تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۳۶ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۳۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
کلمات سورهی مبارکهی بقره، آیهی هشتم تا بیستم را یک بررسی اجمالی میکنیم و آنچه که تا الآن در توصیف منافقین گفته شده باشد چیزی باقی مانده باشد عرض میکنیم و الّا کلمات آیات را بررسی میکنیم و إنشاءالله به آیهی ۲۱ میپردازیم که امروز تلاوت شد.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ»[۱] این کلمهی «مِنَ» تبعیض است. یعنی بعضی از مردم. نکته در کلمهی ناس این است که بعضی از مسلمین یا بعضی از مؤمنین را نفرمودند، فرمودند: «وَ مِنَ النَّاسِ» یعنی بعضی از مردم، گروهی از مردم این توصیفات را دارند که به آنها منافق میگوییم. یعنی در منافق اسلام و ایمان جایی ندارد. وقتی «وَ مِنَ النَّاسِ» فرمود یعنی نه مسلم است، نه مؤمن است، از مردمی است که به نفاق توصیف میشود.
نکتهی بعدی اینکه هر چیزی در اظهار اعتقاد زبان است، لذا با کلمهی «یَقُولُ» میآید یعنی آنها دائماً این حرفها را میگویند. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ» یعنی کسانی هستند که به زبان میآورند، مادهی «قَوَلَ» و قول به معنای گفتار زبانی است.
میگویند به چه چیزی ایمان آوردیم؟ «آمّنَّا» میگویند ما ایمان آوردیم «بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ» بلافاصله میفرماید: «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ» این مای شبیه به «لَیسَ» یعنی هیچ ایمانی در وجود اینها نیست، والّا خدا «وَ مِنَ النَّاسِ» نمیگفت. همین که «وَ مِنَ النَّاسِ» فرمود، داعی بر این میشود که در اینجا «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ» فرمود. چون اصلاً ایمانی در وجود آنها رخنه نکرده است و نفوذ نکرده است.
آیهی بعدی «یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا»[۲] خدعه و نیرنگ هم در توصیف آنها به اشکال مختلف بیان کرده است که ریشهی همهی آنها کذب بود. ریشهی همهی آنچه که در منافقین وصف شد کذب بود. اگر کذب و دروغگویی نبود به این جاها نمیرسید.
بعد با آن توصیفات علیه خدا خدعه و نیرنگ میکنند. البتّه آنها هر چقدر هم خدعه و نیرنگ کنند غباری بر جلالت و کبریایی حضرت حق وارد نمیشود و علیه «وَ الَّذینَ آمَنُوا» خدعه میکنند، آن کسانی که ایمان آوردند. بلافاصله میفرماید: «وَ ما یَخْدَعُونَ» اینجا «ما» مای نافیه است. «لا یخدعون»، «ما یَخْدَعُونَ» آنها هیچ خدعهای نمیکنند الّا خود را، «إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» یعنی این ضربهای است که اوّل به خود برخورد میکند. خدعهای که آنها انجام میدهند چه خدعه علیه خدا، چه نیرنگ و خدعهای که علیه مؤمنین انجام میدهند، این صد درصد به خود آنها برمیگردد. چرا؟ چون اینجا حصر داریم، مای نافیه و الّا دلالت بر حصر میکند. یعنی خدعهی آنها علیه خود، چه خدعهی علیه خدا و چه خدعهی علیه مؤمنین منحصر است.
«وَ ما یَشْعُرُونَ» امّا اینها نمیفهمند، شعور ندارند. شعور از احساس گرفته شده است. یعنی آنها هیچ گونه احساسی بر اینکه این خدعهها علیه خود میشود را ندارند، فهم آن را ندارند. شاید منشأ عدم شعور آنها هم همین نفاقی که در وجود آنها است، باشد. چون میخواهند خود را در هر چهرهای نشان بدهند، لذا هیچ وقت هم در یک مسیر و در یک وجود مقاوم و مستقیم نمیشوند.
«فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»[۳] یکی از خصوصیّاتی که برای آنها گفته شده این است که میخواهد تعلیل بیاورد، چرا آنها میگویند ما ایمان آوردیم و نیاوردند؟ چرا خدعه میکنند؟ چون مریض هستند، در دل آنها یک نوع مرض است که باعث میشود به واسطهی آن مرض این خدعهها را هم انجام بدهند. چرا شعور ندارند؟ چون مریض هستند. بعد مرض، مرض قلبی است.
«فی قُلُوبِهِمْ» یعنی مظروف این مریضی و این علّت در دل آنها است، دل آنها خراب است، دل آنها که خراب است ایمان ندارند. دل آنها که خراب است دروغ میگویند، دل آنها که خراب است مدام خدعه میکنند، دل آنها که خراب است منجر به این میشود که هیچ شعوری نسبت به آنچه که انجام میدهند را نداشته باشند. یعنی اینطور فکر میکنند که وقتی خدعه و نیرنگ میکنند، اینها علیه خدا است، میتوانند آنها در خانهی خدا را ببندند، لذا «وَ ما یَشْعُرُونَ»[۴] میخواهد این را بگوید.
«فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[۵] بعد این مرض آنها یک مرضی است که خدا هم آن را تقویت کرده است. تقویت آن به این است که آنها را از جهت مریضی زیاد میکند. «فَزادَهُمُ اللَّهُ» خدا مریضیها را در آنها زیاد میکند.
«وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» کلمهی «لَهُم» (ل) لام اختصاص است، در حالی که معمولاً لام را نفعیه حساب میکنند، ولی در اینجا (ل) لام اختصاص است. یعنی «عَذابٌ أَلیمٌ» مختص آنها است. این وجه اختصاص نسبت به عذابی که بر آنها است «بِما کانُوا یَکْذِبُونَ» ریشهی همهی نیرنگ بازیهای آنها دروغگویی است، آن هم «بما کانوا کاذبون» نیست، «بِما کانُوا یَکْذِبُونَ» است. یعنی از قدیم الایّام دروغ میگفتند، الآن هم دروغ میگویند، تا زنده هستند هم دروغ میگویند، دائم در دروغ هستند. اصلاً ملکهی آنها بر دروغ و کذب شده است، دائماً دروغگویی و کذب را در وجود خود دارند. لذا «بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»
«وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»[۶] وقتی به آنها گفته میشود «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا» فساد نکنید،- «أفسد»، «یفسدوا» باب افعال است- مفسد نباشید، اگر کسی فاسد باشد میشود اصلاح کرد، امّا کسی که مفسد باشد نمیشود اصلاح کرد. حالا به آنها میگویند فساد نکنید، میگویند ما که فساد نمیکنیم. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» آنها خود میگویند ما مصلح هستیم، ما میخواهیم اصلاح کنیم.
برادرهای یوسف گفتند ما ناصح هستیم، یعنی ما خیرخواه برادر خود هستیم. سورهی مبارکهی یوسف را به یاد دارید که حضرت یعقوب گفت: شما یوسف را میبرید سرکوب میکنید، از او حفاظت نمیکنید. گفتند: نه، ما «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»[۷] لام هم آوردند، «إنَّ» هم آوردند «لَناصِحُونَ» تأکیدات پشت تأکیدات است. حالا ناصح هم شاید در ذهن شما بیایید که ناصح یعنی او را نصیحت میکند؟ در زبان فارسی اینگونه نیست، منظور این است که ما خیرخواه او هستیم یعنی ما برادر خود را دوست داریم و خیر خواه او هستیم. صفات منافقین را گفتیم که یکی همین است که آنها نُصح به مسلمین ندارند.
- در اصل برای او خیر بود.
– برای چه کسی؟
– برای حضرت یوسف.
– نه، بحث خیر بودن جدا است، امّا عمل آنها عمل بدی بود. شاید حکمت خدا بر این بود که حضرت یوسف از کنعان هجرت کند و با آن صدمات و با آن مشقات بتواند عندالله مقام کسب کند، امّا بالاخره عمل برادرهای او عمل حسادتآمیز با قساوت قلب بود، برادر خود را با آن وضعیّت به چاه بیندازند بعد هم پول بگیرند، مدام علیه برادر خود توطئه کنند و بعد هم راست نگویند. «بِدَمٍ کَذِبٍ»[۸] پیراهن دروغی آوردند و به یعقوب گفتند برادر ما را گرگ خورده است.
– اگر هم این اتّفاقات نمیافتاد آن درست است که باید اینطور میشد و حکمت الهی بر این بوده است، ولی هیچ وقت برادران یوسف را تمجید نکردند. نقل است که روز عاشورا گوشت آبگوشت را آوردند گفتند: چه خبر است گوشت آبگوشت آوردید و اینقدر از مردم پذیرایی میکنید؟ گفتند: به جهت اینکه یک شمری بوده که امام حسین را کشته است. گفته بود دست او درد نکند! حالا ما میگوییم اگر اینجا شمر امام حسین را نکشته بود، الآن ما این ولیمهها و این جمعیّتها را نداشتیم. نه، کار آنها بسیار کار کثیف و پلیدی بوده است، کار شیطانی محض بوده است، حالا مسلّم بدانید خون آدم مؤمن هم اگر ریخته شد نتایج عالی گرفته میشود.
روز گذشته اشاره کردیم، گفتیم اگر حواس مسئولین و بزرگان جمع بود و منافقین را به مقامات نیاورده بودند، بهشتیها را از ما نمیگرفتند، امّا ناگفته نماند به بهشت رفتن آنها خیلی از مشکلات جامعهی ما را حل کرد و توانست خیلی مؤثّر واقع شود مثل خون سیّد الشّهداء که اکمل و اتم خونا است. وقتی سیّد الشّهداء به شهادت رسید دین زنده شد، اصلاح واقعی آن بود گرچه به کشته شدن ابا عبدالله (علیه السّلام) و یاران و اصحاب و برادرها و فرزندان، برادرزادهها و خواهرزادهها و نزدیکان ختم شد. بعد هم ما با چه مصیبتی در اسارت دچار میشویم. در اسارت آن راههایی که اسرا را بردند و چقدر به آنها ظلم کردند.
علی أیّ نحو آنچه که مسلّم است اینکه آنها فساد میکنند، وقتی به آنها گفته میشود «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا»[۹] یعنی به نفع آنها حرف زده میشود که فساد نکنید. «قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» میگویند ما مصلح هستیم- باب افعال هم میآورند- ما میآییم و در جامعه سازش ایجاد میکنیم.
بعد میفرماید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»[۱۰] پیامی که این آیه برای همهی مؤمنین و مسلمین دارد این است که حواس خود را جمع کنید، به ما بیدار باش میدهد که مواظب باشید «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» به هر حرف کسانی که میگویند ما مصلح هستیم، گوش ندهید و فریب آنها را نخورید، گوشهای خود را باز کنید، حواسهای خود را جمع کنید.
مراقب بچّهها و جوانهای خود باشید که آنها همه فساد میکنند. خانه تیمی راه میاندازند و فحشا و منکرات را برای خود علنی میکنند و یکی از راههای گرفتار کردن جوانهای ما به دست منافقین خانههای تیمی آنها بود. جوانها را (دختر و پسر) در خانه تیمیها جمع میکردند، آنها را به فساد میکشاندند، این بدبختها هم دیگر راه پس و پیش نداشتند. شاید آنها را تهدید هم میکردند که اگر حرفی زدید یا جایی رفتید خواستید علیه ما افشاگری کنید، ما هم راپورت شما را میدهیم، نقطه ضعف را برای آنها درست میکردند که نتوانند کاری انجام بدهند و مجبور باشند حرف آنها را گوش کنند.
بعد جدای از همه، آنها را آلوده میکردند، یعنی منافقین در خانههای تیمی آلودهی به فساد میشدند که دیگر نمیتوانند در جامعه سر بلند کنند، مجبور بودند با آنها باشند، جهت اینکه آلوده میشدند. مثل بحث اعتیاد که خودش یک نوع مریضی است، فرد را معتاد میکنند دیگر چارهای ندارد، اوّلین بار با هدیه و تعارف است دیگر بعد گرفتار میشوند، ریشهی آنها را میکَنند. در حالی که میگفت شما بیا یک بار استفاده کن تا سرحال شوی، تا نیرو بگیری، تا بتوانی مسائل را تأمّل کنی، غافل از اینکه این کارهایی که انجام میدهند او بدبخت میشود.
این مسئله برای جامعهی ما بیدار باش مهم است که الآن مواد مخدر صنعتی خطرناکی وارد شده است که قبلاً اگر طرف را معتاد به تریاک کنند، ماهها و سالها طول میکشید تا او آلودهی صد درصد شود، ولی موادی را آوردند و در بین جوانها توزیع میکنند و آنها را تشویق میکنند که با یک مرتبه استعمال آنها آلوده میشوند، به گونهای که اصلاً وجود جسمانی خود را صد درصد مضمحل میکنند. پس «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ».
– حالا شما این استثناء را کاری نداشته باشد، حالا اوّلاً آن چه بوده است، آن مواد چه موادی بوده است، حالا به بدن مالیدن مهم است؛ چون من شنیدم یک موادی است که وقتی شخص آن را شرب میکند، تمام امحای وجودی داخل بدن تاول میزند، مثل گاز خردل که در زمان جنگ صدام علیه رزمندگان ما استفاده میکرد، وقتی رزمنده هوا را استنشاق میکرد، همراه آن یک گاز خردل وارد ریه میشد و بلافاصله ریه تاول میزد. تاول ریه همانا تا آلمان هم که میرفتند فوت میکردند، شهید میشدند. این مسائل وجود دارد، میگویند یک موادی هم است که اگر کسی استعمال کند بدن او تاول میزند.
«أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» آگاه باشید که اینها مفسد هستند، «الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ» امّا خود شعور ندارند که دارند فساد میکنند. تا اینجا یکی «وَ ما یَشْعُرُونَ»[۱۱]، یکی هم لا یَشْعُرُونَ» [۱۲] داشتیم.
«وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ»[۱۳] حالا اگر چند نفر آدم خیرخواه… آیت الله طالقانی میگفتند در بندها به منافقین میگفتند ایمان بیاورید، شیعه شوید، سازمان را رها کنید یا تودهایها و ملّیگراها را رها کنید، خصوصاً وقتی راجع به سازمان مجاهدین به آنها میگفتیم، آنها مسخره میکردند.
حالا اینجا هم قرآن دارد، میفرماید: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ» ایمان بیاورید همانطور که مردم ایمان آوردند، آنها میگویند «أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ» سفیه به معنای بیخرد است، به معنای کسی است که فکر او کار نمیکند، مغز و خرد ندارد. لذا سفیه است، نمیتواند در مال خود هم تصرّف کند لذا حاکم شرع باید باشد یا ولیّ او باشد، برای او قیّم معلوم کنند.
حالا اینجا میفرماید: وقتی به منافقین گفته میشود ایمان بیاورید، همانطور که «کَما آمَنَ النَّاسُ» بعضی از مردم دیگر در بین شما هستند، آنها ایمان آوردند. آنها میگویند «أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ» -استفهام انکاری است- نه، ما هیچ وقت این کار را نمیکنیم، ما ایمان بیاوریم مثل آن کسانی که سفیه بودند؟! آنها عقل نداشتند و ایمان آوردند، «أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ» دوباره اینجا یک بیدارباش دیگر در این آیات برای همهی مؤمنین است.
«أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» واقعاً هم بیخرد میشوند، دیگر عاقل نیستند. اگر عاقل بودند علیه خود کار نمیکردند. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ» این جهل، جهل مرکب است. «لا یَعْلَمُونَ» اینها هیچ موقع نمیدانند، نمیفهمند. یعنی جهل مرکب دارند، یعنی نمیدانند که نمیدانند،
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدّهر بماند
این خیلی بد است، اینکه برخی علما میگویند کسی که بداند و نداند، علم به نادانستهی خود نصف علم است. یعنی کسی که بداند که نداند
– خود را به منزل برساند. آن کسی که میداند و نمیداند، به دنبال علم خود میرود. «العاقل یعلم و یسأل» آدم عاقل هم میداند و هم میپرسد، امّا آدم نادان نمیداند و نمیپرسد. حالا یکی از خصوصیّات مهم منافقین جهل است، امّا نه جهل بسیط، جهل مرکب است. یعنی جهلی که دو نوع نمیدانم در آن است.
«وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا»[۱۴] حالا این ندانستن آنها و جهل مرکب قطع نمیشود، دائم است یعنی دوام دارد، از کلمهی مضارع منفی «لا یَعْلَمُونَ»[۱۵]، «لا یَشْعُرُونَ»[۱۶]، «ما یَشْعُرُونَ»[۱۷] همه استمرار دارد، همه مستمر است یعنی ملکهی آنها جهل شده است.
جالب این است آن کسانی که صفات نفاق را دارند، هر کسی هم بخواهد آنها را خیرخواهانه نصیحت کند، موعظه کند، امر به معروف و نهی از منکر کند زیر بار نمیروند. یعنی میگویند همان چیزی که ما میگوییم درست است، شما اشتباه میکنید.
«وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا»[۱۸] یکی از خصوصیّاتی که در چهرهی دورویی و نفاق آنها وجود دارد، این است که با مؤمنین ملاقات میکنند، میگویند ما ایمان آوردیم. همانطور که قبلاً فرمودند، «قالُوا»، آنجا هم «یَقُول» دارد. اینها گفتند «آمَنَّا» معنای تحقّق میدهد یعنی قول و حرف آنها متحقّق الوجود بر این است که میگویند ما ایمان آوردیم «وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ» وقتی به سمت و سوی شیاطین خود میروند، آن کسانی که اینها را رهبری میکنند، آن کسانی که آنها را بزرگتری میکنند، میگویند ما با شما هستیم.
«قَالوا إِنَّا مَعَکُمْ» ما همراه شما هستیم، ارتباط کلمهی «مَعَ» در این جمله تصاحبی است. یعنی آنها میگویند ما با شما هستیم «إِنَّا مَعَکُمْ» ما همراه شما هستیم، «إِنَّما نَحْنُ» ما آنها را مسخره میکنیم، «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» ما مؤمنین را استهزاء میکنیم. چون وقتی نزد اینها میروند میگویند پس آنجا چه کار میکردید؟ میگویند ما اینها را استهزاء کردیم.
حالا در واقع این استهزاء استهزای مؤمنین نیست، بلکه قرآن میفرماید: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»[۱۹] خدا آنها را استهزاء میکند، این (ب) بای زائده است. بای زائده سر مفعول یا فاعل واقع میشود، لذا «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»، در واقع «یستهزئهم» این «بِهِم» بای زائد است که بر سر فاعل و مفعول میآید، اینجا مفعول آورده است.
«وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» و خدا آنها را به آن طغیانی که دارند میکشاند. یعنی آن کسانی که خود را از رده خارج کردند، در حالی که چشم آنها را هم گرفته است. آنها کر هستند، چیزی در گوش آنها فرو نمیرود، دائماً هم اینگونه هستند «یَعْمَهُونَ».
«أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى»[۲۰] اینها مشتری هستند، امّا ضلالت را میخرند و در ما به ازای آن هدایت را میدهند. در صورتی که هدایت برای انسان شرف دارد، ضلالت شرف ندارد هیچ، انسان را به ورطهی نابودی میرساند.
لذا قرآن میفرماید: «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» تجارت آنها سود ندارد، نه اینکه برای آنها سود ندارد، برای هیچ کس سود ندارد «فَما رَبِحَتْ» اینجا ماضی منفی است یعنی عدم تحقّق بر اینجا متحقّق است. عدم ربح در اینجا نسبت به آن اشترایی که آنها کردند متحقّق است، هدایت که ارزشمند است را دادند و ضللات و گمراهی و بدبختی و ویرانی و حیرانی را برای خود خریدند. «وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ» چرا این کار را میکنند؟ چون هیچ وقت دنبال هدایت نبودهاند، آنها هیچ موقع پذیرای هدایت نبودهاند، به دنبال هدایت نبودهاند.
من سابقهی یک بنده خدایی را داشتم که او علیه قرآن، علیه آدمهای بزرگ در محل شیطنت میکرد، ۶۰ و اندی سال سن داشت، او را دیدم و گفتم: فکر نکنم چند سال دیگر بیشتر عمر داشته باشید، همهی عمر خود را صرف شیطان نکن، باقیماندهی عمر خود را صرف خوبی کن. گفت: یعنی چه کار کنم؟ گفتم: علیه قرآن و علیه جلسات قرآن و علیه مؤمنین واقعی محل داری کار میکنی، کافی است. گفت: چطور کافی است؟ گفتم: کافی روضهی خود را میخواند، سخنرانی و موعظههای خود را میکرد بعد که روضه میخواند گریه میکرد-در نوارهای او هم موجود است- بعد هم میگفت: کافی، بس است. حالا تو هم که تا الآن راه شیطان و راه به هم ریختن مومنین را رفتی بس است، حالا باقیماندهی عمر خود را اصلاح کن، به سمت اصلاح و قرآن و اهل بیت بیا. واقعاً نسبت به مؤمنین خیرخواهی کن. منافق چرا اینگونه است؟ چون آنها دنبال هدایت نیستند.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۸٫
[۲]– همان، آیه ۹٫
[۳]– همان، آیه ۱۰٫
[۴]– همان، آیه ۹٫
[۵]– همان، آیه ۱۰٫
[۶]– همان، آیه ۱۱٫
[۷]– سورهی یوسف، آیه ۱۱٫
[۸]– همان، آیه ۱۸٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۱۱٫
[۱۰]– همان، آیه ۱۲٫
[۱۱]– همان، آیه ۹٫
[۱۲]– همان، آیه ۱۲٫
[۱۳]– همان، آیه ۱۳٫
[۱۴]– همان، آیه ۱۴٫
[۱۵]– همان، آیه ۱۳٫
[۱۶]– همان، آیه ۱۲٫
[۱۷]– همان، آیه ۹٫
[۱۸]– همان، آیه ۱۴٫
[۱۹]– همان، آیه ۱۵٫
[۲۰] – همان، آیه ۱۶٫
بازدیدها: 2
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.