مصطلح عرض کردیم. یعنی منافق آن چیزی را که در باطن دوست دارد برای خود نگه داشته است که کفر باشد و پوششی برای آن قرار داده است، در حالی که اسلام و دینداری را اظهار میکند که هیچ کدام را در وجود خود ندارد. پس چیزی که ندارد در واقع دارد اظهار میکند، امّا چیزی که دارد را میپوشاند.
امّا کسی که مؤمن و متّقی است آن چیزی که در باطن دوست میدارد خرج و انفاق میکند. در حالی که اگر به حال طبیعی باشد از این نظر که امر خدا و رضایت حضرت حق نباشد این مالها را دوست دارد و دوست ندارد آنها از بین بروند. اگر کسی به مال دقّت کند به آن تعلّق دارد، به آن علاقه دارد، امّا چون برای خدا است آنها را برعکس آن چیزی که در دل او است عمل میکند. یعنی آنها را دوست دارد، امّا آنها را برای خدا خرج میکند. لذا آنها را انفاق میگویند.
انفاق در راه خدا سخت است. حتّی در واجبات سخت است. امّا اگر خدا یک سریرهای به انسان بدهد که آن چیزی را که خدا فرموده است عمل کند مورد علاقهی انسان باشد. حالا دیگر برای او سخت نیست. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۱۵] شامل همینها هم میشود که انسان وقتی میخواهد مال و جان خود را در راه خدا بدهد آسان میدهد، برای او سخت نیست. مال خرج کردن برای کسی سخت میشود که انگیزهی الهی نداشته باشد. وقتی انگیزهی الهی داشته باشد، نه اینکه ضرر نمیکند، نه اینکه اخراج بعضی از اموال به ضرر او حساب نمیشود و آن را ضرر برای خود حساب نمیکند، بلکه عین نفع برای خود میداند و عین آن چیزی که خدا در دل او قرار داده است که کسب رضایت حضرت حق باشد. لذا آنها «مِمَّا رَزَقْناهُم»[۱۶] از آنچه که خدا به آنها رزق داده است «یُنْفِقُونَ» همیشه انفاق میکنند، دائماً دارند انفاق میکنند. در سورهی مبارکهی آل عمران داریم «الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[۱۷] حتّی در تنگدستیها هم انفاق میکند. کسی که انفاق میکند همیشه انفاق دنبال او است. لذا «یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ».
- اینکه فرمودید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».[۱۸]
– این معرفت میخواهد.
– هرچه انفاق کنید نزد خدا باقی میماند.
– بله. اگر انسان معرفت داشته باشد بر اینکه «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» آن وقت انسان را ممحّض و راسخ بر این میکند که در راه خدا انفاق کند که انفاق باعث میشود آن چیزی را که دارید از بین نرود. شما فنا میکنید، امّا فنای شما ظاهر این دنیا است. در آن دنیا برای شما باقی میماند. از رسول اکرم سؤال کردند که چرا همهی قربانی را به مردم دادید و همه را انفاق کردید و یک پاچهی قربانی را برای ما گذاشتید؟ حضرت فرمودند: نه، همه را برای خود باقی گذاشتم و همین یک پاچهی قربانی را انفاق نکردم، یعنی از بین نبردم. آن چیزی که نزد خدا رفت «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» باقی میماند و بقاء دارد. هر چه نزد خدا باقی ماند به درد ما خواهد خورد. آنچه را که در این دنیا از بین بردیم روز آخرت بازخواست دارد. اگر حلال باشد حساب و کتاب دارد و حرام باشد عقاب دارد.
«وَ صَلِّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدِ وَ آلِ مُحَمَّد»
منابع و مآخذ
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۲]– لسان العرب، ج ۱۰، ص ۳۵۷٫
[۳]– همان، ص ۳۵۸٫
[۴]– تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۱۳، ص ۴۶۳٫
[۵]– لسان العرب، ج ۱۰، ص ۳۵۸٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۱۴٫
[۷]– لسان العرب، ج ۱۰، ص ۳۵۹٫
[۸]– شرح مصباح الشریعه / ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص ۱۱۶٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۲۷۵٫
[۱۰]– سورهی آل عمران، آیه ۹۲٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۱۲]– سورهی آل عمران، آیه ۹۲٫
[۱۳]– سورهی نحل، آیه ۹۶٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۲۵۴٫
[۱۵]– سورهی فرقان، آیه ۶۳٫
[۱۶]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۱۷]– سورهی آل عمران، آیه ۱۳۴٫
[۱۸]– سورهی نحل، آیه ۹۶٫
بازدیدها: 3
فهرست مطالب
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.