معنای لغوی هدایت دو نوع هدایت معنای کلمهی غیب ایمان دائمی متّقین وحی مصداق دیگر غیب ایمان به وحی در مقابل ایمان به غیب
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
تفسیر سوره مبارکه بقره – جلسه ۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
معنای لغوی تقوا را خدمت شما عرض کردیم، اشارهای هم به مطلب هدایت کردیم و عرض کردیم هدایت در اینجا به معنای هدایت الهی است. یعنی آن هدایتی که بعد از «اهتدی» مؤمن و «اهتدی» کسی که مورد ایمان واقعی قرار گرفته است، شامل میشود. این هدایتگری قرآن همان هدایت الهی است.
عرض کردیم در اینجا دو نوع هدایت متصوّر است: هدایت اوّلی که خود انسان برای خود ایجاد میکند و هدایتی که از طرف خداوند برای انسان وجود دارد. حالا در توصیف متّقین، در واقع در توصیف آن «اهتدی» یعنی خداوند در آن هدایت اوّل این صفات را برای متّقین بیان کرده است.
«الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۲] یک کلمهی «یُؤْمِنُونَ» دارد که آنها ایمان دارند. باز در اینجا معنای ایمان را عرض کردیم، اینجا ایمان درجهی اوّلی است، ایمان درجهی عالی، همان ایمان «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۳] بود که عرض کردیم. حالا ایمان «یُؤْمِنُونَ»[۴] پایدار است.
فعل مضارع در زبان عربی دلالت بر درجه و اضطرار می کند. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» حالا غیب چیست؟ ایمان را عرض کردیم یعنی بدون هیچ تردیدی، بدون هیچ ریبی، بدون هیچ شکی آن را قبول دارند که در نهایت به ایقان هم میرسند.
«یُؤْمِنُونَ» دائماً ایمان دارند یعنی اینطور نیست که یک روز بگویند ما ایمان داریم، فردا بگویند ایمان نداریم، همیشه و دائماً در این اعتقاد هستند.
بعد کلمهی غیب است که ایمان آنها به غیب است. اوّلین صفت را مرحوم علّامهی طباطبایی میفرماید: «وَ قُولُهُ سُبحانَهُ بِالْغَیْبِ الغَیبُ خَلافُ الشَّهادَه»[۵] کلمه غیب ضد شهادت است، حضور است. «وَ یَنطَبِقُ عَلَى مَا لا یَقَعُ عَلیهِ الحِس» میفرماید: غیب آن چیزی است که منتقل میشود بر آن چیزی که حس بر آن واقع نمیشود؛ نمیشود آن را با قوای جسمی حس کرد و لمس کرد یا آن را دید یا صدای آن را شنید یا بخواهید آن را بکشیم، هیچ کدام از اینها بر آن منطبق نمیشود.
حالا غیب چیست؟ «وَ هُوَ اللهُ سُبحانَه» خود خداوند غیب است. یکی از مصادیق غیب خود ذات اقدس الهی است، شما باید قبول داشته باشید. اگر ما بدون شک و تردید و ریب وجود حضرت حق را قبول کنیم و قبول داشته باشیم، این در واقع ایمان به خدا میشود.
«وَ آیَاتِهِ الکُبرى» همچنین آیات بزرگ خدا «الغَائِبَهُ عَنِ حواسِنَا» که آنها از حواس ما، از حس ظاهری و فیزیکی ما غائب هستند و همچنین «وَ مِنهَا الوَحی» و از جملهی غیبها بحث وحی است، چون که وحی بر ما نمیشود، پس بر پیغمبر وحی شده است. ما باید آن وحی که بر پیغمبر میشود ایمان داشته باشیم.
البتّه «الَّذی أشیرَ إلیهِ بِقُولِه» که در این سورهی مبارکه خداوند به این آیه اشاره کردند: ««وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» فَالمُرادُ بِالإیمانِ بِالغَیب فِی مُقابِل الإیمانِ بِالوحی و الإیقانِ بِالآخِرَه» میفرماید: ایمان به غیب که در اینجا داریم، در مقابل آن ایمان به وحی هم است، البتّه اگر وحی را غیب بدانیم بسیار مقاوم میشود. امّا اگر وحی را بر حس بدانیم که وحی اینها است، قرآن آمد ما دیگر آن را میبینیم و آن دیگر غیب نیست، آن دیگر حاضر است، شهود است و ما آن را حس میکنیم، آیات را میبینیم.
«وَ الایقانُ بالآخِرَه» همچنین ایقان و باور داشتن است. اینجا که گفته است «فِی مُقابِل الإیمانِ بِالوحی و الإیقانِ بِالآخِرَه» کأنّه میخواهد بگوید «الإیقانِ بِالآخِرَه» یک مقصودی برای آدم مؤمن است، باور درونی دارد که میگوید، وقتی باور باشد کأنّه ما آن را حس میکنیم، به مرحلهی شهود میرسیم، اینها در آیه بحث خود را میطلبد.
حالا میفرماید: «ایقانِ بالآخرَه هُوَ الإیمانُ بِالله تَعالى لِیُتِمَّ بِذلکَ الإیمان بِالأصولِ الثَّلاثهِ للدِّین» میفرماید: حالا ایمان به غیب و وحی را که گفتیم، اینها ایمان به خداوند تبارک و تعالی است که به واسطهی آن ایمان به اصول سه گانهی دین تمام میشود و کامل میشود.
«وَ القُرآن یُؤَکِدُ القُول عَلَى عَدَمِ القَصر عَلَى الحسِ فَقط» میفرماید: قرآن قول بر عدم حصر را بر حس تأکید کرده است که بگوییم آن را فقط حس میکنیم؛ نه، از این جهت همهی اینها را شامل میشود، حس هم در کار نیست. «وَ یُحرِصُ عَلى اتباعِ سلیمِ العَقل وَ خَالِصِ اللُّب» تبعیّت کردن کسی که عقل سالم دارد، بر آن حراصت میکند، عقل او سالم است، مریض نیست و همچنین مغز خالص دارد.
«وَ قُولُهُ سبحانه: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»» کلمهی بعدی که در این آیه آمده است: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» است که البتّه «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[۶]
را بعد فرمودهاند که ما این را حالا بیان میکنیم. یکی دیگر از صفات آدمهای متّقی علاوهی بر ایمان به غیب، اقامهی صلاه و انفاق «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ» است.
در بحث اقامه که روز گذشته به این مطلب اشاره کردیم، کلمهی اقامه را خوب دقّت بفرمایید «اقامه» از «أقَمَ» گرفته شده است به معنای قائم داشتن است. یعنی زنده داشتن نماز، به نماز ذو اثر دانستن، نمازی که «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[۷] است، نمازی که اقامه شود «یُقیمُونَ»[۸]
همیشه، دائماً آنها اقامهی صلاه میکنند، نماز را به پا میدارند، مقیم صلاه هستند. یعنی نماز را زنده میکنند.
اگر دقّت بفرمایید بعضی از اهل سنّت از نظر ظاهری نمازهای باشکوهی را برپا میکنند، جماعتهای بسیار شلوغ و حجیمی را دارند، امّا اثری ندارد. چرا؟ چون هیچ شیطان و هیچ مستکبری اثری از آن نماز نمیگذارند باقی بماند، اثری بر آنها نیست، «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[۹]
در آن نیست. نمازی که اقامه شود ارزش پیدا میکند.
نماز جمعههای اوّل انقلاب و خصوصاً الآن هم همینطور است ملاحظه بفرمایید دشمن از آن میترسید. از نماز جمعه و جماعت شیعه میترسیدند. سند اصلاً نماز نیست، برای اینکه نمازخوانها کسانی هستند که در برابر ستمها و ظلم همیشه میایستند و پایداری میکنند و جهاد میکنند و به این راحتی هم کوتاه نمیآیند.
- بله، همین که باعث وحدت مسلمین میشود و خود جماعت برای نماز خیلی مهم است. آقای قرائتی (حفظه الله) همیشه توصیه میکنند که امام جماعت اگر باعث شلوغ شدن و حجیم شدن و زیاد شدن جمعیّت نماز شود حالا یا خود او یا چگونگی اقامهی صلاه او، چگونگی برخورد اخلاق او خیلی مهم است، امّا اگر یک امام جماعتی باعث شود که جمعیّت نماز جماعت کم شود و بداند اگر شخص دیگری بیاید، آن شخص دوم برخلاف باعث خواهد شد که نماز جماعت شلوغ شود و جمعیّت بالا رود، باید این کار را بر عهدهی کسی بگذارد که این خصوصیّت را دارد.
لذا این از مصادیق اقامهی نماز است. «یُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۱۰] دائماً نماز را اقامه میکنند «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» و از آنچه که ما به او روزی میدهیم انفاق میکنند. انفاق را هم باید مفصّل بحث کنیم و روز گذشته هم اشاره کردیم در آیات قرآن بیش از ۵۰۰ آیه راجع به انفاق بحث شده است و این اهمّیّت به انفاق را نشان میدهد.
حتّی در سورهی مبارکهی آل عمران آمده که میفرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۱۱]
که نقل شده است حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) در شب زفاف پیراهن خود را به آن فقیر دادند، به همین استدلال کردند، از آنچه که دوست داشتید باید انفاق کنید.
یک وقت است که شما غذای سفره را انفاق میکنید، یک وقت یک چیزی است که دیگر به درد شما نمیخورد انفاق میکنید، غذاهای اضافی را انفاق میکنید که میدانید اگر انفاق نکنید باید آن را دور بریزید، یک وقت نه، واقعاً آنچه که دوست دارید و به جان شما بسته است آن را انفاق میکنید. یک وقت یک ۵۰۰ تومانی پاره است، پوسیده است، پولی است که کسی آن را از شما نمیگیرد، اگر میخواهید چیزی بخرید، به سائل میرسید آن پول را به او میدهید، یک وقت نه، تراول میدهید، تراول دادن به جان شما بسته است.
البتّه این را جدای این بحث به شما عرض کنم اگر تراول انفاق کنید، یک تراول دیگر هم در جیب شما است، حالا یک کسی هم است میدانید که او مستحق است، اگر آن تراول را انفاق کردید این خیلی ارزش دارد، اگر خواستید انفاق کنید و بتوانید انفاق کنید، یک خصوصیّت را در خود ایجاد کردید و آن خصوصیّت در آیهی «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۱۲]
مشی باید آسان باشد.
اگر شما یک میخی را بر یک دیوار بزرگی بخواهید فرو کنید و در بیاورید تا آن دیوار و حواشی آن را خراب نکنید آن میخ در میآید. امّا یک خاک رس اگر یک میخی سر جای خود باشد بخواهید آن را در بیاورید هیچ صدمهای نمیخورد، راحت در میآید.
یکی از ذهنیّتهایی که همه از انفاق دارند این است که وقتی انفاق کردید داغ آن بر دل شما میماند. آن هم آنطور که دل بسته است، «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۱۳] آنچه که شما به آن حب دارید یعنی جان شما به آن بسته است.
- نه، انفاق اطلاق دارد منتها آنچه که الآن در بدو کلام به ذهن ما خطور میکند . و الّا نه، حالا میخوانیم، روایات هم داریم و علّامه آورده است که حتّی علم انفاق دارد. بعضی دوست ندارند یک چیزی یاد بگیرند. بعد فرمودند: آن کسانی که محبّ ما هستند، کسانی هستند علم ما را میگیرند، تعریف میکنند و آن را انتشار میدهند، منتشر میکنند. کر و لال میشوند.
امّا آنچه که اوّل مرتبه به ذهن ما متبادر است بحث انفاق در مسائل مادی و مالی است. انفاق مالیها، مادیها است. اگر آنچه که به جان شما بسته است را در راه خدا انفاق کردید اثر هم دارد. حالا انفاق چه انفاق واجب باشد، چه انفاق مستحب باشد، هر دو را شامل میشود. انفاقات واجب در اولویت است، شما اوّل باید به واجبات بعد به مستحبات خود عمل کنید.
اوّل انفاق واجب است یعنی واجب النفقه را باید شما تأمین کنید، بعد اگر از مرحلهی واجب النفقه گذشتید و تمام شد، مال خود را دادید و مستحبات که بدانیم وقتی از دنیا برویم تنها چیزی که از اموال دنیا برای ما باقی میماند صدقهی جاریّه است. یعنی آن انفاقی که انجام دادیم و آن ماندگار است و همهی مردم از آن بهرهمند میشوند.
در روایتی فرمود: سه چیز بعد از انسان باقی میماند، انسان از هر چه که است فانی میشود مگر سه چیز. یکی علم نافع، اولاد صالح و صدقهی جاریّه است، این مصداق صدقهی جاریّه است. ولی سخت است، ما این روایت را میخوانیم، امّا گاهی مواقع اگر انسان در خود فرو برود، میبیند انفاق کردن به این راحتی هم که ما میگوییم نیست.
– خصوصاً از ما آخوندها.
– خصوصاً اگر بخواهد شهریه هم بدهد و بعد نتواند آن را پرداختن کند.
– در قرآن که شما میفرمایید که شیخ معظّم میفرماید «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»[۱۴] آن مقدّم است، امّا در عبارت قرآن مقدّم نیست. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * … وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»[۱۵]
این دو آیه است. یک آیه بعد است یعنی: «وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ». البتّه اینجا مرحوم علّامه «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» آوردند و بحث کردند و بعد بحث اقامهی صلاه و بحث انفاق را آوردند، آن جای خود بحث دارد. ولی تأثیر آیه اینکه مسلّم است، اینکه پنجمین صفت را «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» آورده است.
فکر میکنم در آنچه که دیدهام و مطالعه کردهام، این «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» ثمرهی آن چهار عملی است که قبل از آن ما انجام میدهیم. یعنی ایمان به وحی، اقامهی صلاه، انفاق و ایمان به قرآن و کتب آسمانی باعث میشود که انسان آخرت را باور داشته باشد. یعنی نشان دهندهی این مسئله است که قبلتر از آن اعمال است. آن اعمالی که انسان در مقام «اهتدی» و در مقام قبولی هدایت و در راه رسیدن به آنچه که خداوند فرموده است، انجام دهد که مورد رضایت او قرار بگیریم «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» است یعنی آن اثری است که در آنها حاصل میشود و مؤمن خدا را باور میدارد.
یا بگوییم اصلاً «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» دنبال همهی اینها است؛ چون آخرت را باور دارد ایمان به غیب دارد، چون به آخرت باور دارد همیشه صلاه را اقامه میدارد، چون آخرت را باور دارد «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[۱۶] دارند. چون به آخرت ایقان و باور دارد به قرآن و کتابهای آسمانی ایمان دارد. این معنا زیباتر است، البتّه من این را در تفسیر ندیدم که کسی به آن اشاره کرده باشد، نمیگویم نداشتند من ندیدم. ولی آنچه که در این معنا احتمال دارد وجود دارد، چون بحث باور انسان یک جریان حیاتی وجود یک شیء است.
مثلاً جان انسان چه وجودی در هیکل او دارد؟ زمانی که جریان خون در بدن او سریان داشته باشد. پس ایمان کأنّه همان جریان خون است که باید همیشه باشد. همراه آن جان است، ایقان است یعنی باور وجودی است.
در کلمهی ایقان شاید بتوانیم این را بگوییم که در همهی مراحل «اهتدی» و اعمالی که «مهتدی» انجام میدهد چه حتّی خود ایمان به وحی، خود ایمان به خدا، خود ایمان به ایقان است. حتّی در ایمان به آنچه که دارد انجام میدهد ایمان است یعنی باور است، وقتی باور باشد آن را ارزش میدهد. کأنّه جانی است که در وجود آن شیء متبلور میشود.
بنابراین صفت ایقان را همیشه همراه با صفات دیگر به دنبال داریم و شاید بگوییم آن اعمال نشانهی ایمان است، آن اعمالی که انسان انجام میدهد مثل اقامهی صلاه، مثل انفاق، مثل اینکه خود را مؤمن میداند و به قرآن و به کتابهای آسمانی ایمان دارد، اینها همه به جهت ایقان او است.
– درجهی کمال یقین.
– نمیدانم منظور شما از درجهی کمال یقین چیست، ولی آنچه که عرض میکنم این است صفتی که متّقین در اینجا دارند که یکی ایقان است و پنجمین صفت آنها است، این چیزی است که از همهی آنچه که انجام میدهد، میشود آن را اخذ کرد. پس خود ایمان که البتّه ایمان بر ایقان مقدّم است که اگر انسان ایمان نداشته باشد نمیتواند به مرحلهی یقین برسد؛ اوّل باید ایمان باشد بعد ایقان که اگر با ایقان همراه شود است.
از نظر رتبه مترتّب هستند و شاید مثل علّت و معلول باشد. علّت اینکه ایمان دارد ایقان باشد؛ علّت اینکه ایمان دارد، علّت اینکه «وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» باشد، روی آنها دقّت داشته باشیم، این کأنّه همیشه همراه با یقین است. نشانههای یقین این است که انسان این اعمال را انجام بدهد.
اگر کسی به خداوند تبارک و تعالی ایمان داشته باشد و حیث وجودی خدا را برای خود فرض بداند که او واجب الوجود و خود ممکن الوجودی که هیچ ارادهای بر وجود خود و خود ندارد الّا اینکه خدا او را ایجاد کرده است، آن وقت همهی کارها را از سر حب انجام میدهند. یعنی به عشق اینکه معبود را راضی کند و او را مورد رضایت خود قرار بدهد این کارها را انجام میدهد که همهی اینها همراه با ایقان است، همراه با ایمان است.
البتّه ایقانی که ما «وَ بِالْآخِرَهِ» میگوییم، منظور فقط این نیست که روز قیامت وقت انذار گذاشته باشد، نه یعنی اینکه واپسین این دنیا زندگی ابدی است و در آن زندگی ابدی ما باید برای خود یک ذخایری را درست کنیم لذا این اعمال را به آن جهت انجام میدهیم، نه اینکه فقط به خاطر ترس از قیامت باشد. به آخرت که ایقان دارد نه فقط به جهت ترس از جهنّم و عذاب و عقاب و این اعمال باشد، نه به عشق اینکه در آخرت چه میشود و در بهشت برین واقع میشود، اینها بیشتر متبلور است.
به هر حال این صفات همیشه با هم هستند گرچه مترتّبین هستند، اینجا در مقام ترتّب است، نه اینکه بخواهیم بگوییم کیفیت وجودی اینها است، این مترتّب بر آن است، آن مترتّب بر دیگری است؛ نه اینگونه نیست که بخواهد آنها را مترتّب کند. بله، قبولی انفاق، قبولی اقامهی صلاه و حتّی خود اقامهی صلاه مسلّم است که باید ایمان را داشته باشد، باید همراه ایمان باشد، آن هم همهی مراتب ایمان است که باید در دنیا داشته باشیم. گرچه خود ایمان ، دارای مراتب است، ذو مراتب است، وقتی کسی مؤمن باشد با مؤمن دیگر فرق میکند.
درجهی یک مؤمن ۲۰ است، درجهی یکی هزار است، اینها فرق میکند، روز قیامت هم هر کسی را به مقام و درجهای که در ایمان کسب کرده است پاداش میدهند، اینطور نیست که همهی درجات بهشت مساوی باشد، نه. درجات بهشت مساوی نیست، بعضی تعالی دارد، بعضی بالاتر است، بعضی پایینتر است، به چگونگی ایمان و درجهی ایمان و همچنین اعمالی که انجام میدهد بستگی دارد که آنها در بحث درجهبندی شدن در آخرت مؤثّر میشوند.
در عذاب و درکات جهنّم هم همینطور است، آنها هم مراتب دارند. منافق یکی در اسفل السّافلین جهنّم است، یکی هم بالاخره یک جا مؤمن است، نادانی بالاخره گناه کرده است و به جهنّم واصل شده است منتها بعد از مدّتی و بعد از پاک شدن و تزکیه او را به بهشت برمیگرداند که البتّه به بهشت برگردانند، آن درجات بهشت را به او نمیدهند. آنچه که مسلّم است اینکه محبّین و شیعهی اهل بیت در جهنّم ماندگار نیستند. خدا إنشاءالله همهی ما را در این صفات که معنای «اهتدی» و هدایت اوّلی است هدایت بدارد.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».
[۱]– سورهی بقره، آیات ۱ تا ۳٫
[۲]– همان، آیه ۳٫
[۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۱٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۵]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۵٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۷]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۸]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۹]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۱۱]– سورهی آل عمران، آیه ۹۲٫
[۱۲]– سورهی فرقان، آیه ۶۳٫
[۱۳]– سورهی آل عمران، آیه ۹۲٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۴٫
[۱۵]– همان، آیه ۳٫
[۱۶]– همان، آیه ۴٫
Views: 240
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.