تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۲۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه سوم و چهارم
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
در آیهی شریفهی: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۱] در کلمهی صلاه بحث میکردیم. فرمودند: وضع اوّلی صلاه بر معنای دعا بوده است و در ارکان مخصوصه، معنای حقیقت شرعی پیدا کرده است.
نکتهای را که در شروع این جلسه خدمت شما عرض میکنم آنچه که به نظر این حقیر رسیده است، این است که اگر آنچه که بین کلمهی دعا و سؤال را فرق میگذارد، دقّت بکنید اگر همان را لحاظ بکنیم و بگوییم: دعا به معنای دعوت است و در واقع داعی غیر از سائل است، اینجا هم اگر صلاه به معنای دعا باشد، مصلّی همان داعی است، به خود ارکان مخصوصه هم این معنا حقیقت پیدا میکند.
لذا بحث اینکه آیا اصلاً این صلاه را که ادّعا شده است که وضع در کلمهی دعا به آن معنای مصطلح سؤال شده است، اشتباه است و آنچه که مسلّم است به معنای دعای به معنای لغوی که دعوت باشد، است و خود صلاتی که ارکان مخصوصه است و همان اعمالی است که ما فارسی زبانها به آن نماز میگوییم، آن همان دعا است. یعنی خود نماز خواندن دعوت به سوی حق است، داعی الله شدن است. لذا این را عرض کردیم که روی آن فکر بشود تا بتوانیم إنشاءالله نتیجهای بگیریم. چون که خود اقامهی صلاه دعوت کردن است، داعی الله شدن است. لذا اگر به معنای دعا هم وضع شده باشد، نماز مصطلح متناسب با احکام مخصوصه و ارکان مخصوصه است.
یک بحث هم داریم که آیا قبل از اسلام مگر نماز نبوده است؟ بله بوده است. قبل از اسلام هم نماز بوده است. شاید شکل و ارکان و اعمال نماز یک مقدار فرق میکرده است و الّا نماز بوده است. پس نتیجه میگیریم که از حضرت آدم ابو البشر تا الآن نماز به پا داشته میشده است، شکل نماز فرق میکرد. لذا شاید وضع این صلاه را هم که برای این ارکان گذاشتند، از اوّل همین گونه بوده است.
گرچه این را مشهور ادّعا کردهاند و بیان میکنند که صلاه در اینجا به معنای دعا است و آنچه که در ذهن ما بوده است. دعای به معنای سؤال است و لذا وقتی خود کلمهی صلاه را میآیند معنا میکنند مثلاً «یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ»[۲] وقتی میگویند: صلوات خدا، یعنی رحمت فرستادن خدا و صلوات ملائکه و جن و انس یعنی طلب مغفرت و دعا.
اینجا دعا و استغفار که فرمودند به چه معنا است؟ اگر به معنای لغوی آن باشد، حرف ما درست میشود امّا اگر دعای به معنای سؤال باشد که آیا سؤال مثل استغفار باشد و امثال اینها، خیلی نمیشود آنها را در بحث وضع این کلمات درست بکنیم. چون مادهی خود کلمهی استغفار «غَفَرَ» است، غفران است و در باب استفعال که رفته است، خیلی با این کلمهای که صلّی است یا «صلَّ» -که اصل آن است- متناسب نیست.
آنچه که به نظر رسید روی آن یک مقدار دقّت بکنیم و مطالعه بکنیم حرفی من فکر میکنم زدن این حرف در اینجا مناسب است و نتیجه گرفتن آن قریب به این مطلب است.
ما این بحث را یک مقدار در لسان العرب دنبال میکنیم که ببینیم به چه نتیجهی بهتری از مستعملات کلمهی صلاه در سیق مختلف از قرآن و روایات میتوانیم برسیم.
اگر این نکتهای که من امروز عرض کردم را دقّت بکنید، فکر میکنم حرف به جایی باشد و حتّی حرف نویی در کار باشد که صلاتی که عربها به معنا دعا وضع کردند، این دعا به چه معنایی است؟ آیا دعای به معنای لغوی است یا دعای به معنای سؤال است که مسلّم دعای به معنای لغوی است. شاهد این مطلب هم این است که تمام دعاها و مسئلتهایی که ما داریم، همهی دعاها پیرامون دعوت الهی است و خواهان بودن خدا است امّا سؤالات همه با کلمهی «أسالک» و «نَسئلک» و امثال اینها استعمال شده است.
بعد میفرماید: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلِّی یَرْحَمُ، و ملائکتُه یَدْعونَ لِلمُسلمین وَ المُسلِمات»[۳]، «یَدْعونَ» ملائکه و آنچه که در تحت امر ذات اقدس ربوبی هستند و هیچ نافرمانی هم نمیکنند، «یَدْعونَ لِلمُسلمین وَ المُسلِمات». اگر خواستیم بگوییم: «یصلون للمسلمین و المسلمات» این «یَدعونَ» یعنی اینها داعی الله هستند. آنها همیشه مردم را به سوی خدا دعوت میکنند.
«وَ مِنَ الصَّلاه بِمعنى الإستِغفار» و کلمهی صلاه به معنای استغفار فرمودند که «أَنَّها قالت یا رسولَ الله، إذا مُتْنا صَلَّى لَنا» که این در این روایت آمده است و منظور بحث استغفار است. بعد داریم: «وَ أَمَّا قُولهُ تَعالى: أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ».
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که فرمودند -در مطالبی که روز گذشته عرض کردیم- صلوات از طرف خدا به معنای رحمت است. در اینجا «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ» اگر صلوات بوده است و صلوات و صلاه به معنای رحمت است، پس چرا دوباره رحمت را آورده است؟ پس معلوم است که این معنایی که اینجا وجود دارد، فرق میکند.
- از باب تأکید نیست؟
– اگر از باب تأکید بود، (واو) را نمیآورد، عطف آورده است. «صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ» این دو چیز است، یعنی صلواتی که حالا جمع صلاه است، آن وقت «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»، «وَ رَحْمَهٌ» عطف به صلوات است. اینجا میفرماید: «فَمعنى الصَّلَوَات هَاهُنا الثَّناءُ عَلیهم مِنَ الله» خوب اینطور گفتند امّا خیلی برای ما مدلّل و مستند نیست.
بعد میفرمایند: «الصَّلاهُ من اللهِ رحمهٌ، وَ منَ المَخلوقینَ المَلائکهِ و الإِنْسِ و الجِنِّ: القیامُ وَ الرُّکوعُ وَ السُّجودُ و الدُّعاءُ و التَّسبیحُ» میفرمایند: و صلاه از خداوند رحمت است و از مخلوقین، ملائکه انس و جن، عبارت بیان از قیام، رکوع، سجود، دعا و تسبیح است که این نکته اشارهی به همان مطلبی است که ما خدمت شما عرض کردیم. شاید از این مطلب بتوانیم آن را استشمام بکنیم.
بعد میفرماید: صلاه مثلاً پرندگان و حیوانات و اینها «التَّسبیح» که نماز آنها تسبیح است که آن را داریم: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۴]. بعد میفرمایند: «الأَصلُ فِی الصَّلاهِ اللُّزوم» میفرماید: اصل در نماز لازم بودن آن است. بعد میفرماید: «یُقالُ: قَد صَلِیَ و اصْطَلَى إذا لَزِمَ» یعنی آنها باید نماز بخوانند، صلاه را، وقتی بر آنها واجب بشود به جا بیاورند. این در استعمالی است که یکی از علما اینطور بیان فرموده است.
مثلاً ازهری میفرماید: «و القولُ عندی هو الأَوّل،» که «إنَّما الصَّلاهُ لُزومُ ما فرَضَ اللهُ تعالى» این است و جز این نیست که صلاه لزوم آن چیزی است که آن را خداوند تبارک و تعالی واجب فرموده است «وَ الصَّلاهُ مِن أَعظمِ الفَرْض» میفرماید: و صلاه از اعاظم فریضهها است. «الَّذی أُمِرَ بلُزومِه.» به طوری که به لزوم و وجوب آن امر شده است.
این نکته را عرض بکنیم، یکی از چیزها و موادی که ظهور در وجوب دارد، کلمهی «لَزِمَ» است. در استعمالات هم که آورده است، ۱۱ چیز است که پنج مورد از آنها مواد است و شش مورد از آنها غیر مواد است، هیئات هستند که از آنها وجوب فهمیده میشود، به عبارت دیگر آنها ظهور در وجوب دارند، یکی از آن مواد «لَزِمَ» است، «فَرضَ»، «وَجبَ»، «کَتبَ»، «امرَ» اینها موادی است که ظهور در وجوب دارند.
امر حاضر، امر غایب، خبر در مقام انشاء، «عَلیکَ» از اسماء افعال، «علی» ضرریّه و لام نفعیّه؛ این هم هیئاتی هستند که ظهور در وجوب دارند. لذا از این کلمهی «لَزِمَ» که در اینجا ازهری بیان میکند و لزوم «ما فرض الله».. لزوم یعنی وجوب، ما فرض الله باز یعنی «ما وجب الله»، که «وَجَبَ» و «فَرَضَ» هر دو ظهور در وجود پیدا میکند. این نکتهای است که باید در تفقّه و فقه داشته باشیم و این که ما میتوانیم از آیات و روایات وجوب را به دست بیاوریم، این ۱۱ چیزی بود که عرض کردیم.
(صلاه) اعظم فرائض است. اعظم فرائض یعنی بزرگترین با عظمتترین است. آن که «الصَّلَاهُ عَمُودُ الدِّینِ»[۵] داشتیم که معروف و مشهور است. اینکه شما فرمودید امر غایب است، امر حاضر همان است که فعلهای مضارع مخاطب و مخاطبه را به صورت امر در میآوریم.
- این چه وجوبی دارد؟
– ظهور در وجوب دارد.
دو مبنا در ظهور داریم. یک مبنا وقتی میگوییم: ظهور در وجوب دارد یا ظهور در حرمت دارد یا ظهور در ترخیص دارد، ظهور به معنای متفاهم عرفی است که معروف و مشهور علما این مبنا را قبول دارند. بعضیها هم گفتند: «قالبیه اللفظ للمعنی» یعنی این لفظ مثلاً امر حاضر، بر وجود قالب است، از آن وجوب فهمیده میشود. امّا آنچه که معروف است، متفاهم عرفی، این را ظهور میگویند.
ظهور در آن احتمال خلاف میرود. یعنی اینطور هم نیست که صد درصد بر وجوب دلالت بکند. ظهور در وجوب دارد، یعنی احتمال این را دارد که واجب هم نباشد، احتمال خلاف در آن میرود. یک وقت میگوییم: نص صریح در وجوب و نصّ در وجوب است، آن فرق میکند امّا در اینجا ظهور که میگوییم، یعنی ظاهر متفاهم عرفی است، «قالبیه اللفظ للمعنی» است، از این امر حاضر شما وجوب را میفهمید. آن وقت در صورت اطلاق است که اینها… این را در مباحث الفاظ اصول خواندیم. اطلاق الصّیغه مثلاً در امر، اطلاق الصّیغه و مثلاً وجوب عینی یا وجوب تعیینی و امثال اینها که این بحثها جای خود را دارد.
حالا اینجا هم فرمودند: «وَ الصَّلاهُ: واحدهُ الصَّلَواتِ المَفْروضهِ»[۶] کلمهی صلاه مفرد صلواتی است که واجب شده است، فریضهها هستند. «وَ هُوَ اسمٌ یوضَعُ مَوْضِع المَصْدر» میفرماید: در اینجا کلمهی صلاه اسم است که به جای مصدر قرار گرفته است. یعنی «تَقولُ: صَلَّیْتُ صلاهً» این صلاهً» میفرماید اسمی است که آن را به جای مصدر آ استعمال کردند. «وَ لا تَقُلْ تَصْلِیهً» یعنی «صَلیَّتَ» و «تَصلیَّهً» هم نگفته است. آن هم معمول است. معمولاً اسم مصدر استعمال میشود، اینجا اگر اسم هم است، استعمال آن درست است.
بعد میفرماید: «وَ هِی العِبادهُ المَخصوصهُ» آن عبادت مخصوصه است «و أَصلُها الدُّعاءُ فِی اللُّغه» میفرماید: اصل صلاه در لغت کلمهی «الدُّعاء» است. «فَسُمِّیت بِبعضِ أَجزائِها» که این درست نیست. کلّ صلاه به معنای دعای لغوی است. امّا «بِبعضِ أَجزائِها» منظور سؤالها است. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[۷] و اینها را میخواهد بگوید یا «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» که در نماز گفته شدهاست. اینها برای ما دلیلیّت و مدلّل نمیشود.
- بحث صلوات و رحمت
- آن هم عرض کردیم که فرمودند: صلاه من الله رحمه است آن وقت در آن آیه که فرمود: «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ»[۸] این صلوات اگر به معنای رحمت باشد، چرا دوباره «وَ رَحْمَهٌ» اورده شده است؟ این جای بحث دارد. حالا فعلاً طرح سؤال کردیم.
– یکی نیست. صلاه از طرف خدا فرمودند رحمت است، صلاه از طرف غیر خدا را فرمودند عبارت است از دعا و استغفار. بهترین بیان این است که صلاه خدا رحمت است، صلاه من غیر خدا طلب رحمت است.
حرفی که ما اوّل بحث زدیم این بود: اگر کلمهی صلاه را بخواهیم به معنای لغوی آن که دعا بود، معنا بکنیم که صلاه به معنای دعوت باشد، آن وقت کلّ نماز دعوت است. یعنی همهی نماز، آنچه که انسان انجام میدهد داعی الله میشود، یعنی خواهان شدن خدا میشود. حالا یا انسان خود را به سمت و سوی خدا میبرد یا حتّی دیگران را به سمت و سوی خدا میکشاند. داعی الله شدن یعنی این. خداخواهی. اگر خداخواهی باشد، این معنای زیباتری دارد.
«وَ هی العِبادهُ المَخصوصهُ، وَ أَصلُها الدُّعاءُ فِی اللُّغه فَسُمِّیت ببعضِ أَجزائِها، وَ قیلَ: أَصلُها فِی اللُّغهِ التَّعظیم»[۹] میفرماید: و یک قولی که دلیلی ندارد و ضعف است، اینطور گفته است: -به عنوان یک احتمال بیان شده است- که اصل صلاه یعنی تعظیم خداوند تبارک و تعالی که البتّه این در ماهیت صلاه وجود دارد. شاهد آن هم همان: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» است که بیان عظمت خدا را در آن بیان کرده است، علاوه بر اینکه در تک تک کلماتی که در قرآن بیان میشود، عظمت خدا را بیان میکنیم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[۱۰] تخصیصی که حمد و جنس حمد را بر خدا دادیم، تعظیم خداوند است.
میفرماید: «و سُمِّیتِ الصَّلاهُ المَخصوصه صَلاهً لِما فِیها مِن تَعظیمِ الرَّبِّ تعالى … وَ قُولهُ فِی التَّشهُد: الصَّلواتُ لله أَی الأَدْعِیهُ الَّتی یُرادُ بها تَعظیمُ اللهِ هُوَ مُسَتحِقُّها لا تَلِیقُ بأَحدٍ سواه»[۱۱] این تعظیمی که ما در نماز داریم، سجدهای که میکنیم، رکوعی که میکنیم، همهی آنچه که در نماز وجود دارد، برای تعظیم حضرت حق است که هیچ کسی غیر از حضرت حق لیاقت و لایق آن نیست و نمیتوانیم آنها را بر کسی دیگر بیاوریم.
«وَ أَمّا قُولنا: اللُّهمَّ صلِّ على محمدٍ» صلواتی که میفرستیم، این کلمهی صلّ چه میشود؟ «فَمعناهُ عَظِّمْه فی الدُّنیا بإعلاءِ ذِکرِهِ و إظْهارِ دعْوَتِه و إبقاءِ شَریعتِه» که همهی اینها منتسب به خود خدا میشود. یعنی اگر ما برای حضرت پیامبر تعالی قائل بشویم و اظهار دعوت و ابقای شریعت او را میخواهیم، برای خدا است، همهی آنها در راستای داعی الله شدن است. چون خود پیامبر (صلوات الله علیه) و ائمّهی معصومین (صلوات الله علیهم أجمعین) دعاه لله بودند، همهی آنها داعی به سوی خدا هستند.
شما دارید معنای فارسی را میگویید، ما داریم حقایق استعمالی آن را در زبان عربی بیان میکنیم که معناهای کاملی دارد. واقعاً خیلی از واژههای عربی در زبان فارسی عدل ندارد.
- درود یعنی چه؟
- اگر بخواهیم درود را به رحمت معنا بکنیم یک حرف دیگر است. درود یعنی چیزی را ستایش کردن، ثنا کردن در فارسی بالاخره یک واژهی خاصّ خود را دارد. امّا در عربی آن معنای کاملی که مثلاً در «صلّ» است، واژهی فارسی آن را شما درود معنا بکنید یا نکنید… به قول شهید بزرگوار علّامهی مطهری در کلمهی «الرّحمن» و «الرّحیم» بحث میکند، میگوید: به این نتیجه رسیدم که این به نام اللّهی که رحمان و رحیم است. ما الله را چطور معنا بکنیم؟ کلمهی الله، کلمهای است که مستجمع تمام صفات جمالیّه و کمالیّه است. چه واژهای برای «الرّحمن» و «الرّحیم» بیاوریم که معادل با فارسی آن بشود؟ این خیلی مهم است. لذا میفرماید: بهترین معنایی که به فارسی میتوانیم بگوییم این است: به نام اللّهی که رحمان و رحیم است چون چیزی نداریم که معادل کلمهی رحمان باشد. اگر بخواهیم خیلی باید بسط بدهیم. ما با یک کلمه نمیتوانیم معنای کلمات رحمان و رحیم را ترجمه بکنیم.
بعد میفرماید: «وَ فِی الآخره بتَشْفِیعهِ فی أُمَّتهِ و تضعیفِ أَجْرهِ و مَثُوبَتهِ»[۱۲] این هم برای آخرت او میشود که إنشاءالله آنها در روز قیامت شفیع و دستگیر برای امّت بشوند.
«وَ قیلَ: المعنى لمَّا أَمَرَنا اللهُ سُبحانهُ بِالصَّلاهِ عَلیه وَ لَم نَبْلُغ قَدْرَ الواجبِ من ذلک أَحَلْناهُ على اللهِ وَ قُلنا: اللَّهمَّ صلِّ أَنتَ على محمدٍ، لأَنکَ أَعْلَمُ بما یَلیقُ به وَ هذا الدُّعاءُ قد اختُلِفَ فیه هل یجوزُ إطلاقُه على غیر النَّبیِّ، (صلى الله علیه و سلّم)، أَم لا، و الصَّحیحُ أَنَّهُ خاصٌّ له» میفرماید: این خاص است. حرف این است که آیا کلمهی صلاه که «اللَّهُمَّ صلّ» داریم، مخصوص پیامبر است یا میشود آن را بر دیگران هم فرستاد؟ میفرماید: صحیح این است که «خاصٌّ له» آن خاص پیامبر است. «وَ لا یُقالُ لِغیرهِ» نمیشود آن را برای دیگران گفت. خیلی از الفاظ تخصیص به افراد دارند. «علیکم» چه کسانی هستند؟
- مؤمنان حقیقی.
- اگر مخاطبین را در قرآن توجّه بکنید، مفرد مخاطب که در قرآن وجود دارد –به غیر از قصص آنچه که مسلّم است بر خود پیامبر است. مثل قلاقل قرآن. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»[۱۳] این «قُل» به چه کسی خطاب میکند؟ به پیغمبر. «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ»[۱۴] خطاب به پیغمبر است.
میفرماید: «وَ قالَ الخِطابی: الصَّلاهُ التی بِمعنى التَّعظیمَ وَ التَّکریم لا تُقالُ لِغیرهِ»[۱۵] این چون معنای تعظیم و تکریم است، برای غیر پیامبر گفته نمیشود.
«وَ الَّتی بِمعنى الدُّعاء وَ التَّبریک تُقالُ لِغیرهِ» اگر به معنای طلب برکت و امثال اینها باشد، برای غیر هم میگویند. «وَ منهُ اللهم صَلِّ على آلِ أَبی أَوْفَى» که در آن روایت داریم که خود حضرت فرمودند. اینجا به معنای خواستن برکت و ترحّم به آنها است. «وَ قیلِ فیهِ: إنَّ هذا خاصٌّ له، وَ لکَّنهُ هُوَ آثَرَ بهِ غیرَه وَ أَمّا سِواهُ فَلا یَجوزُ لهُ أَن یَخُصَّ بهِ أَحداً» صلاه به معنای دعا و به معنای خاصّ خود فقط مخصوص پیغمبر است امّا آنجایی که به معنای عام بگیریم، دیگر معنای غیر حقیقی میشود، برای غیر پیامبر هم استعمال خواهد داشت.
منابع و مآخذ
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۲]– سورهی احزاب، آیه ۵۶٫
[۳]– لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۶۵٫
[۴]– سورهی جمعه، آیه ۱ و سورهی تغابن، آیه ۱٫
[۵]– الأمالی (للطوسی)، ص ۵۲۹٫
[۶]– لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۶۵٫
[۷]– سورهی فاتحه،آیه ۶٫
[۸]– سورهی بقره، آیه ۱۵۷٫
[۹]– لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۶۶٫
[۱۰]– سورهی فاتحه، آیه ۱٫
[۱۱]– لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۶۶٫
[۱۲]– لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۶۶٫
[۱۳]– سورهی ناس، آیه ۱٫
[۱۴]– سورهی آل عمران، آیه ۲۶٫
[۱۵]– لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۶۶٫
TafsirRezvan_02_1_5_021.mp3
بازدیدها: 2
فهرست مطالب
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.