اهمّیّت امانت داری - امین بودن پیامبر عظیم الشان اسلام
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۱۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – جلسه ۱۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
پیرامون کلمهی ایمان مطالبی را از تفسیر المیزان مرحوم علّامه طباطبایی
(رحمه الله علیه) عرض کردیم و از تفسیر برهان هم نکاتی را عرض کردیم. یک تحقیقی هم لازم بود در لسان العرب شود. چون نکات جالبی را در کلمهی ایمان و کلمهی مؤمن بیان کرده است.
در لسان العرب،
جلد یک، صفحهی ۲۲۵ میفرماید: «فی حدیث ابن عباس قال صلّى الله علیه و سلم: الإِیمانُ أَمانهٌ»[۱]
ایمان امانت است، «و لا دِینَ لِمَنْ لا أَمانهَ له» اگر کسی امین نباشد و امانتدار نباشد دین ندارد. «فی حدیث آخر: لا إیمانَ لِمَنْ لا أَمانهَ لَه» نکتهی جالبی است. خود اهل بیت در بحث امانت و امانتداری توصیههای زیادی داشتند. حالا چه رسول اکرم
(صلوات الله علیه و آله و سلّم)، چه امیر المؤمنین، حضرت صدیقه طاهره و اولاد آنها امام حسن و امام حسین و فرزندان آنها
(علیهم صلوات الله أجمعین) توصیههای زیادی در خصوص بحث امانت دارند.
روایتی از حضرت صادق آل محمّد
(صلوات الله علیهم أجمعین) که فرمودند: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ»[۲]
به طول و طولانی بودن رکوع و سجود کسی نمیشود اعتماد کرد که این رکوع و سجود را «اعْتَادَهُ» یعنی اعتیاد پیدا کرده است که اگر «تَرَکَهُ اسْتَوْحَش» اگر آن را ترک کند وحشت میکند و میگوید چه اتّفاقی میافتد!
حالا دیگران میگوید او دیگر نماز نمیخواند!
خیلیها اینطور هستند. نماز جماعت آنها ترک نمیشود، امّا نزول خور هستند. لذا میفرماید ملاک و معیار اینکه شما به کسی اعتماد کنید و با تعمّق نسبت به او اعتماد داشته باشید، «لَا تَنْظُرُوا» منظور این است که به رکوع و سجود کسی اعتماد نکنید. «انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِه» اگر کسی امین بود به او میشود اعتماد کرد.
خود رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جهت صدیق بودن و امین بودن به محمّد امین معروف شد. قبل از اینکه اسلام مطرح شود و بحث شود و حضرت مبعوث شوند، ایشان به محمّد امین معروف بود؛ یعنی امانت دار. خود کلمهی ایمان که «آمَنَ»، «یُؤمِن» است که در اصل «أَمَنَ»، «یؤمِنُ» بوده است، این هم به معنای امانت در روایت نبوی در لسان العرب آورده است.
بعد میفرماید: «فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِین». بعد میفرماید: «المؤمِنُ بالقلب و المُسلِمُ باللسان»[۳] آدم مؤمن… ایمان به قلب است، یعنی به اینکه انسان از درون آن را قبول داشته باشد. بعد میفرماید: «و قوله تعالى: یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» ایمان به خدا داشته باشد و برای مؤمنین امانتداری کند. مؤمن که در باب افعال رفته است همین است، تناسب معنای لغوی این را میرساند که امانت سازی میکند و امین مردم میشود. «قال ثعلب: یُصَدِّق اللهَ و یُصدق المؤمنین» کسی که مؤمن است خدا را و مؤمنین را تصدیق میکند.
بعد میفرماید: «المؤمنُ مَن أَمِنَه الناسُ» مؤمن کسی است که مردم از دست او ایمن هستند و آسایش دارند. «و المُسلِمُ من سَلِمَ المُسلمون» مسلم آن کسی که سالم هستند «من لِسانه و یَدِه» از زبان و دست او. «و المُهاجِرُ» کسی که هجرت میکند «من هَجَر السُّوءَ» کسی که از بدی هجرت میکند. بعد میفرماید: «مَنِ المُهاجرُ؟ فقال: مَنْ هجَر السیئاتِ» از رسول اکرم سؤال میکنند مهاجر چه کسی است؟ فرمودند: کسی که از بدیها هجرت کند. بعد میفرماید: «قال: فمَن المؤمنُ؟» مؤمن چه کسی است؟ «مَن ائْتَمَنه النّاس عَلى أَموالِهم و أَنفُسهم».
ما یک کارگر داشتیم، این آقا سیّد بود، منتها سیگاری بود. ما در محلّ کار خود گفته بودیم که کاری کنیم که سیگاریها ترک کنند، ولی این ترک نمیکند. من گفتم او را اخراج کنید تا تنبیه کند و برگردد. پدر ما من را صدا کرد و گفت: حق نداری او را اخراج کنید. گفتم: چرا؟ گفتم تو نمیدانی این چه کسی است! گفتم: هر کسی میخواهد باشد، قانون کار ما این است، شما میخواهید قانون را بشکنید! پدر ما گفت: این آقا پدری داشت که در روستایی که اینها زندگی میکردند پدر او امین مردم بود. گفتم: یعنی چه؟ گفت: این کسی بود که مردم وقتی میخواستند به جاهای دیگر برای کارگری بروند یا مثلاً برای کار به شهرهای دیگر بروند برای یک ماه، دو ماه، سه ماه نمیآمدند، پدر او زن و ناموس مردم را حفظ میکرد. گفت: چون پدر این مرد این شخص بوده است حق ندارید او را اخراج کنید، ولو اینکه قانون شما را رعایت نمیکند.
حالا این نکته مهم است، امانتدار بودن خیلی مهم است، امین بودن خیلی مهم است. لذا میفرماید: «فمَن المؤمنُ؟ قال: مَن ائْتَمَنه النّاس» کسی که مردم از دست او آرامش دارند. «عَلَى أَموالِهِم و أَنفسهم» مال و ناموس مردم در دست آنها است ولی اینها امین هستند. خیلی باید مواظب باشیم. شیطان به ثمن بخس ما را نخرد. یک وقت چیزی، یک دنیای پوچ ما را فریب بدهد و ما ایمان خود را بفروشیم. باید حتماً دقّت داشته باشیم.
بعد میفرماید: «فَمَن المُسلِم؟» مسلم چه کسی است؟ «قال: مَن سلِمَ المسلمون من لسانِه و یده، قال: فمَن المجاهدُ؟» مجاهد چه کسی است؟ فرمود: «مَنْ جاهدَ نفسَه» کسی که با نفس خود جهاد کند. بعد میفرماید: «ما الإِیمانُ؟ قال: الطُّمأْنینهُ» اطمینان. مردم از انسان آرامش داشته باشند، آرامش خاطر داشته باشند. خیلی مهم است. یک وقت انسان از دست کسی اینقدر اعتماد دارد که ناموس او هم اگر با او رو در رو شود میداند هیچ طمعی دربارهی او نخواهد شد، این خیلی مهم است. یا مال انسان در دست کسی قرار میگیرد که میداند او در مورد یک ریال آن خیانت نخواهد کرد. فرمود: «الطُّمأْنینهُ» ایمان آن اطمینان سازی است.
بعد میفرماید: «رجل مُؤمِنٌ مُصَدِّقٌ لله و رسوله» مؤمن آن کسی است که تصدیق کنندهی خدا و رسول خدا است. «و آمَنْت بالشّیء إذا صَدَّقْت به» میفرماید: وقتی یک چیزی را تصدیق میکند به آن چیز ایمان میآورد، مورد تصدیق قرار میگیرد. اگر به کلمهی تصدیق دقّت کنید در خود ایمان نهفته است. بعد میفرماید: «من قبلُ آمَنَّا محمداً أَی صدَّقناه» کلمهی «آمَنَّا محمداً» یعنی ما آن را تصدیق کنیم. تصدیق کردن پیامبر ایمان آوردن به او است.
در روایات معروف و حدیث معروفی که فرمود: «لا یَزْنی الزَّانی و هو مُؤْمِن» میفرماید: «مَعناهُ النَّهْی و إن کانَ فی صورهِ الخَبر» گرچه این در مقامی که است، از چیزهایی که ظهور در وجوب دارد، خبر در مقام انشاء است و همچنین ظهور در حرمت دارد. خبر در مقام انشاء، ظهور در وجوب فعل یا وجوب ترک دارد. چون ما یک سری الفاظ داریم که اینها ظهور در وجوب یا ظهور در حرمت دارند. یعنی احتمال خلاف هم در آنها میرود. مانند امر حاضر، امر غایب، «عَلیکَ» به معنای افعال است، «علی» ضرریّه، لام نفیّه. کلماتی مانند «وَجَبَ»، «فَرَضَ»، «لَزِمَ»، «کَتَبَ» اینها پنج مادّه و شش صیغه است که از اینها ظهور وجود میشود و ظاهر در وجوب هستند. البتّه یک تعدادی هم هستند که ظاهر در حرمت هستند. مانند «حَرُمَ» دقّت فرمودید که مادّهی لفظ است و همچنین نهی که وقتی نهی کنند اگر قرینهای در کار نباشد ظهور در حرمت دارد. یک مورد هم خبر در مقام انشاء است.
اینکه «لا یَزْنی الزانی و هو مُؤْمِنٌ» یعنی آدم مؤمن زنا نمیکند، یعنی آدم مؤمن نباید زنا کند. نکتهای که داشت این است. «و الأَصلُ حذْفُ الیاء» یعنی «من یَزْنی أَی لا یَزْنِ المؤمنُ و لا یَسْرِقْ و لا یَشْرَبْ» آدم مؤمن هیچ وقت زنا نمیکند و همچنین دزدی نمیکند و مشروب هم نمیخورد. یعنی میخواهد اینطور بگوید که آدم مؤمن نباید زنا کند و نباید دزدی کند و نباید مشروب بخورد. این امر برای همه است، امّا این را جزء صفات آن قرار میدهند. اهمّیّت مطلب را میرساند که خبر میدهند. چون خبر در واقع اخبار از واقع است. اخبار از واقع یعنی یک واقعیّتی است که مؤمن هیچ وقت این کار را انجام نمیدهد. عطف آورده است، «لا» هم تکرار شده است، چون جملهی منفی است.
- نه، چون این چیزهایی است که آن زمان مردم به طور متداول استفاده میکردند. فحشاء و منکر در آن زمان اینها بوده است. زنا کردن، مشروب خواری، دزدی. آن زمان اینها متداول بوده است. آن زمان این چیزها خیلی دست و پاگیر مردم بود. بحث قتل نفس که آیهی «أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْس»[۴] را میآورند، نه اینکه شما فکر کنید آن زمان که کسی کشته میشد کسی را در برابر او نمیکشتند! آن وقت میگویند حالا یک نفر را باید در برابر آن قصاص کنیم؛ آیهی قصاص (منظور آیهی ۱۹۷، سورهی بقره است)، بلکه برعکس بود. اگر یک نفر از یک قبیله کشته میشود دو قبیله با هم به مبارزه میپرداختند و همدیگر را میکشتند. لذا قرینهی آن هم برای «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْل»[۵] است. «النَّفْسَ بِالنَّفْس»[۶]
یک نفر را کشتید، یک نفر را بکشید. اینها چیزهایی است که آن زمان بین مردم رایج بود و چون رایج بود اینها را از آنها سلب میکنند. منتها رسول اکرم به جملهی خبریه بیان کرده است، یعنی برای آن آدم مؤمن واقعیّت است. «لا یَزْنِ المؤمنُ» و همچنین «لا یَسْرِقْ و لا یَشْرَب».
آن وقت «لا یَزْنِ المؤمنُ و لا یَسْرِقْ و لا یَشْرَبْ، فإن هذه الأَفعال لا تلیقُ بالمؤمنین» این خیلی زیبا است. این کار رایج است، ولی شایسته نیست که مؤمن این کار را بکند. اصلاً آن کلمهای که دیروز عرض کردیم کلمهی فاسق و کلمهی فسق که در زبان عربی یعنی از ماهیّت خارج شدن یعنی اینکه آدم لیاقت خود را از دست میدهد. یعنی یکی از معناهای عمل صالح یعنی عمل لایق انسان است. عملی که شایستهی انسان باشد. لیاقت مؤمن این نیست این کارها را بکند. برای انسان زشت است که این کارها را بکند. لیاقت ما طلبهها بالاتر است، لذا ما خیلی از مباهات مردم را نباید انجام بدهیم. خیلی از مردم مباهات را انجام میدهند و برای آنها گناه نمینویسند، امّا اگر ما انجام بدهیم برای ما لایق نیست و لیاقت ما را پایین میآورد. اگر کاری کنیم که حرام نباشد، حرمتی نداشته باشد، امّا لایق و شایستهی وجود ما نباشد لیاقت ما را در انظار مردم کم میکند.
یک داستان برای شما بگویم. سال اوّل طلبگی من بود، یک شب عموی ما از ده به دیدن ما آمد و شب هم پیش ما ماند. آخر شب رفتم ظرفها را در آبدارخانهی مدرسه بشورم، مدرسه خیلی خلوت هم بود، در همان حال و هوای بچّگی که داشتم میرفتم ظرفها را بشورم سوت هم میزدم. یک حالت تنهایی هم بود و برای ما عادت شده بود، آن زمان ۱۵ سال سن داشتم. رفتیم که در حجره بخوابیم عموی ما که خیلی با درایت هم بود گفت: عمو جان یک چیزی بگویم شما بدت نمیآید؟ گفتم نه بفرمایید. گفت شما آمدید طلبه شوید، برای یک طلبه سوت زدن زشت است! بعضی وقتها یک کار لیاقت آدم را پایین میآورد، آن وقت کارهای دیگر که حرام باشد انسان را از هویت میاندازد، چون اصلاً لایق آن کار نیست. لذا اینجا نکتهی زیبایی را فرمودند که «فإنّ هذه الأَفعال لا تلیقُ بالمؤمنین» اینها لایق آدم مؤمن نیست.
«هو وعیدٌ» این قولی که اینجا گفتند این وعید است، یعنی وعده. یعنی اگر این کار را انجام دادیم عقوبت دارد. «یُقْصَدُ به الرَّدْع» این که اینطور بیان کرده است قصد شده است به اینکه آن مؤمنین را از این کارها باز بدارند، آنها را دور بدارند. بعد میفرماید: «لا إیمانَ لمنْ لا أمانه له» کسی که امانتدار نیست ایمان ندارد. «و المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النّاسُ من لِسانِه و یدِه. و قیل: معناه» معنای این حرفهایی که زده شد «لا یَزْنی و هو کاملُ الإِیمانِ» کسی که ایمان کامل دارد هیچ وقت زنا نمیکند. «لا یَزْنی» فعل نفی است، دلالت بر استمرار دارد، یعنی یک مورد هم زنا نمیکند. فقط زنای مصطلحی که در مورد شواهد آن صحبت شود نیست! یعنی چشم آدم مؤمن هم زنا نمیکند، گوش آدم مؤمن هم زنا نمیکند. «لا یَزْنی» هیچ زنایی نمیکند. یعنی گوش و چشم او هم زنا نمیکند.
باید مواظب باشیم. جامعهی فعلی که متأسّفانه برای همه باز (Open) است. از منبر پایین آمدیم، در خیابان داریم میرویم، خانم با آرایش کامل و نیمه مکشّفه آمده است و میخواهد از شما سؤال کند. تکلیف چیست؟ انسان باید خیلی خود را کنترل کند که دل او نلرزد! امّا اگر ما خودساخته شویم و خود را از درون پاک کنیم نمیترسیم.
نفس مطمئنّه
امام خمینی گفته بود وقتی من را داشتند به تهران میبردند و بعد هم من را به ترکیه تبعید کردند به بیراهه زدند. فهمیدم که میخواهند من را کنند؛ این کلمهی خود ایشان بود؛ یعنی من را بکشند. به خود آمدم گفتم روح الله میترسی؟ دیدم نه نمیترسم. آدمی که در دل او اطمینان الهی باشد و مصداق «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»[۷]
شود، یعنی ایمان واقعی در دل او باشد، این جاها هم نمیترسد، نمیلرزد. اینها برای او خاکستر است، هیچ مفهوم و جذّابیّتی برای او ندارد، یعنی از گناه متنفّر است. قباحت در وجود او نسبت به این چیزها زنده است.
اینکه مردم گناه میکنند این است که او را قبیح نمیداند. وگرنه اگر قبیح بدانند دنبال آن نمیروند. اگر چیزی بدبو باشد آدم فوراً از آن دوری میکند. امّا وقتی شما یک چیزی را قبیح ندانید و خوب بدانید… من یک روز گفتم میگویند مشروب تلخ است. گفت برای شما تلخ است، برای آن کسی که مینوشد و دائم الشّرب و دائم الخمر است خیلی لذّت دارد. این خیلی بد است که همیشه گناه برای ما ثواب شود. به قول آن روایت معروف، منکر شود و منکر، معروف شود. یعنی چیزی که خدا آن را نهی کرده است برای ما لذّت بخش باشد و جذّابیّت داشته باشد و برعکس دنبال چیزی برویم که برای ما
حظاظه دارد و وجود و قسمت ما از آن باید دوری کند. این خیلی بد است، باید مواظب باشیم.
بعضی وقتها که راحت دروغ میگوییم و غیبت میکنیم به این خاطر است که بدیها و آنچه که در آن بدیها و قباحت است از ما رخت بر بسته است. وگرنه اگر کسی یک دفعه به یاد بیاورد که قرآن میفرماید: (غیبت کردن) أکل میّت است، یعنی مردار -(یعنی وقت شخصی غیبت میکند) مردار برادر خود را میخورد- انسان دیگر غیبت نمیکند. امّا چون برای او تلذّذ است، یعنی متأسّفانه وجود انسان نسبت به غیبت کردن لذّت جویی میکند این است که دوست دارد غیبت کند. از غیبت کم کم به تهمت میرسد. چون غیبت راست است، یعنی آن عیب طرف را میگویید یا حرفی دربارهی او میزنید که او دوست ندارد، امّا حقیقت دارد. آن وقت کم کم به اتّهام هم میرسد. بعد میگوید اینکه چیزی نیست. یک چیزی میگوییم که حقیقت ندارد و ممکن است طرف را به تعجّب بیشتر واداریم و لذّت بیشتری ببریم.
این برای این است که در وجود ما پاکسازی نشده است. اگر پاکسازی شده بود… یک جایی اگر یک مگس نباشد هر چه شیرینی هم باشد هیچ مشکلی پیش نمیآید. امّا کافی است پاکسازی نشده باشد و چند مگس هم آن طرف باشد، اگر شیرینی آن جا باشد همه مگسها سراغ شیرینیها میآیند. گوشت و قصّابی هم همینطور است. یک جا که میروید اگر تمیز شده باشد و ضدعفونی شده باشد زنبور آنجا نیست. الآن اینجا زنبور نیست. حالا اگر یک گوسفند در حیاط مدرسه بکشند حیاط پر از زنبور میشود. تزکیه و تهذیب در وجود ما باید واقعی باشد. اگر تزکیه و تهذیب باشد آن وقت مشکلی پیش نمیآید. اگر ناموس مردم، مال مردم در حیطه و اختیار زندگی ما قرار گرفت نسبت به آن طمع نمیکنیم و دل ما پاک است.
فرمود: «إذا زَنَى الرَّجُلُ خَرَجَ مِنهُ الإِیمانُ فَکانَ فَوقَ رأْسِه کَالظُّلَّهِ»[۸] میفرماید: اگر مرد مؤمن زنا کند بر سر او یک تاریکی، یک سایه قرار خواهد گرفت. «فإِذا أَقْلَع رجَع إلیه الإِیمان» اگر زمینهی آن عمل ایجاد شد امّا آن را از بین برد، فرار کرد، مثلاً زمینهی غیبت ایجاد شد بلند شد و رفت، غیبت را گوش نکرد، آن وقت ایمان برمیگردد «رجَع إلیه الإِیمان».
میفرماید: «و کلُّ هذا محمولٌ عَلَى المَجاز و نَفْی الکمالِ دونَ الحَقیقَه وَ رَفعِ الإِیمان و إِبْطالِه» وگرنه اگر کسی ایمان واقعی داشته باشد هیچ وقت دچار اینها نخواهد شد.
بعد کلمهی مؤمن که از خود ایمان گرفته شده است «أَمَنَ»، «آمَنَ»، «یُؤمِنُ»، «مؤمنٌ» نام خداوند تبارک و تعالی است. سورهی مبارکهی حشر، آیات آخر که میفرماید: «الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ».[۹]
[۱]– لسان العرب، ج ۱۳، ص ۲۴٫
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۰۵٫
[۳]– لسان العرب، ج ۱۳، ص ۲۴٫
[۴]– سورهی مائده، آیه ۴۵٫
[۵]– سورهی إسراء، آیه ۳۳٫
[۶]– سورهی مائده، آیه ۴۵٫
[۷]– سورهی فجر، آیه ۲۷٫
[۸]– لسان العرب، ج ۱۳، ص ۲۵٫
[۹]– سورهی حشر، آیه ۲۳٫
بازدیدها: 2
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.