تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۱۲ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۸ تا ۲۰ جلسه ۱۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۷۲ جلسه شرح ویژگیهای منافقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (۸) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (۹) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (۱۰)
در مراتب خُدعه و مخادعه بودیم. عرض کردیم چهار مرتبه برای خدعه و مخادعه شمرده شده است.
همان مقاماتی که برای انسان عالی است.
به چهارمین مرتبه که رسیدیم و بحث امروز ما است در مقامات دینی است.
خدعه در مقامات دینی، مثل کسی که گمان کند خیلی انسان مخلصی است، به قول معروف از خود خیلی متشکّر باشد! فکر کند خیلی انسان با اخلاصی است، خیلی انسان باطنداری است (باطن نیکویی دارد)، صاحب کرامت است. خیلی انسان باید به خود افتخار کند (اگر واقعاً این صفات را داشته باشد).
– از خود راضی است.
– یعنی فکر میکند یک مقامی دارد، اصلاً متوکّل است، بگوید ما خیلی اهل توکّل هستیم، امّا در باطن او (این متوکّل بودن) اصلاً واقعیّت ندارد. مثلاً فکر میکند خیلی انسان با اخلاصی است، امّا سرّ باطن او است که آلوده به ریا است. اگر جایی باشد که نتواند ریا کند دیگر نماز هم نمیخواند! اگر جایی باشد که بتواند ریا کند خیلی نماز خوبی میخواند. فکر میکند در باطن خیلی انسان خوبی است.
اگر کسی اینطور باشد که فکر کند کُمَّل عقول است، در حالی که عقل ندارد، موجب میشود که آن انسانی که اینگونه به خود امیدوار است و اعتماد زیاد به خود دارد، انکسار در خود نبیند. فکر میکند که در جایی تقصیر و قصوری ندارد. لذا با این اوصاف به غروری میرسد که منجر به عُجب میشود. عجب باعث میشود که انسان دیگر دنبال نقص و عیوب خود نباشد. اکثر ما آخوندها به این حالت مبتلا هستیم، به عُجب مبتلا هستیم، اکثر ما فکر میکنیم حرفی که ما میگوییم درست است. یکی از چیزهایی که عالِم را از بین میبرد و شیطان به واسطهی آن علما را اغوا میکند، عُجب است. عجب خیلی بد است.
عجب کاری انجام میدهد که انسان را غافل میکند، غافل از مشکلات و ایرادات خود میکند. وقتی انسان غافل باشد دچار این بدبختی میشود که به دنبال رفع نقایص خود برنمیآید. چون نقصی نمیبیند، همه چیز خود را عالی میبیند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»،[۱] گمان میکنند کاری که انجام میدهند بهترین است. در حالتی که پرت از گاهی اوقات هم خدای ناکرده به جهل مرکّب منجر میشود. اگر به جهل مرکّب رسید دیگر از واقع پرت میشود (دور میشود) و هیچ موقع به جایی که وظیفهی او است فکر نمیکند. این غفلتی است که موجب میشود انسان درصدد رفع نقایص و اشکالات خود برنیاید.
بعد میفرماید: «یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا».[۲] کلمهی «وَ الَّذینَ آمَنُوا» را دقّت کنیم، یعنی مخادعهی با مؤمنین هم دارد. یعنی منافقین یکی از کارهایی که انجام میدهند و صفاتی که دارند، مخادعهی با مؤمنین است. چطور مخادعه با مؤمنین انجام میدهند؟ در ظاهر به مؤمنین میگویند ما با شما همراه هستیم، «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ».[۳] در ظاهر میگوید من مخلص شما هستم، من همراه شما هستم، قول مساعدت و همکاری میدهد.
یک نفر در محلّی که ما هستیم خیلی علیه دین شیطنت میکند، با ظاهر دینداری این کار را انجام میدهد. یک روز چند وقت پیش، قبل از محرّم بود، به او گفتم: حالا ۶۰ و چند ساله شدهای، راه شیطنت بس است، از این به بعد راه اصلاح و راه دینداری را برو. تو که زبان داری، میتوانی صحبت کنی، به جای اینکه نفاق و دورویی داشته باشی، بیا خود را اصلاح کن، در وادی دین وارد شو. برای آخرت تو خوب است، برای قبر و قیامت تو خوب است. خیلی با چهرهی گشاده پذیرفت و گفت: بله، شما درست میگویید، ما اشکال داریم و… ولی باز هم همان کار خود را انجام میدهد، هر کاری انجام میدهد در نهایت نفاق دارد!
امروز در مورد دورویی و دو زبانی صحبت میکنیم، صفات آن را بیان میکنیم، روش بدی است. به هر حال در ظاهر، آدم منافق اظهار دوستی و محبّت میکند، ولی در واقع و باطن، در مقام ظلم و ایذاء و اهانت و احتقار و افتراء برمیآید. با شما در مجلس حضور دارد، خیلی با شما رفتار خوب و مهربانی دارد، از مجلس بیرون میرود شروع میکند پشت سر شما غیبت میکند. در نزد شما خوبی اظهار میکند.
سخنچینی میکند، حرف را این طرف و آن طرف میبرد و رابطهی افراد را به هم میریزد. تهمت میزند. از صفاتی که برای منافقین شمرده شده، دورویی و دو زبانی است که جامع همهی صفات منافقین است. عقوبت آن چیست؟ در مورد این هم در روایات داریم و میخواهیم امروز إنشاءالله بررسی اجمالی داشته باشیم.
از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده که: «مَنْ کَانَ لَهُ وَجْهَانِ فِی الدُّنْیَا کَانَ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ لِسَانَانِ مِنْ نَارٍ».[۴] میگوید: کسی که در دنیا دورو باشد، روز قیامت دو زبان دارد. در روایت بعدی هم میآوریم که میگوید دو زبان او چطور شعله میکشد، به طوری که گونهها را هم شعلهور میکند و میسوزاند.
افراد دورو، بدترین بندگان خدا در قیامت
در روایت دیگر، «جامع السّعادات»، و در «صحیح مسلم» روایتی داریم که نبوی است. فرمود: «تَجِدونَ مِن شَرِّ عباد الله یَومَ القِیامه ذا الوَجهین»[۵]، «تَجِدونَ مِن شَرِّ النَّاس ذَا الْوَجْهَیْنِ»[۶]. بدترین بندگان خدا را روز قیامت پیدا میکنید، میبینید، یافت میکنید که دو صورت دارند. «الَّذِی یَأْتی هؤلاءِ بِوَجْهٍ و هؤُلاءِ بوَجْهٍ». وقتی با شما هستند با یک وجهی هستند، وقتی میروند و با جمع دیگری هستند با حالت دیگری برخورد میکنند.
«جامع السّعادات» -آدرس همان حدیث قبلی است- داریم: «یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ذُو الْوَجْهَیْنِ».[۷] کسی که دو وجه دارد، دورو است، روز قیامت میآید در حالی که «دَالِعاً لِسَانَهُ فِی قَفَاهُ وَ آخَرَ مِنْ قُدَّامِهِ یَلْتَهِبَانِ نَاراً حَتَّى یَلتَهِبانِ خَدَّه»، «دَالِعاً لِسَانَهُ فِی قَفَاهُ وَ آخَرَ مِنْ قُدَّامِهِ یَلْتَهِبَانِ نَاراً حَتَّى یَلْهَبَا جَسَدَهُ»،[۸] میفرماید: در حالی که زبانی از پشت سر او بیرون میزند، یک زبان هم از جلوی او بیرون میآید، هر دو شعله میکشند به طوری که گونهها را میسوزانند و شعلهور میکنند.
«ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَذَا الَّذِی کَانَ فِی الدُّنْیَا ذَا وَجْهَیْنِ وَ ذَا لِسَانَیْنِ»، چون انسان دورو دو زبان دارد. وقتی که رو در روی شما است با چهرهی گشاده با شما برخورد میکند، زبان او زبان چرب است و دروغ میگوید (تا رضایت شما را جلب کند). پشت سر شما که هست چهرهی دشمنی نسبت به شما میگیرد و پشت سر شما صحبت میکند و زبان او زبان دیگری است. «یُعْرَفُ بِذَلِکَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»، به این دو وجه و دو صورت روز قیامت معرّفی میشود.
حدیثی از حضرت باقر آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) داریم. در جامع السّعادات هم به همان آدرس قبلی آمده است. «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ وَ ذَا لِسَانَیْنِ»،[۹] بدترین بندهها آنهایی هستند که دو صورت و دو زبان دارند. «یُطْرِی أَخَاهُ شَاهِداً وَ یَأْکُلُهُ غَائِباً»، وقتی رو در روی کسی هستند مدح و ثنای او را میگویند، برای رضایت او دروغ میگویند. پشت سر او که هستند گوشت او را در حالی که مرده است میخورند! یعنی غیبت او را میکنند. «إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ»، اگر به او (طرف مقابل) عطا شود حسادت میکند، اگر بر مصیبتی گرفتار شود او را رها میکند. اگر به طرف مقابل اعطا شود حسادت میکند، اگر مبتلا به یک مشکلی شود او را رها میکند و میرود.
افرادی که در بحرانها قرار میگیرند ـ چه بحرانهای مادی، چه بحرانهای معنوی ـ معلوم میشود چه کسی با آنها دوست است و چه کسی با آنها دشمن است. این خیلی مهم است.
در «جامع السّعادات» ـنقل از تورات داردـ و در «رسائل» شهید ثانی هم این حدیث را آورده است. «تَطلُبُ الأَمانه وَ الرَّجل مَعَ صَاحِبِهِ بِشَفَتَینِ مُختَلِفَتَین»[۱۰]، «بَطَلَتِ الْأَمَانَهُ وَ الرَّجُلُ مَعَ صَاحِبِهِ بِشَفَتَیْنِ مُخْتَلِفَتَیْنِ».[۱۱] امانتداری با دو زبانی و دورویی از بین میرود. دیگر این شخص دورو امانتدار نیست. «یُهلِکُ اللهُ یَومَ القِیَامَهِ کُلِّ شَفَتَیْنِ مُخْتَلِفَتَیْنِ»،[۱۲] میفرماید: خدا روز قیامت هلاک میکند کسی را که دو رو باشد. خصوصاً ما که صلاح و مصلحت ما بر این است که از سلاح عالی بدن که زبان است برای نفع اسلام استفاده کنیم. دقّت کنیم و ـخدای ناکردهـ نگذاریم دچار دورویی و دو زبانی شویم. این نکات خیلی مهم است.
البتّه یک رویی و شفّاف بودن بعضی اوقات باعث ایجاد دردسر میشود، ولی بحث این را در تقیه میگوییم. ولی انسان با اخوان و دوستان خود باید شفّاف باشد (صادق باشد).
یک وقت یکی از اساتید از ما پرسید: چرا دیگر به درس ما نمیآیید؟ گفتم: درس فلانی میروم. فکر کردم همین جواب برای او کافی است. گفت: درس فلانی میروید درس فلانی بهتر است یا درس ما بهتر بود؟ گفتیم: از هر کسی بپرسید میگوید درس فلانی بهتر است. دیگر با ما خوشرویی نکرد! هر وقت ما به او سلام میکنیم هم روی خود را برمیگرداند!
من نمیتوانستم نفاق داشته باشم، استاد من بود شاید هم بیادبی کردم، ولی شفّاف گفتم، گفتم: از هر کس بپرسید میگوید درس فلانی بهتر از درس شما است. این در دوستان صدق میکند، ولی کلّاً باید…
– صادقانه گفتید.
– بله، دیگر اینجا نباید شما… معلوم است، انسان اعلم را میپذیرد، عقل میگوید و اقتضاء میکند آدم سمت کسی برود که اعلم است. در درس و تحصیل هم همینطور است.
– در درس، اعلم لازم نیست.
– نه، عقل میگوید. ببینید دو استاد میخواهند اصول بگویند، آدم سراغ استادی میرود که اعلمتر است، خوشبیانتر است، خوش برخوردتر است، منظّمتر است. انسان سراغ این استاد میرود، این گفتن ندارد.
– به ایشان نباید مستقیم میگفتید.
– بله، شاید نباید میگفتم. ولی گفتم. ببینید انسان نباید دو رو باشد. امروز بحث تقیّه را ذیل این بحث مطرح میکنیم، امّا اینجا که نباید تقیّه کنیم. من و شما که نباید از هم تقیّه کنیم. بله، اگر جای تقیّه باشد باید تقیّه کرد. امّا من دروغ بگویم، چه بگویم؟ دارد به من میگوید: چرا درس من نمیآیی، درس آقای دیگری میروی؟ میگویم: درس آقای فلانی میروم. خود او میگوید: درس من بهتر است یا درس او بهتر است؟ من باید راست بگویم، دیگر چه بگویم؟ البتّه او نباید میپرسید.
– شما هم نباید میگفتید.
– بله. اگر غیر از این باشد دورویی میشود، دیگر چه بگویم؟ اگر میشد هر دو را جمع کنید واقعاً حرف شما درست است، ولی ساعت درس… یا من اصلاً از اینجا به قم میروم، از قم به اصفهان آمدهام، نمیشود بین دو استاد را جمع کرد. مجبور هستید که یکی را انتخاب کنید.
– این دورویی میشود. اینجا بیاحترامی نیست، نگفتیم درس شما بد است و درس او خوب است. خود او گفت: درس ما بهتر است یا درس او بهتر است؟ گفتیم: او بهتر است.
یکسان بودن زبان در همه حال
روایتی در دنبالهی همان روایت قبلی دارد: «أَوحَی الله تَعَالَی إِلَی عیسَی بنِ مَریَم لِیَکُنْ لِسَانُکَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ لِسَاناً وَاحِداً وَ کَذَلِکَ قَلْبُکَ»، «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ (عَلَیهِ السَّلَام) یَا عِیسَى لِیَکُنْ لِسَانُکَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ لِسَاناً وَاحِداً وَ کَذَلِکَ قَلْبُکَ».[۱۳] زبان، لسان، را یکی کن. «إِنِّی أُحَذِّرُکَ نَفْسَکَ وَ کَفَى بِی خَبِیراً»، من تو را بر حذر میدارم، «وَ کَفَى بِی خَبِیراً»، همین که خود تو به خود آگاهی بدهی، برای تو کفایت میکند. «لَا یَصْلُحُ لِسَانَانِ فِی فَمٍ وَاحِدٍ»، خیلی تعبیر زیبایی کرده است، میگوید در یک دهان نباید دو زبان باشد. مثل اینکه «وَ لَا سَیْفَانِ فِی غِمْدٍ وَاحِدٍ»، دو شمشیر در یک غلاف نمیتوانند باشند. هر غلافی یک شمشیر میپذیرد، هر زبانی باید در یک دهان باشد. اگر در یک دهان دو زبان باشد کار خراب میشود. آدرس روایت هم در «جامع السّعادات» همان آدرس قبلی است، جلد ۲، صفحهی ۱۶۲٫
بحث ما که آقایان هم گفتهاند به همین ترتیب میآید که تقیّه چه میشود؟ تقیّه با دورویی و نفاق فرق میکند. نفاق و دورویی در برابر خدا و مؤمنین است، امّا بحث تقیّه در برابر دشمن است. نمیشود انسان در برابر دشمن تقیّه نکند. البتّه در اصول، تقیّه نداریم، در بعضی چیزها که اصول هستند نمیشود تقیّه کرد. و الّا اگر کسی خواست حرفی بزند «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ» را باید خواند. هر کسی به دین خود را باید گفت. ولی در فروع، مثلاً وضو که میگیریم، در مقام مخاصمه با مخالفین مُهر نگذاریم و بخوانیم اشکالی ندارد. این تقیّه است، باید اینجا تقیّه کرد. اگر مقام ضرورت و وجوب است باید تقیّه کنیم.
لذا تقیّه از موارد دورویی و نفاق خارج میشود. تخصّصاً خارج میشود، یعنی چه؟ یعنی اصلاً دورویی در اینجا موضوع ندارد، تقیّه غیر از دورویی و نفاق است، نفاق و دورویی با تقیّه فرق میکند. تقیّه تخصّصاً از مورد نفاق خارج میشود. مثلاً کسی به ما برسد، زمان طاغوت باشد. یا الآن وهّابیها باشند، یک جایی بروید یک وهّابی ظالمی که قدرت دارد، قوّهی قهریّه دارد، ما پیش او تقیّه نکنیم. تقیّه نکنیم جان ما را هلاک میکند. اینجا باید چه کنیم؟ باید تقیّه کنیم. از موارد وجوب تقیّه در این موارد است، تقیّه اینجا واجب است. باید بدانیم که تقیّه کردن در بعضی جاها عین دین است، روایات آن را هم چند مورد میآوریم که فرمودند: اگر کسی تقیّه نکند دین ندارد.
امّا در موارد اعتقادی تقیّه معنا ندارد، کلّی بحث این است که در موارد اصول، اصول اعتقادات، ما نمیتوانیم تقیّه کنیم. اگر تقیّه کنیم شرایط آن تفاوت دارد.
– قصّهی عمار.
– قصّهی حضرت ابراهیم اینطور بود که او بت نپرستید. آمدند گفتند: ما ستاره میپرستیم، حضرت ابراهیم هم گفت: چه ستارههای زیبایی هستند. ستارهها افول کردند، حضرت ابراهیم گفت: ستارهها که فایدهای ندارند، ماه بهتر است، ماه را بپرستید، ماه را ببینید چقدر نورانی است. بعد ماه رفت و خورشید آمد، حضرت ابراهیم گفت: خورشید که از همهی اینها بهتر است. خورشید هم غروب کرد، حضرت ابراهیم گفت: «إِنِّی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ».[۱۴]
این تقیّه نبود، این راهی بود که پیامبر یا عمّار میخواست مردم را هدایت کند. «إِنِّی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ»، من از آنچه شما شرک میورزید دوری جستهام و دور هستم. این خیلی مهم است. اگر بخواهید اصول را اظهار کنید…
از حضرت صادق آل محمّد روایت شده که فرمود: «الْحَسَنَهُ التَّقِیَّهُ وَ السَّیِّئَهُ الْإِذَاعَهُ».[۱۵] میفرماید: نیکی تقیّه است و بدی فاش نمودن خیلی چیزها است.
باز ذیل «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ»[۱۶] میفرماید: «الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ التَّقِیَّهُ».[۱۷] اینجا احسن در این مورد تقیّه بوده است. «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ». وقتی بین شما و طرف مقابل دشمنی وجود دارد، گویا دوستی نزدیک میشود. یعنی باید کاری انجام بدهید که او با شما دشمنی نکند.
البتّه در یک سری موارد با وهّابیها برخورد میکنیم، خیلی جاها با ملایمت و نرمی میتوانیم آنها را به سمت خود بکشانیم. مثلاً من در مواجهه با چند نفر از طلبههای وهّابی که جلوی ما را گرفتند، گفتند: میخواهیم با هم بحث کنیم، گفتیم: بفرمایید. گفتند: قرآن شما قرآن فاطمه (سلام الله علیها) است! گفتم: «نعم نعم مصحفنا مصحف الفاطمه». اوّل خیلی جری شدند که ما چه میگوییم؟! بعد گفتند: قرآن فاطمه کجا است؟ ما هم قرآن را از جیب خود درآوردیم، گفتیم: «هذا مصحف الفاطمه». از دست ما قرآن را قاپیدند، هر پنج نفر آنها قرآن را باز کردند، دیدند همان قرآن خود آنها است. باز کردند دیدند چاپ عثمان طه و عین همان بود.
هر چه نگاه کردند ورق زدند، سورهها را دیدند، جزءها را دیدند، گفتند: این که قرآن خود ما است. گفتم: همین مصحف الفاطمه است، همین قرآن فاطمه است. آنها با همین شیوه آرام شدند، دیدند این حرفهایی که گفته میشود درست نیست.
آمدند راجع به ولایت امیر المؤمنین صحبت کردند، ما هم آیات قرآن را آوردیم که در سورهی مائده، حضرت جلّ و اعلی به پیامبر دستور داد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ».[۱۸] بعد من از آنها سؤال کردم، گفتم: این «ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ» برای چیست؟ آنچه که مسلّم است این آیه در حجّه الوداع نازل شده، سال آخری که پیغمبر به مکّه رفته است. پیغمبر ۲۰ و چند سال تبلیغ کرده، حالا «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ»، منظور این است که چه چیزی را ابلاغ کن؟ «ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ». در این وادی آنها را وارد کردیم. گفتند ببینید… گفتم: روایات خود را ببینید، روایات شما همه راجع به بحث غدیر خم است و همان بحث را آورده است. دهها روایت صحیح السّند در صحاح اهل سنّت وجود دارد، در مورد آنها چه میگویید؟
بعد بحث آیهی اکمال را آوردیم که چه چیزی باعث اکمال شد؟ با قرآن استدلال کردیم، اینجا دیگر تقیّه لازم نیست. باید به قرآن مجهّز شویم و ممحّض باشیم، آماده باشیم که بتوانیم در بعضی چیزهایی که وهّابیها روی آن دست میگذارند جواب بدهیم.
چهار نفر از این وهّابیها که طلبه بودند معلوم بود مغرض نبودند، چهار نفر از آنها با ما دوست شدند. یک نفر از آنها مدام به ما پرخاش میکرد و توهین میکرد. چهار نفر دیگر جلوی او را گرفتند، گفتند: «هذا منّا»، این با ما است. به او توهین میکنی. با ما دوست شدند. آن یک نفر عناد داشت، مریض بود.
– این برای چند سال پیش است؟
– این قضیّه برای سال ۸۶ است، ۱۱ سال پیش بود.
– الآن اینطور نیستند.
– الآن بهتر هستند، اتّفاقاً سال ۹۳ من دو روز در بین وهّابیها زندانی بودم، ما را آنجا برده بودند. آن روز که رفتیم خیلی بهتر بودند.
– زیر زمینهی بقیّه و…
– بله. بعد هم ما به شرطهی مرکزیّه بردند. بعد هم ما را فرستادند یکی دو روز… بعد هم ما را به دادگاه بردند و دادگاه ما را تبرئه کرد. باید حرف بزنیم، آنجا دیگر جای تقیّه نبود، حرف خود را گفتیم.
بحث زیارت عاشورا و مفاتیح هم که مطرح کردند، از اتّهامات مسلّم ما بود ما نمیتوانستیم از آن دفاع کنیم، ما گفتیم: شما چه مشکلی با ما دارید؟ چهار مورد مطرح کردند، یکی همین بود، گفتند: تو کتابی در دست داری که مملو از مطالب شرکآمیز است. گفتم: چه شرکی در این کتاب است؟ گفتند: همین لعنها. گفتم: این لعنها عین توحید است، به اعتقاد من و اعتقاد کلّ شیعه و علمای شیعه، اینها عین توحید است. آیهی «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ»[۱۹] که خدا آنها را لعن میکند. این آیه را آوردم، گفتم: مگر خدا لعن نکرده است؟
گفت: شما برای چه به مردهها سلام میکنید؟ گفتم: خدا به ما یاد داده است. گفت: از کجا میگویید؟ گفتم: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمینَ».[۲۰] گفتم: مگر نوح نمرده بود زمانی که قرآن نازل شد؟ خدا دارد سلام میدهد، خدا به مردهها سلام میکند و ما هم به مردهها سلام میکنیم.
در این صورت دیگر وهّابیها نمیتوانند جواب بدهند، یعنی اگر قرآن را آوردید و با آنها بحث کردید دیگر نمیتوانند جواب بدهند. مستند جواب دادهاید، چون خطّ قرمز آنها قرآن است. امّا اگر (به پاسخ مستند) مسلّح نباشید، مجهّز نباشید، نتوانید جواب بدهید، کار شما دشوار میشود.
بحث تقیّه از لحاظ ماهوی حَسَن است و عین دین است. ما باید مواظب باشیم که در تقیّه یک وقت فراتر از آنچه خدا گفته است عمل نکنیم.
[۱]– سورهی کهف، آیه ۱۰۴٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۹٫
[۳]– همان، آیه ۱۴٫
[۴]– الخصال، ج ۱، ص ۳۸، ح ۱۸٫
[۵]– جامع السّعادات، ج ۲، ص ۱۶۲٫
[۶]– صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۱۱، ح ۲۵ و ۲۶٫
[۷]– جامع السّعادات، ج ۲، ص ۱۶۲٫
[۸]– همان.
[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۳۴۳، ح ۲٫
[۱۰]– جامع السعادات، ج ۲، ص ۱۶۲٫
[۱۱]– رسائل شهید ثانی، ص ۳۰۸٫
[۱۲]– جامع السعادات، ج ۲، ص ۱۶۲٫
[۱۳]– همان؛ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۳۴۳، ح ۳٫
[۱۴]– سورهی انعام، آیه ۷۸٫
[۱۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۶٫
[۱۶]– سورهی فصلت، آیه ۳۴٫
[۱۷] – الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۶، ح ۲٫
[۱۸]– سورهی مائده، آیه ۶۷٫
[۱۹]– سورهی توبه، آیه ۶۱٫
[۲۰]– سورهی صافات، آیه ۷۹٫
بازدیدها: 47
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.