الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
مطلب بعدی راجع به صفات اهل ایمان است که چند صفات را از قرآن عرض میکنیم و مفصّل آن را به جای خود واگذار میکنیم. چند روایت هم از روایاتی که از پیامبر و امیر المؤمنین است، إنشاءالله عرض میکنیم؛ چون که بحث ایمان و کلمهی ایمان بسیار مبتلابه ما است، به همین جهت با دقّت بیشتری میخواهیم وارد شویم و ادامه دهیم، نمیخواهیم اطالهی سخن شود ولی برای اینکه کاملاً مطلب جا بیفتد و شما بتوانید استفاده کنید، یک مقداری حوصله به خرج بدهید تا نکات خوبی را از آن به دست بیاوریم.
مؤمنین مفلح هستند
صفات اهل ایمان که منظور همان ایمانی است که روز گذشته عرض کردیم به معنای تصدیق و به معنای توثیق و به معنای تأمین است. (ایمان به معنای خاص) صفت اوّل در سورهی مبارکهی مؤمنون آورده است که میفرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم * قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۱] اوّلین صفت این است که آنها مفلح هستند، «قَدْ أَفْلَحَ» همان کلمهی «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۲] است یعنی آنها فلاحسازی میکنند، رستگارسازی میکنند، دیگران را به فلاح میرسانند. مفلح باب افعال یعنی دیگران را به رستگاری میرسانند.
ثمر داشتن ایمان انسان مؤمن بر دیگران
نکات جالبی در کلمهی ایمان است که ایمان -آن صفت خاصّی که در وجود انسان است- برای دیگران ثمر دارد. چون که در استعمالات صیغی که در باب توصیف مؤمن و ایمان بحث شده است، همه از باب افعال است. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۳]باب افعال است.
اولویت قرار دادن رستگاری دیگران در مؤمنان
حتّی «یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» همه از این جهت است که به دیگران برسند. یعنی به افراد غیر خود آدم سرایت میکند. یعنی برای خود آدم آن صفات وجود دارد و مفروغ عنه است و به طریق اولویت است. وقتی کسی که دیگران را به رستگاری برساند خود به طریق اولی است.
خشوع در نماز
دومین صفت را میفرماید: «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۴]خاشع در نماز یک صفت بسیار خاصّی برای مصلّی است. قبل از آن داشتیم آن جایی که میخواست تقوا را معنا کند و متّقین را توثیق کند که «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۵]اینجا میفرماید: «فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۶] بعد خاشعون هم اینجا اسم فاعل به معنای صفت مشبه است، معنای ثبوت صفت و وصف در ذات را دلالت دارد. لذا آن را وصف آورده است «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ». حالا «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» اگر حد خاشعونی که مقدّم داشته میشد، حداقل بحث تأکید را دارد، اگر نگوییم از آن حصر فهمیده میشود.
اعراض مؤمنین از کارهای لغو دیگران
«وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[۷] البتّه اگر بخواهیم ما این صفات را از قرآن کلمه به کلمه دنبال کنیم نمیشود، موقعیّت نیست و اطالهی سخن میشود. آیاتی که میآوریم فقط میخواهیم به خواص و خصوصیّات مؤمنین اشاره کنیم. لذا نمیخواهیم خیلی آنها را توضیح بدهیم. فقط اشاره میکنیم و میگذریم تا إنشاءالله در جای خود هر وقت به آیات رسیدیم مفصّل بررسی کنیم.
«وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» بحث «مُعْرِضُونَ» هم باب افعال است، «مُعرِض»، «أَعرَضَ»، «یُعرِضُ»، «أعراض»، «مُعْرِضُونَ» یعنی از کارهای لغو دیگران اعراض و دوری میکنند.
اولویت قرار دادن مؤمنان
از لغو دیگران در اعراض به گناه
به عبارت دیگر بگوییم اینکه دیگران را از لغو دور میکنند، پس اعراض کردن خود آنها هم است، دیگران هم از لغو آنها معرض هستند یعنی آنها را از لغو اعراض میکنند. بعد که معنای تأبیه میدهد این احتمال هم است که دیگران را هم از لغویات دور میکنند. حالا اگر کسی بپرسد بحث گناه و بحث معصیت است، به طریق اولویت میشود. کسی که خودش لغو را اعراض کند، دیگران را هم اعراض بدهد و دور کند، مسلّم است که از حرام و غیبت و تهمت و این حرفها به طریق اولویت میشود، به مفهوم اولویت میشود که حالا این کلمهی معرض باز از نظر آدرس و صیغه و معنا این را میرساند.
پرداخت زکات از سوی مؤمنان
صفت بعدی «وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ»[۸] آنها انجام دهنده… باز فاعل آورده که دلالت بر ثبوت وصف در موصوف است یا در ذات است. یعنی آنها همیشه این زکات را میدهند، حالا زکات اعم از زکات مال و غیر مال است. یک وقت شما باید وقت بگذارید، بروید حرف بزنید، آبرو بگذارید، ریش گرو بگذارید اینها زکات است.
زکات یعنی اولویت
وقت گذاشتن خود برای دیگران
یک زن و شوهر با هم مشکل دارند، دو شریک با هم دعوا دارند، یک خانواده سر ارث دعوا دارند، میرود برای آنها وقت میگذرد، این زکات میشود. زکات وقت خود را، زکات آن اصلاحگری که در وجود او است را برای دیگران خرج میکند. حالا مال هم به طریق اولویت است. یعنی اگر شما زکات آنگونهای نسبت به زبان، عِرض و آبرو و وجود و همه چیز میدهید برای مال که چیزی نیست، ارزش مال که کمتر است. لذا اگر مال هم داشته باشید زکات آن را میدهید، حالا چه زکات واجب حساب کنید چه زکات مستحب.
حفظ کردن مؤمنان از مبتلا نشدن به گناه
«وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[۹]آنها خود را حفظ میکنند. بحث «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» نکتهی بسیار قابل توجّهی است که انسان باید برای بحث ناموسی خود خیلی مواظب باشد. یعنی هر کسی ناموس خود است، لذا باید خود را حفظ کند، نباید خود را به هر گناهی آلوده کند، خصوصاً در مسائل اخلاقی یا در مسائل ناموسی این نکتهی بسیار مهمی است.
حفظ کردن آدمی از شهوت و شکم سیری
به قول یکی از اساتید ما همیشه توصیه میکرد، میگفت طلبهها! شکم خود را و فرج خود را و شهوت خود را از گناه حفظ کنید. اگر ما بتوانیم شکم را از هر لقمهای پر نکنیم، راحت هر چیزی به ما دادند نخوریم. یک کلیپی بود که میگفت دلایلی که برای چاقی تحقیق شده است یک سری خوردنهای بیجا است. مثلاً میگویند این را بخورید دیگر نمیتوانید پیدا کنید، یا میگویند مال مفت است بخورید، یا میگویند حالا عروسی است بخورید، حالا فلان مناسبت است، جشن است، تولّد ائمّه است بخورید، در این شرایط است که چاق میشوید. این مهم است که باید شکم را حفظ کرد.
حفظ آبرو در برابر عوام مردم
یک نکتهای است بعضی جلسات که من حضور داشتم مثلاً مسئولین و بزرگان، مقام معظّم رهبری به اصفهان تشریف آورده بودند یا ریاست جمهوری هر عصری میآمدند، بعضی مواقع چون ما دعوت بودیم میرفتیم شرکت میکردیم، نحوهی بعضی از سر سفره نشستنهای ما طلبهها خیلی زننده بود، مواظب باشید. یک زمان با هم هستیم باید مراعات شود، امّا اگر عوام باشند و مردم باشند روی ما خیلی حساب باز میکنند (باید بیشتر مراعات کنیم)، اگر ببینند ما با ولع و دو دستی و دو لپی میخوریم، کار خیلی زننده میشود. به هر حال بعضی از عوام روی ما خیلی حساب باز میکنند.
حساس بودن نقش طلبهها در جامعه
یک بنده خدایی بود، میگفت قبل از انقلاب که ما جوان بودیم و چیزی نمیفهمیدیم، وقتی انقلاب شد و امام آمد و پیروز شدند، میگفت من پیش خود تصوّر میکردم که اصلاً آخوند دستشویی نمیرود، آنقدر آخوند را قدّیس میدانستم. الآن هم این را بدانید یک روحانی و طلبه -چه معمم باشد و چه نباشد- زیر میکروسکوپ است. کوچکترین نقطهی سیاهی به روی صفحهی سفید بیاید پیدا است، حالا گرچه لباس خیلی از افراد کلاً سیاه است، کسی نمیگوید علم او زیاد است، امّا یک نقطهی سیاه روی پیراهن سفید آمد، به چشم میآید، لذا باید مواظب بود.
گرفتن خمس بیجهت
بعد هم به هر کسی میرسیم نپرسیم آقا پول دارید، آقا سهم سادات، سهم امام دارید. در مکّه یک بنده خدایی پیش رئیس کاروان وجوهات خود را حساب کرده بود، بعد یک مقداری به او فشار وارد شده بود، بنده خدا با خود ده میلیون به مکّه آورده بود که سوغاتی بگیرد، پنج میلیون را آقا از او گرفت. خیلی به او فشار آمده بود، امّا تحت ایمانی که داشت به او داده بود. بعد به دفتر مرجع خود مراجعه کرده بود، لیست آنچه که آقا برای او مشخّص کرده بود نشان داده بودند، گفته بودند لازم نبود خمس چند مورد را بگیرند، چون آن جزء مؤونه تو بوده است، جزء مؤونه که خمس ندارد. بعد با خجالت رفته بود به آقا گفته بود من به دفتر آیت الله مکارم رفتم، مسئول وجوهات ایشان فرمودند چند مورد را نباید مخمس میکردید، اینها مورد خمس نیست، نباید تخمیس شود. تا بنده خدا خواست صحبت کند، به او گفت: شیطان تو را فریب داد. حالا شیطان او را فریب داده است، چون این پول را گرفته و میخواسته یک چیزی برای خود او بماند.
خود ساخته بودن در برابر نوامیس مردم
شما باید تقوا پیشه کنید، خدا «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[۱۰] میرساند، شک نداشته باشید. یا به قول آقا عزّت نفس خود را و به خصوص بحث شهوت را زیر پا نگذار. ما طلبهها باید آنقدر تزکیهی پاکی داشته باشیم که مردم به ما اعتماد کنند، نوامیس مردم به ما اعتماد کنند؛ مردم میآیند و مراجعه میکنند و مسائل خصوصی خود را به ما میگویند، باید مواظب باشیم که یک وقت دل ما نلرزد، باید دل ما محکم باشد، باید خود ساخته باشیم.
حافظ نوامیس مردمی
از خصوصیّات دیگر مؤمنین
لذا این صفت از صفات مؤمنون است و از خصایص مؤمنون حساب میشوند که «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ»[۱۱] حالا اگر یک طلبه یک زن داشت دید تأمین نمیشود، اگر توان (مالی) دارد، میتواند یک زن دیگر بگیرد، امّا «غَیْرُ مَلُومینَ» او دیگر ملامت نمیشود گرچه مردم ملامت کنند. آنها هیچ وقت ملامت نمیشوند، تازه اگر ازدواج هم کنند ملامت نمیشود. ولی حالا یک کسی آن کار را انجام ندهد برای اینکه میگوید برای خود دردسر درست کنم و این کار را انجام ندهد، بعد به گناه بیفتد، چشم او که به نوامیس مردم میافتد دل او بلرزد، خیلی سخت است. چون مردم به همهی روحانیّت اعتماد دارند.
وظیفهی خطیر طلبگی
در برابر مشکلات اخلاقی
البتّه روحانی که در این وادی خراب کاری کند خیلی کم است، نسبت به جامعه حساب کنید خیلی کم است. مشکلاتی که بین روحانیّون کاروانهای حج پیش میآید، مثلاً در سال شاید یک مورد یا دو مورد مشکل اخلاقی پیش میآید، ولی در بین خود مردم و عوام مردم همینطور فراوان است، ولی همانها هم نباید بین ما باشد. بین ما طلبهها نباید کوچکترین موردی باشد. باید مواظب باشیم. چرا؟ چون وظیفهی ما خطیر است، یعنی وظیفهی ما خیلی بالا است و بسیار مورد اهمّیّت است و لذا مواظب شکم و شهوت باید باشیم، شکم را حفظ کنیم.
حکایتی از یک روحانی سرشناس
یک قصّهای هم در بحث لقمه داریم، گفتند یکی از سلاطین جور، دید یک روحانی سرشناسِ بسیار اقتصادی در این کشور است، گفت باید برویم این آقا را بیاوریم تا قاضی القضات حکومت شود. کسی را فرستاد، گفت بروید به او بگویید بیاید قاضی القضات شود. به دنبال این روحانی رفتند، ولی او گفت من نمیآیم. رفتند به سلطان گفتند قضیه این است، او قبول نمیکند. گفت: پس به او بگویید یک کار انجام دهد و اینکه او به بچّهی ما درس بدهد.
آن زمانها عمدهی درس و بحث و سواد در حوزههای علمیّه بود. رفتند به او گفتند: پس پسر پادشاه را درس بده، گفت: نه، آن را هم قبول نمیکنم. سلطان با یکی از همراهان خود مشورت کرد، گفت: چه کار کنیم؟ گفت: حالا یک حیلهای به کار میبریم. گفت: به او بگویید یا باید قاضی القضات را قبول کنی یا به این بچّه درس میدهی یا یک نهار باید خدمت ما برسی. سلطان گفت: وقتی یک نهار بیاید… گفت: شما نمیدانید نهار کار درستی است. رفتند به او گفتند که سلطان اجبار کرده است باید یکی از این شرایط را قبول کنی. گفت: قاضی القضاتی را که قبول نمیکنم، تدریس برای پسر او را هم قبول نمیکنم، باشد برای نهار میآیم. فلان روز آمد، وارد مجلس که شد، چشم او به سفره که افتاد بوی غذا به مشام او رسید، در دل خود گفت: حالا بچّهی او را هم درس میدهیم، گناه دارد، مشکلی پیش نمیآید. پای سفره نشست و یک لقمه خورده و نخورده به سلطان گفت: قاضی القضات را میپذیرم! باید مواظب بود لقمه با آدم این کار را میکند.
توجّه به لقمههای حلال و حرام
ما طلبهها باید حواس خود را جمع کنیم که اگر یک جا برای تبلیغ رفتیم مردم همه خوب هستند، امّا ما نباید لقمهی هر کسی را هم بخوریم، باید حواس ما جمع باشد.
– اسم شریف بن عبدالله بود.
– بله، حاج آقای شریفی هم نصرت فرمودند میگویند اسم این آقا شریف بن عبدالله است. حالا ما میخواهیم از آن یک استفادهای بکنیم، کاری به اینکه چه کسی است و اسم او چیست برای ما فایدهای ندارد، فایده این است که در بحث محتوا و آنچه که از این قصّه و از این واقعه برای ما است، عبرتی است که إنشاءالله ما بگیریم و مواظب باشیم لقمهی هر کسی را در دهان خود فرو نبریم، نخوریم. حتّی لقمههایی که در دست خود ما است باید حساب شده بخوریم. حق نداریم هر چه خواستیم بخوریم.
- استاد، ما که علم غیب نداریم.
– چون علم غیب نداریم، اگر علم غیب داشتیم… میگویند یک کسی در خانهی ملّا قلی همدانی را زد، رفت در را باز کرد بعد عقب عقب، در دامن او پول بود، گفت: آقا برای شما پول آوردم، گفت: پول نیست، آتش است، برو. بعضی وقتها یک کسانی در خانهی آدم را میزنند و میخواهند پول بدهند، مثل اینکه میخواهند همه دار و ندار آدم را بخرند و از آدم سوء استفاده کنند.
مراقب بودن نسبت به
آدمهای سوء استفادهگر
یک بار یک آشنایی بود، با ما خیلی مأنوس شد، سرمایهدار بود و وضع خوبی داشت. بعد ما گفتیم یعنی چه او با ما مأنوس شده است؟! خیلی به ما عزّت و احترام میگذاشت، ما قم رفته بودیم، به منزل ما آمد. دیدیم او دنبال این است که اگر یک جاهایی مشکل و گرفتاری دارد بیاید از ما سوء استفاده کند و از ما کمک بگیرد، گفتیم فلانی ما این کاره نیستیم، ما نه حال داریم و نه وقت داریم و نه اعتقاد داریم، اگر ما بخواهیم سوء استفاده کنیم باید اوّل از خود سوء استفاده میکنیم، جهنّم که لذّت دارد. اینچنین افراد هستند، وارد یک محل که میشوید بدانید یک سری هستند میخواهند از شما بهره ببرند، بیگاری بکشند. ولو با پول، ولو با عزّت و احترام به شما گذاشتن، باید به این موارد دقّت داشته باشید که عزّت نفس خود را حفظ کنیم.
صفت دیگر مؤمن:
مراعات مؤمنان نسبت به
امانات و وفای به عهد
«وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[۱۲] مؤمنان نسبت به امانات خود مراعات کننده هستند یعنی اماناتی که دست آنها قرار میگیرد امانت را به اهل آن امانت رد میکنند و همچنین عهد و پیمانی که دارند.
در روایات زیادی در همین بحث داریم که از صفات آدمهای مؤمن این است که وفای به عهد میکنند و اصلاً در یک روایت داریم فرمودند: یکی از ارکان دین و یکی از ارکان دینداری «الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ»[۱۳] است، وفا کردن به عهد، پیمان عهدی است که انسان میبندد.
عهد و پیمان طلبه با امام زمان (علیه السّلام)
ما یک عهد و پیمان با صاحب الزّمان بستیم، مواظب باشید. ما که طلبه شدیم عهد و پیمان بستیم، اوّلین عهد و پیمان ما با امام زمان است، ما باید خیلی مواظب این عهد باشیم، اگر خواستید ببینید که مؤمن واقعی هستید یا نه، ببینید برای درس و بحث خود اختیار داشته باشید، اگر برای کار آخوندی و طلبگی خود مختار باشید، هیچ محذوری نداشته باشید، نه محذور پایان خدمت، نه محذور قطع شهریه و … آیا اشتیاق این را دارید که طلبگی کنید، کار آخوندی خود را انجام بدهید یا نه؟ اگر مشتاق بر این هستید و اصلاً به این کار تعصّب دارید، معلوم است که روی عهد خود هستید، امّا اگر نه به دنبال یک مفرّی میگردید، به گونهای که زود فرار کنید درس تعطیل شود و خوشحال شوید… الآن مرسوم طلبهها این است.
خدا آقای رحیمیان را رحمت کند، ایشان استاد ما بودند شرح لمعه پیش ایشان میخواندیم، آن وقت میگفت می گفت در هوای برفی از دستجرد تا مدرسهی صدر پیاده آمدیم، استاد بیمار شده بود و نیامده بود، خوشحال برمیگشتیم. حالا آن دو ساعتی که پیاده آمده بود را باید بگردد، حالا این قصه ای بود که استاد ما می گفت؛ امّا نه، اینکه به گونهای شود که ما از وظیفهای که داریم فرار کنیم و خوشحال باشیم. باید بدانیم ما وظیفه داریم.
وظیفهی کلّی روحانیون
وظیفهی کلّی ما در دو کلمه خلاصه میشود:
۱- تعلّم و تفهم علوم آل الله.
۲– انقاذ ایتام آل محمّد (صلوات الله علیه و آله).
یعنی ما باید در مقام یادگیری و فراگیری و فهمیدن علوم آل الله باشیم که قرآن و اهل بیت و روایات هستند و بعد باید آنها را به مردم یاد بدهیم. چرا؟ چون دست همهی مردم از دامن اهل بیت کوتاه است، آنها یتیم هستند. ایتام آل محمّد یعنی دست آنها کوتاه است، دست آنها به اهل بیت نمیرسد، پس ما باید آنها را یاد بگیریم و الآن در حوزههای علمیّه در مفام تفهّم هستیم بعد آنها را به مردم بفهمانیم، در مقام تعلّم و مقام تعلیم و تفهیم آنها را به مردم بفهمانیم.
کوتاهی کردن در مقام فهم و تفهیم
اصلاً فقه هم در لغت همین معنا را میدهد، اوّل شرح لمعه باب طهارت، اوّلین جمله میفرماید: «الفقه فی اللغه الفهم»[۱۴] همه خواندیم. پس وظیفهی ما این است که در مقام تفهّم بفهمیم و بفهمانیم، اگر در فهمیدن کوتاهی کنیم، در هر دو کوتاهی کردیم. چون اگر ما در فهمیدن کوتاهی کردیم، در فهماندن هم کم میآوریم، پس در هر دو کوتاهی میکنیم.
پایبند بودن به عهد و پیمان
از عهد و پیمانی که ما با صاحب الزّمان بستیم باید بدانیم آن کسی که با او عهد بستیم همیشه حاضر و ناظر بر ما است، همینطور که در محضر خدا کل ما هستیم «وَ العَالَمُ مَحضَرُ اللهِ» با امام زمان هم که خلیفهی خدا است، جانشین خدا است، جلوهی خدا است، تجلّی خدا است، پس ما باید بدانیم امام زمان بر سینههای ما هم واقف است، از نیّات ما باخبر است چه برسد به افعال ما. فکر نکنید چون امام زمان اینجا نیست و شما هر کاری خواستید انجام بدهید، حالا بیاید یا نیایید، نه مواظب باش، ارزش خود را بدان، چون با کسی پیمان بستی که خیلی ارزشمند است، لذا به تو ارزش داده است، ارزش خود را از دست ندهید، مواظب باشیم به ثمن بخس خود را نفروشیم، چون ما در برابر صاحب الزّمان مسئول هستیم.
«وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ… *…* الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُونَ»[۱۵] حالا به إنشاءالله در بحث نتایج و آثار ایمان هم به دنبالهی آن روایاتی که فردا خدمت شما راجع به خصایص مؤمنین عرض میکنیم، باز آنها را خواهیم گفت.