شک و ریب آفت اعتقاد ثبت ایمان در دل با ایمان به خدا و روز قیامت لزوم مشخّص شدن خبیث از طیّب
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
پایگاه قرآنی تفسیر رضوان
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – جلسه ۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ِ* الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[۱]
مرحوم علّامهی طباطبایی (رحمه الله علیه) خیلی گذرا و مختصر از روی کلمهی ایمان رد شده است. «قُولهُ سُبحانهُ: یُؤْمِنُونَ»[۱] بعد میفرماید: «الإیمان تَمکُّنُ الاعتقاد فِی القَلب مَأخوذٌ مِنَ الأمن کَأنَّ المُؤمن یُعطی لِما أمِنَ بهِ الأمنَ مِنَ الرَّیبِ وَ الشَّک وَ هُو آفهُ الاعتقاد». «تَمکُّنُ الاعتقاد» یعنی اینکه انسان خود را از نظر قلب معتقد بکند که این کلمهی ایمان از امن گرفته شده است و اینکه مؤمن در آنچه که به وسیلهی آن از شکّ و ریب امنیت پیدا بکند، اعطاء میکند. آن چیزی است. شک و ریب آفت اعتقاد است.
«وَ الإیمانُ کَما مَرّ معنى ذو مَراتب» میفرماید: ایمان آنچه که از آن قطع شده است ذو مراتب است. (آنچه که از ایمان قطع شده است ذو مراتب است). مقصود از ایمان، دارای مراتب است. «إذ الإذعانُ رُبَما یَتعلَّقُ بِالشَّیء نَفسه فَیترَّتبُ عَلیهِ أثَرهُ فَقط» اذعان، به تنهایی تعلّق به یک چیزی میگیرد، پس فقط اثر آن، بر آن مترتّب میشود. «وَ رُبَما یُشتدُّ بَعضُ الاشتداد فَیتعلَّقُ بِبعضِ لَوازمهِ وَ رُبَما یَتعلَّقُ بِجمیعِ لَوازمهِ فَیُستنتِّجُ مِنهُ أنَّ لِلمؤمنینَ طَبقاتُ عَلى حَسبِ طَبقاتِ الإیمان». همانطور که قبلاً عرض کردیم، ایمان ذو مراتبی میشود ایمان طبقات پیدا میکند، خود مؤمنین هم طبقات پیدا میکنند.
این (کلمهی ایمان) را در تفسیر برهان کاملتر و به صورت وسیعتر معنا کرده است. البتّه این (تقسیمبندی ایمان) بنابر روایات است. حرفهایی که در تفسیر برهان زدند، از روایات اهل بیت و پیامبر (صلوات الله علیهم) است.
«قال علیّ بن ابراهیم»[۲] میفرماید: علیّ بن ابراهیم فرموده است: «وَ الإیمانُ فِی کِتاب الله عَلى أربعهِ وُجوه» استناد علیّ بن ابراهیم به خود قرآن است که ایمان را به چهار وجه و احتمال معنا کرده است.
«فَمنهُ إقرارُ بِاللسان» اوّلین وجه آن اقرار به زبان است. «وَ قَد سَمَّاهُ الله تَبارک و تعالى إیماناً» قرآن اقرار به زبان را ایمان تعبیر کرده است، خداوند تبارک و تعالی آن عنوان را ایمان فرض کرده است.
خطابات قرآنی نسبت به مؤمن
«فَأمَّا الإیمانُ الَّذی هُوَ إقرارُ بِاللسان» آن ایمانی که اقرار به لسان است. «وَ قَد سَمَّاهُ الله تَبارک وَ تعالى إیماناً» و به تحقیق نام برده است که کلمهی ایمان، «وَ نَادى أهلَهُ بهِ» و اهل آن اقرار را به ایمان صدا زده است. همان خطابات شفاهیّهی قرآن است. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» در یک آیه در سورهی مبارکهی نساء، آیات ۷۱ تا ۷۳ میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» منظور آن کسانی است که در وحدانیت حق اقرار دارند.
«خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً * وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ» وقتی مصیبت میآید، اینطور میگویند: «قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً * وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً».
میفرماید: «فَقَالَ الصَّادقُ (علیه السلام)» در ذیل این آیه: «لَو أنَّ هَذهِ الکَلمهُ قَالَها أهلُ المَشرق وَ أهلُ المَغرب، لَکانوا بِها خَارجینَ مِنَ الإیمان، وَ لکِن قَد سَمَّاهُم اللهُ مؤمنینَ بِإقرارهِم». این حرفهایی که در این آیه زده شده است، در حالی است که خدا آنها را خطاب به مؤمن کرده است.
«وَ فِی قُولهِ» و به قول خداوند در سورهی مبارکهی یونس؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» شما که اقرار کردید، حالا ایمان هم بیاورید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» فَقَد سَمَّاهُم الله مُؤمنینَ بِإقرارهِم، ثُمَّ قَالَ لَهُم: صَدَّقوا» و به دنبال آن میفرماید: شما تصدیق بکنید. امر به تصدیق شده است.
آنچه که مسلّم است این است که تعبیر قرآن از کلمهی ایمان و نسبت دادن به بعضی از آن کسانی است که فقط بر وحدانیّت خدا اقرار دارند. اقرار به توحید دارند.
«وَ أمّا الإیمانُ الَّذی هُوَ التَّصدیقُ (بالقلب) فَقولُهُ»[۳] قول خداوند تبارک و تعالی است، سورهی یونس، آیات ۶۲ و ۶۴ میفرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»، «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» اینها کسانی هستند که مؤمن هستند و همیشه تقوا را داشتند. «لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ» بشارت هم بر دنیا و هم بر آخرت آنها است.
میفرماید: «یَعنی (أقروا) وَ صَدَّقوا» یعنی آنها اقرار کردند و تصدیق کردند. «وَ قُولُهُ: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى»»، سورهی بقره، آیه ۵۵ «أی لَا نُصدِّقکَ» ما آنها را تصدیق نمیکنیم. «وَ قُوله: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» أی یَا أیُّها الَّذینَ أقَرُّوا وَ صَدُّقوا، فَالإیمانُ الخَفی هُوَ التَّصدیق وَ لِلتَّصدیقِ شُروطٌ» سورهی بقره، آیه ۵۵: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً» که این «تَنظُرونَ» که اینجا اینجا وجود دارد، باز روی همین بحث دقّت دارد. همین بحث انتظار که تعمّق را نگاه میکند. تصدیق تعمّق میخواهد. تصوّر تعمّق نمیخواهد.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أی یَا أیُّها الَّذینَ أقَرُّوا وَ صَدُّقوا» کسانی که اقرار و تصدیق کردند، «فَالإیمانُ الخَفی هُوَ التَّصدیق» آن ایمانی که خفی است، تصدیق است. «وَ لِلتَّصدیقِ شُروطٌ» که «لاَ یُتِّمُ التَّصدیقُ إلّا بِها» تصدیق حتماً باید این شرایط را داشته باشد، تا آن تمام بشود.
«وَ قُولهُ: لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ» نکته از اینجا است: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ» همهی اینها تصدیق میخواهد. ایمان به خدا و روز قیامت و ملائکه و کتاب و پیامبر و اینها، همهی غیب هستند، همهی اینها تصدیق میخواهد. «وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَى الزَّکاهَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».
یعنی متّقین باید وجه دوم از معنای ایمان را هم باید داشته باشند که به آنها متّقین بگوییم، به آنها مؤمن بگوییم. وقتی متّقین بحث دوم را داشت، آن وقت «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» میشود. این هم در سورهی بقره، آیه ۱۷۷ است.
«فَمَن أقامَ بِهذهِ الشُّروط، فَهُو مُؤمنٌ مُصدِّق» میفرماید: کسی که قائم بشود و در این شرایط به ما تکیه بکند، این شرایط را برای خود بیاورد «فَهُو مُؤمنٌ». این مؤمن است، منتها مؤمنی است که تصدیق هم کرده است، تصدیق کننده است. این دو معنا از وجوه معانی ایمان در کلام صاحب برهان است که از آیات استفاده شده است
«الإیمان الَّذی هُو الأداء» آن که به معنای اداء کردن است. «فَهوَ قَوْلُهُ لَمَّا حَوَّلَ اللَّهُ قِبْلَهَ رَسُولِهِ إِلَى الْکَعْبَهِ قَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ
(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُنَا (فصلاتنا) إِلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ بَطَلَتْ» آیا نمازهایی که ما تا به حال به سمت بیت المقدس خواندیم باطل است؟ «فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ» میفرماید: خداوند هیچ موقع -«ما کانَ»- ضایع کنندهی ایمان نمیباشد. ایمان آنها صلاه آنها بوده است. یعنی وقتی حضرت دستور گرفتند نماز را به سمت کعبه بخوانند، بعضی از اصحاب فکر کردند نمازهایی که تا به حال خواندند…
البتّه نماز رسول الله، چون فرمود: «یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُنَا (فصلاتنا) إِلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ بَطَلَتْ» پس نمازهایی که ما خواندیم، وقتی میگوید: ما خواندیم، اینجا متکلّم مع الغیر است، خود پیغمبر را هم شامل میشود. چون پیغمبر دارد سؤال میکند، آیا نمازهایی که ما خواندیم همه باطل است؟ «فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى» جبرائیل از طرف خداوند آمد و آیه ۱۴۳، سورهی مبارکهی بقره را آورد، فرمود: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ» ما هیچ وقت ایمان شما را (ضایع نمیکنیم).
شأن نزول کلمهی «إِیمانَکُمْ» بر خود کلمهی ایمان نبود. آنچه که مسلّم بود این بود که آن کاری که اینها اداء کردند، آن تکلیفی که به جا آوردند، نماز «فَسمَّى الصَّلاهُ إیماناً»[۴] پس صلاه ایمان نامیده شده است.
«وَ الوَجهُ الرَّابع مِنَ الإیمان هُوَ التَّأیید» بنابر استناد به قرآن وجه چهارم در معنای کلمهی ایمان تأیید است. «الَّذی جَعلهُ الله فِی قُلوبِ المُؤمنین مِنَ روحِ الإیمان» به طوری که خداوند او را در دلهای مؤمنین در روح ایمان قرار داده است.
«فَقالَ» در سورهی مبارکهی مجادله فرموده است: «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» هیچ قومی که تا روز قیامت ایمان به خدا داشته باشند یافت نمیشود، «یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ» اینها را به پای پدر و مادر آنها نگذاشتیم که چه بودند. چون که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، آن وقت: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ» ایمان در دلهای آنها نوشته شده است. «کتبَ» یعنی لازمهی ایمانی که اینها دارند این است که در دلهای آن ایمان وجود دارد.
«وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» و خداوند ایشان را به روح از خود تأیید فرمود. تأیید آنها هم که این را فرمودند: «الَّذی جَعلهُ الله فِی قُلوبِ المُؤمِنین» ایمان را و روح ایمان را که این را هم بیان فرمودند.
«وَ الدَّلیلُ عَلى ذلک قَوْلُهُ (علیه الصّلاه و السّلام) «لَا یَزْنِی الزَّانِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»» کسی که مؤمن است زنا نمیکند. یعنی کسی که زنا میکند مؤمن نیست. مفهوم مخالف آن این است. «وَ لَا یَسْرِقُ السَّارِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» دزد اگر مؤمن باشد، مؤمن نیست (مؤمن اگر دزد باشد، مؤمن نیست). «لَا یَسْرِقُ» سارق هیچ وقت سرقت نمیکند در حالی که مؤمن باشد. یعنی آدم مؤمن هیچ وقت دزد نیست.
به قول معروف مرحوم آیت الله بروجردی که گفته بودند: این که دزد است، طلبه نیست. گفته بودند: یکی از طلبهها دزدی کرده است، گفته بودند: نگویید یکی از طلبهها دزدی کرده است، طلبه دزدی نمیکند. این دزد است که خود را طلبه جا زده است. اینجا هم میفرماید: کسی که مؤمن باشد، دزدی نمیکند، یعنی هیچ وقت آدم مؤمن دزدی نمیکند.
«یُفَارِقُهُ رُوحُ الْإِیمَانِ مَا دَامَ عَلَى بَطْنِهَا فَإذا قَامَ عادَ إلیه» میفرماید: روح ایمان مادامی که در دل مؤمن باشد، مفارقت نمیکند، «فَإذا قَامَ عادَ إلیه» وقتی آدم مؤمن برپا میشود، ایمان همیشه به دنبال او است.
«قِیلَ وَ مَا الَّذِی یُفَارِقُهُ» پس چطور او را مفارقت میکند؟ «الَّذِی یَدَعُهُ [یَرْعَدُ] فِی قَلْبِهِ- ثُمَّ قَالَ (علیه السّلام) «مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى أَحَدِهِمَا مَلَکٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى الْآخَرِ شَیْطَانٌ مَغْتَرٌّ» هَذَا یَأْمُرُهُ وَ هَذَا یَزْجُرُهُ» یک ملکی است که انسان را به خوبیها، به معروفها امر میکند، یک شیطان فتنهگر هم وجود دارد که انسان را از اعمال خوب باز میدارد.
«وَ مِن الإیمان مَا قَد ذَکرهُ الله فِی القُرآن [خَبیثٌ وَ طیِّبٌ] «فَقال ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ- حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» تا آنجایی که میفرماید: مؤمنین را انذار بکنند در حالی که شما با آنها هستید. یعنی خبیث از طیّب مشخّص بشود. این هم در سورهی مبارکهی آل عمران، آیه ۱۷۹٫
«وَ مُنهُم مَن یَکونَ مُؤمناً مُصدِّقا» میفرماید: بعضی از آنها مؤمن مصدّق هستند. «وَ لکِنَّهُ یَلبِسُ إیمانهُ بِظلمٌ» اینها مؤمن هستند، گناه کردند، ظلمت آنها را گرفته است اما آنها دوباره میتوانند برگردند. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ- أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» تا مادامی که به التقاط کشیده نشود. یعنی فریب نخورید و ظلمت و تاریکی بر شما مستولی بشود. «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» باید به دنبال هدایت باشند.
میفرماید: «فَمَن کَانَ مُؤمناً ثُمَّ دَخلَ فِی المَعاصی الَّتی نَهى اللهُ عَنها»[۵] وقتی مؤمن بر بعضی از معصیتها وارد بشود… کدام معصیتها؟ «الَّتی نَهى اللهُ عَنها» چون خدا از آنها… یعنی «فَقد لَبسَ إیمانُه بِظلمٌ» بر ایمان او یک تاریکی قرار میگیرد. «فَلا یَنفعهُ الإیمان» ایمان اینجا فایدهای برای او ندارد. «حتّى یَتوبَ إلى الله مِنَ الظُّلم» به سمت خدا برگردد. اگر یک زنگاری روی یک سیم برق قرار بگیرد، دیگر جریان الکتریسته را انتقال نمیدهد. تا وقتی که زنگار را از بین ببرید.
اگر آدم مؤمن معصیتی را مرتکب شد، یک توشهای از ظلم و تاریکی بر ایمان او مینشیند که این ایمان بر او تأثیر ندارد تا زمانی که این تاریکی را از خود برطرف بکند. برطرف کردن آن به توبه است. «مِنَ الظُّلم الَّذی لَبسَ إیمانُهُ حتّى یُخلصَ للهِ ایمانَه» تا اینکه ایمان خود را خالص از آن تاریکی و ظلمت بکند. «فَهذهِ وُجوهُ الإیمان فِی کِتاب الله» اینها وجوهی از ایمان بودند و تعبیراتی از کلمهی ایمان در کتاب خداوند تبارک و تعالی که این را در کتاب برهان، جلد ۱، صفحهی ۱۳۰و ۱۳۱ بیان فرمودهاند.
فرمود: ایمان به معنای اداء میشد، یعنی کاری که ما انجام دادیم را اداء کردیم، تکلیف خود را آوردیم. اگر در آن آیه دقّت بکنید با کلمهی ایمان تعبیر صلاه به سمت بیت المقدس را کرده است که آیا صلاتی که ما به سمت بیت المقدسی اداء کردیم، صلاه نیست؟ فرمود: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ» خدا هیچ موقع ایمان شما را ضایع نمیکند. یعنی تعبیر کرده است به آن چیزی که شما اداء کردید.
«وُصفَ هؤلاء المُؤمنینَ الَّذینَ هذا الکِتاب هُدىً لَهُم» مؤمنینی که این کتاب برای آنها هدایت است، توصیف شده است، «فَقالَ: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» همان که فرمودند: «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۶] اینجا اشاره میکند. یعنی «مَا غَاب عَن حَواسهِم، مِنَ الأمورِ الَّتی یَلزمهُم الإیمانُ بِها؛ کَالبعثِ، وَ الحِسابِ، وَ الجَنهِ، وَ النَّارِ، وَ تُوحیدِ الله، وَ سَائرَ مَا لا یُعرفُ بِالمُشاهدهَ»[۷] اینجا خواسته است کلمهی ایمان را بگوید، دیگر خود کلمهی ایمان را نگفته است، متعلّق ایمان را میگوید که در اینجا کلمهی غیب است، یعنی ایمان به غیبی که اینجا فرموده است، مثل بعث، مثل حساب و کتاب، مثل جنّت و نار مثل خود توحید و یگانگی، اینها همه غیب هستند و سایر آنچه که به آن وسیلهی مشاهده نمیشود آنها را حس کرد.
«وَ إنَّما یُعرفُ بِدلائلَ قَد نَصبها الله تعالى علیها؛ کَآدم» و این است و جز این نیست که معرّفی میکند آنها را به دلایلی که خداوند آنها را بر آن مسائل نصب کرده است. مثل حضرت آدم و حوا و ادریس و نوح و ابراهیم و انبیائی که: «یَلزمهُم الإیمانُ بِهِم» لازم شده است که به آنها ایمان داشته باشند. «بِحُجج الله تعالى» به حجّتهای خدا ایمان داشته باشد. «وَ إن لَم یُشاهدوهُم» اگر چه نمیتوانستند آنها را حس و مشاهده بکنند.
«وَ یُؤمنونَ بِالغیب: وَ هُمْ مِنَ السَّاعَهِ مُشْفِقُونَ». در سورهی مبارکهی انبیاء بوده است. آن وقت در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، صفحهی ۶۷، حدیث ۳۴ این مطلب را بیان فرمودهاند که منظور از «وَ یُؤمنونَ بِالغیب» این است: «وَ هُمْ مِنَ السَّاعَهِ مُشْفِقُونَ».
«وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» باز اینجا بحث در کلمهی ایمان است و بحث ایمان «یؤمنون» را داریم میگوییم، این را باز اشاره میکنیم.
«قَال عَلیّ بن إبراهیم: وَ قُولهُ: وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ قَالَ: بِما أنزِلَ مِنَ القُرآن إلیک، وَ بِمَا أنزِلَ عَلى الأنبیاء مِن قَبلِک مِنَ الکُتب» همهی آن چه که برای انبیاء نازل شده است که عبارت از قرآن و کتاب آسمانی دیگر انبیاء باشد.
بعد میفرماید: «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ» که برای جلسهی بعد باشد.
منابع و مآخذ :
[۲]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۲۹٫
[۳]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۲۹٫
[۴]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۲۹٫
[۵]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۰٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲٫
[۷]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۰٫
بازدیدها: 2
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.