تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۳۷ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الم (۱)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (۲) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۳۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیات ۱ تا ۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (۱)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (۲) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ (۴) أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵) [۱]
نکتهای که در بحث «تقدیم ما حقّه التّأخیر» در اینجا وجود دارد، این است که کلمهی «وَ بِالْآخِرَهِ»[۱] که باید مؤخّر از کلّ جمله میشد، مقدّم افتاده است. «هُم» را هم باز قبل از «یُوقِنُونَ» آوردند که ضمیر به آن برمیگردد و خود این برای ما حصری را نسبت به ایقان داشتن متّقین آن هم «بِالْآخِرَهِ» بیان میکند.
یعنی آنچه که آدم متّقی ایقان میخواهد، نسبت به آخرت است. باور داشتن و یقین داشتن (نسبت به آخرت است). مسلّم ایقان، یقین و باور پروری کردن است.
یعنی علاوه بر اینکه او باید یقین داشته باشد، باید یقینساز هم بشود. لذا با ایقان آن را بیان کردند و «مُوقِنُون» فرمودند و لازمهی تقوا و متّقی این صفت در…
البتّه متّقی منحصر به صفاتی که اینجا شمرده شده است، نیست، امّا این صفات را لازم دارد. لازم دارد که این صفات را داشته باشد. یعنی آدم متّقی وقتی متّقی است که: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» باشد. این نکتهای است که در این بحث وجود دارد.
امّا جملهی بعد «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۲] نکتهی زیبایی که در این آیه وجود دارد این است که «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» در دنیا، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» برای آخرت. البتّه هر دوی آن توصیف متّقین است. الآن آدمهای متّقی متلبّس هستند بر اینکه آنها «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» یعنی سوار بر هدایتی از جانب پروردگار خود هستند.
«وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» همانا متّصف به این هستند که آنها به فلاح و رستگاری رسیدهاند و به عبارت دیگر آنها بر هدایتی از طرف پروردگار خود استعلا دارند و افلاح میکنند، یعنی فلاحسازی میکنند که اگر دقّت بکنید این قسمت برای دنیا مفید است که ما «مَهدی» بشویم، یعنی مورد هدایت الهی واقع بشویم. قسمت فلاح و رستگاری مربوط به آخرت است که البتّه همین جا هم «مُفلح» هستند. چون «مُفلح» یعنی فلاحسازی کردن.
نکاتی در رابطه با کلمهی هدایتی که اینجا وجود دارد. البتّه قبلاً مفصّل بحث هدایت را در سورهی مبارکهی حمد بیان کردیم امّا اینجا یک نکتهای دارد که این را باید بیان بکنیم.
تفسیر هدایت و هدایتگری خدا را نسبت به انسانهای متّقی در قرآن که میفرماید: «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» آن وقت میفرماید: «الهِدایَهُ کُلُّهَا مِنَ اللهِ سُبحانَه»[۳] یعنی منشأ همهی هدایت و هر چه هدایت است به هر معنایی که شما فرض بکنید از خود خدا است.
حتّی در تکوینیّات، هدایتهای تکوینی را هم خدا هدایت میکند و الّا کودکی که از مادر متولّد میشود، از کجا میداند باید سینهی مادر را بمکد، چرا فوت نمیکند؟ این هم از خدا است، خدا او را هدایت کرده است.
طوطی را دیدم، بچّه بود، چند روزه شده بود. بچّهها در خانه گفتند: این تخمهی گل آفتابگردان میخواهد. آوردند این را در مقابل این طوطی گذاشتند، دیدم برداشت مثل اینکه همیشه در حال شکستن تخمه بوده است. این تخمهها را شکست و مغز آنها را درآورد و خورد. تا به حال هم نخورده بود. یعنی هدایتها… همهی هدایتها برای خدا است، همه از سوی خدا هدایت میشوند. چه برسد به این هدایتهای خاص.
بعد میفرماید: «وَ لَمَا وَصَفَهُم الله سُبحانَهُ بِالهِدایَه» و اینکه خداوند متّقین را به هدایت توصیف فرموده است، «وَ قَد قَالَ فِی نَعتِهَا» و قرآن در توصیف آنها این را میفرماید: «فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ» این هدایت آن هدایتی است که در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» مسئلت کردیم که اگر خداوند تبارک و تعالی بخواهد هدایت بکند، آن هدایت خاصّهی خود را برای متّقین و برای مؤمنین در نظر بگیرد، میفرماید: به او شرح صدر عنایت میکند.
«یَشْرَحْ» اینجا فعل مضارع است. یعنی خدا همیشه به او یک شرح صدر میدهد. نه اینکه یک بار بدهد. شرح صدر استمراری به او میدهد، او دائماً شرح صدر پیدا میکند.
مرحوم علّامهی طباطبایی میفرماید: «وَ شَرحُ الصَّدرِ سَعَتُهُ» شرح صدر یعنی گنجایش و وسعت و گستردگی او را زیاد میکند. شرح صدر یعنی وسعت بخشی به سینهی او. اصلاً وجود بشر از نظر انسانی به آنچه که در سینهی او و نیّات او هست (ارتباط پیدا میکند) که اعمال هم منتسب به آن ارزش پیدا میکند.
اگر کسی شرح صدر پیدا بکند، یعنی وجود او توسعه پیدا میکند. یعنی اینقدر گنجایش سینهی او نسبت به ناملایمات و مشکلات زیاد میشود و او صبوری میکند و طوری شرح صدر پیدا میکند که نایل به حلم میشود و حلیم میشود.
شرح صدر بالاتر از حلم است. یعنی یک کسی وجود دارد که حلم دارد امّا شرح صدر ندارد. آن وقت خاص است. یعنی (شرح صدر) از حلم و اینها هم بالاتر میشود، پیغمبر میشود.
خود انبیای دیگر هم از خدا (شرح صدر را) خواستند. مثل حضرت موسی فرمود: خدایا حالا که میخواهم بروم با فرعون صحبت بکنم، به من شرح صدر بده. «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری»[۴] صدر من را شرح کن، یعنی وسعت بده، سعی او را زیاد بکن.
سعهی صدر برای انسان متّقی اینطور نیست که یک باره شرح صدر او داد دیگر (تمام میشود) امّا این مدام باید ادامه داشته باشد. «یَشْرَحْ صَدْرَهُ»[۵] یعنی خدا مدام آن را وسعت میدهد. یعنی خدا نسب به آنچه که بر او اصابت میکند، مدام به او شرح صدر میدهد.
پس هر کسی را خدا اراده بکند هدایت بکند، به او شرح صدر میدهد. این هدایت همان است. وقتی در نماز واجب است ده بار بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» و در نمازهای دیگر به استحباب لازم است، بیاوریم برای همین است که خدا به ما سعه و شرح صدر بدهد تا بتوانیم همه چیز را خوب بنگریم، وسعت نظر پیدا بکنیم تحمّل پیدا بکنیم. شرح صدر پایه و فنداسیون پرواز است. یعنی یک جایگاهی است که انسان بتواند پرواز بکند و به مقامات عالیّه برسد.لذا اینجا میفرماید: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ».[۶]
بعد میفرماید: «وَ شَرحُ الصَّدرِ سَعَتُه وَ هَذا الشَّرحُ یَدفَعُ عَنهُ کُلَّ ضِیقٍ وَ شُحٍّ» هر چیزی که باعث این میشود که انسان در تنگنا قرار بگیرد، خصوصاً از نظر روحی (این اتّفاق برای او بیفتد) شرح صدر که بیاید، انسان وسعت پیدا میکند، لذا راحت میتواند آن را تحمّل بکند. لذا (انسان متّقی) هر تنگنایی و ناملایماتی را میپذیرد. «وَ قَد قَالَ تَعالی: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»[۷] و کسی که مورد هدایت واقعی قرار بگیرد، نفس او گنجایش پیدا میکند «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آن وقت فلاح ساز میشوند، مفلح میشود.
اینکه آدم متّقی مفلح است، یعنی فلاحسازی میکند، یعنی به افلاح میرساند، یعنی دیگران را به فلاح میرساند. نه اینکه خود او فالح است. در نکات و واژگان قرآن به خوبی دقّت داشته باشید. بین «فالح» و «مفلح» فرق است و الّا اصل اولی بر این بود که اوّل ثلاثی مجرد میآورد، اگر معنای مزید بر ثلاثی مجرد در صیغه لازم بود، آن وقت باید بابهای ثلاثی مزیدٌ فیه را میآورد. پس اینجا هم همان بوده است.
پس آنچه که در اینجا لازم بود، و فضیلت و خاص میشود و آدم متّقی امتیاز پیدا میکرد نه اینکه فالح است، فالح که است، «مفلح» است، یعنی اینجا باید دیگران را به فلاح برساند، باید رستگارسازی بکند. رستگارانند غلط است، رستگارسازان هستند. «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آنها رستگارسازان هستند.
لذا برای دنیا هم است که بعضی فرمودند اختصاص به آخرت دارد. نه اینطور نیست. درست است فلاح در آخرت -که حالا معنای فلاح را بررسی میکنیم- در دنیا باید پیریزی بشود، کشت بشود، آن طرف برداشت میشود.
بعد میفرماید: «عَقَّبَ سُبحَانَهُ هَاهُنا أیضاً قُولُهُ: أُولئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ بِقُولِهِ: أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۸] یعنی به تعقیب این آیه که فرمود: «أُولئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»، «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» را در اینجا آورد. یعنی بعد از اینکه «أُولئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» فرمود، آن وقت فرمود: «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
باز نکتهی تکراری این است: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۹] و بعد از این توصیفاتی که برای متّقین بیان فرمودند: «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» اصل کلمهی «أُولئِکَ» اولیء است و غیر از اولی است. اولی مد ندارد ولی این جا اولیء مد دارد و مد آن هم مد لازم است.
آن وقت «أُولئِکَ» بعضی وقتها با کاف خطاب میآید بعضی وقتها (های) تنبیه میآید، بعضی وقتها «أُوللِکَ» میآید. اگر (های) تنبیه بیاید برای اشارهی به قریب است، نزدیک است. اگر «أُولئِکَ» بیاید، فقط کاف خطاب بیاید، اشاره به متوسّط است که اینجا است، یعنی همینها که توصیف کردیم، متّقینی که اینگونه هستند: که «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»، «یُقیمُونَ الصَّلاهَ»، «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»، «یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» اینها را میخواهد بگوید، اینجا اشارهی به متوسّط است. اگر «أُوللِکَ» گفتند، مثل ذلک است، اشارهی به دور میشود
«أُولئِکَ»[۱۰] بعد «عَلى»، «عَلی» معنای استعلاء میدهد. یعنی انسان برتری و سوار بر هدایت است. یعنی خدا هدایتی را به عنوان مرکب برای او قرار داده است و خدا مرکبی را برای او قرار داده است که دیگر هیچ کسی نمیتواند او را پایین بیاورد. «مَنْ یَهْدِ اللَّهَ فَلَا مُضِلَّ لَهُ»[۱۱] کسی که سوار بر مرکب هدایت الهی بشود، آن وقت هیچ کسی نمیتواند او را پایین بکشد و از راهی که به سمت و سوی خدا است و صراط مستقیم است او را ضلالت بدهد. «فَلَا مُضِلَّ» لای نفس جنس است. دیگر هیچ مضلّی برای او متصوّر نیست و وجود ندارد.
لذا «أُولئِکَ عَلى هُدىً» آن وقت «مِنْ رَبِّهِمْ» هم میفرماید. این کلمهی رب خیلی مهم است. آنجا هم فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[۱۲] یعنی اینجا با رأفت با مهربانی (رفتار میکند) بحث ربوبیّت را معنا و بیان میکند.
لذا این هدایتی که خدا میخواهد به این بندهی متّقی -که متّصف به این صفات است- بدهد، از حیث ربوبیّت او است. چون این گونه عمل کرده است، خدا از حیث ربوبیّت و پرورشگری برای این آدم متّقی هدایت را به او میدهد که سوار بر هدایت بشود. «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» بر هدایتی از پروردگار خود هستند که بعد توصیفات بعدی دارد. «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
در مورد «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» هم مواردی را مطرح کردیم که اوّلاً خود «أُولئِکَ» باز دوباره اینجا آورده شده است، اشارهی به متوسّط است. «هُمُ الْمُفْلِحُونَ» را برای تأکید بر مطلب آوردند، چون اینجا آوردن خود «أُولئِکَ» یک تأکید است. «هُمُ الْمُفْلِحُونَ» را که آورده است، باز یک تأکید است که اینجا جمله را با «هُم» آورده است، مطلب را تأکید میکند. «الْمُفْلِحُونَ» هم بیان فلاحسازی و افلاح گری آدم متّقی است.
در همهی این توصیفات متّقین، بحث این است که انسان متّقی مؤثّر است. یعنی در همهی این صفات مؤثّر حتّی در ایمان است.
چون کلمهی ایمان را هم عرض کردیم یعنی آنها ایمانسازی میکنند، باب افعال است و عرض کردیم یکی از نامها و صفات خدا مؤمن است. «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ»[۱۳] مسلّم بدانید همهی آنچه که متّقین در این سورهی مبارک، توصیف شدهاند، برای دیگران مهم است، خود آنها که وجوهستند «مفروغٌ عنه» است.
یعنی آنچه که باید باشند، خود آنها باید ایمان داشته باشند، حالا اعتقاد قلبی، اقرار لسانی، عمل جوارحی اینکه باید باشد، آنچه که آنها را ممتاز میکند این است که برای دیگران اینگونه باشند یعنی برای دیگران ایمانسازی بکنند، دیگران را معتقد قلبی بکنند، دیگران را مقرّ به وحدانیّت الهی قرار بدهند. دیگران را به عمل به معروف وادار بکنند، اینها مهم است.
فکر بکنیم که ما مسلمان باشیم، مؤمن باشیم، طلبه باشیم، آدم خوبی باشیم امّا فقط به خود اهمّیّت بدهیم، این فایده ندارد. بعضیها هستند، اینطور هستند. خیلی آدمهای خوبی هستند امّا خوبی آنها فقط در حیطهی وجود خود آنها است. هر چه رقم میزنند، فقط برای خود آنها است، فایده ندارد. حتّی به خانوادههای خود، به فرزندان خود، به اقربای خود هم توجّهی ندارند. میگوید: پس شما… میگوید: به من چه ارتباطی دارد؟ (سری که درد نمیکند دستمال به آن نمیبندند) توجیه میکنند. این فایدهای ندارد.
ایمان و اعتقاد و تقوا و آنچه که در قرآن و روایات برای ما بیان شده است این است که متّقی، مؤمن هر کجا است مؤثّر باشد. مؤثّر بر دیگران باشد، در همه چیز اینگونه باشد. در بدیها اینکه آنها را باز دارد، در خوبیها که آنها را وادار به آن بکند. وادار به اعتقادیّات بکند، اعتقادات عالی داشته باشد، اعتقادات عالی را پرورش دهد که فرمودند: اگر یک نفر…
در توصیف دارد که وقتی در جنگ خندق حضرت امیر المؤمنین مأمور شد برود و جنگ بکند -بعد از آن شکستهای ظاهری که بود و مسلمانها در قحطی و تنگ دستی و مشکلات قرار گرفتند- حضرت پیامبر یک توصیفی به امیر المؤمنین دارند که علی جان اگر تو یک نفر را به سمت و سوی خدا بکشانی، خیلی نزد خدا ارزش داری. اینها مهم است. این مهم است که امیر المؤمنین بتواند یکی از موحّدین را زیاد بکند. تعداد موحدّین زیاد بشوند.
اگر ما اعتقاد پروری بکنیم، از جهتی که معروفات را بین مردم بیاوریم که عمل بکنند، شعارها هم شعارهای الهی باشد، اینها ارزش پیدا میکند و الّا خود من آدم خوبی باشم، به توحید و وحدانیّت الهی اعتقاد قلبی داشته باشم، اعمال خصوصی خود را هم انجام بدهم، امّا فقط در چهارچوب…
میگویند: ریا بد است، بله ریا بد است امّا بعضی وقتها اصلاً باید عمل را به نحوی انجام بدهید که نمود داشته باشد، در جامعه شعار باشد. دیگر به این ریا نمیگویند. اگر این را پنهان کردید، خلاف است. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»[۱۴] به این است که آدم واقعاً شدید باشد و این را نشان بدهد. نمیشود که بگوید: «اللَّهُمَّ عَنِ العُمَر» یا «اللَّهُمَّ عَنِ فِلان» پشت آنجا گفتن فایدهای ندارد. باید به نحوی باشد که بتوانیم «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» را محکم بگوییم، شدّت را باید نشان بدهیم.
«رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» بگوییم: من فلانی را دوست دارم، امّا میگویند: در مضیقه است، در مشکلات است. میگوید: خداوند حل میکند. اینطور نیست، شما باید حرکت بکنید. «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» یعنی شما باید رحمت داشته باشید، باید رحمت خود را به او برسانید. بعضی از اعمال ما است نمود دارد.
میگویند: وقتی میخواهید نماز عید بخوانید با پای برهنه راه بیفت. با همدیگر دسته جمعی بخوانید نماز جمعه میخواهید بخوانید حداقل پنج نفر باید به امام جماعت اقتدا بکنند، اینها باید نمود ظاهری داشته باشد. حالا بگویید: نه ما ریا نمیکنیم. این نمیشود، اینها باید باشد.
اگر من و شما خواستیم در رابطه با قرآن کار تفسیری بکنیم، اگر خواستیم قرآن را به صورت پنهانی و در خلوت بخوانیم فایده ندارد، باید کار ما نمود داشته باشد. این باید در حوزههای علمیّه هم نمود داشته باشید. آقای قرائتی میفرمود: شما تفسیر قرآن را بخوانید، به قصد ریا بخوانید، گناه آن به عهدهی من است. اینجا ریا معنا ندارد، اصلاً باید اینطور باشد. مثل اینکه ما میرویم تظاهرات میکنیم، شعار میدهیم. باید به خیابان بیاییم، علیه دشمن شعار بدهیم، در رسانههای دنیا پخش بکنند تا منزلت و شوکت جمهوری اسلامی و اسلام درست بشود.
پیغمبر هم همین کار را کرده است. شب فتح مکّه فرمود: آتشها را زیاد درست بکنید، هر یک نفر، دو تا، سه تا هر چه میتوانند آتش روشن بکند که نمود پیدا بکند که دشمن از ما بترسد اگر نمود نداشته باشد دشمن نمیترسد.
پس خیلی از اعمال است که باید ظاهرنما باشد، شعار باشد، یعنی احساسها را هم برای دوستان، هم برای دشمنان برانگیخته بکند، دشمنان را بترساند، دوستان را امیدوار بکند.
لذا اینکه ما بگوییم: متّقی باشیم، تقوا به این است که نماز شب بخوانیم امّا نماز صبح فرزندان ما قضا بشود و به این کاری نداشته باشیم معنا ندارد. باید به نحوی نماز بخوانید که بچّهها تربیت بشوند. استاد ما مرحوم سیّد محمود فقهی (رحمه الله علیه) میگفت: من سورهی جمعه و آیت الکرسی و چند سورههای دیگر را -یس و الرّحمن و اینها را میفرمود- صبحها که پدر من میخواند (حفظ کردم). مثلاً صبح جمعه سورهی جمعه را در نماز صبح خود میخواند یا چیزهای دیگر را میگفت، من کوچک بودم در حالی که خواب بودم حفظ شدم. حالا شما بگویید: نه من نماز خود را در یک جای خلوت میخوانم که فرزندان من از خواب بیدار نشوند. نباید اینطور باشد، باید کار شما اینجا نمود داشته باشد تا به آنها هم سرایت بکند، آنها هم نمازخوان بشوند.
یا یکی از دوستان میفرمودند که فرزندان من دعای عهد را موقعی که من بعد از نماز صبح دعای عهد میخوانم حفظ شدند. بچّهها یا خواب هستند یا حالا بلند میشوند نماز میخوانند، وقتی شما دعای عهد را هر روز بخوانید، اینها حفظ میشوند.
اگر واقعاً کسی بخواهد خود را در برابر خدا مسئول بداند، این است که باید همه را به سمت و سوی خدا دعوت بکند، دعوت کردن به سوی خدا هم با اعمال ما است. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ»[۱۵] یعنی اعمال ما بایدبه نحوی باشد که مردم را شب و روز به سمت و سوی خدا دعوت بکنیم، این ارزش پیدا میکند، داعی الله شدن این است. همهی کارهای ما، حتّی راه رفتن ما، خوردن ما، آشامیدن ما، حرکت ما، باید همهی اینها به گونهای باشد که برای دیگران مؤثّر باشد و دیگران را به سمت و سوی خدا بکشاند. این مهم است.
اگر فقط به فکر خود باشد، این اسلامی است که به قول حضرت امام فرمود: اسلام آمریکایی است. کسی کاری با شما ندارد، سنیها با چه طمطراقی نماز میخوانند امّا هیچ اثری ندارد، لذا از خیلی از امکانات و فنون و علوم آمریکایی هم استفاده میکنند و به آنها کمک هم میکنند. چون اینها کاری با آمریکا ندارند. یک نمازی است که برای خود میخواند. حالا قرآن هم میخوانند و حافظ آن هم میشوند، اینها فایده ندارد.
آن مسلمانی، مسلمانِ واقعی است و آن متّقیای، متّقی است که تنها برای خود نباشد، برای دیگران باشد. هر کجا میرود نفس داشته باشد، بعضیها هستند کسی مثل من و شما است امّا میبینید وقتی میآید یک محلّهای ساکن میشود، نفس او نفس صاحب الزّمانی است، وقتی میروید با او حرف میزنید، همه چیز از امام زمان حرف میزد خود به خود هر که هم به آنجا میآید رنگ میگیرد. یک کسی هم میآید مواد فروش است، وارد یک محله که میشود همه را معتاد میکند.
انسان نفس پلید داشته باشد، در خراب کردن جامعه و امت مؤثّر است ،اگر نفس، نفس الهی باشد روز به روز مؤثّر میشود بر اینکه جامعه را به سمت و سوی الهی گرایش بدهد.
[۱]– همان، آیه ۴٫
[۲]– همان، آیه ۵٫
[۳]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۶٫
[۴]– سورهی طه، آیه ۲۵٫
[۵]– سورهی انعام، آیه ۱۲۵٫
[۶]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۶٫
[۷]– سورهی حشر، آیه ۹٫
[۸]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۶٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۲٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۵٫
[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۸، ص ۳۱۱٫
[۱۲]– سورهی فاتحه، آیه ۱٫
[۱۳]– سورهی حشر، آیه ۲۳٫
[۱۴]– سورهی فتح، آیه ۲۹٫
[۱۵]– سورهی انعام، آیه ۵۲ و سورهی کهف، آیه ۲۸٫
بازدیدها: 6
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.