توصیف متّقین در برابر کفّار و منافقین در قرآن
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۴
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
تفسیر سوره مبارکه بقره – جلسه ۴
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
در جلسات گذشته در رابطه با کلماتی که در این دو آیه وجود دارد، نکاتی را بیان کردم. در بیش از سیصد آیه در قرآن راجع به توصیهی به تقوا بحث شده است و مطالب گفته شده است که این عدد و رقم نشان دهندهی اهمّیّت تقوا است که ما باید پیرامون آن بیشتر دقّت داشته باشیم.
کلمهی متّقین از وقایه گرفته شده است؛ به معنای نگه داشتن و نگهداری. اسم مصدر آن نگهداری است، مصدر آن هم نگه داشتن که در اینجا منظور از نگه داشتن عبارت است از اینکه انسان خود را در حیطه و حریم الهی نگه بدارد به نحوی که خدا را برای خود نگه بدارند. بعضی وقتها میگوییم: فلان مدیر را ، فلان استاد را برای خود نگه بدار ، یعنی همیشه برای سودمند است. او را برای خود نگه بدار. یعنی رضایت او را از بین نبر.
در اینجا مرحوم علّامهی طباطبایی میفرماید: «وَ قُولهُ تعالى: هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»[۱]. در رابطه با متّقین میفرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ» که آیات بعد را در توصیف آن آورده است. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»[۲] بعد میفرماید: «المُتَّقون هُمُ المُؤمنون»[۳]، در اینجا متّقون عباره الاخرای مؤمنون است.
بعد میفرماید: «وَ لَیستِ التَّقوى مِنَ الأوصافِ الخاصَّه لِطبقهٍ مِن طَبقاتِهِم» میگوید: تقوا از اوصاف نسبت به بعضی از مؤمنین نیست که طبقهای از طبقات آنها را شامل بشود. «لِمرتبهٍ مِن مَراتبِ الإیمان» آن وقت این مرتبهای از مراتب ایمان حساب بشود تقوا. «حَتّى تَکونَ مَقاماً مِن مَقاماتهِ» تا اینکه مقامی از مقامات ایمان بشود. «نَظیرُ الإحسان وَ الإخبات وَ الخُلوص، بَل هِی صِفهٌ مُجامِعهٌ لِجمیعِ مَراتبِ الإیمان» میفرماید: این صفتی است که در بردارندهی همهی مراتب ایمان است. «إذا تَلبَّسَ الإیمانُ بِلباسِ التَّحقُّق» وقتی که ایمان به لباس تحقّق متلبّس بشود. یعنی ما آن را در آینهی وجود ببینیم. این تقوا میشود.
«وَ الدَّلیلُ عَلى ذلک أنَّهُ تَعالى لاَ یَخُصُّ بِتوصیفهِ طَائفهً خَاصهً مِن طَوائفِ المُؤمنین» میفرماید: دلیل این مطلب بر این است که خود خداوند تبارک و تعالی آنها را به بعضی از مؤمنین اختصاص ندادهاند. به جهت توصیف او طایفهی خاصّی را از طوایف مؤمنین. آن هم «عَلى اختلافِ طَبقاتِهِم وَ دَرجاتِهِم» که بخواهیم درجات و طبقات مؤمنین را کم و زیاد بکنیم.
«وَ الَّذی أخَذهُ تعالى مِنَ الأوصافِ المُعرِّفهِ لِلتَّقوى فِی هذهِ الآیات التِّسعَ عَشره» میفرماید: آن که خداوند برای توصیف برای متّقین، در قرآن قرار داده است ۱۹ آیه است، ۱۹ وصف را در آیات مختلف بیان فرموده است. که: «الَّتی یُبیِّنُ فِیها حَالَ المُؤمنین» که البتّه حال المؤمنین را در این ۱۹ آیه گفته است. ۵ آیهی آن حال کفّار است، بعد حال منافقین را گفته است که البتّه این ۱۹ آیه که میفرماید بیان کرده است (آیات اوّل سورهی مبارکهی بقره را میفرماید). پنج آیه در توصیف متّقین است و آن مؤمنینی که دارای درجهی تقوا هستند، بقیه ضدّ متّقین را بیان میکند که باز ما میتوانیم از آنها تعریف ایمانِ به معنای تقوا و متّقین را برداشت بکنیم.
نکتهای را در بحث تقوا و رعایت موازین شرع و آنچه که بعداً اینجا توصیف میکنیم متذکّر میشوم، تقوا عبارت است از اینکه اوّل چیزی که انسان در خود متلبّس بشود، این است که گناه نکند. گناه کردن کار (انسان) را خراب میکند. اینکه انسان مؤمن واقعی باشد و ایمان در وجود او متحقّق بشود، با گناه سازگاری ندارد.
مراتب زیادی را خدمت آیت الله بهجت حضور داشتیم که مختلف آقایان میآمدند از ایشان سؤال میکردند. آقا یک راه سیر و سلوکی، یک راه میانبری برای رسیدن به آن اوصاف والا به ما بفرمایید. ایشان همیشه یک کلمه میگفتند، میگفتند: گناه نکنید.
این (جملهی) گناه نکنید، برای من سؤال شد، چطور گناه نکنیم، چه کار بکنیم که گناه نکنیم؟ حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بودم، داشتم از مسجد اعظم به سمت حرم وارد میشدم، دیدم مرحوم آیت الله آقا شیخ علی پناه معروف به آیت الله اشتهاردی -ایشان استاد اخلاق حوزه بودند، چندین سال پیش از دنیا رفتند- هم بیرون آمدند. به خود گفتم: از آقای اشتهاردی بهتر میتوانیم بپرسیم که چه کار بکنیم گناه نکنیم؟ خدمت ایشان رفتم و ارادت خود را نشان دادم و او را احترام کردم و گفتم: چه کار بکنیم گناه نکنیم؟ گفت: خوب گناه نکنید. گفتم: این را که شما میگویید، خود من هم بلد هستم بگویم. به من بگویید: چه کار بکنم که گناه نکنم. یک مقدار به من نگاه کرد و نزدیک یکی از ایوانهای مسجد اعظم به من گفت: بایست.
به من گفت: گناه و گناه کردن دایر مدار علم مکلّف و عمد مکلّف است. نکتهی بسیار زیبا است. یعنی شما میدانید که این کار گناه است، میدانید که این حرام است که اگر مرتکب بشوید، معصیت کردید. میدانید این کار واجب است، اگر واجب را ترک بکنید، مرتکب حرام شدید، مرتکب معصیت شدید. اگر عمداً، یعنی قصد بکنید که این گناهی را که الآن برای شما مسلّم است، یعنی عمداً واجب خدا را ترک بکنید، به قصد آن را انجام ندهید، این حرام خدا را عمداً و متعمّداً انجام بدهید، این گناه میشود.
این حدیث رفع به ذهن من خطور کرد که حضرت رسول اکرم فرمود: از امّت ما هفت چیز مرفوع است، یکی از آنها «مَا لَا یَعْلَمُونَ» است، چیزی که نمیدانیم. نمیدانیم گناه است، مرتکب شدیم، اگر مرتکب شدیم گناه حساب نمیشود. خطا میکنیم، فکر میکنیم درست است انجام میدهیم ولی منقاد هستیم، متجرّی نیستیم. آنها گناه نیست. امّا آنجایی که میدانید این زن نامحرم است، به او زل میزنید و نگاه میکنید، حرام است، میدانید این مال، برای مردم است امّا نمیتوانید که این را پس بدهید.
یک بار یک شخصی که با ما اختلاف مالی داشت، یک توطئهای درست کرد و یک داوری درست کرد و یک مال زیادی از من به واسطهی داورهایی که من خبر نداشتم که اینها حَکَم شدند، گرفت. گفتم: این کار تو (اشکال داشت) گفت: فرض کن این داوری، همان داوری بود که بین امیر المؤمنین و آن یهودی شد، امیر المؤمنین پذیرفت، تو هم باید بپذیری. گفتم: یعنی تو خود را به راحتی به جای یهودی قرار دادی؟!
یعنی آدم بداند این مال، برای مردم است، میداند حقی (در مورد این مال) ندارد امّا به دنبال آن باشد که آن را به توجیهی تصاحب بکند، به یک توجیهی آن را غصب بکند. بین ما فقر وجود دارد، تنگ دستی است، امّا مواظب باشیم به خاطر که یک مقدار مال دنیا، این همه زحمات و اعتقادات خود را زیر پا نگذاریم. ایمان را به ثمن بخل نفروشیم، برای یک مقدار مال دنیا مرتکب حرام بشویم یا اینکه این زبان را راحت باز بکنیم. شما که میدانید این بندهی خدا ناراحت میشود اگر پشت سر او حرف بزنید، خوب نگویید. اگر گفتید، غیب است.
اگر موارد گناه را دقّت بکنید نسبت به کلامی که مرحوم آقای اشتهاردی به من فرمودند، خیلی زیبا و واضح است که گناه کردن ما دایر مدار علم و تعمّد است، یعنی عمداً وارد انجام حرام یا ترک واجب بشویم، این چیز مسلّمی است.
آن چیزی که مسلّم است ما باید در این بحث رعایت بکنیم و دو روایتی هم از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معروف است که از حضرت پرسیدند: تقوا به چه معنا است؟ حضرت فرمودند: وقتی شما در یک بیابان حرکت میکنید که پر از خار و خاشاک است، چه کار میکنید؟ آن شخص گفت: دامن خود را بالا میگیرم که این تیغ و خار و خاشاک به لباس من گیر نکند. حضرت فرمود: تقوا همین است. سؤال کردند: یعنی چه؟ فرمودند: یعنی مواظب شبهات و مکروهات باشید که شما را در ورطهی گناه و حرام میاندازد امّا اگر شبهات را ترک کردید، اگر مکروهات را رعایت کردید، اگر نگذاشتید در دامنهی شما تیغ و خار و خاشاک باشد، در چاه هم نمیافتید، مسلّم خود را در جایی که مهلکهی شما است و هلاک میشوید قرار نمیدهید. امّا اگر که رعایت نکردید، آن وقت بدانید به هلاکت میرسید.
این نکاتی است که باید خود ما حداقل این را عمل بکنیم. به سمت و سوی آن چیزی که میدانیم گناه است، نرویم، توجیه نکنیم. مراقب باشیم آن چیزی که میدانیم واجب است را ترک نکنیم. تا میشود وسواس داشته باشید. به قول یکی از اساتید میگفت: فقط در مورد طهارت مدام وسواس دارند که مدام طهارت بگیرد، وسواس داشته باشید دِینی از مردم بر گردن شما قرار نگیرد. اگر قرار گرفت، بروید دِین را ادا بکنید. اگر شک کردید که ادا کردید یا ادا نکردید، به دنبال این باشید که خود را به یک نحو بریء الذّمه بکنید که یقین پیدا بکنید بدهکار نیستید، یقین پیدا بکنید حقّ النّاس گردن شما نیست.
اگر در غیر از مسائل مادی، به یک کسی ظلمی کردید، به دنبال این باشید به یک نحو از او حلالیّت بطلبید. احساس بزرگی نکنید که بگویید: من بروم به این آقا بگویم (من را ببخشید)، بله غیب او را کردید، بروید حلالیّت بطلبید. حقّ او را از بین بردید، بروید از او حلالیّت بطلبید. حداقل استحلال بکن. من یک روز به یک کسی گفتم: ما این همه با هم حساب و کتاب داشتیم بیا حداقل یک استحلالی از هم داشته باشیم، نگفتم: تو از من داشته باشی، آن وقت این حسابرسی به قیامت میافتد، دست ما خالی است. گفت: بگذار بیفتد.
آبرو صدر مصدر هر چیزی است. یعنی اگر جانها فدا بشود، مالها فدا بشود، تا آبرو حفظ بشود، ارزش دارد. اگر مالها را فدا بکنیم تا جانها بماند، ارزش دارد. امّا بخواهیم جان فدای پول بکنیم یا آبرو را در معرض بگذاریم برای اینکه به پول خود برسیم، حق نداریم این کار را بکنیم، حتّی این حقّ شما باشد. شما از نظر مالی از من طلبکار هستید امّا حق ندارید آبروی من را ببرید. باید بیایید مال خود را بگیرید، حقّ اینکه آبروی من را ببرید ندارید. لذا مواظب باشید، اگر جایی آبروی یک نفر رفت، حالا یک سهل انگاری کردید یا تعمّد داشتید یا بغض و کینه از او داشتید، بالاخره سعی بکنید حداقل یک استحلال از او بکنید. اگر هم فرمود در موارد غیبت نمیتوانید (استحلال بکنید) به جهت اینکه میبینید مفسده ایجاد میشود، مشکل ایجاد میشود، ارتباطات به هم میخورد، نمیتوانید مستقیم بروید از او عذرخواهی بکنید و استحلال بکنید، برای او طلب مغفرت بکن، تا او در قیامت از تو راضی بشود.
روز قیامت روز سختی است و دیگر این حرفها در آن نیست. حالا گفتند: یک کسی گفت: روز قیامت چه میشود؟ گفت: همین بزی که دزدیدی، روز قیامت میآید شهادت میدهد که شما آن را دزدید. گفت: شاخ آن را میگیرم و به صاحب بز پس میدهم. اینطور نیست، آنجا دیگر اختیار با ما نیست که شاخ این بز را بگیریم و به دست صاحب آن بز بدهیم. آنجا روزی است که از کف اختیار از ما سلب میشود. هر چه است، در اختیار حق است.
کلمهی تقوا به معنای حریم نگهداری است، نگه داشتن خداوند برای خود که آثار بسیار خوبی هم دارد. ورع ایجاد کردن یک مقدار زهد در خود هم است. یعنی یک کاری بکنید که خود را از گناه دور بکنید. یک وقت آدم معصیت مصادف میشود و خود را حفظ میکند که خیلی مهم است. یک وقت است یک کاری میکند که اصلاً معصیتی برای او پیش نیاید. یعنی به یک نحو میرود که مصادفت با معصیت هم نداشته باشد.
البتّه کسی اگر مصادفت با گناه داشته باشد و گناه نکند، خیلی مهم است. مالی به دست او بیاید، امّا مال را مال مردم بداند. در جاهایی که نامحرمها هستند میرود کار تبلیغی میکند، میرود کاسبی میکند، خود را حفظ میکند، این خیلی ارزش است ولی سخت است ولی آن کسی که ورع دارد سعی میکند خود را در ورطهی گناهان هم قرار ندهد. ورع این است که انسان خود را نزدیک گناه نکند، یعنی خود را در مقابل گناه کردن واکسیناسیون بکند.
- از شبهات هم دوری بکند.
– بله از شبهات هم دوری بکند، این مسلّم است. اصلاً به نحوی خود را در حریم گناه قرار ندهد. یک وقتی یک جلسهی گناه است، میدانید اگر وارد بشوید، آن جلسه از تو تأثیر میگیرد. مثلاً یک عروسی است حالا عروسی نزدیکان شما هم است، رحم شما هم است، دعوت شدید که بروید. الآن هم که متأُسّفانه دیگر از قبل از انقلاب هم مرسومتر شده است، اکثر این جلسات این مشکلات را دارد. اگر بخواهید بروید یک مشکل دارد، بخواهید بروید حرام در آن وجود دارد. اگر بتوانید خود را به نحوی در آن مجلس قرار بدهید که اثرگذار باشید، این خیلی خوب است.
– موقعی که ما میرویم نوار را خاموش میکنند.
- اگر بروید و نوار را خاموش بکنند خوب است البتّه ناگفته نماند ما اهل علم و اهل فرهنگ اسلامی در بعد از ۱۴۰۰ سال -حالا این ۴۰ سال که همه چیز هم در اختیار ما بوده است- هنوز نتوانستیم مجالس شاد را به حلال برای مردم تعریف بکنیم. یعنی کسی که مجلس عروسی دارد باید چه کار بکند؟ باید برود نوحه بخواند؟! باید عزاداری بکند. بالاخره باید یک مجلس شاد داشته باشد. امّا هنوز این را در جامعه تعریف نکردیم کسی که برای فرزند خود جشن عروسی گرفته است، چه کار بکند که هم مجلس او شاد باشد، هم حرام در آن مجلس نباشد.
- مولودی بخوانند.
– متأُسّفانه در مولودیهای ما هم روضه میخوانند. خصوصاً مداحها و خیلی از وعّاظ هم همینطور هستند، بلد نیست روز تولّد حضرت امام حسین مطلبی برای میلاد بگوید که مردم را شاد بکند، شروع به خواندن روضه میکند.
بحث در تقوا و کلمهی متّقین بود. ما اشارهی کلّی کردیم که مواظب باشیم گناه نکنیم. اوّلین مرحله برای رسیدن به هر درجهای از ایمان گناه نکردن است، مصون ماندن از گناه و معصیت است. اگر گناه و معصیت نکردیم، عمداً حرام خدا را مرتکب نشدیم، عمداً واجب الهی را ترک نکردیم، آن وقت نسبت به بقیه آسان میشود و میشود یک مقدار روی بقیهی چیزها هم دقّت داشت و بتوانیم صفات متّقین را در خود ایجاد بکنیم.
صفات متّقین در اینجا میفرماید: «خَمسُ صِفات»[۴] که در سورهی مبارکهی بقره بیان فرموده است.
اینجا غیب را میفرمایند: «الغَیبُ خِلافُ الشَّهادَه»[۵] ضدّ غیب حضور و شهادت میشود. «وَ یَنطبقُ علَى مَا لا یَقعُ عَلیهِ الحِس» چیزی که حس بر آن واقع نمیشود. «وَهُو الله سُبحانه» یکی خداوند سبحان است که نسبت به ما، ما خدا را نمیبینیم، این غیب حساب میشود «وَ آیاتِهِ الکُبرى الغَائبهُ عَن حواسِنا» نشانههای بزرگ خداوند که از حواس غایب است و از آنها «الوَحی» یکی از چیزهایی که غیب است و آیات کبرای الهی حساب میشود، وحی الهی است. بعضی از شیعه و شاید اکثر قریب به اتّفاق شیعیان میگویند: حضرت امیر المؤمنین بر وحی الهی نسبت به پیامبر شاهده بوده است.
«وَ هُو الَّذی أُشیرُ إلیهِ بِقولهِ: «وَ الَّذِینَ» میفرماید: و آن این است «وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» که در آیهی بعد آن را بیان کرده است که صفت چهارم برای متّقین است که همان ایمان به غیبی که وحی الهی است.
فرقی هم در وحی الهی نیست که این وحی الهی قرآن باشد یا غیر قرآن باشد. کسی که مؤمن واقعی به حضرت حق و غیب و وحی باشد، برای او وحی قرآن باشد یا انجیل باشد یا تورات باشد، پیامبر خاتم باشد یا حضرت عیسی باشد یا حضرت موسی باشد، هیچ فرقی نمیکند. همه را ایمان دارد.
«فَالمُرادُ بِالإیمانِ بِالغیب فِی مُقابِلِ الإیمانِ بِالوحی» مراد و آنچه که از ایمان به غیب اراده شده است، در مقابل ایمان به وحی است. پس ایمان به وحی که در اینجا وجود دارد، غیر از ایمان به غیب است، ایمان به غیب همان بود که قبل از آن توصیف کرده بودند.
«وَ الإیقانُ بِالآخرهَ» و یکی دیگر هم ایقان به آخرت است که در مورد ایقان به آخرت میفرماید: «هُوَ الإیمانُ بِالله تعالى لِیُتمَّ بِذلکَ الإیمان» میفرماید: ایمان بدون ایقان کامل نیست، تمام نیست. بلکه آن تمام میشود «بِالأصولِ الثَّلاثهِ للِّدین» به آن اصول سه گانهی بر دین (کامل میشود). «وَ القُرآن یُؤکِّدُ القُول عَلى عَدمِ القَصر عَلى الحِس» و قرآن قول بر عدم قصر بر حس را تأکید فرموده است که شما فقط بخواهید به حس آنها را…
مادیّون قائل به این هستند چیزی که نمیبینید اعتقاد ندارید ولی ما اینها را… «وَ یُحرص عَلى اتباعِ سَلیمِ العَقل وَ خَالصَ اللُّب» کسی که مغز او خالص باشد و درست فکر بکند و عقل او سالم باشد، از تبعیّت کردن از آن چیزی که قرآن فرموده است، حراست میکند.
اوّلین صفت متّقون ایمان به غیب است. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۶]. که البتّه مفسرین شیعه میفرمایند: ایمان به غیب یعنی ایمان به حضرت صاحب الزّمان. در اینجا ایمان به غیب و آنچه که مصداق غیب برای ما وجود دارد و ما باید به آن ایمان داشته باشیم، ایمان داشتن به امام زمان است. امام زمانی که متّصف به غایب بودن است.
– الآن مصداق همین است.
- الآن چیزی که برای ما مسلّم است این است که باید ایمان به امام زمان داشته باشیم، امام زمانی که از نظر ما غایب است و حاضر بر ما نیست.
البتّه اشکال از ما و از مؤمنین است که امام زمان غایب است و الّا نصّ قرآن داریم -که حالا به دلالت مطابقی نداریم به دلالت التزامی از معنای آن داریم- «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ»[۷] پیغمبر از طرف خدا دستور و امر دارد که با کسانی که دائماً در دعوت الهی هستند، داعی الله هستند و مراد ایشان هم صاحب الزّمان است، وجه الله است، همیشه به سمت و سوی آنها بروند.
لذا اگر ما درست عمل بکنیم، اگر ما پاک باشیم، اگر ما مصداق مطهّرونی بشویم که «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[۸] که إنشاءالله در مستثنی قرار میگیریم، صاحب الزّمان دیگر از ما غایب نمیشود. یعنی طبق این آیه مأمور است خود ایشان به دیدن ما بیاید و این هم از نکاتی است که اکثر آن کسانی که اهل این معنا بودند، قائل به این هستند که خود ایشان میآید. منتها باید قابلیّت و تناسب بین ما و آن حضرت درست باشد. تا زمانی که بین ما و حضرت تناسبی نیست، مسلّم است هیچ وقت نمیتوانیم سمت و سوی او برویم، او هم سمت و سوی ما نخواهد آمد.
اگر درست عمل کردیم، رؤیت امام زمان چله نشینی احتیاج ندارد. ریاضت کشیدن احتیاجی ندارد. خیلی از بزرگان بودند که به راحتی صاحب الزّمان را درک میکردند و حس میکردند و میدیدند و از ایشان نکاتی را میگرفتند. منتها شرط را باید رعایت بکنیم. این قضیهی شرطیّه است. شرط آن را حاصل بکنید، مشروط خود به خود با وجود شرط حاصل میشود. همان تقوای به معنای واقعی و حقیقی کلمه.
سؤال ما این بود که چه کار بکنیم گناه نکنیم؟ گفت: گناه دایر مدار علم شما است که میدانید این گناه است، حالا یا ترک واجب و یا ارتکاب حرام است. عمداً و متعمّداً یعنی قصد بکنید گناه را انجام بدهید یا واجب را ترک بکنید.
باید مواظب باشید قباحت گناه برای ما شکسته نشود. اگر قباحت و زشتی گناه از ما شکسته شد، آن وقت دیگر گناه را گناه نمیدانیم. طبق آن روایت که فرمود: امان از آن وقتی که معروفها منکر میشود، منکرها معروف میشود. این بسیار بد است و متأُسّفانه بعضی از افراد ناباب در همین ورطهی طلبگی وارد شدند و متأُسّفانه…
من اوایل انقلاب به یاد دارم، یک روحانی بود که برای تبلیغ به محلّهی ما آمده بود. با افرادی که یک مقدار لا ابالی در مسائل دینی بودند همراه شده بود، من بچّه بودم یک مقدار دقّت کردم دید نوار – آن زمان نوار ترانه خیلی قبیح بود- موسیقی و ترانه در ماشین میگذاشتند و آقا را میآوردند میبردند و تریاک میکشیدند. این واقعاً ظلم به صاحب الزّمان است با این اعمال و رفتار بخواهد وارد در این لباس بشود. جالب این است کار به جایی رسید که آنها از او بریدند. یعنی آنها از او متأذّی شدند.
اینکه روایت داریم: «إذا فَسدَ العِالِم فَسدَ العَالَم»[۹]، این یک بنای واقعی است. اگر یک آخوند و یک عالم دینی به حسب ظاهر فاسد بشود، یک عالَمی را فاسد میکند. لذا همینطور که همهی ما داریم در جامعه میرویم، زیر نظر هستیم. باید دقّت داشته باشیم. راه رفتن ما، نگاه کردن ما، خوردن ما، آشامیدن ما، برخورد، حرف زدن، همهی اینها زیر نظر است، ما باید خیلی مواظب باشیم.
اگر یک عوامی به سمت و سوی شما آمد، سعی بکنید با برخورد عالی با او برخورد بکنید. با آنچه که خدا میفرماید، با او برخورد بکنید، نه آن چیزی که (خود میپسندید). حتّی اگر امر به معروف و نهی از منکر میکنید او را، ببینید خدا چه چیزی را میپسندد.
یک بار یک بندهی خدایی آمده بود از یک آخوند شکایت میکرد. میگفت: با دختر خود داشتیم میرفتیم. دختر من هفت، هشت سال داشت. چادر و روسری هم داشت امّا موهای او پیدا بود. هنوز هم مکلّف نشده بود، گفت: تا به ما رسید، به جای اینکه جواب سلام من را بدهد، گفت: دختر خانم امان از آن وقتی که خدا این گیسوان تو را در آتش جهنّم بسوزاند. ما باید با یک دختر هفت، هشت ساله اینطور برخورد بکنیم؟!
ممکن است افراد با ظواهر گوناگون به ما مراجعه بکنند بگویند: یک دعایی به ما بکنید، ما به سرعت یک حرفی بزنیم که او زده بشود. «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[۱۰] مواظب باشید، با غیر زبان، یعنی اگر خواستید با زبان هم حرف بزنید، کسی را امر به معروف مواظب باشید که بدتر نشود. در راه و رسیدن به تقوا و رساندن مردم به تقوا عمل ما از همه چیز مؤثّرتر خواهد بود.
«وَ صَلِّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدِ…»
[۱]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۳٫
[۲]– سورهی بقره، آیات ۳ و ۴٫
[۳]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۳٫
[۴]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۴٫
[۵]– همان، ص ۴۵٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۷]– سورهی کهف، آیه ۲۸٫
[۸]– سورهی واقعه، آیه ۷۹٫
[۹]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۸۶٫
[۱۰]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۷۸٫
بازدیدها: 32
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.