اطیب البیان فی تفسیر القرآن، جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 8

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بسم اللَّه و الحمد اللَّه و الصلاة و السلام علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه من الیوم الی یوم لقاء اللَّه، سورة الحجر:

امّا فضلها اخباری در فضیلة آن وارد شده لکن سند ندارد و نمیتوان اعتماد کرد در برهان از خواص القرآن قال:

(قال الصادق علیه السّلام: من کتبها بزعفران و سقاها امرأة قلیلة اللین کثر لبنها، و من کتبها و جعلها فی فرشه أو جیبه و غدا و خرج و هی فی صحبته فانّه یکثر کسبه و لا یعدل احد عنه بما تکون عنده مما یبیع و یشتری و یحسّب معاملته)

و قال:

روی عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم (انه قال: من قرأها اعطی من الحسنات بعدد المهاجرین و الانصار الحدیث).

[سوره حجر) .... ص : 2

[سوره الحجر (15): آیه 1] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ (1)

(الر) مکرر گفته شده که از رموز است و هر چه بگوئیم تفسیر برأی است (تلک) اشاره باین سوره مبارکه است (آیات الکتاب) یعنی یک قسمت از کتاب الهی که قرآن مجید است آیات این سوره مبارکه است که 99 آیه است و در اول سوره بقره مجلد اول اسامی قرآن را ذکر کردیم و وجه اطلاق کتاب بر قرآن را بیان نمود رجوع کنید (و قرآن) عطف بآیات است و لذا مضموم است نه عطف بالکتاب باشد

ص: 2

و الا مکسور بود و مدخول آیات بود یعنی آیات قرآن بلکه نفس آیات قرآن مجید است و عطف بیان است، پس اشکالی که بعضی کردند که قرآن همان کتاب است تکرار برای چه وارد نیست، می گوییم آیات کتاب قرآن است زیرا آیه آیه نازل شده و روح الامین قرائت کرده بلکه الفاظ آنها را خداوند ایجاد فرموده لذا کلام الهی است و از این جهت یکی از اسماء الهی متکلّم است و موسی را کلیم اللَّه گفتند و در لیلة المعراج خداوند بدون واسطه ملک با پیغمبرش تکلّم فرمود (مبین) زیرا قرآن مبین تمام وظائف دینی است، اما مطالب اعتقادی را بادله واضحه و منطق صحیح بیان فرموده، و اما قصص انبیاء را برای تنبیه بندگان مکرر بیان کرده و دستورات علمیّه را هم نشان داده بالجمله (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) انعام آیه 59 وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ یس آیه 11 و بالجمله تمام علم قرآن نزد امام است و تمام علم امام در قرآن است

[سوره الحجر (15): آیه 2] .... ص : 3

رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ (2)

بسا دوست میدارند کسانی که کافر شدند اگر بودند مسلمان (ربما) بعضی اشکال کردند که کفار دائما این آرزو را میکنند چرا تعبیر به ربما کرده که دلالت بر قلت میکند جواب اما در دنیا که همچه آرزوئیرا ندارند و نمیکنند بلکه با اسلام کمال عداوت را دارند فقط در موقع معاینه قبل الموت که پرده برداشته میشود و ثمرات اسلام و مضرات کفر را مشاهده میکنند یک همچه آرزویی دارند و این آرزو برای آنها باقیست الی الابد و یک آرزو بیش نیست، چنانچه میگویند لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقین آیه 10.

(یودّ) و داد و دوستی نه از جهت اینست که اسلام را دوست دارند زیرا وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا اسری آیه 74 بلکه گفته ایم که صفات نفسانیه و اخلاق روحیّه و عقائد قلبیّه تا مادامی که در دنیا هستند قابل تغییر هست و اما پس از این عالم ملکه میشود و عین روح میگردد توسعة و ضیقا قابل

ص: 3

تغییر نیست، بلکه این وداد اینست که ای کاش این معامله که با مسلمین میکردند با ما هم چنین معامله میشد و ما هم در زمره آنها وارد میشدیم مثل اینکه یک عامی که با علماء کمال عداوت را داشته باشد اگر در یک مجلسی یک نفر از علماء وارد شود اهل مجلس احترام میگذارند بالای مجلس مینشانند دست او را میبوسند این عامی هم آرزو میکند که ای کاش با منهم چنین معامله میکردند.

الَّذِینَ کَفَرُوا و کسانی که در حکم کفر هستند مطلق اهل ضلالت و معاندین و ناصبین و خوارج و مبدعین و منکر ضروریات دین و مذهب و بالجمله غیر مؤمنین.

لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ لو امتناعیه است و مراد از مسلمین کسانی نیستند که فقط اسم اسلام روی خود گذارند و حقیقة نداشته باشد که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله مرویست که فرمود

(سیاتی زمان لا یبقی من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا درسه)

که امروز بعین مشاهده میکنیم، بلکه مسلم کسی را گویند که دارای چهار خصوصیت باشد (1) یقین قطعی بجمیع اصول دینی (2) اعتقاد و دلبستگی و در بند بودن (3) اقرار و اعتراف قلبا و لسانا (4) تسلیم جمیع دستورات الهی و فرمایشات انبیاء و اوصیاء و- از خود تصرفی نکند و اعتراضی نداشته باشد و نظری ندهد.

[سوره الحجر (15): آیه 3] .... ص : 4

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (3)

واگذار آنها را بخورند مثل انعام و از لذائذ دنیوی لذت ببرند و بآمال و هواهای نفسانی مشغول شوند پس زود باشد که بر آنها معلوم گردد دنیادار غرور است و مکرر گفته شده که انسان سه دشمن دارد که هم دست شده اند برای فریب انسان دنیا و هوای نفس و شیطان دنیا ابتداء خود را جلوه میدهد بزخارف خود از مال و منال و مساکن عالیه و فرش قیمیّه و طلا و نقره و مأکولات لذیذه و ملبوسات شیک و اشباه آنها و انسان غافل از اینکه ماریست خوش خط و خال لکن در باطن زهر قتال است و گرگیست بلباس میش و کمال مضادّه دارد با آخرت، چنانچه مثل زده اند بمشرق و مغرب هر چه بمشرق نزدیک شود از مغرب دور میشود و بالعکس و بضرّتان دو هو ترضیه هر یک موجب خشم

ص: 4

دیگری میشود سپس هوای نفس مایل و فریفته میشود و کمال علاقه باین دنیا پیدا میکند و بکلی از آخرت غافل میشود و تمام آمال و آرزوی او وصله بآنها است، سپس شیطان راه وصله به آنرا نشان میدهد از طرق محرّمه و ظلم و تعدی و تجاوز از حد و نحو آنها چون چنین شد خداوند او را بخود واگذار میکند لذا میفرماید: (ذرهم) تو هم که پیغمبر هستی آنها را واگذار زیرا فرمایشات تو بآنها اثر نمیکند (یأکلوا) چه از حلال باشد و چه از حرام (و یتمتّعوا) بلهویات و ساز و آواز و تفریح و هزار گونه فسق و فجور (وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ) بآرزوهای دراز و آمال دور مشغول شوند (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ) سوف از برای آینده نزدیک است همان وقت احتضار و جانکندن پرده ها برداشته میشود و هر کسی جای خود را مشاهده میکند و بر آنها معلوم میشود که با خود چه کرده اند و پشیمان میشوند و پشیمانی سودی ندارد و نجاتی نیست.

[سوره الحجر (15): آیه 4] .... ص : 5

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ (4)

و هلاک نمیکنیم از هر شهرستانی اهل اشرا مگر آنکه برای آن شهرستان کتابی است نوشته شده که معلوم و محقق است چون علم الهی عین ذات است و غیر متناهی است لذا میداند هر فعلی بر طبق حکمت و مصلحت موقع صدورش چه موقعیست که وقوع پیدا کند و چه موقعی از بین برود و از برای کلیه امور دو لوح قرار داده لوح محفوظ راجع باموری که تغییرپذیر نیست و از امور حتمیه است و مصلحت ذاتی دارد لا یتغیر و لا یتبدل مثل فناء این عالم و قیام قیامت و عود ارواح باجساد و ظهور بقیة اللَّه و رجعت ائمة علیهم السلام و غیر آنها و لوح محو و اثبات راجع باموریست که مصلحت بوجوه و اعتبارات است ذاتی نیست بر تقدیری مصلحت دارد و بر تقدیری ندارد مثلا زید اگر صله رحم کند مصلحت او در طول عمر او است و اگر قطع رحم کند در قصر عمر او است و اینکه صله میکند یا قطع احدی جز ذات اقدس حق نمیداند، و اما لوح محفوظ را ممکنست انبیاء و ملائکه و اولیاء بلکه بسا مؤمنین هم تا حدّی بدانند و هر دو قسم آنی تقدیم و تاخیر ندارد زیرا آن قبل از مصلحت صدورش صلاح نیست و همچنین آن بعد و البته تابع مصلحت است لذا میفرماید: (وَ ما أَهْلَکْنا

ص: 5

مِنْ قَرْیَةٍ)

ممکن است مراد اجل مرگ باشد که هر ذی روحی انفاس او هم شماره دارد چون بآخر رسید هلاکت است چنانچه میفرماید (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ) الرحمن آیه 26.

و ممکنست مراد هلاکت بنزول عذاب باشد (الا و لها) ضمیر بقریه برمیگردد و مراد اهل قریه است (کِتابٌ مَعْلُومٌ) تمام امور متوجه بانسان وقت معینی دارد غنی و فقر عزّت و ذلت ریاست و مرءوسیّت صحت و مرض مخصوصا ملک که هر زمانی در یک طائفه است و پس از انقضاء مدت منتقل بطائفه دیگر (سر شب سر تخت و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت) و تمام امتحان بندگان است در هر حالتی که هست آیا شکر گذار است یا صابر آیا بوظائف خود عمل میکند یا نمیکند مطیع است یا عاصی و این بر خود او معلوم شود و بر دیگران، و اما نزد خداوند معلوم است فقط حجة بر بنده تمام میشود بلکه بسا جماعتی امتحان میشوند

[سوره الحجر (15): آیه 5] .... ص : 6

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (5)

سبقت نمیگیرد از هر امتی مدت خود را و تاخیر هم نمیاندازد اجل بمعنی مدت است که سر رسد چنانچه در باب معاملات در معامله نسیه و معامله سلف باید مدت اداء ثمن یا مثمن معین و معلوم باشد که قبل از مدت حق مطالبه ندارد و بانقضاء مدت وجوب اداء میآورد اگر طرف مطالبه کند و این آیه شریفه برای تسلیة قلوب مؤمنین است و برای دفع توهم کفار است چون نوعا خیال میکنند که بقاء و ثبات آنها باختیار و دست آنها است و لذا، میروند خود را بیمه میکنند در اداره بیمه بتوهم اینکه اداره میتواند آنها را نگاه داری کند و آنی مهلت ندارد حتی دارد از ملک الموت تقاضای تأخیر یک سال یا یک ماه و هفته و روز و ساعات بلکه دقائق میکنند و میگوید آنات عمر تمام شد دیگر در دنیا روزی نداری.

و از پیغمبر اکرم است فرمود:

(روح القدس نفث فی روعی ان لا تموت نفس حتی تستکمل رزقه)

حتی بعمار خبر داد آخر روزی تو یک جام شیر است و در جنگ صفین پس از اینکه ضربت برداشت و او را آوردند در خیمه تقاضای شیر کرد

ص: 6

پس متذکر شد فرمایش رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله را ولی دارد در اخبار که مؤمن تا اجازه ندهد قبض روح او را نمیکنند و دارد مؤمنین دو دسته هستند یک دسته موقع آمدن ملک الموت و کسب اجازه فوری اجازه میدهند که از این محنت کده دنیا نجات پیدا کنند و یک دسته اجازه نمیدهند ملک الموت عرض میکند پروردگارا مدت این منقضی شده ولی اجازه نمیدهد خطاب میرسد که جای گاه او را باو نشان دهید چون مشاهده میکند فوری اجازه میدهد و نیز در خبر است که حضرت رسالت لیلة المعراج ملک الموت را دید لوحی مقابل او است از او پرسید عرض کرد اسامی بندگان در این لوح ثبت است هر اسمی که محو شد من درک میکنم که اجلش رسیده لذا میفرماید:

(ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها) حتی یک آن (وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ) حتی یک آن.

بلی آجال دو قسم است حتمی و معلّقی و معلقی را هم خداوند میداند معلق علیه واقع میشود یا نه و در واقع آنهم برگشت بحتمی میکند مثل لوح محو و اثبات و لوح محفوظ که ذکر شد، لکن خداوند ممکن است طول عمر و کوتاهی او را تقدیر فرماید لذا یکی از دعاها طلب طول عمر است (اللهم طول اعمارنا).

[سوره الحجر (15): آیه 6] .... ص : 7

وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6)

و گفتند کفّار و مشرکین بحضرت رسالت ای آن کسی که نازل شده بر او ذکر که قرآن باشد محققا تو دیوانه هستی نظر به اینکه کفار و مشرکین باور نمیکردند که بشر تماس گیرد با وحی الهی و عالم مجردات چنانچه در بسیاری از آیات اعتراض آنها بانبیاء همین بود که شما هم بشرید مثل ما و باید ملائکه بر ما نازل شوند چنانچه در آیه بعد تصریح میکنند، پس اگر بشری مدّعی شد او را نمی پذیرند (و قالوا) باو میگویند که یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ) یعنی مدعی هستی که بر من ذکر که قرآن باشد که یکی از اسامی او ذکر است نازل شده نه اینکه قبول داشته باشند که قرآن بر او نازل شده (انّک) بتأکید ان و کاف خطاب و لام تأکید (لمجنون) زیرا آدم عاقل همچه دعوایی نمیکند چون امر محال است و دعوی امر محال علامت جنون است با اینکه این دعوی از

ص: 7

جهاتی باطل و عاطل است که در قرآن اشاره دارد (جهة اولی) اینکه خداوند قادر متعال (عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ) قدرت دارد و حتی بر جمادات و نباتات و حیوانات فرستد چه رسد بانسان کامل من جمیع الجهات چنانچه خطاب بکوه میکند یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10 و خطاب بنحل میفرماید وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا الآیة نحل آیه 70.

و بآسمانها و زمین خطاب می فرماید فقال: لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصلت آیه 10 الی غیر ذلک (جهة ثانیه) اینکه بر فرض ملائکه شوند لا بد باید بصورتی نازل شوند که مشاهده آنها ممکن باشد و از کجا معلوم میشود که این ملک است یا شیطان یا انسان چنانچه میفرماید: وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9.

(جهة ثالثه) اینکه مدعی نبوت اگر فقط صرف ادّعا باشد ممکنست کاذب باشد، و اما اگر با اقامه دلیل محکم و برهان متقن و اقامه معجزه باشد نمیتوان رد کرد

[سوره الحجر (15): آیه 7] .... ص : 8

لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (7)

چرا نمی آوری بر ما ملائکه اگر تو هستی از راستگویان نظر به اینکه حضرت رسالت میفرمود: بر من نازل میشوند و جبرئیل امین وحی میاورد چنانچه در قرآن میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 19.

لذا تقاضا کردند که این ملائکه که می گویی بر من نازل میشوند بما نشان بده تا باور کنیم لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ اگر آن ملائکه که مدعی هستی چرا ما نمی بینیم مگر ما با تو فرق داریم همه بشر هستیم اگر بشر ممکنست تماس بگیرد با ملائکه چرا بما نشان نمیدهی و اگر ممکن نیست پس چرا مدعی میشوی إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ پس چون نشان نمیدهی تو کذّاب و دروغگویی.

(جواب) اولا لزوم ندارد که ملائکه بصور جسمانی بر انبیاء نزول کنند بلکه

ص: 8

ارواح آنها با ارواح انبیاء تماس گیرد چنانچه در آیه مذکور فرمود: (علی قلبک) و مراد از قلب همان روح مقدس حضرت است و این امریست ممکن و خطورات قلبیه چه آنها الهام ملکی باشد و چه وساوس شیطانی از همین باب است زیرا خطور قلبی اختیار بشر نیست بغتة میآید و البته منشأ دارد و منشأ آن یا إلهام ملک است یا وسوسه شیطان (و ثانیا) در مواقع نزول بلاء یا بشارت بنعم بصورت بشری نازل میشدند و مشاهده میشد مثل حدیث ضیف ابراهیم هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ذاریات آیه 24 در بشارت باسحق و مثل نزول بر لوط و خیال سویی که قوم لوط در حق آنها کردند و مثل نزول بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بصورت دحیه کلبی و نزول محمود ملک در بشارت بتزویج فاطمه بعلی علیه السّلام و مثل نزول ملائکه در جنگ بدر برای نصرت مسلمین و امثال اینها و این امر در تحت اختیار انبیاء نبوده هر موقعی بنحوی که صلاح بود خداوند نازل میفرمود و (ثالثا) بر فرض ملائکه هم نازل میشدند میگفتند از کجا که اینها ملک باشند شاید شیاطین باشند یا بعض افراد بشر که ما آنها را نمی شناسیم (و رابعا) بر فرض معلوم میشد که اینها ملک هستند و مع ذلک ایمان نمیآوردند مستحق عذاب دنیوی میشدند و دیگر مهلتی از برای آنها نبود چنانچه در آیه بعد تصریح باین موضوع نموده.

[سوره الحجر (15): آیه 8] .... ص : 9

ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ (8)

ما نازل نمیکنیم ملائکه را مگر بموقع لزوم که موافق با حکمت و مصلحت باشد و در موقع نزول ملائکه دیگر نیست از برای آنها در این موقع انتظاری یعنی آنها را دیگر مهلت نمیدهیم و بعذاب هلاک میکنیم.

(مسئلة) مسئله ایمان و توبه از معاصی در زمینه اختیار و میل قلبی نتیجه دارد و از روی کره و اجبار و اضطرار و مشاهده بحسّ فائده ندارد، چنانچه میفرماید:

ص: 9

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ الایة) نساء آیه 32.

و در مورد فرعون میفرماید: حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ جبرئیل مشتی لجن بر دهان او زد و گفت آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ یونس آیه 90 و 91.

اگر خداوند بهشت و جهنم را در مرئی و منظر بندگان قرار داده بود احدی رو بجهنم نمیرفت و خوب و بد از هم تمیز داده نمیشد خداوند همین اندازه که حجت را بر بندگان تمام کند و تمام وسائل سعادت را در دست رس آنها قرار دهد چه وسائل تکوینی و چه تشریعی اگر کسی بمیل و رغبت رو باو رفت سعادت مند و اگر اعراض کرد شقاوت و اسباب امتحانات را هم مهیا کرده لذا میفرماید: (ما ننزّل) ما نافیه ننزل متکلم مع الغیر، و مکرر گفته ایم آنچه مختص بخدا است بدون اسباب و وسائل و وسائط متکلم وحده تعبیر میفرماید: مثل (أَنِ اعْبُدُونِی) (وَ أَنَا رَبُّکُمْ) (إِنِّی أَنَا اللَّهُ) و امثال اینها و آنچه باسباب و وسائط است متکلم مع الغیر تعبیر میفرماید: مثل مقام (الملائکة) معلوم میشود که این کفار معتقد بوجود حق و ملائکه بودند، فقط منکر توحید و نبوّت بودند میگفتند خداوند که این همه ملائکه دارد چرا یک ملک برای ما نمیفرستد که بشر روانه میکند خداوند میفرماید: ما نازل نمیکنیم ملائکه را (الا بالحق) موقعی که دیگر قابل هدایت نیست و مستحق نزول بلاء شدید ما نازل میکنیم و در آن موقع دیگر مهلتی نیست وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).

[سوره الحجر (15): آیه 9] .... ص : 10

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (9)

(مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این نسق

من کتاب و معجزت را حافظم بیش و کم کن راز قرآن رافضم)

ص: 10

محققا ما او را هر آینه البته حفظ میکنیم نظر به اینکه پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله خاتم انبیاء بود، باید شریعتش و دینش تا قیامت باقی باشد، لذا باید کتابش و اوصیائش هم تا قیامت باقی باشند تا حجت بر تمام عباد تمام باشد و با پیغمبران سلف فرق دارد، زیرا آنها اگر کتابشان تحریف شود و دین آنها از دست رود این پیغمبر خبر از نبوت آنها میدهد و تصدیق آنها را میکند، لذا لازم شد بمقتضی حکمت و مصلحت که معجزه باقیه باو عنایت فرماید و أهم و أعظم معجزات آن حضرت همین قرآن مجید است که تا قیامت فریاد میزند که إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ الایة بقره آیه 21.

لذا باید در کنف حفظ الهی محفوظ باشد تا آخر دنیا و مثل کتب انبیاء سلف نباشد، اما صحف آدم و نوح و ابراهیم که اثری از آنها باقی نیست، و امّا توراة موسی و زبور داود که سه مرتبه از بین رفته و سپس یک محفوظاتی از آن منتظم بیک مزخرفاتی باسم توراة و زبور منتشر شده، و اما انجیل چهار نسخه معارض مختلف بنام انجیل مستند بچهار نفر مثل متی و یوحنا و مرقس منتشر شده با کفریاتی که در آنها است.

و دیگر از معجزات باقیه حضرت رسالت ملاحم است که خبر از وقایع دوره آخر الزمان داده که الآن بعین مشاهده میشود و خبر از مصائب اهل بیتش که با هر یک از آنها چه میکنند و تعیین خلفاء خود تا حضرت مهدی و غیبت آن و دیگر از معجزات باقیه احکام و دستورات او است که روز بروز حکم و مصالح آنها بر دانشمندان اروپا و آمریکا و دیگران روشن تر میشود، لذا میفرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ بتوسط امین وحی الهی روح القدس جبرئیل بر حضرتش نازل فرمودیم (وَ إِنَّا لَهُ) با سه تاکید (لَحافِظُونَ)

[سوره الحجر (15): آیه 10] .... ص : 11

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ (10)

و هر آینه بتحقیق فرستادیم از پیش ارسال تو یا رسول اللَّه در اقوام و امتهای اولین (مسئله) خداوند تبارک و تعالی حکمت

ص: 11

خلقت بشر را بنصّ آیه شریفه که میفرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56.

عبادت فرموده و عبادت هم فرع معرفت است و البته معرفت و عبادت توقف بر ارسال رسل دارد که بنده گان را طریق معرفت و عبادت را بآنها ابلاغ کنند زیرا مجرد عقل کافی نیست، چنانچه بعضی حکماء قدیم قائل شدند، اما (اولا) عقول بشر متفاوت است تفاوت فاحش (و ثانیا) درجه اعلای عقل درک تمام محسنات و مقبّحات و مصالح و مفاسد را بالاخصّ در باب معرفت الهی و صفات ربوبی و افعال خداوندی نمیکنند و شاهد بر این آنکه میان حکماء بزرگ در هر بابی چه اندازه اختلاف است مثل افلاطون و ارسطو و غیر آنها که خدا را علت تامّه دانسته و انفکاک معلول از علت را محال دانسته و او را فاعل بالاختیار که معنای قدرت است ندانسته و عالم را قدیم دانسته و یک فعل بیشتر در حق او قائل نشده بقاعده الواحد لا یصدر منه الّا الواحد و قاعده لا یصدر الواحد الّا عن الواحد و عقول عشره طولیه، یا عقول عرضیّه این دو بزرگ حکیم مختلف شدند.

و در علم باری بیست پنج قول گفتند که در منظومه میگوید (و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلوماته) تا آخر اقوال چه رسد در باقی اصول دین و این همه مسالک باطله جبریّه تفویضیّه در وجود ملائکه و کرات علویّه و وجود جنّ و غیر اینها چه رسد بحکم و مصالح و کیفیت عبادات و مضار معاصی و هکذا، لذا لازم است ارسال رسل و از بدو خلقت باید رسول باشد تا انتهاء از این جهت میفرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ از آدم تا عیسی صد و بیست و چهار هزار رسول فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ جیلا بعد جیل هر قومی و قبیله ای و امتی و طائفه ای و این آیه برای تسلیت حضرت رسالتست که میفرماید:

ص: 12

[سوره الحجر (15): آیه 11] .... ص : 13

وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (11)

و نمیامد آنها را از پیغمبری مگر آنکه بودند با و استهزاء میکردند وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ نکره در سیاق نفی افاده عموم میکند شامل جمیع رسولان میشود حتی آدم ابو البشر که سر سلسله انبیاء بود آنهم گرفتار استهزاء قوم بود، زیرا عمر حضرت آدم تا زمان ولادت حضرت نوح گفتند باقی بود و هزار اولاد آورد و هر کدام از آنها در این مدت هزارها اولاد آوردند علی التعاقب و مسلما قبل از نوح دستگاه بت پرستی رواج داشت، چنانچه از آیات وارده در قضایای نوح استفاده میشود و البته آدم و انبیاء از ذریه او تا زمان بعث نوح بر دین حضرت آدم بودند و مشرکین از ذریّه آدم آنها را استهزاء میکردند، بلکه صورت انبیاء که رحلت کرده بودند میگذاشتند و عبادت میکردند و این اساس شرک و استهزاء تا زمان حضرت رسالت بود (إِلَّا کانُوا بِهِ) بآن رسول که آمده بود آنها را (یَسْتَهْزِؤُنَ) گاهی میگفتند مجنون گاهی ساحر گاهی کذاب، گاهی مفتری، گاهی جن زده، گاهی دست بر دهان میزدند و هو میزدند غیر از اذیتهای بدنی چه اندازه آنها را کشتند و چه اندازه حبس کردند و چه اندازه تبعید کردند و چه اندازه آنها را میزدند تا ضعف میکردند و این آیه شریفه اولا تسلیت قلب مطهّر حضرت رسالت است که ظلمها و اذیتهایی که از مشرکین بآن بزرگوار وارد شد تحمل کند که سنگ بقدمهای او میزدند خاکروبه و شکمبه شتر به سرش میریختند عبا بگردن مبارکش فشار میدادند تا نفس حبس میشد دور خانه اش را احاطه کردند که او را بقتل رسانند حتی بنا گذاشتند که دیگر با او و اصحابش نان و آب نفروشند که سه سال حضرتش در شعب ابی طالب با مؤمنین باو پناه برده بودند تا اینکه از میانه آنها فرار کرد پس از آمدن بمدینه لشکر کشی کردند و جنگ بدر و احزاب و احد را بپا کردند و یک عده آنها بصورت ظاهر ایمان آوردند و باطنا منافق بودند و چه اذیتهایی بآن بزرگوار کردند تا از میانه

ص: 13

آنها رحلت فرموده سپس با اهل بیت او صدیقه طاهره امیر المؤمنین حسن و حسین کردند آنچه کردند و آثار ظلم و نفاق آنها تا امروز بلکه تا ظهور حضرت بقیة اللَّه باقیست و تابعین آنها نسبت بهر یک از ائمه طاهرین چه کردند و در دوره غیبت چه اندازه بعلماء شیعه و بمؤمنین بآنها ظلم روا داشتند که آنها سوختند و ساختند و میسوزند و میسازند

(اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له علی ذلک)

و بی جهت نیست که پیغمبر اکرم فرمود:

(ما اوذی نبی مثل ما اوذیت).

[سوره الحجر (15): آیه 12] .... ص : 14

کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (12)

همین نحو ما سلوک میدهیم او را در قلوب مجرمین اختلاف شد بین مفسرین در مرجع ضمیر نسلکه بسیاری گفتند مرجع آن قرآنست که ذکر باشد که در آیه قبل اشاره شده بود که فرمود: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ یعنی آیات قرآن را گوشزد آنها میکنیم و مطالب او را در قلب آنها وارد میکنیم و این تفسیر از جهاتی بعید میاید زیرا اولا با کلمه (کذلک) مناسبت ندارد، و ثانیا سلوک در قلوب اختصاص بمجرمین ندارد البته در قلوب مؤمنین بهتر و بیشتر وارد میشود، و ثالثا با آیات دیگر منافات دارد که میفرماید: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178.

و بعضی گفتند مرجع استهزاء است عقوبة لکفرهم اینهم مناسبت ندارد که خداوند در قلب آنها سلوک دهد استهزاء بانبیاء را، و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه همان معامله که با کفار دوره انبیاء سلف کردیم با مجرمین زمان حضرت رسالت میکنیم چنانچه میفرماید: وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً الایة مائده آیه 16 و نیز میفرماید: وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ انعام آیه 110 و میفرماید: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ بقره آیه 14 و غیر اینها و مکرر گفته ایم که هیچ فعلی در خارج حتی افعال اختیاریه عباد تحقق پیدا نمیکند تا موافق با مشیت حق نباشد و این موجب جبر نمیشود، زیرا معنی این نیست که چون مشیت حق تعلّق

ص: 14

گرفته آنها بجا میاورند تا جبر لازم آید بلکه بعکس است چون خداوند میدانست که آنها باختیار کفر و شرّ و معصیت میکنند مشیت تعلق گرفت تا عقوبت آنها زیادتر و عذاب آنها سخت تر گردد سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 181 (کذلک) یعنی همان نحوی که با مستهزءین برسل قبل از تو کردیم از مهلت دادن و واگذاردن و قساوت قلب و استدراج و غیر اینها با قلوب مستهزءین بتو میکنیم نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ همان کفار و مشرکین هستند که پیغمبر اکرم را استهزاء میکردند و اذیت مینمودند.

[سوره الحجر (15): آیه 13] .... ص : 15

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ (13)

این مجرمین ایمان نمیاورند برسول خود و حال آنکه بتحقیق گذشت بر آنها طریقه پیشینیان (لا یُؤْمِنُونَ) مراد مجرمین هستند که کفّار و مشرکین زمان حضرت رسالت است که ایمان نیاوردند (به) مرجع ضمیر رسول است بنا بر آنچه ما احتمال دادیم یا قرآن است بنا بر آنچه مفسرین گفتند و مفاد هر دو یکیست، زیرا عدم ایمان برسول عدم ایمان بقرآن است و بالعکس چون قلوب آنها را را قساوت و عناد و عصبیت و تقلید آباء چنان سیاه کرده که ابدا تأثیر در آنها ندارد (وَ قَدْ خَلَتْ) یعنی گذشت بر آنها قضایای سابقین معنای خلا مضی است چنانچه در آیه شریفه وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ فاطر آیه 22 و قوله تعالی وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی احقاف آیه 16 یعنی مضت (سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ) که کفار و مشرکین ازمنه سابقه نسبت بانبیاء سلف که خداوند آنها را بچه عذابهایی هلاک فرمود و مؤمنین بآنها را نجات مرحمت فرمود مثل قوم نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی که مکرر در مکرر در سور قرآنیه شرح آنها تذکر داده و بدانند که سنة الهی تغییر پذیر نیست چنانچه میفرماید: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ

ص: 15

اللَّهِ تَحْوِیلًا

فاطر آیه 41 و 42

[سوره الحجر (15): آیه 14] .... ص : 16

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ (14)

و اگر بر فرض محال باز کنیم بر آنها دری از آسمان پس نظر میکنند در آن درکه عروج میکنند وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ یعنی پرده از مقابل آنها برداشته شود و ملکوت آسمان را مشاهده کنند، چنانچه بر حضرت ابراهیم مفتوح شد که میفرماید: وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ انعام آیه 75 و لکن اینها بعکس از مکذبین و کافرین میشوند (فظلّوا) که نظر کنند عالم بالا را که بمنزله ظلّ است برای آنها که زیر آن هستند مثل وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ اعراف آیه 160 (فیه) مرجع ضمیر سماء است (یعرجون) یعنی میخواهند بآسمان صعود کنند و عروج کنند یا مشاهده میکنند که ملائکه صعود و نزول دارند ولی با این انفتاح مع ذلک ایمان نمیآورند و حمل بر خیالات و سحر و شعبده بازی میکنند و انبیاء را ساحر میگویند چنانچه میفرماید:

[سوره الحجر (15): آیه 15] .... ص : 16

لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15)

هر آینه میگویند اینست و جز این نیست که چشمهای ما بسته شده (یعنی چشم بندی کرده پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله) بلکه ما قومی هستیم که با ما سحر کرده اند (لقالوا) این کفار و مشرکین که مجرمین هستند اگر باب آسمان بر آنها باز شود و ملکوت آسمان را مشاهده کنند میگویند این مجرّد خیال است و حقیقت ندارد و بنظر چنین میآید إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا یکی از اقسام سحر چشم بندی است، چه بسیار آنکه یک ساعت را خورد میکند سپس صحیحا ردّ میکند یک قطعه کاغذ را کبوتر میکند پرواز میکند یک پنبه را عقرب میکند و امثال اینها و این نوع عملیات در شرع مطهّر حرام است و

الساحر کالکافر

اینها آنچه مشاهده میکنند حمل بر سحر میکنند چشم ما را بسته، چنانچه سکر روی عقل را میپوشاند و آدم مست مثل صاحب جنون

ص: 16

اعمال دیوانگی میکند و فرق سکر با جنون اینست که مجنون عقل ندارد و مست پرده روی عقلش کشیده شده بعین مثل کور و کسی که روی چشمش پرده باشد که هر دو نمیبینند ولی او چشم ندارد و او چشمش بسته شده بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ بلکه چشم تنها نیست ما خود مسحور شده ایم سحر در ما اثر کرده و از این جهت انبیاء را ساحر گفتند و معجزات را سحر شمردند.

(تنبیه) ممکن است این دو آیه شریفه اشاره بمطلب دیگری باشد که مراد از باب آسمان که بروی آنها مفتوح میشود اقبال دنیا باشد که اگر مالی یا ریاستی نصیب آنها شد و مراد از فظلّوا غرق دنیا شده و پروایی هم ندارند و در مقام زیادتی و تعالی و ترقی برمیآیند (فریدون بملک جهان نیم سیر) و چون چنین شدند و درجه درجه بالا رفتند که مفاد یعرجون است بکلی دین و خدا و قیامت را فراموش میکنند و منکر میشوند و میگویند که انبیاء میخواهند روی چشم ما را ببندند و ما را از ترقی و تعالی در دنیا محروم کنند و وعده های قیامت را که بما میدهند که بهشتی و جهنمی و ثوابی و عذابی هست ما را فریب دهند و سحر کنند و معجزاتی که اقامه میکنند سحر و جادو و شعبده است، چنانچه بسیاری از اهل زمان ما چنین هستند جز زخارف دنیا چیزی در نظر ندارند و ابدا گوش آنها بدهکار بفرمایشات انبیاء و ائمه و علماء نیست بلکه مخل بآسایش خود و ترقیات میدانند.

[سوره الحجر (15): آیه 16] .... ص : 17

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ (16)

و هر آینه بتحقیق ما قرار دادیم در آسمان برجهایی و زینت دادیم آنها را بر نظر کنندگان دائره هایی که کره زمین دور کره شمس در یک سال شمسی سیر میکند منطقة البروج نامند و این دائره را بدوازده قسمت تقسیم نمودند و مطابق هر قسمتی کواکب و ستاره ها و کرات جویه خداوند قرار داده که هر قسمتی ستاره ها بیک شکلی هستند که آن قسمت را برج مینامند که در هر ماهی یک برج طی میکند و در

ص: 17

لسان عرب هر برجی را نامی نهاده اند بمناسبت شباهت ستارگانی که در آن برج نمایانست، حمل ثور جوزا سرطان اسد سنبله میزان عقرب قوس جدی دلو حوت.

و در لسان فرس فروردین اردیبهشت خرداد تیر مرداد شهریور مهر آبان آذر دی بهمن اسفند از این جهت میفرماید: وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ مراد طبقه بالا از فضاء عالم است که هفت طبقه است و لذا سماوات سبع مینامند نه آنکه حکماء قدیم گفتند که جسم ضخیم است و در هر یک طبقه ستاره ایست کوبیده شد در آن قمر عطارد زهره شمس مرّیخ مشتری زحل و بقیه ستاره ها را در فلک هشتم دانسته که فلک ثوابت نام نهاده و گفتند مراد از کرسی این فلک است و فوق آن فلک نهم که گفتند فلک اطلس و غیر کوکب است و مراد از عرش اینست لکن تمام این کواکب در طبقه اولی است بدلیل قوله تعالی إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6 وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ فصلت آیه 11 (بروجا) که دوازده برج است (وَ زَیَّنَّاها) ستارگانی که در این بروج نمایانند و مشاهده میشوند (لِلنَّاظِرِینَ) تمام افراد روی کره زمین از مشرق عالم تا مغرب از جنوب تا شمال.

(تنبیه) این ستارگان فقط برای زینت جعل نشده، بلکه هر کدام آنها فوائد بسیار دارند که جز خداوند کسی پی بجمیع فوائد آنها نبرده فقط بعض آنها را استفاده کرده اند و تمام اینها را برای بشر خلق فرموده که در آیات بسیاری تصریح فرموده که آنچه در آسمانها و زمین است برای شما خلق شده.

[سوره الحجر (15): آیه 17] .... ص : 18

وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ (17)

و حفظ کردیم سماء را از هر شیطان رانده شده شیطان از طایفه جنّ است کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ کهف آیه 48 و طایفه جنّ از آتش خلق شده وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ حجر آیه 27.

و البته جنس لطیف و سیر سریع دارد در مدت قلیلی از مشرق بمغرب از

ص: 18

زمین بآسمان سیر میکند لکن خداوند آسمانها را حفظ فرموده از کلیه شیاطین که میفرماید: وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ رجیم بمعنی رانده شده فعیل بمعنی مفعول است یعنی مرجوم، چنانچه خطاب بشیطان شد در همین سوره آیه 34 فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ و نیز میفرماید: وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ ملک آیه 5.

و بسیار آیات دیگر که اینها بکلّی ممنوع شدند از دخول در آسمانها و در اخبار دارد که قبل از ولادت عیسی علیه السّلام داخل آسمانها میشدند پس از ولادت مسیح ممنوع شدند از آسمان چهارم که بیت المعمور و مسجد ملائکه بود ببالا و پس از ولادت حضرت رسالت از کلیه آسمانها ممنوع شدند که یکی از معجزات و آثار ولادت حضرت این بود حتی شیطان خواست بالا رود ممنوع شد از جبرئیل سؤال کرد سبب آن را گفت پیغمبر آخر زمان متولد شده پرسید ایا من در او تصرفی دارم گفت نه پرسید در امة او گفت آری گفت بهمین راضی هستم و آثار دیگری هم ظاهر شد طاق کسری شکاف برداشت چهارده کنگره او سقوط کرد آتشکده فارس که هزار سال روشن بود خاموش شده دریاچه ساوه خشک شد دریاچه نجف آب آورد تمام سلاطین در آن روز لال شدند تخت آنها سرنگون شد و غیر اینها اخبار در برهان مسطور است.

[سوره الحجر (15): آیه 18] .... ص : 19

إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ (18)

مگر کسی از شیاطین استراق سمع کند پس شهاب او را متابعت میکند شهاب آشکارا استراق از ماده سرقت است بمعنی دزدی یعنی مال کسی را ببرند بطور خفا که طرف متوجه نشود و استراق سمع دزدی کلام است که دو نفر با هم صحبت میکنند آهسته و میخواهند کسی متوجه نشود شخصی در خفای آنها گوش فرا دهد بکلام آنها و این یکی از معاصی بزرگست.

ص: 19

شیاطین پس از ممنوع شدن از دخول در آسمانها میرفتند و گوش فرا میدادند در نزدیک آسمان بکلام ملائکه و خبرهایی میگرفتند و بکهنه خبر میدادند و آنها برخ مردم میکشیدند خداوند تیر شهاب که باصطلاح امروز سقوط بعضی کرات جویه است میفرستاد و آنها را میسوزانید یا دور میکرد لذا میفرماید: إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ یعنی پس از اینکه آسمان محفوظ شد از دخول شیاطین میآمدند و استراق سمع میکردند از این هم ممنوع شدند فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ که او را سوزاند یا برگرداند (مبین) که شهاب را همه مشاهده میکنند و پس از این سحر سحره و کهانت کهنه باطل شد.

[سوره الحجر (15): آیه 19] .... ص : 20

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ (19)

و زمین را کشیدیم و القاء کردیم در آن کوه ها و روئیدیم در او از هر چیزی وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها اول زمینی که خداوند آفرید زمین کعبه بود که میفرماید:

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً آل عمران آیه 90 و از این جهت ام القری نامیدند. وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها أنعام آیه 93 پس از آن روز دحو الارض 25 ذی القعده از زمین مکه بسط داده شد و کره زمین کشیده شد که معنای مددناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ رواسی جمع راسیه بمعنی کوه و جبل است که بمنزله لنگر زمین است مثل لنگر کشتی که زمین در گردش وضعی و انتقالی خود متزلزل نشود و از هم نپاشد و معنی القاء جعل است که در اعماق زمین فرو رفته و بر سطح زمین مرتفع شده و معادن جواهرات و فلزات شد وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ مفسرین اشکال کردند که بسیاری از اشیاء مکیل است چرا فقط موزون فرموده، سپس از این اشکال سه جواب داده اند یکی آنکه مکیل هم برگشت بموزون میکند، دیگر آنکه وزن أضبط از کیل است سیم آنکه جواهرات و فلزات موزون است نه مکیل و مراد آنها است.

ص: 20

لکن این اشکال و جواب تماما مخدوش است، زیرا مراد موزون مقابل مکیل نیست، بلکه بمعنی و زین و سنگین یعنی بجا و بموقع و موافق حکمت و مصلحت است زیاد روی نشده که بیجا و بی موقع و بی فائده خلق شده باشد که لغو باشد و محال است از خداوند صادر شود و کوتاهی در خلقت هم نشده که چیزی که مصلحت و فائده دارد البته از خداوند صادر میشود که معنای عدل است و مراد از إنبات روئیدنی ها است از اشجار و حبوبات و بالعنایة و المجاز صدق بر معادن و حیوان هم میکند و مراد جمیع اشیاء است بقرینه لفظین کل شی ء نه خصوص معادن جواهرات و فلزات بعلاوه ضمیر فیها به الارض برمیگردد نه برواسی و اگر مراد جواهرات و فلزات باشد باید برواسی برگردد حتی انسان کامل را وزین میگویند و هر امر ثابت محقق را که بر وفق حکمت باشد وزین مینامند و حد وسط بین افراط و تفریط را وزین گویند و حد وسط اخلاق که صفات حمیده است موزون میشمارند مقابل افراط و تفریط که اخلاق رذیله است.

[سوره الحجر (15): آیه 20] .... ص : 21

وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ (20)

و قرار دادیم برای شما در این زمین وسائل زندگانی و تعیش شما را و کسی که نیستید شما از برای او برزق دهندگان اموری که باعث تعیّش و زندگانی است یکی هوای مجاور زمین است که میتوان تنفس کرد که اگر قدری بالاتر رود هوای بالا قابل تنفس نیست حتی کسانی که بکره ماه رفتند هوای مناسب با تنفس را همراه خود بردند و یکی از اشکالات منکرین معراج هم همین است ولی غافل از اینکه خداوند قادر است که هوای مناسب همراه حضرت ببرد بعلاوه مسئله معراج امریست بر خلاف عادت و معجزه است مثل سایر معجزات، چنانچه ادریس و عیسی را هم برد بعالم بالا و دیگر آب است که میفرماید:

ص: 21

وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ انبیاء آیه 31.

و دیگر نباتات است. از حبوبات و فواکه و ادویه و البسه و دیگر معادن است برای تجارت و عمارت و معاشرت و دیگر حیوانات از برای أکل و رکوب و غیر اینها لذا بنحو عموم میفرماید: وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ تمام اسباب تعیش دنیوی را در دست رس شما قرار دادیم و این موهبت مخصوص بشما نیست بلکه وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ مثل طایفه جنّ و وحوش صحرایی و بیابانی و سباع و گزنده گان و طیور و هوام که هر جنبنده روزی خود را میخورد و تعیّش میکند.

بلی در اخبار دارد که خداوند روزی بندگان را از ممّر حلال معین فرموده لکن اگر بنده از ممر حرام بدست آورد کسر میگذارد و هر بنده روزی او موافق حکمت معیّن شده سعه یا ضیق و تا آخر روزی خود را صرف نکند نمیمیرد و حرص و زیاد روی نتیجه ندارد (گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی)

[سوره الحجر (15): آیه 21] .... ص : 22

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21)

و نیست از هر چیزی مگر اینکه نزد ما خزینه های او هست و ما نازل نمیکنیم او را مگر بقدر معلوم معین خزینه اشیاء معنای او این نیست که خداوند محلی معین فرموده و اشیاء در آن محل قرار داده و بتدریج نازل میفرماید بلکه خزینه تقدیر الهیست گه در ازل معین بوده موافق حکمت و مصلحت آنچه باید تحقق پیدا کند إلی الابد غایة الأمر هر یک را در موقع خود ایجاد میفرماید نه زیادتی پیدا میکند نه نقصان زیرا علم و قدرت او تغییر پذیر نیست وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ شامل تمام اشیاء میشود نه آنکه مفسرین تفسیر بماء آسمان و مطر کردند.

إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ گفتند زیر عرش آب است و بتدریج نازل میشود بآسمان اول و از آنجا بر زمین بقدر معین نازل میشود و نباتات روئیده میشود و بر طبق این دعوی اخباری هم نقل کرده اند لکن این دعوی بالوجدان باطل است، زیرا مسلما باران از أبخره و أدخنه

ص: 22

که از دریا و زمین متصاعد میشود و تشکیل ابر میدهد و باد ابرها را بآن طرفی که مأمور است حرکت میدهد و موادّ مائیّه آن بر زمین نزول میکند باران برف تگرگ میشود و مواد ناریه آن متصاعد میشود و چون این دو مواد از هم جدا میشود صدای رعد و رؤیت برق میشود و چه بسیار امروز مشاهده شده که بسیار طیّاره ها فوق ابر حرکت میکند آفتاب است و قطره ای باران ندارد و ابر زیر آن میبارد و اخبار یا سند ندارد یا قابل تأویل است چنانچه حکماء در آیه شریفه وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ تفسیر کردند بماء وجود که تعبیر بمشیت میکنند، چنانچه در خبر است خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها که گفتند اشیاء بایجاد موجود میشوند و نفس ایجاد که بمعنی مصدریست بنفسه موجود میشود و نام او را وجود منبسط گذاردند و شاهد بر این دعوی علاوه از و جدان حدیث مروی از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایة کرده فرمود:

(لما صعد موسی علیه السّلام الطور فنادی ربّه قال ربّ ارنی خزائنک قال: یا موسی انما خزانتی إذا أردت شیئا أن اقول له کن فیکون).

وَ ما نُنَزِّلُهُ ایجاد نمیکنیم و نازل نمیفرمائیم إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ بمقداری که صلاح میدانیم.

[سوره الحجر (15): آیه 22] .... ص : 23

وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ (22)

و فرستادیم ما بادهایی آبستن کننده پس نازل کردیم از آسمان آب را پس سقایت کردیم شما را از آن آب و نیستید شما از برای آن نگاه دارندگان.

وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ تموج هواء است که باطراف حرکت میکند و کثافات هوا را میبرد و هوا را تلطیف میکند و بسا ممکن است شدّت پیدا کند و بلاء باشد و بسا عماراتی و اشجاری را از جا بکند و بسا باعث هلاکت قومی بشود، چنانچه قوم عاد بباد هلاک شدند.

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ حاقه

ص: 23

آیه 6- 8 (لواقح) تلقیح گرد نخل نر را میگیرند و بنخل ماده میزنند شکوفه میدهد و رطب و ثمر می آورد و این قسم ریاح که در فصل بهار و زنده می شود و گرد اشجار نر را باشجار ماده میزند ثمره می بخشد، نظیر نطفه نر که در رحم ماده قرار گیرد و حمل پیدا کند این قسم باد را لواقح گویند بر خلاف باد فصل خزان که برگها را زرد میکند و میریزد.

فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مکرر گفته ایم که مراد از سماء طبقه بالا است که ابرها متراکم میشوند و باران میبارند فَأَسْقَیْناکُمُوهُ بلکه تمام حیوانات و اشجار و مزارع از آب باران سقایت میشوند حتی صدف در دریا دهن باز می کند قطره باران در دهان او می افتد مروارید می شود حتی تولید معادن در اعماق زمین میکند وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ باران در زمین فرو می رود و چشمه ها و قنات ها تشکیل میدهد و بر کوه ها میبارد و رودخانه و نهرها جاری می شود جز قدرت الهی قدرتی نیست در نگاهداری آن.

[سوره الحجر (15): آیه 23] .... ص : 24

وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (23)

و محققا ما خود ما زنده میکنیم و میمیرانیم و مائیم وارثون (وَ إِنَّا لَنَحْنُ) با سه تأکید ان و لام و تکرار نحن و نا (نُحْیِی وَ نُمِیتُ) ده فعل است که از افعال مختصه بخداوند است خلق و رزق احیاء و اماته عزت و ذلت غنی و فقر صحت و مرض و افعال الهی دو نحو است یکی بدون اسباب و وسایط تعبیر بمتکلم وحده میکند مثل الوهیت و ربوبیت أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ کهف ایه 110 إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ نحل آیه 23 و چون احیاء هر ذی حیاتی و إماته آن بتوسط اسباب است و وسایط مثل ملائکه تعبیر بمتکلم مع الغیر فرموده وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ یعنی جمیع موجودات سماوی و ارضی فانی میشوند فقط ذات مقدس او باقی میماند کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

[سوره الحجر (15): آیه 24] .... ص : 24

وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ (24)

و هر آینه بتحقیق ما میدانیم پیشینیان از شما را و میدانیم آخرین شما را.

ص: 24

مفسرین در بیان اینکه مستقدمین کیان هستند و مستأخرین کیان اقوال زیادی بالغ بر شش قول گفتند و دو حدیث هم در این باب نقل کرده اند و منشأ این اقوال اینست که توهم کردند که خطابات قرآن مخصوص زمان خطاب است بلکه مخصوص بمشافهین و حاضرین است و شمول احکام بر معدومین و غائبین باشتراک در تکلیف است و لکن تحقیق اینست که خطابات قرآنی مثل تصنیف مصنفین است بلکه تمام افراد جن و انس از اول دنیا تا آخر همه در علم الهی و حضور نزد پروردگاری مساوی هستند و مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفاسیر بیان مصداق است منافی با عموم آیه ندارد و در این مقام هم می گوییم که تقدم و تأخر امریست نسبی مثلا زید نسبت باولاد و احفادش مقدم است و نسبت بآباء و اجدادش مؤخر است، بناء علی هذا می گوییم وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ شامل از اول خلقت از مومنین و کافرین می شود تا زمان نزول قرآن و کلمه (المستقدمین) هم جمع محلی بالف و لام است عموم دارد وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ از زمان نزول الی یوم القیامة خداوند عالم علم بهمه آنها و افعال آنها و بواطن آنها و ظواهر آنها دارد.

وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس آیه 62 و هر کرا بجزای خود میرساند و یکی از شواهد برای عموم آیه بعد است که میفرماید.

[سوره الحجر (15): آیه 25] .... ص : 25

وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (25)

و محققا پروردگار تو او محشور میفرماید آنها را محققا او حکیم است و علیم.

مسئله حشر یوم القیامة از ضروریات جمیع ادیان است و براهین عقلیه و نقلیه قرآنیه و اخباریه فوق حد و حصر بر او قائم است و کانه معاد ملازم با مبدء است و فقط منکر معاد منکر مبدأ است که او را طبیعی و دهری و زندیق و لا مذهب مینامند وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ با سه تأکید جمله اسمیه کلمه إن ضمیر هو (یحشرهم) یکی از اسامی قیامة یوم الحشر است که خلق اولین و آخرین جن و انس حتی وحوش مجتمع می شوند در صحرای قیامت (إِنَّهُ حَکِیمٌ) بعدل حکم میفرماید غیر

ص: 25

مستحق عذاب را عذاب نمی کند و مستحق ثواب را منع نمی کند بلکه تفضلات و عنایات با شرط قابلیت شامل حال بندگان میشود (علیم) میداند با هر که چه معامله باید کرد.

[سوره الحجر (15): آیه 26] .... ص : 26

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (26)

و هر آینه بتحقیق خلق کردیم انسان را از گل ورزیده از آب سیاه گرم مخلوط شده.

اخبار در کیفیت خلقت آدم ابو البشر مختلف است و بظواهر آنها نمیتوان اخذ کرد کنایات و اشارات و محاملی دارد و جزء متشابهات است که لا یعلمها الا القائل بها و بقدر فهم راوی فرمایش فرموده اند از اخبار طینة علیین و سفلیین و غیر اینها و ما بقدر فهم خود در این آیه شریفه چند جمله صحبت میکنیم.

جمله اولی مواد اصلیه انسان تراب و خاک است مخلوط با آب که گل میشود و او را طین میگویند و از هوی که داخل گل می شود و از حرارت که بتوسط اشعه شمس این گل ورزیده می شود و لذا نسبت ایشان را بهر کدام از اینها میتوان داد فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ حج آیه 5 إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ و الصافات آیه 11 أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ مرسلات آیه 20 جمله ثانیه اینکه قدرت الهی اگر تعلق بگیرد که خاک طرفة العین انسان تمام عیار شود فوری می شود، چنانچه روز قیامت یک مرتبه از قبر بیرون می آیند وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ یس آیه 51 وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 و یکی از معجزات عیسی أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ آل عمران آیه 42 جمله ثالثه وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بدو خلقت ماهیة انسان در مقابل خلقت جن که در آیه بعد میفرماید:

(مِنْ صَلْصالٍ) گل کوفته ورزیده غیر مطبوخ (مِنْ حَمَإٍ) آب گرم جوش نیامده که بتوسط حرارت زمین و اشعه شمس گرم شده باشد (مَسْنُونٍ) لجن زار که آن

ص: 26

آب رنگین شده باشد متمایل بسیاهی و این آیه اشاره باینست که شرافت إنسان باین جسم بدنی و این صورت ظاهری نیست بلکه بآن روح ملکوتی و جوهر سماوی و لطیفه ربانی است که اگر متصف بایمان و تقوی و صفات حمیده و اعمال صالحه شد شرافت پیدا می کند و از این جهت خطاب بملائکه شد که فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ در چند آیه بعد شیطان سر حکمت را نفهمید و خیال کرد همین بدن خاکی است امتناع کرد و گفت أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ أعراف آیه 11 و بر خود انسان هم امر مشتبه شده خیال می کند شرافتش بهمین بدن عنصری است و تکبر می کند و حال آنکه این بدن مثل سایر حیوانات بلکه پستتر إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ

[سوره الحجر (15): آیه 27] .... ص : 27

وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ (27)

و طایفه جن را خلق کردیم پیش از خلقت انس از آتش افروخته حدیث بسیار مفصلی بالغ بر چندین صفحه درباره خلقت جن و انس در برهان نقل کرده که از وضع کتاب خارج است مراجعه کنید.

و الجان جن بمعنی مستور است و لذا بچه در رحم را جنین گویند و چون طائفه جن از نظرها مستور است بمقتضای قوله تعالی: إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ أعراف آیه 26.

جنّ گفتند و حکما تعریف کردند گفتند الجن جسم ناری یتشکل باشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر سوی الانبیاء و الاوصیاء مقابل ملک که گفتند جسم نوری یتشکل باشکال مختلفة حتی الانبیاء سوی الکلب و الخنزیر خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ یعنی قبل از خلقت آدم و جمعیت آنها چندین هزار برابر جمعیت إنس است.

چنانچه میفرماید: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ أنعام آیه 128 و در اخبار دارد که صفحه زمین و طبقات آسمانها را پر کرده بودند از کثرت جمعیت و آنها هم ذوی العقول هستند و مکلف بتکالیف که میفرماید وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 و اینها هم طوائفی هستند و میانه آنها هم مؤمن و کافر

ص: 27

صالح و طالح مطیع و عاصی هست و آیات شریفه بر این ناطق است در سوره جنّ که طایفه از جنّ شرفیاب حضور پیغمبر شدند و کلماتی بسمع مبارکش عرض کردند من جمله وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ آیه 11 و من جمله وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ آیه 4.

و از قاسطون کفار آنها هستند. بقرینه آیه بعد أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

و شیطان و ذریه و قبیله او یکی از طوائف جن هستند و اکثریت دارند نسبت بسایر طوائف (مِنْ نارِ السَّمُومِ) سموم بزبان فارسی شعله آتش است که تعبیر به الو میکنند و در لغة ریح است که از آتش برخاسته میشود و چون ماده اصلی جنّ لطیف است و شعله آتش یک قسم از هوای لطیف است غیر از خود آتش که ماده او هیزم است که میفرماید: الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ یس آیه 80.

[سوره الحجر (15): آیه 28] .... ص : 28

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28)

این آیه شریفه احتیاج بترجمه و تفسیر ندارد زیرا در سوره بقره آیه 28 و آیه 32 مفصلا و مبسوطا شرح کردیم احتیاج بتکرار ندارد و معنای صلصال من حمأ مسنون را هم قبلا در دو آیه قبل بیان شده فقط در اینجا بیک تنبیه اشاره میکنیم که ذکر شیطان و تمرّد او در بسیاری از سور قرآن برای چند تذکر است.

یکی اینکه مؤمنین بدانند که تمرّد از امر الهی چه عواقب وخیمه دارد مغرور باعمال صالحه و عبادات خود نشوند که شیطان چندین هزار سال عبادت کرد برای یک تمرّد رانده درگاه شد.

دیگر آنکه عجب و کبر و حسد انسان را بچه عواقب وخیمه میاندازد، دیگر اینکه متوجه باشند فریب این دشمن بزرگ حیله باز را نخورند جایی که مثل آدم و حوی را فریب دهد با دیگران چه میکند، دیگر آنکه وجود شیطان امتحان بزرگیست که تابعین بآن یا مخالفین یا آن امتیاز داده شوند، چنان که خودش گفت:

ص: 28

فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ابراهیم آیه 27 و تمام این جهات و نکات در آیات شریفه قرآن بیان شده.

[سوره الحجر (15): آیه 29] .... ص : 29

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (29)

پس موقعی که اسکلت آدم تمام شد و دمیدم در او از روح خود، پس بیفتید در مقابل او سجده کنید (فَإِذا سَوَّیْتُهُ) تسویه صورت بندیست که تمام اعضاء و جوارح و لوازم آن درست شود و حد وسط است بین زیاده و نقصان نه زیاده از مقدار لازم در او قرار دهد و نه چیزی از مقدار لازم کسر گذارد مطابق با حکمت و مصلحت که معنای عدل است و تمام افعال الهی این نحوه است.

وَ نَفَخْتُ فِیهِ نفخ الهی دمیدن نیست زیرا منزّه از تنفس و جسم است بلکه تعلق روح ببدن است که یک قدرة کامله است ارتباط امر مجرد از ماده و صورت با امر مرکب از ماده و صورت که تمام عقلاء را حیران کرده، زیرا مجرد مکان ندارد جسم محتاج بمکانست بعضی گفتند تعلق مثل تعلق آبست بگل و نور بجسم شمس و اشباه اینها و تمام باطل است، بلکه تعلق تدبیر است که جسم در تحت تدبیر روح قرار گیرد بلا تشبیه نظیر تعلق خداوند بمخلوقات که تمام در تحت تدبیر او هستند مِنْ رُوحِی مراد روح مخلوق خداوند است که در خبر دارد

خلقت الأرواح قبل الأجساد بالفی عام

و نیز دارد الأرواح جنود مجندة فما تآلف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف فَقَعُوا لَهُ پس بخاک بیفتید که گفتند فقعوا بمعنی فخروا است ساجِدِینَ بعضی نظر به اینکه سجده بر غیر خدا جائز نیست گفتند مراد اینست که آدم را قبله قرار دهید مثل کعبه معظمه و بعضی گفتند سجده شکر بر این نعمت عظمی که جعل خلیفه باشد در زمین که فرمود:

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً بقره آیه 28.

لکن سجده که مختص بخداوند است سجده عبودیت است مثل غیر سجده از سایر عبادات و امّا سجده تعظیم دائر مدار جواز تعظیم یا وجوب تعظیم یا حرمت

ص: 29

تعظیم است سجده ملائکه بآدم واجب بود که این نحو تعظیم بآدم کنند و سجده یعقوب و پسران بیوسف جائز بود که میفرماید: وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً یوسف آیه 101.

و در شریعت اسلام این نحو تعظیم بر احدی جائز نیست حتی بر نبی صلّی اللَّه علیه و اله و الأئمة علیهم السّلام، چون شبیه عبده شمس و آتش و اصنام بود و سجده ملائکه تعظیم بآدم بود و عبادت خداوند که امر فرمود و اطاعت امر او کردند و لذا شیطان تمرّد کرد که مثل من که از آتش خلق شده أشرف از آدم هستم که از خاک خلق شده و غافل از اینکه شرافت آدم نه بر جسم خاکی او بود، بلکه برای روح او که أشرف از تمام ملائکه است مخالفت امر الهی نمود چنانچه بیاید.

[سوره الحجر (15): آیه 30] .... ص : 30

فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

پس سجده کردند ملائکه کل ملائکه جمیع آنها.

(حکایة) در زمان سلطان محمود غزنوی گفتند یک روز در حضور تمام وزراء و امراء و اجزاء دولتی یک دانه گوهر از جواهرات خزینه درآورد و بدست یکی از وزراء داد و گفت قیمت این چه قدر است یک قیمت سنگینی روی او گذارد گفت بر زمین زن او را بشکن گفت من همچو خیانتی بدولت نمیکنم گفت بدیگری ده او قیمت بیشتری تعیین و در شکستن بهمان عذر متعذر شد و همین نحو گردش کرد تا بدست أیاز رسید او قیمت را بسیار بالا برد و گفت گوهر بی قیمت است سلطان گفت بشکن محکم بر زمین زد و شکست تمام اعضاء مملکت باو برگشتند که چرا چنین کردی جواب داد آنچه را که شما شکستید بیش از این قیمت داشت گفتند چیزی نشکستیم گفت: امر سلطان را شکستید بیش از این قیمت داشت گفتند چیزی نشکستیم گفت: امر سلطان را شکستید فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ سجده ملائکه از جهاتی بود.

یکی آنکه معصوم بودند و خردلی مخالفت أمر الهی را نمیکردند، دیگر آنکه خلقت آنها از نور بود و مطلع بعالم انوار بودند و انوار مقدسه انبیاء و اوصیاء آنها را مشاهده کرده بودند که چه بسیار از انوار ملائکه بالاتر است و حق

ص: 30

تعظیم دارد، دیگر آنکه خداوند را حکیم علی الاطلاق و عادل من جمیع الجهات میدانستند لذا سجده کردند کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ از حمله عرش و سادات ملائکه مثل چهار ملک جبرائیل میکائیل اسرافیل عزرائیل و من دونهم بدون استثناء احدی از آنها.

[سوره الحجر (15): آیه 31] .... ص : 31

إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (31)

مگر ابلیس که اباء و امتناع کرد که بوده باشد با سجده کنندگان (الا ابلیس) که همان شیطان رجیم است و در مجمع البحرین روایت میکند از حضرت رسالت روایت مفصلی که خلاصه مفادش اینست که ابلیس از طایفه جن که روی زمین فساد میکردند ملائکه مأمور شدند آنها را کشتند و ابلیس را اسیر کردند و بردند بآسمان و در جزو ملائکه عبادت میکرد و عبادتش بیشتر از ملائکه بود تا آنکه آدم را خداوند خلق فرمود و مأمور سجده شدند حسد ابلیس ظاهر شد بر ملائکه و رانده درگاه شد و لغة إبلیس از ماده بلس بمعنای یاس است چنان که در قرآن میفرماید: فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ أنعام آیه 47 إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ مؤمنون آیه 79 یعنی مأیوسون از رحمت الهی و ابلیس پس از رانده شدن و لعن مأیوس از رحمت شد و نامش ابلیس شد چنانچه میفرماید: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ ص آیه 79 و قبلا نامش عزازیر بود و کنیه اش ابو مرّة چنانچه اسم شیطان هم بعد از تمرّد او بود بمعنی بعد از رحمت است أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ.

اشکال خطاب اسجدوا بملائکه بود و شیطان جزو ملائکه نبود پس چرا ملعون شد؟ جواب داخل ملائکه بود و با آنها عبادة میکرد و لو از جنس آنها نبود و ذکر ملائکه از باب تغلیب است و مسلما عقل شیطان از مستشکل بیشتر بود اگر مخاطب نبود خودش متعذر باین عذر میشد.

ص: 31

[سوره الحجر (15): آیه 32] .... ص : 32

قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (32)

فرمود خداوند تبارک و تعالی خطاب بابلیس ای ابلیس چه باعث شد و سبب شد که نبودی با ملائکه که سجده کردند این پرسش الهی نه از باب جهل بود که خداوند نمیدانسته که باعث ترک سجده شیطان چه بود بلکه برای اقرار شیطان بود که بر خود شیطان و بر ملائکه بلکه بر اهل عالم از جن و انس معلوم شود خباثت و ملعنت و صفات خبیثه او از کبر و حسد و عداوت و قساوت و سایر ملکات قبیحه و بعلاوه بدانند که این صفات چه عواقب وخیمه دارد.

اما کبر در جامع السعادات از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله روایت کرده که فرمود

لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر

و در قرآن مجید میفرماید:

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل آیه 31.

و اما حسد در خبر دارد

الحسد یأکل الایمان کما یأکل النار الحطب

حسد آتشی میشود که ریشه ایمان را میسوزاند و خاکستر میکند زیرا حسود خدا را عادل نمیداند و عدل یکی از اصول ایمان است و اما عداوت با اولیاء خدا عداوت با خدا است در زیارت جامعه دارد

من عاداکم فقد عاد اللَّه و من أحبّکم فقد احبّ اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه.

و اما قساوت قلب و سیاهی دل باعث این میشود که نور ایمان در او تابش نمیکند و موعظه در او اثر نمیگذارد و شاهد بر این دعوی در حق شیطان میفرماید: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ قالَ: یا إِبْلِیسُ بمجرد ترک سجده و تمرّد ترک سجده و تمرّد از امر الهی خطاب ابدی باو شد که دیگر مأیوس باش از رحمت حق که هرگز شامل حال تو نمیشود، چنانچه بسیاری از معاصی داریم که توبه پذیر نیست و بکلی از قابلیت رحمت میاندازد مخصوصا طرفیت و اذیت و قتل با اولیاء الهی حتی دارد که حضرت ابا عبد اللَّه پس از آنکه تمام اصحابش شهید شده بودند بلشکر خطاب فرمود که هنوز در توبه

ص: 32

بشما بسته نشده اگر دست از من غریب بردارید و اما پس از کشتن من دیگر باب توبه بسته میشود أ ترجو امة قتلت حسینا شفاعة جدّه یوم الحساب فلا و اللَّه لیس لهم شفیع و هم یوم القیامة فی العذاب (مالک) چه نفعی برای خود تصور کردی (ألّا تکون) اینکه نبودی (مع الساجدین) ساجدین ملائکه بودند کلّهم اجمعین و معیت با آنها موافقت در سجده بر آدم بود که چرا موافقت نکردی؟.

[سوره الحجر (15): آیه 33] .... ص : 33

قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33)

گفت شیطان نیستم من هر آینه سجده کنم از برای بشری که خلق کرده او را از گلی که از آب سیاه خمیر شده.

قالَ لَمْ أَکُنْ بسیار کلمه زننده است که من نیستم یعنی هرگز سجده نمیکنم و لو رانده درگاه تو شوم و مشمول لعن تو و گرفتار عذاب دائمی تو و این نظیر کلام آن کسست که گفت

(النار و لا العار)

که از ابن عباس روایت شده که گفت: رفتم بملاقات او در حال موت بمن گفت صاحبت را بمن برسان آمدم علی علیه السّلام را بردم گفت نظر داری که پیغمبر فرمود در چاه ویل تابوتیست در آن چهارده نفر معذب هستند هفت از پیشینیان و هفت از این امت الان تابوت را آورده اند و رفیقم در او است و منتظر من هستند آیا میتوانی مرا نجات دهی فرمود بلی بشرط آنکه نزد مهاجر و أنصار إقرار کنی که ما حق علی را غصب کردیم گفت این موضوع بر من میسر نیست جمع آوری مهاجر و أنصار حضرت فرمود همین اشخاصی که درب خانه حاضر هستند گفت

(النار و لا العار)

و بهمین مطلب اشاره دارد فرمایش ابی عبد اللَّه در جواب این کلمه در موقع رجز خوانی

(الموت خیر من رکوب العاری و العار خیر من دخول النار)

ضکه مرگ و شهادت برای من گوارتر است از اینکه دست بیعت و ذلت بدهم بیزید و ابن زیاد و زیر بار ننگ و عار بروم ولی بر شما عار و ننگی که تصور میکنید اگر دست از من بردارید و اعتراف بحقانیت من کنید بهتر است از دخول در جهنم عکس قول او (لأسجد) مثل منی که

ص: 33

از جنس لطیف آتش خلق شده ام و چندین هزار سال عبادت ترا کرده ام بحدی که ملائکه حسرت عبادت مرا میخوردند بیایم و کرنش کنم و سجده کنم (لبشر) ببشری که خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ مثل سایر حیوانات زمینی از سباع و بهائم که آنها هم از همین خاک خلق شده اند چه امتیازی دارد بشر با سایر حیوانات غافل از اینکه (آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و از حیوان گر کند میل این شود پس از این ورکند میل آن شود به از آن).

(الإنسان مرکب من سرّ و علن و ظهر و بطن و روح و بدن) از امیر المؤمنین (ع) مرویست فرمود:

(من غلب عقله علی شهوته فهو أشرف من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخسّ من البهائم).

خلاصه ملائکه عقل بلا شهوت دارند بهائم شهوت بلا عقل إنسان عقل و شهوت هر دو را دارد اگر شهوتش تابع عقل شد از ملائکه بالاتر میرود زیرا ملائکه مزاحم عقل ندارند و اگر عقلش تابع شهوت شد از بهائم پستتر میشود، زیرا آنها عقل که راه خیر و شر را نشان دهد ندارند شیطان همین جنبه مادّیت آدم را دید.

[سوره الحجر (15): آیه 34] .... ص : 34

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (34)

خداوند فرمود بابلیس پس بیرون برو از اینجا پس محققا تو رانده شده ای قالَ فَاخْرُجْ مِنْها بعضی گفتند ضمیر منها راجع بجنّة است یعنی از بهشت بیرون رو و بعضی گفتند راجع بسماء است از آسمان بزمین فرود آی و بعضی گفتند از صفحه خاک بیرون رو بصفحه آب و آمدنش روی خاک بنحو سرقت است و تمام اینها تخرص است و مراد رتبه و منزله است و در خبر است که تنزل پیدا کرد از إیمان بکفر از عبادت بمعصیت از حشر با ملائکة بحشر با کفّار جنّ و فساق و فجار از قرب بمقام ربوبی ببعد از رحمت الهی.

ص: 34

(فَإِنَّکَ رَجِیمٌ) رجیم اطلاق بر معانی میشود یکی گمان و ظن و خیال بدون مدرک، چنانچه میفرماید:

وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ.

و بزبان فارسی حرف را میرانند بدون مدرک دیگر بمعنی تازیانه و سوط است که در حدود شرعیه مثل زنا و شرب و قذف معین شده و در اینجا بمعنی دور انداختن است إنسان یک چیزی را که هیچگونه فائده ندارد دور میاندازد و شیطان در دستگاه ربوبی هیچ نحوه خیری در او نبود خداوند او را دور انداخت، زیرا منکر حکمت و عدل الهی شد که العیاذ باللّه خدا اشتباه کرده و مرجوح را بر راجح ترجیح داده و از این جهت کافر شد و تعجب است که از این عقیده هم برنگشت و تا قیامت بر این عقیده باقی است.

و ابن ابی الحدید بعد از اینکه معترف است با فضیلت علی علیه السّلام بر خلفاء سه گانه میگوید:

(الحمد للَّه الذی فضل المرجوح علی الراجح).

چون عامه منکر حسن و قبح هستند و خدا را عادل نمیدانند و میگویند اگر فردای قیامت خدا حسین را جهنم برد و شمر را بهشت کار قبیح نکرده و حال آنکه حسن و قبح امریست که حتی حیوانات پست هم درک میکند سگ را اگر سنگی زنی پارس میکند و اگر لقمه نانی نزد او انداختی دم میجنباند حتی بچه شیر خوار اگر مادرش رو باو ترش کند گریه میکند و زار میزند و اگر در صورتش خنده کند تبسّم میکند.

[سوره الحجر (15): آیه 35] .... ص : 35

وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ (35)

(و محققا بر تو لعنة است تا روز جزا) لعن مقابل صلوات است صلوات شمول و قرب برحمت است و لعن منع و بعد از رحمت و صلوات و لعن دائر مدار ایمان و کفر و دوستی دین و عداوت آن است، چنانچه در حق مؤمنین صابرین میفرماید:

أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ بقره آیه 152

ص: 35

و لعن خصوص کفار و معاندین دین است.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ بقره آیه 156.

و یکی از لوازم ایمان دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا حتی در خبر دارد از حضرت صادق علیه السلام سؤال کردند.

(هل الحب و البغض من الإیمان).

حضرت فرمود

(هل الإیمان الّا الحب و البغض).

و در مقام خود گفته ایم که نفس حب و بغض امر قلبیست و جزء عقائد و إیمان است و اظهار حب و بغض امر جوارحیست و جزء فروع است که تعبیر بتولّی و تبرّی میکنند و در زیارت جامعه دارد

(من احبّکم فقد احب اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه).

[سوره الحجر (15): آیات 36 تا 38] .... ص : 36

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (36) قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (37) إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (38)

(گفت شیطان پروردگارا حال که من رانده شدم و مشمول لعن تو تا قیامت شدم، پس مرا مهلت ده و نمیران تا روزی که بنده گان برانگیخته میشوند خداوند فرمود، پس محققا تو از مهلت دهندگان هستی تا روز معین و وقت معلوم) در شرح این آیات دو أمر باید متذکر شویم (أمر اول) حکمت امهال شیطان چیست؟ (جواب) امتحان بندگان که در مقابل انبیاء و ائمه و علماء و دعات حق فرمایشات الهی را ترک کنند و اطاعت شیطان کنند که کاشف از خبث سریره آنها است، چنانچه مؤمنین و مطیعین و عباد مخلصین اعتناء باو نکردند و بوظیفه خود عمل کردند، چنانچه خداوند میفرماید: از قول شیطان.

وَ قالَ: الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ

ص: 36

وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ

ابراهیم آیه 26 و 27.

و خداوند اسباب عبادت و معصیت را در دست رس بنده گان قرار داده حافظ میگوید

(صالح طالح متاع خیش نمودند گروهی این گروهی آن پسندند).

(امر دوم) در بیان مراد از وقت معلوم اخبار مختلف است در بعض اخبار دارد بین نفختین که در قرآن میفرماید:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68.

و در بعض اخبار دارد بدست حضرت بقیة اللَّه در صخره بیت المقدس کشته میشود در بعضی اخبار دارد در دوره رجعت در کرة آخر امیر المؤمنین جنگ با شیاطین میکند و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از آسمان میآید و نیزه حواله شیطان میکند و کشته میشود و ما چون نمیتوانیم ترجیح بین این اخبار دهیم می گوییم معلوم عند اللَّه.

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ نظر به اینکه میدانست که یوم بعث دیگر مردن ندارد تقاضای حیات ابدی نمود و این تقاضا کمال دلالت را دارد بر حماقت شیطان با اینکه میدانست لعن ابدی و عذاب دائمی و اینکه هر چه بماند عقوبتش بیشتر میشود تقاضای عفو نکرد نادم نشد توبه نکرد.

قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ گمان نکنید که ابن إمهال الهی لطفی بود در حق شیطان، چنانچه مفسرین گفتند که بازاء عبادات شیطان بود بلکه عذاب بود بر او چنانچه میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 72.

(و اما عبادات شیطان أولا روی تقلب بود، و ثانیا پس از کفر او حبط شده،

ص: 37

چنانچه میفرماید:

أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا الایة آل عمران آیه 21.

(إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ) که بر خود شیطان مجهول بود و نمیدانست اجلش کی میرسد همین اندازه میدانست که مدة مدیدی زنده است.

[سوره الحجر (15): آیات 39 تا 40] .... ص : 38

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (39) إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (40)

(گفت: شیطان پروردگار من بسبب آنکه تو مرا اغوی کردی و فریب دادی من نسبت باولاد آدم زینت میدهم برای آنها در زمین و هر آینه تمام آنها را فریب میدهم و اغوی میکنم جمیع آنها را مگر بنده گان خالص از آنها را).

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی یکی از اسباب کفر ابلیس همین است که نسبت اغوی بخدا داده خداوند همان امری که بملائکه فرموده بابلیس هم فرموده ملائکه اطاعت کردند سعادت پیدا کردند شیطان مخالفت کرد غاوی شد سبب غوایتش کبر و عجب و حسد و عداوت و خباثت او شد نه أمر الهی بلی بنا بر مذهب جبریه که افعال عباد را هم نسبت بخدا میدهند ترک سجده شیطان را هم خدا نگذارد سجده کند پس شیطان از جبریه بود لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ کفر و شرک و کلیه معاصی را بنظر آنها جلوه میدهم و زینت میدهم که خوب پندارند در مقابل ایمان و اطاعت که او را زشت و قبیح میشمارند، چنانچه در خبر است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله باصحاب فرمود: میآید زمانی که ترک امر بمعروف و نهی از منکر میکنند سلمان تعجب کرد فرمود: بدتر از این هم میشود که امر بمنکر میکنند و نهی از معروف تعجبش بیشتر شد فرمود: بدتر از این هم میشود که منکر در نظر آنها معروف میشود و معروف منکر میگردد و امروز ما بعین مشاهده میکنیم که بمعاصی مثل ساز و آواز و بی حجابی و ظلم افتخار

ص: 38

میکنند و خوب میپندارند و عبادت مثل نماز و روزه و حج و غیر اینها را پست و بد میشمارند او مد است و این دمده مخصوصا زخارف دنیوی و هواهای نفسانی را وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ هر که را بهر درجه که برایم میسور باشد و خداوند میفرماید:

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ سبأ آیه 19.

اغوای شیطان وسوسه است که خیال سویی که اولین مقدمه فعل است همان وسوسه شیطان است، چنانچه خیال خوب الهام ملک است.

إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ چون بنده صالح خدا متخلّق باخلاق حمیده است درهای ملائکه بقلب او باز است و إلهامات ملکی دائما باو میشود و چون منزه از صفات خبیثه است درهای إبلیس بقلب او بسته و خیال سویی در قلب او راه ندارد هر چه صفات خبیثه بیشتر باشد راه شیطان بازتر است و خیالات سوء زیادتر و بالعکس هر چه صفات حمیده بیشتر راه ملائکه بازتر و خیالات حسنه و الهامات ملکی زیادتر و مجرد خیال تأثیر ندارد دنیا هم جلوه میکند و هوای نفس امّاره هم طلب میکند انسان را بفعل سوء، چنانچه ایمان و فیوضات اخروی و نفس مطمئنه هم طلب میکند انسان را باعمال صالحه بتوفیق الهی.

[سوره الحجر (15): آیه 41] .... ص : 39

قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (41)

(خداوند فرمود اینست راهی که بر من بمقتضای حکمت و عدل لازم و واجب است و راه مستقیم است) در برهان اخباری نقل کرده که صراط علی بنحو اضافه صراط بعلی مستقیم یعنی راه مستقیم راه علی امیر المؤمنین است لکن این اخبار بر فرض صحت سند محمول بر اینست که صراتی که بر خداوند لازم بود بیان فرماید صراط علیست و او صراط مستقیم است لذا می گوییم: اصلا خلقت جن و انس برای

ص: 39

عبادت و معرفت است چنانچه میفرماید:

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56.

و البته عبادت خدا فرع ایمانست و گفته ایم که معنای عدل الهی آنست که هر فعلی که حسن صرف باشد یا حسن مطلق بر خدا لازم است زیرا ترکش قبیح است و محال است از خدا صادر شود چون شش قسم فعل داریم حسن صرف قبیح صرف لغو صرف حسن مطلق قبیح مطلق لغو مطلق اگر مصلحت دارد و مفسده ندارد حسن صرف است و اگر مفسده دارد و مصلحت ندارد قبیح صرف است و اگر نه مصلحت دارد و نه مفسده لغو صرف است و اگر هم مصلحت دارد هم مفسده اگر مصلحت غالب باشد حسن مطلق و اگر مفسده غالب باشد قبیح مطلق و اگر مساوی باشد لغو مطلق و دو قسم قبیح و لغو محال است از خداوند صادر شود و خلاف عدل است ولی دو قسم حسن لازم است چون ترکش قبیح است.

لذا (قال هذا) یعنی دین حق از معارف و اخلاق و اعمال که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلم آورد و سایر انبیاء و اوصیاء آنها بیان فرمودند و بر طبقش رفتار نمودند (صراط) راه سعادت و رستگاری و نجات از مهالک دنیوی و اخروی و نائل شدن بتفضلات الهی (علی) بر خداوند بمقتضی المصلحة و الحکمة و العدل لازم است ببندگان ابلاغ فرماید بتوسط ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام (مستقیم) است و اعوجاجی ندارد، و در خبر داریم که هر که در راه دیانت منحرف نشد و مشی کرد قیامت هم از صراط مستقیما عبور میکند و هر که غیر دیانت رفتار کرد سبل شیطان است و معوج است و در صراط لغزش دارد چنانچه میفرماید:

وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154.

[سوره الحجر (15): آیه 42] .... ص : 40

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ (42)

(محققا بندگان مرا نیست برای تو بر آنها سلطه و قدرتی مگر کسانی که

ص: 40

متابعت ترا کنند از فریب خوردگان) این استثناء ممکن است استثناء منقطع باشد بنا بر این مراد از (إِنَّ عِبادِی) بندگان خالص باشند مثل انبیاء و اوصیاء و صلحاء و اتقیاء که شیطان راه بقلب آنها ندارد و درهای شیطان که صفات خبیثه است بروی قلب آنها بسته است یا اگر راه پیدا کند و وسوسه کند میدانند از شیطانست و اعتناء نمیکنند لذا میفرماید: لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ.

و ممکن است استثناء متصل باشد، چنانچه بعید نیست حتی ممکن است بگوئیم استثناء منقطع نداریم و اصلا صدق استثناء نمیکند و بناء علیه مراد از عبادی مطلق بندگان هستند غایة الامر اینها دو قسم هستند یک قسم که شیطان بر آنها تسلط ندارد و آنها بندگان صالح خداوند هستند و یک قسم کفار مشرکین هستند که وسوسه شیطان در آنها اثر میگذارد و قبول میکنند و میپذیرند و متابعت او را میکنند که اینها داخل در مستثناء هستند و مصداق إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ هستند و اینها فریب شیطان را میخورند و هوای نفس آنها را وادار میکند بکفر و شرک و فسق و فجور و آنها (مِنَ الْغاوِینَ) هستند، و در اخبار ائمه علیهم السلام تفسیر فرمودند کسانی که شیطان بر آنها سلطه ندارد شیعیان و این فرقه ناجیه هستند و بس، و بعضی روات اعتراض کردند که در میانه شیعیان اهل معاصی بسیار هست جواب فرمودند که متابعت او را در کفر و ضلالت و ترک ایمان نمیکنند.

و توضیح کلام در بیان این اخبار اینست که سلطان بر رعیت قاهر و غالب است بنحوی که نمیتوانند تمرد یک دستور آن کنند و سلطه شیطان فقط بر کسانیست که ایمان ندارند، چون مقصد اصلی شیطان همان زوال ایمان است که موجب خلود در عذاب میشود، دیگر با آنها کاری ندارد هر چه میخواهند عبادت کنند یا معصیت بحال او فرق نمیکند ریشه را زده با شاخه و برگ کاری ندارد و اینکه فسّاق شیعه را وسوسه میکند برای اینست که بآنجا برسند و بی ایمان از دنیا بروند و اگر چنین شدند از حزب شیعه و مؤمنین خارج میشوند و جزو غاوین میشوند، و اما اگر با ایمان از دنیا رفتند البته مورد عفو و مغفرت و شفاعت میشوند و شیطان بمقصد خود

ص: 41

نائل نشده، و ما در مجلد سیم کلم الطیب در آخر کتاب دوازده عنوان در بشارات شیعه ذکر کرده ایم که یک عنوانش بیان همین اخبار است مفصلا مراجعه فرمائید.

[سوره الحجر (15): آیه 43] .... ص : 42

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ (43)

(محققا جهنم محلیست که بآنها یعنی غاوین و عدد داده شده بالتمام که تمام آنها در آن داخل میشوند) یکی از عقائده حقه وجود بهشت و جهنّم است که الآن موجود است و آیات و أخبار بر وجود این دو بسیار داریم أمّا محلّ آنها کجا است، اما بهشت بنص قرآن در سدرة المنتهی که میفرماید:

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی و النجم آیه 14) لکن سدرة المنتهی کجا است معلوم نیست، و اما جهنّم بعضی گفتند در تخوم أرض است، و یکی از شواهد آن را استکشافات جدیده قرار دادند که زمین را هر چه حفر کنند حرارتش زیاد میشود تا برسد بجایی که هر فلز را آنجا ببرند بفوری آب میشود و وعده إلهی تخلّف پذیر نیست إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 7.

و افراد بشر چند قسم هستند مؤمن صالح متقی میعادش بهشت است، و غیر مؤمن که مقصر باشد جهنم است خواه مشرک باشد یا کافر یا ضال یا منکر ضروری یا شاک در دین که بالتمام از غاوین هستند و غیر مؤمن قاصر نه قابلیت بهشت دارد نه استحقاق جهنم و مؤمن غیر صالح و غیر متقی اگر با إیمان و آمرزیده مرد یا مورد شفاعت شد أهل بهشت و إلّا بمقدار معاصی گرفتار است و بالاخره بواسطه ایمانش بهشت میرود و در این آیه وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ که همیشه در جهنم هستند غاوین را میفرماید: که دسته دوم هستند که غیر مؤمن باشد عن تقصیر.

ص: 42

[سوره الحجر (15): آیه 44] .... ص : 43

لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (44)

از برای جهنم هفت در هست از برای هر دری از این کفار یک دسته قسمت شده اند (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ) معنی این نیست که یک جهنم اطرافش دیوار باشد و در کار گذارده باشند بلکه هفت جهنم است که عذابهای آن مختلف است از حیث شدت و ضعف و هر دسته بمقدار استحقاق آنها معذّب هستند و تعبیر بهفت طبقه هم بهمین معنا است، چنانچه هشت در بهشت هم این نحوه است که هشت بهشت است و هر دسته بمقدار قابلیت تفضّل خود در هر یک آنها وارد میشوند و همین نحو که منافقین از در هفتم وارد میشوند که أسفل السافلین و در قرآن میفرماید:

فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144.

همین انبیاء و أوصیاء و من یحذوا حذوهم در بهشت أعلی که هشتم بهشت است وارد میشوند و همین نحو که در بهشت دو قسم مثوبات هست جسمانی و روحانی حتی در خبر دارد.

اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل أهل اللَّه باللَّه.

در جهنم هم دو قسم عذاب است جسمانی و روحانی و ما در مجلد سیّم کلم الطیب اقسام جسمانی و روحانی هر دو را بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

[سوره الحجر (15): آیه 45] .... ص : 43

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (45)

محققا متقین در بهشتها و چشمه ها هستند (إِنَّ الْمُتَّقِینَ) جمع محلّی بألف و لام است دلالت بر عموم دارد شامل جمیع أهل تقوی میشود و از برای تقوی مراتب بسیاری هست که در مجلّد اول آیه اولی سوره بقره در کلمه (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ) مفصلا بیان شد که مرتبه اولی تقوی از عقائد فاسده و مذاهب باطله است که مرادف با ایمانست، و مرتبه اعلی تقوی از توجه بغیر خدا است فی جمیع الأحوال که خاص بمعصومین است، و بینهما متوسطات.

ص: 43

(فِی جَنَّاتٍ) یعنی هر قسمتی از متقین در یکی از این جنات بمقدار قابلیت مورد عنایات حق میشوند چنانچه اشاره شد (وَ عُیُونٍ) مراد این نیست که در چشمه ها باشند برای آنها چشمه هاییست که از پای قصرهای آنها نهرهایی از آن چشمه ها خارج میشود و جاری میگردد و آنها چهار است، چنانچه میفرماید:

فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمّد صلّی اللَّه علیه و اله آیه 17.

[سوره الحجر (15): آیه 46] .... ص : 44

ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ (46)

خطاب بمتقین است (که داخل شوید در آن بهشت ها با سلامت و ایمن باشید از عذاب الهی) این خطاب در روز قیامت موقعی که تمام در صحرای محشر جمع میشوند بتمام متقین بجمیع درجات تقوی میشوند که (ادخلوها) و این امر نه وجوب دخول را دلالت دارد نه استحباب و لو اینکه در اصول معین شده که ظاهر امر وجوبست، بلکه مراد اجازه در دخولست چون مادامی که اجازه صادر نشده احدی حق دخول ندارد و فقط اجازه مختص بأهل تقوی است یعنی غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد مقصر، یا قاصر حق دخول ندارد چه استحقاق عذاب داشته باشد چه نداشته باشد، فقط اطفال مؤمنین همین نحوی که در دنیا تابع اشرف ابوین هستند و احکام مؤمن بر آنها جاری میشود در قیامت هم بتبع اشرف أبوین داخل در بهشت میشوند ولی اطفال کفار چون تکلیف نداشتند بتبع پدر و مادر داخل جهنم نمیشوند بلی در دنیا تابع آنها هستند در أحکام کفر (بسلام) ممکن است مراد سلامتی از کلیه آفات و بلیات حتی موت باشد که دلیل بر خلود است، و ممکن است تحیة و درود باشد چنانچه میفرماید:

تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ إبراهیم آیه 23.

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ احزاب آیه 43.

(آمنین) از عذاب الهی و غضب پروردگاری و سخط خداوندی.

ص: 44

[سوره الحجر (15): آیه 47] .... ص : 45

وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ (47)

و بیرون کردیم ما از آنچه در قلوب و سینه های آنها از غش و عیب بود برادروار بر تختها مقابل یک دیگر مینشینند (وَ نَزَعْنا) نزع بمعنی إخراج و قلع و جدا کردن است (ما فِی صُدُورِهِمْ) ما ماء موصوله است عموم دارد و صدر و قلب عبارة از روح انسانیست و نفس ناطقه (من غل) غل شامل جمیع صفات خبیثه میشود از حسد و کبر و کینه و عداوت و بغضاء و مکر و حیله و غیر اینها و تعبیر بغل بر اینست که این صفات نفسانیه مثل غل میماند که در گردن انسان انداخته باشند و میکشند او را بهر جایی که اراده کنند بعکس کند که او را نگاه دارد و نتواند حرکت کند و این صفات خبیثه انسان را میکشد باعمال سیئه و افعال قبیحه از غیبت و تهمت و ظلم و شتم و فحش و ضرب و اذیت و امثال اینها و أهل بهشت خالی از جمیع این صفات نسبت بیکدیگر هستند و رءوف و مهربان و عطوف و دوست و رفیق یکدیگرند و با یکدیگر مراوده و معاشرت و مجالست و رفت و آمد دارند (اخوانا) حال است یعنی در حالی که با هم برادرند چنانچه میفرماید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10.

مسئله اخوة در دین یکی از مسائل مهمه است که باید مؤمنین نسبت بجمیع مؤمنین معامله برادری کنند و تعبیر باخوة دون ابوة و بنوت برای اینست که أب بر ابن برتری دارد و ابن باید نسبت بأب کوچکی کند، چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله فرمود

انا و علی أبوا هذه الامة.

و برادر با برادر برابر و مساوی هستند و اهل بهشت و لو اینکه مقامات آنها متفاوت است و لکن هیچ یک آنها بر دیگری تقدم نمیجوید و برابر خود میشمارد لذا میفرماید عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ بر روی سریرها مقابل یک دیگر جلوس میکنند بعضی مقدم بر بعضی جلوس نمیکند کانه تمام در یک درجه و مقام هستند.

ص: 45

[سوره الحجر (15): آیه 48] .... ص : 46

لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ (48)

تماس نمیکند آنها را تعب و مرضی در آن بهشتها و نیستند آنها در آن بهشتها بخارج شدگان (لا یمسهم) مسّ إلصاق شیئیست بشی ء (فیها) مرجع ضمیر جنات است که در آیه قبل ذکر شده (نصب) نصب در آیات شریفه و أخبار بمعانی بسیاری اطلاق شده فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ انشراح آیه 7 بمعنی اقبال و توجه در دعاء است وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ غاشیه آیه 19 بمعنی برافراشته شده (بنصب و عذاب) ص آیه 40 بمعنی رنج و تعب و در این آیه بهمین معنی اطلاق شده وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ- الآیة مائدة آیه 92 بمعنی بتهای مشرکین أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ بقره آیه 198 بهره و سهم است.

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ غاشیة آیه 3 رنج کشنده.

و اما در اخبار ناصبی کسی را گویند که عداوت علی علیه السّلام یا ائمه اطهار را داشته باشد که سه طبقه از مسلمین کافر و نجس هستند نواصب و خوارج و غلات و در بعض أخبار نواصب را گفتند کسانی که عداوت شیعیان را داشته باشند در مجمع البحرین از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده فرمود:

لیس النّاصب من نصب لنا أهل البیت لأنّه لا یجد رجلا یقول: أنا أبغض محمّدا و آل محمّد و لکن النّاصب من نصب لکم و هو یعلم انکم تولّونا و انتم من شیعتنا)

(و ما هم) نیستند متقین بجمیع مراتبهم پس از دخول در جنة (منها) در آن بهشتها که داخل شده اند (بمخرجین) دلیل بر خلود است که هر که داخل بهشت شد دیگر مرگ ندارد و نعم بهشتی هم زوال ندارد و ابد الآباد متنعّم هستند، چنانچه کفار هم در عذاب و جهنم مخلّد هستند و خلود از ضروریات دین و نصوص قرآنست.

[سوره الحجر (15): آیه 49] .... ص : 46

نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (49)

خبر ده ای رسول اکرم بندگان مرا محققا من که خدای شما هستم من بسیار

ص: 46

پرده پوشی و ستر میکنم عیوب و معاصی شما را و دائما مشمول رحمتهای من هستید (نبئی) نبأ بمعنی خبر است، لذا انبیاء را انبیاء گفتند چون از جانب خداوند بآنها خبر میرسید بتوسط وحی و رسول هستند چون اخباری که بآنها رسیده ابلاغ ببندگان خدا و امة میکنند که مفاد نبئ است که بآنها خبر ده (عبادی) جمیع بندگان را شامل میشود آنچه مأمور بدعوت هستند از جنّ و إنس مؤمن و کافر (إنی أنا) با سه تأکید کلمه ان تکرار متکلم وحده جمله اسمیّه (الغفور) غفور دلالت بر أعلی مراتب غفران میکند، چنانچه غفّار دلالت بر دوام و کثرت دارد، خداوند غافر و غفور و غفار است، و غفر بمعنی ستر است، چنانچه می گویی خداوند ستار العیوب است و باندازه ستر میفرماید که از نامه عمل محو میکند از نظر کتبه میبرد جای سیئات حسنات ثبت میفرماید:

فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70.

(الرحیم) نیز دلالت دارد بر شمول جمیع انحاء رحمت و خداوند رحمن و رحیم است، لکن غفران و رحمة إلهی در قیامت مخصوص بأهل إیمان، چنانچه میفرماید:

وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 155.

[سوره الحجر (15): آیه 50] .... ص : 47

وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ (50)

و بدرستی که عذاب من او عذاب دردناک است لکن بقدر استحقاق، و أمّا زائد بر استحقاق عذاب نمیفرماید، چون ظلم است و بر خدا محالست.

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44.

(وَ أَنَّ عَذابِی) عذاب خداوند منحصر بعذاب جهنم نیست در دنیا بلاها و مصائبی که در اثر کفر و معاصی بر إنسان وارد میشود حتی نزول صاعقه و بلاهای مهلکه حتی

ص: 47

تسلط شیطان و گرفتار ظالم و امراض و فقر و فراق احبّه و أمثال اینها بلکه بسا صورت ظاهر نعمت است مثل کثرة مال و جاه و اولاد و عشیره و أمثال اینها در موقع نزع روح و عذاب قبض روح در قبر عالم برزخ صفحه محشر تماما عذاب است.

هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ تمام دردناک و شدید و سخت و عظیم است حتی در دعاء کمیل دارد.

و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض).

[سوره الحجر (15): آیه 51] .... ص : 48

وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ (51)

و خبره بده ای نبی اکرم از مهمان ابراهیم (و نبئهم) نبأ بمعنی خبر است و از این جهت نبی را نبی گفتند چون از خداوند باو وحی میرسد بأسباب غیر عادی و رسولش گفتند چون برای امة بیان میفرماید، و لذا هر رسولی نبی هست، ولی ممکن است نبی باشد و مامور بدعوت نباشد و از پیغمبر اکرم است که فرمود:

(کنت نبیا و ادم بین الماء و الطین)

و این جمله دلالت بر هر دو قسم دارد، زیرا مأمور است حضرت بابلاغ بامت (عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ) ضیف ورود شخصی است بر شخصی یا شیئی بر شیئی و از باب اضافه در نحو مثل غلام زید که یکی از ادات تعریف است، و این جمله دو احتمال دارد چون ضیف ممکن است اسم مصدر باشد بمعنی مهمان إبراهیم و اطلاق بر مفرد و جمع میشود، چنانچه در این مورد جمع است بقرینه آیه بعد، و ممکن است مصدر باشد بمعنی مهمانی کردن إبراهیم و معنی أول أظهر است.

[سوره الحجر (15): آیه 52] .... ص : 48

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ (52)

زمانی که ملائکه بصورت مهمان وارد شدند بر إبراهیم و سلام گفتند، در موضوع

ص: 48

ملائکه بین ارباب مذاهب اختلاف است طبیعیین منکر وجود آنها شدند چون ما وراء طبیعت را قائل نیستند، حکماء عالم عقول و مجردات میدانند که خالی از صورت و ماده باشند و إفاضات آنها اشراقیست، و یک دسته از کفار دختران خدا میدانند، چنانچه در بسیاری از آیات إشاره دارد متکلمین اجسام لطیفه میدانند و تعریف کردند بأنه جسم لطیف نوری یتشکل بأشکال مختلفة حتی الانبیاء سوی الکلب و الخنزیر در مقابل جن بانه جسم ناری یتشکل باشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر سوی الأنبیاء و آنچه بنظر میرسد آنها صورت بلا ماده که تعبیر بقالب مثالی و صور برزخیه میشود که ارواح جنّ و إنس پس از رهایی جسم مادی تعلق بآن قالب پیدا میکند و بصور مختلفه مشاهده میشوند، چنانچه جبرئیل بصورة بشر سوی بر مریم ظاهر شد که میفرماید:

فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا

مریم آیه 17.

و ممکن است بدون صورت بر قلب نازل شوند که تعبیر بوحی و الهام میشود، چنانچه میفرماید:

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192.

و در این آیه بصورة انسان صالح بر ابراهیم نازل شدند (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ) و چون حضرت ابراهیم بسیار مهمان دوست بود بعنوان ضیافت وارد شدند که أخبار بسیاری در مدح این صفت وارد شده (فَقالُوا سَلاماً) اول کلمه آنها سلام بود که تحیة اسلامست، و ما در مجلد اول در ذیل آیه شریفه:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ الایة سوره بقره آیه 2.

در بیان سلام نماز معنای سلام که سه معنی دارد و اخبار فضیلة سلام و وجوب جواب سلام را مفصلا بیان کردیم.

قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ فرمود: ابراهیم بملائکه که ما از شما خائف هستیم نظر به اینکه حضرت

ص: 49

ابراهیم در موقع بعثت در تمام دنیا یک نفر موحد نبود، فقط لوط باو ایمان آورده بود و مشرکین سرسخت دشمن او بودند که حتی اراده کردند او را بسوزانند و این واردین هم ناشناس بودند و لو بلباس صلحاء وارد شدند و بعنوان ضیافت لکن محتمل بود که بمکر و حیله باو اذیتی وارد کنند بخصوص که از طعام او هم نخوردند فرمود: (انّا) تعبیر بمتکلم مع الغیر چون ساره عیال او هم با او بود و بر او هم ترسناک بود (منکم) از شما جماعت (وجلون) وجل مرادف با خوف است، و لذا در سوره هود تعبیر بخوف فرموده:

وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ آیه 70.

[سوره الحجر (15): آیه 53] .... ص : 50

قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (53)

گفتند ملائکه مترس ما بشارت میدهیم ترا بفرزند دانشمند از آیات شریفه استفاده میشود که از برای ابراهیم در سن پیری در بشارت آمد یکی در مورد اسماعیل از هاجر، چنانچه در سوره و الصافات میفرماید:

فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ آیه 99.

و در این آیه بشارت باسحق از ساره و در سوره ابراهیم از قول او میفرماید:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ آیه 42.

و اختلاف است بین یهود و مسلمین که ذبیح اسمعیل بود، یا اسحق فقط در این آیه اسحق را بصفت علیم یاد فرموده و در آن آیه اسمعیل را بصفت حلیم، و علم با حلم توأم است، در اخبار دارد علم معه حلم هر یک بدون دیگری نتیجه بخش نیست، زیرا جهّال البته با أهل علم مخالف هستند و إهانت و بی اعتنائیها میکنند اگر عالم حلم نداشته باشد مفاسد زیادی مترتب میشود و اخبار بسیار در مدح این دو صفت داریم در آیه شریفه دارد.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل عمران آیه 159.

ص: 50

[سوره الحجر (15): آیه 54] .... ص : 51

قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54)

ابراهیم فرمود: آیا بشارت باولاد بمن میدهید با اینکه رسیده است مرا پیری و هرم که بر حسب طبیعت محال است اولاد پیدا کنم، پس بچه مدرکی بمن بشارت میدهید حضرت ابراهیم انتظار یک همچه موهبتی داشت، چنانچه در سوره صافات عرض میکند.

رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ آیه 98 و 99.

لکن بر حسب قواعد طبیعی چون محال عادی بود قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ با اینکه عیالش هم عاقر و نازا بود مانع در طرفین بود (فبم تبشرون) استفهام از حقیقة امر است که خداوند بقدرة کامله خود بر خلاف عادت و طبیعت إفاضه میفرماید، چنانچه آتش نمرود را سرد و سلامت فرمود یا باسباب ظاهریه و قواعد طبیعیه است لذا جواب دادند.

[سوره الحجر (15): آیه 55] .... ص : 51

قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ (55)

گفتند بشارت دادیم ترا بحق پس البته نباش از ناامیدان.

(توضیح کلام) اینکه قادر متعال انحاء ایجادش مختلف است یک نحو بدون اسباب و وسائط مثل خلقت آسمانها و زمین و ملائکه و عرش و امثال اینها که از کتم عدم بعرصه وجود میآورد.

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82.

و گفتیم بمجرد اراده ایجاد میفرماید و نحوه دوم با اسباب و وسائط غیر عادی مثل خلقت آدم از خاک و عیسی بدون پدر و نحوه سوم با اسباب عادی مثل خلقت نوع افراد بشر و این بشارت بابراهیم و همچنین بزکریا، از این سه خارج بود، بلکه اعطاء قوه و قابلیت بود که بر وفق طبیعت ایجاد فرماید و این موجب حیرت و تعجب

ص: 51

ابراهیم شده بود زیرا اگر بدو نحوه اولی بود انتساب بابراهیم پیدا نمیکرد و نحوه سیم هم نبود، زیرا قوی از بین رفته بود، لذا ملائکه گفتند که همین نحوه سیم است لکن خداوند قوه و قابلیت عطا میفرماید:

قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ خداوند همه نحوه قدرت دارد (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ) زیرا یأس من روح اللَّه یکی از معاصی بزرگ است.

[سوره الحجر (15): آیه 56] .... ص : 56

قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (56)

فرمود: و کیست ناامید باشد از رحمة پروردگار خود مگر گمراهان، زیرا کسی که خدا را بصفات کمال و جمال و جلال شناخته باشد و قادر و عالم بر همه چیز بداند و حکیم علی الاطلاق حتی بجبرئیل بفرماید (امّا إلیک فلا) و بفرماید (علمه بحالی حسبی من سؤالی) چگونه میشود ناامید باشد و او را رب خود نداند لذا (قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ) بلی گمراهان که خدا را نشناخته و یا قادر بر همه چیز ندانسته یا در صفات إلهی کوتاهی کرده ممکن است مأیوس و ناامید باشند (إِلَّا الضَّالُّونَ) ضلالت بمجرد اعوجاج از صراط مستقیم تحقق پیدا میکند چه در باب توحید باشد یا عدل یا نبوت انبیاء، یا امامت ائمه، یا در خصوصیات معاد، یا در انکار ضروریات دین، یا مذهب حقه اثنی عشریه، با بدعت در دین، باشد یا شک در یکی از این امور و لو اسم اسلام یا شیعه بر او بگذارند.

[سوره الحجر (15): آیه 57] .... ص : 52

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57)

فرمود مقصد و منظور شما چیست؟ و برای چه امر مهمی فرستاده شده اید؟

خطب امر مهمی و بزرگی را گویند که تعبیر بأمر جلیل میکنند و از همین باب است خطبه و خطیب و پس از آنکه ابراهیم شناخت که اینها ملائکه هستند آنهم

ص: 52

بزرگان ملائکه و غرض آنها مجرد بشارت باسحق نیست و اینها بامر پروردگار آمده اند و البته برای امر مهمی آمده اند سؤال کرد (قالَ فَما خَطْبُکُمْ) چه امر مهمی است که شما فرستاده شده اید از جانب پروردگار (أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

[سوره الحجر (15): آیه 58] .... ص : 53

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (58)

گفتند محققا ما ملائکه فرستاده شده ایم برای هلاکت قوم گنه کاران که قوم لوط باشند.

شرح قوم لوط را در سوره اعراف آیه 80 الی 84 در هشت صفحه از صفحه 373 الی 380 در مجلد پنجم مفصلا بیان کردیم از نسب لوط و اعمال قوم لوط و نزول عذاب بر آنها و سایر خصوصیات و تنبیهات مستفاد از آیات قرآنی و حدیث مفصلی از حضرت باقر علیه السلام و استشهاد بآیات شریفه و احکام لواطه و حد آن و حکم لواط با زوجه و امه و غیر اینها احتیاج بتکرار ندارد بآنجا مراجعه فرمائید فقط مختصرا بتفسیر آیات قناعت میکنیم.

قالوا ملائکه إِنَّا أُرْسِلْنا مرسل بکسر خداوند و بفتح ملائکه إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ تعبیر بقوم برای اینست که لوط از حیث نسب و حسب با قوم مناسبتی نداشته إِلی قَوْمِ لُوطٍ بسبب کثرة معاصی و اسراف در معصیة و اعظم آنها لواط بود در سر جاده ها و معبر ناس بدون شرم و حیا و یکی از معاصی آنها اخراج ضرطه در محافل و مجالس بدون شرم و حیا، چنانچه در دو حدیث از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام است که تفسیر فرمودند آیه شریفه را.

وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 29.

باین عمل شنیع و ما از این دو حدیث بضمیمه آیه شریفه.

وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ نحل آیه 92.

استفاده کردیم حرمت این عمل شنیع را بترتیب صغری و کبری به اینکه (هذا منکر للخبرین و کل منکر منهی عنه للآیة فهذا منهی عنه).

ص: 53

[سوره الحجر (15): آیه 59] .... ص : 54

إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ (59)

مگر آل لوط را که ما آنها را نجات میدهیم تمام آنها را آل و اهل بیک معنی است کسانی را گویند که نزدیک بانسان باشند نسبا و حسبا و دنیا و اخلاقا و عملا حتی پسر نوح را فرمود:

إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 48.

(الا آل لوط) که پس از سی سال دعوت فقط یک بیت از این هفت شهر اهل ایمان بودند آنهم باستثناء عیال لوط چنانچه میفرماید:

فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ و الذاریات آیه 36.

إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ که شرح نجات آنها بیاید در چند آیه بعد.

[سوره الحجر (15): آیه 60] .... ص : 54

إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ (60)

مگر زن لوط که چنان قرار و مقدّر کردیم که او در میان قوم باز بماند و جزء مهلکین باشد، چند نفر از زنهای انبیاء و ائمه علیهم السّلام از معاندین و مخالفین و کفار بودند زن حضرت نوح و لوط دو نفر از زنهای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلم عایشه و حفصه و أسماء بنت اشعث زن حضرت مجتبی و ام الفضل عیال حضرت جواد، و این زن لوط با کفار هم دست و دشمن داخلی بود و با آنها قرار داد کرده بود که اگر کسی مخفیانه بر حضرت لوط وارد شود او بر بام خانه آتش روشن کند آنها مطلع شوند و بیایند ممانعت کنند. و چنین کرد موقعی که ملائکه بر لوط وارد شدند شبانه که شرحش بیاید.

[سوره الحجر (15): آیه 61] .... ص : 54

فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61)

پس چون ملائکه بر آل لوط وارد شدند و کیفیت ورود آنها این بود که حضرت

ص: 54

لوط در خارج شهر بود در صحرا مشغول زراعت ملائکه بر او وارد شدند خواست آنها را ضیافت کند از قوم وحشت داشت شبانه مخفیانه آنها را آورد در خانه زن لوط بالای بام آتش افروخت و قوم را خبر کرد در خانه لوط اجتماع کردند و میخواستند آن عمل شنیع را با آنها انجام دهند حضرت لوط ناراحت شد.

[سوره الحجر (15): آیه 62] .... ص : 55

قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (62)

حضرت لوط بملائکه فرمود: من شما را نمیشناسم چون سابقه ملاقات نداشته ملائکه خود را معرفی کردند و گفتند ما ملائکه هستیم و از جانب خدا آمده ایم برای هلاکت قوم و نجات شما.

[سوره الحجر (15): آیه 63] .... ص : 55

قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ (63)

گفتند ملائکه بلکه ما آمده ایم بآن عذابهایی که بآنها وعده میدادی و آنها باور نمیکردند و قبول نداشتند که معنای (بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ) است و چون این ملائکه بصورة جوانهای خوش صورت و زیبا و خوش لباس بودند حضرت لوط وحشت کرد که قوم نسبت بآنها بی احترامی کنند و خوش نداشت که آنها را ضیافت کند آنها گفتند ما ملائکه هستیم.

[سوره الحجر (15): آیه 64] .... ص : 55

وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64)

از جانب خداوند بر طبق حق و حقیقة نزد شما آمدیم و محققا ما هر آینه از راست گویانیم وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ حق بمعنی ثابت و برقرار است مقابل باطل که زائل و بی قرار است میفرماید: لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ أنفال آیه 8.

و یکی از اسامی ذاتیه پروردگار حق است و اشاره بمقام واجب الوجودیست،

ص: 55

چنانچه هو بمقام الغیوبیست، و اللَّه اشاره بذات مستجمع جمیع کمالات است و این جمله اشاره باینست که آمدن ما برای إهلاک قوم قابل تغییر نیست و بفوریت عملی میشود چنانچه میفرماید:

إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ هود آیه 83.

وَ إِنَّا لَصادِقُونَ نظر به اینکه ملائکه دارای مقام عصمت هستند محال است از آنها کذب صادر شود و ما در مقام صدق و کذب مراتبی برای صدق ذکر کرده ایم صدق در کلام صدق در عقائد صدق در اخلاق صدق در افعال صدق در کتابت صدق در کنایات صدق در اشارات پس از آنکه بر لوط ثابت شد که اینها ملائکه هستند و برای اهلاک قوم آمده اند و قابل تغییر نیست گفتند:

[سوره الحجر (15): آیه 65] .... ص : 56

فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (65)

پس حرکت کن شبانه با اهل خود بقسمتی از شب و پشت کن بآنها و آنها را عقب سر انداز و احدی از شما رو برنگرداند و توجه نکند بآنها و بروید آنجایی که مأمور شده اید که گفتند شام بوده (فأسر) اسراء سیر در شب است چنانچه میفرماید:

سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الآیة بنی اسرائیل آیه 1.

(باهلک) یعنی اهل خود را همراه خود ببر در آیات تعیین نفرموده که اهل او کیانند و عدّه آنها چند نفرند همین اندازه کسانی که از بستگان لوط در خانه او بودند که میفرماید:

فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ الذاریات آیه 36. (بقطع من اللیل) که گفتند قسمت آخر شب بوده وقت سحر که تمام چشمها خواب باشد.

ص: 56

(اشکال) اسراء سیر در شب است دیگر احتیاج بذکر لیل نیست.

(جواب) بقطع من اللیل برای تعیین قسمت معیّن از شب است، چنانچه در سوره اسراء برای تعیین شب بخصوصیت مخصوص است وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ متابعت دبر پشت کردنست و رفتن یعنی رو بآنها نرو و بر خلف آنها سیر کن وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ یعنی احدی از شما برنگردد و رو بآنها نرود و توجّه بآنها نکند وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ بآن راهی که مأمور شده اید بروید.

[سوره الحجر (15): آیه 66] .... ص : 57

وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ (66)

و گذارش دادیم بحضرت لوط این هلاکت قوم را که ریشه آنها کنده میشود صبح گاه که صبح میکنند گویا حضرت لوط پس از آنکه معلوم شد که اینها برای هلاکت قوم آمدند تقاضا کرد که تعجیل کنند در اهلاک قوم بخلاف ابراهیم که تقاضای عفو نمود که میفرماید:

یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ هود آیه 77.

وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ یعنی گفتند که همین اول صبح عملی میشود خیالت راحت باشد، چنانچه در سوره هود آیه 83 میفرماید: إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ.

(ذلِکَ الْأَمْرَ) هلاکت قوم را (أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ) هفت شهر لوط رجالا و نساء با جمیع اموال و زخارف و حیوانات آنها (مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ) قطع دابر بکلی از بین رفتنست و ریشه کن شدن.

[سوره الحجر (15): آیه 67] .... ص : 57

وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ (67)

و آمدند اهل شهر و بیک دیگر بشارت میدادند که جوانهای خوش صورت و زیبا در خانه لوط آمده اند برویم آنها را بگیریم و تصرف کنیم و آن عمل شنیع را

ص: 57

با آنها بنمائیم و لذت ببریم زن لوط رفت بالای بام و آتش افروخت قوم لوط خبر شدند ریختند در خانه لوط (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ) حضرت لوط بسیار مضطرب شد دید آنها بیکدیگر بشارت میدهند (یستبشرون) و حمله کردند بطرف ملائکه حضرت بآنها

[سوره الحجر (15): آیه 68] .... ص : 58

قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ (68)

اینها مهمانهای من هستند مرا مفتضح و رسوا و شرمنده نکنید.

[سوره الحجر (15): آیه 69] .... ص : 58

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69)

و از معاصی الهی بپرهیزید و مرا خوار و خفیف نکنید.

(سؤال) حضرت لوط میدانست که اینها ملائکه هستند و برای اهلاک قوم آمده اند البته قوم قدرت به اهانت بآنها ندارند پس این اضطراب و توحش و این نحو مکالمه با قوم برای چه بوده.

(جواب) اولا ممکن است که این قبیل از معرفت به اینکه ملائکه هستند و برای اهلاک قوم آمده اند و بعنوان ضیف تلقی کرده، چنانچه تصریح کرد و ترتیب آیات باین نحو نبوده مقدم و مؤخر شده (و ثانیا) بر فرض اینکه میدانسته از ملائکه خجلت کشید که قومش همچه اراده ای دارند.

(و ثالثا) وظیفه انبیاء إتمام حجت و هدایت و ارشاد است و بلکه تا عذاب بر آنها نازل نشده موفق بتوبه بشوند و نجات پیدا کنند.

[سوره الحجر (15): آیه 70] .... ص : 58

قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ (70)

گفتند قوم بلوط مگر ما ترا نهی نکردیم از عاملین یعنی کسی بخود راه نده و ضیافت مکن و واسطه کسی نشو و کاری بکار ما نداشته باش و جلوگیری از عملیات

ص: 58

ما نسبت بعالمین و رجال عالم نکن و پناگاه آنها نباش.

[سوره الحجر (15): آیه 71] .... ص : 59

قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ (71)

فرمود اینها دختران من هستند اگر شما قصد دفع شهوت کنید نوع مفسّرین گفتند مراد بنات صلبی او است لکن بنات صلبی چند عدد قلیلی بیش نبودند و البته بنحو مشروع و ازدواج صحیح منظور او بود و این جواب گویی از قوم با آن کثرت نیست بلکه مراد بنات قوم او است که از روی رأفت نسبت بخود داده و (قالَ هؤُلاءِ بَناتِی) و جمله (إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ) برای اینست که مجبور و ملزم نیستید باختیار خود هر کرا خواستید ازدواج کنید.

[سوره الحجر (15): آیه 72] .... ص : 59

لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (72)

بجان خودت قسم که این قوم لوط هر آینه در مستی خود در ضلالت و گمراهی و حیرانی و تردید و راه بجایی نبرند افتاده اند (لعمرک) خطاب الهیست بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و برای تأکید مطلب قسم یاد فرموده که لام قسم است آنهم بجان پیغمبر که عزیزترین جمیع مخلوقات است در پیشگاه الهی (إنّهم) این هم تأکید بإنّ از حروف مشدّده (لَفِی سَکْرَتِهِمْ) سکر مستیست که بسا از شرب مسکرات پیدا میشود و بسا از فرط شهوت که دیگر چشم نمی بیند و گوش نمیشنود و بسا از جهل و حماقت که برخورد بمفاسد نمیکند (یعمهون) عمه حیرت و تردد است و بزبان ما گیج و هیچ نمیفهمد چه میکند و چه میشود و بکجا منجر میشود.

[سوره الحجر (15): آیه 73] .... ص : 59

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ (73)

پس گرفت قوم لوط را صدای عظیمی در اول طلوع آفتاب سه عذاب بر آنها متوجه شد:

ص: 59

1- صیحه بود که فریاد فوق الطاقة و منتهی الغایة مثل رعد که از ابرها در موقعی که از هم پاشیده میشوند و قوای ناریّه از قوای مائیّه جدا میشود و برق جستن میکند و بسا یک قسمتی را محترق میکند و قوای مائیّه ریزش میکند و تشکیل أمطار و برف و تگرگ میدهد و رعد قبل از برق است خارجا لکن حسّا عکس مینماید چون سرعت سیر نور بیشتر است از سیر صوت در هوا و بسا صیحه پرده گوش را پاره میکند و بسا سکته میآورد و هلاک میکند این اولین عذاب آنها بود که میفرماید:

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ در حال اشراق شمس و ظهور آن از تحت دائره افق بطوری که کسانی که در خواب بودند از خواب پریدند اطفالی که در گهواره بودند ساقط شدند لرزه باندام رجال و نساء افتاد انعام و طیور پراکنده شدند.

2-

[سوره الحجر (15): آیه 74] .... ص : 60

فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (74)

در جلد پنجم صفحه 379 سوره اعراف آیه 84 حدیث مفصلی از ابی حمزه و ابی بصیر هر دو از حضرت باقر علیه السّلام در این باب نقل کرده ایم مراجعه فرمائید خلاصه هفت شهر قوم لوط را جبرئیل از زمین کند و آن قدر بالا برد که صدای کلاب و خروسان آنها را ملائکه شنیدند.

3- وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ و این جمله را به واو جمع بیان فرموده در همین حال که شهرهای آنها بالا رفته بود باران سنگ بر آنها بارید و شهرهای آنها واژگون گردید وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ تعبیر بمطر برای اینست که مثل باران سنگ میبارید و هر دانه سنگی بر فرق یکی وارد میشد و هلاک میشدند و این حجاره از سجیل بود که فرمود: حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ گفتند حجارة طین بود که بآتش جهنّم طبخ شد، و بسیار صلب و سخت بود و از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر و اسم هر فردی بر او نوشته شده و بر منقار هر طیری

ص: 60

بالای سر صاحبش و بر فرق او زده شد و از دبرش خارج شده.

فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها تمام هفت شهر سرنگون شد بطوری که دیگر از عمارات و اشجار و کوه ها اثری باقی نماند چه رسد از انسان و حیوان و اندوخته های آنها.

[سوره الحجر (15): آیه 75] .... ص : 61

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ (75)

محققا در این سه نحو عذاب هر آینه نشانهائیست و دلیل هایی از برای هوشمندان (إنّ فی ذلک) یعنی معامله ای که با قوم لوط شد (لآیات) آیه دلیل و برهانست بر وجود حق و صفات او و صدق انبیاء و سایر عقائد.

و فی کلّ شی ء له آیة تدل علی انّه واحد.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفة کردگار

و تعبیر بجمع برای اینست که سه نحوه عذاب بر آنها نازل شد صیحه حجارة واژگون شدن (للمتوسمین) هوشمندان و هوشیاران که تعبیر بفراست میکنند و زیرکی که حقایق را درک میکنند و ببواطن امور برخورد میکنند بخلاف عوام سطحی که یک سطح ظاهری را بیش درک نمیکنند.

و در خبر است از ائمه علیهم السّلام فرمودند

(نحن المتوسمون)

و معلوم است مراد مصداق اتم است و الا در مؤمنین افراد با فراست بسیار هستند و لذا در خبر از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و سلم است که فرمود:

(اتقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور اللَّه)

و نیز فرمود

(إنّ للَّه عبادا یعرفون الناس بالتوسم).

و این همان نور ایمانست که نشانه و داغیست که بر قلب مؤمن گذارده میشود که فرمود:

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

ص: 61

و وسم همان نشانه و علامة و داغ است که بر اسبهای عربی میگذارند و روح انسانی دارای علامت هست از کفر و ایمان و اطاعة و عصیان که از جبهة او ظاهر و هویداست و متوسمین مشاهده و حسّ میکنند و هر که را میشناسند حتی مرده آنها را هم درک میکند.

[سوره الحجر (15): آیه 76] .... ص : 62

وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ (76)

و بدرستی که این آیات هر آینه براهیست ثابت و محقق این آیه شریفه تحدید و تحذیر است و انداز و تخویف برای کسانی که مرتکب این اعمال شنیعه قبیحه قوم لوط میشوند، چنانچه در حدیث داریم که میفرماید: هر که عمل قوم لوط را مرتکب شود در وقت زوال روح بآن حجارة مبتلا میشود، بلکه تعبیر بکفر باللّه در أخبار شده و حدّ آن هم قتلست العیاذ باللّه و فرقی بین فاعل و مفعول نیست و از کتب أهل سنت هم نقل شده که خلیفه ثانی مبتلی بود از ابن اثیر نقل میکنند در لغة ابنه که (إنّها کانت فی الجاهلیة فی جماعة منهم سیّدنا عمر) و از سیوطی نقل میکنند که گفت (زعمت الروافض أنّ سیّدنا عمر کان مخنثا کذبوا و لکن به داء دوائه ماء الرجال) (و إنّها) اشاره بآیات مذکوره و عذابهای نازلة (لبسبیل) راه است (مقیم) ثابت و محقق، چنانچه در آیات شریفه میفرماید:

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا سورة فاطر آیه 41 و 42.

[سوره الحجر (15): آیه 77] .... ص : 62

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (77)

محققا در این عمل الهی با کفار و مشرکین هر آینه آیت و دلیل است از برای مؤمنین اختصاص دادن آیه بمؤمنین برای اینست که أهل ایمان میفهمند و عبرت میگیرند و درک میکنند و متنبّه میشوند که این نوع بلاها از جانب خداوند است در اثر کفر و شرک و معاصی و مخالفت انبیا و تکذیب رسل و ارتکاب قبائح و اما غیر مؤمن هستند بطبایع و بخت و اتفاق میپندارند و ابدا متنبّه نمیشوند، بلکه تطیر میزنند

ص: 62

بأنبیاء و مؤمنین، چنانچه میفرماید:

فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أعراف آیه 131.

لذا اختصاص میدهد و میفرماید: (إِنَّ فِی ذلِکَ) اشاره، بآیات قبل است (لایة) و دلیل و تنبه است (للمؤمنین).

[سوره الحجر (15): آیه 78] .... ص : 63

وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ (78)

أصحاب ایکه قوم شعیب هستند، چنانچه أصحاب مدین هم قوم شعیبند و ایکه اسم درخت است که بهم پیچیده و اینها با آنکه آن درخت را می پرستیدند و یا آنکه شهر آنها را بنام آن درخت گذارده بودند و أصحاب ایکه بصاعقه هلاک شدند در یوم الظلّة، چنانچه در سوره شعراء آیه 176 الی 190 شرح آن را بیان فرموده من قوله تعالی:

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ.

الی قوله تعالی فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.

و گفتند ابری آمد بالای سر آنها تصور کردند که بروند زیر سایه ابر استراحت کنند و از حرارت آفتاب نجات یابند.

و چون تمام مجتمع شدند در زیر سایه سحاب یک مرتبه صاعقه و آتش از سحاب خارج شد و تمام آنها را سوزانید و تا هفت روز این صاعقه ادامه داشت و ما در مجلد پنجم در سوره اعراف آیه 85 إشاره کردیم مراجعه کنید صفحه 380 و أصحاب مدین که از فامیل خود شعیب بودند چون مدین نام جدّ شعیب بود و به رجفه هلاک شدند، چنانچه میفرماید: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ اعراف آیه 78 و رجفه را بعضی گفتند زلزله بود بعضی گفتند صیحه بود بعضی گفتند صاعقه بود و جمع بین هر سه معنی ممکن است صیحه صدای رعد بطوری که زمین را بلرزاند و زلزله واقع شود و برق جستن کند و بسوزاند که صاعقه باشد.

ص: 63

وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ هم ظالم بنفس بودند که تکذیب شعیب کردند و هم ظالم بغیر که بخس در مکیال و میزان میکردند و هم شرک آوردند که إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12.

[سوره الحجر (15): آیه 79] .... ص : 64

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ (79)

پس انتقام کشیدیم از آنها و محققا این دو قوم لوط و اصحاب ایکه هر آینه بطریقیست واضح (فانتقمنا) انتقام از نقمة است مقابل نعمة و انتقام مقابل انعام است إعطاء نعمت و أخذ بنقمة که بلاء باشد و چون نعمت از راه تفضّل است نه استحقاق از باب افعال آمده ولی نقمة از راه استحقاق است در اثر اعمال سیئة از باب افتعال آمده و فرق بین نعمت و بلاء و ثواب و عقاب اعم و اخص است ثواب و عقاب اختصاص بقیامت دارد و نعمة و بلاء اعم است و نعمة و بلاء بسا امتحانست و ثواب و عقاب عنوان پاداشت و اجر نعمة و بلاء بسا برای عبرت دیگران و تنبه آنهاست و ثواب و عقاب مربوط باین قسمت نیست (منهم) قوم لوط و أصحاب أیکه و تعبیر بجمع بلحاظ افراد است (و إنّهما) تعبیر بتثنیه بلحاظ طائفتین است و قبیلتین (لبامام مبین) یکی از معانی إمام بمعنی طریق است چون أمّ بمعنی قصد است و مردم قصد طریق میکنند مبین بمعنی ظاهر و واضع و آشکار است، و بعید نیست که مراد طریق معامله خداوند با کفار و مشرکین و اهل فساد باشد.

[سوره الحجر (15): آیه 80] .... ص : 64

وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ (80)

و هر آینه بتحقیق تکذیب کردند أصحاب حجر پیغمبران را حجر بکسر، دیار و شهر ثمود قوم صالح است و ثمود اسم شخصی است که بسه واسطه بنوح میرسد ثمود پسر عاشر پسر ارم پسر سام پسر نوح و قبیله آنها بسیار بودند، و حضرت صالح هم از این قبیله بود و در میان آنها از زمان نوح تا زمان صالح انبیاء بودند که میفرماید:

وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ و تمام آن پیغمبران را تکذیب کردند که بطور جمع میفرماید: و حجر محل سکونت است، و لذا دامن را حجر گویند:

ص: 64

وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ الآیة. نساء آیه 27.

و بیت را هم حجره مینامند إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ حجرات آیه 4.

و در مجلد پنجم سوره اعراف آیه 73 صفحه 365 شرح حال آنها و حدیث شریفی از کافی از أبی حمزه از حضرت باقر علیه السلام از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و اله نقل کرده ایم مراجعه فرمائید، و بالجمله حضرت صالح در سن 16 سالگی مبعوث برسالت شد و صد و چهار سال دعوت کرد فقط فقراء و ضعفاء إیمان آوردند و متکبّرین و اعیان تکذیب کردند تا بالاخره مطالبه معجزه کردند ناقه از سنگ بیرون آمد و بچه گذارد و شیر فراوانی که تمام قوم را کافی بود میداد.

[سوره الحجر (15): آیه 81] .... ص : 65

وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (81)

و دادیم آنها را آیات خود را و بودند از آن آیات إعراض کننده ظاهر ضمیر جمع در (و آتیناهم) ثمود است که برای آنها حجة و دلیل و برهان از هر جهت تمام کردیم و بعضی گفتند مرجع انبیاء هستند و آیات معجزات است که بدست آنها جاری شده فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ و همین جمله دلیل است بر آنچه استظهار کردیم زیرا انبیاء إعراض نکردند بلکه قوم از انبیاء و ادلّه و براهین و معجزات اعراض کردند حتی فصیل ناقه را کشتند و ناقه را پی کردند.

[سوره الحجر (15): آیه 82] .... ص : 65

وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ (82)

و بودند که میتراشیدند از کوه ها خانه ها و مسکنها در حالی که با کمال أمنیت در آنها سکونت میکردند بقدری با قوّه و نیرو و استعداد بودند که از کوه ها منازل تهیّه میکردند و در دل سنگ خانه میساختند و وسط سنگ را میتراشیدند بصورة بیت و حجره که مفاد و معنی وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً است بواسطه قدرت و نیروی خود و طول عمر و استحکام بیوت خود در کمال أمنیت بودند (آمنین) از

ص: 65

خرابی منازل خود و از فناء و زوال و ضعف و ناتوانی و نزول بلیّات و عقوبات غافل از اینکه.

[سوره الحجر (15): آیه 83] .... ص : 66

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ (83)

پس گرفت آنها را صیحه و صدای آسمانی که یک مرتبه در حال صبح تمام هلاک شده بودند که گفتند جبرئیل بصدای بلندی عظیم و ندای شدید و صوت بر آنها زد که مفاد فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ چنانچه بر قوم لوط و قوم شعیب متوجّه شد (مصبحین) همان اوّل صبح تماما هلاک شده بودند فقط صالح و مؤمنین نجات پیدا کردند، چنانچه میفرماید: فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ هود آیه 69 و 70.

[سوره الحجر (15): آیه 84] .... ص : 66

فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (84)

پس بی نیاز نکرد از آنها آنچه را که بودند کسب میکردند و بدست میآوردند فَما أَغْنی عَنْهُمْ از برای غنی دو معنی کردند یکی سلب احتیاج و بی نیازی در نصاب میگوید:

(چون غنی دان بی نیازی ور بمدّ خوانی سرور) و از این جهت صفت غنی را از صفات سلبیّه شمردند و گفتند: (نه مرکّب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق) دوم دارایی در جای دیگر میگوید:

(غنی مال داراست و مسکین گدا) و از این جهت غنی را از صفات ثبوتیه ذاتیّه حقیقیّة صرفه شمردند و تحقیق کلام آنکه بمعنی دوم است و لازمه دارایی سلب احتیاج است، چنانچه لازمه قدرت سلب عجز است، و لازمه علم سلب جهل و در این آیه شریفه اشاره بهر دو لازم و ملزوم فرموده: فَما أَغْنی عَنْهُمْ جلوگیری و دفع عذاب و بلاء نکرد از ثمود قوم صالح ما کانُوا یَکْسِبُونَ از تحصیل قدرت و قوت و ثروت

ص: 66

و کثرت و عبادت اصنام و اعمال سیئة و اخلاق فاسده که إطلاق کسب بر همه اینها میشود.

[سوره الحجر (15): آیه 85] .... ص : 67

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ (85)

و خلق نکردیم ما آسمانها و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است مگر بحق و بجا و بموقع سابقا مکرر در موضوع خلقت صحبت کرده ایم، اوّلا خداوند تبارک و تعالی حکیم علی الإطلاق است عالم بجمیع حکم و مصالح و عادل است تمام افعالش مطابق حکمت و مصلحت است فعل قبیح و لغو محال است از او صادر شود چه قبیح و لغو صرف و چه قبیح و لغو مطلق بلکه کل افعالش حسن است چه حسن صرف و چه حسن مطلق.

توضیح کلام هر فعلی در عالم تصوّر خالی از شش قسم نیست و قسم هفتم ندارد، یا حسن صرف است که مصلحت دارد و مفسده ندارد، یا قبیح صرف است که مفسده دارد و مصلحت ندارد، یا لغو صرف است نه مصلحت دارد نه مفسده این سه قسم و سه قسم دیگر آنکه هم مصلحت دارد و هم مفسده اگر مصلحتش غالب باشد حسن مطلق است چون ترکش قبیح است، و اگر مفسده او غالب باشد قبیح مطلق است و اگر مساوی باشد لغو مطلق است، و چهار قسم اخیر محال است از خداوند صادر شود بمقتضای عدل.

و در حکمت خلقت آسمانها و زمین آیات بسیاری داریم که برای بشر خلق شده و بشر برای تکمیل و نیل بسعادت، لذا میفرماید: ما خَلَقْنَا ما نافیه و تعبیر بمتکلم مع الغیر بواسطه اینست که اگر اختصاص بخدا دارد بدون واسطه و اسباب بمتکلم وحده تعبیر میفرماید. مثل:

وَ أَنَا رَبُّکُمْ وَ أَنِ اعْبُدُونِی و اگر اسباب و وسائط دارد مع الغیر تعبیر میفرماید مثل مقام (السموات) سماوات هفتگانه طبقات این فضای وسیع است که در جوّ آنها منظومه های شمسی و کرات علویه است که بعد آنها بکره شمس و کره

ص: 67

زمین معین شده و تمام این ستاره ها در طبقه اولی است بدلیل زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6 (و الارض) کره زمین از تخوم أرض تا سطح أرض که دور خود و دور کره شمس حرکت دارد وضعی و انتقالی وَ ما بَیْنَهُما که کره ماه که سه ربع کره زمین را احاطه کرده و کره هوا و کره نار که عناصر اربعه مینامند و امهات اربعه میخوانند، چنانچه طبقات آسمان را آباء سبعه میگویند و فوق تمام اینها کرسی است که میفرماید: وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آیة الکرسی و فوق آن عرش است که منتهای آن را که سطح محدّب او است جز ذات اقدس ربوبی کسی نمیداند إلّا بالحق بجا و بموقع و موافق حکمت و مصلحت خلق شده چه حکم و مصالح آنها را بشر بفهمد کلّا ام بعضا و چه نداند.

وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ و محققا ساعت که قیامت باشد آینده است پس در گذر در گذشتنی نیکویی وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ قیامت البته خواهد آمد با تأکید بانّ و لام تأکید و جمله اسمیّه و تمام این اوضاع درهم کوبیده میشود، چنانچه در آیات بسیار دارد.

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ إلی قوله تعالی:

وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ سورة تکویر.

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ سوره انفطار یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ الایة ابراهیم آیه 49 و غیر اینها از آیات فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ صفح إعراض است که آنچه کفّار و مشرکین اذیّت و جسارت میکنند عقوبت خود را در قیامت میچشند شما صبر و تحمل کنید و اعراض نمائید و صفح جمیل غمض عین است و در مقام تلافی و انتقام نبودن است، چنانچه در فتح مکه از تمام مشرکین از ابو سفیان و اتباعش و سایر سران مشرکین گذشت کرد با آن همه اذیتهایی که بحضرتش و اصحابش کرده بودند و آنها را آزاد کرد فرمود:

اقول: لکم ما قال: اخی یوسف فی اخوته لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ

ص: 68

یوسف آیه 92.

[سوره الحجر (15): آیه 86] .... ص : 69

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ (86)

محققا پروردگار تو او خلّاقست که تمام ما سوی اللَّه مخلوق او هستند و علم بخصوصیات آنها دارد میداند با هر که در هر موقعی چه نحو رفتار کند (اشکال) امر بصفح و گذشت منافی با امر بجهاد است و فرمایش وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً توبه آیه 36.

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ توبه آیه 5 فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ نساء آیه 91 و غیر اینها.

(جواب) مکرر گفته ایم که مواقع مختلف است تا مادامی که رجاء اینست که بشرف إسلام مشرف شوند یا در نسل آنها مؤمنی پیدا شود جای صفح است، و أمّا اگر یأس پیدا شد باید عضو فاسد را قطع کرد جای جهاد است إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ تمام را میشناسد و طریقه معامله با آنها را میداند و عقوبت آنها را بموقعش بآنها متوجّه میکند.

[سوره الحجر (15): آیه 87] .... ص : 69

وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ (87)

و هر آینه بتحقیق آوردیم برای تو سبع مثانی را و قرآن عظیم را در مجلد اول صفحه 83 اسامی سور مبارکه حمد را بیان کردیم (1) فاتحة الکتاب (2) الحمد (3) ام الکتاب (4) وافیه (5) کافیه (6) شافیه (7) أساس (8) امّ القرآن (9) الصلاة (10) سبع المثانی، و این سوره را سبع المثانی گفتند چون مشتمل بر هفت آیه است، اما بمذهب شیعه که بسم اللَّه یکی از آیات است، بلکه در اخبار با عظم آیه فی کتاب اللَّه تعبیر فرموده: از صراط الذین تا آخر یک آیه است، و اما بمذهب عامه که بسم اللَّه را خارج از قرآن میدانند آخرین آیه را غیر المغضوب شمردند، و اما مثانی گفتند وجوهی بیان شده: یکی آنکه این سوره مبارکه دو مرتبه نازل شده

ص: 69

یکی در مکّه و دیگر در مدینه، دیگر آنکه در نماز دو مرتبه واجب است قرائت شود در رکعتین اولیتین، دیگر آنکه کلمات مکرّره در او است اللَّه. الرحمن. الرحیم إیّاک. صراط. علیهم، دیگر آنکه مشتمل بر ثناء و دعاء است، دیگر آنکه دو قسمت است بین خدا و بندگان، دیگر آنکه مشتمل بر عبادت و استعانت است، دیگر آنکه کفّار را دو قسمت فرموده المغضوب علیهم یهود، و الضالین نصاری.

وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ عطف عام بخاص و عظمت القرآن چون مشتمل است بر جمیع ما یحتاج العباد فی دینهم من العقائد و الاخلاق و الاعمال و اعظم همه آنها چون عین الفاظ و کلماتش صادر از مصدر جلال و عظمت خداوند متعال است و چون أعظم معجزات است زیرا سایر معجزات انبیاء مشروط است بدعوی نبوّت و واحد بودن شرائط رسالت و فاقد بودن موانع نبوت که قبلا احراز شود، پس از آن اقامه معجزه کند که دلیل بر صدق دعوی باشد، لکن قرآن مجید بنفسه مشتمل بر جمیع این امور است و احتیاج بخارج ندارد.

[سوره الحجر (15): آیه 88] .... ص : 70

لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (88)

چشم مینداز بآنچه ما داده ایم که تمتع و التذاذ ببرند باو از مال و اولاد و محزون نباش بر اینکه ایمان نمیاورند و ایذاء میکنند و بال خود را پهن کن برای مؤمنین.

لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ.

این جمله مفادا منطبق و مطابق است با آیه شریفه.

فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ توبه آیه 55.

و نیز میفرماید: وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ توبه آیه 85.

ص: 70

مدّعین چشم انداختن و چشم دوختن کنایه از تعجّب است و تمتع عبارت از مشتهیات امور زندگانیست و ازواج بعید نیست که مراد اموال و اولاد باشد که باین دو چیز کفّار و مشرکین افتخار میکردند و میبرازیدند، اگر چه معانی دیگر هم کردند لکن بعید است.

وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ حزن پیغمبر برای این بود که اینها هدایت نمیشدند و دست از اعمال ناشایسته خود بر نمی داشتند و خود را جهنمی میکردند میفرماید: اینها قابلیت هدایت ندارند و زحمت بیجا در مورد اینها متحمل نشو که مفادا مطابق است با قوله تعالی:

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 معارج آیه 42 وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ.

خفض جناح کنایه از تواضع و فروتنی و ترک استطاله و افتخار و تکبّر و نحو اینها است البته با تواضع رغبت بآنها بیشتر میشود عقیده آنها محکمتر میگردد ایمان آنها کاملتر میشود این آیه شریفه و لو خطاب به پیغمبر است و مورد آیه است لکن دستور کلی بر جمیع است که نباید چشم داشته باشند باموال و اولاد و ها و هوی کفّار و نباید محزون باشند بفسق و فجور آنها و نسبت بجمیع أهل إیمان متواضع باشند و بچشم حقارت نگاه نکنند.

[سوره الحجر (15): آیه 89] .... ص : 71

وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ (89)

و بفرما بآنها محققا من إنذار کننده آشکارا هستم بعد از اینکه خفض جناح نمودی نسبت بمؤمنین و تواضع و فروتنی کردی نسبت بآنها و افتخار و تکبّر نکردی معرفی خود را بکن که فرستاده از جانب خداوند هستم برای اینکه شما را آگاه کنم و خبر دهم از اموری که برای شما ضرر دنیوی و عقوبت اخروی دارد مرتکب نشوید وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ.

(اشکال) در باب شرائط عامة تکلیف گفتند چهار شرط دارد: بلوغ. عقل.

ص: 71

قدرت. علم پس مادامی که علم ندارند عقوبت ندارند انذار معنی ندارد.

(جواب) در مذهب شیعه مسلم است که اوامر و نواهی الهی تابع حکم و مصالح و مفاسد است البته افعال عباد یک فوائد و مضرّاتی دارد ذاتا که بواسطه آنها امر و نهی میفرماید و انبیاء آمدند که بندگان را آگاه کنند که آنچه برای آنها نفع دارد و بعقل درک نمیشود بجا آورند که معنای بشیر است، و آنچه ضرر و مفسده دارد ترک کنند که معنای نذیر است و عالم و جاهل در احکام مشترک هستند بر عالم واجبست عمل و بر جاهل واجبست تحصیل علم و بر خداوند بمقتضای حکمت لازم است اعطاء عقل که رسول باطنیست و ارسال رسول که عقل خارجیست، بلی بعد از فحص اگر دست نیامد حکم هست لکن منجّز نیست، لذا گفتند علم شرط تنجز است و قدرت شرط حسن الخطاب است بعاجز نمیشود خطاب کرد و قبیح است و بلوغ و عقل شرط اصل تکلیف است.

[سوره الحجر (15): آیه 90] .... ص : 72

کَما أَنْزَلْنا عَلَی الْمُقْتَسِمِینَ (90)

چنانچه نازل کردم بر قسمت کنندگان یا اشاره بقسمت کنندگان بین کتب آسمانی که میفرماید: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ. الایة بقره آیه 85 یا اشاره بقسمت کنندگان بین آیات و احکام است، چنانچه میفرماید: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ الایة بقره آیه 79.

[سوره الحجر (15): آیه 91] .... ص : 72

الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ (91)

مقتسمین کسانی هستند که قرآن را تجزیه و تفریق و از هم جدا کردند که بعض آن را گرفتند و بعض آن را رها کردند.

(تنبیه) ممکن است، بلکه بعید نیست بلکه میتوان گفت که ظاهر این دو آیة شریفه راجع بمخالفین باشد که تصرف در آیات قرآنی کردند.

ص: 72

اولا مراعات ترتیب نزول را نکردند.

و ثانیا آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و آیه بَلِّغْ ما أُنْزِلَ را که در غدیر نازل شده از هم جدا کردند و یکی را در آیات راجعه بحلّیت و حرمت انعام داخل کردند و آیه تطهیر را در آیات زوجات نبی داخل کردند و آیات راجعه بامر ولایت را تأویلات بارده کردند، و بعبارة دیگر قرآن را محجور کردند، چنانچه میفرماید:

وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً.

و شاهد بر این دعوی اینکه یهود و نصاری نه ایمان به پیغمبر و نه ایمان بقرآن داشتند که مقتسم قرآن باشند و قرآن را از هم جدا کنند.

[سوره الحجر (15): آیه 92] .... ص : 73

فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (92)

پس قسم بپروردگار تو البته هر آینه سؤال میکنیم از آنها جمیع آنها یکی از ضروریات معاد سؤال است و از چند چیز سؤال میشود:

عن عمرک فیما أفنیت، و عن شبابک فیما أبلیت، و عن مالک مما اکتسبت و فیما أنفقت، و عن صحتک قبل سقمک.

و نیز سؤال میشود از رسل در موضوع تبلیغ و از امّة در موضوع اجابت.

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ انعام آیه 5 و نیز از نعم إلهی سؤال میشود ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ تکاثر آیه 8.

و نیز از نبأ عظیم که تفسیر شده بولایة أمیر المؤمنین علیه السّلام.

عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ نبأ آیه 1.

و نیز از کلیه افعال و اعمال قلبی و روحی و جوارحی چنانچه میفرماید:

[سوره الحجر (15): آیه 93] .... ص : 73

عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (93)

از تمام وظائف دینی، زیرا افعال و اعمال بر پنج قسمت منقسم میشود: واجب حرام، مستحبّ، مکروه، و مباح مورد سؤال دو قسم اول است از ترک واجب و فعل

ص: 73

حرام، و نیز سؤال میشود از مظالم عباد که تفسیر شد آیه شریفه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ بمظالم و حدیث قدسی دارد.

و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم تا حق مظلوم گرفته نشود ظالم رها نمی شود و دارد در أخبار اولا اگر ظالم عباداتی دارد بمظلوم میدهند بمقدار حقش، و اگر ندارد و مظلوم گناهانی دارد بار بر ظالم میشود، و اگر ندارد بمظلوم میگویند که هر که از دوستان تو و بستگان و أرحام و رفقاء که میخواهی نجات پیدا کنند بیاور و گناهان آنها را بر ظالم بار کن.

(بشارت) اگر ائمه اطهار گناهان تمام شیعه را بار کنند بر ظالمین خود جا دارد چون آنها عبادت ندارند و اینها گناه ندارند و اگر گناه تمام شیعه را بر آنها بار کنند تدارک ظلمهای آنها نمی شود.

[سوره الحجر (15): آیه 94] .... ص : 74

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ (94)

پس علنا و جهارا بآنچه امر شده ای آشکارا کن و از مشرکین کناره گیری و إعراض نما.

(مسئلة) أخبار بسیاری داریم در باب تقیّه حتی از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود:

التقیة دینی و دین آبائی

و در کتب فقهیه وجوب تقیه در باب وضوء و نماز و سایر ابواب فقه را بیان فرموده اند و عمل بر خلاف تقیه را باطل شمرده اند و قضیه تقیه عمّار نزد مشرکین معروف است، و از أمیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود بعد از من اگر شما را اجبار کردند بسبّ بمن سبّ کنید، و بالجمله باب تقیّه بسیار وسعت دارد، لکن بر انبیاء و رسل جایز نیست و آنها علنا باید بآنچه ارسال شده اند قیام کنند، یک إبراهیم مقابل یک دنیا مشرک، لذا میفرماید: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ علنا بدون خوف و ملاحظه مأموریت خود را انجام بده.

حتی مثل موسی و هارون در مقابل دستگاه فرعون و حتی حضرت رسول 13 سال در

ص: 74

شکنجه های مشرکین و اذیتهای آنها باید تبلیغات خود را بامّت برساند.

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ اینها دیگر قابل هدایت نیستند، با آنها معاشرت و مراوده و مخاصمه و مخالطه نکن و در مقام تلافی اذیتهای آنها نباش و صرف نظر کن.

[سوره الحجر (15): آیه 95] .... ص : 75

إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ (95)

محققا ما کفایت میکنیم ترا کسانی که ترا استهزاء میکنند جادوگر مجنون ساحر کذّابت میخوانند، و بالجمله هم اذیتهای روحی و جسمی میکنند إِنَّا کَفَیْناکَ ما ترا از شر آنها نجات میدهیم و ترا حفظ می کنیم و بر سر آنها مسلط می نمائیم الْمُسْتَهْزِئِینَ و آنها را بقتل و اسیری و ذلت میاندازیم.

[سوره الحجر (15): آیه 96] .... ص : 75

الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (96)

مستهزءین کسانی هستند که قرار دادند با پروردگار خدای دیگری پس زود باشد که بدانند با خود چه کرده اند و بچه عذابی انداخته اند، مراد موردا مشرکین مکه هستند لکن مناط حکم در مستهزءین به قرآن و بأئمه اطهار و به علماء دین و بأحکام إلهی مثل صلوة و صوم و حج و سایر واجبات و به قواعد إسلامی و مقدسات دینی موجود است، زیرا برگشت به استهزاء به نبی اکرم است، و در همه طبقات بخصوص دوره حاضره این نمره افراد بسیار هستند از یهود و نصاری و مخالفین و جوانهای امروزه و لو اسم توحید یا اسلام یا شیعه روی خود گذارند.

[سوره الحجر (15): آیه 97] .... ص : 75

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (97)

و هر آینه بتحقیق ما میدانیم که سینه مبارک شما تنگ شده بواسطه این جسارتها و این کلمات ناشایسته که بشما میگویند وَ لَقَدْ نَعْلَمُ علم الهی به همه چیز تعلق گرفته چون عین ذات است و غیر متناهی است و از باطن و ظاهر گذشته و آینده

ص: 75

خبر دارد و از قلوب بندگان مطلع است أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ ضیق صدر رسول اللَّه به واسطه جهاتیست: ایمان نیاوردن اینها، و مانع شدن از ایمان دیگران، و اذیت و آزاری که بوجود مقدسش، بلکه بکسانی که باو ایمان آورده اند روا دارند، و اهانت هایی که بقرآن مجید میکنند که در آیات شریفه إشاره فرموده و کلمات زشت و جسارتها که بحضرتش میکنند که میفرماید:

بِما یَقُولُونَ خداوند برای تسلیت قلب آن حضرت میفرماید وظیفه شما فقط تبلیغ است.

وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ نور آیه 53.

هر کس قابلیت هدایت داشته هدایت میشود و هر که قابل نباشد مزید بر کفر و شقاوت و ضلالت او میشود.

[سوره الحجر (15): آیه 98] .... ص : 76

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (98)

پس تسبیح کن بواسطه حمد پروردگارت و باش از سجده کنندگان (فسبح) پس از اینکه وظیفه خود را نسبت بامّت انجام دادی و تبلیغ رسالت کردی بپرداز بوظائف شخصی خود:

(1) تسبیح پروردگار و تنزیه و تقدیس او از هر عیب و نقص و احتیاج ذاتا و صفة و فعلا

(گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد)

(2) بحمد ربک تحمید پروردگار مستجمع جمیع صفات کمالّیه و جلالیه و جمالیه.

(3) وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ سجده در شریعت اقسامی دارد: سجده نماز. سجده فراموش شده. سجده سهو. سجده تلاوت. سجده شکر. سجده خضوع و خشوع و تعظیم پروردگار در مقابل مشرکین و بعید نیست که مراد همین آخر باشد که سجده عبودیت است چنانچه میفرماید:

ص: 76

لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ فصلت آیه 37.

[سوره الحجر (15): آیه 99] .... ص : 77

وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ (99)

و عبادت کن پروردگار خود را تا بیاید ترا یقین معروف و مشهور بین مفسرین و علماء اعلام تفسیر کردند یقین را بموت و مرگ یعنی تا نفس آخر باید عبادت کرد و همین معنی را در زیارت وارث گفتند.

و اطعت اللَّه و رسوله حتی اتاک الیقین

و اطلاق یقین بر موت بواسطه اینست که حین الموت پرده برداشته میشود و نتائج اعمال مشهود میگردد و بهمین معنا تفسیر شده آیه شریفه وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ مدّثر آیه 48.

و یک دسته از دراویش و صوفیه یقین را بمعنی شهود گرفتند و گفتند ما بحدّ یقین رسیده ایم دیگر نباید عبادت کنیم و اسم خود را عارف گذاردند، و کلمات خود را بعرفان معرفی کردند، چنانچه در نظر است درویشی میامد در مدرسه چهار باغ سلطانی و قصائدی میخواند مرحوم سید العراقین قدّس سرّه از او پرسید نماز میخوانی؟ گفت: خیر نمیخوانم فرمود: چرا؟ گفت: بحدّ یقین رسیده ام فرمود: مولای شما علی علیه السّلام نماز میخواند؟ گفت: او هم أهل حقیقت بود هم أهل طریقت لکن ممکن است گفته شود که غرض و علّت غایی عبادت وصول بمقام یقین است که اعظم مراتب إیمان است و از برای او سه مرتبه است: علم الیقین عین الیقین حق الیقین و در قرآن بهر سه اشاره فرموده:

کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ تکاثر آیه 5 و 7 وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ الحاقة آیه 51.

إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ واقعه آیه 95.

و گفتند علم الیقین یقینی است که از روی برهان و دلیل و آثار یقین بمطلوب

ص: 77

پیدا کند و عین الیقین از روی حسّ و و جدان درک کند و حق الیقین حقیقت را دست آورد از روی مشاهده قلب مثل أحکام ضروریّه اجتماع نقیضین و ارتفاع آنها که احتیاج بدلیل ندارد و حسّ مدخلیّت ندارد، هذا آخر الکلام و الحمد للَّه و صلی.

اللَّه علی محمّد و آله و یتلوه ان شاء اللَّه سوره مبارکه النحل.

ص: 78

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم

[سورة النحل .... ص : 79

اشاره

و الحمد و الشکر للَّه الکریم الحلیم و الصلاة و السلام علی محمد صاحب الخلق العظیم و علی آله و أهل بیته سادات الجنة النعیم و اللعنة علی أعدائهم من الآن الی الدخول فی العذاب الالیم.

سورة النحل و هی مائة و ثمان و عشرون آیه ..

در برهان از ابن بابویه در فضیلت این سوره مبارکه روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام فرمود:

(من قرء سورة النحل فی کل شهر کفی المغرم فی الدنیا و سبعین نوعا من انواع البلاء أهونه الجنون و الجذام و البرص و کان مسکنه فی جنة عدن و هی وسط الجنان).

و قریب بهمین مفاد از عیاشی از آن حضرت روایت کرده و از خواص القرآن از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و اله و سلم روایت کرده فرموده:

(من قرأ هذه السورة لم یحاسبه اللَّه تعالی بما أنعم علیه و ان مات یومه او لیلته و تلاها کان له من الاجر کالذی مات و احسن الوصیة الحدیث)

و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود

(من کتبها و جعلها فی حائط البستان لم یبق شجرة تحمل الا و سقط حملها و تنثر، و ان جعلها فی منزل قوم بادوا و انصرفوا من أولهم الی آخر هم فی تلک السنة فاتق اللَّه یا فاعله و لا تعمله الا لظالم).

ص: 79

[سوره النحل (16): آیه 1] .... ص : 80

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (1)

آمد امر الهی پس طلب تعجیل او را نکنید خداوند منزّه و مبرّی است از هر عیب و نقصی و بالاتر است از آنچه برای او شریک قرار میدهند.

أَتی أَمْرُ اللَّهِ مستقبل محقق الوقوع حکم ماضی دارد چنانچه علی اکبر علیه السّلام خدمت پدر بزرگوارش عرض کرد (العطش قتلنی) و امر الهی مفسّرین معانی مختلف کردند عذاب الهی قیامت أحکام دین نزول بلاء و در أخبار بظهور حضرت بقیة اللَّه تفسیر فرموده اند.

تحقیق کلام آنکه خداوند در ازل تقدیر امور إلی الأبد فرموده و علمش بتمام آنها تعلّق گرفته و ذات مقدسش منسلخ از زمان و زمانیات است تماما نزد او موجود است چنانچه حکماء گفتند دهر محیط بر زمان است و سرمد محیط بر دهر است و معنای سرمد آنکه ازلی و ابدی است لذا میفرماید: أَتی أَمْرُ اللَّهِ و أمر إلهی همان إیجاد او است و احتیاج بکلمه کن هم ندارد و تعبیر باین کلمه از ضیق عبارت است، زیرا افعال إلهی دو مقدمه بیش ندارد علم بصلاح و ایجاد موجود میشود، و بین حکماء و متکلمین اختلاف است که آیا اراده همان علم بصلاح است، چنانچه حکمت علم بمصالح است و از صفات ذات است و برگشت بعلم است که حکماء گفتند یا إیجاد است و از صفات فعل است، و حق قول حکماء است که متکلمین گفتند و ایجاد بمعنی مصدری تعبیر بمشیئت میشود، چنانچه در خبر است فرمود: خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها چنانچه می گوییم: تمام موجودات امکانی بایجاد حق موجود میشوند و إیجاد بنفسه موجود میشود إیجاد دیگری نمیخواهد و إلّا تسلسل لازم میآید، فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ هر فعلی بموقع خود تحقق پیدا میکند و تفسیر اینکه برای أمر کردند بیان مصداق است و منافی با اطلاق ندارد ظهور حضرت بقیة اللَّه رجعت ائمه اطهار قیام قیامت مثوبات و عقوبات نعم و بلیّات کلّا واقع شد نیست.

ص: 80

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ در تسبیحات أربعه ترتیب مقرر شده تسبیح تحمید تهلیل تکبیر.

(1) تسبیح ذات مقدسش منزّه و مبرّی از هر عیب و نقص و احتیاج است، زیرا محدودیت لازم میآید و ذات مقدسش غیر محدود است ذاتا و صفة و فعلا.

(2) تحمید که مستجمع جمیع کمالات است، زیرا لازمه تسبیح است که اگر فاقد یک کمالی باشد نقص و عیب لازم میآید.

(3) تهلیل است و تهلیل از لوازم تسبیح و تحمید است زیرا دوائیت مستلزم ترکیب است ما به الاشتراک و ما به الامتیاز لازم میآید و ترکیب مستلزم احتیاج است هر جزئی احتیاج بجزء دیگر دارد و مرکب احتیاج بهر دو جزء دارد و احتیاج بمرکب بالکسر دارد.

(4) تکبیر است نه بمعنی آنچه مفسرین گفتند که (اللَّه اکبر من کل شی ء) زیرا کبریایی او ذاتی است موقعی که شی ء در عالم نبود کبریاء بود، بلکه بمعنی آنچه معصوم علیه السّلام فرموده

(اللَّه اکبر من أن یوصف)

زیرا محدود ممکن نیست پی بغیر محدود برد قاآنی بحکماء خطاب میکند:

حکیم نازی بعقل تا کی بفکرت این ره نمیشود طی

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا

و من میگویم که و لو رسد خس بقعر دریا مع ذلک محال است پی بردن بکنه ذات، زیرا قعر دریا هم محدود است و محدود نسبت بغیر محدود طرف نسبت نیست.

[سوره النحل (16): آیه 2] .... ص : 81

یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ (2)

نازل میفرماید خداوند ملائکه را بهمراهی روح از أمر پروردگار بر هر کس که بخواهد از بندگان خود به اینکه انذار کنید بدرستی که شأن چنین است که نیست

ص: 81

الهی و معبود بحقی مگر من پس پرهیز کنید از مخالفت من یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ از برای روح در قرآن مجید اطلاقاتیست بر نفس ناطقه اطلاق شده یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا البراءة آیه 87.

بر جبرئیل علیه السّلام إطلاق شده نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 193.

(بر ما فوق الملائکة جوهر مجرد از ماده و صورت تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ قدر آیه 4 و در این آیه شریفه تفسیراتی کردند لکن بعید نیست که در اینجا مراد عقل کامل باشد که خداوند بانبیاء و اوصیاء عنایت فرموده که درک میکنند ملائکه را و میشناسند و با آنها تماس میگیرند و لذا در اینجا بباء تعبیر فرموده و در سوره قدر بواو (من امره) هر نوع دستوری که معین فرموده و قرآن مجید مشتمل است از احکام و مواعظ و نصائح و قصص.

عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ که لیاقت مقام رسالت داشته باشند و واجد شرائط نبوت و فاقد موانع آن باشند.

أَنْ أَنْذِرُوا انذار کنید امّت خود را و بندگان خدا را و بترسانید که شریک بر خدا قرار ندهند و غیر او را نپرستند که موجب خلود در عذاب الهی میشود (انّه) ضمیرشان است و در مقام تأکید است (لا إِلهَ إِلَّا أَنَا) و گفتیم این کلمه شریفه سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی.

اما المطابقی توحید عبادتیست که معنی الوهیت باشد یعنی پرستش.

و اما التزامی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و نظری، زیرا اگر غیر از او باشد آنهم استحقاق پرستش دارد.

و أمّا اقتضایی لزوم اطاعت و امتثال و فرمان بری در کلیه دستورات و فرامین آن فَاتَّقُونِ بپرهیزید از مخالفت و معصیت و نافرمانی او اللهم اجعلنا من الموحدین المتقین.

ص: 82

[سوره النحل (16): آیه 3] .... ص : 83

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (3)

خلق فرمود آسمانها و زمین را بحق و بجا و بموقع بالاتر است از آنچه برای او شریک قرار میدهند خَلَقَ السَّماواتِ این فضای وسیعی که منتهای او را احدی جز ذات اقدس حق نمیداند و بهیچ وسیله نتوانستند پی بمنتهای او برند و در این فضاء کرات بسیاری خلق فرموده و این فضاء وسیع را ده قسمت کرده یک قسمت کرات سفلیه است مثل کره خاک و آب و هوا و نار و هفت قسمت آن سماوات سبع است و قسمت نهم کرسی است که محیط بتمام این هشت قسمت است، چنانچه میفرماید:

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بقره آیة الکرسی، و قسمت دهم عرش است که محیط بکرسی است و الأرض که عالم سفلی نام نهاده اند و تمام اینها از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا و بموقع است که معنای (بالحق) است، چه عقول بشر پی بحکم و مصالح او ببرد یا نبرد و تمام این عوالم عالم اجسام و ناسوت است.

و اما عالم مجردات چه مجرد از ماده باشد دون الصورة که عالم مثال نامند، یا مجرد از ماده و صورت باشد ذاتا دون فعلا که عالم نفوسش گویند، یا مجرد از ماده و صورت ذاتا و فعلا که عالم عقول نامند و فوق تمام اینها عالم لاهوت و عالم جبروتست همچه خدایی با این قدرت و علم (تعالی) بالاتر است از عَمَّا یُشْرِکُونَ در مقابل او یک قطعه سنگ یا فلز یا گاو یا گوساله یا خورشید و ماه و امثال اینها را بپرستند و شریک او قرار دهند.

[سوره النحل (16): آیه 4] .... ص : 83

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (4)

خلق فرمود انسان را از نطفه پس گردید او صاحب طرفیت آشکارا خَلَقَ الْإِنْسانَ یکی از آیات بزرگ الهی خلقت انسانیست که از أمیر المؤمنین مرویست فرمود:

أ تزعم أنّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الأکبر

که گفتند انسان عالم صغیر است، که آنچه خداوند در عالم کبیر خلق فرموده نمونه او را در انسان قرار داده، بلکه مظهر صفات ربوبی است هر چه کاملتر شود مظهریتش تام تر میگردد تا برسد بجایی که مظهر تام اتم جمیع صفات ربوبی گردد، مثل خاندان محمّد و آل محمّد

ص: 83

صلّی اللَّه علیه و اله، و لذا انسان را تعبیر باعجوبة الکون کردند و حکماء الهی اعضاء و اجزاء خارجی و داخلی بدن انسان را تطبیق بر جمیع عوامل جسمانی از عرش تا فرش و جمیع کرات علوی و سفلی کردند و روح انسان را تطبیق بر عوالم روحانی از عقول و نفوس نفس اماره و لوامه و مطمئنه و روح نباتی و حیوانی و ملکی و روح ایمانی وا عجب از همه اینها اینکه انسان کارش در تعالی و تنزّل بجایی میرسد که از ملک پرّان شود و از سگ پستتر گردد با اینکه بدو خلقت او یک آب متعفّن نجس بوده و آخر او یک مردار گندیده که گفتند

اوّله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل العذرة

لذا میفرماید:

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آن تحولاتی دارد علقه مضغه کسوه لحم و عظم تا آنجا که بفرماید:

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 14.

فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ این جمله را دو نحوه تفسیر کرده اند یکی آنکه انسان در این دنیا رو بترقی و تعالیست علما و عملا و رو برشد است عقلا و بدنا تا بحدی که قدرت دارد دفع مزاحمات و منافیات از خود و بستگان خود کند و رد مخالفین دین خود نماید علنا و آشکارا بقوای علمی و بدنی و طرفداری از حق و حقیقت کند و اینست معنی خصیم، دیگر آنکه مراد این باشد که مکابره و مجادله و معارضه میکند با حق و حقیقت و با انبیاء و اولیاء و علماء و صلحاء و مؤمنین، و لکن تفسیر اول اظهر است، چنانچه از تفسیر علی بن ابراهیم که گفتند، بطون اخبار است که تفسیر کرده خصیم را

متکلما بلیغا

بلکه مناسبت با آیات قبل و بعد دارد

[سوره النحل (16): آیه 5] .... ص : 84

وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (5)

و انعام گاو و گوسفند و شتر خلق فرمود برای شما در این انعام استفاده و منفعت هایی هست و از اینها میخورید (و الانعام) اینها را انعام گفتند جمع نعم است بمعنی نرمی چون اینها در مشی و راه رفتن بنرمی راه میروند بخلاف حافر،

ص: 84

مثل خر و قاطر و اسب که حفر میکنند و بسختی راه میروند خَلَقَها لَکُمْ بلکه کل ما فی الارض خلق شده برای انسان میفرماید:

خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فِیها دِفْ ءٌ دف ء را تفسیر کردند بنتائج و به اینکه شما را حفظ میکند و منافع از جمیع آنها انتقاع می برید از شیر آنها روغن سر شیر کره ماست پنیر کشک قارا از پوست آنها از پشم آنها از گوشت آنها از دنبه آنها از استخوان آنها از روده آنها حتی از فضله آنها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ که بسیاری از مأکولات لحوم این انعام است که انسان دائما احتیاج دارد اگر یک روز کشتار نشود چه اندازه در زحمت میافتند، و از عجائب قدرت آنکه گوسفند در موقع زایش یا یک بچه میآورد یا دو و سگ هفت بچه میزاید، اگر یک روز آن قدر گوسفند که ذبح میشود سگ بکشند دیگر یک سگ روی زمین باقی نمیماند.

[سوره النحل (16): آیه 6] .... ص : 85

وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ (6)

و از برای شما در این انعام لذّت و کیفیست موقعی که آنها را بچراگاه میبرید و موقعی که آنها را بجای گاه بر میگردانید وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ از برای جمال اطلاقاتیست شتر را جمل گویند و شتر دار و ساربان را جمّال نامند جمیل خوش سیماء و زیبا و خداوند را جمیل نامند چون افعالش تمام حسن و درست و بجا و بموقع است و صفات جمال خالق رازق محی و ممیت غافر عطوف رءوف و غیر اینها از صفات فعل چنانچه صفات ذات را صفات کمال گویند و صفات سلبیه را صفات جلال نامند و در اینجا مراد منظره آنها موجب التذاذ است بالأخصّ بر مالک حِینَ تُرِیحُونَ حرکت دادن آنها است در اوّل روز برای چراگاه صحرا و بیابان که مرتع نامند وَ حِینَ تَسْرَحُونَ برگردانیدن آنها از مرتع بجای گاه آنها.

[سوره النحل (16): آیه 7] .... ص : 85

وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (7)

ص: 85

و حمل میکند بارهای سنگین شما را از این شهر بشهر دیگری که نبودید شما بتوانید حمل کنید مگر بسختی نفوس خود وَ تَحْمِلُ مراد شتر است که ناقه میگویند:

اثقالکم که گفتند شتر شصت من بار میبرد که سایر حیوانات مثل اسب و قاطر و حمار نمیتوانند که سیصد و شصت کیلو است و قبل از گاری و ماشین و طیاره منحصر بود مال التجارة بحمل بر شتر بلی در دریا با کشتی میبردند الی بلد بقرینه الی در تقدیر من بلد هست یعنی من بلد الی بلد لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ انسان هر چه قدرت داشته باشد مثل حمال ده من بار نمیتواند یک فرسخ ببرد و مثل حمار و استر و یابو بزحمت زیادی می برند که هر چند فرسخی باید استراحت کنند یا تبدیل شوند چنانچه در اسبهای گاری بر سه فرسخی مال بند داشتند که مفاد إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ است که بسیار مشقت داشت.

إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ خداوندی که شما را تربیت کرد از نطفه چه مراحلی و منازلی طی کردید تا بحد کمال رسیدید و معاش زندگانی شما را تأمین فرمود و وسائل استفادات شما را در دسترس شما قرار داد تماما از روی رأفت و مهربانی و ترحم و تفضل بوده طلبی از او نداشتید و استحقاقی در شما نبود، چنانچه فردای قیامت هم آنچه از مثوبات و درجات عالیه عنایت فرماید از روی تفضل است بلی قابلیت محل شرط است و در آخرت فقط ایمانست که قابلیت دارد ولی در دنیا حیات است که هر ذی روحی ما دام الحیوة قابلیت دارد مگر آنکه بواسطه کفر و فسق مستحق بلا باشد، چنانچه در آخرت مستحق عذاب میشود.

[سوره النحل (16): آیه 8] .... ص : 86

وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8)

و خلق فرمود برای شما اسب ها و قاطر و الاغ ها را برای اینکه بر آنها سوار شوید و اسباب زینت و افتخار شما باشد و خلق میکند آنچه را که شما نمیدانید و الخیل عطف است بما سبق و اسب های عربی، چنانچه بقیمت های زیادی با قباله که داشتند فروش میرفت و برای جهاد با دشمن و کفار چه اندازه مدخلیت

ص: 86

داشت حتی حضرت رسالت ذو الجناح و براق و یعفور داشت و گفتند هر مرکبی که حضرتش سوار میشد بهمان سن و قوه باقی بود و البغال که بسیار محکم است در سواری و الحمیر که اینها مرکب سواریست و بارکشی و سابقا چهار وادارها و چاووش ها بسا متجاوز از هزار داشتند و کرایه میدادند برای مسافرت مکه و اعتاب مقدسه و سایر مسافرتها و زینة و موجب عزت و شرافت صاحب خود بودند و سابقا هم هر خانه طویله داشت و چند مرکب داشتند مخصوصا اعیان و اشراف.

وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ یکی از معجزات بزرگ قرآن امروزه همین جمله است که مثل ماشین باقسام مختلفه و ریل و هواپیما خلق فرمود که چه اندازه مسافر و بار می برد و دلیل بر اینکه مفاد آیه اینست گه در آیات سابقه بلفظ ماضی بیان فرموده و در این جمله بلفظ مضارع نه آنچه مفسرین گفتند از انواع حیوانات و نباتات و جمادات زیرا اولا آنها را میدانستند، و ثانیا خلق فرموده بود.

[سوره النحل (16): آیه 9] .... ص : 87

وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (9)

و بر خداوند بمقتضای حکمت و عدلش لازم است بیان راهنمایی و از این راه اعوجاج هست و اگر خداوند بخواهد هر آینه هدایت میفرماید شما را بالتمام وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ نظر به اینکه اصل خلقت بشر برای عبادت و تحصیل کمال و نیل بسعادت و فیوضات الهیست.

ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 5.

و البته عبادت و نیل بسعادت و تحصیل کمال موقوف بر دانستن این راه است لذا خداوند عقل را عنایت فرموده ممیّز حسن و قبح و خیر و شر و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت باشد و انبیاء و کتب و احکام و دستورات فرستاد و اینست مراد قصد سبیل یعنی بیان و موعظه و ارشاد نماید که بنده گان قصد آن راه کنند و نائل شوند.

ص: 87

وَ مِنْها جائِرٌ یعنی بعضی راه هایی هست که مانع از راه سعادت است که تعبیر بسبل شیطانی می کنند بر خلاف صراط مستقیم وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ به اینکه جلوگیری کند از سبل شیطانی و مردم را خواهی نخواهی در صراط مستقیم سیر دهد لکن این بر خلاف حکمت است، زیرا باید باختیار سیر کرد تا بسعادت نائل شد.

و این دو مقدمه لازم دارد یکی دانستن راه و دیگری سیر در آن که تعبیر ببال علم و بال عمل می کنند بدون بال یا بیک بال پرواز نمیتوان کرد، لذا در خبر است گه افراد انسان چهار دسته هستند عالم عامل جاهل تارک عالم تارک جاهل عامل سه دسته اخیر اهل نار و دسته اول اهل نجات و اسباب این دو بال را خداوند در دسترس بندگان قرار داده تشریعا و تکوینا و در تحت اختیار آنها گذارده.

اما علم در قلوب علماء دین و کلید آن سؤال است باید رفت و پرسید، و فهمید.

و اما عمل قوای انسانی که بتواند انجام تکلیف کند، خلاصه مطلب دو قسم هدایت داریم: ارائه طریق نسبت بجمیع افراد علی السواء است و ایصال به مطلوب خاصه کسانی که سیر در این طریق کنند و هدایت در این آیه ثانیست.

[سوره النحل (16): آیه 10] .... ص : 88

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ (10)

خداوند آن خدائیست که نازل فرمود از طرف آسمان آب بلکه یک قسمت آن را می آشامید و یک قسمت آن اشجاریست که حیوانات خود را می چرانید هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ نظر به اینکه یک ربع کره زمین از کره آب خارج است و مرتفع از آب مشروب نمی شود و این ربع مسکون احتیاج شدید بآب دارد خداوند بقدرت کامله خود بتوسط اشعه شمس از کره ماه بخار متصاعد می شود و در فضاء بالا متراکم می شود و تشکیل ابر میدهد و بتوسط تموج هوا تشکیل باد میدهد و ابرها

ص: 88

را حرکت میدهد بالای این ربع مسکون و هوایی که در ابرها محبوس شده میخواهد خارج شود تشکیل رعد و برق می دهد و آبهای آن نازل می شود در هر نقطه که مأموریت دارد میبارد.

مِنْهُ شَرابٌ من تبعیضیه است یعنی یک قسمت از این آب باران برای شرب انسان بلکه جمیع حیوانات از انعام و طیور و وحوش محفوظ می ماند و در اعماق زمین تشکیل چاهها و چشمه ها می دهد و بر سطح زمین تشکیل رودخانه ها و نهرها میدهد بلکه نوع مأکولات هم احتیاج بضمیمه آب دارد مثل مطبوخات و خبوز و غیرها، وَ مِنْهُ شَجَرٌ و یک قسمت از این آب در اصول اشجار و ریشه های نباتات فرو میرود و آنها بقوه جاذبه خود آن را جذب می کنند و باعث رشد و نمو آنها می شود (فیه) یعنی در شجر و نبات (تسیمون) مأکولات حیوانات میشود و انعام خود را می چرانید بعلاوه فوائد دیگر که بر باران مترتب میشود ساختمانها تلطیف هوا دفع امراض ازاله میکربات و غیر اینها جل الخالق.

[سوره النحل (16): آیه 11] .... ص : 89

یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (11)

میرویاند از برای شما بآن آب نازل شده کشت را و درخت زیتون و نخل خرما و انگور و از تمام میوه ها و در این تفضلات هر آینه آیه است برای قومی که اهل فکر باشند و تفکر کنند یُنْبِتُ لَکُمْ انبات حبوبات و خضرویات و دواجات و قطن و کتان جهت البسه و امثال اینها (به) بتوسط باران که نازل میفرماید الزرع که اطلاق زرع بتمام اینها میشود و الزیتون که چه اندازه مورد استفاده است از بسرش تا روغنش و در طرف شامات بسیار فراوانست کنار نهرها و باغات و النخیل در گرمسیرها نخلستانها و عمده معاش آنها از همین نخل است حتی از چوب و برگ آن چه رسد ببسر و رطب و تمر حتی از هسته آن و الاعناب درخت انگور از

ص: 89

برگش و غوره و انگور و سرکه و شیره آن اینها بیان مصادیق است سپس بطور کلی میفرماید: (وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ) اقسام میوه ها از مرکبات نارنج لیمو پرتقال لیمونات و فواکه گلابی هولو زردآلو آلوچه گوجه آلو انار انجیل سیب سبزی و غیر اینها و سایر ماکولات هندوانه خربوزه کدو چغندر زردک و بسیار دیگر.

(إِنَّ فِی ذلِکَ) در این قدرت نمایی حق که چه فوائد بزرگ از نزول باران برای بشر مقرر فرموده: (لآیة) نشانه و دلیل است بر وجود حضرت حق و علم و قدرت و سایر صفات ربوبی لکن استفاده از آیات مختص است.

لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ فکر ترتیب مقدمات صغری و کبری است برای اخذ نتیجه و از آثار پی بمؤثر بردن است (الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المراد) و جمیع ممکنات دلیل و آیه است بر وجود واجب (الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون لیس) و جمیع ما سوی اللَّه حادث و مسبوق بعدم است.

(و الحادث محتاج الی المحدث) (و الممکن محتاج الی الواجب) (و المخلوق الی الخالق) (و المعلول الی العلة).

[سوره النحل (16): آیه 12] .... ص : 90

وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (12)

و مسخر فرمود برای شما شب و روز و شمس و قمر را و تمام ستاره ها مسخر هستند بامر الهی محققا در این تسخیرات هر آینه آیاتیست از برای قومی که عقل و شعور دارند و تعقل میکنند وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ در آیات بسیار تذکر این دو نعمت عظمی را داد. شب را برای استراحت و روز را برای تحصیل امر معاش وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ مفسرین بر طبق عقیده حکماء قدیم که تشکیل شب و روز را منوط بحرکت شمس دور کره زمین میدانستند چنین تفسیر کرده اند که تسخیر شب و روز بالعنایة و المجاز است، و بالحقیقة تسخیر شمس است تحت الارض و فوق الارض و این تفسیر خلاف ظاهر آیه بلکه صریح آنست، زیرا عطف دلیل بر مغایرت است، و از همین

ص: 90

جمله میتوان استفاده عقیده امروزی را کرد که تشکیل شب و روز مستند بحرکت کره زمین است است دور خود بحرکت وضعی، چنانچه تشکیل ماه و سال مربوط بحرکت زمین است دور کره شمس در یک سال بحرکت انتقالی، و همین جمله یکی از معجزات قرآنیست که در زمان نزول خبر میدهد و امروز کشف میشود، چنانچه ماههای قمری هم بواسطه حرکت قمر است دور کره شمس در هر یک ماهی تقریبا.

وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ یکی از نکات این جمله اینست که تسخیر شب و روز و شمس و قمر را مقدر فرمود: بکلمه لکم که برای شما تسخیر فرموده ولی سایر نجوم را مسخر امر خود فرموده: که هر کدام این کرات جویه سکنه دارند و فوائدی و در تحت اراده او هستند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در این جمله تعبیر بجمع فرمود و در آیه قبل تعبیر بمفرد چون آیات قبل راجع بکره زمین و فوائد و نتائج برای بشر است، و اما این آیه راجع بجمیع کرات علویه است که بسا کراتی که چندین برابر کره زمین است و در هر یک چندین هزار برابر فوائد زمین فوائد دارد که لا یعلمها الا اللَّه لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ از برای عقل دو اطلاق هست یکی مقابل جنون که از شرائط اصل تکلیف است و جزو شرائط عامه است، و دیگر عقل مقابل حمق که اکثر ناس احمق هستند، زیرا قبیح را بر حسن ترجیح میدهند شر را بر خیر شقاوت را بر سعادت دنیا را بر آخرت معصیت را بر عبادت ضرر را بر نفع، و مراد از این آیه این معنای دوم است، و نیز دو قسم عقل داریم عقل نظری و عقل عملی عقل نظری فهم و شعور و ادراک و تذکر است، و عقل عملی بر طبق عقل نظری عمل کردن است، چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمود:

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان.

[سوره النحل (16): آیه 13] .... ص : 91

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (13)

و آنچه واگذارد از برای شما در زمین برنگهای مختلف بدرستی که در این هر آینه آیه است برای قومی که یاد آور باشند وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ ذرء گذاردن چیزیست در محلی مثل وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ الایة اعراف آیه 178

ص: 91

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ عموم دارد شامل ملابس و مطاعم و مناکح و معادن از حیوانات و نباتات و جمادات چه در سطح زمین و چه در تخوم آن میشود آنچه انسان احتیاج بآن در زندگانی دنیا دارد فی الارض و لو در قعر دریا باشد یا در جوّ هوا مثل طیور هوایی و ماهی دریایی و غیر اینها مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ بلکه آثاره و فوائده و ثمراته هم در مطاعم و هم در ملابس و هم در معادن اختلاف الوان هست، بلکه در مناکح سیاه و سفید و سبزه و سرخ هست و هم در حیوانات و طیور و ماهیان دریایی اختلاف رنگ و شکل دارند جل الخالق.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً و دلیلا و برهانا از برای وجود خالق آنها و علم و قدرت او و سایر صفات او اما لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ نه کسانی که غفلت گوش و چشم و قلب آنها را گرفته و تمام اینها را مستند بطبیعة میدانند.

لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 78.

ادراک نمیکنند فقط کسانی که بیاد خدا باشند با قلب روشن و عقل کامل و فهم عمیق در هر یک از این آثار قدرة حق نظر کنند معرفت آنها بیشتر و عقیده آنها محکمتر میگردد و مراد ذکر قلبیست که توجه کنند، و اما ذکر لسانی بدون توجه چندان تأثیری ندارد.

[سوره النحل (16): آیه 14] .... ص : 92

وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (14)

و خداوند آن خدائیست که مسخر فرمود دریا را برای اینکه تناول نمائید گوشت بسیار لطیف و خوش طعم و استخراج کنید و بیرون آورید زینتهایی که خود را متلبس و زینت کنید بآنها و میبینی کشتیهایی که در سواحل باشد و در دریا و برای اینکه استفاده کنید از فضل الهی و باشد که شما شکر گذار باشید.

وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ تسخیر بحر باینست که انسان بتواند از هر نقطه زمین

ص: 92

بنقطه دیگر که بین این نقاط دریا فاصله شده سیر کند و بتواند از دریا چیزهایی که در آن خلق شده استخراج کند که از جمله آنها مأکولات است لِتَأْکُلُوا مِنْهُ برای اینکه طعام خود قرار دهید.

لحما طریا اقسام ماهیان که صید می کنند که با طراوت و خوش طعم و لذیذ باشند و شرط حلیت سمک آنست که زنده از آب خارج کنید وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً مرواریدتر که در جوف صدف خداوند خلق فرموده و سایر چیزهایی که از ته دریا استخراج می شود.

تَلْبَسُونَها یعنی خود را بآنها زینت می کنید مخصوصا برای نساء و معنای تلبس اینست که در گردن بیندازند یا در دست کنند یا گوشوار نمایند.

وَ تَرَی الْفُلْکَ خطاب بانسان است که شامل جمیع افراد باشد نه خصوص نبیّ اکرم و فلک کشتی است مواخر فیه مواخر بر وزن فواعل است میم فاء الفعل است نه بر وزن مطالب که میم خارج باشد مثل تفاعل و بمعنی بندرات که کنار دریاهاست که بتوان از روی خاک در کشتی داخل شوند و روی آب حرکت کنند و از مرکزی بمرکز دیگر سیر کنند.

وَ لِتَبْتَغُوا ابتغاء تحصیل منافع است که از محلی بمحل دیگر انتقال دهند و أمر معاش خود را تأمین کنند من فضله که تمام نعم الهیه از راه تفضل است بنده استحقاق هیچ ندارد تمام فضل و کرم الهی است.

و لعلکم گفتیم لعل نسبت بخدا تردید نیست. بلکه بمعنی باید است یعنی باید تشکرون چون شکر نعمت بحکم عقل واجب است و البته شکر منعم توقف بر معرفت او دارد.

[سوره النحل (16): آیه 15] .... ص : 93

وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (15)

و انداخت در زمین کوه هایی از جهت اینکه زمین اگر این کوه ها نبود متزلزل میشد و موجب هلاکت شما میگردید و نیز نهرهایی در زمین قرار داد و راه هایی باشد

ص: 93

که شما هدایت شوید.

توضیح کلام اینکه کره زمین مثل یک کشتی است روی کره آب سه ربع کره زمین را آب گرفته و کره زمین و آب در جوّ هوا است و البتّه تموّجات آب و وزیدن بادها در هوا موجب تکان دادن کره زمین میشود و باعث این میشود که اهلش هلاک شوند یا در آب غرق شوند یا از هم پاشیده شود یا در زمین خسف شوند یا در هوا سقوط کنند خداوند بقدرة کامله خود این کوه ها را در اطراف زمین فرو برده، چه در این قسمت خارج از آب که ربع مسکون است: و چه در قسمت داخل در آب سه ربع دیگر بمنزل لنگرهای کشتی که از تموّجات آبها و وزیدن بادها زمین را نگاه دارند لذا میفرماید:

وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ رواسی جمع راسیه بمعنی جبل و کوه است و القاء انداختن است بمعنی نصب و جعل است و فرمود فی الارض که ریشه آن در زمین فرو رفته و باندازیی که در خارج ظاهر است در داخل زمین است و نفرمود علی الارض أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ ماد بمعنی حرکت و تکان است و معنی اینست که اگر القاء رواسی نکرده بود زمین متحرک میشد و تکان میخورد و برای حفظ آن القاء رواسی شد، پس معنی این میشود که ارض که تمید بکم است القاء رواسی شد، لذا مفسرین گفتند مفاد آن لا تمید بکم است و أنهارا و نهرها در زمین قرار دادیم که بساتین و مزارع را آب دهید و استفاده در مراکز و مساکن خود کنید و در موقع سیل از خطر سیل شما و مساکن شما محفوظ باشد و سیلاب از رودخانه ها و انهار خارج شود و سبلا جمع سبیل است بمعنی طریق است که از جایی بجایی بخواهید بروید از این طرق بتوانید مساکن و خانه ها مانع از سیر شما نباشد.

لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ یا مراد هدایت بوصول بمقاصد شما باشد که هر نقطه که بخواهید سیر کنید از این طرق بتوانید، یا مراد هدایت بدین مقدّس است که اگر بخواهید تشرف بخدمت رسول و امام و علماء پیدا کنید یا بحج و زیارت موفق شوید، یا بمساجد و مراکز عبادت بروید بوسیله این سبل و طرق نائل شوید، یا

ص: 94

مراد هدایت است که از این آثار پی بوجود حضرت حق و معرفت باو برید.

و بالجمله بهر چه بنگری خدا میبینی، چنانچه از امیر المؤمنین است که فرمود:

ما رأیت شیئا الا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه

موجد و خالق او خدا است مفنی و مزیل او خدا است حافظ و نگهبان او خدا است با او خدا است.

[سوره النحل (16): آیه 16] .... ص : 95

وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (16)

در این آیه اختلاف بسیار است، بعضی گفتند علامات عطف بجمله قبل است وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ جمله مستقله است، بعضی گفتند علامات جاده ها و سبل است، و نجم جنس ستاره ها، بعضی گفتند علامات جبال است در روز و نجم ستاره ها در شب راه نما هستند، لکن در بعض اخبار علامات را بائمه تفسیر کرده اند و نجم را بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و اله، و در بعض اخبار میفرماید مائیم علامات و نجوم که بما هدایت میشوند.

[سوره النحل (16): آیه 17] .... ص : 95

أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (17)

آیا پس کسی که خلق میکند مثل کسی که خلق نمیکند آیا پس متذکر نمیشوید.

پس از اینکه خداوند در آیات قبل بیان یک قسمت از آنچه خلق فرموده از آسمانها و زمین و انسان و انعام و سایر حیوانات و نزول باران و انبات اشجار و زروع و تسخیر شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان و تسخیر دریاها و حیوانات دریایی و جواهرات ته دریاها و آنچه زرع و غرس میکنید و نصب کوه ها و احداث نهرها و سبل تفریع میفرماید. أَ فَمَنْ یَخْلُقُ خداوندی که این همه مخلوقات دارد و تمام آنها را موافق حکمت و مصلحت خلق فرموده کَمَنْ لا یَخْلُقُ مثل خدایان مشرکین است بت و گوساله و گاو و آتش و شمس و قمر و شجر و أمثال اینها که قدرت بر خلقت یک مورچه ندارند، بلکه شعور و إدراک هم ندارند و خود هم مخلوق خالق و مصنوع صانع هستند هرگز مثل هم نیستند، آیا با این بیانات روشن و ادله واضحه

ص: 95

و براهین قاطعه باز هم متذکر نمیشوید أَ فَلا تَذَکَّرُونَ کسی که فرق میان حق و باطل و نور و ظلمت و خیر و شرّ و حسن و قبح و نفع و ضرر نگذارد و با این همه آثار از خواب غفلت بیدار نشود و بچشم قلب مشاهده نکند و بگوش قلب نشنود و دست از باطل خود بر ندارد و رو بحقّ نرود البتّه بسیار مورد تعجّب است.

[سوره النحل (16): آیه 18] .... ص : 96

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (18)

و اگر شماره کنید نعمت خدا را احصاء نمیتوانید کنید محققا خداوند هم آمرزنده گناهانست و هم رحم کننده بنده گانست اگر کوچکترین نعمتهای الهی را تصور کنید میلیونها نعمت در او مندرج است، مثلا یک قرص نان در سفره انسان تناول کند تصوّر کنید که این گندم از زمان حضرت آدم چه اندازه رجال پشت یکدیگر و چه اندازه گندم در قفای یکدیگر کشت شده چه قدر باران باریده آفتاب تابیده تا این دانه گندم بوجود آمده و چه مقدار سیر کرده و تصرفات در او شده تا درب دکان خبازی قرار گرفته و چه اندازه دست ها ثمن آن گشته تا بدست شما رسیده و بخبّاز داده و نان گرفته و پس از تحصیلش چه اندازه وسائل فراهم فرموده از دست و زبان و دهن و دندان و حلق و امعاء و سایر اجزاء داخل بدن و چه اندازه قوی در بدن قرار داده جاذبه، هاضمه، ماسکه و این یک قرص نان چند قسمت شده و بتمام اعضاء بدن سهمی رسیده از ناخن تا فرق سر خون شده لحم استخوان صفری بلغم سوداء تا فضولاتش با چه وسائلی دفع شده جلّ الخالق چه رسد بسائر نعم ظاهریه و باطنیّه سماویه و ارضیّه دینیّه و دنیویه جسمانیه و روحانیه اخلاقیه و افعالیه قلبیه و نفسیه و غیر اینها لذا میفرماید: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ آمرزنده گناهان و ستاریت آنها (رحیم) رحمت دنیوی و اخروی رحمتی که وسعت کل شی ء.

ص: 96

[سوره النحل (16): آیه 19] .... ص : 97

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (19)

و خداوند میداند آنچه مستور و مخفی میکنید و آنچه ظاهر و هویدا و علنا بجا میآورید از باطن و ظاهر شما خبر دارد، تفسیر این آیه واضح است و مکرر بیان شده، لکن جمیع طبقات کفّار و ارباب ضلالت معتقد این جمله نیستند حتی حکماء بزرگ که در منظومه بیست و پنج قول در باب علم باری نقل میکند.

و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلولاته.

تا آخر کلام و یهود و نصاری و مجوس که معتقد بتجسم هستند و علم را از عوارض ذات میدانند و بسیار اهل سنت که صفات را زائد بر ذات قائلند، یا صور مرتسمه میگویند، یا قائل بتجسّم هستند باین عموم معتقد نیستند، حتی میان طبقات شیعه هم بسیاری مخالف هستند، و بالجمله مذهب حق اخذا از ائمه طاهرین و دلیل عقلی و نقلی اینکه صفات عین ذات است و غیر متناهیست و محدود نیست.

توضیح کلام گفتند الممکن زوج ترکیبی مرکب از ماهیت و وجود است، مثلا انسان را تصور میکنیم با جمیع خصوصیاتش و می گوییم مفهوم انسان و این مفهوم را ماهیت میگویند: محدود بحدود و الماهیة لیست الاهی سپس حکم میکنیم بوجود یا عدم او می گوییم الانسان موجود و العنقاء معدوم و این حکم در عالم تصور است که گفتند:

ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتحدا هویة.

و در مقام خود گفته ایم اصل وجود است نه ماهیت خلافا للقائلین باصالة الماهیة ان الوجود عندنا اصیل و قول من خالفنا علیل لکن ذات اقدس ربوبی صرف الوجود است یعنی در ذهن در نمی آید از امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود:

کلما میزتموه باوهامکم فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم.

و لکن واجب الوجود صرف وجود است غیر محدود بحدی شدة و مدة و عدة و صرف وجود در ذهن نمیآید، زیرا هر مفهوم متصوری باید سلب وجود خارجی از او کرد

ص: 97

و وجود ذهنی باو داد تا متصور شود و صرف وجود را اگر سلب وجود از او کنی عدم صرف است و هیچ مفهومی بوجود خارجی ممکن نیست در ذهن در آید، و لذا صفات الهی امور انتزاعیست از نفس وجود، زیرا مراتب وجود است، لذا امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود:

و کمال توحیده نفی الصفات عنه

الخطبة پس حدی از برای صفات نیست لذا میفرماید: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ بل وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12.

[سوره النحل (16): آیه 20] .... ص : 98

وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (20)

و کسانی را که مشرکین میخوانند از غیر خدا از بتها و معبودات آنها قدرت ندارند خلق کنند چیزی را و حال آنکه خود آنها مخلوق شده اند.

مسئله خلقت از خصائص پروردگار است و احدی شرکت در آن ندارد لکن بسیاری از طبقات در این موضوع در ضلالت افتادند طبیعیها هستند بطبیعت میدانند حتی گفتند وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23 حکماء قائل بعقول طولیه و عرضیه شدند و از خدا فقط عقل اول صادر شده بقاعده الواحد لا یصدر عنه الّا الواحد و لا یصدر الواحد الا عن الواحد بتوهم اینکه علت و معلول تصور کردند و غافل از اینکه قاعده در علة موجبه تمام است.

لکن در فاعل مختار که انشاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل و فعل و ترک مساویست که معنای قدرت است، و بسیار هستند بشمس یا ملائکه یا کرات علویه میدانند، مجوس قائل بیزدان و اهرمن شدند خالق خیرات و شرور، و نصاری قائل بتثلیث، و یهود قائل شدند که خداوند در شش روز آسمانها و زمین را خلق کرد از یکشنبه تا جمعه و شنبه تعطیل کرد و کنار رفت و خلقت اشیاء مستند بهمین آسمان و زمین مثل ساعتی که کوک کند و کنار رود و ساعت بکار افتد و لکن تمام اینها از عالم عقول و مجردات تا مادة المواد اجسام مخلوق باری هستند و قدرت بر ایجاد ذره

ص: 98

ندارند، لذا میفرماید:

و الذین مفعول یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ است و شامل تمام مذکورات میشود چه رسد بجمادات که حس و حرکت ندارند مثل اصنام مشرکین لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً بل لا یقدرون علی ذلک و کلمه شیئا نکره در سیاق نفی افاده عموم میکند کلما یصدق علیه شی ء فقط افعال اختیاریه عباد آنهم قوه و قدرت و اختیار آنها در تحت مشیّت او است وَ هُمْ یُخْلَقُونَ آنهم چه مخلوقی که بفرماید:

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 197.

[سوره النحل (16): آیه 21] .... ص : 99

أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (21)

مردگانی هستند غیر از زندگان و هیچ گونه شعور و ادراک ندارند (اموات) از برای موت درجاتیست مقابل حیات حیات جمادی نباتی حیوانی انسانی ایمانی ذاتی حیات ذاتی مختص بخداوند است عین ذات است و منتزع از علم و قدرت است حیات ایمانی اختصاص دارد باهل ایمان که قابلیت هدایت داشته باشند.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا یس آیه 70 و تمام ارباب ضلال موتی هستند و حیات انسانی بر انسان عاقل رشید و دیوانه و سفیه فاقد آنست حیات حیوانی حس و حرکت بالاختیار نباتی رشد و خرمی جمادی مثل جبال که بسا تولید معادن و اخراج آب میکند و این اصنام مشرکین فاقد جمیع مراتب آن هستند غیر احیاء منشأ هیچ گونه اثری نیستند زیرا معنی جامع حیات در جمیع مراتب منشأیت آثار است، و چیزی که منشأ هیچ اثری نیست فاقد جمیع مراتب حیات است وَ ما یَشْعُرُونَ.

از برای این ماده اطلاقاتیست (1) ابیاتی که تنظیم میکنند با مراعات قوافی در قرآن مجید میفرماید: وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ یس آیه 69 و نیز

ص: 99

میفرماید: وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ شعراء آیه 224 (2) شعائر اسلام و دین میفرماید: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ بقره آیه 153 (3) شعور و ادراک مثل مقام و معنای جامع اینها اینست که یک امور مهمه غامضه را واضح و روشن میکنند و نشان میدهند شعراء باشعار زیبای خود مطالب بزرگی که در نظر دارند اظهار میکنند شعائر دینی علامات و نشانه ایمان است که ایمان است که ایمان امر قلبی باطنی است و علامات و نشانه های آن عمل باعمال و ارکان او است شعور قوه مدرکه است که مطالب غامضه را درک میکند و میفهمد و البته کسانی که مرده هستند و حیات ایمانی بلکه انسانی ندارند و مثل حیوانات فقط حیات حیوانی دارند که میفرماید: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178 زیرا انعام هم یک درجه و شعور و ادراکاتی دارند.

(تنبیه)این عدم شعور اینها نه از جهت اینست که قوه مستشعره نداشته باشند تا مانع از تکلیف باشند بلکه از جهت پرده غفلت است که روی قلب کشیده شده و منشأ آن عناد و عصبیت و کبر است.

أَیَّانَ یُبْعَثُونَ چه زمانی مبعوث میشوند؟ (اشکال) بعض مفسرین بمقتضای ظاهر آیات قبل جمله أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ را راجع باصنام دانسته، پس این جمله أَیَّانَ یُبْعَثُونَ که متعلق بهم لا یشعرون است هم مراد اصنام است و اینها که مبعوث نمیشوند بلکه عبده آنها مبعوث میشوند که مشرکین باشند؟ (جواب) اولا آلهه مشرکین منحصر باصنام نبود بسیاری عبده ملائکه و عیسی و انبیاء و فرعون و نمرود و شداد و جن از ذوی العقول بودند و اینها هم نمیدانند چه موقع مبعوث میشوند.

(و ثانیا) بنص قرآن اصنام و سایر آلهه هم مبعوث میشوند إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ

ص: 100

دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ

الی قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ انبیاء آیه 98 الی 101 در روایت از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد که مثل عیسی و ملائکه هم داخل در آلهه هستند جواب فرمود: که آیه إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی آنها را خارج فرموده (و ثالثا) ممکن است آیه شریفه أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ و این آیه راجع بعبده باشد نه بآلهه، چنانچه تفسیر شد و اللَّه العالم.

و اما مسئله بعث علمش بنص قرآن منحصر است بخداوند میفرماید إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ لقمان آیه 34 و بعث یکی از عقائد و اصول دین اسلام است و براهین عقلیه و نقلیه بر وقوعش قائم است.

اما عقلا اگر معاد و بعث نباشد ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام بکلی لغو میشود و فرق بین مؤمن و کافر و ظالم و مظلوم و مطیع و عاصی و عادل و فاسق گذارده نمیشود بلکه آنها مقدم بر اینها میشوند زیرا بلذائذ نفسانیه و مقاصد دنیویه خود نائل شدند و ضرری نبردند و اینها بصبر بر بلیات و ترک لذائذ و اذیت اعداء تحمل کردند و نتیجه ای بدست نیاوردند و این خلاف عدل است، و بالجمله مسئله عدل و نبوت و امامت منوط بمعاد است و هر که قائل بمبدء باشد قائل بمعاد هم هست فقط طبیعی دهری لا مذهب منکر معاد میشود و لذا ضروری جمیع ادیانست.

و اما نقلا نصوص قرآنی، بلکه جمیع کتب آسمانی متجاوز از هزار مورد بر ثبوتش قائم است و اخبار آل اطهار، بلکه اخبار انبیاء فوق حد تواتر است، در بسیاری از ادعیه و بسیاری از زیارات ائمه و تعقیبات صلوات اشاره و بیان معاد شده.

[سوره النحل (16): آیه 22] .... ص : 101

إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (22)

پروردگار و معبود شما یکیست، پس کسانی که ایمان بآخرت ندارند و نیاوردند

ص: 101

قلبهای آنها انکار کننده است و آنها تکبر کنندگان هستند إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ در خبر است که در جنگ جمل موقعی که آتش جنگ افروخته شده بود یک اعرابی شرفیاب خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام شد و سؤال کرد از معنای واحد بعضی باو برگشتند و گفتند که در یک همچه موقعی جای همچه سؤالی نیست با این اضطراب جنگی.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود من از برای همین معنی جنگ میکنم و در مقام جواب سؤال او فرمود: واحد چهار معنی دارد دو معنای او در حق خداوند غلط و کفر است و دو معنی صحیح و حق است، اما دو معنی غلط و باطل یکی وحدت عددیه است که بگویی خدا یکی و فلان یکی و فلان یکی و هکذا یک دو سه الی آخر که خداوند را در شماره بنده گان بیاوری، دوم وحدت نوعیه است مثل اینکه می گویی یک فرد از نوع انسانست و انسان یک نوع از انواع حیوان و حیوان یک جنس از اجناس نامی و نامی یک جنس از اجناس جسم است، زیرا ترکیب لازم میاید، و اما دو قسمی که صحیح است و حق است یکی آنکه بگویی خدا یکیست یعنی بسیط است مرکب از اجزاء نیست نه اجزاء خارجیه دارد مثل زید که مرکب از اجزاء خارجیه است و نه اجزاء ذهنیه مثل انواع و اجناس انسان مرکب از جنس و فصل است حیوان ناطق و حیوان مرکب از جسم نامی متحرک بالارادة و جسم مرکب از جوهر ذی ابعاد ثلاثه طول و عرض و عمق و نه اجزاء وهمیه دارد مثل مجردات که مرکب از وجود و ماهیة است، بلکه صرف الوجود و محض الوجود و بحت الوجود است، دوم یکیست یعنی مثل و مانند و شبیه و عدیل و نظیر ندارد یکتای بی همتا است. فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ که فقط طبیعی دهری است چنانچه گذشت. قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ قلوب آنها ناشناس است و باصطلاح نکره مقابل معرفه، زیرا قلب مرکز علم و معرفت و فهم و ادراک است و اینها نه علم نه معرفت نه فهم و نه ادراک دارند لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 178 وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ تکبر بزرگی کردن و خودنمایی و از صفات خبیثه است

ص: 102

و استکبار بزرگی بخود بستن است با اینکه هیچ اسباب بزرگی در او نباشد و اخبث از کبر است و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله روایت شده فرمود:

لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر.

[سوره النحل (16): آیه 23] .... ص : 103

لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (23)

هیچ بدّی و چاره ای نیست محققا خداوند میداند آنچه را که پنهان میکنند و آنچه را که اظهار میکنند (لا جرم) گفتند بمعنی لا بد و لا محالة مثل لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ نحل آیه 64 و لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ هود آیه 24 و لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ نحل آیه 110 و لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ مؤمن آیه 43 و غیر اینها و این کلمه گفتند جمله مستقله است، لکن آنچه بنظر میرسد معنی در اینجا بمنزله تاکید است و وارد مورد قسم است که قابل تغییر نیست و بزبان ما یعنی نخورد ندارد و البته واقع و محقق است که أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ یعنی هیچ امری را نمیتوان از خداوند مخفی کرد و لو در هزار پرده باشد حتی بسا بر خود انسان هم مخفی باشد حتی بر ملائکه حفظه هم مخفی باشد ولی بر خداوند مخفی نیست، در دعاء کمیل میخوانی.

(الهی و سیدی فاسئلک بالقدرة التی قدرتها و بالقضیة التی حتمتها و حکمتها و غلبت من علیه اجریتها ان تهب لی فی هذه اللیلة و فی هذه الساعة کل جرم اجرمته و کل ذنب اذنبته و کل قبیح أسررته و کل جهل عملته کتمته او اعلنته اخفیته او اظهرته و کل سیئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین الذین وکلتهم بحفظ ما یکون منی و جعلتهم شهودا علی مع جوارحی و کنت انت الرقیب علی من ورائهم ما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته)

(ما تسرّون) که گفتند امور قلبیه است از امور اعتقادیه مثل منافقین که کفر باطنی خود را مستور و مخفی نمودند و اظهار اسلام و ایمان کردند.

ص: 103

چنانچه میفرماید: وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ توبه آیه 102 و از اخلاق رذیله که بر خلافش اظهار عدالت میکند فاسق اظهار میکند بخیل دعوی سخاوت حسود ابراز نصیحت جبان دعوی شجاعت و غیر اینها (و از وساوس شیطانی و خیالات سوء که تمام اینها مصداق ما تسرون است وَ ما یُعْلِنُونَ از اظهار کفر و شرک و عناد و فسق و فجور و سایر اعمال قبیحه و افعال سیئة که علنا مرتکب میشوند مخصوصا امروز که بسیار متجاهر بفسق شدند آن زنها که به چه وضع فجیع بیرون میایند آن ساز و آواز که در نوع مغازه ها و خانه ها مینوازند آن بیع محرمات مثل مجسمه و مسکرات و آلات قمار و تغنی و هزار دیگر و تجاهر بمعصیت عقوبتش بسا صد مرتبه از خود معصیت بزرگتر است و گناه دیگران را هم دارد از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله است فرمود:

(من سن سنّة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن سنّة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة).

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ محققا خداوند دوست نمیدارد کسانی را که بخود تکبر میبندند (إِنَّهُ لا یُحِبُّ) مسئله حب و بغض و عداوت و غضب و رضایت و سخط و غیض و فرح و سرور و غم و امثال اینها از حالاتیست که بر نفس حادث میشود و بعبارت دیگر حالات نفسانیه است و البته هر کدام از اینها یک آثار خارجیه دارد که در خارج ظاهر میشود در صورت و در اعضاء بدن و مستلزم یک افعالی میشود که از صاحب آن صادر میشود و اطلاق این حالات باین معانی بر ذات اقدس ربوبی محال و غلط است، بلکه موجب کفر میشود، زیرا ذات مقدسش محل حوادث نیست و تغییر در ساحت قدس او روا نیست چون صرف الوجود است.

(زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم تو چه قائم بذات

ص: 104

آنکه نمرده است نمیرد تویی آنچه تغیر نپذیرد تویی)

و وجود حضرتش روح و نفس و بدن ندارد که بگویی این حالات عارض نفس ربوبی میشود و آثارش در جسم بدنی ظاهر میشود پس اطلاق اینها بر خداوند بعنایت و مجاز است یعنی معامله میکند معامله دوست بدوست و دشمن بدشمن که عبارت از نعمت و بلا و ثواب و عقاب و اعطاء و منع و توفیق و خذلان و نحو اینها است هر کدام بمقتضای حکمت و مصلحت پس معنای لا یحب یعنی هیچگونه عنایتی و لطفی و رحمتی شامل حال طرف نمیشود (المستکبرین) گفتیم سه کلمه است قریب المعنی کبر تکبّر استکبار کبر از صفات نفسیه است که خود را بزرگ پندارد و در حدیث نبوی است

(لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر)

بلی علماء اخلاق گفتند این صفات خبیثه اگر در قلب باشد و لو بحد ملکه رسیده اگر صاحبش در مقام معالجه و ازاله آنها بر آید عقوبت ندارد و طریق معالجه اخلاق رذیله دو نحوه است معالجه علمی بر خورد بمفاسد آن و فوائد ضد آن از راه عقل و شرع کتاب و سنة و از راه و جدان و حس و معالجه علمی بترتیب آثار ضد آنها چون ملکات نفسانی بکثرت اعمال خارجی حاصل میشود، و اما تکبر اخبث از کبر است و آن اینست که آثار کبر را علمی کند که از صفات فعل است، و اما استکبار آنست که اسباب مورث کبر در او نباشد ولی بخود ببندد که اخبث از تکبر است.

(تنبیه) معالجه اخلاق رذیله منحصر باین عالم است علما و عملا و لذا پس از این عالم دیگر قابل معالجه نیست و مثل رنگ ثابت و ملکه راسخه میشود که دیگر قابل تغییر نیست.

[سوره النحل (16): آیه 24] .... ص : 105

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (24)

و زمانی که گفته شد برای آنها چه نازل فرموده پروردگار شما گفتند افسانه- های پیشینیان وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ قائل را ذکر نفرموده و مسلما از مؤمنین نبوده چون

ص: 105

مؤمن همچه سؤالی نمیکنید و بعید نیست که سائل ضعفاء مشرکین یا کفار خارج از مکه بودند که خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله نرسیده بودند و همین اندازه شنیده بودند دعوی رسالت او را و اینکه قرآنی آورده و دعوی اینکه از جانب خدا آورده آمدند نزد مشرکین مکه و سران و بزرگان آنها و همچه سؤالی کردند (ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ) اینها نه سائل و نه مسئول عنه معتقد بانزال از پروردگار نبودند، بلکه مراد اینست که این قرآن که مدعیست که از جانب پروردگار است یا باطل و کذب است (قالوا) این مشرکین در جواب آنها (أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ) اساطیر افسانه های و قصص و حکایات که برای سرگرم کردن جوانان و بچه ها تألیف شده مثل قصه رستم و حسین کرد و شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون و امثال اینها و مراد از اولین یعنی شبیه آنها است یا از آنها برداشت کرده، و حال آنکه ما در مقدمه همین تفسیر عظمت و معجزه بودن قرآن مجید را از جهات بسیار بیان کرده ایم مراجعه فرمائید از صفحه 40 تا صفحه 158.

1- از جنبه فصاحت و بلاغت.

2- از جنبه استدلالات عقلیه.

3- از جنبه تشریع احکام.

4- از جنبه تاریخ و قصص انبیاء سلف و امم ماضیه.

5- و از جنبه اخبار غیبیّه.

6- از جنبه سلامتی از تناقض.

7- از جنبه عدم ملالت از تلاوت و این گفتار مشرکین نیست مگر از روی عناد و عصبیّت و اضلال دیگران و الاحق از هر جهت بر آنها معلوم و حجت از هر جهت بر آنها تمام و از خصوصیات این قرآن اینست که معجزه باقیه است تا دامن قیامت بر تمام اهل دنیا از جن و انس و با اینکه در هر عصری دشمنان دین و قرآن چندین برابر مسلمین بودند و هستند و نتوانستند مثل این قرآن یا ده سوره مثل آن یا یک سوره مثل آن بیاورند با اینکه فریاد میزند أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ

ص: 106

فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ در سوره بنی اسرائیل و سوره هود و سوره بقره.

[سوره النحل (16): آیه 25] .... ص : 107

لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (25)

برای اینکه حمل کنند بارهای سنگین خود بالتمام روز قیامت و نیز حمل میکنند از بارهای سنگین کسانی که آنها را گمراه کردند بدون علم آگاه باشند بد است آنچه بر خود بار میکنند (لیحملوا) متعلق است بآیه قبل که در جواب سایر مشرکین گفتند (اساطیر الاولین) (اوزارهم) وزر بار سنگین است و در آیات شریفه اطلاق بر معاصی و اخلاق رذیله و عقائد فاسده میشود که عقوبت و عذاب هر یک طاقت فرسا و قدرت بر تحمل ندارد، و وزیر را وزیر گفتند برای اینست که یک قسمت مشاق مملکت که در عهده سلطان است تحمل میکند و اعانت مینماید، و او زار مشرکین بسیار است از کفر و شرک و ظلم و تعدی و اعمال سیئه و اخلاق فاسده که مورث أشد عذابها در قیامت و بلیات در دنیا میشود تمام اینها را بر خود حمل کردند که مفاد کلمه (کامله) است بنحوی که از کوچکترین آنها خلاصی و نجات ندارند (یَوْمَ الْقِیامَةِ) این جمله دلالت ندارد بر اینکه در غیر یوم القیامة عقوبت و عذابی نداشته باشند، بلکه در دنیا ببلیات مبتلا میشوند و در عالم برزخ هم معذب هستند بلی عقوبت کامل و عذاب دائم فردای قیامت است وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ البته عقوبت کسانی که اینها اضلال کردند بدون اینکه خردلی از عذاب ضالین کم شود مطابقش بر اضلال کننده هست

(من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة)

فی الحدیث.

(تنبیه) کسانی که غصب خلافت کردند علاوه از عقوبات خود عقوبات بنی امیه و بنی العباس و تمام اهل تسنن و تمام ظلمها که در اسلام شده و خونهایی که بناحق ریخته میشود و معاصی که از فساق و فجار سرمیزند، بلکه عقوبت کفار از یهود

ص: 107

و نصاری و غیرهم را دارند، زیرا اگر حق بذی الحق داده شده بود همان انتظاری که داریم پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه که زمین پر از عدل و داد شود ائمه اطهار انجام داده بودند (بِغَیْرِ عِلْمٍ) از روی جهالت و حماقت و عناد و عصبیت (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ) بدی این حمل اوزار واضح و روشن است.

[سوره النحل (16): آیه 26] .... ص : 108

قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (26)

و بتحقیق مکر کردند کسانی که از پیش از اینها بودند پس آمد امر الهی بناهای آنها را از این عمارات و ستونهای آنها پس سقف بناء بر سر آنها خراب شد و پائین آمد و آمد آنها را عذاب از حیثیتی که توجه نداشتند این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر کرد:

یکی اخذ بظواهر الفاظ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و موسی و غیر اینها از کفار و مشرکین امم سابقه که مکرهایی با انبیاء و مؤمنین کردند فَأَتَی اللَّهُ یعنی امر الهی و بلاهای ارضی و سمائی آمد بُنْیانَهُمْ عمارتها و بناها و قصرهای محکمی که ساخته بودند و در آنها سکونت داشتند و استراحت میکردند (مِنَ الْقَواعِدِ) قواعد پی عمارات و ریشه آنها و استوانهائیست که عمارات بر روی آنها قرار گرفته آن بلاها ریشه عمارات آنها را کند مثل آب که بر سر قوم نوح ستونها و پی های عمارات آنها را اولا خراب کرد و باد بر عاد آن قواعد را کند (فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ) طاق عمارت ریخته شد موقعی که اینها برای حفظ خود در آن عمارات رفته بودند که از بلای طوفان و باد مصون باشند (مِنْ فَوْقِهِمْ) بر سر آنها و تمام زیر آنها رفتند سپس وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ غرق شدند و از باد زیر و زبر شدند مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ مثل ثمود که بصاعقه و قوم لوط با مطار حجارة و قوم شعیب بصیحة و امثال اینها بغتة در خواب بودند یا مشغول لعب و لهو بودند، و تفسیر دوم کنایه و اشاره باشد بمفاد.

ص: 108

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ.

حبله ها و تزویرهایی که نسبت بانبیاء و مؤمنین داشتند و ضرر و فسادش بخود آنها برگشت و به بلاهای ارضی و سماوی و بدست مؤمنین و ملائکه بذلت و خفت و قتل و اسیری مبتلا شدند بنحوی که تصور نمیکردند، چنانچه همین نحو با مشرکین زمان نبی شد مخصوصا در جنگ بدر تا موقع فتح مکه و پیش از ان.

[سوره النحل (16): آیه 27] .... ص : 109

ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرِینَ (27)

پس از بلاها و عقوبات دنیوی و عالم برزخ روز قیامت خداوند مفتضح و رسوا میکند علی روس الاشهاد و بآنها میفرماید: کجا هستند آنهایی که شما شریک من قرار دادید در عبادت و با انبیاء و مؤمنین دشمنی و مخالفت میکردید درباره آنها میگویند کسانی که بآنها علم داده شده بود محققا رسوایی و خفت امروز و عذاب بد بر کافرین است (ثم یوم القیمة) عطف بر آیه سابقه است برای دفع توهم که خیال نکنند که بهمین بلاهای دنیوی و هلاکت دیگر گرفتاری ندارند بدانند که عذابهای اخروی بمراتب سخت تر و شدیدتر است که یکی از آنها رسوایی روز قیامت است (یخزیهم) خداوند آنها را مفتضح و رسوا میکند چون روز قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ سوره طارق آیه 9 است باطن هر کسی ظاهر میشود کافر کفرش مشرک شرکش منافق نفاقش فاسق فسقش متکبّر کبرش و غیر اینها تمام ظاهر میشود، و همین اسباب خجلت و رسوایی و خفت و ذلت است وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ عقوبت دوم اینکه از آنها سؤال میفرماید: کجا هستند کسانی که و اصنامی که شریک من قرار داده بودید و میگفتید: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 18 کجایند بیایند و شما را از این ذلت و عذاب نجات دهند الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ آن قدر سنگ آنها را بسینه میزدید و جان و مال خود را در راه آنها صرف میکردید و با اهل حق جنگ و جدال

ص: 109

و دشمنی و ظلم و اذیت میکردید.

قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ که ملائکه و انبیاء و مؤمنین هستند که معرفت بتوحید و عقائد حقه و بخصوصیات قیامت داشتند إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ محققا خفت و ذلت و رسوایی امروز (و السوء) که عذابهای سخت است مخصوص است. عَلَی الْکافِرِینَ.

[سوره النحل (16): آیه 28] .... ص : 110

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)

کسانی را که ملائکه قبض روح آنها را میکنند در حالی که ظلم کردند بنفوس خود پس خود را تسلیم و منقاد کردند که ما نبودیم که مرتکب عمل زشتی باشیم بلی بودید که مرتکب میشدید محققا خداوند عالم است بآنچه بودید عمل میکردید الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ توفی بمعنی اخذ بقوت است، چنانچه در حق عیسی علیه السّلام میفرماید: إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ الایة آل عمران آیه 48.

و از همین بابست توفی دین و اغلب در آیات اطلاق بر قبض روح شده اینهم تارة نسبت بخدا داده شده اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 43 و تارة نسبت بملک الموت داده شده قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11 و تارة نسبت بملائکه همین آیه شریفه و تمام درست است چون ملائکه اعوان ملک الموت هستند و تحت امر آن و ملک الموت هم تحت امر الهی است، لذا تعبیر بوکل بکم کرده و موکل خداوند است و مراد از توفی و اخذ و قبض اخذ روح انسانیست که مجرد است و قابل بقاء است و پس از قطع علاقه از این بدن عنصری تعلق میگیرد بقالب مثالی و بدن برزخی و مثل افلاطونی تا روز قیامت که تعلق بگیرد بهمین بدن عنصری و مبعوث شود و اما روح حیوانی یک بخاریست و وقتی که تمام شد

ص: 110

فانی میشود، بلکه بنا بر کم منفصل آن بآن فانی میشود و موجود میشود مثل زمان و حرکت و سیر ظالمی انفسهم خبر الذین و ظلم بغیر هم ظلم بنفس است و ظلم در دین هم ظلم بنفس است، پس شامل شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور میشود فَأَلْقَوُا السَّلَمَ القاء سلم اظهار تسلیم است که مدعی میشوند که ما تسلیم اوامر الهی بودیم و قدمی بر مخالفت بر نداشتیم ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ هیچگونه سویی از ما سر نزده و عمل زشتی نکرده ایم (بلی) کلمه بلی نفی ما قبل میکند بخلاف نعم که اثبات ما قبل میکند وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی اعراف آیه 171 أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ شعرا آیه 41 إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ بعد از علم الهی و نامه اعمال و شهادت ملائکه حفظه و جوارح و رؤیت رسول و مؤمنین جای انکار نیست.

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ توبه آیه 105.

[سوره النحل (16): آیه 29] .... ص : 111

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (29)

پس داخل شوید درهای جهنم را همیشه در آن جهنم هستید، پس بد جای گاهیست جایگاه تکبر کنندگان فادخلوا نه اینکه باختیار بروند جهنم، بلکه باجبار آنها را داخل میکنند ابواب جهنم بنص قرآن هفت در دارد و هر دری بیک طبقه از طبقات هفتگانه جهنم است میفرماید: لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44 و معنای این جمله این نیست که از تمام درها وارد شوند، بلکه هر دسته از شما از یک در وارد میشوند بمقدار شرک و کفر و عناد و ضلالت و فسق و فجور و ظلم و نحو اینها مثلا یهود از یک در نصاری از در دیگر مشرکین از در مخصوص بخود مخالفین از در دیگر و هکذا و در طبقه هفتم مخصوص بمنافقین و ظالمین بآل رسولست.

ص: 111

إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 خالدین فیها همیشه دائما معذب در دعاء کمیل میفرماید:

(و هو بلاء تطول مدّته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله)

(فلبئس) باس مقابل نعم یعنی بد است مقابل وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ در دو آیه بعد (مثوی) مثوی جایگاه است و منزل و مأوی و محل سکونت، و بالجمله جهنم زندان تاریک خدا است و همه نوع عذاب در او هست آتش، غل، سلسله، عمود، تازیانه حمیم، غسّاق، زقوم و غیر اینها الْمُتَکَبِّرِینَ از برای تکبّر مراتب زیادی است که اعلا مراتبش تکبّر در دین و بر انبیاء است که تکذیب انبیاء کنند و زیر بار دین حق نروند، مثل مشرکین و طبقات کفّار و تالی تلو آن تکبّر بر ائمه هدی کنند و خود را مقدم بر آنها دارند و دون آن تکبر بر علماء دین از آنها اعراض کنند و اخذ احکام نکنند و ترک تقلید از آنها کنند و در امور دین بآنها مراجعه نکنند و دون آن تکبّر بر صلحاء و اتقیاء و مقدسین و اهل عبادت و اطاعت کنند و دون آن تکبر بر بزرگتران کنند پدر مادر اعمام اخوال و سایر اکابر و دون آن تکبر بر مسلمین بر فقراء و ضعفاء و امثال آنها و آیه شریفه چون جمع محلی بالف و لام است شامل جمیع این مراتب میشود.

[سوره النحل (16): آیه 30] .... ص : 112

وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ (30)

و گفته شد و پرسیدند از کسانی که اهل تقوی و پرهیزکار بودند چه چیز است این قرآن که نازل فرمود پروردگار شما؟ جواب دادند و گفتند بسیار خوبست از برای کسانی که کارهای نیک بجا آورند در همین دنیا جزای خوب دارند و هر آینه خانه آخرت بهتر است و هر آینه خوبست خانه صاحبان تقوی و قیل قائل کفّار و مشرکین هستند که از روی سخریه و استهزاء سؤال کردند للذین یعنی از کسانی که اتّقوا که ایمان آورده بودند و از مخالفت خدا و رسول پرهیز داشتند

ص: 112

ما ذا اشاره بقرآن و دستورات الهی است أَنْزَلَ رَبُّکُمْ که خدای شما که قائل به توحید هستید و خدایان ما را منکرید نازل کرده قالُوا خَیْراً گفتند تمامش صحیح و درست و بجا و بموقع و خوب از راه تفضّل و رحمت و عنایت نازل فرموده لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا چه احسان بنفس باشد از ایمان و اطاعت و اعمال حسنه و صالحه و چه احسان بغیر، و بالجمله کارهای نیک از آنها صادر شده فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ ممکن است فی هذه الدنیا متعلق باشد باحسنوا یعنی کسانی که در این دنیا اعمال نیک داشتند و کلمه حسنة خبر للذین احسنوا باشد، و ممکن است متعلق بحسنة باشد یعنی کسانی که اعمال حسنه بجا آوردند در همین دنیا برای آنها حسنه است مشمول تفضلات الهی میشوند وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ امتیازات دار آخرت نسبت بدار دنیا بسیار است.

1- خلود که دیگر فناء و زوال ندارد و دار دنیا فانی و زائل میشود.

2- مقرون ببلاء و مصیبت و هموم و غموم و مرض و سقم نیست و دنیا مقرون است.

3- زحمت تحصیل ندارد نعم اخروی تمام موجود و مهیا است.

4- خالی از هر گونه نجاست و کثافت و چرکی و پلیدیست بخلاف دنیا.

5- حشر با انبیاء و ائمه و صلحاء و اتقیاء بخلاف دنیا حشر با کفّار و فسّاق و ظلمه در قرآن میفرماید:

فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً نساء آیه 71 الی غیر ذلک از لذائذ روحی و جسمی که هیچ یک قابل مقایسه با دنیا نیست وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ البته جایی را که خداوند تعبیر بنعم کند معلوم میشود که چه اندازه خوب است.

[سوره النحل (16): آیه 31] .... ص : 113

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (31)

بهشتها که در آنها اقامت میکنند داخل میشوند آن بهشتها را که جاری

ص: 113

میشود از زیر آنها نهرهایی و از برای آنها در این بهشت ها هر چه بخواهند موجود است همین نحو جزاء میدهد خداوند اهل تقوی را جنات عدن بیان جمله قبل در آیه قبل فرمود:

وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ که دار متّقین جنات عدن است عدن محل اقامت است که در آنها دائما مقیم هستند و فناء و زوال ندارند و از همین باب است معادن که محل جواهرات و فلزات است و در حدیث است

الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة

یعنی از حیث صفات و اخلاق و فهم و ادراک و زکاوت و شرافت و نحو اینها مختلف هستند، چنانچه معادن از حیث جیّد وردی مختلف هستند و یکی از اسامی جنات جنات عدن است، مثل جنة الفردوس جنة المأوی جنة الخلد و نحوها یَدْخُلُونَها بلکه متقین که بی گناه وارد محشر شوند عقبات قیامت را هم ندارند و در مواقف وقوف نمیکنند که فرمود:

ان للقیمة خمسون موقفا کل موقف مقام الف سنة.

پس از آن تلاوت فرمود:

فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ معارج آیه 4 و بدون حساب داخل بهشت میشوند تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یعنی از پای قصرها و عمارات نهرهای زیادی جاریست نهر سلسبیل کوثر انهار اربعة فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم آیه 17 لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71 کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ نه از روی استحقاق، بلکه از راه تفضّل و عنایت و وعده الهی خلف ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 7 رعد آیه 31.

لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ روم آیه 5.

ص: 114

[سوره النحل (16): آیه 32] .... ص : 115

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)

متقین کسانی هستند که موقعی که ملائکه قبض روح آنها را میکنند پاک و پاکیزه هستند و ملائکه میگویند سلام بر شما باد داخل شوید بهشت را بسبب آنچه که بودید عمل میکردید الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ صفت متقین است که در آیات قبل بیان فرموده: طیّبین پاک و پاکیزه هستند از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه با ایمان و آمرزیده از دنیا میروند و ارواح آنها در ملکوت اعلا جای میگیرند طاهر مقابل نجس است و طیب مقابل خبیث است و از برای طهارت مراتبی هست طهارت بدن و لباس و امور خارجیه از نجاسات شرعیه طهارت عمل از معاصی طهارت نفس از اخلاق رذیله طهارت روح از توجه بغیر خدا و اعلا مراتب طهارت خاص اهل البیت است إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً احزاب آیه 33 که فوق مقام عصمت است و طیّب خالی بودن از خباثت و کثافت و چرکی و پلیدی است و اهل تقوی هیچگونه پلیدی ندارند حین الموت، یا اصلا مرتکب معاصی نبودند و خالی از صفات خبیثه، یا موفق بتوبه و ازاله رذایل شده، یا باعمال صالحه و بلیات نازله یا اجابت دعوات مؤمنین و بالجمله حین الموت بدون خباثت از دنیا میروند یقولون ملائکه و ظاهر این قول روز قیامت باشد بمتقین سلام علیکم که تحیّة اهل بهشت است تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ ابراهیم آیه 23 و تحیّة اسلامی هم سلام است و معنای سلام و فضیلت آن و کیفیّت آن و وجوب رد آن را مفصّلا در مجلد اول این تفسیر در ذیل یُقِیمُونَ الصَّلاةَ آیه 2 بقره متعرض شده ایم مراجعه کنید ادْخُلُوا الْجَنَّةَ ظاهرا بمناسبت این جمله سلام روز قیامت است نه حین الموت بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ جزای ایمان و عبادات و تقوی شما است.

ص: 115

[سوره النحل (16): آیه 33] .... ص : 116

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (33)

آیا این کفّار و مشرکین انتظار دارند مگر اینکه ملائکه عذاب بر آنها نازل شود؟

یا امر الهی بهلاکت آنها صادر شود همین نحو بود فعل کسانی که از پیش از اینها بودند، خداوند بآنها ظلم نفرمود و لکن خود آنها بخود ظلم میکردندلْ یَنْظُرُونَ

این کفّار و مشرکین هر چه بآنها حجّت تمام شود و دلیل و برهان بر آنها بیان شود و اقامه معجزه بر آنها شود دست از شرک و تکذیب رسول اکرم و اعمال سیئه خود بر نمیدارند.

َّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ

مگر اینکه ملائکه عذاب بر آنها نازل شوند چنانچه بر قوم لوط نازل شدندوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ

چنانچه امر شد بآب که قوم نوح و فرعونیان را هلاک کند و بباد که عاد را از بین برد یا بزمین که آنها را خسف کند مثل قوم لوط، یا صاعقه و صیحه که ثمود و قوم شعیب را تلف کند بنا بر این مشرکین و کفّار هم متوجّه شوند از کجا ایمن از این بلاها هستند مگر عمل سابقین که باین بلاها گرفتار شدند غیر از اعمال این کفار و مشرکین بودذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

.از شرک بخدا و تکذیب انبیاء و طغیان در معاصی که اینها هم مرتکب هستند مثل آنها ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ

ظلم از قبایح عقلیه است تمام ادیان عالم حتی طبیعی حکم بقبح آن میکنند و محال است فعل قبیح از خداوند صادر شود که معنای عدل است و از اصول مذهب است فقط اشاعره که منکر حسن و قبح عقلی هستند منکر عدل هستند.

لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

در حدیث است که سه قسم ظلم است یک ظلم که لا یغفره اللَّه و هو الشرک إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 13 دو

ص: 116

ظلمی است که یغفره اللَّه ان تاب و آن ظلم بنفس است سه ظلم لا یدعه اللَّه ظلم بعباد.

[سوره النحل (16): آیه 34] .... ص : 117

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (34)

پس اصابه کرد بآن کفّار و مشرکین امم سابقه گناهان و سیئات آنچه عمل میکردند و احاطه کرد بانها بواسطه آنچه که بودند بان استهزاء میکردند فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا هر عمل خیر و شرّی علاوه بر مثوبات و عقوبات اخروی یک آثار دنیوی هم دارد ان خیرا فخیر و ان شرا فشر و باصطلاح اعمال سیئه دودش در چشم صاحبش میرود و پا پیچ خودش میشود این کفّار و مشرکین مشاهده کنند اقوام سابقه را که شرک و تکذیب انبیاء چه نتائج وخیمه داشته و بترسند از اینکه باینها هم متوجّه شود و اصابه کند وَ حاقَ بِهِمْ و فرو گرفت بآنها آثار وخیمه ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ که انبیاء و کتب نازله و احکام الهیه و اهل ایمان را مورد استهزاء خود قرار دادند و بچه بلاها مبتلا شدند وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41.

(تنبیه) ما نباید چندان گله از کفّار و مشرکین داشته باشیم جایی که رجال و نساء خودمان امروزه چه اندازه بی حیایی و بی عصمتی و بی عفّتی و طغیان و سرکشی و اشاعه فحشاء در میانه ما رواج پیدا کرده و امراض و بلیات و گرفتاریها در مقابلش بما متوجه شده و روز بروز بدتر میشوند تا بکجا برسد و چه بشود.

[سوره النحل (16): آیه 35] .... ص : 117

وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (35)

و گفتند کسانی که مشرک شدند اگر خدا اراده کرده بود ما عبادت نمیکردیم غیر او را نه ما نه پدران ما و حرام نمیکردیم از غیر او از چیزی همین نحو کردند کسانی که از پیش از آنها بودند پس آیا بر رسولان غیر از ابلاغ آشکار تکلیف

ص: 117

دیگریست، عقیده مشرکین این بود که عبادت اصنام و اوثان بر حسب دستور و امر الهی بوده، چنانچه در جای دیگر میفرماید: از قول آنها وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 28 و نیز میفرماید: وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 18 و الحاصل اینکه مشرکین بتهای خود را از مقربان درگاه خداوند میدانند و بامر الهی عبادت آنها را میکنند و این عقیده از پدران خود یدا بید و جیلا بعد جیل اتخاذ کردند، چنانچه دارد ابتداء رواج شرک شیطان آمد و بآنها گفت این انبیاء شما که از دار دنیا رفتند مقرب درگاه الهی بودند، چنانچه ملائکه هم مقرّب هستند و مجسمه هایی بصورت انبیاء و ملائکه درست کردند و بآنها سجده کردند عبادت آنها را میکردند و این دستگاه روز بروز رواج و زیادتی پیدا کرد، لذا در اینجا میفرماید: وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا مشرکین زمان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر خدا امر نکرده بود بعبادت این اصنام و نهی فرموده بود و نمیخواست ما عبادت آنها بکنیم ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ ما عبادت نمیکردیم غیر او را اینکه عبادت میکنیم خواسته الهی و بامر او است نَحْنُ وَ لا آباؤُنا نه ما عبادت آنها را میکردیم و نه پدران ما تمام بامر او و خواست او است و همچنین حیواناتی که ما حرام یا حلال میدانیم که میفرماید: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ مائده آیه 102 و در بسیاری از آیات سوره انعام اشاره دارد مثل جمله وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها و مثل وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ آیه 140 الی 145 شرحش گذشت وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ تمام بدستور و امر او است ذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

از همین نوع افتراءات فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ فقط حجة باید تمام شود و راه عذر باید بسته شود بابلاغ آشکارا لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44.

ص: 118

[سوره النحل (16): آیه 36] .... ص : 119

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (36)

و هر آینه بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.

و هر آینه بتحقیق ما مبعوث کردیم در هر طایفه و امّتی پیغمبرانی را که عبادت کنید خداوند را و دوری کنید عبادت طاغوت و باطل را وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا انبیاء الهی بسیار بودند و مقتضای بعضی اخبار صد و بیست و چهار هزار و صاحبان شریعت فقط شش نفر آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و اولو العزم که ناسخ شریعت سابقه باشد پنج نفر نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و اله که میفرماید: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ احقاف آیه 34 و بسیاری از انبیاء مأمور بدعوت نبودند و بسیاری از انبیاء مامور بدعوت شدند بر طبق شریعت زمان خود و هر کدام بیک شهری یا مملکتی یا قصبه ای یا طائفه و یا قومی مبعوث شدند، و شریعت اسلام چون خاتم شرایع بود و تا قیامت باقیست و اوصیاء پیغمبر اسلام باید تا قیامت باشند و دوازده بیش نیستند، لذا دوازدهمی در پس پرده غیبت مصون و محفوظ شد خداوند بجای آن رسولان علمایی مقرّر فرمود که هر کدام در شهری و مملکتی و طایفه و قبیله و قصبه دعوت میفرمایند بر طبق دستوری که دارند، و لذا از پیغمبر اکرم است فرمود:

علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل

و بالجملة حجّة باید تمام شود و اولین دعوت رسل دعوت بتوحید بوده أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ توحید عبادتی که مستلزم توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و نظری است و پس از آن نهی از عبادت و اطاعت و متابعت طاغوت وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ هر باطلی طاغوت است لذا اطلاق بر شیطان و دعوت کنندگان بباطل و رؤساء کفر و ضلالت میشود.

فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ پس در هر امتی بعض از آنها که در طرف اقلیت بودند کسانی بودند که قابل هدایت بودند و هدایت فرمود آنها را خداوند و بعضی از آنها ثابت و محقق شد بر آنها ضلالت و گمراهی خداوند اسباب هدایت را تکوینا و تشریعا بر تمام

ص: 119

افراد فراهم فرموده و قوه و اختیار هم بآنها عنایت کرده، لکن موانع قبول در افراد بسیار است شیطان نفس امّاره هوای نفس قساوت قلب عناد عصبیّت حسد کبر نخوت و سایر صفات خبیثه و حبّ دنیا حبّ مال حبّ ریاست و غیر اینها کسانی که این موانع در آنها نباشد توفیق الهی شامل حال آنها میشود و مشمول فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ میشوند و کسانی که این موانع کلّا یا بعضا در آنها باشند مورد وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ هستند، و چون این موانع در افراد بسیار هست، لذا اهل ضلالت بمراتب اکثر از اهل هدایت هستند.

فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ پس سیر کنید و گردشی نمائید در اطراف زمین، پس نظر کنید ببینید چگونه بوده عاقبت کسانی که تکذیب انبیاء میکردند بچه بلاها هلاک شدند فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ ممکن است مراد سیر تاریخیست که رجوع کنید بتاریخ احوال انبیاء سلف و امم سابقه قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و قوم موسی فرعونیان بلکه اصحاب فیل که بسیار نزدیک بآنها بودند، و ممکن است سیر در مساکن و شهرستان های آنها باشد که بکلّی خراب و ویران شده (فَانْظُرُوا) بنظر فکری و درک قلبی و چشم باطنی یا بنظر عینی بمراکز آنها کیف کان چگونه بوده است عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ قوم نوح بغرق هلاک شدند عاد بباد ثمود به رجفه قوم لوط بخسف و امطار حجارة قوم شعیب بصیحه و صاعقه فرعونیان بغرق و سایر بلیّات.

[سوره النحل (16): آیه 37] .... ص : 120

إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (37)

اگر ای رسول اکرم هر چه شما تحریص و جدیت و اصرار کنی بر هدایت آنها، پس محققا خداوند هدایت نمیکند کسانی که در ضلالت و گمراهی فرو رفته اند و نیست از برای آنها احدی که آنها را یاری کند و از ضلالت بیرون آورد و از

ص: 120

عذاب الهی نجات دهد، مکرّر گفته ایم افاضه فیض از طرف فیّاض علی الاطلاق تام تمام است فقط قابلیت محل شرط است، چه در دنیا و چه در آخرت اما در آخرت ایمان است که غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست قابلیت دخول بهشت ندارد و لو فرض کنی که مقصر نباشد، مثل اطفال کفار و مجانین و قاصرین که استحقاق عذاب هم ندارند، و امّا در دنیای صفای قلب است که خالی از قساوت و عناد و عصبیت و کبر و حسد و غیر اینها از اموری که مانع از قابلیّت هدایت است باشند، لذا میفرماید: إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ حریص کسی را گویند بر امری اصرار داشته باشد اصرار بلیغی مثل کسانی که حریص بر مال دنیوی باشند و حضرت رسالت اصرار بلیغی بر هدایت قوم داشت بمواعظ و نصایح و اقامه معجزات و تبشیر بنعم و فیوضات اخروی و تخویف و انذار از عقوبات الهی میفرماید: نظر به اینکه اینها از قابلیت هدایت افتاده اند این اصرار فائده ندارد فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ خداوند دست عنایت و لطف و توفیق را از سر آنها برداشته چون خود را در ضلالت و گمراهی انداخته و از قابلیت انداخته اند وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ و چیزی که آنها را نصرت کند و از بلیّات دنیوی و عقوبات اخروی نجات دهد از برای آنها نیست مثل بتهای آنها و بزرگان آنها که متابعت آنها را میکردند یا شیاطین که آنها را وسوسه میکردند یا مال و جاه آنها.

[سوره النحل (16): آیه 38] .... ص : 121

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (38)

و قسم خوردند این کفّار و مشرکین با جدّ و جهد و اصرار در قسمتهای خود که خدا مبعوث نمیکند کسانی را که بمیرند بلی البته مبعوث میفرماید وعده ایست که خداوند بحق وعده داده قابل تخلف نیست و ثابت و محقق است و لکن اکثر افراد ناس نمیدانند و معتقد نیستند وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ یکی از معاصی بسیار بزرگ یمین غموس است قسم دروغ بخصوص قسم باللّه و تاللّه و و اللّه که سه صیغه قسم است که در باب ترافع بر منکر

ص: 121

متوجّه میشود که فرمود:

البیّنة علی المدعی و الیمین علی من انکر

و اصل قسم برای تاکید و اثبات مطلب است، چنانچه در قرآن مجید قسمهای زیادی یاد فرموده برای تأکید در اثبات آنچه بیان فرموده با اینکه فرمایشات الهی احتمال خلاف در آنها کفر است و العیاذ باللّه نسبت دروغ بخدا دادن است وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 89 و 121 و این کفار برای انکار بعث قسم یاد کردند آنهم جَهْدَ أَیْمانِهِمْ جهد مبالغه در اثبات دعویست، و لذا مجتهد کسی را گویند که استفراغ وسع کند در أخذ احکام از مدارک معتبره که ادله اربعه باشد کتاب سنة اجماع و عقل و اینها مبالغه میکردند در قسم بر انکار معاد لذا در جواب آنها و ردّ مقاله آنها میفرماید: (بلی) البته و صد البته مبعوث میشوید تخلف پذیر نیست و قابل بدا و تغییر نیست، زیرا وعده الهی تخلف ندارد وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا خلف وعدهم قبیح است از خداوند صادر شود، بلکه ادله عقلیه و نقلیه بر اثبات معاد فوق حد احصی است اگر معاد نباشد بعث رسل و انزال کتب و جعل احکام تمام لغو میشود بلکه با عدل الهی نمیسازد، زیرا فرق بین ظالم و مظلوم و مطیع و عاصی و عادل و فاسق و صالح و طالح و مؤمن و کافر و حق و باطل و صدق و کذب و هکذا گذارده نمیشود وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ با اینکه تمام ملیین عالم معتقد بمعاد هستند لکن اکثریت با کسانیست که زیر بار هیچ دینی نیستند حتی بسا منکر وجود حق میشوند دهری طبیعی لا مذهب.

[سوره النحل (16): آیه 39] .... ص : 122

لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ (39)

تا اینکه واضح فرماید و مبیّن کند برای آنها آنچه را اختلاف میکردند در او و تا اینکه بدانند کسانی که کافر شدند محققا آنها بودند دروغ گویان (لیبین) ظاهرا لام لیبیّن متعلق است بجمله (بَلی وَعْداً عَلَیْهِ) بیان علت بعث است که خداوند آنها را مبعوث میفرماید:

تا اینکه بیان فرماید و ظاهر کند (لهم) بر این کفّار (الذی) آنچه یَخْتَلِفُونَ

ص: 122

فِیهِ

در باب توحید و شرک و تصدیق و تکذیب انبیاء و تحلیل و تحریم اشیاء و کیفیت عبادات و معاملات و حدود و دیات و سایر احکام و انکار بعث و غیر اینها و حمل معجزات بر سحر و نسبت ساحر و مجنون بانبیاء دادن فردای قیامت بر آنها مکشوف میشود حق و باطل و بعضی گفتند لام لیبیّن متعلق است بجمله وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا در چند آیه قبل که علّت بعث رسل باشد که انبیاء را فرستادیم تا اینکه بیان کنند و واضح کنند بر کفار و مشرکین آنچه را که در او اختلاف میکردند از امور مذکوره در همین دنیا لکن این معنی بنظر بعید میآید و خلاف ظاهر آیه شریفه است.

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا عطف است به لیبیّن بهر دو معنی اما بمعنی اول فردای قیامت بمشاهده مثوبات مؤمنین و عقوبات کفار و مشاهده بهشت و جهنم بر آنها معلوم میشود که أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ آنچه میگفتند دروغ بوده و نیز خلاف حق بوده و آنچه انبیاء فرموده حق و صدق و مطابق واقع بوده.

(تنبیه) در موضوع صدق و کذب دو معنی گفتند یکی مطابق واقع و مخالف واقع که مشهور گفتند دیگر مطابق با عقیده قلبی و مخالف آن و در قرآن مجید در هر دو معنی استعمال شده در مثل مقام بمعنی اول است که دروغ آنها بر خود آنها مکشوف میشود و در مورد منافقین که باطنا عقیده ندارند و لکن اظهار عقیده میکنند، چنانچه در سوره منافقین.

قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ و در باب صوم هم بمعنی دوم است

[سوره النحل (16): آیه 40] .... ص : 123

إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (40)

اینست و جز این نیست گفتار ما از هر چیزی زمانی که اراده کردیم که آن شی ء وجود پیدا کند اینکه می گوییم بآن شی ء که بود شو پس بود میشود (توضیح کلام) اینکه افعال اختیاریه عباد پس از آنکه تمام اسباب و وسائل آن مهیا باشد و موانع مفقود باشد احتیاج به مقدماتی دارد.

ص: 123

1- تصور آن که خطور در قلب می کند و در عالم خیال مصور می شود یا بالهام ملک یا بوسوسه شیطان.

2- تصدیق بفائده و نتیجه آن.

3- عزم بر صدور آن.

4- جزم بر آن.

5- حرکت عضلات و اما افعال الهی هیچ کدام از این مقدمات را لازم ندارد نه تصور نه تصدیق نه جزم نه حرکت عضلات بلکه دو چیز لازم دارد، یکی علم بصلاح که ازلی است و عین ذات است که تعبیر باراده میکنیم و از صفات ذاتیه میشماریم چنانچه حکماء گفتند و علم بصلاح غیر از علم بمصالح است که تعبیر بحکمت میکنیم پس هر فعلی که دارای مصلحت باشد میداند که موقع ایجادش صلاح هست، دوم نفس ایجاد که تعبیر بمشیت می کنیم و باصطلاح حکماء بوجود منبسط تعبیر می کنند و می گویند تمام اشیاء بایجاد موجود می شود که فعل بمعنی اسم مصدریست و نفس ایجاد بنفسه موجود می شود و ایجاد دیگری نمی خواهد زیرا تسلسل لازم می آید و در خبر هم داریم که فرمود:

خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها.

و لکن باید آن شی ء قابلیت وجود داشته باشد اگر محال ذاتی باشد مثل اجتماع نقیضین و ضدین یا قبیح عقلی باشد یا دارای مفسده باشد یا لغو باشد محال است از خداوند صادر شود که معنی عدل است و این نه از باب نقص در قدرت باشد فاعلیت فاعل تام تمام است نقص در قابلیت قابل است لذا می فرماید: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ تعبیر به قول از باب ضیق عبارتست و الا احتیاج به قول هم ندارد إِذا أَرَدْناهُ کان ایجاده صلاحا در علم الهی أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ که عبارت از ایجاد بمعنی مصدریست فیکون موجود می شود که فعل بمعنی اسم مصدریست یعنی بایجاد حق موجود می شود.

ص: 124

[سوره النحل (16): آیه 41] .... ص : 125

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41)

و کسانی که هجرت کردند از مکّه به مدینه برای تشرف خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه بعد از اینکه بآنها از طرف کفار و مشرکین ظلم وارد شده بود و بسیار ظلم کشیده بودند جا میدهیم آنها را در جایگاه بسیار نیک در دنیا و هر آینه اجر آخرت بسیار بزرگتر است اگر بودند میدانستند.

(توضیحا) مسلمین مکه پس از هجرت حضرت رسالت بمدینه بیشتر گرفتار ظلم مشرکین شدند، بعلاوه دست آنها از دامن حضرت رسالت کوتاه شد و دست رسی باحکام دین و وظائف شرعیه خود نداشتند کسانی که متمکن از هجرت بودند از منازل و اموال و بستگان خود چشم پوشیدند و هجرت کردند بمدینه و این بر آنها واجب بود و آنها را مهاجرین گفتند و در فقه هم متعرض هستند کسانی که در محلی باشند که دست رس باحکام دین نباشند واجب است مسافرت کنند بمحلی که دست رس آنها باشد اخذ احکام، مثل کسانی که امروز در بلاد کفر یا بعض بلاد که عالم ندارند حرام است توقف آنها و واجبست با فرض تمکن مسافرت بمحلی که دست رس آنها باشد اخذ احکام و تکالیف لازمه و آیات و اخبار در وجوب آن بسیار داریم مثل قوله تعالی:

الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها الی آخر الآیات نساء آیه 99 شرحش گذشت لذا میفرماید:

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا از مراکز خود بسوی مدینه فی اللَّه جهت اطاعت امر الهی و اخذ احکام دین مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا از اذیتها و تعدیات مشرکین بر آنها لَنُبَوِّئَنَّهُمْ.

در مدینه بهترین مکانها فی الدنیا در همین دار دنیا حسنة جایگاه بسیار خوب و لاجر الاخرة بهشت و حور و قصور و سایر نعم الهی و مثوبات (اکبر)

ص: 125

بلکه قابل مقایسه نیست با دنیا و جمیع ما فیها چون زائل و دائر وفا نیست هیچ ثباتی و بقایی از برای او نیست و آخرت دار باقی است ابد الآباد لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لکن نوع بشر آخرت را نسیه میدانند و دنیا را نقد مثل عمر سعد.

[سوره النحل (16): آیه 42] .... ص : 126

الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (42)

این مهاجرین کسانی هستند که بر اذیتهای مشرکین صبر کردند و بر خدای خود توکل میکنند دو صفت بزرگ که از آثار ایمانست در این مهاجرین که هجرت آنها برای خدا بوده بیان میفرماید.

اما صبر در قرآن مجید میفرماید: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13 و در حدیث است

الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد فمن لا صبر له لا ایمان له

و از برای صبر سه درجه بیان کردند (1) صبر بر بلیات و مصائب 300 درجه (2) صبر بر عبادت و اطاعت 600 درجه (3) صبر بر ترک معاصی و مخالفت هوای نفس 900 درجه و اما توکل در قرآن مجید است.

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3 و از لوازم توحید افعالیست و از برای توحید افعالی چهار مرتبه گفتند (1) بزبان اقرار می کند که تمام امور تحت مشیت الهیست و لکن قلبا مستند باسباب و وسائط میداند و این توحید منافقین است.

(2) قلبا هم معتقد است لکن رسوخ در قلب نکرده و متوجه باسباب است و این توحید عوام است.

(3) رسوخ در قلب کرده و اسباب را بمنزله آلات میداند و توکل در این مرتبه پیدا می شود و این توحید خواص است.

(4) بکلی نظر باسباب ندارد نمیخواهد جز خدا نمی بیند جز خدا و میگوید لا مؤثر فی الوجود الا اللَّه و این توحید انبیاء و اولیاء است که تعبیر خاص الخاص می کنند.

ص: 126

(تنبیه) تمام مهاجرین این نحو نبودند میان آنها منافقین و ضعفاء ایمان بسیار بودند مشایخ ثلاثه و بنی امیه و اتباع آنها هم جزو مهاجرین بودند الَّذِینَ صَبَرُوا آن مهاجرین که مورد آیه قبل بودند که میفرماید هجرت آنها للَّه بوده و مشمول لنبوئنهم فی الدنیا حسنة و از برای آنها در آخرت اجر اکبر هست کسانی هستند که دارای مقام صبر هستند وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

[سوره النحل (16): آیه 43] .... ص : 127

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43)

و ما نفرستادیم از قبل ارسال تو مگر رجالی که بآنها وحی می نمودیم پس سؤال کنید از کسانی که متذکر هستند و میدانند اگر شما نمیدانید، در باب نبوت عامه در مجلد اول کلم الطیب هشت امر متعرض شده ایم معنای نبوت و رسالت و اولی الامر و لزوم ارسال بر خداوند و اینکه حسن ذاتی دارد و شدة احتیاج بشر بانبیاء و اینکه ترکش بر خلاف عدل است و مورث لغویت خلقت بشر بلکه خلقت عالم میشود و دستگاه قیامت بهشت و جهنم و سایر خصوصیات آن تمام لغو و بر خلاف عدل است و بیان شرایط نبوت از رجولیت و عصمت و اکملیت از تمام امت در جمیع صفات حمیده و ملکات پسندیده و اعمال صالحه و کمالات نفسانیه و بیان موانع نبوت و لزوم اقامه برهان و دلیل قطعی بر رسالت باتیان بمعجزه یا اخبار نبی ثابت النبوة یا معصوم ثابت العصمة و غیر آنها مستدعی است مراجعه فرمائید، و ما در این آیه، فقط بتفسیر آیه شریفه قناعت می کنیم وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ ما نافیه و خطاب بحضرت رسالت است که ما نفرستادیم پیش از تو رسولی الا رجالا مثل آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و سایر مرسلین را نُوحِی إِلَیْهِمْ و طریق وحی را در قرآن مجید معین فرموده:

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ شوری آیه 50.

ص: 127

نظر به اینکه کفار و مشرکین انکار میکردند رسالت حضرت را به اینکه تو هم یک بشری مثل ما هستی خدا اگر پیغمبر میفرستاد چرا از ملائکه نفرستاده و غافل از اینکه تماس ملک با بشر ممکن نیست مگر به لباس بشریت در آید که میفرماید:

وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9 و علی الفرض اگر بصورت بشر بیاید همین اشکال را می کنند که انت بشر مثلنا بلکه شدیدتر چون حسب و نسب او را نمیدانند و اگر بصورت دیگری در آید از کجا ملک باشد شاید شیطان باشد و اگر بگویند سابقه نداشته فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ سؤال کنید کسانی را که خبر بدهند شما را از انبیاء سلف و در مراد از اهل ذکر بعضی گفتند علماء یهود بعضی گفتند علماء تاریخ در اخبار شیعه تفسیر بائمه شده، مکرر گفته ایم که این اخبار بیان مصداق اتم می کند منافات با عموم آیه ندارد و مراد اهل اطلاع است هر که باشد إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ حکم عقلیست و ارشاد بحکم عقل است که رجوع جاهل به عالم باشد.

(اشکال) این مشرکین نه پیغمبر را قبول دارند نه ائمه را و نه ارباب تاریخ را نه یهود و نه نصاری را (جواب) تمام ملیین عالم و ارباب مذاهب معتقد ببعض انبیاء سابق بودند و اخبار آنها فوق حد تواتر است و مورث قطع میشود به اینکه نبی از رجال انسی بوده.

[سوره النحل (16): آیه 44] .... ص : 128

بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (44)

با معجزات و کتابها و نازل کردیم بسوی تو ذکر را که قرآن مجید باشد برای اینکه بیان فرمایی برای جمیع افراد بشر آنچه از تکالیف برای آنها نازل شده و باشد که آنها فکر کنند و غرض الهی را دست آورند و بفهمند بِالْبَیِّناتِ

ص: 128

وَ الزُّبُرِ

متعلق است بما ارسلنا در آیه قبل که ارسال رسل بمجرد دعوی رسالت نبوده، بلکه با ادله محکمه و معجزات فرستادیم که قاطع عذر و اتمام حجت باشد که: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44 و تعبیر بزبر برای اینست که شامل صحف و کتب شود مثل صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و کتب آسمانی توریة و زبور و انجیل.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ مراد از ذکر قرآن است که یکی از اسامی قرآن ذکر است چون بنده را از غفلت و جهالت بیرون میاورد و بشاه راه هدایت سوق میدهد لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ سرّ نزول قرآن بینا کردن مکلّفین است و آشکار کردن آنچه دستور دارند و موظف هستند ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ از عقائد و اخلاق و واجبات و محرمات و سایر اموری که در امر دین بآن احتیاج دارند لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ البته قرآن بر این امور نازل شده لکن تاثیرش در قلوب موقوف بر فکر و تدبّر و تأمّل است، چنانچه میفرماید:

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

آفتاب عالم تاب است لکن بر شخص کور تأثیر ندارد ما اکثر العبر و اقل الاعتبار البته باید فکر کرد و غرض الهی را از ارسال رسل و انزال کتب، بلکه خلقت انسان را بدست آورد وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 53.

و عبادت موقوف بر ارسال رسل و انزال کتب و ارائه طریق است.

[سوره النحل (16): آیه 45] .... ص : 129

أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (45)

آیا پس از این بیانات باز ایمن هستند کسانی که مکر و حیله بازی می کنند در اعمال سیئه این که خداوند خسف کند آنها را در زمین یا بیاید آنها را عذاب از حیثیتی که ابدا متوجه نباشند (أ فأمن) آیا پس از آنکه بآنها خبر رسید و فهم و درک کردند که امم سابقه بواسطه تکذیب انبیاء سلف و ترک ایمان و بقاء بر شرک و ارتکاب

ص: 129

اعمال سیئه و مکر با انبیاء و مؤمنین بچه عذابهایی هلاک شدند قوم نوح عاد ثمود قوم لوط فرعونیان قوم شعیب بغرق صاعقه صیحه خسف امطار حجارة مع ذلک ایمن هستند الَّذِینَ مَکَرُوا کسانی که مکر می کنند با وجود مقدس حضرت رسالت و با مؤمنین (السیئات) از شرک و کفر و ظلم و اذیت و فسق و فجور و کبر و نخوت و عناد و عصبیّت که کلمه السیئات جمع محلی بالف و لام شامل همه اینها میشود و غافل از مکر الهی هستند که میفرماید:

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47 اینکه بغتة أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ یک مرتبه زلزله شود و زمین شکاف بردارد و تمام آنها فرو روند در زمین و هلاک شوند أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ صیحه آسمانی صاعقه ریح عقیم و غیر اینها از بلاهای مهلکه مثل وباء و طاعون و امراض غیر قابل علاج مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ یا در خواب باشند در شب، یا مشغول کار باشند در روز بدون توجه و التفات، چنانچه بر امم سابقه هم همین نحو بود.

(تنبیه) باید امروز هم که فسق و فجور و اعمال سیئه در میان ابناء نوع رواج پیدا کرده بی دینی ترک صلوة و صوم و سایر واجبات شرب مسکرات اشتغال بملاهی ساز آواز قمار رقص بی حجابی بی عفتی بی حیایی ظلم و اذیت و کسب حرام و سایر معاصی ایمن نباشند که باین نوع بلاها هلاک شوند چنانچه آثارش هم ظاهر شده تسلّط ظالم امراض غیر قابل علاج ذهاب بسیاری از نعم الهی و و و چون سنّة الهی تغییر پذیر نیست.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42.

[سوره النحل (16): آیه 46] .... ص : 130

أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (46)

یا اینکه خداوند بگیرد آنها را در قلب و انقلابات آنها پس نیستند آنها بتوانند از خود دفع کنند (أَوْ یَأْخُذَهُمْ) عطف بان یخسف اللَّه است.

یعنی آیا ایمن هستند از اینکه خداوند بگیرد آنها را به اینکه قبض روح

ص: 130

آنها را بکند بغتة بموت فجئة بدون مقدمات مرگ بناگاه (فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ) یعنی جلوگیری کنند از مرگ مثل کسانی که امروز خود را بیمه می کنند که نمیرند و حال آنکه قرآن می فرماید:

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ انعام آیه 32.

بلکه بنا بر حرکت جوهریّه انسان آن بآن میمیرد و زنده می شود هر نفسی افاضه جدید است و چون متصل بیک دیگر است یک حیات بنظر میاید، مثل حرکت دوری که تشکیل یک دائره میدهد در بادی نظر و حال آنکه هر آنی در یک نقطه است و باصطلاح خلع و لبس است، بلکه ممکن همین نحوی که در حدوث محتاج بمحدث است در بقاء هم محتاج بمبقیست و معنی معجز سلب قدرت است از طرف و لذا معجزات انبیاء را معجزه گفتند سلب قدرت می کند از بشر، بلکه جن و انس که نتوانند مثل او بیاورند و این کفّار و مشرکین نمیتوانند سلب قدرت کنند از خداوند که نتواند اخذ آنها کند و مراد از تقلّب اشتغال بامور است سفرا حضرا تجارة کسبا در حال اکل و شرب و لبس و سایر اشتغالات.

[سوره النحل (16): آیه 47] .... ص : 131

أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (47)

یا بگیرد آنها را بالقاء خوف در قلوب آنها و تعجیل در اهلاک آنها نکند، بلکه متنبّه شوند و ایمان آورند یا دست از اذیت و ظلم بمؤمنین بردارند پس محققا پروردگار شما هر آینه رءوف و مهربان است، یکی از نصرتهای الهی القاء رعب است در قلوب کفار و مشرکین و معاندین چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده مثل قوله تعالی:

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ آل عمران آیه 14.

سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ انفال آیه 12.

ص: 131

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ احزاب آیه 26.

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ حشر آیه 2.

و از پیغمبر اکرم است فرمود

(نصرت بالرّعب)

(أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ) اخذ بر تخوّف تارة به اینکه در جنگهای سابق مغلوب می شدند با جنگ مسلمین یا یک دسته آنها موجب خوف بقیّه می شد یا نزول بلا بر بعضی باعث خوف دیگران می شد یا بذهاب مال یا جان سبب خوف می شد یا انحاء دیگر و حکمت اینکه بسا سبب شود ایمان آورند یا دست از ظلم بردارند یا در حرب مغلوب شوند و فرار کنند و نصرت و فیروزی نصیب مسلمین شود یا حکم دیگری و ممکن است امهال اینها و عدم تعجیل در افناء آنها برای این باشد که در نسل اینها افرادی بوجود آیند که اهل ایمان شوند، چنانچه حضرت نوح علیه السّلام موقعی که نفرین کرد در حق قوم عرض کرد.

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 28.

و حضرت امیر بمالک اشتر اگر در هفتاد پشت او یک مؤمن بوجود آید من از قتل او صرف نظر میکنم، و همچنین ابی عبد اللَّه علیه السّلام در یوم عاشوراء فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ این امهال و عدم تعجیل در اهلاک از باب رأفت و مهربانی حق است.

[سوره النحل (16): آیه 48] .... ص : 132

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلی ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ (48)

آیا نمی بینند این کفار و مشرکین بچیزهایی که خداوند خلق فرموده از هر- چیزی که سایه بر او بر میگردد بطرف راست و چپ در حالی که سجده میکنند در پیشگاه الهی و آنها خوار و خفیف و ذلیل هستند، مفسّرین تفسیر کرده اند باشیاء که دارای جسم باشند، مثل انسان و حیوان و اشجار و جبال و عمارات و نحو اینها که ذی ظل هستند که در موقع طلوع شمس سایه آنها بطرف مغرب بسیار طولانیست و هر چه

ص: 132

شمس ارتفاع پیدا کند سایه کوتاه میشود بطرف شمال حرکت میکند تا زوال که منتهای نقصان پیدا میکند یا معدوم میشود و چون شمس بطرف مغرب میرود سایه بطرف مشرق سیر میکند و تزائد پیدا میکند تا نزدیک غروب بطرف یمین سایه بسیار طولانی میشود، و این نقصان و تزائد اظهار مقهوریت تحت اراده حق است و این معنی سجده است و اینها ذلیل و ضعیف هستند و تحت قدرة او هستند و آیه کنایه از دو امر است (یکی) آنکه این مخلوقات از نباتات و حیوانات و انسان و غیر اینها هر کدام یک آثاری دارند که در ابتدای امر بسیار ضعیف هستند یک نطفه یا یک حبّه یا یک هسته بیش نیستند و خداوند آنها را تربیت میکند و رشد پیدا میکنند و آثار خود را ظاهر میکنند سپس رو بضعف میروند تا فانی و زائل شوند و در تمام این حالات تحت اراده و مشیت خداوند خود هستند و مقهور قدرت او و این دلیل بر وحدانیت حضرت ربوبیست استدلال فرموده خصوصا و عموما.

(امر دوّم) اینکه در بسیاری از آیات و اخبار صریحا دلالت دارد که تمام این موجودات حتی جمادات شعور و ادراکات دارند و تسبیح و تمجید و تحمید حق میکنند.

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسری آیه 46 و سجده پروردگار میکنند و معرفت بخدا و رسول و امام دارند و دارای ولایت هستند پس بناء علی هذا شروع کنیم بتفسیر آیه شریفه أَ وَ لَمْ یَرَوْا آیا این کفّار و مشرکین نظر نمیکنند بالحسّ و العیان إِلی ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ شامل جمیع اشیاء امکانیه میشود که مخلوق الهی هستند و موجود بایجاد او یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ بر میگردد آثار آنها و تشبیه بظلّ برای اینست که ظلّ اثر ذی ظل است پس از آنکه بحد کمال رسید تنزّل میکند عن الیمین بطرف رشد سیر میکند و الشمائل بطرف ضعف برمیگردد تا اینجا قسمت اوّل را بیان فرموده که تحت قدرت و مشیّت او و مقهور اراده تکوینیه او هستند که و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد سُجَّداً لِلَّهِ راجع بقسمت دوّم که در جمیع این احوال و طواری عبادت خالق خود میکنند و تسبیح و تمجید میکنند و معرفت و شعور و ادراک دارند و در پیشگاه الهی سجده

ص: 133

میکنند وَ هُمْ داخِرُونَ خاضع و خاشع و ذلیل در پیشگاه او هستند هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقائق الامور.

[سوره النحل (16): آیه 49] .... ص : 134

وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (49)

و از برای خدا سجده میکنند آنچه در آسمانها و در زمین از جنبندگان و جمیع ملائکه و اینها استکبار نمیکنند وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ لام اختصاص است یعنی سجده آنها اختصاص دارد بخدا برای غیر خدا سجده نمیکنند، چنانچه مشرکین برای اصنام خود سجده میکنند ما فِی السَّماواتِ شامل شمس و قمر و سایر کواکب میشود بدلیل قوله تعالی: وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ الرحمن آیه 5 و قوله تعالی:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 16.

(اشکال) بسیاری از حکماء و مفسّرین نظر به اینکه غیر از جنّ و انس و ملک را ذی شعور نمیدانند این نمره آیات را حمل میکنند بر سجده تکوینی یعنی تمام تحت قدرت الهی و مقهور مشیّت او هستند جواب این حمل با اینکه خلاف ظاهر لفظ است خلاف صریح آیه مذکوره است که میفرماید:

وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ.

زیرا مقهوریت و تحت قدرت نسبت بکفّار و مشرکین هم هست اختصاص ببعض دون بعض ندارد و آیه صریح است آن سجده که مشرکین امتناع میکنند این مذکورات حتی جمادات دارند که سجده تشریعی باشد، و همین دلیل است بر اینکه تمام شعور و ادراک و تکلیف دارند و آیات در این باب بسیار داریم مثل آیه شریفه تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ بنی إسرائیل آیه 44 و آیات دیگر.

(اشکال) اگر سجده اختصاص بخدا دارد که لام اختصاص در للَّه دلالت داشت پس سجده ملائکه بآدم و سجده یعقوب و پسران بیوسف چه معنی دارد؟ (جواب) سجده

ص: 134

أیکه اختصاص بخدا دارد سجده عبودیت و پرستش و امّا سجده خضوع و خشوع و تعظیم دائر مدار امر الهیست و ترخیص او است وَ ما فِی الْأَرْضِ شامل جمیع جمادات و نباتات و حیوانات میشود مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ من تبعیضیه است بیان بعض مصادیق است منافی با عموم آیه نیست وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ گذشت معنای کبر و تکبّر و استکبار در چند آیه قبل.

[سوره النحل (16): آیه 50] .... ص : 135

یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (50)

می ترسند پروردگار خود را از بالای سر خود و عمل میکند آنچه را که مأمور شده اند یَخافُونَ رَبَّهُمْ دو قسم خوف داریم ممدوح و مذموم و خوف ممدوح سه قسم است، خوف از معاصی که مرتکب شده که آیا آمرزیده میشود یا معذّب، و خوف از خطر خاتمه، و خوف عن اللَّه، و دو قسم اوّل در حق ملائکه و معصومین غلط است بواسطه مقام عصمت که نه معصیتی از آنها صادر شده و نه خطر خاتمه دارند، فقط قسم سیّم است یعنی از خدا میترسند نزدیک معصیت نمیروند و کوتاهی در تکلیف نمیکنند که معنی عصمت است و محال است صدور معصیت از آنها بواسطه این خوف مِنْ فَوْقِهِمْ نه معنی این باشد که خدا بر عرش قرار گرفته بالای سر تمام مخلوقات، چنانچه مجسمه گفتند، بلکه مراد احاطه قیومیت و قاهریّت بر تمام ممکنات ارضی و سماوی دارد وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ خردلی کوتاهی در اوامر او ندارند و خوف مذموم خوف از غیر خدا و از نرسیدن روزی و ادبار دنیا و امثال اینها است.

[سوره النحل (16): آیه 51] .... ص : 135

وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (51)

و فرمود خداوند نگیرید دو اله خدا و غیر خدا منحصرا او خدای یکتای بی- همتا است پس از من بترسید، این آیه شریفه ممکن است اشاره بمذهب قائلین بیزدان و اهرمن که شیطانست که مذهب مجوس است باشد، و یزدان را خالق خیرات

ص: 135

میدانند، و اهرمن را خالق شرور و هر چه موافق طبع است خیرات میدانند و هر چه بر خلاف طبع است شرور می پندارند، مثلا حیوانات نافعه و حیوانات موذیه گیاههای نافعه و مضره اشجار مثمره و اشجار ممرضه اراضی مستعدّه و غیر قابله معادن مطلوبه و وهمیه نساء وجیه و قبیحه رجال طیّبه و خبیثه و هکذا و غافل از این هستند که شرّی در خلقت نیست تمام موافق حکمت و مصلحت است با حسن صرف که مصلحتش غالب بر مفسده است الشّر اعدام فکم قد ضل من یقول بالیزدان ثم الاهرمن.

(اشکال) مجوس آتش پرستند و آتشکده های آنها هنوز آثارش باقیست (جواب) پرستش آتش آنها از این باب است که میگویند: خدا دیده نمیشود و پرستش باید نسبت بشی ء مرئی باشد و در اجسام مرئیه آتش اشرف از خاک و آب و هوا است و- بیشتر است و یکی از کفریات آنها اینست که میگویند: یزدان غضب کرد و عرق بدن او چکید و اهرمن شد.

و ممکن است مراد از اثنین خدا و غیر خدا باشد تا شامل جمیع مشرکین شود.

زیرا اصنام و گاو و گوساله و شمس و کواکب و ملک و عیسی و هر چه میپرستند مصداق غیر خدا است. و ممکن است اشاره باشد بمذهب ابن کمونه که شرک ذاتی قائل شد.

هویتان بتمام الذات قد خالفتا بابن الکمونة استند.

و غافل از اینکه دوئیت مستلزم ما به الاشتراک و ما به الامتیاز میشود و ترکیب لازم میاید و لازمه ترکیب احتیاج بمرکّب و احتیاج هر جزئی بجزء دیگر و احتیاج کل باجزاء است وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ الوهیت راجع بپرستش است که مفاد کلمه طیّبه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ است توحید عبادتی إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ و این جمله سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضائی.

امّا المطابقی توحید عبادتیست غیر از او را نپرستند.

و اما التزامی توحید ذاتی و صفاتی و افعالیست زیرا اگر دو خدا باشد یا صفات زائد بر ذات باشد یا خالق رازق غیر او هم باشد استحقاق پرستش دارند.

ص: 136

و اما الاقتضایی توحید نظریست که باید توجه و توکل و امیدواری و خوف از مخالفت فقط باو باشد و بس، لذا میفرماید: فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ از مخالفت او بپرهیزید و بترسید و نظر بغیر او نداشته باشید.

[سوره النحل (16): آیه 52] .... ص : 137

وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52)

و از برای او است و اختصاص باو دارد آنچه در آسمانها و زمین و مختص باو است دین با دوام ثابت پس آیا غیر خدا را پرهیز میکنید وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خالق و موجد و محدث و مبقی و رازق و حافظ همه آنها او است و بس اختصاص باو دارد قادر و محیط بر همه آنها او است غیر او هیچگونه قدرتی ندارند إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حجر آیه 72 وَ لَهُ الدِّینُ دین اختصاص باو دارد کسی دینی نمیتواند اختراع کند ادیان باطله و مذاهب مختلفه که از روی هواهای نفسانیه اختراع شده که بعض ارباب ضلال جعل کردند و دیگران متابعت کردند و استدلال کردند که إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ زخرف آیه 21 و 22 (واصبا) ثابت و باقی و دائم است إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 17 وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ آل عمران آیه 79.

و تحقیق کلام اینکه از زمان آدم تا قیام قیامت یک دین بوده دین اسلام و مسئله نسخ شرائع در پاره ای از خصوصیات فروع بوده أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ غیر خدا از سایر آلهه مشرکین که قدرت بر دفع ضرری یا جلب نفعی ندارند وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً فرقان آیه 3 و 4 پس باید فقط از مخالفت خدا پرهیز نمود و متقی شد.

ص: 137

[سوره النحل (16): آیه 53] .... ص : 138

وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (53)

و آنچه بشما نعمت واصل میشود و دارا میشوید، پس بدانید که از طرف خداوند است پس از آن هم اگر ضرر با شما تماس پیدا کرد بسوی او تضرّع و انابه و استغاثه کنید وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ نعم الهی بسیار است وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37 نعم ظاهریه و باطنیه داخلیه و خارجیه دنیویه و اخرویه حتی نعمت ایمان و توفیق و هدایت فمن اللَّه مثل قارون نباشید.

قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78 و مثل کسانی که یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17.

ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ چه ضرر جانی مالی عرضی آسمانی زمینی بشری حیوانی و امثال اینها فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ جرء بمعنی ارتفاع صوت است اشاره بتضرّع و استغاثه و انابه و دعاء درب خانه خدا او است کاشف الضرّ و دافع النقم و رافع الهموم و الغموم و کاشف الکروب أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ نمل آیه 63.

[سوره النحل (16): آیه 54] .... ص : 138

ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (54)

پس از آنکه خداوند بر طرف فرمود از شما ضرری که بشما متوجه شده بود ناگاه یک دسته از شما بپروردگار خودشان شریک میاورند ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ پس از اینکه گرفتار ضرّ شدید و رفتید درب خانه و تضرّع و الحاح و استغاثه کردید و خداوند بلطف و کرمش آن گرفتاری را بر طرف فرمود و رفع آن مضرّت را از شما کرد إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ جماعتی از شما این رفع ضرّ و کشف کرب را مستند بخدا نمیدانند یا مستند نیروی خود یا باسباب ظاهریه یا بخت و اتفاق میدانند.

ص: 138

بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ و این شرک بسیار مذموم و قبیح است مثلا کسی در دریا غرق شده باشد یا در میان آتش بسوزد و فریاد زند و استغاثه کند که یکی مرا نجات دهد شما بروید او را نجات دهید و از آب و آتش بیرون آورید پس از نجات و خلاصی بگوید شما کاری نکردید من خودم خارج شدم و یا آب مرا بیرون انداخت یا باد مرا از آتش خارج کرد چه اندازه بشما بر میخورد و مخصوصا امروز نوع افراد نعمی که بآنها داده شده یا بلاهایی که از آنها دفع شده مستند باسباب ظاهریه میدانند و ابدا قدردانی و شکر گذاری از خدا نمیکنند حتی اشخاصی که بزبان اظهار میکنند الهی شکر ولی قلب آنها متوجه باسباب است بلکه بعضی مقدسین استدلال هم میکنند به اینکه

ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الا باسبابها

و غافل از این هستند که اسباب مقهور اراده حق هستند و تأثیر هم بدست او است و این عین شرک است.

[سوره النحل (16): آیه 55] .... ص : 139

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)

چون مستند بغیر میدانند و مشرک میشوند اثر آن کافر شدن بآنچه ما بآنها داده ایم پس این چهار روز دنیا بهره برداری کنید پس زود باشد که بدانید که عاقبت این کفر و شرک چیست و بچه عذابی گرفتار خواهید شد لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ کفر اقسامی دارد کفر انکاری انکار وجود حق کند مثل طبیعی و دهری و لا مذهب یا انکار نبوت یا ضروریات دین کفر جحودی که یقین قلبی دارد ولی تصدیق و اقرار نمیکند وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14.

کفر شاکی که شک و تردید در یکی از عقائد حقه داشته باشد حتی ظن بآن کافی نیست و کفر نعمت که نعم الهی را استناد بغیر خدا دهد که در آیه شریفه لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

و این جمله این نحو کفر را دلالت دارد فَتَمَتَّعُوا تمتع بهره برداری و التذاذ از امور موافق با طبع است فقط این چهار روزه دنیا از خورد و مسکن و لبس و ریاست ثروت

ص: 139

و تناکح و لذّة نظر و سمع و روح و امثال اینها لکن عواقب وخیمه آنها را نمیدانید پس از مردن فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.

[سوره النحل (16): آیه 56] .... ص : 140

وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56)

و قرار میدهند از برای بتهای خود نصیبی و سهمی از آنچه که بودند افتراء میزدند و دروغ می بستند این آیه شریفه یک کفر دیگری از مشرکین و عمل آنها را بیان میفرماید که در سوره انعام میفرماید: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ شرحش در مجلد خامس گذشت.

وَ یَجْعَلُونَ مشرکین که اینهم یکی از اقسام شرک و کفر آنها است لِما لا یَعْلَمُونَ بتها و آلهه آنها که مدرکی ندارند و از روی جهالت و حماقت برای آنها سهم قرار میدهند نصیبا که یک نوع عبادت آنها است چنانچه صرف مال در راه خدا عبادت او است که صرف فی سبیل اللَّه است و در باب زکاة گفته ایم که مصارفی که مرضی الهیست مثل بناء مسجد و مدارس و پل و صرف اعلاء کلمه اسلام و ترویج دین بداعی قربت فی سبیل اللَّه است و اینها بداعی تقرب باصنام خود یک قسمت از اموال خود را بمصارف بت کده ها و بت تراشها و خدّام بتکده و چراغ و فرش بتکده و بت پرستان رسانیدند مِمَّا رَزَقْناهُمْ که خداوند بآنها عنایت فرموده و روزی آنها قرار داده و آنها صرف بتها میکنند تاللّه خداوند بذات مقدس خود قسم یاد فرموده چنانچه در بسیاری از احادیث قدسیه و در بسیاری از آیات شریفه برای تاکید در امر قسم بذات مقدسش یاد فرموده مثل فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ حجر آیه 92 و مثل حدیث

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

و بسیار موارد دیگر عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ افترا دروغ بستن بغیر است باصنام و نحوه.

ص: 140

[سوره النحل (16): آیه 57] .... ص : 141

وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (57)

و قرار میدهند از برای خداوند دخترانی خداوند منزه و مبری است از اتخاذ بنات و از برای خود قرار میدهند آنکه دوست میدارند و میخواهند که بنین باشند پسران این آیه شریفه هم یکی از کفریات مشرکین را بیان میفرماید که ملائکه را دختران خدا میدانند که در آیات بسیار باین مطلب اشاره دارد مثل أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً بنی اسرائیل آیه 49.

و قوله تعالی فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ صافات آیه 49 الی 153.

و قول تعالی أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ زخرف آیه 16 وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ مستلزم اینست که العیاذ باللّه خدا را جسم بدانند و اولاد داشته باشد آنهم دختر آنهم چند ملیون بعدد ملائکه و نمیدانم اینها میگویند خدا زائید پس خدا هم زن است و مادر ملائکه یا مرد پدر ملائکه مثل نصاری که میگویند پدر عیسی و یهود که پدر عزیر مینامند و در توریة رائج پدر آدم و تمام اولاد آدم پسران خدا هستند چنانچه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18 اگر پدر باشد مادر ملائکه کیست که زوج خدا باشد (سبحانه) خداوند منزه و مبری است از جمیع عوارض امکانی و از جمیع نواقص و عیوب و در ساحت قدسش احتیاج نیست مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن آیه 3.

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ توحید آیه 4 وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ نظر به اینکه مشرکین پسر را بسیار دوست میداشتند و لو از زنا بوجود آمده باشد چنانچه زیاد از کثرت زنا دادن مادرش سمیّه معلوم نشد پدرش کیست که گفتند

ص: 141

زیاد ابن ابیه موقعی که عمرو بن عاص شهادت داد که ابو سفیان با سمیّه زنا کرده معاویه گفت زیاد برادر من است و بدخترانش گفت زیاد عموی شما است و همچنین ابن مرجانه که چهل نفر مدعی شدند که پسر من است چون با مرجانه زنا کرده بودند بالاخره اشخاص قیافه شناسان را آوردند آنها گفتند چون شصت پای او شبیه بزیاد است شد ابن زیاد و امّا از دختر بسیار بد میداشتند لذا میفرماید:

[سوره النحل (16): آیات 58 تا 59] .... ص : 142

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (58) یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (59)

و زمانی که بشارت داده شد احدی از این مشرکین را بزن یعنی دختر پیدا کرده ای تاریک میشود صورت او بطرف سیاهی و او در شدت غیظ و غضب میشود و از قوم خود پنهان میشود بواسطه این بشارت سویی که باو داده شد خود را از آنها مخفی میکند یا آن را نگاه میدارد بخفت و خواری یا زیر خاک میکند او را بواسطه این بشارت بدی که باو داده شده آگاه باشند بسیار بد است آنچه اینها حکم میکنند (اشکال) انثی مؤنث است و تمام ضمائر در به و یمسکه و یدسه مذکر (جواب) مرجع ضمائر ما است در ما بشر و او مذکر است و لو مقصود از ما انثی است (تنبیه) سرّ اینکه مشرکین از دختر بسیار مشمئز میشدند چند چیز است.

1- آنکه باید متکفّل روزی آنها باشند و این بسیار برای آنها مشکل بود لذا در قرآن میفرماید:

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ انعام آیه 151.

2- عصبیّت و کبر و نخوت زیر بار این نمیرفتند کسی دختر آنها بگیرد و با او جماع کند یا خواهر آنها و این نخوت هنوز در عرب باقیست.

3- اینکه چون در جاهلیت دائما بین قبائل عرب جنگ و خونریزی بود اولاد ذکور میخواستند شجاع و دلیر باشد و این از عهده نساء خارج بود.

ص: 142

4- اینکه زنها در تحت فشار مردان بودند و آنها بر زنها کمال سلطنت و قهرمانی داشتند و زیر بار نمیرفتند کسی بر دختر آنها یا خواهر آنها این نحو سلطنت داشته باشد.

5- اگر کسی دختر آنها را میگرفت توقعات زیادی داشت و منّتهای زیادی بر سر آنها میگذاشت و این بر آنها ناگوار بود و تمام این موهومات را دین اسلام برداشت حتی اینها ارث برای دختر قائل نبودند از این جهت میفرماید:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا صورت آنها سیاه میشود از شدت خجلت و غیظ و غضب وَ هُوَ کَظِیمٌ خود را میخورد و تاب تحمل نداشت یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مخفی میشد از قوم که او را توبیخ و سرزنش میکردند که دختر پیدا کرده مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ و این بشارت بسیار در نظر آنها بد بود أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ یا اینکه آنها را نگاه میداشتند با کمال بی میلی و بی رغبتی و خفت و ذلت و سستی أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ زنده زیر خاک میکردند قساوت قلب آنها چنان بود که ابدا متأثر نمیشدند هر چه آن دختر گریه و ناله و التماس کند آیا ظلمی بالاتر از این است که شخص با اولاد خود چنین کند أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ.

[سوره النحل (16): آیه 60] .... ص : 143

لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (60)

از برای کسانی که ایمان بآخرت ندارند از کفار و مشرکین مثلهای بدیست و صفات خبیثه و اعمال سیئه و از برای خداوند مثلها و صفات کمال و جمال و جلال است و او عزیز و حکیم است تمام کارهای او از روی حکمت است لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ کفّار دو دسته هستند یک دسته کسانی که بکلی منکر معاد هستند که گفتند إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ مؤمنون آیه 37.

ص: 143

وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 24.

و دسته دیگر بکلی منکر نیستند و خود را اهل نجات می پندارند ولی نحوی که انبیاء خبر دادند منکرند اینها هم صدق میکند که ایمان بآخرت ندارند مثل السوء یعنی دارای صفات خبیثه و افعال قبیحه و عقائد فاسده از شرک و کفر و نسبت بخدا که اولاد دارد و نسبت بملائکه که انثی هستند و قتل بنات و غیر اینها از اخلاق عقائد افعال وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی ذاتا وجود غیر متناهی عدّة و مدّة و شدّة متصف بجمیع صفات کمال علم قدرت حیات کبریایی عظمت علو ابدی ازلی سرمدی و غیر اینها و منزه از جمیع عیوب و نواقص و احتیاج سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح و تمام افعالش حسن و بجا و بموقع است وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ریزه کار عالم بجمیع حکم و مصالح رءوف عطوف رحیم غفور.

[سوره النحل (16): آیه 61] .... ص : 144

وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (61)

و اگر مؤاخذه فرماید خداوند افراد انسان را بسبب ظلم آنها نمیماند بر روی زمین جنبنده و لکن خداوند تأخیر انداخته اجل آنها را تا وقت معینی پس زمانی که اجل آنها رسید نمیتوانند تأخیر بیندازند ساعتی و نمیتوانند جلو بیندازند وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ لو امتناعیه است البتّه خداوند مؤاخذه نمیکند و سرّ عدم مؤاخذه ممکن است برای این باشد بلکه متنبّه شوند و توبه کنند و دست از ظلم بردارند و هدایت شوند و ممکن است برای این باشد که در نسل آنها بنده گان صالح بوجود آیند و ممکن است برای این باشد که هر قدر بتوانند ظلم کنند و عذاب خود را زیاد کنند و بر طبق تمام اینها آیات و اخبار بسیاری داریم.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

ص: 144

و غیر این از آیات و اخبار و مکرّرا تذکر داده ایم و کلمه الناس بعمومه شامل جمیع افراد میشود بظلمهم چه ظلم بنفس بفسق و فجور و ترک واجبات و اتیان بمحرمات یا ظلم بغیر یا ظلم در دین از شرک و کفر و ضلالت (اشکال) کسانی که ظلم نکردند و صالح بودند چه تقصیری داشتند که بفرماید ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ (جواب) اولا میفرماید: در قرآن.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً انفال آیه 25.

و ممکن است عدم نزول بلاء از جهت بودن صلحاء در میانه آنها باشد چنانچه در حدیث است

لو لا شیوخ رکع و اطفال رضع و بهائم رتع لصب علیکم العذاب صبّا

و گذشت در موضع نزول ملائکه بر حضرت ابراهیم برای بشارت باسحق و اهلاک قوم لوط از آنها پرسید حتی اگر یک مؤمن میانه آنها باشد؟ گفتند عذاب نازل نمیکنیم فرمود لوط میانه آنها است گفتند او و اهل او را نجات میدهیم غیر از زن او را.

و ثانیا ابتلاء مؤمن ببلّیات از راه تعذیب نیست بلکه ارتفاع درجه است و حکم دیگر

البلاء موکّل بالانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل

وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی هر کسی مدتی در جمیع مراحل دارد که من جمله بقاء در دنیا است وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ اعراف آیه 32.

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ.

تعبیر بساعة مراد قطعه از زمان است بلکه آنی مهلت نیست از معصوم پرسیدند بعض اموات چشم آنها باز است و بعضی بسته سرّ او چیست فرمود در موقع رسیدن اجل چشمش اگر باز بود مهلت نداشت که بر هم گذارد و اگر بر هم بود مهلت نداشت باز کند لکن این اجل حتمیست.

و أمّا غیر حتمی بدعاء و توسّل و عبادت و اخلاق قابل تأخیر و تقدیم است.

[سوره النحل (16): آیه 62] .... ص : 145

وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62)

ص: 145

و قرار میدهند از برای خداوند چیزی را که خود آنها بد میدانند و کراهت طبع دارند که بنات باشند و زبانهای آنها متّصف بدروغ میشود که میگویند که اختصاص دارد بما خوبیها چنین نیست محقّقا از برای آنها است آتش و محقّقا آنها پیش فرستادگان هستند برای آتش یعنی قبل از بقیه اهل جهنم اینها داخل جهنم میشوند وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ که گفتند ملائکه دختران خدا هستند و مراد از کراهت چیزیست که خلاف میل نفس و خلاف طبع و هواهای نفسانی باشد و آن دختر داشتن است در نظر آنها ولی مکروه در باب فقه فعلیست مذموم لکن منع از ترک نشده و ترخیص در فعل شده استحقاق عقوبت ندارد لکن مسلّما انحطاط درجه دارد بخلاف حرام که منع از فعل شده که استحقاق عقوبت دارد وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ یعنی زبانهای آنها دارای صفت دروغ میشود چون معاصی زبان بسیار است کذب غیبت فحش سبّ سعایت نمّامی افتراء تفتین دو بهم زنی کلمات کفر آمیز و غیر اینها که گفتند بیست پنج معصیت زبان است و اینها از صفات لسانست أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی بعض مفسّرین گفتند مراد از حسنی بنین که اولاد ذکور هستند بقرینه جمله قبل که وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ باشد بعضی گفتند مراد مثوبات اخرویست بقرینه جمله بعد لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ لکن تفسیر اول ظاهر آیه است که حسنی در نظر آنها همان اولاد ذکور است و توصیف لسان آنها بکذب برای اینست که خداوند اولاد ندارد نه ذکور و نه اناث و ملائکه هم اناث و ذکور نیستند چون ذکور و اناث در انسان و حیوانات برای تولید و تناسل است و ملائکه تولید و تناسل ندارند بلکه عورت دبر و قبل ندارند زیرا آن دو برای دفع اخبثین است و آنها مدفوعات ندارند چون اکل و شرب ندارند و نیز دعوی اینکه ذکور حسنی هستند و اناث مکروه و قبیح اینهم کذب است زیرا ملاک حسن و قبح در آخرت ایمان و کفر است و در دنیا وجاهت و زشتی است چنانچه در قرآن میفرماید:

لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ احزاب آیه 52.

ص: 146

بلکه اولاد ذکور و اناث اگر باعث سعادت انسان در دنیا و آخرت باشند بسیار خوبست و اگر موجب شقاوت باشند بسیار بد هستند و اولاد و اموال امتحان بزرگیست وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28.

لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ هیچ حسنی برای کفار و مشرکین نیست نه در دنیا و نه در آخرت بلکه برای آنها آتش مهیّا شده که خود آنها برای خود اسباب آتش را فراهم میکنند بلکه الان در آتش هستند و میسوزند منتهی الامر خواب غفلت آنها را گرفته نمیفهمند موقعی که اجل میرسد و بیدار میشوند می بینند در چه آتشی بوده و میسوختند

الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

لیلة المعراج از پیغمبر است که بالای جهنم صدای عظیمی از قعر جهنم بلند شد از جبرئیل پرسیدم گفت سنگی از لب جهنم رها شد هفتاد سال قبل الآن رسید بته جهنم و اشاره بیک یهودی بود که هفتاد سال در کفر سیر داشته و الآن مرد وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ این پیش فرستاده اند آتش را برای خود.

[سوره النحل (16): آیه 63] .... ص : 147

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (63)

قسم بخدا هر آینه بتحقیق ارسال فرمودیم بسوی امتهای پیش از پیغمبر پس زینت داد از برای آنها شیطان اعمال آنها را پس او است ولی آنها امروز و از برای آنها عذاب دردناک است تاللّه خداوند قسم یاد میفرماید برای تاکید که مشرکین باور کنند لَقَدْ أَرْسَلْنا رسولانی فرستادیم مثل نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی و غیر اینها إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ بسوی امتهای از قبل از امت تو امت هر یک از این رسولان فَزَیَّنَ لَهُمُ پس زینت داد از برای آنها الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ.

از تکذیب انبیاء و شرک بخدا و بقاء بر کفر و حمل معجزات آنها را بر سحر و ظلم و اذیت بآنها و ارتکاب معاصی و طغیان و سرکشی و کبر و عجب و عناد و عصبیت

ص: 147

و تقلید آباء و غیر آنها از قبائح فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ یعنی شیطان را صاحب اختیار خود قرار دادند و اختیار خود را بدست او دادند و اطاعت او را کردند و مراد از (الیوم) اگر یوم القیامة باشد معنی این میشود که خدا وامیگذارد آنها را بشیطان چنانچه در جواب شیطان که گفت فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.

فرمود قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 85 وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.

[سوره النحل (16): آیه 64] .... ص : 148

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (64)

و نازل نکردیم از برای تو این کتاب را مگر برای این کفار و مشرکین بیان فرمایی آن کسی که اختلاف میکردند در مورد آن و هدایت و رحمت باشد برای قومی که ایمان میاورند وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ ماء نافیه و کتاب قرآن مجید و بیان سر نزول قرآن را میفرماید: که ما نازل نکردیم مگر برای دو امر الا اثبات در نفی است لِتُبَیِّنَ لَهُمُ مرجع ضمیر تمام کفار از طبیعی و مشرک و یهود و نصاری و مجوس و غیر اینها الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ از وجود حق و توحید بجمیع اقسامه و عدل بجمیع معانیه و نبوت جمیع انبیاء از آدم تا خاتم و بیان حلال و حرام و سایر احکام و اثبات معاد و سایر امور دینیه اعتقادیه اخلاقیه تکالیفیه فروعیه که در هر یک آنها هر طایفه از این کفار انکار کرده و با طوائف دیگر اختلاف داشته این قرآن بیان حق را میکند و اثبات میفرماید و باطل را رد میکند و ابطال مینماید و دیگر از سر نزول قرآن مجید هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ اختصاص بمؤمنین برای اینست که بهره برداری از این کتاب فقط مؤمنین هستند و از برای آنها دو بهره است یکی در دنیا هدایت شدند ببرکة قرآن بدین حق علما و عملا باطنا و ظاهرا قلبا و لسانا و دیگر بهره آنها شمول رحمت الهی است در قیامت از سعادت رستگاری و فیوضات الهی و نجات از مهالک و سر اینکه اختصاص داد باهل ایمان برای اینکه سایر طبقات حتی طبقات

ص: 148

مسلمین سوای مؤمنین معتقدین بجمیع عقائد حقه از این دو بهره محرومند نه هدایت شدند و نه مشمول رحمة.

[سوره النحل (16): آیه 65] .... ص : 149

وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (65)

و خداوند نازل فرمود از آسمان آب را پس زنده فرمود باین آب زمین را بعد از مردن زمین محققا در این هر آینه آیة و دلیل است برای قومی که گوش قلب آنها باز است و میشنوند وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً خداوند در مقام بیان ادله توحید است که یکی از ادله انزال آب است از عالم بالا بقدرة کامله خود که آب را از دریا بتوسط بخارات و اشراق شمس میگیرد و در جوّ هوا که برده است منجمد میکند و تشکیل ابر میدهد و بتوسط باد ابرها را بجمیع نقاط زمین حرکت میدهد و مواد مائیّه آن بطرف زمین میبارد و مواد هوائیّه بطرف بالا میرود و مراد از سماء عالم بالا است فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ زمین که در فصل زمستان خزان میشود و بتوسط باران در اعماق زمین فرو میرود و گیاه و حبوب و اشجار روئیده میشود که حیات زمین است بعد موتها که خزان میشود گیاهها خشک میشود گلها از بین میرود برگها ریزش میکند و در بسیاری از آیات بعث و حیات در آخرت را و موت در دنیا را بهمین مثال تنظیر فرمود ولی آن قدر چشم قلب را کور کرده و گوش قلب را کر که نمی بیند و نه میشنود و نه درک میکند لذا میفرماید إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ بگوش قلب و اما آنهایی که گوش قلب کر شده این قضایا را حمل بر طبیعت میکنند و مکرر گفته ایم کسانی که کفر و شرک و عناد و فسق و فجور آنها بحدی رسید که روح عقلانی آنها مرد در حق آنها صادق است لا یعقلون لا یبصرون لا یسمعون لا یعلمون و کسانی که بنور ایمان و اخلاق فاضله و اعمال حسنه روح انسانی خود را تکمیل کردند در حق آنها صادق است یعقلون و یسمعون و یبصرون و یعلمون دسته اول را میفرماید أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 178 و دسته دوم را میفرماید

ص: 149

إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ رعد آیه 19.

[سوره النحل (16): آیه 66] .... ص : 150

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (66)

و بدرستی که از برای شما در انعام شتر گاو و گوسفند و بز هر آینه باعث عبرت است سقایت میکنیم ما شما را از آنچه در بطون هر یک از آنها است بشیر خالص گوارا از برای آنهایی که میل مینمایند که شیر از میان فرث که معده باشد محل ریختن و جدا کردن است و خون که در کبد است شیر خالص گوارا از برای کسانی که میآشامند اینهم یکی از دلائل بزرگ بر توحید حضرت حق و قدرت و علم و حکمت او که میفرماید وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ انعام چهارپایان هستند و آنچه معمول است گاو و شتر و گوسفند و بز است و الا حیوانات حلال گوشت مثل آهو حمار مادیان و غیر اینها بسا از شیر آنها بهره برداری میشود بخصوص در موقع معالجه (لعبرة) باید عبرت بگیرند از قدرت نمایی خداوند (نسقیکم) سقایت آشامیدن است غیر از لحوم آنها که مأکولات شما است مشروب هم دارند که شیر آنها باشد (مما فی بطونه) تعبیر بضمیر مفرد یعنی کل واحد من الانعام که این مشروب شما (مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ) که در طرف پائین است و قسمت کننده است بلحم و سایر اعضاء بدن و دفع فضولات (دم) که در کبد خون را بتمام اعضاء و جوارح میرساند که جگرها دم دارد بین این دو (لَبَناً خالِصاً) شیر خالص که هیچ گونه داخلی ندارد که گفتند همان زیادتی خون است تبدیل بشیر میشود و از غرائب قدرت تا حمل پیدا نکند و وضع حملش نشود همان بحالت خون است پس از وضع تبدیل بشیر میشود (سائغا) گوارا و خوش طعم با تأثیرات کامله (للشاربین) برای کسانی که میل مینمایند و استفاده میکنند.

[سوره النحل (16): آیه 67] .... ص : 150

وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (67)

ص: 150

و از میوه های درخت خرما و درخت انگور میگیرند از آن شیرینیها و روزیهای نیک محققا در این هر آینه آیتیست برای قومی که صاحبان عقل هستند (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ) از زمانی که شکوفه دهد و بسر دهد و رطب شود و تمر حتی هسته خرما (و الاعناب) از زمان غوره و عنب و زبیب (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً) شیره خرما و شیره انگور (وَ رِزْقاً حَسَناً) از عنب و زبیب و بالجمله اقسام مأکولات و مشروبات از این دو قسم شجره بدست میاید و این هم یکی از آیات بزرگ خداوند است لکن (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) کسانی که دارای عقل هستند و اهل فکر و تدبر و تأمل باشند و آثار قدرت الهی را در آنها مشاهده کنند و اما کسانی که تمام اینها را مستند بطبیعت میدانند کانه عقل ندارند.

[سوره النحل (16): آیات 68 تا 69] .... ص : 151

وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ (68) ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (69)

و وحی فرمود پروردگار تو بسوی زنبور عسل اینکه برای خود منازل و خانه هایی اتخاذ کن از کوه ها و از درختها و از آنچه بنا میکنند از جدار و سقف ها پس از آن بخور از جمیع میوه ها پس سلوک کن راههای پروردگار خود را از روی اطاعت و تسلیم خارج میشود از شکم زنبور عسل شراب یعنی مشروبی که رنگهای مختلف دارد و در آن مشروب که عسل باشد شفاء است از برای ناس محققا در این قدرت نمایی هر آینه آیة و دلیل بر وجود خداوند است لکن برای قومی که فکر و تأمل داشته باشند وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ مکرر در آیات شریفه قرآن تصریحاتی دارد که جمیع موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات در حد خود شعور و ادراک و فهم و معرفت بالوهیت حق و رسالت رسول و ولایة ائمه اطهار دارند مثل تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسری آیه 44 و مثل یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10 و مثل أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ

ص: 151

یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ

حج آیه 18 و غیر اینها از آیات و در اخبار بسیاری داریم که عرض ولایت ائمه بر جبال و میاه و اشجار و حیوانات شده و اخباری که بسیاری از حیوانات خدمت اینها عرض حاجت میکردند و غیر اینها پس مانعی ندارد که نحل مورد وحی الهی شود و مکلف بتکلیف باشد أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً از عجائب قدرت اینکه خانه های زنبور مسدس است بدون آنکه زاویه پیدا کند که مهندسین را حیران کرده آنهم در امکنه مرتفعه مثل کوه ها و من الشجر در اشجار طوال وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ امکنه مرتفعه در دیوارها و سقفها وا عجب از این دستور ثانوی برای نحل آمد ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ از ریاحین معطره و فواکه حلوه وا عجب از این اینکه امیر آنها در درب کند و با دو نیش طویل ایستاده اگر یکی از آنها روی نجاست یا شی ء کثیفی نشسته نمیگذارد وارد کند و شود و او را دو نیم میکند فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ خطاب سیم که طریق مشی و سلوک آنها را هم معین فرموده و امر فرمود یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها از طرف دهان شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ چه بسیار مشاهده شد که عسل ها الوان مختلفه دارند و شاید منشأ آن اختلاف ریاحین و فواکه باشد که تغذی کردند چنانچه در مومها هم اختلاف لونی هست (فیه) در آن عسل شِفاءٌ لِلنَّاسِ علاوه بر اینکه شفاء بسیاری از امراض است چه طعم شیرینی دارد بخصوص اگر با مسکه تناول کنید چه اندازه لذت دارد و بس است در شرافت عسل که خداوند یکی از چهار نهر بهشت را عسل قرار داده إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ یکی از عبادات بزرگ تفکر در صنایع الهی و اسرار خلقت و غرض الهی از خلقت اشیاء و در صحت و سقم اعمال صالحه و در آیات و اخبار و احکام الهیه است که فرمود

تفکر ساعة خیر من عبادة سنة

بلکه ستین سنة و بنظر سطحی قناعت نکند و بنظر عمقی با تأمل و تدبر نظر کند که اجتهاد و استفراغ وسع تعبیر میشود.

ص: 152

[سوره النحل (16): آیه 70] .... ص : 153

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (70)

و خداوند خلق فرمود شما را پس از آن قبض فرمود و میراند شما را و بعض شما را کسانی را که رد فرمود تا رذلترین عمرها را بسن پیری تا اینکه نداند بعد آنکه دانسته بود چیزی را بدرستی که خدا عالم بجمیع حکم و مصالح است و قادر بر جمیع افعال است وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ از کتم عدم بعرصه وجود آورد از نیستی بهستی رسانید از ابتدایی که ارواح شما را خلق نمود پس از آن ماده اصلیه شما را در صلب آباء قرار داد و نطفه شدید و در رحم امهات قرار گرفتید و علقه و مضعفه و لحم و عظم و صورت بندی و افاضه روح و بدنیا آمدید و مدتی در دنیا زیست کردید و متنعم بنعم الهی شدید دینیه و دنیویه ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ توفی اخذ بقوة است که اشاره بقبض روح است و زوال حیات و اماته وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ سن پیری که از امیر المؤمنین علیه السلام مرویست هفتاد و پنج سال و بعضی گفتند نود سال لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً که آنچه میدانسته فراموش میکند و نسیان عارض میشود و قوای ظاهریه و باطنیه کاسته میشود چشم از دیدن گوش از شنیدن بدن از حرکت و بالجمله برمیگردد بحال طفولیت إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ صلاح هر بنده را میداند چه موقع بوجود آید و چه موقع بمیرد و چه اندازه زیست کند (قدیر) قدرتش بهمه چیز تعلق گرفته (تنبیه) این آیه نسبت باغلب بندگانست و الا بسیاری عمر طولانی دارند و تمام قوی آنها بر قرار بلکه بزیادتی حضرت نوح دو هزار و پانصد سال ادریس خضر الیاس عیسی هنوز زنده در کنف الهی زیست دارند حضرت بقیة اللَّه در حفظ الهی مصون و محفوظ است معمرین در دنیا بسیار بودند و شاید جمله إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ اشاره باین باشد که تمام امور تحت اراده و مشیت او است.

ص: 153

[سوره النحل (16): آیه 71] .... ص : 154

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (71)

و خداوند تبارک و تعالی بر حسب حکمت و مصلحت تفضیل داده بعض شما را بر بعضی در رزق که بعضی در توسعه و بعضی در مضیقه پس نیستند کسانی که در توسعه هستند به اینکه رد کنند رزق خود را بر کسانی که در مضیقه هستند که در تحت عبودیت و سلطه آنها هستند پس آنها در رزق مساوی باشند آیا پس از این نعمت بزرگ انکار میکنند نعمت الهی را وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ یکی را غنی و ثروتمند میکند یکی را فقیر و تهی دست میفرماید و تمام موافق حکمت است چنانچه در حدیث قدسی است

ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک فمن لم یرض بقضایی و لم یصبر علی بلائی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی

فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ این جمله را دو نحوه میتوان تفسیر کرد.

1- اینکه اغنیاء حاضر نیستند یک قسمت از رزق خود را بعبید وزیر دستهای خود بدهند تا با هم برابر شوند.

2- توهم نکنند که آنها روزی میدهند بزیر دستان و عبید خود خداوند روزی دهنده است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58.

أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ مثل قارون که گفت قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78 گمان میکنند بکوشش خود بدست آورده اند و شکر گذار نعمت الهی نیستند و غافل از اینکه آنکه داده میتواند پس بگیرد.

ص: 154

[سوره النحل (16): آیه 72] .... ص : 155

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (72)

و خداوند قرار داد از برای شما زوج هایی که از نفوس و جنس خود شما هستند که بعقد دائمی یا انقطاعی یا ملک یمین در آورید و قرار داد از این زوجات برای شما پسرانی و نوه و نتیجه هایی و روزی داد شما را از مأکولات پاک و لذیذ و خوش طعم و خوش بو آیا پس از این آیات شما بباطل ایمان میاورید و بنعمة الهی کافر میشوید وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً در ابتداء خلقت بشر که خداوند آدم را آفرید از بقیّه گل آدم حوی را خلق فرمود جَعَلَ مِنْها زَوْجَها اعراف آیه 189 که انیس و مونس آن باشد لِیَسْکُنَ إِلَیْها اعراف آیه 189.

و هزار مرتبه برای او زایش کرد در هر مرتبه دو فرزند آورد و هزار و اندی سال زیست کرد که گفتند روز وفات حضرت آدم روز تولد حضرت نوح بوده و از این اولادهای آدم رجال و نسایی زیاد در عالم بوجود آمد وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً نساء آیه 1.

و هکذا تا دامنه قیامت و این اعظم آیات الهی است

ا تزعم انک جرم ثقیل و فیک انطوی العالم الاکبر

(آدمی زاده طرفه معجونیست، کز فرشته سرشته و از حیوان، گر کند میل این شود پس از این، ور کند میل آن شود به از آن).

وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً قبیله ها و سلسله ها و فامیلها بالوان مختلفة و السنة متشتتة که روز بروز در تزاید و تا کنون چندین ملیارد جمعیت اولاد آدم است وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ از مأکولات و مشروبات از حبوب و فواکه و بقول لبنیات و حلویات و غیر اینها پس از اینهمه تفضلات و نعم أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ شرک بخدا و تکذیب انبیاء و حمل معجزات بر سحر و متابعت شیطان و انکار معاد و مخالفت دستورات الهیه و متابعت هواهای نفسانیه و غیر اینها از اباطیل وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ و تمام این نعم را مستند بطبیعت میدانند و کفران نعم الهی میکنند.

ص: 155

[سوره النحل (16): آیه 73] .... ص : 156

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لا یَسْتَطِیعُونَ (73)

و عبادت میکنند از غیر خداوند چیزهایی که مالک نیستند از برای اینها رزقی از آسمانها و زمین چیزی را و استطاعت و قدرت ندارند وَ یَعْبُدُونَ این مشرکین پس از اینهمه آیات و آثار قدرت مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً بتهایی که یک جماد تراشیده انسان بیش نیستند که حضرت ابراهیم بآنها خطاب میفرماید قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ و الصافات آیه 95 بلکه جمیع مخلوقات از ملائکه و جن و انس مالک رزق احدی نیستند چه رسد بحیوانات مثل گاو و گوساله و نبات مثل اشجار و جمادات مثل اصنام که هر دسته از مشرکین عبادت بعض آنها را میکنند حتی عبده شمس و آتش و کواکب و غیر اینها که هیچ یک از آنها مالک رزق احدی نیستند مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ چه اهل سماوات و مخلوقات سماوی باشند یا ارضی (شیئا) بقدر خردلی مالکیت ندارند وَ لا یَسْتَطِیعُونَ استطاعت توانایی و قدرت است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58 و این جمله راجع بتوحید افعالیست که هیچ فعلی در عالم واقع نمیشود تا مشیّت حق تعلق نگیرد ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 و توهم نشود که موجب جبر میشود زیرا مخالف با اختیار نیست چون میداند بنده اختیار میکند مشیت تعلّق گرفته لا بالعکس و جمله اولی راجع بتوحید عبادتیست.

[سوره النحل (16): آیه 74] .... ص : 156

فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (74)

پس نزنید از برای خداوند مثل ها و شبیه ها بدرستی که خدا میداند که شبیه و عدیل و مثل و مانندی از برای او نیست و شما نمیدانید و توهّم میکنید مثلی از برای او نظر به اینکه خداوند صرف الوجود و بحت الوجود است و محض الوجود است و

ص: 156

در مقابل صرف الوجود ماهیت و عدم است.

اما ماهیّت معروض وجود است آنهم در عالم تصور می گویی الانسان موجود و لکن در حقیقت حدّ وجود است یعنی وجودش محدود باین حدّ است انّ الوجود عارض الماهیّة تصوّرا و اتّحدا هویّة لذا گفتند الماهیة من حیث هی لیست الاهی.

پس قطع نظر از وجود معدوم صرف چنانچه تمام ماهیّات ممکنه از جواهر خمسه عقل و نفس و ماده و صورت و جسم و اعراض تسعه کم و کیف و اضافة و فعل و انفعال و این و متی و لون و طعم تماما قبل از اضافه وجود معدوم صرف بودند و اما عدم که نیستی صرف است دیگر در مقابل صرف الوجود که محدود بهیچ حدّی نیست از لیست ابدی غیر متناهی مثل از برای او محال است بعلاوه جمیع عوالم امکانی مرکب است یا ترکیب خارجی مثل اجسام و عوارض اجسام یا ترکیب ذهنی مثل اجناس سافله و انواع الانسان حیوان ناطق مرکب از جنس حیوانی و فصل عقلانی و حیوان جسم نامی ذو الحسّ و الحرکة و نباتات جسم نامی و جمادات جسم ذی الأبعاد الثلاثة طول عرض عمق یا ترکیب و همی که شامل جمیع ممکنات میشود مثل وجود و ماهیت که گفتند الممکن زوج ترکیبی که شامل مجرّدات مثل عقل و نفس هم میشود با اینکه ترکیب خارجی و ذهنی ندارند و لکن واجب تعالی که منزّه از جمیع این اقسام ترکیبی است چگونه میشود برای او مثل و مانند قرار داد لذا میفرماید فَلا تَضْرِبُوا یعنی لا تجعلوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ.

چه قدر خوب گفته حکیم قاآنی در باب توحید.

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشینت همه کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

هستی تو هستی پیوند نه تو بکس و کس بتو مانند نه

حتی در وحدت و بساطت و احدیت و سایر صفات ذاتیه حق مثل علم و قدرت و حیات، و سایر صفات را منتزع از ذات میدانند و جز صرف وجود هیچگونه ضمیمه ندارد إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

انت کما اثنیت علی نفسک

(حکیم نازی بعقل

ص: 157

تا کی، بفکرت این ره نمیشود طی، بکنه ذاتش خرد برد پی، اگر رسد خس بقعر دریا) بلکه رسیدن خس بقعر دریا محال عادی است و پی بذات حق محال عقلیست.

[سوره النحل (16): آیه 75] .... ص : 158

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (75)

مثل میزند خداوند تبارک و تعالی دو فرد انسان را که یکی از آنها غلام مملوک است که مولای او جلوگیری کرده و قدرت بر هیچ امر ندارد و دیگری در کمال آزادی متنعم بنعم الهی است و رزق واسع حلال طیّب باو عنایت فرموده و انفاق میکند ببندگان خداوند هم در خفاء و سرّ و هم علنا و جهرا آیا این دو نفر مساوی هستند البته مساوی نیستند حمد مختصّ بخداوند است که هر که را باندازه قابلیت موافق حکمت عنایت میکند بلکه اکثر ناس نمیدانند، این مثال ممکن است برای فرق بین مؤمن و کافر باشد که مؤمن مشمول الطاف الهیّه هدایت بدین حق و توفیق باعمال صالحه و اخلاق فاضله در دنیا و بمثوبات اخرویه و فیوضات الهیه در آخرت و کافر مبتلای بشرک و کفر و اعمال سیئه و اخلاق رذیله در دنیا و عقوبات و عذابهای اخرویه در آخرت و ممکن است برای فرق بین عبادت خداوند متعال که مستجمع جمیع کمالات و منزّه از جمیع عیوب و نواقص و مفیض علی الاطلاق است و الهه مشرکین از اصنام و جمادات و نباتات و حیوانات و شمس و کواکب و آتش و غیر اینها که لا یضرّ و لا ینفع و لا یقدر علی شی ء باشد ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا برای تشبیه معقول بمحسوس عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ حتی در افعال مختصه بخود از خواب و خوراک و ازدواج تمام در تحت اراده مولی است وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً که با کمال وسعت و عزّت و مکنت و ثروت زندگانی میکند یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً بزیر دستان و فقراء و ارباب حاجات هم در سرّ بنحوی که طرف متوجّه نشود و هم در علن که سؤال کند یا مشاهده شود یا منفق را بشناسد هَلْ یَسْتَوُونَ در عزت و احترام در نزد مردم الحمد للَّه حمد

ص: 158

و ثنا مخصوص بخداوند متعال است که تمام خوبیها و تفضلات و عنایات از جانب او است بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ نه فرق بین حق و باطل میگذارند و نه شکر گذار نعم الهیه میشوند و نه نظر باو دارند و تمام آنچه دارند مستند باسباب ظاهریه میپندارند.

[سوره النحل (16): آیه 76] .... ص : 159

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (76)

و مثل دیگری خداوند زده است که دو نفر یکی از آنها لال است قدرت بر تلفظ ندارد و او و بال و کلّ است بر ولی و صاحب اختیار خود بهر کاری توجّه کند خر- دلی نفع ندارد آیا مساوی است با کسی که امر بعدل میکند و او بر صراط مستقیم است ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا این یک مثال دیگر است برای فرق بین مؤمن و کافر موحد و مشرک عادل و فاسق مصلح و مفسد رجلین دو نفر احدهما یکی از آنها ابکم مشرک اقرار بتوحید نمیکند کافر ایمان نمیاورد فاسق تن بعبادت و اطاعت نمیدهد مثل آدم لال که زبان ندارد لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ چنان موانع از تقلید آباء و عنا دو عصبیّت و هوای نفس و حب شهوات و حب دنیا برای او سدّ شده کانه قدرت ندارد وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ هر چه موالیان او را نصیحت و ارشاد و هدایت کنند تأثیری در آن ندارد و باعث زحمت و اذیت آنها میشود أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ جز فسق و فجور و ظلم و تعدّی و فساد از او عمل خیری صادر نمیشود هَلْ یَسْتَوِی هُوَ استفهام انکاریست هیچ عاقلی حکم بتساوی نمیکند با کسی که وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ بهدایت و ارشاد امر بتوحید و ایمان و اطاعت و امتثال و امر بمعروف و نهی از منکر و پند و اندرز میدهد وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ عملا و اخلاقا و عقیدة بر صراط مستقیم دیانت سیر میکند و قدمی بر طرق شیطانی بر نمیدارد.

ص: 159

[سوره النحل (16): آیه 77] .... ص : 160

وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (77)

و مختص بخداوند است علم بغیب آنچه در آسمانها و زمین است و نیست امر ساعت و قیامت الامثل چشم بهم زدن بلکه اقرب از آن محققا خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در موضوع علم غیب آیات و اخبار مختلف است در بسیاری از آیات اختصاص میدهد بخدا و در بعضی آیات نسبت بغیرهم میدهد مثل قوله تعالی عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ جن آیه 26.

و غیر اینها و اخبارهم در این باب مختلف است و ما مکرر در تفسیر آیات راجعه باین موضوع توضیح داده ایم و در این آیه اشاره میکنیم و خلاصه آن اینکه غیب مقابل حضور است هر چه از نظر مستور است غیب گویند یعنی حضرت بقیة اللَّه را غائب گویند و دوره و زمانه ما را دوره غیبة میگویند و این ذی مراتب است اما نسبت بذات مقدس حق چون علمش عین ذات است و غیر متناهی ازلا و ابدا چیزی بر او مستور نیست و از او غائب نیست و اما غیر او از ممکنات و مخلوقات علم آنها محدود است و نسبة محدود بغیر محدود اگر بگویی مثل قطره بدریا است غلط گفته ای زیرا دریا هم محدود است پس آنچه بر جمیع ممکنات مستور است مختص باو است و اما در ممکنات مراتب مختلفه دارد مثلا اگر بگوئیم اهل بیت محمّد و آل او صلوات اللَّه علیهم عالم بجمیع ما کان و ما یکون هستند چنانچه اخبار بسیاری داریم بر آنها غیب نیست و هکذا تنزل کنیم تا مثل اهل ایمان که علم دارند بظهور حضرت بقیة اللَّه و قیام قیامت و بهشت و جهنم و عقبات آن و دوره رجعت و امثال آن بر آنها غیب نیست و باز تنزل کنیم علماء نجوم که خبر میدهند از طلوع و غروب و تقارن و تقابل و تثلیث و تربیع کواکب و ساعات و رؤیت هلال و بروج و امثال اینها بر آنها غیب نیست و نیز رجال بر اطفال و هر درجه بالا بر درجه پائین پس در حق همه آنها میتوان گفت علم غیب

ص: 160

ندارند نسبت ببالاتر از خود و دارند نسبت بزیر دست خود و باین بیان هیچ تنافی و تعارضی در اخبار و آیات نیست و اللَّه العالم وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ افعال الهی آنی الحصول است احتیاج بمقدمات و اسباب ندارد بمجرد اراده موجود میشود و لمح بصر فعل عبد است و زمانیست و آن، طرف زمان است و لذا میفرماید او هو اقرب و کلمه او بمعنی تردید نیست بلکه بمعنی بل است إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

[سوره النحل (16): آیه 78] .... ص : 161

وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (78)

و خداوند بیرون آورد شما را از شکم های مادرانتان نمیدانستید چیزی را و قرار داد برای شما شنوایی و چشمها و قلبها باشد که شما شکر گذار باشید وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ این هم یکی از آیات بزرگ الهی است چنانچه از امیر المؤمنین مرویست

ا تزعم انک جرم صغیر، و فیک انطوی العالم الاکبر

و در قرآن مجید مراتب خلقت انسان را مکررا بیان فرموده:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 12 تا 15 و نیز میفرماید:

وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ مؤمن آیه 64.

و غیر اینها از آیات و خلاصه کلام اینکه انسان مرکب است از روح و بدن و ظهر و بطن و سر و علن اما بدن اصل آن از خاک است که فرمود مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ و حکماء گفتند کل شی ء یرجع الی اصله لذا این بدن خاک میشود و قدرت کامله حق این خاک را در مأکولات انسان قرار داده و از آنها نطفه استخراج فرموده و در صلب پدران و از آنجا بغریزه شهوت در رحم مادران قرار داده که میفرماید:

ص: 161

فِی قَرارٍ مَکِینٍ و در جای دیگر میفرماید یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ زمر آیه 8.

ظلمت رحم مشیمه بطن پس از آن اطواری در رحم دارد که میفرماید: خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ از علقه مضغه عظام لحم که در آیه مذکوره بیان میفرماید پس از آن صورت بندی میکند که میفرماید وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ پس از آن از عالم ارواح روح هر فردی تعلق میگیرد ببدن آن که میفرماید:

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ پس از آن رشد میکند و تکمیل میشود از رحم بیرون میآید که میفرماید: وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ و چون در دنیا آمد هیچگونه علمی نداشت حتی از جوجه مرغ پس تر است زیرا جوجه تا از تخم در آید تک بر زمین میزند و دانه برمیدارد که میفرماید:

لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً پس از آن افاضه قوای ظاهره و باطنه باو میشود سامعه باصره ناطقه شامه لامسه خیال حس مشترک حافظه متفکره ذاکره عاقله که میفرماید وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و سر اینکه سمع را مفرد بیان فرموده و ابصار و افئدة را جمع اینست ابصار مراد اعین است که آلت دیدنست و همچنین افئدة که محل قوای باطنه است ولی آلت سمع اذن است اگر بغیر آن فرموده بود بجمع بیان کرده بود چنانچه میفرماید وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 178 ولی تعبیر بسمع فرموده و شنیدن مفرد است لعلکم برای تردید و شک نیست بلکه بمعنای ینبغی است که باید و لازم و واجب است تشکرون قدر این نعم کلیه الهیه را بدانید و شکر گذار باشید که بحکم عقل شکر منعم واجب است و این فرع شناختن منعم است و در قرآن میفرماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

ص: 162

[سوره النحل (16): آیه 79] .... ص : 163

أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (79)

آیا نمی بینید و نگاه نمی کنید بسوی پرندگان در وسط هوای بالا نگاهداری نمی کند آنها را مگر خداوند تبارک و تعالی محققا در این امر هر آینه آیاتیست از برای قومی که ایمان می آورند أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ از پشه و مگس تا سیمرغ و عنقاء که خداوند بقدرت کامله بآنها در حد خود دو بال مرحمت فرموده با اینکه جسم خاکی هستند و باید میل بمرکز داشته باشند.

مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ در وسط هوا سیر می کنند و بسا از شهری بشهری میروند مثل هدهد سلیمان و بلکه ملائکه از آسمان بزمین و از زمین به آسمان سیر می کنند ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ نگاهداری آنها در جوّ هوا بقدرت کامله او است نه مستند بطبیعت عادم الشعور که وجودش محتاج بایجاد حق است.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ هر جزء آنها دلیل بارزیست بر وجود صانع یک پشه دارای جمیع آنچه در فیل است بعلاوه دو بال که فیل ندارد هست و هکذا شعور و ادراک و بینایی آن که در وسط هوای خون وسط رگ را می بیند و روی رگ مینشیند و با خرطوم کسافت را پاک می کند و با نیش بآن تیزی وسط آن مجوف است میمکد و پرواز می کند و صدای حرکت دست را میشنود و بمجرد حرکت فرار می کند جل الخالق لکن این آیات لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ است و الا غیر مؤمن توجه باین امور ندارد.

[سوره النحل (16): آیه 80] .... ص : 163

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ (80)

و خداوند جعل فرمود برای شما منازلی که از سنگ و چوب و شن و سمند

ص: 163

و خاک و گچ که خلق فرمود ساختمان کنید و در آنها استراحت نمائید و قرار داد از پوست حیوانات منازلی که در روی آنها سکونت کنید که براحتی و سبکی قابل حمل و نقل باشد روز مسافرت که از این شهر بآن شهر در بیابان ها منزل می کنید و در آن شهرها اقامت مینمائید و نیز قرار داد از پشم ها و کرکها و موهای آنها از اثاث البیت از فروش و ظروف و پرده ها و لباس ها تا مدتی که کهنه شود و فاسد گردد و از بین برود.

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً اولا خداوند کره زمین را روی آب قرار داد که سه ربع کره را آب گرفته و یک ربع بیرون آبست که ربع مسکونش نامند و این کره زمین و آب را در جو هوا بقدرت کامله خود نگاهداشته و دو حرکت وضعی و انتقالی بر خلاف یکدیگر قرار داده یکی دور خود میچرخد و تشکیل شب و روز میدهد بر توالی از مشرق بمغرب طبق دائره معدل و یکی انتقالی دور کره شمس طبق دائره منطقة البروج بر خلاف توالی تشکیل سال و ماه میدهد و طول و قصر شب و روز از این حرکت است و این دو دائره در دو نقطه تقاطع دارند اول حمل و مهر روز شب مساوی میشود سپس فصل پیدا میکند بطرف شمال روزها اطول میشود تا منتهای فصل که بیست و چهار درجه است که اول تیر است و سرطان روز در تزائد است پس از آن رو بنقیصه میگذارد تا اول مهر پس از آن بطرف جنوب شب در تزائد است تا اول دی که جدی باشد باز رو بنقیصه میگذارد تا اول فروردین که حمل باشد پس از آن وسائل ساختمان بیوت را در زمین قرار داده از سنگ و چوب و مواد زمینی و تعلیم آدم نمود طرز ساختمان را و اول بیتی که در عالم وضع شد کعبه معظّمه بود إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً آل عمران آیه 90 که حضرت آدم بنا کرد و حضرت ابراهیم و اسمعیل باتمام رسانیدند وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً ظاهرا مراد پوست انعام است که زیر پا میاندازند و استراحت می کنند زیرا مراد از بیت ما یبیت علیه است و الان از پشم و کرک همین جلود قالی بافته میشود و رواج بسزا دارد تَسْتَخِفُّونَها برای حمل و نقل در مسافرت و مراکز مختلفه

ص: 164

بسیار سهل و آسان است حتی ممالک خارجه یَوْمَ ظَعْنِکُمْ روزی که در مسافرت هستید وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ روزی که در محلی اقامت می کنید وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ از پشم گوسفندان و کرک شترها و موی اسبان اثاث البیت مثل طناب و رشتهایی برای لباس و بسیاری از ضروریات زندگانی فراهم میکنید تا مدتی که ریسیده و پوشیده و فرسوده شود و از بین برود.

[سوره النحل (16): آیه 81] .... ص : 165

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (81)

و خداوند قرار داد از برای شما از آنچه خلق فرموده سایبانی و قرار داد از برای شما از کوه ها جایگاهی و قرار داد از برای شما لباسهایی که حفظ کند شما را از حرارت شمس و لباسهایی که حفظ کند شما را از آسیب دشمن در میدان جنگ همین نحو تمام میفرماید نعمت خود را بر شما باشد که شما اسلام بیاورید وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا از اشجار و عمارات و أبنیه که بتوانید ساختمان کنید و در سایه آنها سکونت کنید و در بیشه ها و باغ ها و اطراف نهرها سایبان شما باشد.

وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً که گفتند این کوه ها بمنزله میخ است که زمین را محکم و بمنزله لنگر کشتی است که کشتی متلاتم نشود که اگر اینها نبود زمین متزلزل می شد و بسا بسیاری خسف میشدند و عمارات خراب میشد و قابل سکونت نبود که مفاد اکنانا است بمعنی سکونت وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ پیراهن وزیر جامه و سایر البسه از قطن و کتان و پشم و کرک تَقِیکُمُ الْحَرَّ البته هم از حرارت حفظ می کند و هم از برودت و سر عدم ذکر البرد شاید این باشد که مورد خطاب کفار و مشرکین حجاز بودند و در مناطق حاره تعیّش داشتند وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ مثل زره و کلاه خود که مانع از تیر و نیزه و شمشیر می شود کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ

ص: 165

که جمیع اسباب و وسایل و احتیاجات زندگانی شما را تأمین فرموده که قدردان این نعم باشید و شکر گذار و دست از شرک و کفر بردارید و اقرار بتوحید و رسالت رسل کنید که مفاد لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ است با اینکه میدانید که اصنام آنها قدرت کوچکترین این نعم را ندارند.

[سوره النحل (16): آیه 82] .... ص : 166

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (82)

پس اگر اعراض کردند و اسلام نیاوردند پس فقط تکلیف شما پیغمبران اتمام حجة است برای قوم ببیان ادله توحید و اتیان بمعجزات که دلیل بر صدق دعوای آنها باشد و بیان وظایف دین و بشارت و انذار و نصیحت و موعظه و اما اسلام آوردن و نیاوردن قوم مربوط بآنها نیست خود اینها مسئولند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44 فَإِنْ تَوَلَّوْا پس از این همه آیات قدرت و تذکر بنعم الهی باز ایمان نیاورند و بکفر و شرک خود باقی و ثابت ماندند بر انبیاء جز ابلاغ چیزی نیست و راه عذر بر احدی باقی نماند چنانچه وظیفه علما هم بیان احکام است و تالیف رسائل عملیه و در دست رس عموم گذاردن لکن عمل آنها و تقلید از علماء در عهده خود مکلفین است.

فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ

[سوره النحل (16): آیه 83] .... ص : 166

یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (83)

میشناسند نعمت خداوند را پس از آن انکار می کنند آن را و اکثر آنها کافر هستند یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ چون غرق نعمت هستند از نعمت وجود و عقل و قوای ظاهریه و باطنیه و اعضاء و جوارح و نعمة حیات و نعم خارجیه سماویه و ارضیه جمادیه و نباتیّه و حیوانیه از مأکولات و مشروبات و ملبوسات و غیر اینها حتی نعم دینیه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و معامله با امم سابقه از نجات اهل ایمان و هلاکت کفار و غیر اینها ثُمَّ یُنْکِرُونَها که مستند بخداوند نمیدانند یا

ص: 166

مستند بطبیعت و شانس و خوش بختی و اتفاق و پیش آمد می شمارند یا استناد باصنام و کواکب و شمس و سایر آلهه خود میدهند و اگر از طرف آلهه هم نگویند آلهه خود را واسطه و شفیع میدانند و بالجمله انکار می کنند که مستند بخدا وحده لا شریک له باشد.

وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (اشکال) جمیع اینها کافر نیستند وجه تعبیر باکثر چیست؟ (جواب) بعض مفسرین گفتند برای خروج اطفال و نواقص العقول و کسانی که دعوت بآنها نرسیده است لکن این جواب تمام نیست زیرا از عنوان کفر و احکام کفر بیرون نیستند غایة الامر قاصرند نه مقصر و بعضی گفتند برای اخراج کسانیست که در علم الهی گذشته که ایمان می آورند این جواب هم تمام نیست.

زیرا قبل از ایمان از عنوان کفر بیرون نیستند و بعد از ایمان انکار نعمت الهی نمی کنند و ظاهر آیه اینکه اکثر منکرین کافر هستند و حال آنکه انکار و کفر متلازمین هستند و بعضی گفتند ذکر خاص و اراده عام است پس مراد از از اکثر جمیع است و این جواب افسد است بلکه خلاف نص است و تحقیق در جواب اینکه منکرین دو دسته هستند یک دسته که اکثریت با آنها است اصلا مستند بخدا نمیدانند و مستند باسباب ظاهریه طبیعیه یا اسباب سماویه و ارضیه یا بقدرت و توانایی خود یا اشخاص بالا دست خود میدانند اینها کافر بخدا هستند و یک دسته مستند بخدا میدانند بتوسط آلهه و شفاعت آنها یا ملائکه و انبیاء میدانند که آنها از خدا میگیرند و به سایرین میدهند اینها و لو از جهت انکار توحید افعالی کافر هستند و اما از جهت اینکه مبدء آن از جانب خدا است کافر نیستند و اینها در طرف اقلیت هستند هذا ما عندنا و اللَّه العالم بمراده.

[سوره النحل (16): آیه 84] .... ص : 167

وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (84)

و روزی که مبعوث می کنیم از هر امتی شهیدی را پس از آن اذن داده نمی

ص: 167

شود از برای کسانی که کافر شدند و قبول نمی شود از آنها تقاضای رجوع را در دنیا وَ یَوْمَ نَبْعَثُ یعنی روز قیامت که تمام جن و انس محشور می شوند ما مبعوث می کنیم مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً از هر امتی و طایفه و اهل زمانی یک نفر شاهد که شهادت میدهد بر کردار و افعال آن امة و در جای دیگر میفرماید در چند آیه بعد وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ آیه 91 و مراد انبیاء و اوصیاء هستند هر کدام نسبت باهل زمان خود چنانچه در زیارت جامعه در دو مورد دارد در حق ائمه هدی (ع) و

شهداء علی خلقه

و شهداء دار الفناء

و در اخبار بسیاری در تفسیر همین آیه و آیه بعد که فرمودند.

لکل زمان امام نبعث کل امة مع امامها

و در سوره بنی اسرائیل میفرماید یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ آیه 73 و نظر به اینکه درباره شهادت حس معتبر است بخصوص در مقام حکومت که در خبر است از حضرت رسالت که اشاره بخورشید نمود و فرمود (علی مثل هذا تشهد) و در باب شهادت بزنا دارد

کالمیل فی المکحلة

پس از این آیات و اخبار استفاده میشود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و ائمه اطهار انوار مقدسه آنها و ارواح مطهره آنها همه جا حاضر و ناظر هستند و تمام اعمال و گفتار و کردار ما را مشاهده میکنند می بینند و میشنوند و این مرتبه فوق مقام علم است که عالم بجمیع ما کان و ما یکون باشند زیرا در شهادت حس معتبر است شهادت علمی کافی نیست بلکه در مفهوم شهادت حضور معتبر است مقابل غائب ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اجازه تکلم بکفار داده نمیشود چنانچه میفرماید الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ یس آیه 65 و نیز میفرماید.

قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ مؤمنون آیه 110 بلکه از این جمله استفاده میشود که قدرت بر تکلم ندارند زیرا هیچ امری بدون اذن الهی ممکن نیست وقوع پیدا کند.

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ استعتاب تقاضای اقاله و رجوع است و کفار هر چه

ص: 168

تقاضای رجوع کنند پذیرفته نمی شود چنانچه در بسیاری از آیات اشاره باین موضوع دارد مثل.

قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها الایة مؤمنون آیه 102.

و مثل وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام 27 و 28 و غیر اینها از آیات شریفه.

[سوره النحل (16): آیه 85] .... ص : 169

وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (85)

و زمانی که دیدند کسانی که ظلم کردند ظلم کردند عذاب را پس تخفیف نمیشود از آنها و مهلت هم بآنها داده نمی شود آنچه از آیات شریفه و اخبار اهل بیت استفاده میشود اینکه اهل محشر از این حیث سه دسته میشوند یک دسته بی حساب داخل جهنم می شوند نه بر آنها نصب میزان میشود و نه از صراط عبور میدهند دسته دوم آنکه بدون حساب و میزان داخل بهشت میشوند.

و دسته سیم در تحت حساب و پای میزان، و نصب صراط بر آنها میشود و بحساب آنها رسیدگی میشود و اینها هم دو دسته هستند.

یک دسته ثقلت موازینهم اهل نجات و یک دسته خفت موازینهم مورد عتاب و خطاب و گرفتار عذاب می شوند نکته دیگر اینکه جهنم در طرف یسار محشر است و بهشت در طرف یمین و نکته دیگر آنکه جهنم فاصله بین صحرای محشر است و بهشت که اهل بهشت باید از صراط عبور کنند که جسر جهنم است تا داخل بهشت شوند.

اما دسته اول کفار و مشرکین و منافقین و معاندین هستند که هیچگونه عمل صالحی ندارند که مفاد این آیه است که میفرماید: وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ که بمجرد اینکه سر از خاک بردارند ملائکه عذاب آنها را با غلهای آتشی و تازیانه

ص: 169

میآورند در طرف یسار محشر که جهنم واقع شده و اولین نظر آنها بجهنم می افتد آنها را وارد جهنم می کنند که مراد از الَّذِینَ ظَلَمُوا ظلم بنفس که ایمان نیاوردند و ظلم بغیر که نگذاردند ایمان بیاورند و ظلم بانبیاء و مؤمنین که آنها را اذیت و آزار بقتل و جرح و حبس و شکنجه میانداختند و ظلم بدین که شرک باشند و ظلم، عظیم است فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ حتی یک روز که دارد وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ مومن آیه 52 و 53 وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ساعتی بآنها مهلت داده نمیشود.

اما دسته دوم کسانی هستند که با ایمان کامل و بدون گناه آمرزیده از دنیا رفتند وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ مؤمن آیه 40 و اما دستم سیم وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً اگر با توبه از دنیا روند امید نجات هست و الا در تحت حساب وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ اعراف آیه 7 و 8

[سوره النحل (16): آیه 86] .... ص : 170

وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ (86)

و زمانی که مشاهده کردند کسانی که شرک آوردند شرکاء خود را در قیامت گفتند پروردگار ما اینها شرکاء ما بودند کسانی که بودیم با آنها میپرستیدیم از غیر تو پس القاء میشود بآن شرکاء که در جواب مشرکین میگویند که شما مشرکین محققا بودید دروغگویان وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکُوا اشاره به اینکه فردای قیامت محشور میشوند تمام مشرکین با آلهه خود در صحرای محشر چنانچه دارد إِنَّکُمْ

ص: 170

وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ

انبیاء آیه 98 که دلالت دارد که آنچه اینها پرستش میکردند با آنها وارد جهنم میشوند و لذا خدمت معصوم اشکال کردند که بعض مشرکین پرستش ملائکه یا عیسی علیهم السّلام میکردند پس مثل عیسی و ملائکه هم داخل جهنم میشوند حضرت جواب فرمود بخوان آیه بعد که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ انبیاء آیه 101 پس بناء علی هذا جمیع اصنام و شمس و قمر و سایر الهه آنها در جهنم وارد میشوند و مشرکین آنها را مشاهده می کنند و لذا در همان سوره انبیاء پس از آیه قبل می فرماید:

لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ آیه 99 (شرکائهم) بعض مفسرین در جهت اضافه شرکائهم چنین گفتند یعنی آنها را در اموال خود شریک قرار میدادند بقرینه آیه شریفه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا الایه انعام آیه 137 لکن این توهم فاسد است بلکه مراد از شرکائهم یعنی شریک خدا قرار دادند در الوهیت و عبادت چنانچه در همان آیه سوره انعام اضافه بخود کردند وَ هذا لِشُرَکائِنا و هم چنین در همین آیه قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا اینها هستند که ما آنها را شریک قرار دادیم در الوهیت الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ و عبادت آنها را میکردیم و آنها را بالوهیت میخواندیم.

فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ همان اصنام و سایر آلهه آنها بزبان میایند و بمشرکین میگویند.

إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ مفسرین چنین تفسیر کردند که شما دروغ می گویید که ما شما را اضلال کرده ایم و بشرک انداخته ایم خود باختیار خود در ضلالت و شرک افتاده اید لکن این تفسیر بنظر تمام نیست زیرا اینها همچه دعوایی نداشتند تا تکذیب کنند آنها را بلکه تکذیب آنها را به اینکه ما را الهه و شریک خداوند میدانستند دروغ میگفتند ما هیچگونه قدرتی نداشتیم و یک جمادی بیش نبودیم و این تکذیب اینها

ص: 171

بزرگ ترین حجة است بر بطلان مذهب آنها که خود طرف اقرار کند که من آنچه میگویند نیستم مثلی است معروف گفتند قاضی بر حسب شهادت دو شاهد حکم داد بموت زید مثلا و بر حسب مذهب عامّه حکم قاضی واقع را ثابت میکند هر چه زید فریاد زد که من زنده ام گفتند مرده ای و باید ترا غسل و کفن و دفن کنیم (اشکال) چگونه بتها و شمس و قمر و امثال اینها تکلّم میکنند؟ (جواب) همان نحوی که اعضاء و جوارح شهادت میدهند که بآنها میگویند وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فصلت آیه 20

[سوره النحل (16): آیه 87] .... ص : 172

وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (87)

و این مشرکین و الهه آنها در این روز که یوم القیامة باشد خود را تسلیم امر الهی میکنند بدون اختیار و از دست آنها میرود آنچه را که بودند افتراء میبستند (و القوا) ضمیر جمع بر میگردد بمشرکین و الهه آنها و معنای القاء یعنی قهرا و بدون اختیار إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ عالم آخرت غیر از عالم دنیا است زیرا در دنیا باید باختیار و میل و رغبت ایمان بیاورند و تسلیم اوامر الهی باشند.

لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ بقره آیه 251.

و امّا دار آخرت دار جزا است اختیاری بر احدی باقی نیست آنچه حکم الهی در حق هر یک صادر شود قدرت بر خلافش ندارند و قهرا تسلیم میشوند وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ یعنی از دست میدهند آنچه را که در دنیا بودند و افتراء میزدند که میگفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 3 یا میگفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 18 یا میگفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 28.

ص: 172

[سوره النحل (16): آیه 88] .... ص : 173

الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ (88)

آن کسانی که کافر شدند و بستند برای دیگران راه وصول بخداوند را ما زیاد میکنیم بر آنها عذابی بالای عذاب نسبت بآنچه که بودند فساد میکردند دو نحوه عذاب از برای این دسته کفّار هست (یک) برای کفر آنها که خلود در جهنم باشد که جهنم مهیا شده از برای کفّار.

فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ بقره آیه 22 (دوم) صد شدن و مانع شدن دیگران را از تشرف باسلام و دین که عذاب هر یک از آنها را بر اینها هم بار میکنند لذا میفرماید الَّذِینَ کَفَرُوا و بکفر تنهایی خود اکتفاء نکردند وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ که نگذاشتند دیگران را که ایمان آورند بالقاء شبهات و تهدید و اسباب دیگر زِدْناهُمْ عَذاباً عذاب خود را که داشتند عذاب آنها را زیاد میکنیم بعدد کسانی را که مانع شدند از ایمان آوردن آنها (فَوْقَ الْعَذابِ) عذاب روی عذاب تا حدی که لا یعلمها الا اللَّه بِما کانُوا یُفْسِدُونَ چه فسادیست بالاتر از فساد در دین و اضلال بنده گان خدا مثل خدا شیطان زیرا شیطان فقط اغوی میکند قدرت بر جلوگیری ندارد و اینها کاملا جلوگیری میکنند و این اختصاص بکفّار ندارد هر ضال و مضلّی را شامل بتنقیح مناط و منصوص العلة که افساد باشد چنانچه بنحو عموم میفرماید الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ الی قوله تعالی یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ الایة هود آیه 20.

[سوره النحل (16): آیه 89] .... ص : 173

وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ (89)

و روزی که مبعوث میکنیم در هر امّتی شهیدی بر آن امّة از نفوس خود آنها یعنی از بشر که از جنس آن امّة باشند و میآوریم ترا که شهید باشی بر اینها و نازل

ص: 173

کردیم بر تو کتابی که بیان میکند از برای هر شی ء و هدایت میکند و رحمة است و بشارت میدهد از برای مسلمین وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ یوم قیامت انبیاء و رسل و خلفاء الهی که در هر زمانی خالی از حجة معصوم نیست و شهادت آن مقبول است و احتیاج ببیّنه نیست بر اهل زمانش شهادت بر اعمال آنها میدهد که نتوانند انکار کنند.

و این جمله دلیل بر مذهب شیعه است طبق اخبار معتبره که

(ان الارض لا یخلوا من حجّة اما ظاهر مشهود او غائب مستور)

(لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها).

و نیز دلالت دارد بر اینکه حجج الهی عالم بجمیع افعال و اعمال بنده گان هستند و چیزی بر آنها مستور نیست و نیز دلالت دارد بر مقام عصمت آنها زیرا غیر معصوم شهادتش قابل خطاء و اشتباه هست و مراد از امّة اهل زمان هر یک از آنها است و باید حجة و شاهد از جنس بشر باشد که مراد من انفسهم است.

وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ بعضی گفتند مراد تمام امّت است تا قیامت بعضی گفتند اهل زمان خود در بعض اخبار دارد شهادت بر ائمه اطهار و اینها شاهد بر اهل زمان خود هستند.

لکن ظاهر آیه شریفه بنظر میآید مشار الیه هؤلاء شهداء باشند از آدم تا حضرت بقیة اللَّه که آنها شهداء بر خلق هستند و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله شهید بر آنها است و مکرّر گفته ایم که اخبار در تفسیر قرآن بیان مصداق است و منافی با عموم ندارد و از این جمله استفاده میشود که حضرت رسالت باتمام انبیاء بوده و از اعمال آنها با خبر بوده و مشاهده میکرده چنانچه در حق امیر المؤمنین هم دارد که فرمود

کنت مع الانبیاء سرا و مع محمد صلی اللَّه علیه و اله جهرا

و نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ همین قرآن مجید که دارای چند خصوصیت است.

اوّل (تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ) که میفرماید وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ

ص: 174

انعام آیه 59 غایة الامر از برای قرآن ظاهریست که بفهم بنده گان نزدیک است و باطنی تا هفتاد بطن که علم آن مختص بائمه علیهم السّلام است که راسخون در علم هستند که میفرماید وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ الایة آل عمران آیه 5.

دوّم (و هدی) که میفرماید:

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ بنی اسرائیل آیه 9.

سیّم (و رحمة) چه رحمتی بالاتر از اینکه بر جمیع سعادات دنیویه و اخرویه و نجات از مهالک نشئتین باشد.

چهارم وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ چنانچه میفرماید وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً بنی اسرائیل آیه 9 و 10.

[سوره النحل (16): آیه 90] .... ص : 175

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (90)

خداوند تبارک و تعالی بسه چیز امر فرموده عدل و احسان و إیتاء ذی القربی و از سه چیز نهی نمود فحشاء و منکر و بغی باید شما بنده گان متذکر شوید و فراموش نکنید إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ عدل در عقائد خالی از افراط و تفریط یعنی نه چیزی در دین اضافه کند که بدعت بگذارد یا غلو کند و نه منکر یکی از ضروریات شود که مرتد میشود و هر دو از اقسام کفر است و عدل در اخلاق که از صفات حمیده است، و دو طرف آنها از صفات خبیثه افراط و تفریط و عدل در احکام باتیان واجبات و ترک محرمات و نیز عدل بمعنی اعطاء کل ذی حق حقه و صاحبان حقوق بسیارند حق اللَّه و حق الرسول و الأئمه و العلماء و ابوین و اولاد و اقارب و هم جوار بلکه مؤمن که فرمود.

للمؤمن علی اخیه ثلاثون حقا لا برائة لها الا بالاداء او العفو

(و الاحسان) بذل مال و الجاه و خدمت ببندگان خدا زائد بر مقدار واجب و اتیان باعمال صالحه

ص: 175

و افعال مستحبه و هدایت و ارشاد خلق و اصلاح امور بندگان و قضاء حوائج آنها و کلّ حسن که نفعش عائد بغیر شود بلکه احسان بنفس هم ممکن است شامل شود و مفسّرین در عدل و احسان هر کدام وجهی گفتند که تمام بدون مدرک و تفسیر برای است.

وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی اگر مراد ذی القربی مؤتی باشد مراد صله رحم است از آباء و امّهات و اجداد و جدات و ان علوا و اولاد و احفاد و ان نزلوا و اخوه و اخوات و اولاد آنها و اعمام و عمّات و اخوال و خالات و اولاد آنها که در طبقات ارث هستند تمام ذی القربی هستند و اگر مراد ذی القربی حضرت رسالت باشد چنانچه اخبار بسیاری داریم هم در ذیل همین آیه و هم در آیه خمس که در سوره انفال مفصّلا بیان کردیم ائمه اطهار هستند که یک سهم خمس راجع بآنها است (وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ) فحشاء افعال قبیحه که در نظر عرف و عقلاء زشت است و از همین باب است فحش که با سبّ فرق دارد مثل نسبت لواط و زنا نسبت بغیر یا زن یا مادر و خواهر و دختر او بعبارات رکیکه (وَ الْمُنْکَرِ) معاصی که در نظر شرع منکر است و از این باب است نهی از منکر که شامل جمیع معاصی میشود صغیره و کبیره ظاهریه و باطنیه قولیه و فعلیه (وَ الْبَغْیِ) تجاوز از حد است و لذا اطلاق بر زنا میشود زانیه را بغیّ میگویند و بر ظلم میشود و بر خروج بر امام مثل اصحاب جمل و صفین و غیر اینها فئة باغیه بر حسود میشود و امثال اینها (یعظکم) مواعظ الهیه ارائه طریق بصراط مستقیم و انذار از سبل شیطانی و عقوبات اخروی و بلیّات دنیوی (لعلکم) یعنی باید و شاید (تذکرون) متذکر شوید و پند بگیرید (تنبیه) اخبار بسیاری در ذیل این آیه و آیه قبل داریم که تفسیر کردند بمصادیق خاصه مثلا عدل را بتوحید و الاحسان بپیغمبر و ذی القربی بامیر المؤمنین و فحشاء بابی بکر و منکر بعمر و بغی بعثمان و در بعض آنها ذی القربی را بائمه اطهار و در آیه قبل در ذیل تبیانا لکل شی ء بیان علم ائمه علیهم السّلام از گذشته و آینده مثل رؤیت کف دست و البته مصادیق اتم عدل و احسان و ذی القربی و فحشاء و منکر و بغی را بیان میفرماید و البته علم

ص: 176

بظاهر و باطن قرآن تا هفتاد بطن اختصاص باین خاندان دارد و این اخبار چون مفصل است و در برهان نقل کرده لذا خودداری کردیم از نقل آن به آنجا رجوع کنید.

[سوره النحل (16): آیه 91] ... ص : 177

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (91)

و وفاء کنید بعهدی که با خدا عهد کرده بودید و نقض و خلف قسمهای خود نکنید و حال آنکه خدا را کفیل قرار دادید محققا خدا میداند آنچه بجا میآورید وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ عهد قرار داد بین طرفین است و عهد با خدا واجب است وفاء بآن و نقض عهد از معاصی کبیره است و در آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ مائده آیه 1 تفسیر شده بالعهود و مکرر گفته ایم که تفسیرات صادره از معصومین علیهم السّلام بیان اتم مصادیق است یا مورد نزول آیه است و مورد مخصّص نیست و منافی با عموم آیه نیست و لذا وفاء بعقد مثل بیع اجاره صلح نکاح مضاربه مساقات و نحو اینها واجب الوفاء است حتی معاهده با کفار و مشرکین چه رسد بمعاهده با خدا و فرد اجلای معاهده با خدا عهد ولایت است که روح ایمان است إِذا عاهَدْتُمْ و در موارد زیادی این عهد بسته شد یکی در غدیر خم که شرحش مفصلا گذشت در سوره مائده در ذیل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ الایة و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایة که برخواست و گفت بخّ بخّ لک یا علی اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و هفتاد هزار بیعت کردند و یکی در روزی که امریه صادر شد که سلام کنند بعلی با مرة المؤمنین که این لقب از مختصات علی است و یکی در مورد نزول آیه رکوع إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة و موارد بسیار دیگر إِذا عاهَدْتُمْ زمانی که با خدا عهد کردید که نقض عهد یکی از گناهان بسیار بزرگ و خلف آن کفاره دارد و اختلاف است در اینکه کفاره عهد مثل

ص: 177

کفاره نذر است چنانچه مشهور گفتند و خالی از قوت نیست یا مثل کفاره یمین است چنانچه بعضی قائل شدند و احتیاط در جمع است و در مورد آیه زوال ایمانست که عهد ولایت باشد وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها یمین شرعی احتیاج بصیغه دارد و اللَّه باللَّه تاللَّه و کفاره یمین إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ الایة مائده آیه 89 وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا خود قرار دادید بر خود خداوند را کفیل بعضی گفتند حسیب یعنی حساب کارهای شما را دارد یا نگهبان که خلف عهد و یمین نکنید إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ بتمام افعال شما علم الهی احاطه دارد.

[سوره النحل (16): آیه 92] .... ص : 178

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (92)

و نبوده باشید در نقض عهد و قسمهای خود مثل آن زنی که غزل میکرد بتمام قوة و پس از غزل نقض میکرد غزل خود را و آنها را از هم میپاشید گرفتید قسم های خود را مکر و حیله و خدعه در میانه خود اینکه بوده باشد گروهی که اکثر و زیادتر و بهتر باشد از گروه دیگر جز این نیست که خداوند شما را امتحان میکند باو و هر آینه ظاهر میفرماید برای شما روز قیامت آنچه که بودید در او اختلاف میکردید و مخالفت میکردید.

(توضیح) کلام طبق استفاده از اخبار منقوله از کافی و علی ابن ابراهیم و عیاشی از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام بلکه از نفس آیه شریفه اینکه این آیات راجع بنقض بیعت امیر المؤمنین است که پس از رحلت حضرت رسالت

ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة

و خداوند در این آیه مثل میزند بآن زنی که حمقاء بود در قریش نامش

ص: 178

ریطه بنت کعب بن سعد ابن تیم بن کعب بن لوی ابن غالب و جواری داشت از صبح تا شام از شعر و پشم غزل میکرد بسیار محکم پس از آن تمام آنها را از هم میپاشید که دلیل بر حماقت او بود و نظیر آن در اطفال بسیار مشاهده شد بزحمت زیادی باغچه درست میکنند و درختکاری و آبیاری می کنند تا شام موقعی که فارغ میشوند از بازی یک پا میزنند و تمام آنها را خراب می کنند یا خانه یا حمام میسازند سپس منهدم می کنند بلکه بسیاری از اهل دنیا چه عماراتی محکم بنا می کنند سپس می گویند دمده شده خراب می کنند Ƞطرز دیگر که مد روز باشد بنا می کنند لذا میفرماید وَ لا تَکُونُوا نباشید شما (کالتی) مثل آن زن که ریطه بود از قریش (نَقَضَتْ غَزْلَها) که بافته های خود را نقض میکرد (مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ) شما هم ولایت علی علیه السّلام را که خدا و رسول چه اندازه محکم کردند چه در آیات شریفه و چه در اخبار متواتره بلکه ادله عقلیه که هیچ امری در دین محکم تر از این نیست که مثل علامه کتاب الفین و میر حامد حسین هندی عبقات و امینی در الغدیر و غیر اینها از بزرگان علماء نوشته اند نقض کنید (انکاثا) که از هم میپاشید شما هم آیات و اخبار را تأویلات بارده کنید و عقب سر اندازید تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ از این جمله استفاده می شود که از اول بیعت آنها و عهد و یمین آنها از روی مکر و حیله و خدعه بوده چنانچه در عقبه قصد قتل رسول اللَّه کردند و در سقیفه بنی ساعده کردند آنچه کردند (أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ) آیا گروهی مثل بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه و بنی عباس بهتر از خاندان نبوت و اهل بیت عصمت و طهارت و ائمه راشدین بودند که هر فسادی در عالم اسلامی پیدا شد در اثر همان نقض عهد و پیمان بود که گفتند یک نفر از علماء سنّی که در باطن شیعه بود در شام منبر رفت و جمعیت زیادی هم پای منبر او حاضر شدند گفت حسین پسر فاطمه را که کشت گفتند شمر گفت الا فالعنوه لعن کردند سپس گفت شمر بامر که حسین را کشت گفتند پسر سعد گفت (الا فالعنوه) لعن کردند گفت عمر سعد بامر که بود گفتند پسر مرجانه گفت (الا فالعنوه) لعن کردند گفت ابن زیاد را که امر کرد گفتند یزید

ص: 179

گفت (الا فالعنوه) لعن کردند گفت یزید را که نصب کرد گفتند اگر بالاتر نمی روی می گوییم و در اخبار بجای امة تعبیر بائمه فرموده و این را قائلین بتحریف دلیل گرفته فاسد است زیرا مراد از اخبار اینست که مراد از امة ائمه است نه اینکه لفظ قرآن ائمه بوده إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ این عهد و دستور و فرمان الهی برای امتحان شما است که لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 42 وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ مقام قرب ائمه اطهار و بعد ائمه ضلالت معلوم شود که میفرماید: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قصص آیه 41.

[سوره النحل (16): آیه 93] .... ص : 180

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (93)

و اگر مشیت الهی بمقتضی حکم و مصالح تعلق گرفته بود قدرت داشت بر اینکه و لو باجبار شما را قرار دهد بر یک طریقه باشد و لکن نظر به اینکه باید بنده مختار باشد اگر طریقه ضلالت را اختیار کرد او را بضلالت سوق دهد و اگر هدایت را پسندید او را توفیق و راه نمایی میکند بهدایت و هر آینه البته فردای قیامت از شما سؤال میشود از آنچه بودید عمل میکردید این آیه شریفه نظیر آیه شریفه است که میفرماید وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی انعام آیه 35.

(توضیح کلام) اینکه افعال اختیاریه عبد نه بنحو اجبار است که خدا بنده را اجبار کند بفعل و بنده حکم آلت داشته باشد و نه بنحو تفویض که بنده مستقل باشد بلکه بنحو اختیار است که اگر بنده اختیار کرد و مشیت تعلق گرفت صادر میشود زیرا اختیار بنده هم بعنایت الهی است

(لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین)

ص: 180

لذا میفرماید وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لو امتناعیه یعنی هرگز مشیت الهی تعلق باجبار بنده نمیگیرد (لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً) بجعل تکوینی که تمام بر یک طریقه و یک دین باشند زیرا بکلی دستگاه دین برچیده می شود نه احتیاج بارسال رسل و انزال کتب و جعل امام و خلیفه و دستگاه ثواب و عقاب داشتند و نه استحقاق ثواب و عقاب وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ کسانی که اختیار کفر و شرک و فسق و فجور نمودند و از قابلیت هدایت خود را انداخته اند و خذلان الهی آنها را گرفته وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ کسانی که اختیار ایمان و تقوی و اطاعت امر الهی نمودند و از هر جهت تام القابلیه شدند توفیق و تایید الهی شامل حال آنها شده و در هر دو صورت چون باختیار بوده وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8

[سوره النحل (16): آیه 94] .... ص : 181

وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (94)

و نگیرید قسمهای خود را مکر و حیله که نقض کنید و مخالفت نمائید میانه خودتان پس لغزش پیدا میکند قدم بعد از آنی که ثابت و محکم شده بود و هر آینه میچشید بسیار مفاسد و مضاری بواسطه آنکه مانع شدید از ایمان دیگران و از راه مستقیم الهی و هر آینه از برای شماست عذاب عظیم این آیه هم مربوط بآیات قبل است و در اخبار از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام و حضرت سلمان (رض) داریم که راجع بولایت علی علیه السّلام است موقعی که مأمور شدند بتسلیم بعلی بإمرة المؤمنین و بیعت با او بولایت و خلافت از همان موقع قصد مخالفت داشتند و کردند آنچه کردند وَ لا تَتَّخِذُوا خطاب بکسانی که داخل در دین اسلام شدند چه بر حسب ظاهر مثل منافقین یا بر حسب حقیقة مثل نوع مسلمین نهی اکید میفرماید که نگیرید (ایمانکم) قسم هایی که یاد کردید در مورد ولایت علی علیه السّلام در غدیر خم و در امارة او بر تمام مؤمنین روزی که مأمور شدند بسلام باو بلقب امیر المؤمنین (دَخَلًا بَیْنَکُمْ)

ص: 181

که عزم بر مخالفت باشد و با یکدیگر قرار داد می کردید که نگذارید این امر برای علی ثابت بماند (فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها) که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم قدمهای شما را استوار کرد و فرمود در حدیث ثقلین

انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تزلوا ابدا و انهما لا یفترقان حتی یردا علی الحوض

چنانچه پس از رحلت آن حضرت قدمهای شما در این امر لغزش پیدا کرد و از جاده مستقیم الهی منحرف شدید وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ خود که منحرف شدید مانع هم شدید دیگران را (عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ) و خواهید چشید. و بال این امر را که برای چهار روزه ریاست دنیوی چه اندازه ملیاردها بندگان خدا را در ضلالت و گمراهی انداختید که عقوبت تمام آنها بر گردن شما هم بار میشود وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ که از تمام عذاب های آخرت بزرگتر است (تنبیه) این آیه و لو بواسطه اخبار در این مورد وارد شده لکن مکرر گفته ایم مورد مخصّص نیست عموم آیه شامل جمیع ارباب ضلال که هم خود در ضلالت افتادند و هم در مقام اضلال سایرین کوشش دارند و در عصر حاضر در تمام شهرها و قصبه ها متفرق شدند و مردم را از جاده مستقیم بانحاء مختلف منحرف می کنند خذلهم اللَّه و اهلکهم و اذلهم.

[سوره النحل (16): آیه 95] .... ص : 182

وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (95)

و نفروشید عهد الهی را بیک ثمن قلیلی محققا آنچه نزد خدا است او بهتر است از برای شما اگر بودید میدانستید وَ لا تَشْتَرُوا بیع و شری بمعنی فروش است چنانچه میفرماید وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ یوسف آیه 20 یعنی فروختند یوسف را بثمن کمی و اشتراء بمعنی خرید است چنانچه مشتری یعنی قبول کننده بیع و شراء مقابل بایع و اینجا ابتداء بنظر می آید که مناسب این بود که بفرماید و لا تبیعوا لکن چون مقصد این منافقین خریداری متاع دنیویست از حب ریاست و مال و جاه و دنیا و دست از دین و ایمان برداشتند در واقع خریدند متاع دنیا را

ص: 182

بزوال دین یعنی دین را فروختند بمتاع دنیا و نکته این مطلب اینست که اگر متاعی را بازاء نقدینه بدهند صاحب متاع را بایع گویند و صاحب وجه را مشتری و اما اگر متاعی را بازاء متاعی دهند که بزبان فارسی سودا میگویند مثلا خانه را بدهد بازاء خانه دیگر هر دو را هم بایع میگویند چون هر دو صاحب متاع هستند و هر دو را مشتری نامند چون عوض متاعش متاع میگیرد و مورد از این باب است بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا مبادله نکنید که عهد ولایت را بدهید و متاع دنیا را بگیرید چون عهد ولایت روح ایمانست و باعث نجات از عذاب و وصول بمثوبات اخروی است و متاع دنیا قلیل و فانی است و گفتند قلیل باقی بهتر است از کثیر فانی چه رسد کثیر باقی نسبت بقلیل فانی إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ آن مثوبات اخروی و جنات دائمی بهتر است برای شما از این چهار روز دنیا و ریاست و منال او إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ معتقد بقیامت باشید و ثواب و عقاب او را و از این جمله استفاده میشود که اینها ابدا معتقد بروز جزا نبودند.

[سوره النحل (16): آیه 96] .... ص : 183

ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (96)

آنچه نزد شما است فانی و از بین رفتنی است و آنچه نزد خداست باقیست و هر آینه البته جزا می دهیم کسانی که صبر کردند اجر آنها را ببهترین آنچه که بودند عمل می کردند ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ زخارف دنیوی از ریاست و جاه و مال و منال همین چهار روز دنیا است بلکه نفس دنیا و حیات دنیوی دار فانیست صد سال با یک روزش تفاوت ندارد پس از فنا کان لم یکن بوده وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ جنات عالیه و درجات متعالیه و مقامات سامیه و فیوضات دائمه در عالم آخرت فنا و زوال ندارد برای کسانی که اهل ایمان و تقوی و عمل صالح باشند و هم چنین عقوبات و عذاب ها و درکات و جهنم هم فنا و زوال ندارد برای کفار و معاندین و مخالفین و

ص: 183

مشرکین و منافقین و من یحذوا حذوهم (وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا) چه صبر بر بلیات و مصائب و اذیت های دشمن و چه صبر بر عبادات و جهاد فی سبیل اللَّه و چه صبر بر ترک معاصی و مخالفت او امر الهی و محرمات أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ آن قدر فیوضات الهی شامل حال آنها می شود که هیچ ملک مقربی و نبی مرسلی تا این اندازه تصور نمی کردند

(فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین و ما خطر علی قلب بشر).

[سوره النحل (16): آیه 97] .... ص : 184

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (97)

کسی که عمل صالح بجا آورد چه مرد باشد و چه زن و ایمان هم داشته باشد هر آینه او را زنده میداریم زندگانی بسیار خوش و پاکیزه و هر آینه جزا میدهیم مزد آنها را ببهترین اجرها که بودند عمل می کردند مَنْ عَمِلَ صالِحاً عمل صالح مراتب زیادی دارد درجه اولش اینست که صحیح باشد مستجمع جمیع اجزاء و شرائط و فاقد جمیع موانع و هر چه بهتر و بالاتر و مراعات آداب و سنن و اسباب قبول بیشتر باشد درجاتش بالاتر می رود مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی در بنده گی سیاه و سفید عرب و عجم ذکر و انثی شیخ و شاب سید و غلام غنی و فقیر عزیز و ذلیل تفاوت ندارد از حضرت زین العابدین است فرمود

خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیّدا قرشیا

(وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) معتقد بجمیع عقائد حقه و جمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم باشد که ایمان شرط صحت کلیه عبادات است (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً) مفسرین در معنی حیات طیبه اختلاف کردند بعضی گفتند رزق حلال بعضی رضای بآنچه خداوند بر او تقدیر فرموده بعضی گفتند اشتغال به عبادت و ترک معاصی و تمام اینها خلاف ظاهر بلکه نص آیه شریفه است زیرا کلمه (فلنحیینه) جواب (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ)

ص: 184

و کلمه لنحیینه احیاء است و احیاء بعد الموت است پس مراد آن حیات ابدیست چه در عالم برزخ و چه در قیامت چنانچه در آیه شریفه وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ بقره آیه 154 و آیه شریفه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 167 و این آیه شریفه یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی فجر آیه 25 اشاره باین موضوع است وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ معنی واضح است و مکرر توضیح داده شده.

[سوره النحل (16): آیه 98] .... ص : 185

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (98)

پس زمانی که تلاوت کردی قرآن را پس پناه ببر بخداوند از شیطان رانده شده در مجلد اوّل این تفسیر در باب مقدمات ده گانه که مقدمه دهم آن در استعاذه قبل القراءة است از صفحه 72 الی صفحه 80 مفصلا بیان کردیم در مستعیذ و مستعاذ به و مستعاذ منه و حقیقة شیطان و جنّ و فرق بین وسوسه و الهام و استعاذه از شرور و مضار و مفاسد رجوع فرمائید و در اینجا فقط بترجمه آیه قناعت میکنیم (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ) خطاب بپیغمبر اکرم است و لکن حکم عام است شامل جمیع مکلفین میشود و قرائت قرآن هم اعم است از تمام قرآن یا یک سوره بلکه یک آیه که قبل از شروع باید استعاذه کرد و معنای اذا قرأت القرآن یعنی اذا اردت ان تقرء القران نظیر إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ مائده آیه 8 یعنی اذا اردتم اقامة الصلاة فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ باید بنده در جمیع حالات پناه ببرد بخداوند متعال خدمت امیر المؤمنین عرض کردند که آن حکیم الهی گفته الأفلاک قسیّ و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر پس حضرت فرمود فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ ذاریات آیه 50 و بالجمله انسان بسیار نزدیک است بحوادث و بلیات و آفات و عاهات اگر آنی حفظ الهی نباشد

ص: 185

نابود صرف است بالاخص دشمنهای داخلی و خارجی انسی و جنّی خصوصا (مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ) که قسم یاد کرده فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 83 و خداوند هم عداوت او را اعلام فرموده أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60 دشمنی است که دیده نمیشود و صاحب مکر و خدعه و حیله است و راههای بسیار دارد که فرمود إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ اعراف آیه 27.

[سوره النحل (16): آیات 99 تا 100] .... ص : 186

إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99) إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (100)

محققا شیطان تسلط ندارد بر کسانی که ایمان آوردند و بر پروردگار خود توکل میکنند منحصرا تسلّط آن بر کسانیست که او را تولی میکنند و کسانی که باو شرک میاورند (مثال) اگر سلطانی باهل مملکت خود اعلام کرد که از سر حدات مملکت خارج نشوید و تمام احتیاجات شما را من تأمین میکنم زیرا که در خارج مملکت دشمنهایی دارید که شما را در شکنجه عذاب میاندازند و تمام حیثیات شما را از بین میبرند لکن آنها قدرت بر دخول در این مملکت ندارند و خردلی آسیبی بشما نمیتوانند وارد کنند اگر بعضی از افراد رعیت مخالفت کردند و خارج شدند و گرفتار شکنجه های دشمن شدند سلطان حق دارد هم از آنها مؤاخذه کند که چرا از سرحدات خارج شدید و هم از آنها که چرا رعیت مرا در شکنجه انداختید قضیه این آیه بعین همین است خداوند اعلام فرمود بتمام بندگانش که از سر حدات ایمان خارج نشوید که دشمنان شما قدرت دخول ندارند و بشما خردلی آسیب نمیرسانند که مفاد إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا است و تمام احتیاجات شما را من که پروردگار شما هستم تامین میکنم بمن واگذار کنید که مفاد وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ است و اگر از حدود ایمان خارج شدید که برویم آنجا چه خبر است و دوست

ص: 186

خارجه شدید بر شما دشمن مسلط میشود و در شکنجه میاندازد که مفاد (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ) است یا بعض احتیاجات خود را خواستید از خارج تأمین کنید که مفاد وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ است هم شیطان مورد مواخذه میشود که چرا بندگان مرا اغوی کردی و در عذاب و بلاء انداختی و هم بنده مورد مؤاخذه میشود که چرا از ایمان خارج شدی و در احتیاجات بمن رجوع نکردی.

[سوره النحل (16): آیه 101] .... ص : 187

وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (101)

و زمانی که ما تبدیل کردیم آیه ای را بجای آیه دیگر یعنی نسخ کردیم حکمی را و بجای او حکم دیگری گذاردیم و خداوند میداند بآنچه نازل میفرماید گفتند کفّار و مشرکین برسول محترم صلّی اللَّه علیه و اله که جز این نیست که افتراء بخدا میزنی بلکه اکثر آنها حکمت و سبب نسخ را نمیدانند مسئله نسخ اینست که احکام و دستورات الهی دو قسم است یک قسمت مصلحت یا مفسده او دائمیه است و قابل تغییر نیست این از مورد نسخ خارج است مثل عقائد حقه و اصول دینیه و اخلاق حمیده و صفات خبیثه و بسیاری از احکام شرعیه مثل نماز و زکاة و امثال آنها که حسن ذاتی یا قبح ذاتی دارد مثل زنا و شرب خمر و نحو اینها این نوع در جمیع شرایع بوده و تا قیامت باقیست و قابل نسخ نیست و یک قسم حسن و قبح او بوجوه و اعتبار است و بسبب خصوصیات تغییر پذیر است یا از جهت زمان یا از جهت حالات مختلفه مکلّفین یا خصوصیات دیگر که عالم بجمیع حکم و مصالح ذات اقدس ربوبی میداند البتّه باید تغییر دهد مثل نسخ شرایع شریعت نوح ناسخ شریعت آدم و هم چنین ابراهیم نسبت بنوح و موسی و عیسی و شریعة اسلام که انبیاء اولی العزم بودند بلکه نسخ در شریعت واحده نسبت بحالات مکلفین و خصوصیات ازمنه و قرآن مجید ناسخ و

ص: 187

منسوخ عام و خاص مطلق و مقیّد مجمل و مبین حقیقة و مجاز نص و ظاهر صراحت و کنایه بسیار دارد تمام بجا و بموقع و عالم بجمیع آنها ائمه اطهار هستند لذا میفرماید (وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ) بواسطه تغییر حکم و مصالح آن (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ) که تمام خصوصیات و مصالح آن را میداند (قالوا) کفار و مشرکین و منافقین و معاندین إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ افتراء دروغ بستن بغیر است که العیاذ باللّه پیغمبر بخدا دروغ بسته از پیش خود جهت منافع و مضار شخصیه تغییر داده و نسبت بخدا میدهد بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ که حسن و قبح همین نحوی که ذاتی است بوجوه و اعتبار هم هست و از این جهت نسخ را بکلّی منکرند و حکم قابل تغییر نیست (تنبیه) پس از رحلت رسول دیگر حکمش قابل تغییر نیست مگر برسول دیگر که اولی العزم باشد و چون پس از نبی اکرم دیگر نبی نیست تا قیامت لذا

(حلال محمّد حلال الی یوم القیمة و حرامه حرام الی یوم القیمة).

[سوره النحل (16): آیه 102] .... ص : 188

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ (102)

بفرما ای رسول محترم باین کفار و مشرکین که این قرآن مجید را از باء بسم اللَّه تا سین و الناس را نازل نمود روح القدس امین وحی الهی جبرئیل از جانب پروردگار تو خداوند متعال و علّة غایی نزول برای اینست که ثابت بدارد کسانی را که ایمان آوردند بر دین حق تا آخرین نفس و هدایت فرماید و بشارت دهد مسلمین را (قل نزّله) ضمیر راجع بقرآن است و امتیاز قرآن بر سایر کتب سماویه اینست که عین عبارات و الفاظ قرآن را خداوند ایجاد فرموده جبرئیل امین استماع نمود و مأمور شد که بر قلب مطهّر حضرت رسالت نازل کند با اینکه در لوح محفوظ ثبت شده بود و حضرت رسالت میدانست و لذا میفرماید وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ طه آیه 113 و میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج

ص: 188

آیه 21 و 22 (رُوحُ الْقُدُسِ) که امین وحی الهی است و جزو آن چهار ملک مقرّب میکائیل موکّل ارزاق عباد اسرافیل موکل ارواح عباد عزرائیل موکّل قبض ارواح جبرئیل موکل علم و الهام بقلوب که دارد

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

(من ربک) از جانب پروردگار تو (بالحق) بجا و بموقع نجوما در ظرف بیست و دو سال (لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا) که عمده غرض ثبات ایمان مؤمنین است زیرا معجزه باقیه است تا دامن قیامت و مثل معجزات انبیاء نیست که مخصوص بوقت مشاهده باشد و باید بنقل تواتر بر دیگران اثبات نمود (و هدی) که میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ بنی اسرائیل آیه نهم در این آیه میفرماید وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ و مراد همان مؤمنین است که در آیه مذکور است زیرا غیر مؤمن نجات ندارد و مورد انذار است نه بشارت.

[سوره النحل (16): آیه 103] .... ص : 189

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ (103)

و هر آینه ما میدانیم که این کفّار و مشرکین میگویند جز این نیست که این قرآن را پیغمبر اکرم تعلیم گرفته از بشر که او تعلیمش داده و حال آنکه لسان آن کسی که اینها الحاد میکنند باو یعنی آن کسی که می گویید که پیغمبر را یاد داده عجمیست و این قرآن لسان عرب فصیح واضح و روشن است عرب نام خود را عرب گذارده به اینکه کلام او معرب عمّا فی الضمیر است و سایر لغات را عجم نام کرده که بمعنی گنگ که قادر بر تکلم نیست چون کلمات آنها را نمیفهمیدند چنانچه حیوانات را مثل انعام حیوان عجم نامیدند و حروف منقوطه را که بتنهایی معنی ندارد حروف معجمه گفتند و فرق بین عجم و اعجم اینست که عجم کسی را گویند که نسلش از عجم باشد لکن ممکن است مدتی در عرب بوده و زبان عربی را فرا گرفته و بتواند بعربی تکلّم کند و اعجم آن کسی است که قدرت بر تکلم بعربی نداشته باشد از این جهت میفرماید (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ) چون

ص: 189

علم الهی احاطه دارد بکلّ شی ء (انّهم) این کفار و مشرکین (یقولون) این نسبت را بحضرت رسالت میدهند (إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ) این قران از جانب پروردگار نازل نشده بلکه بشری تعلیم حضرت رسول کرده از قصص انبیاء و اخبار سماوی و حال گذشتگان و نحو اینها خداوند برای دفع توهم آنها و تکذیب مقال آنها میفرماید (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ) البته اینها شخص معینی را که با پیغمبر تماس داشته و از طوائف عرب نبوده یا از فارس یا از روم بوده در نظر داشتند خداوند میفرماید این شخص را که شما الحاد میکنید یعنی شریک قرار میدهید اصلا قدرت بر تکلم عربی ندارد مفسّرین در تعیین این شخص هر کدام کسی را گفتند و چون مدرکی ندارند اعتبار ندارد فقط می گوییم خداوند نام او را ذکر نفر ده چون خود مشرکین میدانستند کرا میگویند میفرماید آن کس که شما می گویید اصلا قدرت بر تکلم بلسان عرب ندارد (و هذا) یعنی این قرآن مجید لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ شما که خود را افصح عرب میدانید قدرت بر اتیان بیک سوره آن ندارید چه رسد شخص اعجمی که قدرت بر تکلّم عربی نداشته باشد.

[سوره النحل (16): آیه 104] .... ص : 190

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (104)

محققا کسانی که ایمان نمیاورند بآیات خداوند خدا هم اینها را توفیق هدایت نمیدهد و هدایت نمیفرماید و از برای آنها است عذاب دردناک هدایت الهی دو قسم است یکی ارائه طریق این شامل جمیع افراد مؤمن و کافر میشود بارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و اعطاء معجزات با یاری انبیاء و بیان آیات قدرت و آنچه نسبت بامم سابقه رفتار فرموده که از هر جهت حجة بر تمام افراد تمام شود و راه عذر بر احدی باقی نماند دیگر ایصال بمطلوب بتوفیق و عنایت و الطاف خاصه که این خاص باهل ایمان است زیرا غیر مؤمن قابلیت ندارد و این آیه شریفه راجع بمعنی دوّم است که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ آیات الهی حجتهای خداوند و معجزات صادره از

ص: 190

انبیاء و اولیاء و ارسال رسل و انزال کتب و جعل خلفاء و علماء و مبلّغین که تماما آیات خدا هستند کسانی که ایمان بآنها نمیاورند انبیاء را ساحر و کذاب میگویند معجزات را سحر میشمارند و کتب را تکذیب میکنند و خلفاء الهی را انکار میکنند و از علماء اعراض میکنند و احکام الهی را دور میاندازند (لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ) قابل هدایت نیستند و بسعادت نائل نمیشوند (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ) مستحق عذاب دردناک جهنم هستند و گرفتار آن میشوند.

[سوره النحل (16): آیه 105] .... ص : 191

إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ (105)

جز اینست که افتراء میزنند کسانی که عادت آنها دروغگوئیست کسانی که ایمان نمیاورند بآیات الهی و آنها خود دروغگو هستند إِنَّما یَفْتَرِی افتراء دروغ بستن است بغیر (الکذب) که بدروغ عادت کرده هر چیزی را خلاف آن میگوید حق را باطل و بالعکس معروف را منکر و بالعکس دوست را دشمن و بالعکس صادق را کاذب و بالعکس حسن را قبیح و بالعکس و نحو اینها و اینها کیانند الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ جمیع طبقات غیر مؤمن را شامل میشود چه جمیع آیات خدا را قبول نداشته باشد و چه بعض آنها را حتی یک آیه خدا را منکر شود صدق میکند که مکذّب آیات الهی است وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ خداوند شهادت بدروغ گویی آنها داده نباید هیچ قولی از آنها قبول کرد و پذیرفت تا از راه حق دست نیاید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ حجرات آیه 6.

(تنبیه) ابناء نوع امروزه اگر خبری یا مطلبی یا نظریه ای از اروپا و سایر بلاد کفر برسد آن را وحی منزل میدانند و اگر از علماء و حجج اسلام برسد میگویند اینها را آخوندها در آورده اند و تکذیب میکنند این آیه معرّفی این نوع را فرموده.

ص: 191

[سوره النحل (16): آیه 106] .... ص : 192

مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (106)

کسی که کافر شد بخداوند از بعد آنکه ایمان آورده بود مگر کسی که اکراه کردند او را و قلبش مطمئن بایمان باشد و لکن کسی که سینه او بکفر منشرح شده پس بر اینها غضب الهی متوجه میشود و از برای آنها عذاب عظیم است این آیه شریفه مشتمل بر چند جمله است.

جمله اولی راجع بمرتدّ است و مرتدّ کسی را گویند که پس از اسلام کافر شود و این دو قسم است مرتد فطری و مرتد ملّی امّا فطری کسی را گویند که نطفه او در اسلام منعقد شده باشد و این محکوم باحکام خمسه پنج حکم دارد.

(1) نجاست بدن.

(2) انتقال جمیع اموالش بوراث مسلمان و اگر در هیچ طبقات ارث وارث مسلمی ندارد منتقل بامام میشود چون

(امام وارث من لا وارث له)

است.

(3) بینونت زوجه او باید چهار ماه و ده روز عده نگه دارد که عدّه وفات است بنصّ قرآن أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً پس از آن شوهر کند، (4) محکوم بقتل است.

(5) که محل خلاف است بین علماء که توبه او قبول میشود یا نمیشود مشهور قائل بعدم قبول هستند جماعتی قائل هستند بقبول توبه او و جماعتی قائل به اینکه بر حسب باطن قبول است و نجات از عذاب آخرت دارد ولی بر حسب ظاهر قبول نیست و احکام مرتد بر او بار میشود و تحقیق کلام اینست که توبه او قبول است غایة الامر اگر قبل از ثبوت نزد حاکم توبه کرد قبول و احکام مرتد بر او بار نمیشود باین معنی که اگر مالی تحصیل کرد مالک میشود و اگر زنی را تزویج کرد عقدش صحیح است و حکم قتل هم از او برطرف میشود نه اینکه اموال سابقه باو برگردد و زوجه او زوجه او شود و اگر بعد از ثبوت توبه کند احکام بر او جاریست و امّا ملّی آنکه کافر بوده

ص: 192

ایمان آورد پس از ایمان کافر شد در احکام مشترک است جز در قتل که او را باید حبس کنند تا آنکه در حبس بمیرد یا توبه کند و نجات یابد و این جمله مفاد مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ است.

جمله دوم راجع بتقیه است که اگر کسی گرفتار کفار یا مخالفین شد و جان و مال و عرض آن در خطر است باید بزبان اظهار کفر یا سنی گری کند و حفظ جان و مال و عرض خود کند ولی قلبا مطمئن بایمان باشد مثل عمار که با پدر و مادرش گرفتار کفار شدند و گفتند باید از پیغمبر بیزاری بجوئید پدر و مادرش اباء کردند آنها را کشتند عمار بیزاری اظهار کرد و نجات پیدا کرد که مفاد (إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ) است و در اخبار بسیار تمسک بهمین جمله کردند برای صحت فعل عمار حتی در بعضی اخبار اشاره دارد که چرا میثم تبری از امیر المؤمنین نکرد و خود را در معرض قتل در آورد مثل عمار نکرد حتی در بعض اخبار این حدیث منسوب بامیر المؤمنین را تکذیب کردند که فرموده باشد:

(ان دعیتم الی سبّی فسبّونی و ان دعیتم الی البراءة منّی فلا تبرؤا منّی).

بلکه فرموده:

(و ان دعیتم الی البراءة منّی فانّی علی دین محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم).

چنانچه عمار اظهار برائت از رسول اللَّه نمود و اخبار در باب تقیه بسیار است چنانچه میفرماید:

(التقیة دینی و دین آبائی).

حتی گفتند حضرت صادق علیه السّلام در مقابل منصور فرمود:

(السلام علیک یا امیر المؤمنین)

و لو در نیّت و قصدش حضرت علی علیه السّلام بوده.

حتی دارد شخصی خدمت حضرت صادق در حضور اصحاب آن حضرت عرض کرد (ما تقول فی شیخین).

حضرت فرمود:

(هما امامان عادلان قاسطان کانا علی الحق و مضیا علیه علیهما رحمة اللَّه).

پس از رفتن آن شخص اصحاب عرض کردند همچه عقیده ای خود اهل تسنن در حق شیخین ندارند.

ص: 193

حضرت فرمود اما اینکه گفتم هما امامان بواسطه آیه شریفه أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ و اما قاسطان بآیه شریفه أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

چون قسط از لغة اضداد است و اما عادلان برای اینکه عدول کردند از امیر المؤمنین و اینها بر عداوت او بودند که علی بر ضرر است و مضیا علیه بهمین عداوت از دنیا رفتند علیهما رحمة اللَّه و رحمة اللَّه پیغمبر است و بر علیه آنها است.

(جمله سیم) عذاب مرتد دو عذاب است یکی غضب الهی که در دعاء کمیل میفرماید

(و هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض)

و دیگر عذاب عظیم که در میانه عذابهای الهی عظمت دارد که مفاد (وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).

[سوره النحل (16): آیه 107] .... ص : 194

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (107)

علت این غضب و عذاب عظیم اینست که این مرتدین اختیار کردند و برتری دادند و طلب دوستی کردند و برگزیدند حیات دنیوی را بر زندگانی آخرت و محققا خداوند هدایت نمیفرماید قومی را که کافر هستند (ذلک) اشاره بغضب الهی و عذاب عظیم است که سبب این اینست که (بانّهم) این هایی که برگشتند از اسلام و کافر شدند نه از جهت اینست که بطلان اسلام و حقانیت کفر را بدست آورده باشند بلکه برای اینست که (اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ) چون دیدند در اسلام حکم جهاد هست و دستور نماز و روزه و خمس و زکاة و جلوگیری از محرمات و بالجمله آزاد نیستند ولی کفر آزادی مطلق است هم جانشان محفوظ است و هم شهوات نفسانیه را آزادند و هم تکلیف بعبادات ندارند و غافل از اینکه

(حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة)

بخصوص

(افضل الاعمال احمزها)

و چون این کفار از قابلیت هدایت افتادند و مثل قوم ثمود (استحبوا العمی علی الهدی) وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ شرحش گذشت.

ص: 194

[سوره النحل (16): آیه 108] .... ص : 195

أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (108)

اینها کسانی هستند که خداوند مهر کرده بر دلهای آنها و گوش آنها را و چشم های آنها و اینها آنهایی هستند که بکلی غافل از خدا و دین و آخرت هستند شرح این آیه شریفه را در مجلد اول این کتاب صفحه 276 الی 282 در 7 صفحه در ذیل آیه شریفه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ بقره آیه 6 مفصلا بیان کرده ایم از معنای ختم و وجه استناد بخدا و بیان اینکه چرا قلوب و ابصار را جمع آورده و سمع را مفرد و شبهاتی که در این آیه و اشکالاتی که کرده اند و جواب آنها و بیان اخباری که از ائمه در این باب شده تماما مفصلا ذکر کرده ایم مستدعی هستم لطفا بآنجا مراجعه فرمائید احتیاج بتکرار نیست فقط به اختصار قناعت میکنیم.

(أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ) سیاهی دل است که در اثر کثرت معاصی پیدا میشود چنانچه در اخبار دارد هر معصیتی یک خال سیاه در قلب حادث میشود اگر بحدی رسید که هنوز یک خال سفید باقی است امید هدایت در او هست موفق بتوبه شود و تمام سیاهی را زائل کند و امّا اگر تمام صفحه سیاه شد در بعض اخبار دارد

(لا یرجی بخیر)

و در بعضی دارد

(صار قلبه منکوسا)

و مراد از قلب قلب روحانی است نه قلب صنوبری مثل زهر است که در بدن اثر میکند و استناد بخداوند جعل این اثر است و منافی با تکلیف نیست مثل زهر که انسان باختیار میخورد ولی تأثیر زهر بجعل الهی است آنهم نفس ایجاد است ما جعل اللَّه المشمشة مشمشة بل اوجدها (و سمعهم) همان شنوایی روحیست باطنی قلبی و سرّ مفرد آوردن آنکه فرق بین شنیدن سمع و اذن اذن آلت سمع است و لذا تعبیر بجمع در اذن فرموده وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 178) (و ابصارهم) عطف بر قلوبهم مدخول طبع است قلب حقایق را درک نمی کند سمع مواعظ و نصایح تأثیر نمیگذارد بصر آثار و

ص: 195

آیات را مشاهده نمی کند صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 66 وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ غفلتی که تذکر پیدا نکند خوابی که بیداری ندارد جز حین الموت

الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

[سوره النحل (16): آیه 109] .... ص : 196

لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (109)

لا بد محققا اینها در آخرت اینها زیان کاران هستند (لا جرم) یعنی نخورد ندارد بمعنی هیچگونه وسیله نجات از برای آنها نیست نه رحمت الهی شامل حال آنها میشود و نه پر مغفرت آنها را می گیرد و نه بشفاعت شفعاء نائل می شوند (انهم) کسانی که پس از ایمان کافر شدند و مرتد چه ملی و چه فطری از تمام فیوضات محروم و تمام وسائل از آنها گرفته میشود و تمام اسباب را از دست میدهند فِی الْآخِرَةِ فی یوم القیمة که یوم الحساب و یوم الدین و یوم الجزاء است هُمُ الْخاسِرُونَ خسران تجارت نه مجرد سرمایه از دست دادن است بلکه طلب کارهای زیادی پیدا کرده و از عهده آنها برنمی آید ورشکست شده و راه فرار از دست طلبکار هم ندارد لذا محکوم بحبس می شود طلب کاران اینها خدا و رسول و مؤمنین هستند یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ قیمة آیه 10 در دعاء کمیل

(و لا یمکن الفرار من حکومتک).

[سوره النحل (16): آیه 110] .... ص : 196

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (110)

پس از آن محققا پروردگار تو برای کسانی که هجرت کردند از بعد آنچه برگشتند و مرتد شدند و کافر گشتند تائب شدند پس از آن جهاد در راه خدا نمودند و صبر کردند محققا پروردگار تو از بعد از این هر آینه آمرزنده رحم کننده است این صریح است در قبولی توبه مرتد چه ملی باشد و چه فطری که میفرماید ثُمَّ

ص: 196

إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا

فتنه در آیات شریفه اطلاقاتی دارد بر امتحان و بر بلاهای دنیوی و بر عذاب اخروی اطلاق شده و در اینجا بر شرک و کفر اطلاق شده یعنی بعد از اینکه کافر و مشرک شدند یعنی از اسلام برگشتند و مرتد شدند و بکفار و مشرکین ملحق شدند تائب شدند و رجوع باسلام کردند و از کفر و شرک دست برداشتند و هجرت کردند و ملحق بمسلمین شدند ثُمَّ جاهَدُوا پس از هجرت و الحاق بمسلمین در مقام جهاد با کفار و مشرکین بر آمدند (و صبروا) بر اذیت های کفار و مشرکین از قتل و ذهاب مال و جاه صبر کردند خداوند عالم از راه لطف و عنایتش از آنها قبول فرمود و الطافش و تفضلاتش شامل آنها گردید إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ بیان علت قبولی آنها و پذیرفتن آنها اینست که با اینکه مرتد شدند و از اسلام خارج شدند چون رجوع کردند خداوند هر آینه هم آمرزنده است از عقوبت شرک و کفر آنها صرف نظر می کند و آنها را عفو می کند و می بخشد و هم مشمول تفضلات خود و مثوبات دنیوی و اخروی قرار میدهد.

[سوره النحل (16): آیه 111] .... ص : 197

یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (111)

روزی که می آید هر نفسی که مجادله میکند از نفس خود و میگیرد هر نفسی آنچه را که عمل کرده و آنها ظلم نمی شوند یعنی بآنها خداوند ظلم نمیکند آنچه مستحق است باو میدهد ثواب یا عقاب (یوم) روز قیامت و رستخیز تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ جمیع افراد جن و انس که تمام زنده می شوند وارد صحرای محشر میگردند تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها مجادله مخاصمه و محاجه است که میخواهد بیک عذری و بهانه ای عذاب را از خود برطرف کند تارة میگوید وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23 تارة گردن اکابر میگذارد و میگوید هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ

ص: 197

اعراف آیه 36 تارة میگوید رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ مؤمنون آیه 108 و امثال این اعذار لکن پذیرفته نمیشود بلکه خداوند خبر میدهد وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ نساء آیه 28 وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ آنچه عمل کرده چه اعمال قلبیه از شرک و کفر و ضلالت و چه نفسیه از اخلاق رذیله و صفات خبیثه کبر نخوت عصبیت عناد و غیر اینها و چه جوارحیه از افعال قبیحه و اعمال سیئه و ارتکاب معاصی جزاء آنها را خواهد چشید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44 ظلم از قبائح عقلیه است و محال است از خداوند صادر شود و منافی با عدل است.

[سوره النحل (16): آیه 112] .... ص : 198

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (112)

و مثل میزند خداوند از برای این کفار و مشرکین شهرستانی که اهل آن در کمال امنیت و اطمینان قلبی از دشمنان خارجی و آفات و امراض بودند و روزی آنها بکمال فراوانی از تمام اطراف و امکنه میآمد پس کفران کردند بنعمت های الهی پس خداوند چشاند بآنها لباس گرسنگی و خوف و ترس را بسبب آنچه بودند بجا می آورند، اخبار از کافی و عیاشی و زید شحام و علی ابن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردند که خلاصه مفاد آنها اینست که شهرستانی بود از بنی اسرائیل در آن شهر با عظمت سکونت داشتند و فواکه و حبوبات بسیار فراوان داشتند و از هر جهت براحتی و امنیت زندگانی میکردند پس از این فراوانی کفران نعمت های الهی کردند حتی بانان ما تحت خود و بچه های خود را پاک و استنجا مینمودند و میگفتند نرم تر از سنگ است حتی یک کوه عظیمی شد از این نانهای آلوده بنجاست پس از این کفران هفت سال قحطی و خشکسالی و خداوند حیوانی

ص: 198

را که کوچکتر از ملخ بود مسلط کرد تمام درخت ها و حاصلهای آنها را اکل نمود و از بین برد بقدری محتاج شدند که همان نانهای آلوده را مصرف کردند و بمیزان مرتبی تقسیم میکردند و خوف و جوع بر آنها متوجه شد نه روز راحت بودند نه شب استراحت میکردند لذا میفرماید: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا و این ضرب مثل برای تنبیه مؤمنین و تحذیر کفار است که (شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند) (قریة) قریه بر شهرستان های بزرگ هم اطلاق میشود و مراد اهل قریه است (کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً) با کمال امنیت و اطمینان خواطر و خیال راحت زندگی میکردند یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ تمام وسائل زندگی بنحو تام اتم برای آنها از اطراف و اماکن بکمال سهولت بر آنها فراهم میشد (فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ) کفران نعمت چند قسم است یکی آنکه از جانب خدا نداند مستند بقدرت خود و اسباب ظاهریه بداند دیگر آنکه قدر دانی نکند دیگر بی اعتنایی کند دیگر آنکه در غیر مورد صرف کند و البته این کفران باعث زوال نعمت میشود و شکر منعم عقلا واجب است (فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ) تعبیر بلباس برای اینست که جوع و خوف از آنها برداشته نمی شد دائما گرسنه و ترسان بودند بِما کانُوا یَصْنَعُونَ آن بی احتراماتی که بنعمت های الهی میکردند امروز باید این آیه را گوشزد ابناء نوع کرد و آنها را ترسانید از همچه پیشامدی و روزگاری

[سوره النحل (16): آیه 113] .... ص :199

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (113)

و هر آینه بتحقیق آمد آنها را پیغمبری از خود آنها پس او را تکذیب کردند پس گرفت آنها را عذاب و آنها ظالم بودند (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ) مرجع همان اهل قریه بودند که مبتلاء بجوع و خوف شدند بواسطه کفران نعم الهی (رَسُولٌ مِنْهُمْ) خداوند پیغمبری از خود آنها مبعوث فرمود که آنها هدایت شوند و از بلاء جوع و خوف نجات یابند و کفران نعمت نکنند و شکر گذار شوند آنها بعکس

ص: 199

فکذبوه تکذیب آن پیغمبر کردند و ایمان نیاوردند فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ مثل صاعقه و صیحه و نحو اینها عذاب مهلک و از بین رفتند و هلاک شدند و هم ظالمون حال است یعنی در حالی که آنها ظالم بودند هم بخود ظلم کردند که از نعم الهیه محروم شدند و خود را بهلاکت انداختند و هم برسول الهی ظلم کردند و او را تکذیب کردند و مستحق عذاب ابدی در قیامت شدند و از فیوضات اخروی محروم شدند سپس خداوند مؤمنین را گوشزد میفرماید و پند میدهد که شما مثل اهل آن قریه نباشید که کفران نعم الهی کنید و تکذیب پیغمبر خود را کنید که هم سلب نعم از شما میشود و هم ببلا هلاک میشوید و هم مستحق عذاب اخروی میگردید و بخود و برسول خود ظلم نکنید لذا میفرماید:

[سوره النحل (16): آیه 114] .... ص : 200

فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)

پس تناول کنید از آنچه خداوند بشما روزی فرموده آن هم از راه حلال نه از راه حرام و از مأکولات طیبه نه از خبائث اگر از شرک بیرون آمده اید و خدای یگانه را عبادت میکنید فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ که خداوند مکه را بدعاء حضرت ابراهیم مرکز وفور نعمت قرار داده وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً الی قوله فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ ابراهیم آیه 39 و 40.

و نیز میفرماید أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا قصص آیه 57 (حلالا) در خبر داریم خداوند بر هر که روزی مقدر فرموده از حلال معین شده و لکن اگر از ممر حرام دست آورد کسر گذارده می شود و زیاده از روزی بدست نمیآورد.

(طیبا) مقابل خبیث و فرق بین خبیث و حرام اینست که خبیث بذاته حرامست مثل خمر و نجاسات و متنجسات و حیوانات حرام گوشت و اشیاء مضره و نحو اینها

ص: 200

و حرام بذاته حرام نیست لکن از راه حرام بدست میاورد از راه سرقت غصب ظلم کسب حرام و امثال اینها وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ شکر نعمت بدانی از جانب او است و بمصرفی که او خواسته صرف کنی و بزبان شکر گذار باشی و سجده شکر کنی شکر قلبی لسانی جوارحی و در مقابلش بنده گی کنی که میفرماید إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ شرک نیاوری بجمیع اقسام شرک ذاتی صفتی افعالی عبادتی نظری.

[سوره النحل (16): آیه 115] .... ص : 201

إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (115)

جز این نیست که خداوند حرام فرموده بر تمام شما میته و خون و گوشت خوک و آنچه برای بتها و بنام آنها میکشید پس کسی که از روی اضطرار و حفظ نفس اکل نمود بشرط آنکه تجاوز و تعدی نکرده باشد پس محققا خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ خطاب بجمیع مکلفین است که تمام افراد بشر را شامل میشود زیرا پیغمبر مبعوث بر کافه جن و انس است.

(المیتة) میته مقابل مذکّی است که دارای جمیع شرائط تذکیه باشد اولا قابل تذکیه باشد حیوانات حرام گوشت مثل سگ گربه موش شیر ببر پلنگ روباه شغال و امثال اینها قابلیت تذکیه ندارند فقط حیوان حلال گوشت قابل تذکیه است و ثانیا شرایط تذکیه را باید مراعات کرد.

(1) تذکیه کننده مسلم باشد.

(2) رو بقبله باشد.

(3) حین تذکیه بسم اللَّه گوید.

(4) فری اوداج اربعه بشود که ذبح گویند در مثل گاو و گوسفند یا نحر کنند در شتر.

ص: 201

(5) با آهن باشد مثل کارد و چاقو و خنجر و شمشیر و در شتر نیزه هم کافیست و این لفظ میته شامل جمیع مذکورات در سوره مائده آیه 5 میشود وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ بلکه هر چه فاقد شرائط باشد مثل ذبیحه کفار تمام میته است.

وَ الدَّمَ مطلق خون چه از حلال گوشت باشد و چه از حرام گوشت حتی متخلف در ذبیحه که محکوم بطهارت است اکلش حرام است حتی خون غیر صاحب نفس سائله که حکم بطهارت شده وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ ذکر خصوص خنزیر با اینکه حیوانات محرمة الاکل بسیار است برای اینکه معمول نصاری است و امروز هم در جامعه مسلمین بسیار رواج دارد وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ اینهم لفظ میته شامل بود لکن چون معمول مشرکین بود بالخصوص ذکر شده فَمَنِ اضْطُرَّ اضطرار مجوّز تمام مذکورات میشود الضرورات تبیح المحظورات و جزو نه چیزیست که از این امت برداشته شده

و ما اضطروا الیه

لکن بشرطی که غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ باشد باغ بمعنی طلب کننده است چنانچه میفرماید:

ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ بقره آیه 274 وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 79 و بسیاری از آیات و عاد از عدو است بمعنی دویدن اشاره به اینکه سگها را روانه کنند و آن حیوان حرام گوشت را صید کند یا میته شود که میفرماید:

وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ مائده آیه 4 فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ میامرزد و عفو میکند و گذشت میفرماید رحیم مورد عنایات و مشمول رحمتهای خود میگرداند.

[سوره النحل (16): آیات 116 تا 117] .... ص : 202

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (116) مَتاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (117)

بعد از اینکه میزان حلال و حرام را در شریعة اسلام معین فرمود میفرماید:

ص: 202

و نگوئید از برای چیزهایی که زبان شما متصف شده بدروغگویی این حلال است و این حرام که افتراء می بندید بخدا دروغی را محققا بدانید کسانی که افتراء می زنند بخدا دروغی را هرگز رستگار نمیشوند فقط چهار روز دنیا تمتع می کنند و از برای آنها عذاب دردناک است.

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ اتصاف السنه بکذب عادة زبان است و دروغگویی بخصوص کذب بر خدا که اعظم کبائر است هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ که حلال خدا را حرام بگوید و حرام خدا را حلال بشمارد که بدعت در دین است و مبدع کافر است مثل آنکه گفت متعتان محللتان فی عهد رسول اللَّه انا احرمهما و اعاقب علیهما متعة النساء و متعة الحج لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ سه عقوبت دارد یکی دروغ گفتن دیگر افتراء که نسبت بغیر دادن سه افتراء علی اللَّه إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ ایمان ندارد و کافر می شود زیرا مؤمن یقینا رستگار است مَتاعٌ قَلِیلٌ برای استفاده این چهار روزه دنیا و متابعت شهوات نفسانیه وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ مطلق عذاب های آخرت مولم است لکن اختصاص باین طایفه دارد عذابی که میانه عذاب های آخرت شده الم را دارد که مفاد صفت مشبه است.

[سوره النحل (16): آیه 118] .... ص : 203

وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (118)

و نیز بر کسانی که یهودی هستند حرام کردیم آنچه را که قبلا قصه آنها را بر شما بیان کردیم و ما بآنها ظلم نکردیم و لکن خود آنها بودند که بنفوس خود ظلم میکردند این آیه اشاره بآیه شریفه است که فرمود:

وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ انعام آیه 146 شرحش گذشت در مجلد پنجم صفحه 231 و 232

ص: 203

مراجعه فرمائید (تنبیه) احکام شرعیه بر طبق مذهب امامیه تابع حکم و مصالح است و حکم و مصالح اگر ذاتیه باشد حکم تغییر پذیر نیست و قابل نسخ هم نیست در جمیع شرایع ثابت است و اگر بوجوه و اعتبار باشد قابل تغییر است و مورد نسخ هم وارد می شود و اختلاف مکلفین و اختلاف ازمنه و اختلاف حالات و نیات و غیر اینها تغییر می کند مثلا ضرب یتیم للتادیب حسن و للتشفی قبیح تکبر بر متکبّرین حسن و بر متواضعین قبیح چنانچه فرمود

تکبروا مع المتکبرین

احکام مسافر با حاضر مختلف می شود احکام رجال با نساء مختلف است مریض و سالم حاضر و غائب غنی و فقیر عالم و جاهل عامد و ناسی مطیع و عاصی مؤمن و کافر و غیر اینها الی ما شاء اللَّه و عالم باین وجوه و اعتبارات خداوند تبارک و تعالی است و همچنین در افعال تکوینیه الهیه که میفرماید:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ اعراف آیه 94 و یهود برای قساوت قلوب آنها و طغیان و سرکشی خداوند احکام شدید بر آنها قرار داد چنانچه در آیه شریفه آمن الرسول آخر سوره بقره از قول مؤمنین نقل میفرماید رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا لذا میفرماید: وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا چون اکثر آنها از نسل یهودا فرزند یعقوب بودند آنها را یهود گفتند و معنای هادوا اشاره بیهود است حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ که اشاره بآیه سوره انعام که قبلا ذکر شد وَ ما ظَلَمْناهُمْ برای رفع توهم است که چرا فرق بین بنده گان گذارده شده سببش را بیان میفرماید وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ که این هم یک نوع عقوبت است مثلا بلاهایی که بر امم سابقه نازل شده و عقوباتی که در آخرت برای کفار هست که تمام برای ظلم بنفس است چنانچه در بسیاری از آیات تصریح فرموده.

ص: 204

[سوره النحل (16): آیه 119] .... ص : 205

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (119)

پس از این طغیان ها و معاصی محققا پروردگارت از آن رأفت و مهربانی که نسبت ببندگان دارد برای کسانی که از راه نفهمیده گی و حماقت اعمال بدی مرتکب شدند سپس متنبه شدند و توبه کردند و تدارک کردند اعمال سوء خود را باعمال صالحه محققا پروردگار تو هر آینه هم آمرزنده است از تمام اعمال سوء آنها گذشت میفرماید و هم رحیم است مشمول رحمت های غیر متناهیه قرار میدهد مسئله توبه را در بسیاری از آیات و در اخبار الی ما شاء اللَّه بلکه برهان عقل هم بر او قائم است و یأس از رحمت الهی خود یکی از گناهان بسیار بزرگ است که میفرماید قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً زمر آیه 59 بلکه قنوط از رحمت ضلال است قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ حجر آیه 56.

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ گفتیم جهل دو معنی دارد جهل مقابل علم و جهل مقابل عقل چنانچه عقل هم دو معنی دارد عقل مقابل جنون و عقل مقابل جهل و باین معنا است فرمایش امیر المؤمنین

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان

و در بسیاری از آیات که میفرماید لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ همین معنی اراده شده و این جهل را تعبیر به حمق و کم عقلی و خریت می کنند مراد اینست که از روی عمد و عناد نباشد ثُمَّ تابُوا که گفتند

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ توبه آیه 105 وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ شوری آیه 25 و غیر اینها مِنْ بَعْدِ ذلِکَ یعنی بعد از آنکه اعمال سوء را مرتکب شدند موفق بتوبه شدند و اصلحوا اصلاح بعد الفساد باینست که اگر حقوق الناس یا خمس و زکاة است رد کند و اگر مثل نماز و روزه است قضا کند و اگر ظلم و اذیت است ترضیه کند یا طلب مغفرت و اگر مخالفت است اطاعت

ص: 205

کند و اگر کفر و شرک و ضلالت است ایمان آورد إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها بعد از توبه و اصلاح لغفور رحیم حتی از نامه عمل محو می کند و تبدیل بحسنات میفرماید فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.

[سوره النحل (16): آیه 120] .... ص : 206

إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (120)

بدرستی که ابراهیم بود امتی که متوجه بخداوند در دعاء و عبادت بدین مستقیم خالی از هر عیب و نقص و نبود از شرک آورندگان إِنَّ إِبْراهِیمَ حضرت ابراهیم دارای مقام نبوت و رسالت و اولوا العزمی و خلّت و امامت بود وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا نساء آیه 124 إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً بقره آیه 118 کانَ أُمَّةً تعبیر بامت در اخبار بسیاری داریم چون در زمان ابراهیم فقط حضرت ابراهیم بر دین حق بود بتنهایی و تمام صفحه زمین بر شرک و کفر بودند لذا امّت حقه حقیقیه او بود و بس تا خداوند اسمعیل و اسحق را باو عنایت فرمود سه نفر شدند و امّا وجوهی که مفسّرین گفتند تمام تفسیر برأی است اعتبار ندارد و ما از نقل آنها خود داری میکنیم و این اخبار کلینی بسند متّصل از عبد صالح موسی بن جعفر و از ابی عبد اللَّه حضرت صادق و علی بن ابراهیم از ابی جعفر حضرت باقر و عیاشی چهار حدیث بطرق مختلف از حضرت صادق روایت کردند و چون نقل آنها طولی داشت مراجعه ببرهان کنید قانِتاً لِلَّهِ گذشت قنوت بتاء منقوط بمعنی دعاء و عبادت است و از این باب است قنوت در نماز و قنوط بطاء مؤلف بمعنی ناامیدیست و یأس از رحمت و در اینجا بمعنی توجه بخداست دائما اشتغال بذکر و عبادت و دعاء دارد حَنِیفاً حنیف دین مستقیم و صراط مستوی و پاک و پاکیزه از هر عیب و نقص لذا امر شد بحضرت رسالت أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً در دو آیه بعد شرحش انشاء اللَّه بیان میشود وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ توحید ابراهیم بحدی بود که موقعی که او را در آتش انداختند بملک باد و آب اعتناء نکرد حتی بجبرئیل که گفت

ا لک حاجة قال اما الیک فلا

جبرئیل گفت از آنکه حاجت داری بخواه فرمود علمه بحالی حسبی من سؤالی.

ص: 206

[سوره النحل (16): آیه 121] .... ص : 207

شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (121)

حضرت ابراهیم شکر گذار بود از نعمتهای پروردگار خود خداوند هم او را برگزید و هدایت فرمود او را بسوی راه راست شاکِراً لِأَنْعُمِهِ شکر اقسامی دارد شکر زبانی الحمد للَّه شکرا للَّه شکر قلبی که از جانب او بداند شکر عملی بمصرف آنچه مرضی او است برساند شکر اخلاقی خود را در تحت اطاعت و فرمان برداری و ترک مخالفت و نافرمانی او قرار دهد و البته نعمتهای الهی غیر محدود است (از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید) اجتبیه بعد از حضرت خاتم و اوصیاء طیّبین حضرت ابراهیم افضل از تمام انبیاء و اولیاء و مقرّبان درگاه الهی بوده بلکه اخباری داریم از حضرت رسالت که بفرماید من و پسر عمّم علی و ابراهیم اول کسی هستیم که داخل بهشت شویم و یهدیه الی صراط مستقیم هدایت ایصال بمطلوب آنهم راه مستقیمی که پیغمبر اکرم مأمور شد بمتابعت بآن.

[سوره النحل (16): آیه 122] .... ص : 207

وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (122)

و دادیم باو در دنیا خوبیهایی و محققا او در آخرت از صالحین و شایستگانست وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً پس از مقام نبوّت و رسالت و خلّت و امامت الطافی خداوند در حق او فرموده چه لطفی بزرگتر از اینکه مثل وجود مقدس حضرت ختمی و اوصیاء طیّبین او را از نسل ابراهیم قرار داده که اخباری داریم که ما از دعاء ابراهیم که گفت وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی منظور بودیم بلکه دعاء که عرض کرد رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ بقره آیه 133 و ملّة او را تا قیامت بر قرار فرمود که میفرماید: وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ بقره آیه 124 و جمیع انبیاء بعد از او را از نسل او قرار داد و ذریة او را تا قیامت نگاه داشت وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ کسی را که خداوند او را

ص: 207

صالح بشمارد البته بقدر خردلی خلاف صلاح در او نیست.

[سوره النحل (16): آیه 123] .... ص : 208

ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (123)

پس از آن مقامات وحی نمودیم بسوی تو اینکه متابعت کن ملّة ابراهیم را که حنیف بود و نبود از زمره مشرکین در حدیث دارد که ده چیز ابراهیم آورد که ملة حنیف است پنج در بدن و پنج در سر امّا پنج در بدن فرمود

فالغسل من الجنابة و الطهور بالماء و تقلیم الاظفار و حلق الشعر من البدن و الختان و امّا الّتی فی الرأس فطمّ الشعر و اخذ الشارب و اعفاء اللحی و السواک و الخلال فهذه لم ینسخ الی یوم القیامة

باید این حدیث را برای جوانان امروزه بلکه بر مردان که ریش میتراشند و برای صوفیه که شارب میگذارند تلاوت کرد و تفسیر آیه شریفه قبلا اشاره شد احتیاج بتکرار ندارد.

[سوره النحل (16): آیه 124] .... ص : 208

إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (124)

جز این نیست شنبه قرار داده شد و جعل شد بر کسانی که اختلاف کردند در او و محققا پروردگار تو هر آینه حکم میفرماید بین آنها روز قیامت در آنچه که بودند در او اختلاف میکردند یکی از امتحانات قوم یهود این بود که خداوند بر آنها حرام کرد صید ماهی را در روز شنبه و امّا سایر ایّام هفته حلال و برای امتحان آنها روزهای شنبه ماهی ها میامدند کنار دریا فراوان و روزهای دیگر نزدیک نمیآمدند یک دسته از یهود حیله بکار زدند روز شنبه که ماهی ها میآمدند کمند و سدی بستند که ماهی ها فرار نکنند و روز یک شنبه میآمدند و آنها را صید میکردند دسته دیگر آنها منع میکردند و نهی از عمل که همین سدّ بستن صید ماهی است و اینها میگفتند صید نیست و روز یکشنبه صید است خداوند آنهایی که این عمل

ص: 208

را میکردند مسخ فرمود ببوزینه که قرده باشد و در سوره اعراف آیه 163 الی 166 چهار آیه شرح حال آنها را بیان میفرماید: از قوله تعالی وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ الی قوله کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ و در اینجا باشاره بیان میفرماید إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ یعنی جعل حکمی برای روز شنبه شد که حرمت صید ماهی باشد عَلَی الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ امتحان کسانی که در او اختلاف کردند که بستن سد صید است یا صید نیست که دسته مؤمنین آنها را نهی میکردند و میگفتند این حرام است و جماعتی اعتناء نمیکردند و عمل کردند خداوند آنها را مسخ فرمود بقرده که میفرماید: فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ و مسخ یکی از عقوبات است و حیوانات مسوخ بسیارند یعنی کفار بصورت این حیوانات مسخ شدند و در اخبار دارد سه روز بیشتر زنده نبودند و هلاک شدند نه اینکه بعضی توهم کردند که این اخبار دارد سه روز بیشتر زنده نبودند و هلاک شدند نه اینکه بعضی توهم کردند که این حیوانات فعلا هستند انسان بودند و ما در مجلّد سیم کلم الطیب صفحه 44 تا صفحه 47 چهار صفحه در بطلان تناسخ مفصلا بیان کردیم نسخ و مسخ و رسخ و فسخ که قائلین بآنها را نسوخیه مسوخیه رسوخیه فسوخیه گویند که گفتند انسان پس از مردن روحش تعلق میگیرد بانسان دیگر یا بحیوانی یا بنبات یا بجمادات و قول پنجمی هم دارند که عکس این اقوال است که انسان در ابتداء جماد یا نبات یا حیوان بود سپس انسان شد و این حیوانات مسوخ همان است که گفتیم یکی از عقوبات است که بصورة باطنی ظاهر میشود چنانچه در قیامت یوم تبلی السرائر بسیاری بصورت حیوانی ظاهر میشوند بلکه در همین عالم اگر پرده از روی چشم بردارند و باطن اشخاص را مشاهده کنند آنها را بصور مختلفه میبینند چنانچه ابی بصیر در خدمت حضرت صادق مشاهده کرد و یک نفر از علماء بمن فرمود که من در کسالتم یک روز یک توجه غریبی پیدا کردم و اشخاصی که بعیادتم میآمدند بصور مختلفه میدیدم.

إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ حق از باطل مؤمن از کافر مطیع از عاصی جدا میشوند و هر کدام بجزای خود میرسند.

ص: 209

[سوره النحل (16): آیه 125] .... ص : 210

ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (125)

ای رسول محترم دعوت کن قوم را براه خداوندی دین حق و صراط مستقیم بحکمة بادله واضحه و براهین محکمه از روی منطق صحیح و بموعظه حسنه از راه نصیحت و پند و بیان مصالح و مفاسد با کمال رأفت و مهربانی و دلسوزی و مجادله کن یعنی دفع شبهات آنها و اشکالات آنها را از طریق حسن بنما با بیان شیرین و صحیح محققا پروردگار تو بهتر میداند و عالم تر است بکسانی که گمراه شده اند از راه حقه الهیه و او داناتر است بکسانی که قبول هدایت میکنند ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ در مجلّد سیّم این تفسیر صفحه 51 در ذیل آیه شریفه یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ بقره آیه 269 بیان اقوال مفسرین را در معنای حکمت کرده ایم که تمام بی مدرک و تفسیر برأی است و در اخبار بقرآن و فقه و طاعة اللَّه و معرفه الامام و اجتناب الکبائر تفسیر شده و مکرّر گفته ایم که اخبار بیان مصادیق میکند و منافی با عموم آیه ندارد و تحقیق کلام اینست که حکمت یکی از صفات خدا است و از شئون علم است بمعنای علم بمصالح و مفاسد امور و لذا حکماء تعریف کردند (بمعرفة الاشیاء بقدر الطاقة البشریة) لذا می گوییم شامل جمیع علوم میشود علم باصول دین علم اخلاق فقه اصول تفسیر حتی علم طب علم طبیعی علم کلام منطق حتی نحو صرف معانی بیان و غیر اینها و البته این مراتبی دارد هر کس باندازه استعداد و قابلیت خود بهره برداری میکند بلکه انتهاء از برای او نیست که خداوند بجمیع حکم و مصالح و فوائد و مضار اشیاء تکوینی و افعال عبادی و حسن و قبح هر شی ء عالم است لذا میفرماید دعوت کن عباد و امة خود را براه حق از روی دلیل و برهان صحیح باقامه معجزات و بیانات شیوا و ادلّه عقلیه و براهین حسنیه که حجة بر همه تمام شود و راه عذری

ص: 210

بر احدی باقی نماند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44.

وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وعظ پند و اندرز و نصیحت و ترغیب و ارشاد و هدایت بطریق لطف و عنایت و محبّت و وداد نه تندی و خشونت که در قرآن میفرماید فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل عمران آیه 152.

وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مجادله بباطل حرام است بحث و ردّ و ایراد اما دفع شبهات و اشکالات که اهل باطل بدین حق یا بقرآن یا بافعال انبیاء و ائمه بلکه بعلماء اعلام بلکه بسا بافعال الهیه میکنند باید با لسان خوب و بیان ادلّه و برهان نمود بحدّی که جا برای شبهه نماند و از قلوب اهل شبهه خارج شود چنانچه در جای دیگر میفرماید: وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ عنکبوت آیه 45.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ که قابل هدایت نیست و عناد و عصبیت او مانع است وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ که در مقام هدایت هستند.

[سوره النحل (16): آیه 126] .... ص : 211

وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (126)

و اگر کفار و مشرکین بشما مسلمین اذیت و آسیبی رساندند شما در مقام تلافی زیاد روی نکنید بهمان اندازه که آنها کرده اند عمل کنید و اگر اصلا گذشت کنید و صبر کنید پس او بهتر است بر صبر کننده گان در حدیث عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در جنگ احد مشرکین حضرت حمزه را مثله کردند و مثله شق انف و اذن و قطع مذاکیر است دماغ و گوش و لبهای او را بریدند و پهلوی او را شکافتند و جگرش را بیرون آوردند حضرت رسالت چون این منظره را مشاهده نمود فرمود

لئن ظفرت لامثلن و لامثلن و لامثلن

این آیه شریفه نازل شد پس حضرت رسول فرمود

(اصبر اصبر)

و آیه شریفه اطلاق دارد و دستور است برای

ص: 211

مسلمین که هر نوع اذیّتی از مشرکین بشما متوجه شد شما هم بهمان مقدار بآنها مجازات کنید زیاد روی نکنید چنانچه در باب حرم میفرماید وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ بقره آیه 187 و نیز در باب جهاد میفرماید وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا بقره آیه 186 لذا میفرماید وَ إِنْ عاقَبْتُمْ اگر آنها مقاتله کردند یا اذیتی بشما رساندند بهمان اندازه با آنها رفتار کنید فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ و زیاد روی نکنید و اگر گذشت کنید بهتر است برای شما وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ و در احکام جهاد اگر امان آوردند یا اسلحه جنگ را انداختند یا فرار کردند تعقیب آنها نباید کرد (تنبیه) یکی از اشکالات یهود و نصاری بدین مقدس اسلام اینست که میگویند دین اسلام بضرب شمشیر پیش رفت کرده و دفع این اشکال را ما در مجلد اول کلم الطیب بدو نحو کرده ایم یکی آنکه تمام غزوها و سریه های پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله دفاعی بوده که آنها حمله میکردند مسلمین جلوگیری می نمودند دیگر آنکه جهاد در جمیع شرائع بوده بعلاوه در قانون طب اگر عضوی فاسد شد اگر قابل علاج است معالجه میکنند و اگر قابل نیست اگر سرایت بسایر اعضاء ندارد او را وا میگذارند و اگر مسری شد او را قطع میکنند امر جهاد هم از این باب است.

[سوره النحل (16): آیه 127] .... ص : 212

وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (127)

ای رسول محترم باید صبر پیشه خود قرار دهی و نیست صبر تو الا بتوفیق و تایید الهی و غم بدل راه نده بر این کفار و مشرکین و دل تنگ نباش از آنچه اینها مکر و حیله می کنند (وَ اصْبِرْ) امر بصبر دلیل بر وجوب صبر است و صبر حضرت رسالت از جهاتی بود از جهة اذیتهایی که بوجود مقدسش و باصحابش وارد کردند تا در مکه بود خاکروبه و شکمبه شتر بر سرش میریختند سنگ بقدمهای او میزدند عبا بگردنش فشار میدادند ساحر و کذابش می نامیدند تا اندازه ای که سه سال در

ص: 212

شعب ابی طالب گرفتار بود پس از رجعتش بمدینه قضایای بدر احزاب احد و غیر اینها پیش آمد که خودش فرمود

ما او ذی نبی مثل ما اوذیت

دیگر صبر بر مشاق بتبلیغ رسالت و احکام و دعوت باسلام و اعراض آنها و عدم اعتناء دیگر صبر بر افعال منافقین ظاهر مسلمان نمیتوانست آنها را رد کند و نه تحمل کند بلکه میدانست پس از او با اهل بیتش چه می کنند (وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ) بتوفیق الهی و حفظ خداوند و تأیید پروردگاری این مقام صبر را خداوند بشما عنایت فرمود (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ) که چرا ایمان نمیآورند و اجابت نمی کنند و خود را از عذاب الهی نجات نمی دهند اینها قابل هدایت نیستند ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3 وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ زیرا مکر آنها بخود آنها برمیگردد وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47.

وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ انفال آیه 30

[سوره النحل (16): آیه 128] .... ص : 213

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128)

محققا خداوند با کسانیست که پرهیزکارند و کسانی که آنها نیکوکارند (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا) معیت خداوند نگهبانی و عنایت و تفضل است و جزاء دهنده است و الا خداوند با تمام ما سوی اللَّه معیت دارد یعنی خبیر و بصیر و سمیع است چنانچه میفرماید ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ مجادله آیه 8 و مکرر گفته ایم که تقوی مراتبی و درجاتی دارد تقوای از عقائد فاسده از شرک و کفر و ضلالت تقوای از معاصی که موجب زوال ایمان میشود و لو حین الموت تقوی از معاصی کبار تقوی از کلیه معاصی تقوی از زخارف دنیوی تقوای از اموری که باعث بر ترک ذکر خدا می شود تقوای از توجه بغیر خدا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ محسن فاعل فعل حسن است و احسان تارة احسان بنفس است اشتغال بعبادت و اطاعت و تحصیل علم و تزکیه اخلاق و تارة

ص: 213

بغیر است چه احسان در امر دین از هدایت و ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر و اعانت در امر دین از هدایت و ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر و اعانت در امر دین و چه در امور دنیوی از بذل مال و دستگیری از ضعفاء و غیر این ها که اقسام زیادی دارد هذا آخر ما اردنا ایراده فی تفسیر سورة النحل و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة بنی اسرائیل و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی اللَّه علی محمّد و آله و اللعنة علی اعدائهم اجمعین

ص: 214

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی خاتم النبیین و آله الطیبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الجنة و الناس الی یوم الدین.

سورة مبارکه بنی اسرائیل مسمّی بسورة الاسراء .... ص : 215

[سوره الإسراء (17): آیه 1] .... ص : 215

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (1)

منزه است آن خداوندی که سیر داد در شب ببنده خود شبی از شب ها از مسجد الحرام بسوی مسجد اقصی آن مسجدی که ما برکت دادیم اطراف و حوالی او را برای اینکه نشان دهیم آن بنده خود را از آیات قدرت خود محققا خداوند سمیع و بصیر است کلام در این سوره و این آیه شریفه در چند مقام واقع می شود مقام اول- در فضیلت این سوره مبارکه ابن بابویه مسند از حسین ابن ابی العلاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(ما من عبد قرء سورة بنی اسرائیل فی کل لیلة جمعة لم یمت حتی یدرک القائم علیه السّلام و یکون من انصاره)

و همین حدیث را عیاشی هم روایت کرده و قابل توجیه است و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده فرموده

(من کتبها فی خرقة حریر اخضر و تحرز علیها و علّقها علیه و یرمی بالنشاب (بمعنی سهام) اصاب و لم یخط ابدا و ان کتبها لصغیر تعذر علیه الکلام یکتبها بزعفران و سقی مائها انطق اللَّه لسانه باذنه و تکلم)

و غیر اینها و این فضایل غیر از فضایل

ص: 215

تلاوت قرآن است که در تمام سور و آیات هست.

مقام دوم- این آیه شریفه راجع بمعراج حضرت رسالت است و کلام در معراج طویل الذیل است و ما در مجلد اول کلم الطیب صفحه 374 الی 380 بیان کرده ایم و در اینجا بطور خلاصه اشاره می کنیم در تحت چهار مطلب (1) در اثبات معراج.

(2) در رد شبهات آن.

(3) در رد شیخ احمد احسائی.

(4) در تقسیم اخبار معراج.

(اما مطلب اول) معراج جسمانی حضرت از ضروریات دین اسلام است و تمام فرق اسلامی بر او اتفاق دارند و آیات شریفه قرآن بر او ناطق است مثل همین آیه و یازده آیه سوره و النجم از قوله تعالی ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی الی قوله تعالی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری و اخبار متواتره بتواتر اجمالی و در زیارات و ادعیه وارده الی ما شاء اللَّه و منکر او کافر است و در اخبار تصریح دارد به اینکه از ما نیست (مطلب دوم) در دفع شبهاتی که در معراج کرده اند و این پنج شبهه است (1) هر جسمی متمایل بمرکز است بر خلاف آن نمیتواند حرکت کند.

(2) و بین کره زمین و کرات علویه مسافت بسیاری است در یک شب نمیتوان سیر کرد.

(3) موجب خرق و التیام میشود.

(4) در هوای لطیف تنفس نمیتوان کرد.

(5) این لغو و بی فایده است.

اما الجواب تمام این شبهات واهی و پوچ است اما حرکت جسم بر خلاف مرکز بحرکت قسری مانع ندارد مثل سنگ در فلاخن و تیر از کمان و فشنگ از تفنگ و هزار خروار با بخار هواپیما تا کره قمر و قدرت پروردگار فوق این ها است و اما مسافت زیاد جایی که قدرت آصف ابن برخیا تخت بلقیس را بطرفة العین

ص: 216

نزد سلیمان حاضر کند و باد تخت سلیمان را غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ و طی الارض حضرت جواد از مدینه بخراسان و نزول ملائکه و حرکت کره زمین و سایر کرات علویه و هزارها دیگر رفع این استبعادات می کند.

و اما مسئله خرق و التیام از موهومات هیئت قدیم که آسمان ها را مثل طبقات پیاز تصور کرده بودند و اما بنا بر هیئت جدید تمام این کرات جویه در این فضای وسیع سیر دارند و اما تنفس در هوای لطیف.

اولا ممکن است با هوای مجاور حرکت کند.

و ثانیا قدرت الهی حفظ کند چنانچه در حق عیسی و ادریس اجراء فرموده و اما لغویت بسیار توهم فاسدیست زیرا اولا در قرآن مجید میفرماید در همین آیه لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا و در سوره و النجم می فرماید لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری و ثالثا نفهمیدن حکمت دلیل بر نداشتن نیست چنانچه بسیاری از افعال الهی حکمتش بر ما مخفی است (مطلب سیم) در اخبار وارده در معراج و آنها بر چهار قسم است.

قسمت اوّل فقط دلالت بر معراج جسمانی دارد و این قسمت چون مطابق با نصوص قرآنی و ضرورت دینی است مجال انکار ندارد.

قسمت دوم اخباریست مشتمل بر اینکه کجا رفت و چه دید و چه کرد و چه گفت و چه شنید که در بحار مجلد ششم صفحه 366 الی 399 ضبط فرموده و در برهان در ذیل این آیه و در سوره و النجم نقل کرده و اخبار چون قطعی نیست نمیتواند یقین پیدا کرد و چون بر خلاف عقل و شرع نیست انکار نمیتوان کرد بلکه تصدیق اجمالی لازم است.

قسمت سیم اخباریست که ظاهرش مخالف موازین شرعیه و عقلیه است لکن قابل تاویل هست اینها را باید علم بآنها را محول بأئمه اطهار کرد و پیش خود نمیتوان تأویل کرد.

قسمت چهارم اخباریست که صریحا بر خلاف عقل و شرع است اینها را مجسمه

ص: 217

و غلات و اهل ضلالت جعل کردند این نوع اخبار را دارد

(فاضربه الی الجدار)

مطلب چهارم در کلام شیخ احمد احسائی در باب معراج چنانچه مرحوم استاد شیخ جواد- بلاغی قدس سرّه در مجلد سیم رحلة ص 158 از کتاب رساله وظیفه شیخ احمد نقل فرموده خلاصه کلامش اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم عنصر خاکی را در کره خاک گزارد و عنصر آبی را در کره آب و هوایی را در کره هوا و ناری را در کره نار گذاشت و با بدن حور قلیایی بکرات علویه و طبقات سماویه سیر کرد و این کلام با اینکه هیچ مدرکی از عقل و نقل ندارد و بمجرد خیال بافی که اسم او را کشف میگذارد است و با اینکه خلاف ضرورت دین و نصوص قرآنی و اخبار متواتره است مبنی بر مذاق هیئت قدیم است که کره زمین را مرکز گرفتند و 13 کره تو در تو قائل شدند خاک آب هوا آتش افلاک سیارات سبع فلک ثوابت فلک اطلس و مبنی بر مسئله خرق و النیام است که فساد این مسلک امروز بالحسّ و الوجدان ثابت شده.

(مقام سیم) در تفسیر آیه سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ سبحان یعنی منزّه و مبرّی از هر عیب و نقص و احتیاج و عوارض امکانیست (الذی) آن خداوندی که واجب الوجود یکتای بیهمتا است (اسری) سیر در شب است چنانچه بحضرت لوط گفتند فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ هود آیه 81 (بعبده) مقام عبودیّت فوق مقام رسالت است و لذا در تشهد مقدم ذکر شده و از برای عبودیت درجات بسیار است تا برسد بمقام فنی که از خود چیزی نبیند و جز باو توجه نداشته باشد عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77 و از مناجات امیر المؤمنین علیه السّلام است میگوید

(کفانی فخرا ان تکون لی ربّا و کفانی عزّا ان اکون لک عبدا

(لیلا) گفتند شب هفدهم ربیع یک سال قبل از هجرت بوده مطابق شب ولادت آن حضرت مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ظاهر آیه از خود مسجد الحرام بوده و لکن در بعضی اخبار دارد و در کلمات مفسّرین که حضرت در منزل شوهر خواهر امیر المؤمنین بهیرة ابن ابی وهب مخزومی در حالت خواب بوده که جبرئیل بابراق و میکائیل و اسرافیل آمدند و آن حضرت را بر براق سوار کردند یک طرف جبرئیل و یک طرف میکائیل و اطلاق الْمَسْجِدِ الْحَرامِ برای اینست که تمام حرم

ص: 218

و مکه حکم مسجد الحرام دارد إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی نوع مفسّرین گفتند بیت- المقدس بوده و حضرت در آنجا دو رکعت نماز کرد و از آنجا بطرف بالا سیر فرمود و لکن ممکن است مراد بیت المعمور بوده که مسجد ملائکه است و نسبت بمسجد- الحرام اقصا المساجد است و تمام ارواح انبیاء در خدمتش مشرف شدند و از آنجا حرکت فرمود تا سدرة المنتهی که در سوره و النجم میفرماید وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی آیه 13 و 15 پس از آن رفت بجایی که نه ملک مقرب و نه نبی مرسل بآن نائل شده باشد که میفرماید ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی و النجم آیه 5 و 6 الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ صفت مسجد اقصا است اگر بیت المقدس باشد برکات فواکه و حبوبات و میاه و لطافت هوا است و اگر بیت المعمور باشد تمام برکات از آنجا نازل میشود لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا علّة عروج حضرتش مشاهده آثار قدرت پروردگار فوق عوالم مادی از عالم مجردات عالم عقول و نفوس و ارواح و لا یدرک الّا اللَّه إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ و گفتیم از برای این دو صفت دو معنی است یکی عالم بمسموعات و مبصرات که از شؤن علم است و دیگر اجابت دعوات و دانای بحکم و مصالح.

[سوره الإسراء (17): آیه 2] .... ص : 219

وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً (2)

و فرستادیم و عنایت کردیم موسی را کتاب توریة را و قرار دادیم آن کتاب را هدایت کننده از برای بنی اسرائیل اینکه نگیرید از غیر من خدای متعال از برای خود وکیلی خداوند از ابتداء خلقت بشر که حضرت آدم باشد برای هدایت آنها انبیایی فرستاد و بآنها دستوراتی نازل فرمود غایة الامر در حق آدم و شیث و نوح و ابراهیم تعبیر بصحف میکند صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و در حق موسی و داود و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و اله) تعبیر بکتاب فرموده کتاب توریة و زبور انجیل قرآن و اوّل کتابی که فرستاد توریة بوده برای حضرت موسی و این توریة مشتمل بر الواحی بوده و در آنها از هر- چیزی که باعث هدایت بنی اسرائیل بود از مواعظ و تفصیل امور دینیّه نوشته شده

ص: 219

بود چنانچه میفرماید: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 142 لذا میفرماید: وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ الف و لام عهد است یعنی کتاب توریة را وَ جَعَلْناهُ یعنی غرض از انزال توریة این بود که در او نوشته شده بود آنچه موجب سعادت و رستگاری بنی اسرائیل بود هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ و مهمترین دستور بر تمام انبیاء مسئله توحید بوده أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا این جمله راجع بتوحید افعالی است و بیان مقام توکل که تمام امور در تحت مشیت خداوند است و تمام اسباب مقهور اراده او است و چون بنی اسرائیل از زمان خود اسرائیل حضرت اسحق گرفتار دولت فراعنه بودند و اینها را منشأ آثار و وسائط امور میدانستند تمام اعتماد و توکل بآنها داشتند میفرماید بغیر من اعتماد و توکلی نداشته باشید اینها قدرت بر جلب نفعی یا دفع ضرری ندارند و توحید افعالی مستلزم توحید ذاتی است و صفاتی و عبادتی، زیرا اگر غیر او خدایی بود آنهم منشأ اثری بود و چون غیر او منشأ اثری نیست عبادت هم مختص باو است.

[سوره الإسراء (17): آیه 3] .... ص : 220

ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً (3)

ذریّه کسانی هستند که با حضرت نوح در کشتی سوار نمودیم محققا نوح بود بنده بسیار شکر گذار ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ (اشکال) بنی اسرائیل ذریه خود نوح بودند چون اولاد اسحق و یعقوب هستند باید بفرماید ذریه نوح چرا فرمود ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ (جواب) تمام اهل عالم ذریة نوح هستند زیرا نوح را آدم ثانی گفتند لکن ذریة چه از طرف پدران باشد صدق و چه از طرف مادران و لذا ائمه اطهار ذراری پیغمبر هستند بلکه جمیع سادات فاطمی و البته پسران نوح بعد از طوفان خواهران خود را نگرفتند بلکه دختران کسانی که با نوح در کشتی بودند ازدواج کردند پس تمام ذراری نوح ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ هستند إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً در اخبار بسیاری سرّ شکوریت حضرت نوح را بیان میفرماید که هر صبح و شام عرض میکرد

اللّهم انّی اشهدک انّه ما امسی و اصبح فی نعمة او عافیة فی دین او

ص: 220

دنیا فمنک وحدک لا شریک لک لک الحمد و لک الشکر بها علی حتی ترضی و بعد الرضی

و قریب بهمین مضامین باندک تفاوتی در اخبار دارد و از برای شکر اقسامیست (1) بداند از جانب حق است (2) بداند از راه تفضّل است نه استحقاق (3) صرف در منظور الهی کند (4) هر وقت نعمتی افاضه شد یا بلایی رفع شد یا متذکر نعم سابقه و دفع بلیّات شد سجده شکر کند (5) لسانش ذاکر باشد بحمد و شکر (6) در عوض این نعم و دفع بلیّات ازدیاد در عبادت و بندگی کند (7) هر چه باو میرسد بداند عین صلاح است و لو هر چه بلاء سخت باشد (8) صبر در بلیّات کند (9) تمام اعضای بدنش شاکر باشد نه زبان فقط.

[سوره الإسراء (17): آیه 4] .... ص : 221

وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً (4)

و خبر دادیم و اعلام نمودیم بسوی بنی اسرائیل در کتاب توریة که هر آینه شما فساد میکنید در روی زمین دو مرتبه و هر آینه طغیان و سرکشی و بلند پروازی میکنید بسیار بلند پروازی بزرگی مفسّرین در بیان مرتین فساد هر کدام چیزی گفتند تمام بی مدرک و تفسیر برأی است و خیال بافی و خداوند بیان نفرموده ما نمیتوانیم بدون مدرک صحبت کنیم لکن فساد بنی اسرائیل از سیر در شرک و بت پرستی و قتل انبیاء و خرابی بیت المقدس و از بین بردن توریة چندین مرتبه و سلاطین مشرک آنها و خون ریزیهای زیاد بسیار بوده و ما در مجلد اوّل کلم الطیب از صفحه 262 الی صفحه 274 در 12 ص شرح فسادها و ظلمها و شرکهای آنها را از کتب خود یهود که تعبیر بعهد قدیم میکنند و کتب وحی میشمارند بیان کرده ایم از زمان بعد از موسی تا زمان عروج مسیح مستدعی هستم لطفا مراجعه فرمائید وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ قضی الهی فعل حق است و در اینجا بمعنی فرستادیم و خبر دادیم بسوی بنی اسرائیل (فی الکتاب) که ظاهرا توریة باشد لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ فساد در زمین شرک و ظلم و تعدی و تجاوز و امثال اینها است مرتین چه اندازه از انبیاء را کشتند سوزانیدند در دیگ

ص: 221

جوشانیدند زنده زیر خاک کردند محتمل است بگوئیم مره اولی بعد از زمان حضرت موسی بوده تا زمان حضرت داود و سلیمان و مره ثانیه بعد از زمان سلیمان بوده تا زمان مسیح و اللَّه العالم وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً هر سلطان کافر مشرکی از آنها چه اندازه اخراج بلد کردند چه اندازه اسیر کردند چه اندازه کشتند و بیت المقدس را خراب کردند و در تمام کوچه های اورشلیم بت نصب کردند و دیگر اسمی از موسی و تورات نبود.

[سوره الإسراء (17): آیه 5] .... ص : 222

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5)

پس زمانی که رسید اولین وعده فساد آنها ما مبعوث کردیم بر سر آنها بنده گانی که بنده گی ما میکردند و صاحبان بأس شدید بودند که در هر جا تفتیش می کردند از این مشرکین و مفسدین بنی اسرائیل را کشتند حتی دارد در یک مورد یک ملیون و صد هزار از آنها کشته شدند و البته وعده الهی عملی میشود.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما در آیه شریفه تعیین نمی فرماید که این وعده الهی چه موقع بوده و لکن احتمال قوی می رود که بعد از وفات یوشع ابن نون وصّی حضرت موسی بوده تا زمان طالوت که بر حسب امر نبی آن زمان با جالوت جنگ کردند و جالوت بدست داود علیه السّلام کشته شد و فتح نصیب بنی اسرائیل شد و فساد بنی اسرائیل در این مدت بسیار بوده که بسیاری از انبیاء خود را کشتند و بسیاری از آنها را اخراج بلد کردند و در شرک و بت پرستی و خون ریزی و هزار مفاسد دیگر فرو رفته بودند چنانچه کتب عهد قدیم آنها مشحون است اگر چه این کتب بقدر خردلی اعتبار ندارد و لکن برای الزام یهود کافیست و در قرآن مجید هم اشاراتی دارد باین نوع مطالب بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً شاید اشاره بسلاطین فلسطین و عمون و غیر اینها باشند که در کتب آنها مسطور است و عین آنها را در کلم الطیب نقل کردیم و کتب عهدین فعلا نزد حقیر موجود است أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ قدرت و سلطنت و

ص: 222

قهر و غلبه داشتند فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ در اطراف شهرها گردش میکردند و هر که از بنی اسرائیل بدست میآوردند بقتل میرساندند وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا البته وعده الهی عملی شد و تخلف پذیر نبود.

[سوره الإسراء (17): آیه 6] .... ص : 223

ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6)

پس برگردانیدیم برای شما سلطنت و قدرت را دفعه دیگر بر اعداء شما و زیاد کردیم و ادامه دادیم برای شما اموال و اولاد بسیار و قرار دادیم شما را جمعیت بسیاری بعید نیست مراد دوران سلطنت داود و سلیمان و سایر سلاطین بنی اسرائیل باشد که پس از آن ذلت ها و قتل و اسیری ها دو مرتبه قوت و شوکت و سلطنت بشما دادیم و بر دشمنان ظفر پیدا کردید که مفاد ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ است ثم از برای تراخی است یعنی پس از این مدت مدید از زمان یوشع تا دوره داود که در ذلت و خواری و شرک و کفر و قتل و اسیری بودید برگردانیدیم برای شما سلطنت و دولت و عزت و غلبه بر خصم وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ و شما را امداد کردیم به کثرت مال و اولاد وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً نفرات شما را بسیار کردیم و جمعیت شما را زیاد نمودیم و این امتحان بزرگی بود بر شما که از شرک و فساد دست برمیدارید یا بهمان شرک و کفر و فساد مراجعه میکنید.

[سوره الإسراء (17): آیه 7] .... ص : 223

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً (7)

اگر نیکی کردید بایمان و اعمال صالحه و اخلاق حمیده و احسان بدیگران بخودتان احسان کرده اید و مثوبات دنیوی و اخروی بخودتان واصل میشود و اگر اسائه کردید شرک و کفر و اعمال سیئه و اخلاق رذیله و ظلم و تعدی بدیگران ضرر و عقوبت دنیوی و اخروی آنها بخودتان متوجه می شود زمانی که وعده دیگر

ص: 223

که وعده ثانوی باشد که فساد در ارض کردید مسلط می شوند بر شما اعداء شما و سلاطین و بزرگان شما را میکشند و شما را اسیر می کنند که معنای اسائه وجه است و چون پناه بردید به بیت المقدس مسجد اقصی داخل مسجد میشوند چنانچه در مره اولی داخل شدند و شما را بقتل و اسیری و ذلت و مسکنة میاندازند و هر آینه هلاک میکنند شما را با کمال تسلط چه هلاک کردنی بعید نیست که این آیه اشاره بتولد بخت النصر بوده باشد که مسلط شد بر یهود و چه کرد.

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ احسان بدین و احسان بانبیاء و صلحاء و مؤمنین و احسان بزیردستان تمام احسان بنفس است وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها لام بمعنی علی است چون اسائه احتمال نفع ندارد مثل لَهُمُ اللَّعْنَةُ چنانچه بالعکس جایی که احتمال ضرر ندارد بعلی تعبیر می کنند مثل صل علی محمّد و آله و این طغیان و سر- کشی و بت پرستی و خونریزی بعد از سلیمان بود تا زمان عیسی که چه اندازه از انبیاء را کشتند و چه فسادها کردند.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ مقابل اولی که خداوند وعده هلاکت داده مسلط فرمود بخت النصر را بر آنها و چه اندازه از آنها را کشت و اسیر کرد و خانه های آنها را خراب کرد لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ صورت های شما را سیاه می کنند اشاره بذلت و خفت و حقارت و فقر و مسکنة است وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ بیت- المقدس را محل قاذورات و نجاسات قرار میدهند و تمام آنچه در مسجد بود بغارت بردند و هر که پناه برده بود کشتند وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً بهلاکت انداختند هر که را که بر او تسلط پیدا کردند آنهم بهلاکت سخت و شدید.

[سوره الإسراء (17): آیه 8] .... ص : 224

عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً (8)

امید است پروردگار شما شما را مشمول رحمت خود قرار دهد و اگر شما عود کردید بکفر و شرک و فساد ما هم عود می کنیم بتسلط بر شما همان نحوی که در آن دو کرة کردیم و بتحقیق جهنم را ما حبسگاه کفار قرار دادیم عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ

ص: 224

اگر ایمان آوردید و تصدیق پیغمبر کردید و دست از فساد برداشتید البته مشمول رحمت الهی میشوید و از اعمال سابقه شما عفو میفرماید و میآمرزد چنانچه فرمودند

الاسلام یجب ما قبله

وَ إِنْ عُدْتُمْ و اگر تکذیب نبی کردید و قبول اسلام نکردید و فساد در زمین کردید و مرتکب اعمال سیئه شدید عدنا ما هم مسلط میکنیم کسانی را که شما را در شکنجه عذاب بیندازند از قتل و اسیری و سایر بلیات و این عقوبات دنیوی شما است و اما در آخرت در محبس الهی محبوس میشوید وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً حصر بمعنی احاطه است که تمام اطراف بسته میشود و راه فرار ندارد چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ برائة آیه 49 و از حضرت صادق علیه السّلام است که روز تاسوعا را میفرماید:

یوم حوصر فیه الحسین

که لشکر یزید محاصره کردند و تمام اطراف خیام حرم را احاطه کردند و این حبس الهی حبس تاریک و نمره یک با اعمال شاقه است که آرزوی مرگ میکنند و نمی میرند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ احزاب آیه 77

[سوره الإسراء (17): آیه 9] .... ص : 225

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً (9)

محققا این قرآن مجید راهنمایی می کند راهی را که آن راه محکمترین راهها است و بشارت میدهد مؤمنین را إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اولا قرآن بنفسه بزرگترین معجزات باقیه است تا صبح قیامت و ما در مجلد اول در مقدمه جهات معجزه قرآن را از شش جهت بیان کردیم.

و ثانیا امتیاز قرآن با سایر معجزات اینست که سایر معجزات باید مقرون بدعوت مدعی رسالت باشد و باید مدعی رسالت دارای جمیع شرایط رسالت و فاقد جمیع موانع باشد ولی قرآن بنفسه حاوی جمیع اینها هست.

و ثالثا قرآن مشتمل بر جمیع عقاید حقه از توحید و صفات ربوبی و عدل الهی و نبوت و رسالت جمیع انبیاء و رسل و خصوصیات معاد و امامت ائمه هدی

ص: 225

که مادر مجلد دوم کلم الطیب قریب هشتاد آیه ذکر کرده ایم و هفت آیه که دلالتش واضحتر بود شرح کرده ایم و مشتمل بر جمیع اخلاق حمیده و تنزیه از اخلاق رذیله و وظائف دینیه از عبادات و معاملات و معاشرات و مواریث و حدود و دیات و غیر اینها است و فارق بین حق و باطل و صدق و کذب و نفع و ضرر و حسن و قبح و سعادت و شقاوت و خیر و شر و بالجمله عقل خارجیست چنانچه عقل شرع داخلیست و اینکه در بعضی اخبار تفسیر بایمان و ولایت و امام شده بیان مصداق است چنانچه مکرر اشاره شده وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ سر تا سر قرآن بشارات بسیار دارد در بعضی بشارت بمؤمنین در بعضی بشارت باهل ایمان و تقوی در بعضی بشارت باهل ایمان و اعمال صالحه اللهم بحق هذا القرآن اجعلنا من اهله الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً کسانی که عمل نمایند اعمال صالحات را محققا از برای آنها است اجر بزرگی الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ این جمله را چند نحو ممکن است تفسیر نمود.

اولا کلمه الذین ممکن است صفت مؤمنین باشد یعنی قرآن بشارت میدهد مؤمنینی که اعمال صالحه بجا می آورند بنا بر این جمله أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً بشارت قرآن باشد یعنی قرآن بشارت میدهد مؤمنینی که یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ اینکه از برای آنها اجر بسیار بزرگی است و ممکن است جمله مستقله باشد یعنی کسانی که اعمال صالحه دارند از برای آنها اجر بزرگیست و این اظهر است زیرا بمعنی اول مناسب این بود که بفرماید بان لهم.

و ثانیا مراد از یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا بیاورند زیرا بر احدی میسور نیست مثلا در زمان واحد بسا صد عمل صالح است انسان یکی از آنها را میتواند بجا آورد نماز کند قرآن قرائت کند دعا کند ارشاد جاهل کند امر بمعروف کند قضاء حاجت مؤمن کند و امثال اینها و نیز مراد این نیست که تمام اعمال آنها صالحه باشد زیرا انسان اعمال مباحه بسیار دارد

ص: 226

از مأکولات مشروبات مکالمات نوم و امثال اینها بلکه مراد اینست که اعمال صالحه دارد و لو بعض از آنها.

[سوره الإسراء (17): آیه 10] .... ص : 227

وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (10)

و محققا کسانی که ایمان بروز جزا ندارند برای آنها مهیا کرده ایم عذاب دردناکی وَ أَنَّ الَّذِینَ عطف بالذین آیه قبل است و این یکی از شواهد معنای دوم است زیرا این جمله بشارت نیست بلکه انذار است لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عدم ایمان بآخرت مستلزم تکذیب جمیع انبیاء است زیرا تمام انبیاء خبر داده اند و انکار جمیع ادیان است زیرا هر متدین بدینی اعم از حق و باطل معتقد بآخرت هست بلکه مخالف عقل سلیم است و ما در مجلد سیم کلم الطیب در باب اثبات معاد ادله عقلیه آن را بیان کرده ایم أَعْتَدْنا لَهُمْ این جمله رد کسانیست که میگویند بهشت و جهنم بعد از این خلق می شود خداوند بفعل ماضی خبر میدهد که ما مهیا کرده ایم عذابا الیما جمیع عذاب های جهنم مولم است در درجه اعلا

[سوره الإسراء (17): آیه 11] .... ص : 227

وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (11)

و میخواند انسان بامور شریه همان نحوی که میخواند بامور خیریه هست انسان عجول مفسرین وجوهی گفتند در مراد از شر و خیر هر کدام وجهی و اخباری هم در برهان در این باب نقل کرده لکن این وجوه تفسیر برأی است اخبار بیان مصداق میکند.

و توضیح کلام اینست که انسان نظر به اینکه عالم بحکم و مصالح و عواقب امور نیست و بسیار خطا و اشتباه دارد خیر را شر میپندارد و شر را خیر توهم میکند چنانچه در آیه شریفه میفرماید:

وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ

ص: 227

بقره آیه 213.

و نیز انسان بسا ظاهر امری را در بدو امر خوب بنظر دارد لکن خبر از عاقبت آن ندارد که بضررش تمام می شود لذا تعجیل میکند و فکر عواقب آن را نمی کند و این آیه شریفه اشاره به هر دو مطلب دارد وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ تصور می کند که خیر است مثل اکثر ناس طلب مال و جاه و زخارف دنیوی و لذائذ نفسانی میکنند و حال آنکه برای آنها سم قاتل است.

حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة

غافل از اینکه این مال و منال او را از دین خارج میکند و از خدا دور می کند.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الایة آل عمران آیه 172 و 175 دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ همان نحوی که دعاء خیر میکند دعاء سعادت و رستگاری و مغفرت و ازدیاد ایمان و تقوی و امثال اینها وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا

العجلة من- الشیطان

و التأنی من الرحمن باید انسان در هر امری فکر و تأمل و مشورت کند و اگر در شرعیت آن مشکوک شد سؤال کند تا مطمئن نشود اقدام نکند و الا پشیمان می شود و پشیمانی سودی ندارد چه اندازه در اخبار سفارش به فکر و تدبر شده.

[سوره الإسراء (17): آیه 12] .... ص : 228

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلاً (12)

و قرار دادیم ما شب و روز را دو آیة و نشانه قدرت پروردگار پس تاریک کردیم شب را برای استراحت شما و قرار دادیم آیة روز را برای روشنایی و بینایی که بتوانید تحصیل امر معاش کنید و از فضل الهی بهره مند شوید از پروردگار خود و برای اینکه

ص: 228

دست بیاورید عدد سالها را و حساب داری و هر چیزی را تفصیل دادیم تفصیل دادنی وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ این کره زمین با آنچه که بر او است از دریاها و کوه ها و هوای مجاورش یک حرکت وضعی دارد دور خود میچرخد مطابق دائره معدّل النهار و چون دائما نصف آن مقابل کره شمس است تشکیل شب و روز میدهد نصف مقابل روز است و نصف دیگر شب است و لذا در نقاط زمین شب و روز مختلف میشوند مثلا در یک نقطه روز است و در یک نقطه شب بلکه در هر ساعت و دقیقه طلوع و غروب متفاوت است بتفاوت قرب و بعد مثل اینکه اصفهان با تهران دو دقیقه با خراسان سه ربع ساعت با حجاز یک ساعت و ربع و هکذا با امریکا دوازده ساعت تقریبا و یک حرکت انتقالی دارد دور کره شمس در یک سال تشکیل سال و ماه میدهد و این حرکت در دائره منطقة البروج است و چون این دائره با دائره معدّل در دو نقطه تقاطع میکنند اول فروردین و مهر شب و روز مساوی میشوند و غایت بعد این دو دائره بیست و چهار درجه است.

اوّل تیر و اوّل دی و از این جهت شب روز کوتاه و بلند میشوند اوّل تیر غایت بلندی روز و کوتاهی شب است و اول دی بالعکس و تشکیل سال و بروج میدهد.

فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ آن قسمتی که مقابل شمس نیست وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً آن قسمتی که مقابل شمس است.

لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ غرض از ابصار نهار برای تحصیل امر معاش و معاشرات و نحو اینها این نسبت بحرکت وضعی وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ نسبت بحرکت انتقالی وَ کُلَّ شَیْ ءٍ از امور محتاج الیه انسان را فصّلناه بیان فرمودیم و آثار قدرت خود را نشان دادیم تا باعث زیادتی معرفت حق باشد تفصیلا آنهم چه تفصیلی که هیچگونه کوتاهی نشده باشد.

[سوره الإسراء (17): آیه 13] .... ص : 229

وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً (13)

و هر انسان را ملزم کردیم نامه عمل او را و بر گردن او بار کردیم که نتواند انکار

ص: 229

کند و بیرون میاوریم روز قیامت این نامه عملش را که ملاقات میکند باز شده بدست او داده میشود یمینا و یسارا یا از عقب سر وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ.

یکی از ضروریات دین اسلام و نصوص قرآنی و تواتر اخبار نامه عمل است که رقیب و عتید مینویسند و در آیات بسیار اشاره دارد ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ یونس آیه 21.

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 7 الی 12 و غیر اینها از آیات و تعبیر بطائر بمناسبت پرواز کردن نامه ها است و بدست صاحب آن داده میشود و معنی الزام در عنق یعنی گردن آنها بار میکنیم کنایه از اینکه نتوانند انکار کنند بواسطه شهادت اعضاء و جوارح و انبیاء و ائمه و ملائکه حفظه و سایر شهود وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً باز میشود و تمام مشاهده میکنند و خود صاحبش مشاهده میکند و میگوید یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 48.

[سوره الإسراء (17): آیه 14] .... ص : 230

اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (14)

خطاب میرسد که بخوان و قرائت کن کتاب خود را و کفایت میکند ترا امروز اینکه بوده باشی بر نفس خود حساب کننده اقْرَأْ کِتابَکَ امر اقرء ممکن است خطاب الهی برسد یا ملائکه خطاب کنند که نامه عمل خود را قرائت کن ببین چیزی بر او افزوده نکرده ایم از اعمال شرّ و چیزی از اعمال خیر ترا اسقاط نکرده ایم وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 48 گویا تمام اعمالش را در همین ساعت مرتکب شده کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ انصاف بده و خود حساب خود را رسیدگی کن عَلَیْکَ حَسِیباً.

احتیاج به اینکه دیگران رسیدگی بحساب تو کنند نیست چه اندازه خوبست انسان در دنیا رسیدگی بحساب کند اگر واجبی ترک شده تدارک کند و اگر حرامی مرتکب شده توبه و طلب استغفار کند لذا گفتند

حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا

ص: 230

چنانچه کسبه و تجّار همه روزه اگر رسیدگی بدخل و خرج و نفع و خسران کنند مراقب کارها باشند کسر نمیکنند ورشکست نمیشوند بلکه در کلیه معاشرتها و در امور معاشیه اگر مراقب باشند بیچاره نمیشوند باید در پیشگاه احدیت اقرار و اعتراف بتقصیرات خود و اینکه مستحق همه گونه عذاب است و از او طلب عفو و مغفرت کند.

[سوره الإسراء (17): آیه 15] .... ص : 231

مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً (15)

هر کس قبول هدایت کرد قبول هدایت میکند و مهتدی میشود بنفع نفس خود و هر کس گمراه شد گمراه میکند بر ضرر نفس خود واحدی و زر و بال دیگری را تحمّل نمیکند و ما نیستیم عذاب کننده تا اینکه بفرستیم و مبعوث کنیم رسول و پیغمبری را شرح این آیه شریفه محتاج ببیان چند امر است.

(امر اوّل) اینکه تا حجة بر خلق تمام نشود و راه عذر بسته نشود خداوند از احدی مؤاخذه نمیکند نه در دنیا و نه در آخرت و از این جهة می گوییم اطفال کفّار و مجانین آنها فردای قیامت معذّب نمیشوند و لو لیاقت بهشت را هم ندارند.

(امر دوّم) از ابتداء خلقت بشر تا آخر دنیا زمین خالی از حجة نبوده و نمیشود که اوّل آنها آدم علیه السّلام بوده و آخر آنها حضرت بقیّة اللَّه.

(امر سیّم) حجة الهی دو قسم است یکی عقل است که رسول در باطن است و دیگر رسول است که عقل در ظاهر است و لکن عقل بتنهایی کافی نیست زیرا قبائح عقلیه بیش از ذمّ دلالت ندارد که این عمل مذموم است.

و الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر ولی بضمیمه قاعده کلّما حکم به العقل حکم به الشرع و بالعکس یکی از ادلّه شرعیه شمرده شده کتاب سنّة اجماع عقل و بعبارة دیگر اوامر شرعیه دو قسم است یک قسم مولویه که اعمال مولویه در او شده استحقاق عقوبت بر مخالفت او دارد و یک قسم ارشادیه که ارشاد بحکم عقل میکند و-

ص: 231

تابع مرشد الیه است که حکم عقلی باشد و بالجمله تا اعمال مولویت نشود استحقاق عقوبت ندارد پس از این بیان بپردازیم بشرح آیه شریفه.

مَنِ اهْتَدی کسی که قبول هدایت کرد مجرّد هدایت که بمعنی ارائه طریق باشد کافی نیست بلکه آنچه موجب سعادت میشود قبول هدایت است و پذیرفتن فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ یعنی نتیجه و فائده اهتداء عائد خود مهتدی میشود وَ مَنْ ضَلَّ که خود را در ضلالت انداخت و قبول هدایت نکرد.

فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها ضرر و عقوبت ضلالت متوجّه بخود ضالّ میشود دیگری را بواسطه او عقوبت نمیکنند مثل معروفست خر خرابی میکند گوش گاو را نمیبرند بلی اگر دیگران را هم اضلال کرد عقوبت آنها را هم دارد بدون آنکه از آنها کسر گذارده شود چنانچه اگر دیگران را هدایت کرد مثوبت آنها را هم دارد بدون آنکه از مثوبت آنها کم کنند و اینهم عقوبت و مثوبت فعل خود او است که اضلال و هدایت باشد لذا میفرماید:

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری هر کسی گرفتار عمل خود است بسا پدر در جهنم پس در بهشت مثل أبا بکر و محمّد ابن ابی بکر بسا برادر در جهنم برادر دیگر در بهشت مثل ابی لهب و حمزه بسا پدر در اعلی درجه سعادت پسر در ادنی درکات جهنم مثل حضرت هادی و جعفر کذّاب شوهر جهنم عیال بهشت مثل فرعون و آسیه یا بالعکس مثل پیغمبر و عایشه.

وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا که بشارت بمثوبات و انذار از عقوبات فرماید تا حجة بر خلق از هر جهتی تمام شود (تنبیه) این مثوبات و عقوبات راجع بمعاد است و لذا گفته ایم که دلیل بر خصوصیات معاد از راه شرع است عقل پی نمیبرد و اما نعم و بلاهای دنیوی اثر بخاصیة اعمال است زهر کشنده است ظلم پا پیچ خود ظالم میشود احسان نفعش عائد محسن میشود و هکذا.

ص: 232

[سوره الإسراء (17): آیه 16] .... ص : 233

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً (16)

و زمانی که بدانیم اینکه اهل شهرستانی بواسطه کفر و فسق و فجور بهلاکت میافتند وسائل و لذائذ و تعیّشات را بر آنها تمام میکنیم پس آنها بطغیان و سرکشی و فسق و فجور میافتند پس بر آنها حجة تمام میشود و هلاکت لازم میشود پس یک مرتبه بهلاکت میاندازیم و آنها را تلف میکنیم چه هلاکتی.

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً

اراده گفتیم از شئون علم است یعنی علم بصلاح چنانچه کراهت علم بفساد است یعنی زمانی که میدانیم که صلاح در اهلاک قومیست و اهل شهرستانی که کفر و شرک و معاصی و فساد آنها بحدّی رسیده که باید هلاک شوند و صلاح در اهلاک آنها است أَمَرْنا مُتْرَفِیها

مترف خوش گذران و هوا پرستان و و علاقه مندان بلذائذ دنیوی و لهویّات از ساز و آواز و رقص و طرب و مرجع ضمیر قریه است یعنی مترفین آن قریه و معنای امرنا یعنی اسباب معاصی را بر آنها فراهم میکنیم و در دسترس آنها قرار میدهیم تا هر مقدار که بتوانند معصیت کنند.

فَفَسَقُوا فِیها

آنها هم هر چه توانستند کردند که إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172 فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ

کمال استحقاق را پیدا کردند بر هلاکت که مراد از قول است فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً

آن قریه را با تمام اهلش زیر و بالا میکنیم که دیگر اثری از آنها باقی نماند.

[سوره الإسراء (17): آیه 17] .... ص : 233

وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (17)

و چه بسیار هلاک کردیم ما از قرون سابقه از بعد نوح و کفایت میکند بپروردگار تو بگناهان بنده گان و با خبر بودن و بینا بودن او وَ کَمْ أَهْلَکْنا ببلاهای گوناگون مِنَ الْقُرُونِ قرون سابقه مِنْ بَعْدِ نُوحٍ بعد از هلاکت قوم نوح قوم عاد و ثمود

ص: 233

و قوم لوط و اصحاب مدین و فرعون و هامان و قارون و اتباع آنها و اصحاب فیل و غیر اینها وَ کَفی بِرَبِّکَ یعنی پروردگار تو احتیاج بشاهد و بیّنه ندارد بذنوب عباده باثبات گناهان بنده گان خود خبیرا از باطن و ظاهر هر که با خبر است بصیرا بینا است افعال و کردار و رفتار آنها وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ تهدید بزرگیست برای کفّار و مشرکین که پیشینیان شما چون تکذیب انبیاء کردند بشرک و کفر باقی ماندند هلاک شدند شما هم مثل آنها بترسید که بهلاکت خواهید افتاد.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 42 مِنْ بَعْدِ نُوحٍ بعد از هلاکت قوم نوح امم سابقه وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ فردای قیامت اقامه شهود از اعضاء و جوارح و ملائکه و انبیاء و ائمه و غیر اینها میفرماید که مجال انکار نباشد امّا در بلیّات دنیوی و هلاکت مذنبین همان خبیر بودن و بصیر بودن خود کافیست خبیرا بصیرا نه اقامه شهود میکند و نه اقرار لازم دارد.

[سوره الإسراء (17): آیه 18] .... ص : 234

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18)

کسی که اراده او تعلّق بهمین دنیای فعلی و ابدا نظر بآخرت ندارد ما هم برای او تعجیل میکنیم این نعم دنیویه را هر که را که صلاح بدانیم و بخواهیم پس از آن قرار میدهیم جهنم را از برای او میافتد در آن جهنم در حالتی که مورد مذمّت و خفت و خواریست مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عاجله دنیا است که مشرکین و کفّار و اهل ضلالت او را نقد میشمارند و آخرت را نسیه چنانچه ابن سعد لعنه اللَّه گفت (و ما عاقل باع الوجود بدین) و بسیاری از اهل دنیا را می بینیم میگویند خدا دنیا را بما بدهد آخرت پای خودمان یا حالا تا قیامت عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ این کفار و مشرکین و اهل ضلالت و فسّاق و فجّار دو قسم هستند یک قسم که نه دنیا دارند و نه آخرت.

خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ حج آیه 11 و یک قسم در دنیا آلوده شدند که إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172.

ص: 234

ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ در آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد جز خلود در جهنم آنهم یصلیها وصل مقابل فصل است که از جهنم جدا نمیشوند و جهنم هم از آنها جدایی ندارد آنهم مذموما که تمام اهل محشر آنها را مذمّت میکنند مدحورا با خفّت و خواری و ذلّت در جهنم واصل میشوند.

[سوره الإسراء (17): آیه 19] .... ص : 235

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (19)

و کسی که اراده کرده آخرت را و کوشش کرده برای تحصیل آخرت و او ایمان هم دارد پس هست کوشش او در پیشگاه الهی مقبول و پذیرفته وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ که چشم از دنیا پوشیده و علاقه باین چهار روز دنیا ندارد و دل بزخارف دنیوی نبسته و طلب سعادت و فیوضات آن نشأ را میکند وَ سَعی لَها سَعْیَها مشغول بعبادت و اطاعت و ترک معاصی و اجتناب از محرمات که مفاد اعمال صالحه و تقوی و ورع است وَ هُوَ مُؤْمِنٌ نه مثل عباد یهود و رهبانان نصاری و خلصه صوفیه و اشباه اینها باشد بلکه ایمان بجمیع عقائد مطابق مذهب شیعه و بدعتی در دین نگذارد و اهانت بمقدسات دینی نکند و منکر ضروریات دین و مذهب نشود که تمام اینها باعث سلب ایمان میشود و شرط صحت جمیع عبادات ایمان است فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً معنی این نیست که خداوند شکر گذار او باشد بلکه او باید شکر این توفیق را بکند بلکه خداوند او را مورد عنایات و تفضلات خود قرار میدهد و پسندیده او میشود.

[سوره الإسراء (17): آیه 20] .... ص : 235

کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (20)

هر یک از دو طایفه طالبین دنیا و طالبین آخرت را دوام و کشش میدهیم عقوبات و مثوبات طایفه ثانیه از عطا و انعام پروردگار تو است و نمیباشد از برای عطاء پروردگار تو مانع و محظوری کُلًّا نُمِدُّ یعنی کل واحد من اصحاب جهنم و اصحاب جنّت کشش میدهیم که اشاره بدوام و خلود است هؤلاء مشار الیه نعم

ص: 235

الهیه است نعم دنیویه بر کسانی که دنیا طلب هستند و نعم اخرویه بر کسانی که اهل آخرت هستند مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ تمام از جانب پروردگار تو است وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً چیزی که جلوگیری و مانع باشد از فعل الهی نیست و هیچ محظوری ندارد.

[سوره الإسراء (17): آیه 21] .... ص : 236

انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً (21)

نظر کن چگونه ما بعضی را بر بعضی تفضیل دادیم و هر آینه آخرت بزرگترین تفضیلات است انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ یکی را غنی یکی را فقر عزت ذلت صحت مرض بزرگی کوچکی و غیر اینها

(یکی را دهی تخت تاج کلاه یکی را نشانی بسنگ سیاه

یکی را باو تاج شاهی دهی یکی را بدریا بماهی دهی)

این نسبت بامور دنیوی و همچنین نسبت بامور اخروی یکی مؤمن یکی کافر یکی مطیع یکی عاصی یکی عادل یکی فاسق یکی با تقوی یکی متمرّد بلکه درجات ایمان و تقوی و اخلاق مختلف و درکات و مراتب کفر و شقاوت هم متفاوت وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ زیرا در دنیا بهر درجه نائل شود هم بلاء و مصیبتش و هم نعمت و لذّتش کم و کوتاه است و هم بالاخره فانی میشود اما در آخرت هر چه درجاتش بالا رود قرب و منزلتش در پیشگاه عظمت الهی بیشتر میشود و خالی از هر گونه بلائی و دوستان او زیادتر میشوند وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا تفضیلات و عنایات حق زیادتر میگردد و تمام اینها بر وفق حکمت و مصلحت بجا و بموقع است.

[سوره الإسراء (17): آیه 22] .... ص : 236

لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (22)

قرار مده با پروردگار اللَّه، اللَّه دیگری که پس از آن بنشینی مذموم و مخذول لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ خطاب متوجّه بنبی اکرم است لکن معنی این نیست العیاذ پیغمبر احتمال شرک در او راه پیدا کند بلکه برای رفع توقع مشرکین است است که تقاضا میکردند که اگر بخواهی از اذیّتهای ما نجات پیدا کنی باید هم مسلک

ص: 236

ما شوی و برای تهدید مشرکین است که مثل پیغمبری اگر مشرک شود چنین و چنان میشود چنانچه در آیات بسیاری قریب باین مفاد داریم قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ زمر آیه 64- 66.

و گفتیم شرک اقسام خمسه دارد شرک ذاتی مستند بابن کمونه شرک صفاتی مستند باکثر عامه که صفات زائده قائلند شرک افعالی مثل مجوس که قائل بیزدان و اهرمن هستند و مثل غلات که افعال الهیه را مستند میکنند بانبیاء و ائمه و ملائکه و اقطاب و مراشد و غیر اینها شرک عبادتی که غیر او را پرستش میکنند بشرک نظری که نظر باسباب و وسائط دارند فتقعد معنی جلوس نیست بلکه بمعنی قصر است یعنی دستت از همه جا کوتاه میشود مثل قعود در جهاد و قعود در تجارت و زراعت و کسب مذموما تمام عقلاء از ملائکه و انبیاء و مؤمنین تو را مذمّت میکنند مخذولا خفت و ذلة و خواری و خسارت متوجه تو میشود.

[سوره الإسراء (17): آیه 23] .... ص : 237

وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً (23)

و حکم فرمود پروردگار تو و دستور داد برای جمیع مکلفین اینکه عبادت نکنید مگر او را و بوالدین پدر و مادر احسان کنید و هر آینه اگر نزد تو یکی از آنها بپیری و بزرگی رسیدند یا هر دو آنها پس نگو بآنها کلمه اف را و آنها را دور از خود نکن و بگو از برای آنها کلام محترمانه وَ قَضی رَبُّکَ کلمه قضی در آیات اطلاق بر معانی شده من جمله بمعنی امر است مثل این مورد یعنی امر فرمود و چنین دستور از مقام ربوبی صادر شد أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ یعنی او را پرستش کنید لا غیر که مفاد کلمه طیبه لا اله الا اللَّه است که اولین دستور جمیع انبیاء بوده و گفتیم این کلمه توحید سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی امّا مطابقی توحید عبادتیست که پرستش نکنید جز ذات مقدس او را و التزامی توحید

ص: 237

ذاتی و افعالی و صفاتی است زیرا اگر غیر او واجب الوجودی بود یا خالق و رازقی بود آنهم سزاوار پرستش بود و اقتضایی آنکه بجمیع فرمایشات او باید معتقد باشند و باور کنند و عمل نمایند از عقائد و اخلاق و وظائف دینی وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً اولا اطاعت والدین از واجبات مهمّه شرعیه است در جمیع امور مباحه و مستحبه و مکروهه که اگر امر کردند واجب میشود و اگر نهی کردند حرام میشود بلی اگر امر آنها بر ترک واجبی یا فعل حرامی است نباید اطاعت کرد چنانچه میفرماید:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما عنکبوت آیه 7.

و نیز میفرماید وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً الایة لقمان آیه 14.

و ثانیا غیر از عنوان اطاعت باید بآنها احسان کرد چه در امور دنیوی و چه اخروی حیا و میّتا.

إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ.

معنی این نیست که اگر بپیری نرسیده اند جائز باشد گفتن افّ بلکه مراد اینست که انسان در پیری بهانه زیاد دارد و توقعات بسیار و اولاد را خسته و ناراحت میکند اگر بخواهد تمام توقعات آنها را انجام دهد میفرماید اظهار خستگی و ناراحتی نکن و بزبان فارسی ایش نگو چون آدم پیر زود دل شکسته میشود در اخبار دارد اگر از کلمه افّ چیزی کمتر بود خداوند از او نهی میفرمود وَ لا تَنْهَرْهُما نهر کلمه زجر یعنی لا تزجرهما آنها را زجر نکن و ناراحت نکن که از تو منزجر شوند وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً با احترام با آنها صحبت کن حرف سبک بآنها نزن باصطلاح معروف است بنشین و بفرما و بتمرگ یک معنی دارد لکن بسیار تفاوت میکند.

ص: 238

[سوره الإسراء (17): آیه 24] .... ص : 239

وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً (24)

متواضع شو و فروتنی کن نزد والدین از روی رحمت و محبت و در حق آنها دعا کن و بگو پروردگار من پدر و مادر مرا رحمت فرما چنانچه مرا تربیت کردند در حالی که صغیر بودم وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ کنایه از اینکه چون کبوتر و دجاجه وقتی که صاحبش یا همسرش باو متوجه میشود بالهای خود را جمع میکند و روی زمین پهن میشود اشاره بتسلیم است باید نسبت بوالدین کوچکی کرد و تسلیم اوامر آنها شد و خود را نسبت بآنها ذلیل دانست من الرحمة از روی محبت و مهربانی نه از روی کره و اجبار وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما در حق آنها طلب مغفرت و عفو و رحمت نما حیّا و میتا.

کَما رَبَّیانِی صَغِیراً هر چه خدمت کنی تدارک حقوق آنها نمیشود که تا چه درجه زحمت در تربیت تو کشیدند بالاخص مادر که میفرماید حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً احقاف آیه 14 حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ لقمان آیه 14.

[سوره الإسراء (17): آیه 25] .... ص : 239

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً (25)

پروردگار شما داناتر است بآنچه در باطن و قلب و نفس شما است اگر بوده باشید از بنده گان صالح نظر به اینکه احدی از باطن احدی خبر ندارد جز خود شخص انسان که میفرماید: الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ

قیمة آیه 14 میفرماید رَبُّکُمْ أَعْلَمُ از خود انسان داناتر است بِما فِی نُفُوسِکُمْ بآنچه در باطن و سرّ سرّ دارید از عقائد و اخلاق و نیّات و محبّت و عداوت إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ صالح را از طالح مؤمن را از کافر خوب و بد تمام را میشناسد و میداند و هر کرا بجزای خود میرساند.

فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً پس محققا خداوند هست از برای توبه کننده گان آمرزنده فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ

ص: 239

اوّاب از ماده اوب بمعنی رجوع است چنانچه میفرماید إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ غاشیة آیه 25 یعنی رجوع آنها در قیامت بسوی ما است و در زیارت وارث است

انّی بکم مؤمن و بایابکم

مراد رجعة ائمه علیهم السّلام است بدنیا و در جامعه

مؤمن بایابکم موقن برجعتکم

و رجعة این ائمه پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه است و از ضروریات مذهب شیعه است و کتبی که علماء شیعه در باب رجعت نوشته اند متجاوز از هفتاد کتاب است و اخبار وارده در ابواب متفرقه از ادعیه و زیارات و کتب عقائد متجاوز از دویست خبر است مراجعه کنید در بحار مجلسی قده و در این آیه رجوع از کفر و شرک بایمان و رجوع از معاصی بطاعات و از اخلاق رذیله بحمیده و البتّه خداوند میپذیرد و این مرادف با توبه است غفورا غفران پرده پوشی است یعنی از کفر و شرک و معاصی که قبل از رجوع داشتند میبخشد و میگذرد و ستر میکند و میآمرزد حتی از نامه عمل محو میکند و از نظر ملائکه کتبه و حفظه میبرد بلکه بجای سیئات حسنات مینویسد فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 71.

[سوره الإسراء (17): آیه 26] .... ص : 240

وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً (26)

و بده ای رسول اکرم بذی القربی حق او را و بمسکین و ابن سبیل و تبذیر مکن تبذیر کردنی وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ اخبار بسیاری داریم در کافی و برهان و مجمع که مراد از ذا القربی فاطمه علیها السّلام است و حق او فدک است که بدون خیل و رکاب بدست پیغمبر رسید و ملک شخصی او بود و نحله فاطمه قرار داد و در زمان حضرت رسالت در تصرف فاطمه بود و أبا بکر غصب کرد و در زمان عمر ابن عبد العزیز او باولاد فاطمه برگردانید و باز غصب کردند تا زمان مأمون او باز باولاد فاطمه برگردانید سپس باز غصب کردند و اخبار در این باب از طریق سنی و شیعه بسیار است در بحار و تفسیر برهان و مجمع البیان و سایر کتب مسطور است.

و البته این مصداق اتم ذی القربی است و منافی با عموم آیه نیست که تمام ائمه علیهم السلام ذا القربی هستند و حق آنها خمس است چنانچه در آیه خمس میفرماید:

ص: 240

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی الایه انفال آیه 42.

که تعبیر بسهم امام میشود و اخبار در اطلاق ذی القربی بر ائمه علیهم السّلام و تمسک باین آیه بسیار داریم در باب زیارات و ادعیه و غیر اینها وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ نسبت بفقراء و ابناء سبیل غیر سادات حق آنها از زکاة است و نسبت بفقراء و ابناء سبیل سادات حق آنها از خمس است که سهم سادات باشد وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً تبذیر صرف مال است در غیر مصرف عقلایی و مصارف شرعی مثل صرف در معاصی و لهویات و در قرآن میفرماید:

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ در آیه بعد بیاید و اسراف صرف مال است زائد بر مصرف عقلایی و در قرآن میفرماید:

أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ انعام آیه 141 و هر دو از معاصی کبیره است.

[سوره الإسراء (17): آیه 27] .... ص : 241

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً (27)

اگر چه ظاهر در تبذیر مال است و لکن شامل جمیع نعم الهیه میشود که بنده صرف کند در غیر مصرف خود مثلا چشم نگاه بنا محرم کند گوش بساز و آواز دهد زبان بدروغ غیبت و هکذا شامل تمام معاصی میشود و اعظم آنها شرک و کفر است که روح خود را آلوده بآنها کند و این دعوی اگر گفتیم که اطلاق مبذر بر تمام اینها میشود پس شامل همه میشود و اگر منصرف بتبذیر مال است بتنقیح مناط قطعی تمام را شامل است بدلیل جمله بعد کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ معلومست اخوت نسبی نیست بلکه اخوت مسلکی و عملی است چنانچه در حق مؤمنین میفرماید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجر آیه 10.

و حضرت رسالت در مورد انبیاء سلف مکرر تعبیر باخی یوسف و اخی موسی فرمود بلکه حضرت علی علیه السّلام را برادر خود قرار داد و مؤمنین آخر الزمان را اخوانی تعبیر فرمود و البته تمام کفار و فساق هم مسلک شیاطین هستند عقیدة و اخلاقا

ص: 241

و عملا بلکه در قرآن مجید اطلاق شیاطین بر آنها شده وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ انعام آیه 112.

و در سوره و الناس مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ آخر قرآن.

وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً این جمله اشاره به اینکه تبذیر کفر باللّه یا در درجه کفر و برادر کفر است بترتیب صغری و کبری و اخذ نتیجه مبذر برادر شیطان بسبب تبذیر شیطان هم کافر باللّه پس مبذر برادر کافر است و در درجه او است.

[سوره الإسراء (17): آیه 28] .... ص : 242

وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً (28)

و اگر اعراض کردی از والدین و اقارب و مساکین و ابناء سبیل بسبب نداشتن مال که نتوانی اجابت کنی توقعات آنها را و انتظار داشته باشی رحمت الهی و تفضلات او را پس بگو بآنها کلام ملایمی و آسانی خلاصه کلام اینست که انسان مسلمان باید اگر والدین یا اقارب یا فقراء یا ابناء سبیل و بالجمله ارباب حاجات توقع احسان داشته باشند مهما امکن باید انجام داد و اگر ممکنش نیست با زبان خوشی با آنها صحبت کند که ان شاء اللَّه در مقام هستم بلکه بتوانم از خجالت شما در آیم و اگر نتوانستم بدانید از روی بی اعتنایی نیست بلکه از روی عدم تمکن است.

وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ که نتوانستی احسان بآنها کنی ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ که خداوند ترا مورد رحمت خود قرار دهد و بتوانی انجام مقصد آنها را بکنی ترجوها که امیدوار باشی و در مقام برائی فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً کلامی نگویی که باعث رنجش خواطر آنها باشد زیرا بسا موجب عقوق و قطع رحم و اهانت فقیر و غریب میشود بلکه با کمال رأفت و مهربانی و وداد از آنها عذر خواهی کنی بلکه اگر احتمال میدهی که بعدا بتوانی تدارک کنی بآنها وعده بده که ان شاء اللَّه در فکر شما هستم.

ص: 242

[سوره الإسراء (17): آیه 29] .... ص : 243

وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29)

و قرار مده دست خود را غل بگردن خود کنایه از اینکه هیچ بذل و احسانی نکنی و باز مکن تمام باز کنایه از اینکه هر چه داری بذل کنی و طلب کن و اختیار کن بین این دو را که حد وسط بین این دو باشد مسئلة علمیة علماء اخلاق، اخلاق حمیده را حد وسط بین افراط و تفریط قرار داده که هر دو طرف اخلاق رذیله است پس صفات خبیثه دو برابر صفات حمیده است مثلا علم بین وسوسه و سفسطه و بین جهل و نادانیست تواضع بین کبر و ذلت است سخاوت بین اسراف و تبذیر و بین بخل و شح است و هکذا و در حدیث داریم فرمودند: «

خیر الامور اوسطها»

و تحقیق کلام اینست که فرق است بین واجب و ممکن واجب بالذات چون حدی از برای او و کمالات او نیست هر چه انسان در حق او بگوید باز ناقص است حتی پیغمبر اکرم که اشرف ممکنات است اعتراف میکند که «

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک».

و اما ممکنات چون بالتمام محدود هستند اگر از حد آنها تجاوز دادی یا کوتاهی کردی غلط و باطل است و این موضوع در عقائد و اخلاق و افعال جاریست مثلا اشرف مخلوقات مثل انبیاء و ائمه اطهار نباید از مقام عبودیت آنها را بالاتر برد بمقام الوهیت و ربوبیت رسانید که در حدیث است میفرماید

نزلونا عن الربوبیة و قولوا فی حقنا ما شئتم

نه مثل نصاری در حق عیسی یا بعض عرفاء در حق ائمه علیهم السّلام که گفت:

در مذهب عارفان آگاه اللَّه علی، علی است اللَّه

باید در جواب او گفت:

در مذهب جاهلان گمراه اللَّه علی، علی است اللَّه

یا بگوید:

ص: 243

باز دیوانه شدم زنجیر کو من حسین اللّهیم تکفیر کو

یا مزخرفات دیگر و نیز نباید در معرفت آنها کوتاهی کرد مثل کفار در حق انبیاء و مخالفین در حق ائمه و جهال در حق علماء و فساق در حق عدول و امثال اینها و در عبادات هم نباید زیاد روی کرد و بکلی ترک دنیا نمود و نه کوتاهی کرد و غرق دنیا شد چنانچه فرمودند:

«لیس منا من ترک آخرته لدنیاه و لا من ترک دنیاه لاخرته».

و نیز فرمود: «

لا رهبانیة فی الاسلام»

بناء علی هذا «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ» به اینکه حتی در واجبات مثل زکاة و خمس و حقوق واجب النفقه و مصارف حج واجب و حفظ نفس محترمه و اداء دین و دیات و کفارات و عمل بنذر و عهد و قسم و غیر اینها کوتاهی کرد و ترک نمود.

«وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» که بیچارگی و فقر و فاقة و ذلّت و خفت و خواری و گدایی مبتلا شوی.

فَتَقْعُدَ مَلُوماً هم خودت خودت را ملامت کنی هم دیگران ترا ملامت کنند.

«محسورا» که تمام راهها بر تو بسته شود و چاره ای نداشته باشی.

[سوره الإسراء (17): آیه 30] .... ص : 244

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (30)

بدرستی که پروردگار تو بمقتضای حکمت و صلاح بنده گان هر چه تقدیر فرموده عنایت میفرماید توسعه یا ضیق چنانچه در حدیث قدسی دارد.

«ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لا فسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده ذلک الحدیث».

محققا او ببندگان خود با خبر و بینا است.

«ان ربّک یبسط الرزق لمن یشاء»

بسط رزق ممکن است از جهاتی باشد که در آیات شریفه اشاره دارد.

ص: 244

«جهت اولی» لطف و عنایت باشد چنانچه میفرماید:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اعراف آیه 94.

«جهت ثانیه» امتحان بنده باشد بسا میشود غناء یکی امتحان صد نفر باشد خود و اهل بیت و بستگان و خویشان و دیگران که البته هر بنده باید امتحان شود و امتحانات الهی مختلف است.

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عنکبوت آیه 2.

«جهت ثالثه» بلا و عقوبت است که میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 174.

«و یقدر» فقر و تهی دستی هم جهاتی دارد یا اینکه دنیا را قابل آنها نمیداند چنانچه دارد از فقراء روز قیامت عذر خواهی میکند که بشما در دنیا ندادم بر این جهت بود که قابلیت نداشت و امروز بعوض آن بشما چه تفضلاتی مشاهده کنید که میدهم فقراء آرزو میکنند ای کاش در دنیا کسی یک لقمه نان و یا یک شربت آب نداده بود بما و یا اینکه امتحان فقیر است و بسا فقر یک نفر امتحان صد نفر بشود خود و دیگران و یا اینکه عقوبت اعمال آنها باشد که ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29.

إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً.

مهندسی که بگل نکهت و بکل جان داد بهر آنچه سزاوار حکمت است آن داد

دو تاجر متساوی المتاع در بازار یکی بنفع رساند و یکی بخسران داد

دو کشتی متساوی الاثاث در دریا یکی رساند بساحل یکی بطوفان داد

ص: 245

[سوره الإسراء (17): آیه 31] .... ص : 246

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً (31)

نکشید اولاد خود را از ترس تنگ دستی ما روزی میدهیم آنها را و شما را محققا قتل آنها خطاء بزرگیست قتل نفس یکی از گناهان کبیره است و باعث خلود در جهنم است چنانچه میفرماید:

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها نساء آیه 93.

و این آیه بدلالت التزامیه دلالت دارد که بدون ایمان از دنیا میرود زیرا مؤمن مخلد در جهنم نیست مگر تائب شود و امروز این معصیت بسیار رواج دارد زیرا بچه ها را در رحم مادر سقط میکنند یا از ترس مخارج آنها یا برای اینکه از زیبایی نیفتند یا برای اینکه بزحمت شیر دادن یا خشک و تر و بچه داری نیفتند بعلاوه دیه هم دارد بعد از انعقاد نطفه یا علقه یا مضغه یا صورت بندی تا روح تعلّق بگیرد باختلاف و در جاهلیت دخترها را زنده زیر خاک میکردند از همین ترس املاق که در آیات شریفه تصریح فرموده:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ. آیه 60 و 61 وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ بتجربه حتی بر خود حقیر معلوم شده و از اخبارهم استفاده میشود که اولاد بخصوص دختر باعث سعة رزق میشود نه ضیق نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ نوع بشر توهم میکنند که رزق منوط باقدام و جدیت خود بشر است غافل از اینکه إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58.

غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را که یزدان پر کند پیش از ولد پستان مادر را

و رزق بجمیع اقسام رزق از حیات و علم و توفیق و امور معیشتی از اکل و شرب و لباس و غیر اینها بید قدرت او است.

و ایاکم شما قدرت بر جلب نفعی یا دفع ضرری از خود ندارید.

ص: 246

لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً.

إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً بعلاوه از اینکه معصیت بزرگیست و خلود در عذاب دارد جنبه حق الناسی هم دارد بسا از این اولاد هزارها بشر دیده شود.

مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً مائده آیه 32.

بالاخص اگر در نسل او مؤمنی بوجود آید بعلاوه دستور پیغمبر است که فرمود:

(تناکحوا تناسلوا تکثروا فانی اباهی بکم الامم یوم القیامة و لو بالسقط)

که غرض از نکاح کثرت نسل و کثرت امت رسالت است بلکه بسا همین نسل باعث مغفرت آباء و امهات میشوند.

[سوره الإسراء (17): آیه 32] .... ص : 247

وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلاً (32)

و نزدیک عمل زنا نروید محققا زنا عمل بسیار زشت و قبیح است و راه بسیار بدیست زنا بجمیع اقسامش از معاصی کبار است بعلاوه حد شرعی دارد پس از ثبوت نزد حاکم شرع زنای با محارم حدش قتل است و محصنه که با زن شوهر دار باشد یا مرد زن دار رجم است و با اجنبیه صد تازیانه اگر حرّه باشد یا پنجاه اگر امه باشد و اثبات آن چهار شاهد عادل میخواهد آنهم شهادت آنها

کالمیل فی المکحلة

باشد چنانچه حضرت رسالت اشاره فرمود بخورشید و فرمود (علی مثل هذا تشهد) حتی اگر سه شاهد باشند حد قذف دارند و فاسق می شوند یا غیر عادل باشند یا بنحو مذکور شهادت ندهند بلی اگر فقط شوهر شهادت بزنای زوجه داد باید لعان کند طبق دستور قرآن و الاحد قذف دارد و آن زن اگر منکر شد باید لعان کند و الاحد زنای محصنه دارد که رجم باشد.

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ وَ یَدْرَؤُا

ص: 247

عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ

سوره نور آیه 6.

وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی حتی خیال زنا هم در قلب نکنید چه رسد که مقدمات او را تهیه کنید در اخبار داریم که تمام اعضاء انسانی زنا دارد زنای چشم دیدن است و گوش شنیدنست و لب بوسیدنست و دست و بدن لمس است إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً فرق است بین سب و فحش سب دشنام است و فحش کلمات رکیکه مثل زن فلان مادر فلان و امثال اینها که بسا حد قذف دارد و زنا عمل بسیار رکیک و زشت است حتی در جمیع مذاهب یک ازدواجی هست و زنا را بد میدانند وَ ساءَ سَبِیلًا که اگر اولادی پیدا شد دشمن اهل بیت میشود مثل زیاد که گفتند زیاد ابن ابیه که پدرش معلوم نبود و مادرش از فواحش ذوات الاعلام بود و مثل عبید اللَّه ابن مرجانه که چهل نفر مدعی شدند از ما است و چون ابهامش شبیه ابهام زیاد بود گفتند ابن زیاد و از عجایب اینکه عمر عاص شهادت داد که ابو سفیان با مادر زیاد زنا کرد معاویه گفت که زیاد برادر من است و برد نزد دخترهای خود که این عم شما است بشما محرمست.

سوره الإسراء(17): آیه33] .... ص : 248

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً (33)

و نکشید نفسی را که خداوند حرام فرموده قتل او را مگر آنکه قتل او بحق و امر الهی باشد و کسی که مظلومی را بکشد پس بتحقیق ما قرار دادیم و جعل فرمودیم از برای ولی مقتول سلطه بر قاتل پس اسراف نکند در قتل محققا آن مقتول منصور است خداوند برای او ناصر قرار داده وَ لا تَقْتُلُوا خطاب بجمیع مکلفین است النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ قتل مؤمن و مسلم و اهل ذمه که بشرائط ذمه عمل کنند و کفار مشرکین که تحت معاهده باشند یا در امان مسلم باشند یا در حرم که تمام اینها حرام است «إِلَّا بِالْحَقِّ» یا مشرک یا کافر یا منافق یا مرتکب زنای با محارم

ص: 248

یا زنای محصنه یا مرتد یا قاتل یا مرتکب لواط یا دفع کسی که قاصد قتل طرف هست و غیر اینها که محکوم بقتل هستند.

وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً قتل مظلوم همان قتل بغیر حق است و ولی مقتول وارث مقتول هستند و سلطنت آنها اینست حق دارند قصاص کنند یا دیه بگیرند یا عفو کنند «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» اسراف زیاد رویست که بخواهد مثله کند قاتل را یا کافر محقون الدم ولی آنها بخواهد مسلم قاتل را قصاص کند بلکه باید دیه بگیرد یا مرد را برای قتل زن بخواهند قصاص کنند یا حر را برای قتل عبد قصاص کنند و موارد دیگر که قصاص نمیشود کرد.

«مسئلة» اگر جماعتی یک نفر را کشتند ولی مقتول میتواند تمام آنها را بکشد مشروط بر اینکه دیه آنها را بدهد مثلا ده نفر یکی را کشتند باید بهر یک از وراث این ده نفر نه عشر دیه بدهد و هکذا بر حسب سهام إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً خداوند ولی مقتول را ناصر مقتول قرار داده «تنبیه» اخبار بسیار داریم که این آیه شریفه در مورد قتل ابی عبد اللَّه علیه السّلام است و ولی او حضرت قائم است و اگر بکشد جمیع آنها را اسراف در قتل نشده و ما مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق اتم می کند منافی با عموم آیه نیست و در بعض اخبار روات سؤال کردند که کسانی که در زمان حضرت بقیة اللَّه هستند که قاتل نبودند برای چه آنها را میکشد؟ جواب دادند که چون راضی بفعل آنها هستند «

و الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم»

و از اینجا بعض اشکالاتی متوجه میشود باید حل شود.

اولا راضی بقتل را نباید قصاص کرد فقط در عقوبت شریک فاعل است.

و ثانیا این جمعیت کثیر را نمی شود برای قتل یک نفر یا چند نفر کشت.

و ثالثا باید سهم دیه آنها را رد کرد و حل تمام این اشکالات باینست که حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام مسلما جزو اهل بیت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بوده و جزو ذوی القربی

ص: 249

و محبت آن از ضروریات دین است و کسانی که راضی بقتل او هستند منکر ضروری دین هستند و کافر و مرتد و واجب القتل هستند و انتقام از خود قتله در دوره رجعت پس از رجعت حضرت حسین علیه السّلام آنها را زنده میکند و حضرت از آنها انتقام می کشد و در قیامت خداوند از تمام آنها انتقام خواهد کشید حتی دارد در اخبار که هر فردی از شیعه از آنها انتقام می کشد باز زنده می شود فرد دیگر و بالاخص نصاب که محکوم بکفر هستند.

[سوره الإسراء (17): آیه 34] .... ص : 250

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً (34)

و نزدیک مال یتیم نروید مگر بوجه احسن که صلاح یتیم باشد تا زمانی که بحد بلوغ و رشد برسد و بعهد خود وفا کنید محققا مخالفت عهد مسئولیت دارد وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ تخصیص بیتیم با اینکه تصرف در مال احدی نمیتوان کرد و اگر صغیر یا سفیه یا مجنون باشد پدر و جد پدری میتواند تصرفاتی که ضرر بر آنها نداشته باشد بنمایند و لو احسن نباشد و اما یتیم که پدر و جد پدری ندارد قیم یا حاکم شرع یا منصوب از طرف حاکم نمی توانند هیچگونه تصرفی بکنند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ که صرفه یتیم باشد حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ بلوغ طفل بسه چیز محقق می شود یکی باحتلام دیگر بانبات شعر بر عانه و ببلوغ پانزده سال تمام و در دختر بتمامیت نه سال یا حیض و تعبیر باشدّه برای رشد است که سفیه و مجنون نباشد و الا محتاج بقیم منصوب از قبل حاکم شرع است وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ عهد با خدا واجب- الوفاء است به اینکه صیغه عهد بخواند عاهدت اللَّه و لو بلسان فارسی بلکه احتیاط اینست که اگر قصد کرد وفا کند و لو صیغه نخوانده باشد و متعلق عهدهم باید راجح باشد مثل نذر و اگر تخلف کرد کفاره دارد بعضی گفتند کفاره نذر و بعضی کفاره قسم و احوط اول است و همچنین واجب است عهد با پیغمبر و امام و مسلم بلکه معاهده با کفار و مشرکین هم بسا واجب میشود بشرائط خود إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا فردای

ص: 250

قیامت مواخذه دارد بلکه علاوه از جنبه حق اللهی جنبه حق الناسی هم دارد.

[سوره الإسراء (17): آیه 35] .... ص : 251

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (35)

در باب معاملات اگر مکیل باشد باید کیل تمام باشد و اگر موزون باشد باید میزان استقامت داشته باشد سنگین و سبک نباشد این برای شما بهتر است و عاقبتش خوب تر است وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ اشیایی که طرف معامله واقع میشود اقسام زیادی دارد بعضی مکیل در قوطی یا جعبه یا کیسه یا شیشه یا گاله بفروش میرسد باید تمام باشد کم نباشد و بعضی موزون هستند باید بوزن صحیح باشد و بعضی بمشاهده است باید کاملا مشاهده شود و اینکه میفرماید:

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ از باب مثال است و- بالجمله تقلب نباید کرد که هم فعل حرام و معصیت کبیره است و یکی از جهاتی که قوم شعیب هلاک شدند همین بود و هم حق الناس است باید از عهده برآید و الا قیامت گرفتار است ذلک خیر نه اینکه غیر اینهم خوب باشد و این بهتر باشد بلکه شر است چه شر دنیوی و اخروی وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا و نیکوتر است عاقبتش نه در دنیا گرفتار میشود و نه در آخرت.

[سوره الإسراء (17): آیه 36] .... ص : 251

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36)

و پیروی مکن چیزی را که نیست از برای تو بآن چیز علم محققا گوش و چشم و قلب تمام آنها از او سؤال میشود و مسئول واقع میشوند وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ انسان باید تا حجّة بر او تمام نشود و دلیل قطعی پیدا نکند چه در امر دین از عقائد و اخلاق و احکام نسبت ندهد و بظنّ و شکّ و وهم عمل نکند و دلیل قطعی منحصر است بنصّ قرآن و نصّ اخبار متواتره و قطعی الصّدور و اجماع علماء اعلام که قطع برأی معصوم پیدا کند و عقل مستقل حتّی ظواهر آیات و اخبار و ظنّ در رکعات نماز و امثال اینها که معتبر میدانیم تا دلیل قطعی بر اعتبارش نداشته باشیم نمیتوانیم عمل

ص: 251

کنیم و همچنین قول ذی الید یا سوق مسلمین یا حجّیت بیّنه یا فعل مسلم باید دلیل قطعی بر اعتبارش باشد گمان بد نباید برد و چه در امور دیگر بالجمله علم لازم دارد إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا این سه از باب مثال است و الّا تمام اعضاء و جوارح مسئولیت دارند دست و پا و زبان و شکم و عورت و بدن و نفس تمام فردای قیامت اگر کوچکترین خطایی بدون تصویب شرع و عقل از آنها صادر شود مورد مؤاخذه است مگر مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء شامل حال او شود بلکه خود آنها شهادت باعمال خود میدهند و کتبه و ملائکه و انبیاء و ائمه تمام شهادت میدهند چنانچه از بسیاری از آیات استفاده میشود و شهادت حق کافیست.

[سوره الإسراء (17): آیه 37] .... ص : 252

وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37)

و در میان بندگان روی زمین از راه تکبّر و نخوت و فیس و افاده مشی نکن محققا نمیتوانی زمین را بشکافی و نه ببلندی کوه برسی وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً یکی از صفات بسیار خبیثه صفت کبر است در خبر است:

لن یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر

و در قرآن فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل آیه 31.

إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ براه رفتن متکبر روی زمین زمین شکاف برنمیدارد هر چه خود را سنگین کند چنانچه بعض اکابر قریش اگر درب خانه کوتاه بود سر خم نمیکردند تا در را خراب کنند و وارد شوند اگر چیزی از آنها روی زمین بود خم نمیشدند بردارند و امروز هم در میانه ما همچه اشخاصی که نمیتوان با آنها تکلّم کرد هستند وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا.

معنی این نیست که بالای کوه نمیتوانی بروی بلکه معنی اینست که کوه با اینکه یک جمادی بیش نیست از تو بزرگتر است هر چه بزرگی کنی باین درجه نمیرسی و تعجّب اینست که انسان بسیار ضعیف است.

ص: 252

وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 32 و مع ذلک حتی بر انبیاء و ائمه علیهم السّلام تکبر میکند حتی بر خداوند متعال زیر بار فرمایشات او نمیرود حتی دعوی خدایی میکند مثل نمرود شدّاد فرعون و امثال آنها حتی باب که گفت (انا اللَّه الذی آمن به البقالون) الی آخر مزخرفاته حتی گفت (اول من آمن بی محمّد ثم علی).

[سوره الإسراء (17): آیه 38] .... ص : 253

کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (38)

تمام اینها میباشد بدی و خباثت و ضررش در پیشگاه الهی مذموم و ناخوش در این آیه چند جمله متذکر میشویم یکی قاعده ئیست نزد حکماء و علماء اعلام (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع و کلّما حکم به الشرع حکم به العقل) و چون این امور نزد عقل بسیار مذموم است لذا شرعا هم حرام است.

جمله ثانیه اینکه کراهة نزد خدا مقابل اراده است و از صفات ذاتیه است و مرجعش بعلم است چنانچه مکرّر گفته ایم که حکمت علم بمصالح و مفاسد است و اراده علم بصلاح فعل است زیرا هر فعلی که دارای مصلحت باشد آن فعل صلاح است و کراهت علم بفساد است هر فعلی که دارای مفسده باشد آن فاسد است و خداوند علم بفساد آن دارد چون دارای مفسده است.

جمله ثالثه امور مذکوره در آیات سابقه از شرک باللّه و بی احترامی بوالدین و تبذیر مال و بخل و اسراف و قتل اولاد و نزدیک زنا رفتن و قتل نفس محترمه و اکل مال یتیم و خلف وعد و کم فروشی و متابعت ظنّ و شک بدون علم و تکبّر تماما عقلا مذموم و شرعا حرام لذا میفرماید (کُلُّ ذلِکَ) تمام این مذکورات (کانَ سَیِّئُهُ) بدی و خباثت و مضار دنیوی و اخروی آنها (عِنْدَ رَبِّکَ) در علم الهی و در پیشگاه ربوبی (مَکْرُوهاً) دارای مفسده است و نباید از انسان صادر شود چون فاسد است.

مسئله فرق بین حکم عقل و شرع اینست که عقل فقط مذموم میدارد و گفتند بزرگان الانسان یستسهل الذم فی قضاء الوتر یعنی چیزی نمیگیرد در رسید بمقصود

ص: 253

خود مذمت عقلاء را و اما شرع در مخالفت او عقوبت است هم در دنیا ببلاهای گوناگون مبتلا میشود و هم در آخرت بعذاب های الهی معذب میگردد غایة الامر بتفاوت معاصی و اشخاص و مراتب بقدر استحقاق چنانچه در اطاعت بمراتب قابلیت تفضل میشود و بمثوبات میرسد.

[سوره الإسراء (17): آیه 39] .... ص :254

ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39)

این از چیزهاییست که وحی فرمود بسوی تو پروردگار از مصالح و حکم و قرار مده با خداوند خدای دیگری که شریک برای او قرار دهی پس ملاقات می کنی و افتاده میشوی در جهنم و ملامت می شوی و رانده می شوی (ذلک) اشاره بهمان آیات قبل است و دستورات (مما) من تبعیضیه است زیرا وحی های الهی بسیار است یک قسمت آنها این آیات شریفه است أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ وحی الهی اقسامی دارد.

(1) ایجاد کلام چنانچه با موسی تکلم فرمود و در لیلة المعراج با نبی اکرم.

(2) القاء در قلب نظیر الهام باولیاء.

(3) در خواب بنظر آوردن مثل خواب ابراهیم در ذبح اسمعیل و خواب یوسف در سجده شمس و قمر و یازده ستاره و خواب حضرت رسالت.

(4) بتوسط ملائکه مثل جبرئیل و تمام اینها چون از مصدر جلال الهی صادر شده صدق میکند جمله الیک ربک من الحکمة بیان حکم و مصالح اشیاء چون انسان هر چه معرفتش و علمش بالا رود عالم بجمیع حکم و مصالح نیست باید از جانب خداوند افاضه شود (وَ لا تَجْعَلْ) و لو خطاب به پیغمبر است و محال است پیغمبر العیاذ شریک بیاورد و این خطاب یا از برای رفع طمع مشرکین بود که تقاضا کردند که متعرض اصنام آنها نباشد و بآنها ایمان آورد و یا از باب ایاک اعنی و

ص: 254

اسمعی یا جارة است مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ شرک اقسامی دارد شرک ذاتی منسوب بابن کمّونه شرک عبادتی مثل طبقات مشرکین شرک صفاتی مثل بعض عامه که صفات زائده قائل شدند شرک افعالی که امر خلق و رزق را مستند بملائکه و انبیاء و ائمه و بخورشید و ماه و کواکب و غیر اینها میدانند و شرک نظری که امورات را مستند باسباب ظاهر میپندارند (فتلقی) فاء تفریع است که القاء (فی جهنم) مستند باین شرک است که قابل مغفرت هم نیست إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 48 (ملوما هم خودت خود را ملامت میکنی هم ملائکه و هم اهل جنت و نار (مدحورا) رانده شده از درگاه ربوبی و مقام قرب الی اللَّه و از جنت و از عنایات و تفضلات الهی چنانچه شیطان رانده شد و مورد لعن الهی واقع شد که معنای لعن همان دوری از رحمت الهی است.

[سوره الإسراء (17): آیه 40] .... ص : 255

أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیماً (40)

آیا برگزید خداوند شما را بپسران و گرفت از ملائکه دختران محققا شما هر آینه می گویید گفتار بزرگی أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ نظر به اینکه مشرکین بسیار از دختر بدشان می آمد حتی اگر خبر بآنها میرسید که دختر پیدا کرده صورتش سیاه میشد و غیظ و غضب میکرد وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ نحل آیه 40 حتی میبردند زنده زیر خاک میکردند و خود را از مردم مخفی می کردند از روی خجلت.

یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ نحل آیه 59 ولی بپسر بسیار علاقه مند بودند و لو از زنا باشد چنانچه در حق ابن زیاد چهل نفر مدعی شدند که از من است چون با مرجانه زنا کرده بودند و چون ابهام پای او شبیه بزیاد بود گفتند ابن زیاد وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً چون

ص: 255

تمام طبقات کفر حتی بعض فرق مسلمین خدا را جسم میدانند و مشرکین ملائکه را دختران خدا میگویند چنانچه در آیات بسیار اشاره دارد أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی النجم آیه 22 و غیر این چنانچه در توراة رائج آدم را پسر خدا میداند بلکه یهود و نصاری گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ مائده آیه 18 و یهود عزیر را پسر خدا و نصاری عیسی را وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30 إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً زیرا این کلام مشتمل بر کفریات بسیاری است.

اولا مستلزم قول بتجسم است.

و ثانیا مستلزم ترجیح مرجوح بر راجح است.

و ثالثا مستلزم احتیاج است.

و رابعا مستلزم شرک است.

و خامسا افتراء علی اللَّه است.

و سادسا اهانت بملائکه است که آنها را اناث میدانند و غیر این ها از کفریات.

[سوره الإسراء (17): آیه 41] .... ص : 256

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41)

و هر آینه بتحقیق ما مکرر در مکرر بیان توحید و نفی شرک و اتیان باعمال صالحه و ترک قبائح را در این قرآن بیان فرمودیم لکن بدبختانه این مشرکین و کفار این آیات شریفه مزید بر نفرت و عداوت و شرک و کفر آنها شد غرض اصلی از انزال قرآن و سایر کتب سماوی و ارسال رسل و جعل احکام هدایت و ارشاد بنده گان بوده بصراط مستقیم و طریق مستوی و سعادت و رستگاری و نجات از مهالک دنیوی و اخروی لکن بدبختانه روز بروز شرک و کفر و فسق و فجور زیادتر می شود بواسطه خباثت باطنی و عدم قابلیت هدایت و ارشاد (باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس) لذا در همین سوره آیه 84

ص: 256

میفرماید:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا علم صرف را گفتند چون تمام صیغ صرف می شود بمصدر اگر چه ما گفتیم مصدر هم یک صیغه و مرجع ماده اصلیه است که ضاد و راء و باء باشد در ضرب و بعبارت دیگر صیغ صورت هائیست که عارض ماده می شود و در اجسام که مرکب از هیولا و صورت است هیولا که ماده اصلیه است بدون صورت تحقق پیدا نمی کند ولی صورت بلا ماده وجود پیدا میکند مثل صور برزخیه و مثل افلاطونیه و صور خیالیه و آنچه در خواب مشاهده می شود لذا مراد از این جمله اینست که فِی هذَا الْقُرْآنِ خداوند ببیانات مختلفه و قضایای امم سالفه و بیان احکام شرعیه و عقاید حقه و اخلاق فاضله بیان فرموده و مقصد و منظور یک چیز است هدایت بینایی سعادت رستگاری نجات از مهالک که جامعش لیذکروا است و لکن ایمان و هدایت دو چیز لازم دارد باید فاعل تام الفاعلیة باشد و قابل تام- القابلیة خداوند بواسطه ارسال رسل و انزال کتب بالاخص دین اسلام و قرآن مجید چیزی فروگذار نکرده از طرف فاعل تام الفاعلیة حجت بر همه تمام شد ولی مشرکین و کفار و فساق قابلیت هدایت ندارند بلکه مزید بر شرک و کفر و فسق میشود وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ گذشت در همین سوره آیه 9.

[سوره الإسراء (17): آیه 42] .... ص: 257

قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً (42)

بفرما باین مشرکین که بر فرض محال اگر با خداوند خدایانی بودند چنانچه اینها میگویند هر آینه این خدایان راهی طلب می کردند بخداوند متعال که صاحب عرش اعظم است کفار و مشرکین منکر وجود حضرت حق نبودند و از این جهت مشرک

ص: 257

گفتند یعنی شریک بر خداوند قائل شدند فقط طبیعی دهری لا مذهب منکر است آنها هم منکر آلهه مشرکین هستند.

لذا میفرماید (قل) باین مشرکین (لو کان) بر فرض محال چون لو امتناعیه است (معه) یعنی با خداوند متعال (آلهة) الهه دیگری هم بود (کَما یَقُولُونَ) چنانچه مشرکین قائل هستند البته اینها آلهه خود را هم مخلوق خدا میدانند و واسطه میپندارند و رابطه بین خلق و خالق میگویند چنانچه گفتند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 و گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27.

و نیز اگر سؤال کنی وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 61 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 63 و غیر اینها از آیات شریفه پس باید یک برهانی و دلیل منطقی داشته باشید که این آلهه شما یک رابطه با خدا داشته باشند ما مسلمین در حق انبیاء تا اقامه معجزه نکنند یا اخبار نبی ثابت النبوة یا معصوم ثابت العصمه نباشد تصدیق نمی کنیم شما مشرکین چه مدرک و برهانی دارید با اینکه اصنام شما یک جمادی بیش نیستند که بدست خود میتراشید أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ صافات آیه 93.

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 195 إِذاً لَابْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا ذی العرش ذات ربوبی که خالق عرش است که محیط بجمیع عالم جسمانیست باید این اصنام شما یک راهی و ربطی باو داشته باشند و دستوری گرفته باشند که بیائید ما را پرستش کنید و چون ندارند و نمیتوانند پس آلهه نیستند و الوهیت مختص باو است.

ص: 258

[سوره الإسراء (17): آیه 43] .... ص : 259

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً (43)

خداوند منزه و مبری و بالاتر از اینست که در معبودیت شریک داشته باشد و بلندی و بزرگی او بلا نهایت است که ذاتا و صفتا و فعلا و الوهیت منحصر باو است شریک عدیل نظیر مثل و ندّ و ضدی از برای او محال است (سبحانه) تسبیح تنزیه حق است از جمیع عیوب و نواقص و احتیاج لذا می گوییم.

(نه مرکب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است معانی تو غنی دان خالق)

زیرا مرکب احتیاج باجزاء و مرکب بالکسر دارد جسم احتیاج بمکان و ماده و صورت دارد جوهر مرکب از وجود و ماهیت است عرض محتاج بمعروض است شریک احتیاج بسایر شرکاء دارد و نقص قدرت است معانی صفات زائده است و عارض موصوف می شود و احتیاج لازم میاید غنی جامع جمیع کمالات و خالی از جمیع نواقص است (و تعالی) علو شامل جمیع کمالات از علم قدرت حیات اراده ادراک سمیع بصیر کبیر عظیم می شود چه رسد به (عَمَّا یَقُولُونَ) که شریک یک جمادی باشد (عُلُوًّا کَبِیراً) غیر متناهی ذاتا عدّة و مدة و شدة لیس له اول و لا آخر که معنای واجب الوجود است.

[سوره الإسراء (17): آیه 44] .... ص : 259

تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (44)

تسبیح پروردگار را میکنند کسانی که در هفت طبقات آسمان هستند که ملائکه باشند و کسانی که در زمین هستند که جن و انس باشند و نیست شیئی از موجودات سماوی و ارضی مگر آنکه تسبیح و حمد الهی می کند و لکن شما نمیفهمید تسبیح آنها را.

مسئلة دو نحوه تسبیح داریم تکوینی و تشریعی تکوینی اینکه هر مخلوقی بذاته دلالت دارد بر وجود خالق و مصنوعی بر وجود صانع و فعلی بر وجود فاعل و بر علم و قدرت او و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد و تشریعی اینکه بزبان

ص: 259

خود و سراسر وجودش از روی اختیار و علم و شعور تسبیح و تحمید حق کند مفسرین این آیه و آیات دیگری که در این باب نازل شده حمل بر تسبیح تکوینی کردند چون تشریعی منوط بعقل و شعور و معرفت است و ذوی العقول منحصر بملائکه و جن و انس است چنانچه حکما هم همین عقیده را اتخاذ کردند لکن این خلاف صریح آیات و اخبار است حتی همین آیه شریفه ببیانی که می آید و آیات دیگر مثل قوله تعالی:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 18 زیرا اگر مراد تکوینی بود جمیع الناس میفرمود نه کثیر و قضیه هدهد و سلیمان و تکلم مورچه و وحی بنحل و بسیار آیات دیگر و اخبار عرض ولایت بر آسمان ها و کوه ها و دریاها و حیوانات که تمام دلالت بر این دارد که با شعور و ادراک و مکلف هستند پس مراد همان تسبیح تشریعی است که میفرماید (تُسَبِّحُ لَهُ) یعنی للَّه السَّماواتُ السَّبْعُ هیئت قدیم سماوات سبع را مرکز سیارات سبع میدانستند قمر عطارد زهره شمس مشتری زحل و فلک هشتم را مرکز ثوابت سایر ستارگان میگفتند و او را کرسی نام نهادند و فلک نهم عرش نام نهادند و اطلس و غیر مکوکب گفتند لکن قرآن مجید تمام این کواکب را با تفاوت بعدشان آسمان اول فرموده إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصّافات آیه 6 و بقیه آسمانها را احدی اطلاع ندارد که در آنها چیست جز خدا و الارض بما فیها از جبال و دریاها و نباتات و حیوانات و معادن و من فیهن از ملائکه و جن و انس از مؤمنین وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ شامل جمیع ما سوی اللَّه میشود که اطلاق شی ء بر او صحیح باشد و تسبیح راجع بصفات سلبیّه است عیب و نقص و احتیاج در او نیست تحمید تمجید حق است ذاتا و صفة و افعالا دارای جمیع صفات حمیده و افعالش مطابق حکمت و مصلحت وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ همین جمله دلیل بر اینست که مراد تسبیح تشریعیست زیرا اگر تکوینی بود میفهمیدند زیرا وجود اثر دلیل واضح است بر

ص: 260

وجود موثر چنانچه اشاره شد إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً حلم عبارت از اینست که در مخالفت اوامر و نواهی او خودداری کند و غیظ و غضب نکند ولی شرط آن ایمان و قابلیت است و الا غضب الهی سخت است بر کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و غفران عبارت از گذشت است از تقصیرات و دستگاه مغفرت الهی بقدری توسعه دارد که حتی انبیاء و ملائکه تصور نمیکردند.

[سوره الإسراء (17): آیه 45] .... ص : 261

وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً (45)

و زمانی که تلاوت فرمایی قرآن را بر مشرکین و کفار قرار دادیم بین تو و کسانی که ایمان بآخرت ندارند و نمی آورند حجاب و پرده ای که پوشیده می شود این آیه شریفه دو نحوه میشود تفسیر کرد یکی آنکه این کفار نظر بقساوت قلب آنها و خباثت باطنی آنها این قرآن را حمل بسحر می کنند و ترا کذّاب و ساحر می شمارند که آن قساوت قلب آنها و خباثت آنها پرده می شود میانه تو و آنها و درک نمیکنند.

و دیگر آنکه چون قابلیت ندارند و شرط هدایت دو چیز است فاعلیت فاعل باید تام الفاعلیه باشد و قابلیت قابل هم تام القابلیه باشد و اینها قابلیت ندارند لذا قرآن اسباب ضلالت آنها می شود عکس هدایت چنانچه میفرماید:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً بنی اسرائیل آیه 84 وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ که آخرین مرتبه نزول قرآنست و غرض اصلی از انزال است که ابلاغ فرمایی بامت تدریجا سوره بسوره و آیه بآیه و جعلنا مکرر گفته ایم که هیچ فعلی در عالم اتفاق نمی افتد تا مشیت حق تعلق نگیرد و این منافات باختیار ندارد چون خداوند میداند که اینها بالاختیار ایمان نمی آورند.

لذا آنها را بخود واگذار میکند تا بعقوبت خود گرفتار شوند و احدی را

ص: 261

مجبور بایمان نمیکند.

بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً که نتواند بتو و بمؤمنین تسلط پیدا کنند بلکه مقهور و منکوب میشوند و قساوت قلب آنها مانع از قبول میشود (بگذار تا بمیرند در عین خود پرستی).

[سوره الإسراء (17): آیه 46] .... ص : 262

وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (46)

و قرار دادیم روی قلب های آنها پوشش هایی که درک نمی کنند و نمی فهمند و در گوش های آنها پنبه غفلت که گوش فرا نمیدهند و تعقل نمی کنند بالجمله مفاد این دو آیه شریفه اینکه اشخاصی که قابل هدایت نیستند گوش و چشم و قلب آنها باطنیه و ظاهریه بسته شده.

اما قلب آنها پوشش قساوت و سیاهی کفر و عناد روی آن را گرفته نمیفهمند که مفاد وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً است و اما گوش آنها را کبر و نخوت و عناد و عصبیت کر کرده گوششان بدهکار این فرمایشات نیست که مفاد وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً است.

و اما چشم آنها بسا خداوند رسول خود را از نظر آنها حفظ می کند چنانچه در موقع هجرة حضرت خاک پاشید بصورت آنها و فرمود شاهت الوجوه حضرت را ندیدند و چشم قلب کور می شود حق را مشاهده نمی کند چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178.

زیرا انعام و سایر حیوانات و نباتات و جمادات مکرر گفته شده که دارای شعور و معرفت بوحدانیت حقه و نبوت انبیاء و امامت ائمه هدی دارند در حد خود و از ذکر خدا غافل نیستند ولی اینها چنان غفلت آنها را گرفته که خدا را هم فراموش کردند.

ص: 262

وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً در زمانی که یاد کردی پروردگار خود را در قرآن مجید بوحدانیت و یگانگی پشت کردند و رفتند و متنفر شدند وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ ذکر توحید در قرآن مجید شاید متجاوز از هزار موضع شده بلکه تمام قرآن بدلالت مطابقی یا التزامی یا اقتضایی دلالت بر وحدانیت حق دارد بلکه تمام موجودات امکان دلالت دارد (دل هر ذره را که بشکافی وحده لا شریک له گوید) و اولین دعوت تمام انبیا دعوت بتوحید است و حضرت رسالت اولین دعوتش میفرمود

قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا

و مخالف با توحید فقط مشرکین و کفار و بعض فرق مسلمین هستند یا مشرک هستند یا توحید صفاتی یا افعالی یا نظری را مخالف هستند و اینها یعنی مشرکین موقعی که آیات توحید بر آنها قرائت میشد وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ پشت میکردند و فرار میکردند چون بطلان آلهه آنها میشد نفورا و تنفر آنها و اذیتهای آنها بحضرت رسالت بلکه بسایر انبیاء سببش همین کلمه بود.

[سوره الإسراء (17): آیه 47] .... ص : 263

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوی إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (47)

ما عالمترین بآنچه اینها استماع میکنند باو زمانی که می شنوند و گوش فرا میدهند بفرمایشات تو و زمانی که با هم مسلکان خود نجوی میکنند زمانی که میگویند ظالمین که متابعت نمی کنید مگر مرده جن زده که او را سحر کردند نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ بعلم ذاتی ببواطن و مقاصد آنها که مفاد کلمه ما است یعنی خداوند از قلب آنها خبر دارد که غرض آنها از استماع فرمایشات شما چیست سپس بیان میفرماید: که اولا میآیند إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ فرمایشات ترا استماع می کنند وَ إِذْ هُمْ نَجْوی در پرده و در خفای تو و مسلمین و با آنها مشورت میکنند

ص: 263

که ما بپذیریم فرمایشات این پیغمبر را و متابعت کنیم او را و ایمان بیاوریم رؤساء آنها که هم بخود ظلم کردند و هم بتابعین خود بآنها میگویند إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ بآنها جواب میدهند که اگر بخواهید متابعت کنید.

إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً متابعت نکرده اید مگر مردی را که او را سحر کرده اند نسبتهایی که بحضرت میدهند کذاب مفتری ساحر مجنون جن زده و امثال این مزخرفات (تنبیه) از این آیه استفاده میشود که این هایی که میآمدند خدمت حضرت و استماع آیات شریفه و فرمایشات او را میکردند شاک بودند در تصدیق و تکذیب و پس از استماع میرفتند و با بزرگان خود مشورت میکردند آنها اینها را منع میکردند و نسبت مسحوریت بحضرت رسالت میدادند.

[سوره الإسراء (17): آیه 48] .... ص : 264

انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (48)

نظر کن ببین که چگونه نسبت بشما مثلهایی می زنند پس اینها گمراه شدند پس از آن استطاعت ندارند که راهی بحق پیدا کنند انظر بنظر باطنی و قلبی که درک کنی و از مقصد آنها با خبر شوی کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ از این نسبت ها و افتراءات که بتو نسبت میدادند پس اینها گمراه شدند و دیگر قابل هدایت نیستند فضلوا عناد و عصبیت و خباثت و ملعنت آنها بجایی رسیده.

فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا چنانچه غرق ضلالت شدند که هیچ راهی از برای آنها نیست و دیگر قابل هدایت نیستند (بگذار تا بمیرند در عین خود پرستی) بعین مثل اینها مثل قوم انبیاء سلف است قوم نوح هود صالح لوط شعیب موسی که هر معجزه مشاهده کنند حمل بر سحر کنند و هر چه موعظه و نصیحت بآنها شود عقب سر میاندازند بلکه در مقام اذیت و ظلم بانبیاء و مؤمنین برمیآیند و بالاخره خود را بهلاکت و عذاب ابدی میاندازند و مقهور و منکوب میشوند.

ص: 264

[سوره الإسراء (17): آیه 49] .... ص : 265

وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً (49)

گفتند آن ظالمین که رؤساء باشند آیا ما زمانی که استخوان شدیم و بدن ما از هم پاشیده شد دو مرتبه ما برانگیخته می شویم و تازه خلق میشویم این کلام از روی تکذیب پیغمبر است که خبر از قیامت داده که تمام زنده میشوند و صحرای محشر وارد میشوند از روی تعجب که همچه چیزی محال است و این پیغمبر قضیه باور نکردنی را خبر میدهد.

و قالوا عطف است بجمله قبل در آیه قبل إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ الایة که رجل مسحور علامت و نشانه دروغ او اینست که دعوی محال میکند أَ إِذا کُنَّا عِظاماً که بعد از آنکه استخوان پوسیده شدیم و رفاتا از هم پاشیده شدیم أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ آیا ما هر آینه برانگیخته میشویم و ما را زنده میکنند خلقا جدیدا خلقت تازه هرگز چنین نیست و این نشدنیست (تنبیه) مسئله معاد از مسائل مشکله است و حکماء و ملیین و متکلمین هر کدام مسلکی اختیار کردند بعضی فقط قائل بمعاد روحانی شدند که ارواح بعد از رها کردن بدن متنعم به نعم روحانی میشوند یا معذب بعذاب روحی بعضی قائل شدند به اینکه روح تعلق میگیرد بقالب مثالی که صورت بلا ماده باشد که بصور برزخیه و مثل افلاطونیه تعبیر کردند و عالم قیامت و بهشت و دوزخ هم مثال بلا ماده است بعضی منکر اصل روح شدند و فقط معاد جسمانی را اختیار کردند بعضی مثل شیخیه بدن حور قلیایی قائل شدند بعضی منکر اصل معاد شدند و لکن تمام ǙʙƠمسالک باطل و کفر است.

(من قصّر المعاد فی الروحانی قصّر کمن قصّر فی الجسمانی)

مطابق نصوص قرآنی و صراحت اخبار متواتره و ضرورت تمام ادیان حقه سابقه اینکه هم معاد جسمانی داریم هم روحانی به اینکه روح بعد از رها کردن این بدن عنصری تعلق میگیرد بقالب مثالی و صور برزخیه و روز قیامت آن صورت را رها میکند و این بدن خاکی زنده میشود و باو تعلق پیدا می کند و اهل سعادت هم

ص: 265

لذائذ روحانی دارند در بهشت و هم جسمانی و اهل شقاوت هم آلام روحی دارند و هم جسمی و تفصیل این مقام را ما در جلد سیم کلم الطیب در اثبات معاد بادله عقلیه و نقلیه ثابت کرده ایم مراجعه فرمائید ورد این مقالات هم شده.

[سوره الإسراء (17): آیات 50 تا 51] .... ص : 266

قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً (50) أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَرِیباً (51)

در جواب این منکرین معاد بفرما اگر مثل سنگ خارا یا آهن و فولاد باشید یا هر چه در نظر شما بزرگ باشد مثل کوه یا اشجار قویه یا فیل و کرگدن یا بالاتر مثل خورشید و افلاک باشید البته مبعوث می شوید پس میگویند کیست قدرت داشته باشد بگو آن کسی که اول دفعه که هیچ بودید خلق فرمود خداوند قادر متعال پس سرهای خود را بزیر میاندازند مقابل تو و میگویند این بعث چه موقعی تحقق پیدا میکند بگو امید است که نزدیک باشد، در بحث قدرت در مجلد اول کلم الطیب گفته ایم که قدرت بمحالات عقلیه تعلق نمی گیرد آن هم نه از جهت نقص در قدرت بلکه از جهت عدم قابلیت محل از برای وجود زیرا اگر ممکن باشد وجودش از فرض محال خارج است و هر چه ممکن الوجود باشد قدرت بر ایجادش دارد و لو محال عادی باشد و البته موافق با حکمت و مصلحت زیرا بدون آن لغو یا قبیح است و محال است از خداوند صادر شود بواسطه صفت عدل آنهم نمیکند نه آنکه نمیتواند و نظیر آن در حق معصومین که محالست از آنها معصیت صادر شود نه اینکه قدرت نداشته باشند بلکه بواسطه صفت عصمت محال است از آنها صادر شود.

قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً ذکر حجارة و حدید از باب مثال است یعنی هر چه محکم و متقن باشید.

أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ هر چه تصور کنید خداوند بزرگتر است از آن و قدرت بر ایجاد و اعدام و تفرقه و تألیف دارد و چون اینها باور نمی کنند

ص: 266

همچه قدرتی میگویند فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا در جواب آنها بفرما آن قادر متعالی که هیچ را چیز میکند و نیست را هست می کند قدرت دارد که صورت خاکی را صورت لحمی دهد و مرده را زنده کند.

قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ و چون این بیان دندان شکن است دیگر جایی برای اشکال ندارد سرهای خود را بزیر انداختند و مجاب شدند.

فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ و زیر لب میگفتند چه وقت این بعث واقع میشود چنانچه عوام میگویند حالا تا قیامت بنظر آنها دور میآید.

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7 وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ در جواب آنها بفرما قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَرِیباً تمام عمر دنیا را از اول خلقت تا قیام قیامت اگر بگوئیم مثل قطره است نسبت بدریای عمیق غلط گفته ایم زیرا دریای عمیق هم محدود است و آخرت نامحدود و کلمه عسی نه بمعنی رجاء باشد و احتمال خلاف هم داده شود بلکه بمعنی تحقق و وقوع است البته قریب است.

[سوره الإسراء (17): آیه 52] .... ص : 267

یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً (52)

روزی که شما را دعوت میکند پس ناچار اجابت میکنید بحمد الهی و گمان می کنید که لبث نکرده اید مگر زمان قلیلی یَوْمَ یَدْعُوکُمْ روز قیامت است که تمام جن و انس محشور میشوند و مراد از دعوت احیاء آنها است و بعث آنها که بامر الهی تمام زنده میشوند فَتَسْتَجِیبُونَ بفوریت اجابت می کنید که مکرر گفته ایم افعال الهی فقط اراده نمود ایجاد می شود إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82 بحمده تمام افعال الهی موافق حکمت و مصلحت است و لیاقت حمد دارد در خبر است که حضرت اگر نعمتی باو متوجه می شد میفرمود:

(الحمد للَّه علی هذه النعمة)

و اگر

ص: 267

مصیبتی وارد میشد میفرمود:

الحمد للَّه علی کل حال

در نظر دارم موقعی که مرحوم سیدنا الأستاد از استر افتاده و تمام اعضاء او کوبیده شده بود و در بیمارستان او را بسته بودند یکی از شاگردان که بعیادت رفته بود و پرسش از حال ایشان کرد فرمود انسان در موقعی که ببلاهای سخت دچار شود اگر فکر کند آن قدر نعمت باو عنایت فرموده که از عهده شکر کوچکترین آنها برنمیآید وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا چنانچه میفرماید:

قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ مؤمنون آیه 115.

و در مورد عزیر علیه السّلام میفرماید فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ الایة بقره 259 پس تمام زمان حیات در دنیا و طول عالم برزخ در نظر یک روز یا بعض روز می آید و تعبیر به ظن برای اینست که یقین بمقدار ندارند.

[سوره الإسراء (17): آیه 53] .... ص : 268

وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً (53)

و بفرما ببندگان من که در گفتارهای خود بگویند کلماتی که بهترین کلمات باشد محققا شیطان بین شما جدایی و فساد میکند محققا شیطان میباشد برای انسان دشمن آشکارا کلام در این آیه شریفه در سه جمله واقع می شود (جمله اولی) در قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مراد از احسن چیست؟ اقوال زیادی مفسرین گفتند تمام بی مدرک و دلیل شهادتین اذکار امر بمعروف و نهی از منکر ارشاد نصیحت و غیر اینها و لکن آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم بقرینه جملات بعد و بقرینه آیات دیگر اینکه مراد بین مسلمین هر کدام در حق دیگران کلمات نیک گفته شود چه در حضور و چه در غیاب مثلا در مقام اصلاح بین دو فرد که با هم کدورتی پیدا کردند

ص: 268

حتی کذب در این مورد را تجویز کردند که در اخبار دارد کلام سه قسم است صدق و کذب و اصلاح و بیکدیگر حسن ظن پیدا کنند و افعال صادره از آنها را حمل بصحت کنند و تمجید و تعریف دیگران را کند و امثال اینها کلمات زشت نگوید غیبت نکند سعایت نکند سرّ کسی را فاش نکند تهمت نزند نمامی نکند و فحش و سب نکند و ندهد و چیزهایی که موجب تفرقه و عداوت و بغضاء می شود از او صادر نشود إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ یکی از کارهای بزرگ شیطان اینست که بین افراد انسان تفرقه بیندازد و عداوت و بغضاء بین آنها ایجاد شود إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ الآیة مائده آیه 93.

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ الی قوله تعالی ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ الایة بقره آیه 96 و غیر اینها إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً.

و نیز میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60.

و بالجمله منظور انبیاء و کتب آسمانی و امریه خداوندی تألیف و محبت و وحدت و اتفاق بین افراد بشر است و منظور شیاطین و شیطان صفتان تفرقه و جدایی است بین افراد بین مؤمن و کافر عالم و جاهل عادل و فاسق مشرک و موحد سنی و شیعه بایع و مشتری همسایه و همسایه شهر و شهر مملکت و مملکت محله و محله قبیله و قبیله برادر و برادر زوج و زوجه پدر و فرزند و هکذا.

[سوره الإسراء (17): آیه 54] .... ص : 269

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (54)

پروردگار شما داناتر است بشما اگر مشیت او تعلق بگیرد بشما رحم کند می کند و اگر تعلق بگیرد عذاب کند می کند و ما نفرستادیم ترا بر آنها وکیل و عهده دار رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ بعلم ذاتی که عین ذات اقدس اوست و غیر متناهی ازلا و ابدا لا یزید و لا ینقص از باطن و ظاهر و گذشته و آینده شما خبر دارد

ص: 269

إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ مشیت الهی تابع حکمت و مصلحت و قابلیت محل است که اگر با ایمان از دنیا رفتید و مورد عفو و تفضل او و شفاعت شفعاء قرار گرفتید مشمول رحمت او میشوید أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ اگر بدون ایمان رفتید و خود را از قابلیت انداختید و مستحق عذاب شدید بمقتضای عدل شما را عذاب میکند.

ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا فقط وظیفه انبیاء تبلیغ و ارشاد و نصیحت است دیگر عهده دار نیست که شما حتما هدایت شوید حجت بر شما تمام شده و سلب اختیار از شما نفرموده اگر بحسن اختیار قبول کردید هدایت شده اید و اگر بسوء اختیار رد کردید بضلالت افتاده اید خداوند هم احدی را مجبور بهدایت و ضلالت نفرموده فقط اسباب هدایت را در دست رس شما گذارده چه اسباب تکوینی از افاضه عقل و شعور و قوه و قدرت و چه اسباب تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و مواعظ و نصایح و جعل خلفاء انبیاء و علماء اعلام و مبلغین و آمرین بمعروف و ناهین از منکر.

[سوره الإسراء (17): آیه 55] .... ص : 270

وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (55)

و پروردگار تو داناتر است بکسانی که در آسمانها و زمین هستند و هر آینه بتحقیق فضیلت دادیم بعض انبیاء را بر بعض دیگر و دادیم داود را زبور وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ از عالم عقول و نفوس و ملائکه از عالم جبروت عالم انوار و نفوس فلکیه و عالم لاهوت که لا یعلمه الا هو و الارض از جن و انس و خداوند مقرر فرمود انبیاء و اوصیاء آنها را اشرف از جمیع ملائکه و جن و انس بدلیل امر بجمیع ملائکه بسجده بآدم فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ حجر آیه 30 با اینکه میانه ملائکه هم مراتب زیادی است در فضیلت از حمله عرش و چهار ملک مقرب و حور العین و غلمان بهشتی تا آخر که تمام معصوم هستند و در میان انبیاء هم

ص: 270

مراتب فضل بسیار است.

وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ اولوا العزم افضل از تمام انبیاء و مراتب فضل بسیار است نبی که مأمور برسالت نباشد و مأمور برسالت بر قریه و طائفة تا مأمور برسالت بر جن و انس و در میان اولوا العزم تا عیسی علیه السّلام حضرت ابراهیم افضل و وجود مقدس خاتم النبیین و اوصیاء طیبین و طاهرین او افضل از جمیع انبیاء و ملائکه حتی خلیل اللَّه بلکه در خبر دارد فرمود:

الملائکة خدامنا و خدام شیعتنا

و در میان ائمه اطهار با اینکه

کلهم نور واحد

امیر المؤمنین علیه السّلام افضل از سایر ائمه بلکه خمسه طیبه افضل از بقیه و البته این مراتب فضل بواسطه مراتب علمی و عملی است.

از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست فرمود

من غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخسّ من البهائم

زیرا ملائکه شهوت ندارند که جلوگیر عقل باشد و بهائم عقل ندارند که مانع از شهوت شود وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً خداوند بر تمام انبیاء کتاب نازل فرمود و تعبیر بصحف شده صحف آدم شیث ابراهیم و غیر اینها و در میان این صحف چهار کتاب موسوم باسمی شد توراة موسی زبور داود انجیل عیسی قرآن محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و امتیاز زبور برای اینست که حضرت داود بر دین موسی بود دستور جدیدی نیاورد و شرع تازه تشریع نشد و زبور او مواعظ و نصایح بود لذا تخصیص بذکر داده شد زیرا تمام صحف و کتب آسمانی مشتمل بر تشریع و احکام و تکالیف بود فقط زبور مواعظ و نصایح بود.

[سوره الإسراء (17): آیه 56] .... ص : 271

قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلاً (56)

بگو باین مشرکین که بخوانید کسانی را که گمان میکنید از غیر خداوند پس اینها مالک نیستند برطرف کنند ضرری را از شما یا تبدیل بنفع کنند یا بدیگر متوجه کنند قُلِ ادْعُوا بکسانی که توجه آنها در امور بغیر خدا باشد حتی انبیاء و ملائکه چه رسد برؤساء و کار فرماها و مشتری و کاسب و زن و شوهر و کارفرما و

ص: 271

کارگر و قوه و قدرت و مالیه و توانایی خود که جامعش الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ است سرتاسر ممکنات در مقابل مشیت الهی کوچکترند از اینکه بتوانند کوچکترین مضرتی از شما دفع کنند یا تغییری دهند.

فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلًا.

در حدیث قدسی است

و عزتی و جلالی لاقطعن امل آمل غیری الحدیث

(تو کار خود بخدا واگذار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند) مکرر تذکر داده ایم که مقام توکل مولد از توحید افعالیست و مراتب توحید افعالی چهار مرتبه است (1) فقط بزبان ولی قلب متوجه بغیر (2) قلب هم معتقد لکن راسخ نیست و نظر بغیر هم دارد (3) اعتقاد راسخ و قطع نظر از غیر و مقام توکل در این مرتبه حاصل می شود (4) تفویض صرف خودیتی در خود نبیند چه رسد بغیر و اسباب.

[سوره الإسراء (17): آیه 57] .... ص : 272

أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً (57)

اینها کسانی هستند خدا را میخوانند و طلب می کنند بسوی پروردگار خود وسیله که کدام یک از آنها نزدیکتر است و امید برحمت الهی دارند و خوف از عذاب او محققا باید از عذاب الهی حذر کرد این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر کرد یک نحوه که مفسرین گفتند که أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مراد مشرکین هستند که ملائکه و عیسی علیه السّلام و سایر الهه آنها را مقرب درگاه الهی میدانند و خدا را میخوانند یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ چنانچه در جای دیگر گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4.

و نیز گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27 أَیُّهُمْ أَقْرَبُ هر کدام آلهه خود را اقرب میدانند یک دسته ملائکه را یک دسته انبیاء را یک دسته اصنام را که میگویند اینها صورت ملائکه است یک دسته خورشید و ماه و ستارگان را یک دسته

ص: 272

آتش و گاو و گوساله و غیر اینها وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ باین عبادة الهه وَ یَخافُونَ عَذابَهُ در ترک عبادت آنها إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً نحوه دوم اینکه أُولئِکَ اشاره بانبیاء باشد در آیه سابقه که فرمود وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ این انبیاء الَّذِینَ یَدْعُونَ خدا را میخوانند و میپرستند یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ بعبادت و بنده گی و اعمال حسنه ایهم کدام یک از اعمال و عبادات اقرب برحمت الهی و افضل است چنانچه از امیر المؤمنین است که فرمود هر وقت که دو امر بر من پیش آمد شد آنکه افضل بود اختیار کردم وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ اینها امیدشان برحمت الهی از همه بیشتر است وَ یَخافُونَ عَذابَهُ خوف آنها از همه بالاتر است إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً و بنظر این تفسیر انسب و اقرب و اظهر است و اللَّه العالم بمراده.

[سوره الإسراء (17): آیه 58] .... ص : 273

وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (58)

و نیست شهرستانی مگر آنکه ما آنها را هلاک می کنیم قبل از روز قیامت ببلاهای مهلکه یا عذاب میکنیم آنها را عذاب شدیدی و این هلاکت و عذاب در کتاب الهی نوشته شده و سطر شده وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ ان نافیه است و مراد از قریه اهل قریه است و اطلاق قریه در قرآن شامل شهرستان های بزرگ هم می شود چنانچه بر مکه معظمه اطلاق فرموده وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلم آیه 13.

إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ بسبب کفر و شرک و فسق و ظلم أَوْ مُعَذِّبُوها در قیامت عَذاباً شَدِیداً و تحذیر و تهدید بزرگیست بکفار و مشرکین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم که قوم انبیاء سلف مثل قوم نوح و عاد و ثمود و فرعون و فرعونیان و قوم لوط و اصحاب مدین که بعذابهای مختلف هلاک شدند و آنهایی که بلای

ص: 273

دنیوی بر آنها نازل نشده بعذاب قیامت معذب میشوند شما هم گرفتار این دو نوع عذاب میشوید و نخورد ندارد زیرا کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً تخویفات و تحذیراتی که در قرآن هست دو قسم است یک قسم بنحو انشاء و توعید است این نحو ممکن است مورد عفو و مغفرت واقع شود چون خلف وعید قبیح نیست بخلاف خلف وعد که قبیح است و قسم دوم بنحو اخبار است این تخلف پذیر نیست زیرا کذب لازم میاید.

[سوره الإسراء (17): آیه 59] .... ص : 274

وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْوِیفاً (59)

و باز نداشت ما را از اینکه بفرستیم بآیات و علامات مگر آنکه تکذیب کردند امم سابقه پیشینیان و دادیم ثمود را ناقه بینا کننده پس ظلم کردند بآن ناقه و ما ارسال نمی کنیم به آیات مگر برای ترسانیدن در باب معجزات مقدار لازم اتمام حجت است ما زاد بر این مثل تقاضاهایی که از انبیاء می کنند و کفار قریش هم تقاضا می کردند اگر خداوند اجابت کند و مع ذلک ایمان نیاورند بر آنها عذاب نازل میشود چنانچه ثمود تقاضای ناقه کردند که از سنگ خاره حضرت صالح بیرون آورد و اجابت شد و مع ذلک ایمان نیاوردند و پی کردند ناقه را و فصیل آن را و بعذاب هلاک شدند و سر اینکه خداوند اجابت نفرمود تقاضاهای آنها را چون میدانست ایمان نمی آورند و بعذاب هلاک میشوند و در نسل آنها تا دامنه قیامت مؤمنین و صلحاء باید بوجود بیایند لذا اجابت نفرمود تا بعذاب هلاک نشوند و عذاب آنها را در قیامت خواهد فرمود.

وَ ما مَنَعَنا و منع نمی کند ما را أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ که قوم تقاضا می کنند مثل اینکه گفتند وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ الایة در همین سوره آیه 90 الی 93 تفسیرش می آید ان شاء اللَّه إِلَّا أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ

ص: 274

چنانچه اولون که قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی تکذیب کردند و بعذاب هلاک شدند و اینها هم تکذیب می کنند و هلاک میشوند و برای نمونه میفرماید حال ثمود را که قوم صالح بودند.

وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ که تقاضا کردند از صالح و خداوند از سنگ کوه خارج فرمود سپس تقاضای فصیل او را کردند آنهم خداوند به آنها عطا فرمود معذلک ایمان نیاوردند با اینکه (مبصرة) بود و مشاهده کردند و آن قدر شیر میداد که قوم را کافی بود بلکه او را عقر کردند فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً چنانچه حضرت صالح خبر داد به آنها و فرمود قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ اعراف آیه 73 پس شما هم اگر ایمان نیاوردید هلاک میشوید.

[سوره الإسراء (17): آیه 60] .... ص : 275

وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبِیراً (60)

و موقعی که گفتیم از برای تو محققا پروردگار تو باحاطه قیومیه احاطه بر تمام ناس دارد و ما قرار ندادیم رؤیای ترا که رؤیت فرمودی مگر امتحان از برای ناس و شجره ملعونه را در قرآن و میترسانیم آنها را پس زیاد نمی کند آنها را مگر طغیان و سرکشی بزرگی، این آیه شریفه را مفسرین عامه این نحو تفسیر کردند بعضی گفتند رؤیا بمعنی رؤیت است در لیلة المعراج و فتنه امتحان است که مؤمنین تصدیق کردند و کفار انکار کردند و بعضی گفتند رؤیا خوابی بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله دید که داخل مکه میشود و فتح میکند و فتنه امتحان مؤمنین که رفتند برای فتح مکه و در حدیبیه مشرکین مانع شدند و حضرت برگشت بعضی متزلزل شدند که خبر پیغمبر دروغ بود و این مراد از فتنه است سپس در سال بعد تشریف برد و فتح فرمود و صدق رؤیا ظاهر شد، لکن اخبار بسیاری داریم متظافر بلکه قریب بتواتر از ائمه طاهرین بلکه اخبار از طرق عامه هم داریم که رؤیای پیغمبر این بود که جمعی از

ص: 275

قرده میمونها از منبر او بالا میروند یکی بعد از دیگری و آنها بنی امیه بودند و در بعضی اخبار دوازده نفر و در بعض اخبار چهارده نفر بضمیمه بنی تیم و عدی یعنی اولی و دومی و فتنه امتحان ناس بود که پس از رحلت حضرت بسیاری در ضلالت افتادند جز خواص و بر طبق این اخبار که قابل انکار ورد نیست، بپردازیم بتفسیر آیه شریفه وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ خداوند احاطه علمی و قدرتی و قیومتی دارد بر جمیع ممکنات هم میداند هم میتواند هم نگاهداری می کند و چیزی از تحت قدرت او خارج نیست.

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ آن خوابی که دیدی که یک دسته میمون از منبر تو بالا میروند و فرود میآیند و منبر تو ملعبه آنها شده ما قرار ندادیم مگر بر امتحان مسلمین که بر حسب ظاهر اسلام آورده بودند که ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة تا رسید بآخر آنها مروان حمار و چه فسادها و ظلمها مخصوصا باهل بیت و مؤمنین شد وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ که بنی امیه باشند فی القرآن که لعن در قرآن بنص آیه شریفه راه نجاتی در او نیست وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً نساء آیه 55 وَ نُخَوِّفُهُمْ چه آیاتی که در شان اهل بیت نازل شده و چه اخبار متواتره مثل حدیث ثقلین و حدیث منزله و حدیث غدیر خم و غیر آنها لکن فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً چه طغیانی و چه اندازه بزرگ بود.

[سوره الإسراء (17): آیه 61] .... ص : 276

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً (61)

و زمانی که گفتیم از برای ملائکه که سجده کنید از برای آدم پس سجده کردند مگر ابلیس گفت آیا من سجده کنم بکسی که او را خلق کرده از گل، قضایای سجده ملائکه و مخالفت شیطان را در سوره بقره مفصلا بیان کرده ایم و در اینجا بطور اشاره چند مطلب را بیان میکنیم.

(1) اینکه چون آدم افضل از ملائکه و جن بود چون مرکب از عالم عقل و جسم بود هم قوای عقلیه داشت هم قوای جسمیه شهویه و غضبیه که در خبر دارد

ص: 276

که

ان غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکة و ان غلب شهوته علی عقله فهو اخسّ من البهائم.

(آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود به از این ور کند میل آن شود پس از آن

(2) شیطان نه فقط ترک سجده کرد بلکه منکر عدل الهی و حکمت باری تعالی شد که بیجا و بر خلاف عدل حکم کردی و از این جهت کافر شد.

(3) تکبر کرد که خود را بهتر و بالاتر از آدم دانسته لذا بمجرد امر الهی که وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ جمیع ملائکه بواسطه مقام عصمت و معرفت اطاعت کردند فسجدوا و اما شیطان نظر به اینکه مجرد خاکی بودن آدم را دیده بود و آتش را افضل از خاک میدانست و خبر از مقام نورانیت آدم نداشت ابا کرد الا ابلیس و دلیل اقامه کرد که ترجیح مرجوح بر راجح قبیح است و خاک مرجوح و آتش راجح است گفت قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً لذا رانده درگاه الهی شد و مشمول لعن و تعجب اینست که توبه نکرد و خود را بیشتر در معرض عذاب انداخت.

[سوره الإسراء (17): آیه 62] .... ص : 277

قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلِیلاً (62)

گفت آیا می بینی یعنی البته خواهی دید آدمی را که بر من مقدم داشتی و گرامی داشتی هر آینه میگیرم و میکشم ذریه او را بطرف دوزخ مگر قلیلی که من حریف آنها نمیشوم قالَ أَ رَأَیْتَکَ استفهام تردیدی نیست یعنی مشاهده و میبینی و این کلمه هم دلالت بر کفر ابلیس میکند زیرا خداوند علمش احاطه دارد چیزی بر علم او افزوده نمی شود که احتیاج برؤیت داشته باشد و نیز خدا را میترساند که من هم ذریه او را اغوی میکنم هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ که من تعظیم و تکریم کنم او را و سجده و تواضع و خاضع و خاشع شوم در مقابل او لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ که مرا زنده داشتی و اجل مرا عقب انداختی تا روز قیامة که همچو تقاضایی کرد

ص: 277

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ص آیه 79.

لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ احتکان یا بمعنی قطع و جدایی است مثل کلاغی که حاصل را از ریشه بیرون میآورد یا بمعنی افساریست که بگردن حیوان میاندازند و او را میبرند چنانچه شخصی خدمت سید بحر العلوم گفت خواب شیطان را دیدم طناب های زیادی بر دوش داشت پرسیدم اینها چیست؟ گفت میخواهم گردن بندگان بیندازم الا قلیلا که بندگان خالص باشند از انبیاء و اولیاء و صلحاء و اتقیاء و شهداء از مومنین.

[سوره الإسراء (17): آیه 63] .... ص : 278

قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63)

خداوند فرمود بشیطان دور شو پس کسانی که متابعت ترا کردند از اولاد آدم پس محققا جهنم جزای شماست آنهم جزای وافر کافی قالَ اذْهَبْ دوری از رحمت و مقام قرب است که معنای لعن است که فرمود وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ ص آیه 79.

فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ مراد غاوین هستند که فرمود إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42.

فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ خطاب کم بشیطان و تابعین آن از جن و انس است که بدون ایمان از دنیا روند آنهم جَزاءً مَوْفُوراً و فر بمعنی تمام و کمال است جزاء آنها جزاء تام کامل است چون خداوند ارحم الراحمین است در موضع عفو و رحمت و اشد المعاقبین است در موضع نکال و نقمة غایة الامر مراتب عذاب مختلف است باختلاف مراتب شقاوت و عصیان و شیطان علاوه بر عقوبت کفر خود عقوبت تمام تابعین خود را هم دارد زیرا فاعل بالتسبیب است و گفتگوی او را با تابعین خود در قیامت خداوند در قرآن فرموده.

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ الایة ابراهیم آیه 26.

ص: 278

[سوره الإسراء (17): آیه 64] .... ص : 279

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64)

و بسرعت بگیر و جدا کن از طریق ثواب هر قدر که میتوانی کسانی را که بتوانی از اولاد آدم بصوت خود و بربا آنها را بلشکر خود سواره و پیاده و شرکت کن با آنها در اموال و اولاد و بآنها وعده بده و وعده نمیدهد شیطان مگر فریب وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ امر تهدیدیست چنانچه کسی را که قابل هدایت نیست و اطاعت نمیکند می گویی برو هر غلطی که میخواهی بکن و استفزاز بمعنی اخذ بسرعت است و قطع چیزی از چیزی مثل اینکه پارچه را قطعه قطعه کنی و در اینجا قطع از طریق حق و صواب است و من استطعت کسانی هستند که شقاوت آنها را گرفته و مخالفت انبیاء و تکذیب آنها را میکنند که شیطان بر آنها تسلط پیدا کرده چنانچه میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ نحل آیه 101 و 102.

بصوتک صدای شیطان بزبان مبلغین سوء و آمرین بمنکرات و ناهین از معروفات است چنانچه دارد

من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان من اللَّه فقد عبد اللَّه و ان کان من الشیطان فقد عبد الشیطان

پس اینها عبده شیطان هستند و در قرآن میفرماید.

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه- 60 و نیز میفرماید یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ الی قوله تعالی إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 27 وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ جلب آنست که کسی را بگیرند و ببرند در حبس می گویی فلانی را جلب کردند و شیطان جلب میکند چنانچه گفت لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 35 و 36.

بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ سواره های شیطان و پیاده های او کسانی هستند راکبا و

ص: 279

ماشیا میروند رو بمعاصی و کفر و ظلم وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ اموال محرمه بطرق غیر مشروعه باغوای شیطان و شرک او است (وَ الْأَوْلادِ) کسانی که از طریق زنا یا در حال حیض و نفاس یا بدون بسم اللَّه بدنیا آیند (وَ عِدْهُمْ) وعده شیطان بقاء در دنیا و جمع مال و خطر فقر و امر بفحشاء است الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ بقره آیه 273.

وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً تمامش فریب و اغواء است.

[سوره الإسراء (17): آیه 65] .... ص : 280

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلاً (65)

محققا بندگان مرا نیست از برای تو بر آنها سلطه و قدرتی و کفایت میکند بپروردگار تو وکیل باشد (إِنَّ عِبادِی) اضافه تشریفیه آنهایی که بندگی مرا پذیرفتند و بوظایف بندگی عمل می کنند از امیر المؤمنین علیه السّلام است

کفی لی عزا ان تکون لی ربا و کفی لی فخرا ان اکون لک عبدا

لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ عدم سلطه شیطان بایمان و تقوی و عمل صالح است که در پناه گاه الهی هستند و شیطان قدرت بر نزدیک شدن بآنها ندارد و لذا بنده دائما باید پناه بخدا ببرد از شر شیطان و شیطان صفتان و این بمجرد گفتن اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم نیست باید رو بخدا برد و خود را در حصن حصین الهی داخل کرد مثل کسی نباشد که سگ گیرنده در قفای او باشد و بگوید پناه بردم بقلعه کدخدا باید داخل در قلعه بشود تا محفوظ ماند و طرق الی اللَّه بسیار است و اعظم آنها ولایت و توسل است وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا کسی که توکل داشته باشد و ایکال امور خود و مخصوصا ایمان خود را کند البته خداوند او را پناه میدهد و از شرور شیاطین انسی و جنی مصون و محفوظ میدارد بلکه او را کافیست وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3.

[سوره الإسراء (17): آیه 66] .... ص : 280

رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً (66)

ص: 280

پروردگار شما خداوندیست که میراند از برای شما کشتیها را در دریا برای اینکه طلب کنید از فضل الهی محققا او میباشد بشما رحم کننده رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ یکی از ادله توحید و خداشناسی اینست که بقدرة کامله خود دریاها را که مملو از آب است نحوی قرار داده که اخشاب روی آب نگاهداده شود و فرو نرود و از آنها کشتی ها بسازید و در آنها بروید که از غرق شدن محفوظ مانید و این کشتیها بتوسط باد یا مکینه از بندر ببندر حرکت کند و بسا از دریاها بسیار عمیق و بسیار طولانی شما را بممالک بعیده مثل امریکا برساند و بارهای سنگین را شما بآن طرف دریا بتوسط کشتی ببرید لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ که استفاده کنید اجناس این مملکت را بآن مملکت برسانید و اجناس آنها را باین مملکت وارد کنید و فواید بسیاری دیگر در این مسافرت دریا بهره برداری کنید و این تفضل برای اینست که إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً رحمت الهی توسعه دارد وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155.

وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7 غایة الامر رحمت الهی در دنیا شامل مؤمن و کافر صالح و طالح نیک و بد میشود. زیرا احتیاج بیکدیگر دارند و برای مؤمن نعمت است و برای کافر بلاء است ولی در آخرت مخصوص بمؤمن است چنانچه در آیه مذکوره در سوره اعراف میفرماید:

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

[سوره الإسراء (17): آیه 67] .... ص : 281

وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً (67)

ص: 281

و زمانی که متوجه شد بشما ضرری در دریا از دست میدهید و رها می کنید آنچه را که میپرستید از خدایان خود مگر خداوند متعال را پس چون نجات داد شما را از دریا و بساحل رسیدید اعراض میکنید از خدا و همان الهه خود را می پرستید و انسان هست کافر و کفور وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ به اینکه دریا متلاطم شد و کشتی ملما شد و چهار موجه شد و بادها از اطراف وزیدن گرفته و مشرف بر هلاکت شدید ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ الهه خود را از نظر میاندازید و بآنها توجه نمیکنید چون میدانید که آنها نجات بخش نیستند (إِلَّا إِیَّاهُ) فقط توجه بخداوند متعال میکنید و او را میخوانید و استغاثه می کنید فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ پس چون خداوند شما را نجات داد و بخشکی رسانید اعرضتم باز اعراض می کنید و بهمان شرک اولی برمیگردید وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً کفور ثبات بر کفر است که دست از کفر خود برنمیدارند در خبر دارد زندیقی یعنی لا مذهب که هیچ دینی اختیار نکرده و طبیعی صرف و دهری محض بود خدمت حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شد و عرض کرد (ما الدلیل علی ربک) حضرت چون از حال او با خبر بود فرمود آیا کشتی سوار شده ای گفت مکرر کشتی سوار شده ام فرمود آیا کشتی ملما شده گفت یک مرتبه غرق شد فرمود تو چه کردی گفت خود را بپاره تخته رساندم و بر او قرار گرفتم فرمود آیا در آن وقت متوجه شدی کسی هست که تو را نجات دهد گفت بلی فرمود همان پروردگار منست که گفتند در حال اضطرار هر نفسی متوجه خدا میشود حتی حیوانات.

چنانچه نقل کردند از یک شکارچی گفت در سال خشکسالی بشکار بودم بز- کوهی از دور گودالی بنظر آورد که در او آب است بسرعت آمد دید خشک است سر بلند کرد بطرف بالا و اشک از چشمش جاری شد فورا ابری آمد و باران شدیدی گودال پر از آب شد آشامید و رفت.

[سوره الإسراء (17): آیه 68] .... ص : 282

أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً (68)

ص: 282

آیا پس از این باز ایمن هستید اینکه خداوند فرو ببرد بشما طرف خشکی را که در زمین فرو روید یا بفرستد باد تندی که شما را هلاک کند و نیابید برای خود کسی را که حفظ کند شما را (جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حقند گاه امتحان آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد).

یکی از معاصی بزرگ امن من مکر اللَّه است و بخصوص در اخبار داریم که بعض معاصی عقوبتش تعجیل میشود در همین دنیا اگر فاحشه علنی شد یعنی فحشاء مثل زنا لواط ساز آواز و امثال اینها مبتلا بطاعون و امراض تازه که سابقه نداشته میشوند اگر کم فروشی دچار بقحطی و سختی مئونه و جور سلطان میشوند اگر منع زکاة شد جلوگیری از باران میشود فقط برای بهائم قدری میبارد اگر نقض عهد خدا و رسول شد دشمن مسلّط میشود اگر حکم بغیر ما انزل اللَّه شد جنگ در میانه تولید میشود یکدیگر را می کشند اگر زنا ظاهر شد موت فجأه و منع زکاة برکات زمین برداشته میشود از زرع و ثمار و معادن اگر قطع رحم شد اموال بدست اشرار میرود و اگر ترک امر بمعروف و نهی از منکر شد اشرار مسلط میشوند و دعاء اخیار مستجاب نمیشود و امروز نوع این معاصی رواج بسیار دارد و نوع این عقوبات هم مشاهده میشود ولی متنبه نمیشویم.

(أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ) چنانچه بر قوم لوط متوجه شد و تمام فرو رفتند بعد از آنکه حجارة بر سر آنها بارید أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً چنانچه بر عاد قوم هود و زید که میفرماید:

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ حاقه آیه 6 و 7 ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا در مقابل اراده و مشیت حق کیست بتواند عرض اندام کند نه شفیعی دارند و نه ناصر و معینی بلی اهل ایمان باید هم امیدوار باشند که با ایمان از دنیا روند مأیوس نباشند و هم خوف داشته باشند که مبادا معاصی باعث سلب ایمان شود بین خوف و رجاء و البته رجاء باید بیشتر باشد.

ص: 283

[سوره الإسراء (17): آیه 69] .... ص : 284

أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَةً أُخْری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً (69)

آیا ایمن هستید اینکه برگرداند شما را دفعه دیگر در کشتی که سوار شوید پس بفرستد بر شما تند بادی پس غرق کند شما را بسبب آنچه کافر شدید پس از آن نیابید از برای خود بر ما بسبب غرق شما کسی را که مطالبه خون شما را بکند و شما را نصرت کند.

أَمْ أَمِنْتُمْ بعد از آنی که در دفعه اولی کشتی شما متلاتم شد و خداوند شما را نجات داد و بخشکی رسانید باز کافر و مشرک شدید آیا ایمن هستید که بواسطه عقوبت کفر شما أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَةً أُخْری باز احتیاج پیدا کنید و دفعه دیگر بر کشتی در دریا سوار شوید فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ خداوند بفرستد بر شما قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ تند بادی که موجب درهم شکستن کشتی شود و از هم پاشیده شود که گفتند تند باد که موجب هلاکت شود اگر در زمین باشد حاصب نامند مثل بادی که بر عاد آمد و اگر در دریا باشد قاصف گویند فَیُغْرِقَکُمْ پس غرق شوید و هلاک گردید بِما کَفَرْتُمْ بسبب آنکه در مرّه اولی نجات پیدا کردید باز بکفر اولی برگشتید ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ پس از غرق شدن کسی را ندارید که با خدا طرف شود عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً و مطالبه خون شما را بکند یا تلافی کند و بجنگد با او خلاصه کلام اینکه انسان در معرض بلاهای گوناگون است.

الدنیا دار محنة و بلیة

در خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کردند که افلاطون حکیم چنین گفته که الافلاک قسی و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر حضرت باین جواب دادند فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ ذاریات آیه 50 و گذشت که بسیاری از معاصی داریم که عقوبتش در دنیا بانسان متوجه میشود بالاخص شرک و کفر و ضلالت و عناد و عصبیت و تجاهر بفواحش و منکرات و ظلم و اذیت.

ص: 284

[سوره الإسراء (17): آیه 70] .... ص : 285

وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً (70)

و هر آینه بتحقیق ما گرامی داشتیم و محترم قرار دادیم اولاد آدم را و حمل کردیم آنها را در بر و بحر و روزی دادیم آنها را از پاکیزه مأکولات و برتری دادیم آنها را بر کثیری از کسانی که خلق کردیم برتری بسیار مهمی وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ تفضلاتی که خداوند در حق اولاد آدم فرموده بسیار است عقل و ادراک و فهم و علم و قدرت باو عنایت شده صورت زیبا قامت رسا حسن و جمال که میفرماید در حق خود در خلقت بشر فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 14 و نیز میفرماید وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ مؤمن آیه 64 و استعدادی که بتواند از تمام ملائکه بالا زند و درجات اعلای بهشت را حیازت کند و قرب بپیشگاه احدیت پیدا کند.

وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ انعام را مسخر خود کند و سوار شود مثل شتر اسب قاطر حمار و نحو آنها بلکه ماشین و طیاره و مثل اینها (و البحر) کشتی و فلکه و طراده وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ از حبوب و لحوم و ثمار و فواکه و مشروبات وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا بعضی باین جمله تمسک کردند که ملائکه افضل از بنی آدم هستند، زیرا اگر بنی آدم افضل بود میفرمود علی جمیع من خلقنا و بعضی جواب دادند به اینکه مراد از کثیر جمیع است باین بیان که من خلقنا کثیر هستند و اولاد آدم بر آن کثیر افضلیت دارد لکن تحقیق در مقام اینست که خداوند علاوه از ملک و جن و انس که مخلوقات جسمانی و دارای صور و مشخصات هستند عالم دیگری خلق فرموده عالم عقول و مجردات و البته آنها از نوع بنی آدم افضل هستند و این منافات ندارد که انبیاء و اوصیاء افضل باشند چون خلقت اولیه آنها در عالم انوار از همان عالم عقول و مجردات بوده و از این جهت گفتیم که تنافی نیست بین اینکه بگوئیم اول ما خلق اللَّه العقل چنانچه حکماء گفتند و بین حدیث

ص: 285

(اول ما خلق اللَّه نوری)

که همان نور مقدسش همان عقل اول است.

[سوره الإسراء (17): آیه 71] .... ص :286

یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (71)

روزی که میخوانیم هر اناسی را با پیشوای آنها پس کسی که داده شود کتاب او بدست راست او پس اینها قرائت می کنند کتاب خود را و ظلم نمیشود بآنها و لو بمقدار فتیل بسیار قلیلی یَوْمَ نَدْعُوا روز قیامت که تمام جن و انس را میخوانند و دعوت میکنند در صحرای محشر کل اناس دسته دسته بامامهم باء بمعنی مع یعنی مع امامهم اهل باطل با پیشوای خود که میفرماید وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قصص آیه 41.

و اهل حق با امام حق «حشر محبان علی با علی حشر محبان عمر با عمر» فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ مؤمنین نامه عملشان بدست راست آنها داده میشود فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ با فرح و انبساط میخوانند بر اهل محشر نامه عمل خود را که مملو از اعمال صالحه است بلکه از آنها هم تقاضا میکنند که بیائید نامه اعمال ما را بخوانید که میفرماید:

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ حاقه آیه 19.

وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا خداوند باحدی ظلم نمی کند نه بمؤمن و نه بکافر و مشرک و ضال و گمراه نه باهل حق و نه باهل باطل نه در دنیا و نه در آخرت مؤمن چیزی از مثوبات و فیوضات را کسر نمیگذارد و کافر و اهل باطل را زائد بر استحقاق خود عذاب نمیکند فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ توبه آیه 70.

و ظلم یکی از معانی عدل ترک ظلم است و یکی ترک لغو و یکی ترک فعل قبیح توضیحا مسئله عدل یکی از اصول خمسه است توحید عدل نبوت امامت معاد و مسئله عدل و امامت از اصول مذهب شیعه و اهل خلاف منکر هستند ولی توحید و نبوت و معاد معتقد جمیع فرق مسلمین است و عدل هم سه قسم عدل است بمعنی

ص: 286

ترک ظلم و بمعنی ترک لغو نص قرآنست و تمام فرق مسلمین معترف هستند و اما بمعنی ترک قبیح را اشاعره منکرند نه اینکه بگویند خدا فعل قبیح بجا میآورد بلکه اصل حسن و قبح را عقلا منکر هستند حتی اگر خدا بخواهد پیغمبر خود را جهنم ببرد و ابو جهل و ابو لهب را بهشت فعل قبیحی نکرده و جواب آنها اینست که حسن و قبح از ضروریات اولیه است حتی اطفال رضیع اگر مادر آنها بصورت آنها بخندد تبسم می کنند و اگر رو ترش کند زجّه می زنند حتی حیوانات حتی سگ اگر لقمه عظیمی نزد او بیندازی دم خود را حرکت میدهد و اگر سنگ بیندازی پارس میکند بگذاریم و بگذریم.

[سوره الإسراء (17): آیه 72] .... ص : 287

وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً (72)

و کسی که در این دار دنیا کور است پس او در آخرت هم کور است و گمراه- تر است براه حق «تنبیه» مسئله مشکله اختلافیست که آیا کفار و فساق پس از مردن که حقایق مکشوف میشود و در قیامت که مشاهده می کنند جهنم و بهشت را آیا ایمان میآورند یا بهمان کفر باقی هستند بعضی توهم کردند که ایمان پیدا میکنند چون پرده های اوهام عقب میرود و حقایق را درک میکنند لکن این توهم فاسد است، زیرا افراد انسان تا مادامی که در دنیا هستند ممکن است تغییر در عقائد و اخلاق و اعمال بدهند لکن در عوالم دیگر مثل برزخ و قیامت قابل تغییر نیست مثل اینکه انسان در دوره جوانی و در سعه و فراوانی میتواند تحصیل مال و جاه و علم و کمال کند لکن پس از پیری و زمین گیری میفهمد که اگر در جوانی اقدام و جدیت کرده بود بجایی رسیده بود لکن دیگر قدرت ندارد و حسرت میخورد و پشیمان میشود و میگوید ای کاش جوان میشدم و تحصیل میکردم امر دنیا و آخرت هم این نحو است لذا تقاضا می کنند و میگویند رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ مؤمنون آیه 101 و بسیار آیات دیگر لذا میفرماید:

وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ یعنی فی الدنیا اعمی مراد کوری قلب است که حق را

ص: 287

درک نمیکند فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی بهمان کفر و نفاق و صفات خبیثه باقیست وَ أَضَلُّ سَبِیلًا بلکه گمراه تر میشود چون مشاهده میکند که اهل حق بمثوبات بهشت نائل شدند عناد او بیشتر میشود حتی دارد موقعی که امیر المؤمنین علیه السّلام با شیعیان خود از صراط عبور می کنند دومی از قعر جهنم و چاه ویل فریاد میزند که در های جهنم را ببندید که من مشاهده نکنم و همین است کلام او بعد از مشاهده تابوت

النار و لا العار

و بهمین مطلب اشاره دارد فرمایش ابی عبد اللَّه در رجز خوانی جواب این ملعون که فرمود

الموت خیر من رکوب العار و العار خیر من دخول النار.

[سوره الإسراء (17): آیه 73] .... ص : 288

وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً (73)

و بدرستی که نزدیک بود که ترا فریب دهند و منصرف کنند از آن چیزی که ما وحی فرستادیم بسوی تو که افتراء بزنی بر ما غیر آنچه وحی نمودیم ترا و در این افتراء ترا دوست خود بگیرند این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین هر کدام چیزی گفتند که تمام باطل و خلاف عقیده در حق رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلم است زیرا حضرتش بواسطه مقام عصمت و طهارت نه خیال رکون بکفار و مشرکین میکند و نه غیر آنچه باو وحی رسیده میگوید و نه افتراء بخداوند می زند و نه با کفار خلت و رفاقت و محبت میکند و ما اولا اشاره بگفته های مفسرین می کنیم سپس آنچه بنظر میآید تذکر میدهیم و اما گفته های آنها بعضی گفتند راجع باین بود که حضرت اراده داشت استلام حجر کند مشرکین مانع شدند که تا استلام اصنام ما را نکنی نمیگذاریم استلام حجر کنی حضرت برای دفع آنها خیال کرد استلام اصنام را سپس منصرف شد بعضی گفتند راجع بشتم اصنام بود که گفتند اگر شتم نکنی ما ترا دوست خود میگیریم.

بعضی گفتند چون حضرت اصنام آنها را شکست که در کعبه بود آنها تقاضا

ص: 288

کردند که صنمی که در مروه هست نشکند بعضی گفتند راجع ببنی ثقیف است که تقاضای ترک صلوة و کسر اصنام تا یک سال کردند بعضی گفتند راجع بترک کسر اصنام بود تا وجوهی که بنام اصنام میگرفتند وصول کنند تمام این مزخرفات علاوه بر اینکه تفسیر برأی است خلاف مقام عصمت است که هرگز حضرت همچه خیالاتی در ذهن مبارکش خطور نمیکند مضافا به اینکه خلاف ظاهر آیه شریفه است زیرا اگر این ها بود میفرمود عما اوحینا الیک نه اینکه بفرماید عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ.

اما آنچه بنظر میرسد و بر طبق آن اخباری داریم از حضرت باقر و از حضرت کاظم علیهما السّلام از پدر بزرگوارش اینکه راجع به امیر المؤمنین علیه السّلام است شرحش در بیان تفسیر آیه بیان می شود چون حضرت رسول میدانست که بسیاری از همین مسلمین بالاخص منافقین با علی علیه السّلام عداوت دارند زیرا در جنگ ها پدران و برادران و خویشان آنها را کشته و امر الهی رسید به نصب امیر المؤمنین علیه السّلام بر خلافت حضرتش برای اینکه این ها دست از اسلام برندارند قدری خیال توقف کردند خداوند برای اینکه بدانند که حضرتش در اوامر الهی کوتاهی نمی کند این آیه را نازل فرمود و این توقف حضرت هم مخالفت امر الهی نبود زیرا وقت وسعت داشت تا موقع غدیر خم که دیگر متفرق میشدند و لذا در آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ الایه در سوره مائده بیانش مفصلا گذشت وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ ان مخففه از مثقله است و فاعل کادوا همان جماعت مسلمین است که آنها نزدیک بوده که نسبت به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم تفتین کنند و حضرتش را منصرف کنند عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ الذی امیر- المؤمنین است و وحی تبلیغ خلافت و نصب علی علیه السّلام است لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ توقع و تقاضای آنها بود که غیر علی را بر خلافت نصب کند بر خلاف وحی الهی وَ إِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا که می گفتند که اگر چنین کنی ما ترا دوست خود اتخاذ میکنیم و غافل از اینکه آن حضرت ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و النجم آیه 3- و 4 و غافل از اینکه میفرماید وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ

ص: 289

لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ الحاقة آیه 44.

[سوره الإسراء (17): آیه 74] .... ص : 290

وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً (74)

و اگر نبود که ترا نگهداری کنیم هر آینه نزدیک بود که مقدار قلیلی رکون و اعتماد کنی بسوی آنها وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لو امتناعیه است یعنی البته خداوند انبیاء و اولیاء خود را نگاه میدارد بواسطه افاضه مقام عصمت و علم و ایمان راسخ که حتی خیال مخالفت در قلوب آنها خطور نمیکند و سهو و خطاء و اشتباه از آنها سر نمی زند و در مقام خود گفته ایم که قول و فعل و تقریر آنها حجة است لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا جزاء لولا است البته بر فرض محال اگر دارای مقام عصمت نبود با این مکرهای کفار و مشرکین که میفرماید وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم 47 هر آینه نزدیک بود که رکون کند و متمایل بمساعدت آنها کند بمقدار شی ء یسیری و لو نفس ایمان مانع از مساعدت با کفر و شرک است.

[سوره الإسراء (17): آیه 75] .... ص : 290

إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً (75)

در این زمانی که بر فرض محال اگر رکون بآنها کرده بودی و لو جزئی ما میچشانیدیم ترا دو برابر عقوبات زمان حیات تو و پس از ممات تو انسان هر چه عقل و علم و کمالش بیشتر باشد عباداتش مثوبات بیشتر دارد و عقوباتش در مخالفت بیشتر، چنانچه دارد در خبر که

اشد الناس حسرة یوم القیمة العالم التارک لعلمه

و نیز دارد

ان اهل النار یتأذون من ریح العالم التارک لعلمه

و در مقام خود ثابت شده که نجات منوط بعلم و عمل است یکی بدون دیگری موجب هلاکت است چنانچه از حضرت رسالت مرویست که فرمود

قصم ظهری رجلان العالم الهاتک و الجاهل الناسک

«اذا» در این هنگام لاذقناک بتو طعم عذاب را میچشانیدیم

ص: 290

ضعف الحیوة دو برابر عقوباتی که بسایر کفار و فساق وارد میشد از بلیات وَ ضِعْفَ الْمَماتِ عقوبات پس از مرگ از حین موت تا قیامت ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً کسی را نداری که جلوگیری کند از عقوبات و بلیات دنیوی و عذاب های اخروی ما.

[سوره الإسراء (17): آیه 76] .... ص : 291

وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً (76)

و اینکه نزدیک بود به اینکه شما را بزحمت بیندازند و ناچار بر خروج از زمین کنند تا اینکه ترا خارج از زمین کنند و در این صورت لبث نمی کنند مگر زمان کمی وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ بعضی گفتند لیقتلوک که اصلا روی زمین نباشی.

بنا بر این معنی کادوا ضمیرش راجع بجمیع کفار میشود که در مقام قتل آن حضرت بر آمدند و بعضی گفتند مراد اخراج از مکه است که مرجع ضمیر مشرکین هستند و بعضی گفتند مراد اخراج از مدینه است و مرجع یهود هستند و بعضی گفتند اخراج از ارض عرب و حجاز است، و لکن ظاهر بنظر میآید که مراد اخراج از مکه است بقرینه آیه شریفه در سوره انفال وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آیه 30.

و بقرینه کلمه کادوا که اراده داشتند ولی نتوانستند خداوند حفظ فرمود نه آن را حبس کردند و نه کشتند و نه اخراج کردند بلکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله بامر الهی هجرت فرمود و از مکه خارج شد موقعی که تصمیم قتل او را داشتند لیخرجوک که ترا اخراج بلد کنند و اذا یعنی بواسطه همین تصمیم لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ کسانی که با تو مخالفت کردند درنگ نمی کنند الا قلیلا مگر مدت کمی یا اجل آنها زود میرسد یا ببلاهای الهی تلف میشوند یا بقتل بایادی مسلمین هلاک میشوند و شرح این قضیه چنانچه قبلا هم متعرض شده ایم اینست که در دار الندوة مجتمع

ص: 291

شدند رؤساء مشرکین و شیطان بصورت پیر مرد نجدی وارد شد که مشورت کنند در امر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله بعضی گفتند او را حبس می کنیم شیطان رد کرد که بنی هاشم بهر قیمتی باشد او را از حبس بیرون می آورند بعضی گفتند یک نفر برود و او را بقتل رساند و دیه او را قسمت می کنیم شیطان رد کرد که بنی هاشم تا قاتل را نکشند دست بردار نیستند بعضی گفتند اخراج بلد می کنیم این را هم رد کرد که هر جا برود دور او را میگیرند و برمیگردد و شما را منکوب می کند گفتند رأی تو چیست؟ گفت از هر قبیله یک نفر معین کنید یک شبانه در خانه او او را بقتل رسانند بنی هاشم باتمام قبائل نمیتوانند طرف شوند راضی بدیه میشوند رای او را پسندیدند لیلة المبیت آمدند و حضرت بامر الهی هجرت فرمود.

[سوره الإسراء (17): آیه 77] .... ص : 292

سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً (77)

طریقه و مشی خداوند است در حق کسانی که قبل از تو فرستادیم از پیغمبران و نمی یابی از طریقه و مشی خداوند تغییر و تبدیل و تحویلی سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا قوم نوح در مخالفت او بغرق هلاک شدند قوم هود عاد بباد قوم صالح ثمود بصیحه قوم لوط بخسف و حجارة قوم شعیب بصیحه قوم موسی فرعونیان بغرق خداوند چون میدانست که در نسل این ها مؤمن بوجود نمی آید آنها را بعذاب دنیوی از بین میبرد و همین است سنت الهی و البته قابل تغییر نیست فقط قوم یونس آن هم ایمان آوردند خدا بفضل و کرمش عذاب را از آنها برداشت که میفرماید إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یونس آیه 98.

وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا بلکه نفی ابد میکند میفرماید فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 43 قوم شما هم باید انتظار این نوع بلاها را داشته باشند چنانچه میفرماید فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فاطر آیه 40.

و این امهال الهی برای اینست که یا خود آنها بشرف اسلام مشرف میشوند

ص: 292

یا در نسل آنها مؤمن بوجود می آید چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام و ابی عبد اللَّه علیه السّلام هم در میدان جنگ در نسل آنها مؤمنی باشد از قتل او خود داری می کردند.

[سوره الإسراء (17): آیه 78] .... ص : 293

أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً (78)

بر پایدار نماز را از ابتداء دلوک آفتاب که وسط النهار است تا انتهاء غسق لیل که نیمه شب است و نیز برپادار قرآن فجر را محققا قرآن فجر مشهود ملائکه است أَقِمِ الصَّلاةَ اقامه صلوة بجا آوردن و حفظ نماز است که از بین نرود چنانچه در حق ائمه در باب زیارات مثل زیارت وارث میخوانی

اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر.

و این جمله زیارات اشاره بدو آیه شریفه است یکی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ مائده آیه 55 دیگر کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ الایة آل عمران آیه 106 که اشاره بمقام ولایت است لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ اشاره بچهار نماز است ظهر که اول زوال شمس است که معنای دلوک است و عصر که بعد از اداء ظهر است تا مغرب شرعی و مغرب که اول مغرب است و عشاء که باقیست تا نیمه شب که غسق لیل است اما ظهر و عصر چهار وقت دارد وقت مختص و مشترک و فضیلت و اجزاء اما وقت مختص ظهر اول زوال است بمقدار چهار رکعت و وقت مختص بعصر بمقدار چهار رکعت است بمغرب و بین این دو وقت مختص، مشترک است بین ظهر و عصر و برای مسافر وقت مختص دو رکعت است و اما وقت فضیلت ظهر از اول زوال ظهر است تا سایه شاخص بحد مثل برسد و بعد از آن وقت اجزاء است و وقت فضیلت عصر بعد از اداء ظهر است تا سایه دو برابر شود و بعد وقت اجزاء

ص: 293

است تا مغرب و اما مغرب و عشاء شش وقت دارند مختص و مشترک فضیلت اجزاء اختیاری اضطراری اما مختص بمغرب سه رکعت اول مغرب است و مختص بعشاء چهار رکعت است بنصف شب و بین این دو وقت مشترک است و بر مسافر وقت مختص دو رکعت بنصف شب است و مراد شب شرعی است که از مغرب تا طلوع فجر است نه شب عرفی که از غروب شمس است تا طلوع آن و وقت فضیلت مغرب از اول مغرب است تا ذهاب شفق و وقت فضیلت عشاء بعد از ذهاب شفق است تا ثلث شب شرعی و بقیه وقت اجزاء است و از برای عشاء دو وقت اجزاء است قبل از ذهاب شفق و بعد از ثلث شب و اینها تمام وقت اختیاری است و اما اضطراری بعد از نصف شب است تا طلوع فجر وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ تفسیر شده بنماز صبح و از برای نماز صبح دو وقت است فضیلت و اجزاء وقت فضیلت از طلوع فجر صادق است تا ظهور حمره در طرف مشرق و وقت اجزاء از ظهور حمره است تا طلوع شمس إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً مشهود ملائکه شب و ملائکه نهار است چون ملائکه شب تا طلوع آفتاب نمیروند و ملائکه نهار طلوع فجر میآیند و بین الطلوعین هر دو دسته هستند و در دو دفتر نوشته میشود و از برای این پنج نماز نوافلی هست سی و چهار رکعت هشت رکعت نافله ظهر قبل از صلوة ظهر و هشت رکعت نافله عصر قبل از صلوة عصر و چهار رکعت نافله مغرب بعد از مغرب و دو رکعت نافله عشاء بعد از عشاء نشسته که وتیره نامند و یک رکعت حساب میشود و یازده رکعت نماز شب و شفع و وتر که وقتش از نصف شب است تا طلوع فجر و دو رکعت نافله صبح است قبل از صلوة صبح و وقت آن از طلوع فجر کاذب است تا ظهور حمره که میفرماید:

[سوره الإسراء (17): آیه 79] .... ص : 294

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (79)

و از قسمتی از شب پس تهجد کن که همان نماز شب است بآن قسمت شب که از نصف شب است تا طلوع فجر نافله که زائد بر آن پنج فریضه است از برای تو امید

ص: 294

است که پروردگار تو ترا مبعوث فرماید مقامی پسندیده که مورد تمجید تمام باشد و این نماز شب بر پیغمبر واجب بود و تفضلا بر امت مستحبّ شد و اخبار در فضیلت نماز شب بسیار است متجاوز از سی فضیلت رجوع به لئالی الاخبار کنید و من اللّیل من تبعیضیه یعنی بعض از شب که مراد نصف آخر است بقرینه فتهجد به زیرا معنای تهجد ایقاض است و این بعد از نوم است (نافِلَةً) نفل بمعنی زیاده است یعنی زائد بر صلوات خمس و بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم واجب بود چنانچه ظاهر امر هم وجوبست (لک) لام اختصاص است که این وجوب اختصاص باو دارد عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ عسی از جانب خداوند حتم و لازم است که البته ترا مبعوث میفرماید یعنی میرساند و عطا میکند بتو مَقاماً مَحْمُوداً اخبار بسیاری داریم که مراد مقام شفاعت است و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند یعنی یکی از شئون مقام محمود شفاعت کبری است و الا مقام محمود مقامیست که تمام ملائکه و انبیاء و تمام خلق ستایش میکنند در جمیع شئون که یکی از آنها مقام شفاعت است که حتی انبیاء احتیاج بشفاعت آن حضرت دارند و انحاء شفاعت او مختلف است.

اما در دنیا بواسطه توسل بآن بزرگوار و باهل بیت طاهرین و بمنسوبین بآنها در پیشگاه احدیت شفاعت میکنند برای قضاء حوائج دفع بلیات اصلاح امور و ثانیا در حین احتضار سفارش بملک الموت و در قبر سفارش بملکین و در عالم برزخ حشر با انوار مقدسه آنها در قیامت تقاضای رسید بحساب اهل محشر و نجات مؤمنین از عذابهای قیامت و در بهشت ارتفاع درجات برای انبیاء و سایر اهل بهشت و بالجمله ما احتیاج شدید داریم بشفاعت آنها در جمیع این مراحل و البته باید یک ارتباطی تحصیل کنیم تا مشمول شفاعت شویم.

[سوره الإسراء (17): آیه 80] .... ص : 295

وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً (80)

و بگو پروردگار من داخل فرما مرا در مدخل محل دخول صدق و خارج

ص: 295

فرما مرا در محل خروج صدق و قرار ده مرا از جانب خود سلطه و قدرتی و ناصر و معینی وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ بعضی گفتند مراد دخول در مکه معظمه برای فتح و خروج از مکه با عزت هر چه تمامتر بعضی گفتند دخول در مدینه در هجرت و خروج از مدینه برای فتح مکه بعضی گفتند دخول در قبر و خروج از قبر یوم البعث لکن ظاهر اطلاق آیه شریفه اینکه در هر امری از امور دنیوی و اخروی و دینی که اراده کردم از طریق صحیح و مقدمات منتجه وارد شوم و توفیق انجام آن امر را کاملا و صحیحا و تاما انجام دهم و باتمام برسانم و بیرون روم وَ اجْعَلْ لِی و قرار ده مرا مِنْ لَدُنْکَ از جانب تو سُلْطاناً قوة و قدرت و سلطه و قهر و غلبه بر اعداء دین از کفار و مشرکین و معاندین نصیرا نصرت دین و نصرت مسلمین و مؤمنین بلکه نصرت الهی چنانچه میفرماید إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ محمّد صلّی اللَّه علیه و اله آیه 8 و نصرت خدا نصرت دین خدا و رسول و خلفاء الهی و مؤمنین است.

[سوره الإسراء (17): آیه 81] .... ص : 296

وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (81)

و بفرما باین کفار و مشرکین آمد حق و از بین رفت باطل محققا باطل از بین رفتنی است وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ دین مقدس اسلام قرآن مجید رسالت حضرت رسول ولایت ائمه اطهار احکام شرع مطهر تمام اینها حق است و حق بمعنی ثابت و باقی است و زوال و فناء ندارد چنانچه یکی از اسماء ذات حق است بمعنی وجوب وجود و یکی هواست اشاره بمقام غیب الغیوبی و یکی اللَّه ذات مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص و دولت حقه در زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه ثابت میماند تا دوره رجعت تا قیامت وَ زَهَقَ الْباطِلُ باطل بر خلاف حق است هر چه بقاء و ثبات ندارد باطل است ادیان باطله از شرک و کفر و مذاهب سخیفه و طرق شیطانی و سلطنت ظالمانه و قوانین مخترعه و عادات رذیله و اخلاق فاسده و اعمال

ص: 296

قبیحه تمام مصادیق باطل است و در مقابل حق عرض اندام نمیکنند و چهار روزی جلواتی دارند و بکلی زائل می شوند للحق دولة و للباطل جولة إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً لازمه ذاتی باطل است از بین رفتن و فاسد شدن و همین نحو که باطل از بین می رود اهل باطل هم ثبات و بقایی ندارند و امروز اهل باطل زیاد شده اند و بترسند و انتظار داشته باشند که بزودی زود از بین میروند ولی اهل حق باقی هستند ببقاء اللَّه چه در عالم دنیوی یا برزخی یا اخروی و حتم و واجب است متابعت حق و ترک باطل طرق الهیه حق است و سبل شیطانیه باطل صراط مستقیم حق است طرق اهل ضلالت باطل ایمان حق است شرک و کفر و عناد و خلاف باطل عبادت حق است و معاصی باطل اخلاق حمیده حق است صفات رذیله باطل و هکذا حق و باطل دو نقطه متقابل هستند و اجتماع ندارند انسان باید در جمیع امور قلبیه و نفسیه و جوارحیه داخلیه و خارجیه نظر کند حق را بگیرد و باطل را رها کند و ممیز بین حق و باطل سه چیز است عقل و شرع و مشورت با عقلا و دانشمندان.

[سوره الإسراء (17): آیه 82] .... ص : 297

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَساراً (82)

و ما نازل کردیم از قرآن چیزی را که آن چیز شفاء امراض است و رحمت است برای مؤمنین.

و زیاد نمیکند ظالمین را مگر خسران و زیانکاری وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ و استشفاء بقرآن انحاء کثیره است.

«1» امراض روحی ببیانات روشن و ادله متقنه شرک و کفر و ضلالت را میبرد و ایمان و تصدیق و اقرار و اعتراف بعقاید حقه میآورد و این بالاترین امراض است که میفرماید فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بقره آیه 9 و ما در جلد اول در ذیل همین آیه مفصلا امراض قلبی را متعرض شدیم رجوع فرمائید.

ص: 297

(2) امراض نفسانی که عبارت از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه ببرکت قرآن زائل می شود و اخلاق حمیده و صفات پسندیده و ملکات حسنه جای گیر میشود.

(3) بتوسل بآیات شریفه و سور قرآنیه امراض جسمی و بدنی زائل میشود و این یک باب مفصلیست.

(4) نگاه داشتن قرآن یا بعض آیات شریفه نزد خود یا کتابت آن یا قرائت آن باعث حفظ از آفات و بلیات میشود.

(5) موجب حفظ مال از سرقت و زیان و کسر و نقصان میشود و باعث برکت و زیادی میشود.

(6) برای قضاء حوائج و اصلاح امور استجابت دعا و انجاح مقاصد بسیار نافع است و رحمة تمسک بقرآن و عمل بوظایف آن و احترام بآن چه اندازه مثوبات و اجر در دنیا و آخرت دارد و همچنین تلاوت و قرائت لکن این شفاء و رحمة خصیصه مؤمنین است للمؤمنین و مؤمن کسی را گویند که معتقد بجمیع عقائد حقه باشد و منکر ضروریات دین و مذهب نباشد و اهل بدعت نباشد وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ چه ظلم بدین کنند یا باولیاء الهی یا بمؤمنین یا بخود که ظالم بنفس باشد لا یزیده الا خسارا خسارت خسران در دین و در جان و در مال و اولاد روز بروز زیاد میشود.

[سوره الإسراء (17): آیه 83] .... ص : 298

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً (83)

و زمانی که ما نعمت عنایت کردیم بر انسان متنعم شد بنعمت های ما اعراض میکند از ما و میرود بطرف خود و زمانی که شر و بلائی باو متوجه شد ناامید و مأیوس میشود طبیعت انسان چون غریزه شهوت و غضب دارد موقعی که غرق شهوات نفسانیه شد مخصوصا مال و جاه و مقام دیگر دین و خدا و وظایف دینیه را فراموش میکند و دست برمیدارد چنانچه میفرماید:

ص: 298

إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6 وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ اغلب نعمت های الهی برای امتحان است که موقعی که بنده غرق نعمت میشود باید بر هر یک از نعم الهی شکر گذاری کند و اقسام شکر بسیار است.

(1) آنکه بداند از جانب خداوند است مثل قارون نباشد که گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78.

(2) صرف کند در مصارف شرعیه که منظور اولیه است.

(3) شکر لسانیست بذکر حمد و شکر.

(4) بازاء هر نعمتی یک عبادتی بر خود زیاد کند لکن بدبختانه چون غریزه شهوت و حب جاه و مقام و زخارف دنیویه دارد (أَعْرَضَ) اعراض از خدا و دین و وظایف حتی مجال دو رکعت نماز را هم ندارد چنانچه امروز نوع مجالس دینی خالی از اغنیاء و اعیان و اولیاء امور است وَ نَأی بِجانِبِهِ یعنی خود پسند و خود نما میشود تکبر و تجبر و عجب و طغیان و هزار گونه معاصی و مخصوصا ظلم بزیر دستان مینماید.

وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ تعبیر بشر برای اینست که بر خلاف هواهای نفسانی است از بلیات و فقر و امراض و اسقام و مصائب و الا اینها هم امتحانات است که صبر و تحمل و توجه بدرگاه احدیت پیدا کند و از خدا دفع آنها را طلب نماید لکن بدبختانه کان یؤسا بکلی از درب خانه خدا دور می شود و مأیوس و ناامید می- گردد و بسا بکفر منجر میشود که گفتند

کاد الفقران ان یکون کفرا

فقط مؤمن متقی شکرگزار نعم و صابر در بلیات است.

[سوره الإسراء (17): آیه 84] .... ص : 299

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلاً (84)

بفرما که هر فردی عمل میکند بر طریقه و عادت و طبیعة و خلیقة خود و سلیقه خود که صواب و حق میپندارد پس پروردگار شما داناتر است بکسانی که طریقه آنها بهتر است و بهدایت نزدیکتر است قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ اموری که از

ص: 299

اسباب و مقتضیات افعال و عادات است بسیار است.

اول نطفه که اگر پاک باشد توفیق اعمال خیر پیدا میکند و اگر خراب باشد اعمال شر.

(نطفه پاک بباید که شود قابل فیض و رنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود)

دوم لقمه حرام در حال نطفه و در حال حمل و در حال ارضاع و سپس در زندگانی دنیوی.

سیم پدر و مادر و استاد و معلّم اگر خوب باشند طفل خوب میشود و اگر بد باشند بد میشود.

چهارم رفقاء که

«هم نشین تو از تو به باید تا ترا عقل و دین بیفزاید»

«المرء مع جلیسه» «المجالسة مؤثرة».

پنجم اخلاق حسنه و اخلاق سیئه سخاوت بخل کبر تواضع حسد و نصح و هکذا ششم عادات که بهر طریقه و عملی عادت کرد تغییر آن مشکل است.

هفتم دوره و زمان و مملکت که میگویند (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو) و غیر اینها و لکن تمام بنحو اقتضاء است علیة ندارد قابل تغییر هست فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلًا هر کسی میگوید مشی من صحیح و حق است و غیر آن باطل و فاسد است یهودی نصرانی مشرک مخالف، مؤمن، کافر، عادل، فاسق و لکن خداوند که عالم بظاهر و باطن است و خوب و بد را میداند او داناتر است بکسانی که بطریقه حقه مشی میکنند و بهترین راه را اتخاذ کردند و آن طریقه ایست که خود بتوسط انبیاء تعیین فرموده.

[سوره الإسراء (17): آیه 85] .... ص : 300

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (85)

سؤال میکنند از تو از حقیقة روح بفرما روح از امر پروردگار من است و بشما داده نشده از علم مگر مقدار قلیلی یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ در مراد از روح

ص: 300

بین مفسرین اختلاف شدیدیست و بین حکماء و متکلمین نیز اختلافست و تحقیق کلام اینکه برای روح اطلاقاتیست روح جمادی نباتی حیوانی انسانی جبرئیل ملک مقرب در قرآن میفرماید در حق قرآن مجید وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192 و نیز میفرماید یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا نبأ آیه 38 و میفرماید تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ قدر آیه 4 و مراد از روح در این آیه همان روح انسانیست و آن مجرد از ماده است و تعلقش ببدن تعلق تدبیریست و پس از زوال روح حیوانی که بخار است تعلقش قطع میشود و در قبر همین روح تعلق میگیرد بدون روح حیوانی و پرسش و سؤال میشود از او، و چون کسانی که سؤال کردند درک معانی مجرد را نمی کنند لذا جواب اینها قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی است حتی یکی از اساتید ما که از علم جفر بی بهره نبود گفت از علم جفر سؤال کردم جواب آمد الروح من امر ربی و لذا مجرد را عالم امر میگویند و حقیقة آنها بدست نمی آید و جز خالق آنها خبر ندارد لذا میفرماید:

وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا چون انسان هر چه علمش بالا رود از محسوسات تجاوز نمی کند و مجرد قابل حس نیست نه بحواس ظاهریه و نه بحواس باطنیه فقط تصدیق اجمالی میکند بوجود روح چنانچه بذات مقدس ربوبی در مقام غیب الغیوبی ممکن نمیتواند پی برد حتی در و هم.

[سوره الإسراء (17): آیه 86] .... ص : 301

وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلاً (86)

و هر آینه اگر بخواهیم هر آینه میبریم و اخذ میکنیم بآن چه وحی فرستادیم بسوی تو پس از اخذ نمییابی بارجاع آن بر ما وکیلی که عهده دار باشد، خداوند همان نحوی که قدرت بر اعطاء دارد و بر اتیان همین نحو قدرت بر اخذ و اذهاب هم دارد هر ممکنی وجود و عدمش ابقاء و افناءاش در جنب قدرت حق مساویست بلکه خلقت مورچه و ایجاد عرش اعظم یکسانست لذا میفرماید:

ص: 301

وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ از مقام نبوت و رسالت و قرآن مجید و احکام الهیه و دستورات دینیه بخواهیم ببریم قدرت داریم لکن چون افعال الهیه موافق با حکم و مصالح است و اشتباه و خطاء در او نیست لذا آنچه مرحمت فرموده بحضرتش در کنف خود حفظ میفرماید.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 بلکه روز بروز افاضاتش نسبت بآن حضرت بیشتر و بالاتر میشود و دین مقدسش تا صفحه قیامت باقی و برقرار است ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلًا پس از اخذ و اذهاب نمییابی احدی را از جمیع مخلوقات که تکفل کند و بتواند از ما پس بگیرد و ایکال امر باو بکنی و این خطاب بحضرت رسالت تنبه است بجمیع بندگان که اگر خداوند بآنها چیزی مقامی دولتی مکنتی علمی کمالی عنایت فرموده مغرور نشوند و تکبر و تنفر و تجبر نکنند و بترسند که خدا قدرت دارد پس بگیرد و آنها را با خاک یکسان کند مشاهده کنید حال شیطان را که در زمین چه اندازه عبادت کرد حتی ملائکه تقاضا کردند بیاید در آسمان و آنها بعبادت آن شوق عبادت بیشتر پیدا کنند ولی برای ترک یک سجده و تکبر و اعتراض بخدا إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ در حقش نازل شد.

[سوره الإسراء (17): آیه 87] .... ص : 302

إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً (87)

مگر رحمتی از پروردگار تو محققا تفضلات او بر تو هست بسیار بزرگ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ استثناء از آیه قبل که فرمود لا تجد الا اینکه پروردگار تو وکیل تمام امورات تو هست برحمت و فضل خود رحمة الهی توسعه دارد تمام اشیاء را میگیرد وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155 و نیز وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7 و لکن همین نحوی که علم قابلیت محل لازم دارد

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

همین نحو رحمت هم قابلیت محل لازم دارد لذا در همین آیه مذکوره میفرماید:

ص: 302

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156 و البته قابلیت حضرت رسالت از تمام انبیاء و ملائکه بیشتر و بالاتر بود و لذا تفضلات الهی هم در حق او بیشتر و بالاتر است لذا میفرماید إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً چه فضیلت بزرگتر از اینکه نور مقدسش اولین مخلوقات الهی و سیر در حجب دوازده گانه و در عرش اعظم و در اصلاب شامخه و ارحام مطهره و جعل او را افضل از جمیع انبیاء و ملائکه و تعلیم بآن علم ما کان و ما یکون و کتاب او را افضل کتب و اوصیاء او را افضل اوصیاء و امت او را افضل امم و دین او را افضل ادیان و اعطاء مقام شفاعت و مقام محمود که قبلا متعرض شدیم و دخترش را سیدة نساء عالمین.

[سوره الإسراء (17): آیه 88] .... ص : 303

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً (88)

بفرما هر آینه اگر اجتماع کنند جن و انس بر اینکه بیاورند بمثل این قرآن نمیتوانند بیاورند بمثل آن و لو بوده باشند بعض آنها بر بعضی کمک کننده و با هم متفق شوند و بیکدیگر کمک دهند معجزه قرآن کلام در آن طویل الذیل است ما در مجلد اول کلم الطیب از صفحه 307 الی صفحه 335 بیست و هشت صفحه بیان کرده ایم و در مقدمه اطیب البیان جلد اول از صفحه 40 الی 58 هیجده صفحه و در آیه شریفه در سوره بقره آیه 21 وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ الایة و در سوره هود آیه 13 أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ الایة و همین آیه شریفه بیان مفصل کرده ایم و جهات اعجاز قرآن را هم مبسوطا ذکر کرده ایم از جهت فصاحت و بلاغت و حسن اسلوب و از جنبه تاریخی و مقایسه با کتب عهد قدیم و جدید یهود و نصاری و از جهت اخبار غیبی و از جهت عدم تناقض و اختلاف و از جهت احکام و غیر اینها احتیاج بتکرار ندارد مراجعه فرمائید فقط اشاره بمفاد آیه شریفه میشود (قل) بکفار و مشرک که منکر رسالت شما هستند لَئِنِ اجْتَمَعَتِ

ص: 303

الْإِنْسُ وَ الْجِنُ

با دعاوی علمی و صنعتی و کمالی عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ کلا او بعضا حتی یک سوره لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ بلکه تا دامنه قیامت قدرت ندارند بیاورند وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً که تمام متفق شوند و بیکدیگر کمک دهند و در سوره بقره میفرماید:

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ آیه 22.

[سوره الإسراء (17): آیه 89] .... ص : 304

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (89)

و هر آینه ما صرف کردیم برای انسان در این قرآن از هر مثلی پس اباء کردند اکثر افراد انسان از قبول و کافر شدند وَ لَقَدْ صَرَّفْنا صرف چیزی را برگردانی بچیز دیگر بواسطه مناسبت و مشابهت با یکدیگر چنانچه علم صرف آنست که صیغه ها را برمیگرداند بیکدیگر بمناسبت شرکت در ماده اصلیه مثلا ضاد وراء و باء مصدرش ضرب در صیغ ماضی و مضارع و امر و اسم فاعل و مفعول و صفة مشبّهه و صیغه مبالغه و باب مجرد و مزید فیه باب افعال و تفعیل و افتعال و انفعال و و استفعال مشترک است.

(للناس) برای هدایت و ارشاد و تنبیه و تذکر انسان و عبرت گرفتن و تفکر و نحو اینها فِی هذَا الْقُرْآنِ در این کتاب مجید من کل مثل از احوالات انبیاء و امم ماضیه و تغییرات در دنیا از فصول و لیل و نهار و باران و نباتات و اشجار و احجار و حالات مختلفه انسان از تراب تا موت و پیشامدهای روزگار و غیر اینها لکن فقط مؤمنین متنبه می شوند و نتیجه میگیرند و اینها در طرف اقلیت هستند و اما فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ از مشرکین و کفار و ضالین بهره برداری که نکردند الا کفورا مزید بر کفر و عناد آنها شد چون قلب که سیاه شد حق را باطل میپندارد و باطل را حق معجزه را سحر صادق را کاذب بد را خوب خوب را بد انبیاء را ساحر و کذاب

ص: 304

و هکذا و حق بر او پوشیده میشود که مفاد کفور است و باطل جلوه میکند.

[سوره الإسراء (17): آیات 90 تا 93] .... ص : 305

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً (90) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلاً (92) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93)

و این اکثر ناس که کفور هستند در مقابل این قرآن بتو میگویند ما هرگز ایمان بتو نمی آوریم تا اینکه از زمین برای ما چشمه ها بیرون آوری یا برای تو باغستانی باشد از نخلستان و انگورستان و در خلال آنها نهرهای آب جاری باشد یا یک قطعه از آسمان بر سرما بیندازی یا خدا و ملائکه را بما نشان دهی قبیله قبیله یا بیتی داشته باشی مملوّ از زخارف دنیوی یا بروی بطرف آسمان و هرگز باین گفته های تو ایمان نمی آوریم تا کتابی بر ما نازل کنی که ما قرائت کنیم بگو منزه است پروردگار من آیا من جز بشر رسول هستم، در باب معجزه مکرر گفته ایم که.

اولا معجزه فعل الهی است از قدرت بشر حتی قدرت انبیاء خارج است.

و ثانیا ملعبه دست مردم نیست که هر که هر چه بگوید عمل کند.

و ثالثا مقدار لازم اثبات حجة است که حجة بر خلق تمام شود و عذری بر احدی باقی نماند.

و رابعا قلبی که سیاه باشد و لو هزار معجزه اقامه شود ایمان نمی آورد و حمل بر سحر میکند.

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز بتو ایمان نمیآوریم حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً که اشاره بزمین کنی چشمه های آب جوشش

ص: 305

کند برای ما أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ باغستانی داشته باشی از نخل خرما و انگور که سلاطین و اعیان و اغنیا دارند و هیچ مناسبتی با معجزه و مقام نبوت ندارد مگر اینکه بگویند اشاره بزمین کنی نخلستان و انگورستان شود آنهم فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً نهرهای جاری در آنها پای درختها سیر کند أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً یک قطعه آسمان پاره شود و بر سر ما بیفتد چنانچه تو ما را تخویف میکنی که در قیامت آسمانها پاره میشود إِذَا السَّماءُ- انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ انفطار آیه 1 و 2 و 3 و 4 و گمان میکنی که من بر هر امر قادرم أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا اینها علاوه از شرک و کفر قائل بتجسّم هم بودند که خدا از آسمان بیاید و شهادت برسالت تو بدهد و ملائکه هم قبیله قبیله بیایند و شهادت دهند أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ عمارتی داشته باشی مزیّن بطلا و نقره و جواهرات أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ یا اینکه صعود کنی و بالا روی در آسمان که در لیله معراج تشریف برد بآسمان وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ و هرگز ایمان بقرآن تو نمیآوریم حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً مثل اسفار توراة که نازل شد نقرؤه که بدست ما بدهی آن را قرائت کنیم در جواب این مزخرفات و این درخواست های بیجا قُلْ سُبْحانَ رَبِّی بفرما بآنها که منزه است پروردگار من از هر عیب و نقصی پیغمبر خود را ملعبه ناس نمی کند همین اندازه که او را بفرستد با دلیل قاطع و برهان ساطع و معجزه باهره که حجة بر تمام تمام شود و راه عذر بسته شود که فردا نگوئید لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134 و نگوئید که رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قصص آیه 47 هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا شما باید بیائید مشاهده کنید اگر شرائط رسالت در من دیدید و موانع نبوت در من نباشد و تدبّر در قرآن کنید و معجزه آن را درک کنید ایمان آورید و این بهانه ها را دور اندازید.

ص: 306

[سوره الإسراء (17): آیه 94] .... ص : 307

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)

و مانع نشد افراد ناس را اینکه ایمان آورند زمانی که آمد آنها را هدایت الهی مگر اینکه گفتند آیا خدا بشر را میفرستد برسالت چرا ملائکه را نفرستاد در بسیاری از آیات این عذر تراشی را از کفار بیان فرموده در جواب آنها باید گفت که ملائکه اگر بصورت اصلی خود بیایند که صورت بلا ماده است قابل مشاهده نیست چنانچه کتبه اعمال و ملائکه حفظه و ملائکه موکلین بقطرات باران و نازلین در شب های قدر و غیر اینها تمام روی زمین هستند و مشاهده نمیشوند چنانچه ارواح مؤمنین که تعلق بقالب مثالی گرفته مشاهده نمیشوند مگر در خواب و اگر بصورت انسانی یا حیوانی بیایند از کجا معلوم میشود که ملک است شاید انسان یا شیطان باشد لذا میفرماید:

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 8 و 9 بلکه میگویند این یک انسان مجهول الحال است ما باو ایمان نمیاوریم و قطع نظر از همه اینها قلب که سیاه شد و قساوت پیدا کرد بهیچ صراطی مستقیم نمی شود ملک باشد رسول یا انسان بلکه اگر مشاهده کند عذاب را میگوید

النار و لا العار

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا یعنی چیزی مانع و جلوگیر این کفار و مشرکین نیست از اینکه ایمان بیاورند و از آنها اختیار سلب نمیشود إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی موقعی که تمام اسباب هدایت تکوینا و تشریعا برای آنها مهیا شده إِلَّا أَنْ قالُوا مگر برای بهانه و عذر تراشی بگویند:

أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا مگر میشود و ممکن است که بشر هیچ گونه تماسی با خدا ندارد رسول باشد و غافل از اینکه در دستگاه خلقت بهتر و بالاتر از بشر نیست که دارای مقام ولایت و رسالت و خلافت باشد که هم جنبه ملکوتی دارد که اخذ کند و هم جنبه ناسوتی دارد که ابلاغ کند واسطه بین خلق و خالق.

ص: 307

[سوره الإسراء (17): آیه 95] .... ص : 308

قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95)

بفرما بآنها که اگر بود در زمین ملائکه که در جامعه رفت و آمد داشتند و مطمئن بودند هر آینه نازل میکردیم بر آنها از آسمان ملک که رسول باشد بر آنها مفسرین تفسیرهای باردی برای کلمه مطمئنین کرده اند که ما از نقل آنها خودداری می کنیم رجوع کنید بمجمع البیان و فقط اکتفاء میکنیم بآنچه بنظر میآید و میتوان از ظاهر آیه استفاده نمود و اللَّه العالم.

قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ گفتیم ملائکه اگر بنا شد بیایند در زمین و با اهل زمین تماس بگیرند باید بصورت بشری متصور شوند چنانچه برای حضرت ابراهیم نازل شدند و بشارت باسحق و یعقوب دادند و ساره عیال ابراهیم آنها را مشاهده کرد و با او تکلّم کردند و همچنین بر لوط وارد شدند و زن لوط آنها را مشاهده کرد و بقوم لوط خبر داد و آنها هم آمدند و مشاهده کردند و اراده سویی در حق آنها کردند لذا میفرماید بگو اگر چنین بود که ملائکه در زمین بصورت بشری در آیند و با شما تماس بگیرند و با شما مشی کنند رفت و آمد کنند اگر اطمینان داشتند که شما تصدیق آنها را میکنید و رسالت آنها را میپذیرید و در مقام اذیت و آزار آنها برنمیائید ما هم لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا لکن چنین نیست شما نه تصدیق آنها را میکنید و نه رسالت آنها را می پذیرید و در مقام اذیت و آزار آنها برمیآئید.

چنانچه با انبیاء و رسل الهی کردید و میکنید زیرا اگر حقیقتا و واقعا قصد شما پاک بود و چون یقین پیدا میکردید و میگرویدید و اطاعت میکردید و دست از شرک و اعمال سیّئه و اخلاق رذیله برمیداشتید بوجود همین انبیاء و رسل با اقامه معجزه و دلیل واضح روشن ایمان می آوردید و این اندازه اذیت بآنها نمی کردید ولی شما چه اندازه از آنها را کشتید و چه اندازه بآنها اذیت روا داشتید

ص: 308

و چه اندازه آنها را تبعید کردید با ملائکه هم همین نحو معامله میکردید مگر عقل شما شما را از این مزخرفات منع نمی کند مگر عقلاء شما را پند نمی دادند مگر این همه علماء و دانشمندان و صلحاء شما را متذکر نمیکردند با آنها چه کردید با ملائکه هم همین رفتار را میکنید.

[سوره الإسراء (17): آیه 96] .... ص : 309

قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (96)

بفرما باین کفار و مشرکین که منکر رسالت تو هستند کفایت میکند میانه من و شما اینکه خداوند شاهد و حاضر و ناظر است محققا او بجمیع بندگانش خبیر و بینا است (اشکال) شما در کلم الطیب در مجلد اول در رد نصاری و بطلان اناجیل اربعه یکی از اشکالاتی که کرده اید اینست که یهود اعتراض کردند بمسیح که ما از کجا بفهمیم که تو از جانب خدا آمده ای در جواب آنها گفت مگر در توریة شما نیست که هر دعوایی بدو شاهد اثبات میشود گفتند آری گفت من خود یک شاهد و پدرم خدا هم یک شاهد شما گفته اید که این دعوی را هر مدعی میتواند بگوید که خود شاهد باشد و بگوید خدا هم شاهد است و این اشکال باین آیه هم وارد میشود که میفرماید:

قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ (جواب) در اینجا حضرت نمی خواهد شاهد اقامه کند بلکه مراد اینست که من بهمین خشنودم که خداوند حاضر و ناظر است که من بوظیفه خود در تبلیغ رسالت عمل کردم و شما انکار کردید فردای قیامت من بجزای خود نائل میشوم و شما هم بسزای خود میرسید و دلیل بر این دعوا اینست که إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ آل عمران آیه 5 وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ ابراهیم آیه 41 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی اعلی آیه 7 و غیر اینها از آیات شریفه و براهین عقلیه و اخبار ائمه طاهره و کلمه خبیر دلالت دارد بر جمیع جزئیات واقعه در عالم و کلمه بصیر دو معنی دارد یکی بینایی که خداوند حاضر و ناظر به جمیع امور

ص: 309

است و دیگر آنکه عالم و دانا است بذاته بر جمیع ما سوی اللَّه بلکه علم ذات بذات که غیر متناهی است و عین ذات اقدس ربوبی است.

[سوره الإسراء (17): آیه 97] .... ص : 310

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً (97)

و کسی را که خداوند هدایت فرماید پس او هدایت شده است و کسی را که گمراه نماید پس هرگز نمییابی از برای آنها اولیاء از غیر از خداوند و محشور می کنیم آنها را روز قیامت بر صورت های خود کور و لال و کر جایگاه آنها جهنم است هر چه آتش آنها خاموش گردد ما زیاد میکنیم افروختن آن را در موضوع هدایت و ضلالت که دو اسم از اسامی الهیه است هادی و مضل گفته ایم که خداوند اسباب هدایت که بمعنی ارائه طریق است بر تمام افراد علی السواء فراهم فرموده چه اسباب تکوینی از عقل و شعور و ادراک و اعضاء و جوارح و اختیار و چه تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام و بشارات بسعادت و اطاعت و انذار از مخالفت و معصیت اگر بنده رو باین اسباب باختیار خود رفت خداوند هم توفیق و تأیید و اعانت میفرماید تا نائل شود و این ایصال بمطلوبست و این معنی هدایت الهی است که میفرماید:

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ و اگر باختیار خود پشت کرد بآنها و رو بباطل و هوا پرستی و کفر و ضلالت رفت خداوند او را بخود واگذار می کند و شیطان بر او مسلط میشود و قلبش سیاه میشود و این معنای کلمه و من یضلل است البته هیچ امری تحقق پیدا نمیکند بدون مشیت الهی و کلیه افعال اختیاریه عباد هم استنادش بعبد داده میشود چون در تحت اختیار او است هم استناد بخدا چون بدون مشیت او واقع نمیشود چون عبد و اختیار او و قوای او در تحت اختیار او است و برای تقریب بذهن شما اگر گوشتی مقابل گربه گذاردید برای امتحان گربه و او ربود

ص: 310

هم استناد بگربه داده میشود چون باختیار خود ربوده و هم استناد بشما داده میشود که میتوانستی جلوگیری کنی و گربه را بخود واگذار کردی.

فلن تجد لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز نمیابی لهم برای این گمراهان (اولیاء) که بتوانند مضرات معاصی را از آنها دفع کنند یا مثوبتی بآنها برسانند من دونه فقط خداوند اگر قابلیت عفو دارد عفو و اگر مستحق عذاب است عذاب میفرماید و چون غیر مؤمن قابلیت عفو ندارد بلکه مورد غضب او واقع شده وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ که جمیع اولین و آخرین مجتمع میشوند اهل ضلالت محشور میشوند علی وجوههم صورتها روی خاک حتی در خبر دارد که اهل محشر پا روی متکبرین میگذارند و میروند عمیا و بکما و صما چشم قلب آنها کور است حقایق را مشاهده نمیکند زبان قلب لال است اقرار و اعتراف بحق نمیکند گوش قلب کر است استماع حق نمیکند میفرماید:

مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی

طه آیه 124 الی 126 و نیز میفرماید:

قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ مؤمنون آیه 110 و از همین جمله استفاده میشود که در قیامت هم بحال شرک و کفر و ضلالت باقی هستند مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد اگر از روی تقصیر ایمان نیاورده جایگاه او جهنم است کُلَّما خَبَتْ آتش جهنم خموشی ندارد لکن بهر درجه که هست بآن درجه باقی نمیماند زِدْناهُمْ سَعِیراً شدت پیدا میکند.

[سوره الإسراء (17): آیه 98] .... ص : 311

ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً (98)

اینست جزاء آنها بسبب اینکه آنها کافر شدند بآیات ما و گفتند که آیا

ص: 311

زمانی که ما استخوان و خاک پاشیده شدیم آیا محققا ما هر آینه برانگیخته میشویم خلق تازه ای ذلک این عذاب جهنم و کوری و لالی و کری و حشر بر صورت جزاؤهم جزای آنها است که گمراه شدند بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا انبیاء را ساحر و مجنون و کذاب گفتند معجزات آنها را سحر دانستند آیات قرآن را منکر شدند بعلاوه منکر معاد و حشر قیامت شدند وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً پس از مردن و طول زمان که ما استخوان پوسیده و اعضاء پاشیده از هم شدیم و از بین رفتیم باز أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ زنده میشویم و مبعوث میشویم در قیامت خلقا جدیدا مخلوق تازه ای برای رسیدگی بجزای خود یعنی هرگز چنین نیست و دیگر روی زندگی را نمیبینیم و دروغ محض است.

[سوره الإسراء (17): آیه 99] .... ص : 312

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلاَّ کُفُوراً (99)

آیا نمی بینند این کفار اینکه خداوندی که این آسمانها و کرات جوّیه و این زمین موسّع را خلق فرموده قادر است بر اینکه خلق فرماید یک دسته دیگری را مثل آنها طبقاتی که بعدا بوجود میآیند و قرار دهد برای آنها مدت زمانی که جای شک و ریب نیست پس از این بیان واضح اباء و امتناع کردند ظالمین مگر کفر و انکار خداوندی که انسان و سایر حیوانات را از یک نطفه متعفن خلق میفرماید بلکه ناچیز را چیز میکند قدرت دارد استخوان پوسیده و اعضاء از هم پاشیده را جمع فرماید و صورت انسانی باو بدهد و روح را برگرداند و او را زنده کند اگر این را مشاهده نکرده اند نظائر او را که می بینند أَ وَ لَمْ یَرَوْا یعنی البته همه روز مشاهده می کنند.

أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این عالم وسیع بالا و این کرات جوّیه که بسا چندین هزار برابر کره زمین است و همین کره زمین که با این ثقالت روی آب قرار گرفته و هر دو در جوّ هوا و نیز مشاهده میکنند که خدا قادِرٌ عَلی أَنْ یَخْلُقَ

ص: 312

مِثْلَهُمْ

طبقات بشر نسلا بعد نسل را خلق میفرماید و از برای هر طبقه مدتی معین فرموده أَجَلًا لا رَیْبَ فِیهِ که یک ساعت پس و پیش نمی افتد وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32 اما خیره سر کافر ظالم فَأَبَی الظَّالِمُونَ با این مشاهده زیر بار نمیروند ظالمین الا کفورا مگر زیر بار کفر و ضلالت بکمال شدّت.

[سوره الإسراء (17): آیه 100] .... ص : 313

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)

بفرما بآنها که اگر شما مالک میشدید خزینه های رحمت الهی را در این حال هم امساک میکنید از بذل و احسان از جهت ترس اینکه انفاق کنید نقص پیدا می کند مال شما و بفقر و فاقه دچار میشوید فریدون بملک جهان نیم سیر در خبر دارد

منهومان لا یشبعان طالب العلم و طالب المال

چنانچه بقارون گفتند وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ الی قوله قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی الایة قصص آیه 77 و 78 و نیز میفرماید:

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ یس آیه 47 و غیر اینها از آیات قُلْ لَوْ أَنْتُمْ شما کفار و مشرکین اگر تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی آنهم رحمت واسعه که انتهاء ندارد و تمام نمیشود بالاخص تمام جواهرات روی کره زمین و معادن و اشجار و اراضی و انهار و غیر اینها إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ آنهم امساکی که خردلی از آن انفاق نکنید خشیة الانفاق وعده شیطانیست که میفرماید:

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ الایة بقره 271 با اینکه انفاق فی سبیل اللَّه موجب زیادتی و برکت مال میشود (زکاة مال بدر کن که فضله رز را، چه باغبان ببرد بیشتر دهد انگور) وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً قتور بمعنی فتور و تضییق است اشاره ببخل که سستی میکند در انفاق و تنگ میگیرد در بذل و بخل می کند در اعطاء

ص: 313

و تعبیر بقتور برای مبالغه است (اشکال) بعضی گفتند که بسیاری از افراد انسان دارای سخاوت وجود هستند و این جمله بطور کلی میفرماید.

(جواب) چون طبیعت انسان اقتضای جلوگیری دارد چون سر تا پا احتیاج دارد که گفتند:

(سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم)

أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ فاطر آیه 16 وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلم آیه 40 و سخاوت وجود بر خلاف طبیعة است باید بزحمت تحصیل کرد چنانچه نوع اخلاق رذیله از این باب است و ازاله آنها احتیاج بمعالجه علمی و عملی دارد علمی برخورد بفوائد سخا و مضار بخل دنیوی و اخروی که گفتند

الجنة دار الاسخیاء

شاب سخیّ مراهق فی الذنوب اقرب الی اللَّه من عابد بخیل

السخاء شجرة فی الجنة اغصانها متدلیة فمن تمسک بغصن منها یجرّه الی الجنة و البخل شجرة فی النار و من تمسک بغصن منها یجرّه الی النار

و غیر اینها و معالجه عملی بذل است تا بدرجه ملکه برسد.

[سوره الإسراء (17): آیه 101] .... ص : 314

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً (101)

و هر آینه بتحقیق دادیم موسی را نه آیه واضح روشن پس سؤال کن بنی اسرائیل را زمانی که آمد آنها را پس گفت فرعون بموسی محققا من گمان میکنم ترا موسی سحر شده ای و نظیر این آیه در بیان آیات موسی در سوره نمل آیه 12 است فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ مفسرین اختلاف کردند در این نه آیه و مدرکی اقامه نکردند بر دعوای خود و اخبار هم فی الجمله اختلاف دارد بلکه در بعضی تمام تسعه را نقل نکرده اند و تفسیر برأی هم باطل و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه آیات و معجزات موسی علیه السّلام بیش

ص: 314

از 9 معجزه بوده و از آیه هم انحصار استفاده نمیشود زیرا اثبات شی ء نفی ما عدا را نمی کند و از آیه سوره نمل هم استفاده میشود که معجزاتی که بعد از هلاکت فرعون و قوم او صادر شده از این تسعه خارج است مثل اینکه عصا بزند بر سنگ دوازده چشمه آب ظاهر شود یا کوه طور را بالای سر بنی اسرائیل قرار دهد یا منّ و سلوی بر آنها نازل شود هفتاد نفر آنها که هلاک شدند زنده شوند یا ابر سایه بر آنها بیندازد و امثال اینها چون میفرماید:

إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ و اما آیاتی که فرعون و قوم او مشاهده کردند.

(1) عصا ثعبان شد.

(2) ید و بیضاء و این دو در ابتداء دعوت فرعون بود که میفرماید فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ قصص آیه 32.

(3) طوفان.

(4) جراد.

(5) قمّل.

(6) ضفادع.

(7) دم که این پنج را میفرماید فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ اعراف آیه 130.

(8) سنین قحطی.

(9) نقص ثمرات که این دو را میفرماید وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ اعراف آیه 127 فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ سؤال حضرت نه برای کشف صدق باشد بعد از خبر دادن خدا بلکه برای اینست که قوم مطلع شوند که این آیات را که خداوند بیان فرموده بنی اسرائیل هم اقرار و اعتراف دارند و در کتب عهد قدیم آنها ثبت است و این آیات پس از آمدن موسی بود بر بنی اسرائیل و مع ذلک.

فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً مسحور بمعنی اینکه ترا

ص: 315

سحر کردند نیست بلکه بتو تعلیم سحر کردند یا اینکه مفعول بمعنی فاعل است مثل مشموم و میمون بمعنی شائم و یا من، لکن بنظر مناسب میآید بمعنی مخدوع یعنی ترا فریب دادند و وادار کردند که بیایی و این سحرها را بکنی گول خورده ای بقرینه آیه بعد.

[سوره الإسراء (17): آیه 102] .... ص : 316

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (102)

فرمود موسی علیه السّلام در جواب فرعون که هر آینه بتحقیق تو میدانی و یقین داری که این آیات و معجزات مرا احدی نازل نکرده مگر پروردگار آسمان ها و زمین و محققا من هر آینه گمان می کنم که در اثر انکار هلاک شدنی هستی، فرعون و فرعونیان یقین پیدا کردند که حضرت موسی از جانب خدا آمده و پیغمبر است و معجزات او فعل الهی است لکن حبّ ریاست و دنیا و زخارف آن باعث جحود و انکار آنها شد چنانچه میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14 لذا میفرماید:

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ این آیات الهیه را و این معجزات را إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و این انکار تو کفر جحودیست چنانچه بسیاری از یهود و نصاری بالاخص علماء آنها علی الخصوص کسانی که با مسلمین حشر و تماس بحثی دارند یقین بحقانیت دین اسلام دارند لکن عناد و عصبیت و حب جاه و مال سبب انکار آنها است.

بصائر که این آیات برای تنبّه و بینایی و هدایت و ارشاد نازل شده وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً تعبیر بظن با اینکه قطعا او هلاک شد برای اینست که احتمال و لو ضعیف میداد که هدایت شود و متذکر شود و بترسد چون خداوند وعده قطعی بحضرت موسی نداده بود بلکه میفرماید فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی طه آیه 46 و گفتیم تعبیر بلعلّ با اینکه بر خداوند چیزی مخفی نیست

ص: 316

بمعنی ینبغی است یعنی سزاوار است.

[سوره الإسراء (17): آیه 103] .... ص : 317

فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً (103)

پس اراده کرد فرعون و تصمیم گرفت که موسی و کسانی که باو ایمان آوردند از مملکت خود خارج کند پس ما او را و کسانی که با او بودند غرق کردیم جمیع آنها را فاراد فرعون جمع آوری کرد لشکر خود را لشکر انبوهی و حضرت موسی قوم خود را شبانه از مصر برداشت و رفتند تا کنار رود نیل رسیدند و فرعون با لشکر خود در تعقیب آنها آمدند چنانچه میفرماید:

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ شعراء آیه 53 الی 56.

أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ و چون لشکر فرعون نزدیک شدند اصحاب موسی بسیار ترسیدند مقابل آنها رود نیل و در تعقیب آنها لشکر فرعون لذا بحضرت موسی گفتند إِنَّا لَمُدْرَکُونَ حضرت مأمور شد عصی بدریا بزند دوازده جادّه خشک در دریا ظاهر شد قوم موسی رد شدند و لشکر فرعون رسیدند و در این جاده ها وارد شدند چون تمام آنها داخل شدند فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً یک مرتبه آب سر بهم آورد و تمام هلاک شدند.

[سوره الإسراء (17): آیه 104] .... ص : 317

وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً (104)

و گفتیم از بعد از هلاکت فرعون و قوم او از برای بنی اسرائیل که ساکن شوید و تصرف کنید تمام اراضی فرعون را و مملکت مصر را زمانی که وعده آخرت آمد تمام شما و آنها زنده میشوید و در محشر شما را میاوریم وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ ممکن است مرجع ضمیر فرعون باشد یعنی بعد از هلاکت فرعون و ممکن است غرق باشد

ص: 317

و این اقرب است زیرا بنا بر احتمال اوّل انسب بنظر میاید ضمیر جمع من بعدهم (لبنی اسرائیل) بتوسط وحی الهی بحضرت موسی و الّا بلا واسطه بنی اسرائیل قابلیّت خطاب ندارند و ممکن است مراد از قول اراده باشد که چنین اراده کردیم چنانچه میفرماید إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 80.

و در مقام خود گفته ایم که بمجرّد اراده ایجاد میفرماید و احتیاج بکلمه کن هم ندارد و مراد از اراده علم بصلاح است چنانچه حکمت علم بمصلحت است اسْکُنُوا الْأَرْضَ با کمال اطمینان که از چنگال فرعونیان نجات پیدا کردید چنانچه میفرماید وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ اعراف آیه 141.

و میفرماید یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ طه آیه 82 فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ دنیا فانی شود و آخرت برپا گردد روز رستخیز جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً لفّ بمعنی پیچیده شده است و جمع متفرق که تمام جنّ و انس و ملک در یک صحرا جمع میشوند و هر یک بجزاء خود میرسند.

[سوره الإسراء (17): آیات 105 تا 106] .... ص : 318

وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (105) وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً (106)

و این قرآن مجید را ما بحقّ نازل کردیم او را و بحق نازل شد و ما نفرستادیم ترا مگر بشارت دهنده بمؤمنین و مطیعین و انذار کننده کافرین و عاصین را و این قرآن را ما متفرّقا نازل کردیم سوره سوره و آیه آیه تا اینکه تلاوت کنی بر بندگان بآرامی جزء فجزء و نازل کردیم او را نازل کردنی وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ حقّ مقابل باطل بمعنی ثابت و محقّق و صواب و درست و بجا و بموقع است و لذا یکی از اسامی الهی حق است اشاره بمقام واجب الوجودی و باطل زائل و فانی و از بین رفتن و بر خلاف صواب است چنانچه گذشت در آیه 83 إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ تمام قرآن بر وفق حکمت و مصلحت از برای هدایت و ارشاد و سعادت بشر

ص: 318

است وَ ما أَرْسَلْناکَ و ما ترا نفرستادیم إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً بشارت به اینکه ایمان کامل و اعمال صالحه و اخلاق فاضله موجب سعادت دنیا و آخرت و مثوبات و تفضّلات الهی و مشمول رحمت واسعه میشود و انذار به اینکه شرک و کفر و عناد و ضلالت و فسق و اعمال سیّئه و ظلم و صفات رذیله مورث بلاء و عذاب و سخط و غضب حق در دنیا و آخرت میشود وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ سوره سوره آیه آیه در ظرف بیست و سه سال نازل شد مثل توریة و انجیل نبود که دفعتا نازل شده و سرّ تفریق و علة آن لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ زیرا باید این امّت یکی یکی احکام و دستورات را بآنها ابلاغ کرد اگر یک دفعه تمام بآنها متوجّه شود زیر بار نمیروند چنانچه امروز هم اگر کافری بشرف اسلام مشرف شد باید بتدریج احکام اسلام را باو تعلیم و تزریق کرد وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا و ما نازل کردیم نازل کردنی که گفتیم مراتب نزول قرآن.

اولا در عالم نورانیّت بر نور مقدس حضرت رسالت.

و ثانیا در لوح محفوظ.

و ثالثا در شب قدر در آسمان اوّل.

رابعا بر ملائکه و مخصوصا امین وحی جبرئیل.

و خامسا بر قلب مطهّر حضرت.

و سادسا بر امّت هر جزئی بموقع خود.

[سوره الإسراء (17): آیات 107 تا 108] .... ص : 319

قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً (107) وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً (108)

بفرما باین منکرین شما چه ایمان بیاورید بقرآن مجید و چه ایمان نیاورید محققا کسانی که بآنها علم افاضه شده از پیش از قرآن زمانی که تلاوت شود بر آنها آیات شریفه قرآن میافتند بذقن های خود بحال سجده و میگویند منزّه است پروردگار ما البتّه میباشد وعده پروردگار ما عملی شده یعنی بوعده خود وفا میفرماید قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا ایمان شما بقرآن بنفع خود شما است و عدم ایمان شما

ص: 319

بضرر خود احدی احتیاج بایمان شما ندارد نه خداوند احتیاج دارد و نه دیگران هر کس بعمل خود نتیجه خوب باید میگیرد لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری زمر آیه 9 إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ یعنی قبل از نزول قرآن علم بنبوّت و صدق رسول داشتند بواسطه مشاهده اخلاق حضرت رسالت و معجزات صادره از آن بزرگوار ایمان آورده بودند چه از کسانی که بر طبق عقائد حقه بودند مثل حضرت ابی طالب و بسیاری که از ترس مشرکین و کفار اظهار نمیکردند و چه از مشرکین و اهل کتاب از یهود و نصاری که در کتب انبیاء سلف دیده بودند و انتظار داشتند إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ پس از نزول و تلاوت قرآن بر آنها یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً که این سجده دلالت میکند بکمال تصدیق و تواضع و قبول و تشکّر و تعبیر باذقان برای اینست که سجده کامل آن است که جبهه و ذقن روی خاک گذارده شود و صورت بخاک گذاردن است و در باب سجده اخباری داریم که اگر جبهه مانعی دارد طرف راست و اگر آنهم مانع دارد طرف چپ و اگر تمام وجه مانع دارد ذقن که تمام اینها صدق سجده میکند وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا پروردگار ما منزّه و مبرّی از هر عیب و نقصانست آنچه بفرماید صدق و بجا و بموقع است إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا وعده های بهشت و مثوبات بر اهل ایمان و اهل تقوی و عاملین بصالحات و وعده های بعذاب بر غیر مؤمن و غیر صالح و غیر متقی تمام واقع شدنی است حتّی وعده بتوابین و مشمولین عفو و مغفرت و شفاعت.

[سوره الإسراء (17): آیه 109] .... ص : 320

وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (109)

و این اهل علم موقعی که آیات شریفه را استماع میکنند میافتند بخاک و ذقن خود را بر خاک میگذارند با حال گریان و خشوع آنها زیاد میگردد وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ بکاء ممدوح سه قسم است یکی بکاء از خوف عذاب و یکی بکاء بشوق ثواب که گفتند مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد و اخبار در این باب دو دسته است.

ص: 320

یکی آنکه خوف و رجائش مساوی باشد که در کفّه ترازو هیچکدام بر دیگری ترجیح نداشته باشد دیگر اخباری که باید رجاء آن بیش از خوف باشد و جمیع بین این دو دسته امریست بسیار مشکل و وجوهی گفته اند لکن آنچه بنظر میرسد اینکه دو نظر است بنده نظر بخود و اعمال خود کند باید مساوی باشد نه مأیوس از رحمت و نه اطمینان بآن و اگر نظر بخدای خود کند البته رجائش بیشتر باید باشد از خوف او و قسم سیّم بکاء در مقابل عظمت و کبریایی الهی و حقارت و صغارت خود که بکاء انبیاء و ائمه از این باب بوده.

وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً هر چه انسان معرفتش بخدا و دین بیشتر باشد خشوع آن قلبا و خضوع آن عملا بیشتر میشود هر چه آیات قرآنی نازل شود خشوع آنها بیشتر میشود و شوق آنها ببهشت و خوف آنها از جهنم زیادتر میگردد نظر کنید حال انبیاء و ائمه اطهار و صلحاء را در حال نماز و عبادات دیگر اللّهم ارزقنا.

[سوره الإسراء (17): آیه 110] .... ص : 321

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً (110)

بفرما بخوانید خداوند تبارک و تعالی را باسم اللَّه یا بخوانید باسم الرحمن بهر اسمی بخوانید از برای خدا اسماء حسنی هست و جهر نکن بنماز و اخفات هم نکن و طلب کن بین جهر و اخفات راهی را که نه جهر باشد و نه اخفات قُلِ ادْعُوا اللَّهَ بنده در هر حالی که باشد باید توجه او بخدا باشد و بذکر خدا که گفتند

ذکر اللَّه حسن فی کل حال

چه باسم اللَّه بخوانید یا اللَّه یا اللَّه که در حدیث داریم که هر که خدا را باین اسم بخواند جواب میآید که ای بنده من ما حاجتک بکلمه لبّیک أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ بگوید یا رحمن یا رحمن و ذکر این دو اسم از باب مثال است و چون این دو اسم از اسامی مختص بذات است است بر غیر خدا اطلاق نمیشود این دو را ذکر فرمود أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی از برای خدا هزار اسم است که در جوشن کبیر در صد فصل بیان فرموده و گفتند و در اخبار داریم که اسماء حسنی

ص: 321

نود و نه اسم است که در قرآن مجید ذکر شده و در حدیث معیّن فرموده که در هر سوره خود اسم ذکر شده که نقل حدیث طویل است بمحل آن رجوع کنید شرح اسماء الحسنی و خداوند را بهر اسمی بخوانید اجابت میفرماید چنانچه میفرماید وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ الایة مؤمن آیه 62.

وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها مسئله جهر و اخفات در فقه بیان شده صلوات جهریّه مغرب و عشاء و صبح و اخفاتیه ظهر و عصر و در سایر صلوات مخیر است و حدّ جهر آنست که بحدّ داد و فریاد نرسد و از استماع کسانی که در جنب مصلّی هستند کمتر نباشد و حدّ اخفات آنست که خود مصلّی اگر آفت در گوشش نباشد استماع کند و بعبارت اوضح جهر جوهر صوت است و اخفات بدون جوهر و اینست مراد از وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا و مراد از جهر منتهی فریاد و داد است و از اخفات منتهی اینکه خود مصلّی هم نشنود.

[سوره الإسراء (17): آیه 111] .... ص : 322

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً (111)

و بگو حمد مختص بخدا است آن خداوندی که برای خود اولادی اتخاذ نفرموده و نیست از برای او شریکی در ملک و مملکت و نیست از برای او ولّی و صاحب اختیاری از راه ذلّت و ببزرگی یاد کن آنهم چه بزرگی وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ حمد ثناء جمیل است بر فعل اختیاری و با شکر و مدح فرق دارد و لذا مختصّ بذات مقدس اللَّه است زیرا غیر او اگر صفات خوبی داشته باشند مثل جواهرات و حسن و زیبایی و امثال اینها اختیاری نیست او را مدح میشمارند و اگر از انسان عمل خیری صادر شود بالاختیار آنهم برای نفع خود انجام میدهد آنهم مقدمات بسیاری دارد که در تحت اختیار او نیست مثل حیات، قدرت، اعضاء و جوارح حتّی نفس اختیار و توفیق و اعانت و موافقت با مشیّت الهی الذی صفت اللَّه است لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً نه مثل یهود که گفتند عزیر ابن اللَّه است بلکه در توریة رائج آنها

ص: 322

آدم را ابن اللَّه گفته بلکه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ و نه مثل نصاری که عیسی را ابن اللَّه شمردند و نه مثل مشرکین که ملائکه را بنات اللَّه گفتند وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ نه مثل مجوس که اهرمن را خالق شرور دانسته و نه مثل حکماء که عقول طولیّه و عرضیّه گفتند و هر ما فوقی را خالق و علة ما دون شمردند و نه مثل یهود که شنبه را تعطیل خدا دانستند و کارخانه خود بخود در کار است و نه مثل حکماء طبیعی که مستند بشمس و کواکب از مقارنه و مقابله و تربیع و تثلیث میپندارند وحده لا شریک له نه شرک ذاتی و نه صفاتی و نه عبادتی و نه افعالی و نه نظری وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ احتیاج در ساحت قدس او نیست عزیز است ذلیل نیست ولّی است احتیاج بولیّ ندارد ناصر و معین در افعالش نمیخواهد یَفْعَلُ ما یَشاءُ و یَحْکُمُ ما یُرِیدُ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً خدا را ببزرگی یاد کن بذکر (اللَّه اکبر) در خبر است حضرت پرسیدند از یکی از علماء از معنی (اللَّه اکبر) گفت اللَّه اکبر من کل شی ء فرمود شی ء نبود تا اینکه خدا بزرگتر از او باشد عرض کرد پس معنی چیست؟ فرمود

اللَّه اکبر من ان یوصف

پی بردن بکنه ذات و صفات از برای ممکن از محالات اولیّه است (حکیم نازی بعقل تا کی بفکرت این ره نمیشود طی بکنه ذاتش خرد برد پی، اگر رسد خس بقعر دریا) و من بحکیم قاآنی اعتراض دارم که رسیدن خس بقعر دریا از محالات عادیّه است ولی پی بردن بکنه ذات از محالات عقلیه است محدود ممکن نیست پی بنا محدود ببرد تمام شد بحمد اللَّه سوره مبارکه بنی اسرائیل و یتلوه ان شاء اللَّه سوره مبارکه کهف و الحمد للَّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی اللَّه علی محمّد و اله الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین بید الاقل العاصی السید عبد الحسین المدعو بالطیّب.

ص: 323

بسم اللَّه و باللّه و الصلاة و السّلام علی رسول اللَّه و علی اله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

[سوره مبارکه کهف .... ص : 324

[سوره الکهف (18): آیه 1] .... ص : 324

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1)

حمد مختص بخداوندیست که نازل فرمود بر بنده خود رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله کتاب را و قرار نداد از برای او منحرف و معوج و غیر مستقیم اخبار بسیار از طرق خاصّه و عامّه در فضائل و ثمرات این سوره مبارکه رسیده.

(1) اگر بنویسند و در خزائن حیوانات بگذارند از آفات و حیوانات موذیه محفوظ میماند.

(2) اگر در شیشه که درب تنگ باشد بگذارند و در خانه قرار دهند از فقر و بلاها محفوظ میشود.

(3) اگر قرائت کنند نوری ساطع شود تا مسجد الحرام و از آنجا تا بیت المقدس و ملائکه در آن نور برای او طلب مغفرت کنند.

(4) آیه آخر این سوره را در وقت خواب تلاوت کند هر موقعی که اراده کرد بیدار شود بیدار میشود.

(5) قرائت در هر جمعه این سوره را باعث حفظ از بلیّات میشود تا جمعه دیگر و غیر اینها از فوائد و ثمرات (الْحَمْدُ لِلَّهِ) لام اختصاص است که حمد مختص بخدا است و غیر او لیاقت حمد ندارد و ما در اول سوره حمد مفصلا بیان کردیم و فرق بین حمد و شکر و مدح را بیان نمودیم مراجعه فرمائید الَّذِی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ مقام عبودیت حضرت رسالت بالاتر از مقام رسالت است بلکه یکی از شئون عبودیت رسالت است چنانچه در تشهد مقدم ذکر شد وه مقام عبودیت اینست که از خود هیچ ندارد و هیچ نظر ندارد فقط متوجه بمولی باشد عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77

ص: 324

(الْکِتابَ) قرآن مجید را وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً معوج بزبان فارسی کج چوله یعنی غیر مستقیم بنحوی که نتوانند استفاده کنند یا بر خلاف صلاح باشد یا مشتمل بر اباطیل باشد.

[سوره الکهف (18): آیات 2 تا 3] .... ص : 325

قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2) ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (3)

این قرآن مجید عهده دار است بر اینکه انذار کند و بترساند باس و عذاب شدید را از جانب خود و بشارت میدهد مؤمنین را آن کسانی که عمل میکنند اعمال صالحه را به اینکه از برای آنها است اجر و جزاء نیکویی که مکث میکنند در او همیشه ابد الآباد (قیّما) صفت کتابست در آیه قبل بعضی گفتند تقدیم و تأخیر دارد باین عبارت انزل علی عبده الکتاب قیما و لم یجعل له عوجا لکن بسیار ضعیف است در علم اخلاق متعرض هستند که اول تخلیه است بعد تحلیه یعنی باید اولا اخلاق رذیله را زائل کرد سپس محلّی نمود بصفات حمیده کاسه که مملوّ از آب کثیف است باید خالی کرد بعدا از آب لطیف پر کرد اولا باید از کفر و شرک بیرون رفت بعد داخل در اسلام و ایمان شد عمارت شکسته را اولا باید خراب کرد بعد ساختمان نمود پس اولا میفرماید وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً پس میفرماید (قیّما) و شاهد بر این اینکه اولا انذار میفرماید لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً بکفّار و مشرکین و منافقین و ضالّین و عصاة و بأس شدید عذاب جهنم است که ابد الآباد بانحاء عذاب معذّب هستند علاوه از بلیّات دنیوی و عقوبات عالم برزخ و صحرای محشر من لدنه مرجع ضمیر اللَّه است یعنی من عند اللَّه که این قرآن مجید از جانب خداوند است که انذار میکند وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ بشارات قرآنی بر اهل ایمان بسیار است کمتر سوره ایست که در آن بشارت نباشد الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ مراد این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا آورد زیرا ممکن نیست و مراد این نیست که تمام اعمالش صالحه باشد زیرا مباحات بسیار است بلکه مراد اینست که اعمال صالحه داشته باشد پس مؤمن غیر صالح بخطر خیلی نزدیکتر است که خدای نخواسته معاصی باعث زوال ایمان بشود أَنَّ لَهُمْ

ص: 325

أَجْراً حَسَناً

اجر حسن اجریست که بهر گونه نعمتی نائل شود و از جمیع بلیّات محفوظ باشد دنیوی و اخروی و بالاخص بهشت جاوید ماکِثِینَ فِیهِ در آن اجر حسن (ابدا) که دوام و خلود دارد که یکی از ضروریات دین مسئله خلود است و آیات شریفه و اخبار آل اطهار مشحونست و منکر آن کافر و مرتد است.

[سوره الکهف (18): آیه 4] .... ص : 326

وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)

و این قرآن انذار میکند کسانی که گفتند خداوند متعال اخذ ولد کرده اولاد پیدا کرده کسانی که این قول را اتخاذ کردند سه طایفه هستند مشرکین که گفتند ملائکه دختران خدا هستند و یهود که آدم را پسر خدا میدانند و گفتند عزیر ابن اللَّه است.

و نصاری که گفتند مسیح ابن اللَّه است بلکه یهود و نصاری گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ البته وقتی که آدم ابن اللَّه باشد تمام اولاد او ابناء اللَّه میشوند و این قول مستلزم کفریّات زیادی میشود باید خدا را جسم و ذی اجزاء بدانند و محل حوادث بدانند و برای او مکان و انتقال قرار دهند و او را محتاج بدانند و شریک قائل شوند این قرآن مجید در بسیاری از آیات شریفه باین مطلب تذکر داد.

وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً که این قول کفر محض است و عذاب مخلّد دارد بلکه چندین جهة عذاب متوجه آنها میشود بعلاوه از آن کفریات تکذیب جمیع انبیاء است زیرا تمام مأمور بدعوت بتوحید و یگانگی حق بودند و دعوت می کردند و تکذیب قرآن مجید و منکر ضروریات و مفاسد دیگر هم هست چنانچه می فرماید:

[سوره الکهف (18): آیه 5] .... ص : 326

ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً (5)

نیست از برای آنها در این قول علمی و مدرکی و نه از برای پدران آنها

ص: 326

بسیار بزرگ است این کلمه که از دهان آنها خارج میشود نمیگویند مگر کذب بلکه افتراء بخداوند عالم است و اهانت بمقام قدس.

[سوره الکهف (18): آیه 6] .... ص : 327

فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً (6)

پس شاید تو جان خود ترا بهلاکت میاندازی بر آثار این کفار و مشرکین اینکه ایمان نیاوردند باین قرآن مجید و فرمایشات آن از روی تأسف که چرا ایمان نمی آورند با این بیانات شریفه حضرت رسالت فوق العاده علاقه مند بود بهدایت و ارشاد قوم و تأسف میخورد بر اینکه چرا ایمان نمی آورند چنانچه در جای دیگر می فرماید إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56.

خدا میداند کی قابل هدایت است و قلبش پاک است و کی قابلیت ندارد و قلبش سیاه و قساوت دارد کانّه این آیه شریفه اشاره باینست که تو بوظیفه رسالت و تبلیغ خود عمل کن هر که قابل هدایت است هدایت می شود و هر که لیاقت ندارد بکفر و شرک خود می افزاید.

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید

لذا میفرماید خود را بهلاکت نینداز فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ لعل از جانب خدا تردید نیست بلکه اشاره باینست که نزدیک است خود را بهلاکت بیندازی حفظ الهی ترا نگاه داشته علی آثارهم شرک و کفر و تکذیب رسول و او را ساحر و مجنون گفتند و قرآن را گفتند بافته او است و از دیگران فرا گرفته وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً فرقان آیه 4.

إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ مراد از حدیث قرآن مجید است که مشتمل بر قضایا و حوادث واقعه در امم سابقه است و یکی از اسماء قرآن حدیث است و این جمله دلالت دارد بر رد کسانی که قرآن را قدیم میدانند قرآن کلام الهی است که بقدرة کامله خود ایجاد می فرماید و البته حادث است و مسبوق بعدم مثل سایر

ص: 327

مخلوقات و مثل کلامی که با موسی تکلّم فرمود و با حضرت رسالت لیلة المعراج اسفا البته جای تأسف است چون مشتمل بر چندین معجزه که جهات او را در مقدمه در مجلّد اول بیان کردیم و با اینکه مشرکین و کفار عرب بهتر میفهمیدند جهات معجزه بودن او را لکن قساوت و حبّ جاه مانع قبول بود.

[سوره الکهف (18): آیه 7] .... ص : 328

إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7)

محققا ما قرار دادیم آنچه بر روی زمین است زینت از برای زمین برای اینکه امتحان کنیم اهل زمین را کدام یک از آنها عملش بهتر است إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ از معادن و جمادات و نباتات و حیوانات و میاه زینة لها اسباب زینت و محل استفاده اهل زمین از مؤمن و کافر خوب و بد مطیع و عاصی عادل فاسق لنبلوهم برای امتحان آنها که جمیع آنها را امتحان قرار دادیم غنی بغناء خود امتحان میشود فقیر بفقر خود اگر بر طبق دستور الهی مصرف کرد و غافل نشد و علاقه مند باین زخارف نشد و از خدا و دین و احکام دینیّه دست برنداشت بلکه اینها را وسیله سعادت و رستگاری قرار داد و بتوسط اینها تحصیل آخرت کرد از بذل و احسان و اعمال صالحه این مشمول أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا هست و امّا اگر غرق دنیا شد و طغیان و سرکشی و وسیله فسق و فجور قرار داد و بمال و جاه مغرور شد و دست از دین و آخرت برداشت حتی دعوی خدایی کرد و در مقام ظلم و تعدّی و کفر و ضلالت افتاد بعقوبت دچار می شود و مکرر گفته ایم که امتحانات الهی برای این نیست که بر خدا چیزی مخفی باشد بلکه بر خود بنده و بر دیگران معلوم شود و همین نحو که خدا باین نعم امتحان میفرماید ببلاها و مصائب و گرفتاریها هم امتحان میکند لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ.

انفال آیه 38 و حجة بر همه تمام شود

ص: 328

[سوره الکهف (18): آیه 8] .... ص : 329

وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً (8)

و محققا ما قرار میدهیم آنچه که بر روی زمین است ساده بدون گیاه و خشک بدون آب این آیه شریفه اشاره بمسئله معاد است که این زمینی که مزیّن بود بانواع گل های الوان و میوه های شیرین و خضرویّات و اشجار و غیر اینها برمی گزیند گردانیم صاف و ساده بیابان بدون گیاه و خشک که اصلا باران بر او نازل نشده باشد و آب در او نباشد شما هم چهار روز در این زمین خرّم و خندان مشغول لهو و لعب لکن بکلّی فانی می شوید و خاک می شوید و از بین میروید چنانچه اوضاع دنیا بکلّی تغییر می کند خورشید و ستارگان گرفته میشوند.

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ تکویر آیه 1 و 2 آسمان ها پیچیده می شود یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104 کوه ها از هم پاشیده می شود و بحرکت می آید و از جا کنده می شود و زمین و دریاها خشک می شود.

وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ الی قوله وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ تکویر آیه 3 و 6 و صفحه زمین با کوه ها صاف می شود وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً طه آیه 105 و 106 لذا میفرماید وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ گفتیم هیچ امری در عالم تحقق پیدا نمی کند تا مشیت الهی تعلق نگیرد ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 و گفتیم امور مخصوصه بحضرت باری بمتکلم وحده بیان می فرماید مثل أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ یس آیه 61 و بسیار موارد دیگر و اما آنچه باسباب یا توسط ملائکه انجام میفرماید بمتکلم مع الغیر تعبیر میفرماید مثل همین جمله ما علیها از اموری که در آیه قبل بیان فرمود که باعث زینة زمین میشود از معادن و جبال و نباتات و حیوانات و آبها صعیدا جرزا بلکه دنیا فانی و زائل میشود و ثبات و بقایی برای او نیست.

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26

ص: 329

و 27 چه رسد بنعمت های او و بلیّات او و آنچه خداوند خلق فرموده از ملائکه و جنّ و انس و حیوان و نبات و جماد چه در عالم علوی و چه در عالم سفلی تا روز بعث و نشور.

[سوره الکهف (18): آیه 9] .... ص : 330

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (9)

هیجده آیه در این سوره مبارکه در قصّه اصحاب کهف از آیه هشتم تا آیه بیست و پنجم بیان فرموده و ما در سه جمله تذکر میدهیم یک جمله در شرح آیات شریفه و تفسیر آنها جمله دوّم در خلاصه مطلب و نتیجه و ثمرات و فوائد آن جمله سیّم در آنچه از اخبار آل اطهار استفاده کرده ایم در این باب.

اما جمله اولی أَمْ حَسِبْتَ و لو خطاب بپیغمبر است لکن غرض کسانی هستند که اموری که بر خلاف عادت است تعجب می کنند بلکه شاید منکر هم میشوند مثل معراج و شق القمر و بقاء حضرت بقیّة اللَّه و امثال اینها ان اصحاب الکهف کهف مغاره کوه است و اصحاب آن کسانی هستند که رفتند در آن مغاره مخفی شدند و الرقیم بعضی گفتند از ماده رقم است بمعنی کتابت چنانچه می گویی رقیمه شریفه و این بواسطه لوحی بود که اسامی آنها در او نوشته شده بود بعضی گفتند اسم شهر آنهاست بعضی گفتند نام کوه است که در او کهف بود و ما مدرکی برای هیچکدام دست نیاوردیم و علم او را بخدا واگذاشتیم کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً افعال الهی مورد تعجب نیست زیرا قدرت او بر امر بزرگ و کوچک مساوی است ایجاد عرش اعظم با ایجاد پشه ضعیف تفاوت ندارد چه بر طبق عادت باشد و چه بر خلاف عادت بعلاوه رفتن اینها در کهف بر خلاف عادت نبوده بلی خصوصیات آنها مقداری بر خلاف عادت بود لذا میفرماید:

[سوره الکهف (18): آیه 10] .... ص : 330

إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (10)

ص: 330

زمانی که جای گرفتند این فتیه بسوی کهف پس گفتند پروردگار ما عنایت فرما از جانب خودت رحمت واسعه شامل حال ما شود و مهیّا فرما از برای ما از امر ما راه رشد و نجات و سعادت را إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ تعبیر بفتیه جمع فتی بمعنی شاب و جوانست که اینها یک دسته جوانها بودند لکن در اخبار دارد که مراد جوان در ایمان است و الا در سنّ آنها پیر بودند و مشیب و اذ اوی بمعنی مأوی گرفتن و جای گیر شدن است که رفتند بسوی کهف الی الکهف و در آن سکونت کردند و جهت رفتن آنها اینکه سلطان آنها دقیانوس بود بعضی گفتند مجوسی بود و بعضی گفتند بت پرست بود و هر که بر خلاف طریقه او بود بقتل میرسانید و اینها در تقیّه بودند اظهار موافقت میکردند لکن در باطن ایمان کامل داشتند و خداوند برای تقیّه آنها دو اجر بآنها عنایت فرمود چنانچه ما هم اگر گرفتار شدیم واجب است تقیّه کنیم حتی در نماز اگر موافق با واقع بجا آوریم باطل است و در خبر است که فرمود

التقیّة دینی و دین آبائی

و بسیار این جهّال شیعه در مقابل اهل تسنن مهر میگذارند و بسم اللَّه میگویند و اشهد ان علیا ولی اللَّه در اذان میگویند و حیّ علی خیر العمل در آن میگویند و این بسیار غلط است و امثال اینها حضرت صادق علیه السّلام در مقابل منصور امیر المؤمنین خطاب میکرد و روز ماه رمضان را افطار کرد برای اینکه منصور عید فطر قرار داده بود و فرمود

لان افطر یوما من- الرمضان احب الی من ان یضرب عنقی

فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً که نجات از شرّ سلطان و اتباع او پیدا کنیم و محفوظ بمانیم وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً راهی از برای ما قرار ده که راه رشد باشد بتوانیم دین خود را حفظ کنیم و براه صواب و رشد برویم.

[سوره الکهف (18): آیه 11] .... ص : 331

فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً (11)

پس زدیم بر گوشهای آنها و نوم را مسلط کردیم بر آنها بخواب رفتند چندین سال در کهف در مسئله نوم اگر بر گوش و چشم مسلط شد حدث است و مبطل

ص: 331

وضوء و اگر بر چشم تنها مسلط شد ضرر ندارد و این جمله فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ کنایه از نوم است فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً در اینجا معیّن نمیفرماید چند سال لکن در آیه بعد میآید سیصد سال و زیاد کردند نه سال از امیر المؤمنین پرسیدند چرا اولا میفرماید سیصد سال بعدا میفرماید وَ ازْدَادُوا تِسْعاً حضرت فرمود سیصد سال شمسی بود و سیصد و نه سال قمری.

[سوره الکهف (18): آیه 12] .... ص : 332

ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)

پس از این نوم آنها را برانگیختیم و بیدار کردیم تا اینکه معلوم ما ظاهر شود که کدام یک از دو حزب قوم آنها مؤمنین و کافرین کدام یک بهتر شماره کردند مدت مکث آنها را در کهف و بعضی گفتند خود اصحاب کهف اختلاف در مدت داشتند بیدار شدند که بیایند و تحقیق کنند که مدت مکث چه اندازه بوده ثُمَّ بَعَثْناهُمْ بعث اشاره بایقاظ است کانه این نوم مدید بمنزله موت است و بیداری بمنزله حیات بعد الموت مثل بعث یوم القیامة که حیات بعد از موت است لنعلم خداوند چیزی بر او مخفی نیست تا ببعث آنها معلوم شود بلکه مراد معلوم شدن بر اصحاب کهف یا بر قوم آنها گویا اختلافی واقع شد بین کفار قوم و مؤمنین در مدت مکث آنها یا اختلافی در خود اصحاب کهف واقع شد که چه اندازه نوم آنها و مکث آنها طول کشیده أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی کدامیک از این دو حزب مؤمن و کافر یا این دو دسته بین خود اصحاب کهف بهتر شماره کردند لِما لَبِثُوا أَمَداً امد مدت است و لبث کون در کهف است خداوند این مدت اینها را مستور کرد تا سلطان آنها و اتباع آن و اهل زمان آن بکلی فانی شوند و طبقه بعد از آنها جایگیر آنها گردند که اصلا از آنها خبری و اطلاعی نداشته باشند بلکه عمارات آنها خراب شود و بناهای جدید بنا کنند و اوضاع شهر منقلب شود.

[سوره الکهف (18): آیه 13] .... ص : 332

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً (13)

ص: 332

ما شرح قصّه آنها را برای تو رسول محترم میدهیم بر طبق حق و حقیقة اینها فتیانی بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند و هدایت آنها را زیاد کردیم نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ معلوم میشود چنانچه از آیات بعد استفاده می شود که قصّه اصحاب کهف در بین اهل کتاب معروف بوده و مختلف نقل کردند تمامش اشتباه بوده خداوند میفرماید ما حق مطلب را برای تو بیان می کنیم إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ در بیان مراد از فتیة مفسرین اختلاف کردند بعضی گفتند قوة الایمان که ایمان آنها جوان و رشید بوده بعضی گفتند بذل می کردند و باحدی اذیت نمی کردند بعضی گفتند ترک شکوی بعضی گفتند اجتناب محارم و تحصیل مکارم و جامع همه اینها مفاد اخبار است که اهل ایمان بودند حقیقة البته مؤمن حقیقی بذل دارد و ترک اذی و ترک شکایت از پیش آمدها و اجتناب از معاصی و محرمات و دارای مکارم اخلاقی و عمل صالح و ممکن است که جوان باشند سنّا آمَنُوا بِرَبِّهِمْ اهل توحید و مصدّق انبیاء و معتقد بجمیع عقائد حقه وَ زِدْناهُمْ هُدیً البته مراتب ایمان و هدایت مختلف است درجات بسیار دارد از ایمان انبیاء و اوصیاء و اولیاء تا ادنی درجه ایمان هر چه انسان کوشش کند علما و عملا و اخلاقا درجه بالا میرود و هر چه کوتاهی کند تنزّل پیدا می کند.

[سوره الکهف (18): آیه 14] .... ص : 333

وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (14)

و ما محکم کردیم دل های آنها را زمانی که قیام کردند بر رفتن بکهف پس گفتند پروردگار ما همان پروردگار آسمانها و زمین است و ما غیر او را نمی خوانیم بالوهیّت هر آینه بتحقیق اگر غیر او را اله بگوئیم این گفته بسیار غلط و باطل و تجاوز از حق است.

وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ مؤمن که توکل بحق داشته باشد قلبش محکم میشود از میدان در نمیرود بر تمام واردات صبر دارد از کسی خوف ندارد حق میگوید حق

ص: 333

میجوید بر طبق حق عمل می کند قلبش آرام است اذ قاموا قیام بر کناره گیری از قوم و وطن و زخارف دنیوی و حشر با کفّار و مشرکین فقالوا علنا با کمال شجاعت در مقابل مشرکین رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدای ما و مربی ما همان خالق آسمانها و زمین است که جمیع عوالم در تحت قدرت و تربیت او است لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً نه شمس و ستارگان نه ملک و جن و انس نه بت و گاو و گوساله تمام اینها شرک و کفر و باطل است لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً که اگر الهی غیر از آن بخوانیم قول بسیار فاسد و باطلی گفته ایم.

[سوره الکهف (18): آیه 15] .... ص : 334

هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً (15)

این جمعیت قوم ما گرفتند از غیر خداوند عالم خدایانی چرا بر این اتخاذ دلیل و برهانی نمی آورند بر خدایی این خدایان آنها دلیل واضح روشنی؟ پس کیست ظالمتر از کسی که افتراء بزند بر خداوند عالم از روی کذب و دروغ (هؤلاء) اشاره باهل شهرستان اصحاب کهف از سلطان آنها دقیانوس و رعیت او که تعبیر به (قومنا) کردند و این جمله تتمه کلام اصحاب کهف است اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اخذ یعنی معتقد شدند و متعبد شدند از غیر خدا آلهة یک شریک قائل نشدند شریک هایی را بر خدا اتخاذ کردند معلوم می شود که اینها فرقه فرقه بودند هر دسته یک خدایی بر خود گرفتند مثل مشرکین مکه و اطراف که هر قبیله و طایفه یک بت بزرگی بر خود قرار دادند و یک بت که از همه بزرگتر بود برای همه مقرر کردند و هر فرد یک بت کوچک بر خود تراشیده و نگاه داشت از فلزّات و چوب حتی از رطب و تمر لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بر این آلهه خود (بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ) چه اثری از این آلهه مشاهده کردند آیا جلب نفعی یا دفع ضرری یا قضاء حاجتی یا شفاء مرضی فقط دلیل آنها تقلید آباء آنها است فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً ظلم درجاتی دارد ولی درجه اعلای آن همین شرک و نفی توحید است که

ص: 334

این افترا بخداوند است و کذب بر خدا است.

(سؤال) در مفهوم افتراء کذب داخل است که دروغ بغیر بستن است و لفظ کذبا زائد است.

(جواب) این تاکید است کانّه آنها در این افتراء خود را صادق می پندارند ولی چون دلیل و مدرکی ندارند جای این توهم نیست و کذب محض است زیرا هر دعوایی محتاج بشاهد و دلیل است حتی مؤمنین که قائل بتوحید هستند باید ادله بر توحید اقامه کنند که سرتاسر قرآن بیان ادله توحید بلکه بر وجود حضرت ربوبی فرموده و ادله عقلیّه و نقلیّه و وجدانیّه بر این بسیار است.

[سوره الکهف (18): آیه 16] .... ص : 335

وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً (16)

بعض اصحاب کهف بسایرین هم مسلک خود گفتند چون شما عزلت و جدایی پیدا کردید از قوم و از آلهه آنها پس جایگیر شوید بسوی کهف پروردگار شما نشر رحمت میفرماید بشما و مشمول رحمت های او میشوید و مهیّا میفرماید از برای شما از کار شما رفق بسهولت و آسانی وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ از قوم جدا شدند و از میانه آنها رفتند وَ ما یَعْبُدُونَ بت های آنها را دور انداختند و کناره گیری کردند و بر توحید ثابت قدم شدند إِلَّا اللَّهَ که بتهای آنها باشند فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ مخفی شوید در کهف که دست بشما پیدا نکنند و شما را در شکنجه و اذیّت نیندازند یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ رحمت الهی و لو وسعت دارد هر چیزی را لکن قابلیّت محلّ میخواهد فقط قابل مشمول رحمت الهی اهل ایمان هستند چنانچه میفرماید:

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156.

وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً خداوند برای اینکه از میانه کفار بیرون

ص: 335

رفتید و ترک معاشرت کردید امورات شما را برفق و سهولت و راحتی انجام میدهد خیالتان راحت باشد.

[سوره الکهف (18): آیه 17] .... ص : 336

وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً (17)

و می بینی یعنی اگر مشاهده کنی کهف را مییابی که خورشید در وقت طلوع بطرف راست باب کهف طلوع می کند و در وقت غروب از طرف چپ کهف غروب می کند و آنها در وسعت و راحتی هستند اذیّت از آفتاب نمیکشند این از آیات الهی است کسی را که خداوند هدایت فرماید پس او هدایت شده است و کسی را که در ضلالت انداخته پس هرگز نمییابی از برای او ولّی و ناصری و نه ارشاد کننده ای وَ تَرَی الشَّمْسَ یعنی لو رأیتها تری که خورشید إِذا طَلَعَتْ وقت طلوع تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ یعنی میل میکند بطرف راست کهف ذاتَ الْیَمِینِ چون در کهف مقابل نقطه شمال بود باصطلاح طرف شرق که خورشید در ابتداء طلوع بطرف راست کهف طلوع میکرد پس از ارتفاع شمس دیگر در کهف سایه بود تا نزدیک غروب بطرف چپ غروب می کرد وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ قرض بمعنی قطع است و لذا قیچی را مقراض میگویند چون قطع می کند و در اینجا بمعنی فرو رفتن خورشید و غروب او است وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ فجوه سعه و راحت است که اذیت از آفتاب نشوند و باد خنک بآنها بوزد ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ قدرت نمایی حق که قوم آنها را نیابند و کهف را مشاهده نکنند و اینها در کمال راحتی باشند و حفظ شوند نه گرسنه شوند و نه تشنه مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ کسی که رو بخدا رود و توکل باو کند خداوند تمام کارهای او را آسان میکند وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3.

وَ مَنْ یُضْلِلْ کسی که اعراض کند و رو بهوا و هوس و شیطان رود خدا هم

ص: 336

اسباب ضلالت در دسترس او قرار میدهد که بسوء اختیار در ضلالت بیفتد فَلَنْ تَجِدَ هرگز نمییابی لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً نه ناصر دارند و نه ارشاد کننده.

[سوره الکهف (18): آیه 18] .... ص : 337

وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)

و گمان می کنی آنها بیدارند و حال آنکه در خواب هستند و بسا بر دنده راست می غلطند و بسا بر دنده چپ و سگ آنها پهن کرده دو زراع خود را روی خاک اگر مطلع شوی بر آنها هر آینه پشت می کنی بآن ها و فرار می کنی و رعب و ترسی از آنها پیدا میکنی و پر میشوی از ترس وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً چون چشمهای آنها باز است و لب های آنها متبسّم است مثل اینکه با هم تکلّم می کنند و بیکدیگر نگاه می کنند وَ هُمْ رُقُودٌ گوش های آنها و قلب آنها خواب است که نمی شنوند و درک نمی کنند فقط نفس میکشند وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ مثل آدم خواب که گاهی به پهلوی راست می غلطد و چون خسته می شود به پهلوی چپ بر میگردد.

وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ.

در خبر دارد از حیوانات سه حیوان در بهشت می روند یکی سگ اصحاب کهف است که با آنها تکلّم کرد و برای حفظ آنها از حیوانات موذیه و آفات در خلف آنها آمد و اختلاف کردند که کجا نشست بعضی گفتند درب غار بعضی گفتند قدری دورتر از غار بعضی گفتند در غار نزدیک درب و این اقرب است چون کفّار آمدند برای پیدا کردن آنها تا درب غار هم آمدند اگر بیرون غار بود آنها را پیدا می کردند و احتمال ندادند که آنها در غار باشند و از آیات قدرت اینکه این سگ بیدار بود نه گرسنه بود و نه تشنه و دو ذراع خود را بر زمین پهن کرد لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً خداوند یک عظمت و بزرگی به آنها داد که هر که مشاهده کند فرار کند.

ص: 337

وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً چنانچه خداوند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله را یاری فرمود بالقاء رعب در قلوب کفار و مشرکین چنانچه میفرماید:

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ آل عمران آیه 144.

و نیز میفرماید سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ انفال آیه 12 و نیز می فرماید وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ احزاب آیه 26 و حشر آیه 2 و از حضرت رسالت که فرمود

نصرت بالرعب.

[سوره الکهف (18): آیه 19] .... ص : 338

وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً (19)

و همین نحو که قدرت نمایی کردیم و آنها را در این مدت طولانی در خواب کردیم همین نحو آنها را بیدار کردیم برای اینکه از یکدیگر بپرسند از مقدار خواب آنها گفت قائلی از آنها که چه مقدار در اینجا درنگ کردیم دیگران گفتند یک روز یا بعض روز و چون اختلاف کردند گفتند پروردگار شما داناتر است بمقدار درنگ ما در این کهف، پس گفتند یکی از شما نشناس برود بدرهم شما در شهر پس نظر کند که کدام یک از کسبه آنها طعامش بهتر است بگیرد و بیاورد برای شما بروزی شما و باید با کمال تلطف و آرامی باشد که احدی از اهل شهر نفهمند و نشناسند شما را کذلک چنانچه آنها را حفظ کردیم و کسی مطلع نشد همین نحو آنها را بَعَثْناهُمْ بیدار کردیم و بر انگیختیم لِیَتَسائَلُوا از یکدیگر بپرسند که چه اندازه مدت خواب و بودن در این کهف بوده قالوا در جواب گفتند یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ چون موقعی که آمدند اوائل آفتاب بود و موقع بیداری آخر روز بود گفتند یک روز یا بعض روز لکن آیا همان روز بوده یا روز دیگر قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ خدا بهتر میداند چه اندازه لبث کرده اید فَابْعَثُوا بزرگ آنها گفت بفرستید احدکم یک نفر از خود را بِوَرِقِکُمْ هذِهِ پولی که

ص: 338

بسکه آن زمان که آمده بودند در کهف که تعبیر بدرهم می کنند إِلَی الْمَدِینَةِ داخل شهر شود فلینظر نظر کند ایّها کدام یک از کسبه شهر أَزْکی طَعاماً جنس او بهتر است چون مؤمنین در شهر بودند که ایمان خود را مخفی کرده بودند و تقیّه میکردند و البته جنس آنها پاک و پاکیزه بود فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ روزی بیاورد جهت خوراک شما و لیتلطف باید با تلطف و مهربانی با آنها رفتار کند در قیمت سخت گیری نکند کلام درشت نگوید آنها را بغضب نیاورد وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً متوجه باشد احدی از آنها پی نبرد و نشناسد که در تعقیب شما بیایند و اذیت کنند چون در مقام هستند.

[سوره الکهف (18): آیه 20] .... ص : 339

إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً (20)

محققا این کفار و مشرکین اگر شما را پیدا کردند و شما بر آنها ظاهر شدید شما را سنگ سار می کنند یا برمیگردانند بکیش خود و اگر چنین شد هرگز رستگاری ندارید و رستگار نمیشوید.

إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ چون در تعقیب شما آمدند تا باب کهف هم رسیدند و شما را نیافتند اگر بیابند محققا شما را یرجموکم رجم در شرع مطهر برای زنای محصنه است که لباس از بدنش خارج کنند و اگر زنست در یک پارچه بپیچند و در گودالی بیندازند و آن قدر سنگ بر او بزنند تا زیر سنگ ها هلاک شود که سخت ترین انحاء قتل است أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ دست از توحید و ایمان بردارید و بشرک و کفر آنها داخل شوید و در این صورت وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً لن برای نفی تأبید است بالاخص با تأکید کلمه ابدا یعنی هرگز رستگار نمی شوید چون ارتداد پیدا می کنید و مرتد میشوید.

(سؤال) مرتد اگر توبه کند توبه او قبول است یا قبول نیست.

(جواب) مسئله اختلافیست مشهور قائلند بعدم قبول بواسطه ظواهر این آیات لکن تحقیق اینست که قبول می شود ولی نفع آخرتی دارد و اما احکام دنیوی

ص: 339

که مالش بوارث منتقل می شود وارث مسلم و قتلش هم واجب می شود و عیالش هم از او جدا می شود اگر بعد از ثبوت نزد حاکم باشد و اما اگر قبل از ثبوت باشد اگر مالی بعد از توبه پیدا کند مالک می شود و عیالش هم بعقد جدید میتواند ازدواج کند و قتلش هم برداشته می شود.

[سوره الکهف (18): آیه 21] .... ص : 340

وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً (21)

و همین نحو که ما آنها را در این مدت متجاوز از سیصد سال خواب کردیم و سپس بیدار نمودیم و یک نفر آنها رفت برای تدارک غذا همین نحو بر اهل شهر و قوم آنها مطّلع کردیم قدرت خود را برای اینکه بدانند که ما قدرت داریم مرده را هم زنده کنیم و اینکه وعده الهی ببعث و نشور حق است و اینکه قیامت بر پا خواهد شد هیچ شکی در او نیست زمانی که اهل شهر اختلاف و نزاع داشتند بین خود در امر اصحاب کهف پس گفتند بنا کنیم بر آنها عمارتی مثل مقبره که اینها مرده اند بعضی گفتند خواب هستند پروردگار آنها بر آنها داناتر است بامر آنها رفتند کسانی که مطلع شدند بر امر آنها هر آینه می گیریم برای اینها یعنی قرار می دهیم بر آنها مسجدی که در او عبادت شود وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ خلاصه کلام اینکه موقعی که آن یک نفر آمد برای تحصیل معاش دید اوضاع شهر تغییر کرده و اهل آن بکلی از شاه و گدا از بین رفتند و سلطان صالحی بر اهل شهر سلطنت دارد و تمام اهل شهر غیر از آنها هستند و معلوم شد مدت مکث آنها متجاوز از سیصد سال بوده و بسیاری فهمیدند که این ها این مدت در خواب بودند و چون اهل شهر دو دسته بودند مؤمن که معتقد بمعاد بودند و کافر که منکر بودند این قضیّه اینها دلیل شد لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فهمیدند که وعده الهی بمعاد حق است و خداوند قادر است بر احیاء موتی وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها قیامت جای شک برای آن نماند.

ص: 340

إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ که اختلاف داشتند در امر معاد یا در امر اصحاب کهف که مرده بودند زنده شدند یا خواب بودند بیدار شدند هر کدام باشد دلیل بر معاد هست کسانی که گفتند آنها مرده هستند فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً مقبره بنا کنند درب غار که بروند بزیارت آنها رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ جمله مستقله است نه مقول قول آنها که خداوند داناتر است بحال آنها که مرده اند پس زنده می شوند یا خواب هستند سپس بیدار می شوند.

قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ مؤمنین کسانی که درک کردند که آنها زنده هستند و در حفظ الهی محفوظ هستند گفتند لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً که بتوانند بوظائف عبادی خود عمل کنند و انجام دهند.

[سوره الکهف (18): آیه 22] .... ص : 341

سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22)

زود باشد که بگویند جماعتی از اهل کتاب که اصحاب کهف سه نفر بودند و چهارمی آنها سگ آنها بود و جماعت دیگری می گویند پنج نفر بودند و ششمی آنها سگ آنها بود لکن بدون مدرک و حجت فقط توهم و خیالست و جماعت دیگر میگویند هفت نفر بودند و هشتمی آنها سگ آنها بود بفرما به آنها که پروردگار من داناتر است بعدّه آنها کسی اطلاع بآنها و علم بخصوصیات آنها ندارد مگر قلیلی از مؤمنین پس مجادله نکن با این ها در امر اصحاب کهف مگر با دلیل روشن واضح و نپرس و استفتاء مفرما در امر اصحاب کهف از اهل کتاب احدی را باید آنچه وحی از جانب حق برسد قبول کرد.

سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ گفتند نصارای نجران موقعی که شرفیاب حضور حضرت رسالت شدند صحبت اصحاب کهف پیش آمد بعض آنها گفتند سه نفر بودند و چهارمی آنها کلب آنها بود و بعض دیگر وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ

ص: 341

کَلْبُهُمْ

لکن مدرکی بر این قول ندارند فقط رَجْماً بِالْغَیْبِ است و بعض دیگر وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ در جواب آنها بفرما تمام این اقوال بدون علم و مدرک است مجرد تخمین و حدس و ظن است قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ آنچه وحی برسد مورد قبول است ما یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ یا مراد قلیلی از اهل کتاب میدانند خصوصیات آنها را یا مراد اینست که شما بقلیلی از خصوصیات آنها مطلعید تمام خصوصیات آنها از عدّه و کیفیات آنها خبر ندارید فَلا تُمارِ فِیهِمْ در مورد اصحاب کهف با این اهل کتاب مجادله نفرما زیرا بر فرض شما هم بوحی الهی عدّه و حالات آنها را بیان کنی آنها قبول نمیکنند الامراء ظاهرا که برداری آنها را بحسّ و و جدان مشاهده کنند و نتوانند انکار کنند وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً از احدی از آنها سؤال نکن در مورد اصحاب کهف.

[سوره الکهف (18): آیات 23 تا 24] .... ص : 342

وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً (23) إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (24)

و البته نباید بگویی برای هر چیزی محققا من بجا می آورم فردا این عمل را مگر اینکه معلق کنی بر مشیّت الهی که بگویی انشاء اللَّه و یاد کن پروردگار خود را زمانی که فراموش کردی و بگو امید است اینکه هدایت فرماید مرا پروردگار من بنزدیکترین از این از حیث رشد و صلاح، در تفسیر این آیه مفسرین اختلاف زیادی دارند هم در جمله الا ان یشأ اللَّه که تعلیق بر جمله سابقه بوده و پیغمبر بدون این تعلیق گفته که از او سؤال کردند فرموده فردا جواب میدهم بطور تنجّز یا جمله مستقله است و هم در جمله اذا نیست که پیغمبر نسیان کرد ذکر انشاء اللَّه را و هر کدام یک نحوی بیان کرده اند تمام باطل و عاطل است و ما تفسیر این آیه را بعد از بیان دو مقدمه بنظر مبارک شما میرسانیم.

(1) اینکه مسلّما پیغمبر اکرم هر عملی که وعده دهد موکول بر مشیّت حق میکند.

ص: 342

(2) اینکه حضرتش نسیان و فراموشی ندارد چون معصوم است وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ خداوند نهی فرمود از اینکه در امور مستقبله بنحو تنجّز نفرما مگر معلّق کنی بر مشیّت الهی و این جمله دلیل نیست بر اینکه پیغمبر بدون این تعلیق ذکر فرموده باشد این دستور الهی است مثل سایر اوامر و نواهی مثلا کلمه لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ دلیل نیست که العیاذ حضرت شرک آورده باشد یا لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا دلیل بر صدور مخاطبه ندارد و هکذا سایر مناهی البته پیغمبر هر چه وعده دهد موکول بر مشیّت الهی میکند بواسطه همین نهی وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ این هم دلیل نیست بر اینکه حضرت نسیان کرده باشد زیرا قضیّه شرطیّه تصدق عن کاذبین و بعبارت دیگر فرض محال محال نیست که بفرماید بر فرض محال که اگر نسیانی عارض شد باید متذکر خداوند شوی و بگویی انشاء اللَّه لکن چون معصوم هستی نسیانی عارض نمی شود بر شما وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی کلمه عسی از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله دلیل قطعیست که خداوند هدایت میفرماید هر چه را که حضرت امید داشته باشد لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً البته خداوند بالاخص با این جمله رسول خود را هدایت میفرماید ببهترین راه ها و هر چه صلاحش بیشتر باشد.

[سوره الکهف (18): آیه 25] .... ص : 343

وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (25)

و درنگ کردند در کهف خود از ابتداء ورود تا زمانی که بیدار شدند و بر اهل شهر معلوم شد سیصد سال و زیاد کردند نه سال که 309 سال که مدت خواب آنها این مقدار بوده در خبر دارد از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال کردند که چرا خداوند نفرمود ثلاث مائة و تسع سنین بلکه فرمود وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ پس از آن فرمود وَ ازْدَادُوا تِسْعاً حضرت فرمود سیصد سال شمسی مطابق با سیصد و نه سال قمریست یعنی کسانی که از اهل کتاب گفتند سیصد سال بحساب شمسی بود ولی به حساب قمری که سال شرعیست و در حجاز باین سال تاریخ میگذاردند سیصد و نه

ص: 343

سال میشود.

[سوره الکهف (18): آیه 26] .... ص : 344

قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً (26)

بفرما که خداوند داناتر است بآن مقدار که اینها درنگ کردند از برای او است آنچه غیب است در آسمان ها و زمین بینا است بدرجه اعلای بینایی به آن و شنوا است بدرجه اعلی شنوایی نیست از برای آنها از غیر خدا ولی و نیست شریک در حکم او احدی قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا کانه بعضی انکار کردند این مدترا بفرما که خداوند خبر داده و او داناتر است بمقدار لبث آنها در کهف لَهُ غَیْبُ- السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در موضوع علم غیب گفتیم غیب مراتبی دارد آنچه که ممکن نمیتواند پی ببرد علمش مختص بذات حق است مثل علم ذات بذات و بصفات و آنچه بر ما مخفی و غیب است لکن ممکن است که خداوند علم آن را بملائکه یا انبیاء و ائمه افاضه فرماید مثل علم بما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه بر آنها غیب نیست و بر ما غیب است أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ از روی تعجب خداوند بصیر است بتمام مبصرات و سمیع است بتمام مسموعات ازلا و ابدا که گفتیم برگشت بصیر و سمیع بعلم است علم بمبصرات و بمسموعات مثل حکیم علم بمصالح و مفاسد و مرید علم بصلاح و فساد و مدرک علم بجزئیات ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ غیر از ذات مقدّس پروردگار مِنْ وَلِیٍّ که بتواند نفعی بآنها بخشد یا دفع ضرری از آنها بکند وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً و در احکامش و تقدیراتش و افعالش احدی را شریک و کمک نگرفته و نیست و احتیاج به احدی ندارد فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ و یحکم ما یشاء.

(جمله ثانیه) خلاصه مطلب اینکه جماعتی که دارای ایمان محکم بودند و در فشار مشرکین قرار گرفتند که آنها یا برگردند بشرک یا کشته شوند و اینها فرار کردند و سگ آنها هم همراه آنها آمد تا رسیدند درب کهف خود را در کهف مخفی کردند که مشرکین آنها را نیابند و مشرکین هم در تعقیب آنها آمدند تا درب کهف و لکن خداوند چشم

ص: 344

آنها را کور کرد آنها را نیافتند و برگشتند چنانچه حقیر همین نحو را بعین مشاهده کردم در مسجد نبی صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در مدینه مشرف بودم بین محراب و منبر و یکی از رفقاء پهلوی من کتاب مناسک شیخ انصاری را باز کرده بود و زیارت صدیقه طاهره را تلاوت میکرد شرطه رسید و کتاب را گرفت و این صفحه که زیارت داشت انگشت گذارد و کتاب را هم گذاشت و رئیس شرطه ها را صدا زد او آمد و از رفیق ما پرسید چه قرائت می کردی گفت مناسک حج رو بشرطه کرد و گفت شوف یعنی مشاهده کن اگر زیارت فاطمه است جلب کن او را بشرطه خانه و اگر مناسک است باو رد کن این شرطه از اول کتاب صفحه صفحه مشاهده کرد تا صفحه پشت انگشت و از آخر هم مشاهده کرد تا صفحه پشت انگشت و صفحه که انگشت گذارده بود ندید و کور شد و کتاب را رد کرد، و خداوند آنها را بنوم انداخت سیصد و نه سال در حال نوم بودند و اعجب از این سگ آنها بیدار بود و پاسبان آنها بود تا موقعی که بیدار شدند یک نفر از آنها را بطریق ناشناس فرستادند در شهر برای تحصیل امر معاش پس از اینکه اهل شهر فهمیدند و قضایایی که در آیات شریفه بیان شده خداوند آنها را در کهف مخفی فرمود و تا کنون در کهف هستند.

(جمله ثالثه) در اخبار داریم که اینها پس از ظهور حضرت بقیّة اللَّه از کهف خارج میشوند و خدمت حضرتش مشرف می شوند و داخل در اصحاب آن حضرت می شوند و نیز داریم در زمان حضرت رسالت امیر المؤمنین و جمعی از اصحاب را بتوسط ابر و باد روانه فرمود درب کهف حضرت امیر علیه السّلام فرمود سلام کنید باصحاب کهف سلام کردند جواب نشنیدند خود امیر علیه السّلام سلام کرد جواب صریح آمد و شهادت دادند بوصایت و ولایت و امامت آن حضرت.

[سوره الکهف (18): آیه 27] .... ص : 345

وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27)

و تلاوت فرما آنچه وحی شده است بسوی تو از کتاب پروردگار تو قرآن مجید نیست احدی که بتواند تغییری در کلمات پروردگار دهد و عوض کند و تبدیل

ص: 345

نماید و نمی یابی از غیر خدا ملجأ و پناه و حفظ و حرزی وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ.

اصلا غرض از انزال قرآن برای هدایت بشر بوده ببهترین راهها إِنَّ هذَا- الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ بنی اسرائیل آیه 9 و اولین اسباب هدایت آنست که حضرت رسالت برای امت قرائت و تلاوت فرماید پس از آن بدستورات عمل به نمایند که این قرآن ثقل اکبر است در حدیث ثقلین و البته چنانچه فرمود:

ما ان تمسکم بهما لن تضلوا ابدا

و البته قرآن مبیّن لازم دارد و آن عترت است و ما شرح حدیث ثقلین را در مقدمه جلد اول بیان کرده ایم رجوع فرمائید لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ کیست بتواند مثل قرآن بیاورد حتی یک سوره و این معجزه بزرگ حضرت رسالت است و معجزه باقیه تا قیام قیامت که با عترت نزد حوض کوثر وارد شود.

وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مرجع ضمیر پروردگار است مُلْتَحَداً لحد بمعنی میل بسوی او است و توجه باو که پناه دهد و از شرور و آفات حفظ کند و بمقصد و مرام برساند و این اختصاص بذات اقدس ربوبی دارد غیر او هر که باشد و هر چه باشد احتیاج بپناه دارد تا مشیّت الهی و حفظ پروردگار نباشد قدرت بر کوچکترین امری ندارند.

الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس

[سوره الکهف (18): آیه 28] .... ص : 346

وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (28)

و صبر بده نفس خود را با مؤمنینی که میخوانند خدای خود را در هر صبح و شام و قصد و اراده آنها فقط قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه است و چشم های خود را از آنها برنگردان و توجّه باشراف و اعیان کنی، اراده کنی زینت های زندگانی دنیوی

ص: 346

را و اطاعت مکن کسی را که ما او را غافل از یاد خود کرده ایم و قلبش متوجه بما نیست و متابعت می کند هوای نفس خود را و کارهای او افراط و اسراف و تجاوز از حدّ است، مفسرین گفتند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم با اشراف و اعیان و بزرگان کفار و مشرکین مجالسة داشت برای تألیف قلوب آنها و اتباع آنها که تمایل بایمان پیدا کنند این آیه نازل شد که با آنها مجالست نکند و با فقراء از مؤمنین مجالست نماید لکن این غلط صرف است بلکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم با فقراء کمال رأفت را داشت حتی فرمود:

(انا فقیر احبّ الفقراء)

حتی دارد

(عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها)

و فرمود دوست دارم یک روز داشته باشم شکر کنم و یک روز نداشته باشم صبر کنم و تمام مطابق دستور الهی بود لذا میفرماید وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ عادت بده نفس خود را بصبر مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ با مؤمنین که همیشه اشتغال بعبادت دارند و خدای خود را می خوانند که فقراء مؤمنین هستند که اشتغالی جز بعبادت ندارند بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ صبح و شام کنایه از دوام است روز و شب مشغول بنماز و دعا و ذکر و بیاد خدا هستند یُرِیدُونَ وَجْهَهُ.

در باب عبادت علاوه از آنکه قصد قربت معتبر است قصد خلوص هم لازم است که عمل قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه باشد اینها قصد ریاء و سمعه و خودنمایی ندارند فقط محضا للَّه عبادت می کنند وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ چشم از آنها نپوش کناره گیری نکن ترک معاشرت و مجالست با آنها نفرما تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا دنیا با جمیع زخارف او و زینت های او بقدر پر کاه ارزش ندارد وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ- الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ عنکبوت آیه 64.

قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ

دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة

بقاء و ثباتی ندارد فانی و زائل میشود مؤمن دلبستگی بدنیا ندارد چه رسد بانبیاء و اولیاء بالأخص حضرت رسالت و اوصیاء آن حضرت و اهل بیت طاهرین او وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا البته حضرت اطاعت آنها را نمی کند این جمله برای رفع طمع آنها است که می

ص: 347

آمدند و اصرار بلیغ داشتند که حضرت با آنها موافقت کند و او را بزرگ و امیر خود قرار دهند و از اموال و زینت های دنیا باو بدهند خداوند میفرماید اینها از خدا غافل شدند و از ذکر او دور شدند و توجّه ببتهای خود کردند نباید اطاعت آنها را نمود و با آنها موافقت کرد وَ اتَّبَعَ هَواهُ.

و همچنین کسانی که هوا پرستند نباید اطاعت کرد أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 22 وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً.

فرط از افراط است بمعنی زیاده روی و اسراف و تجاوز یعنی کسانی که در شرک و کفر و معاصی زیاده روی می کنند و از حد گذرانیده اند با آنها هم نباید معاشرت و مجالست نمود و اطاعت آنها را کرد و این یک تکلیف بزرگی است که مؤمن بداند با که مجالست کند و با که ترک مراوده کند.

[سوره الکهف (18): آیه 29] .... ص : 348

وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (29)

و بفرما حق از طرف پروردگار شما است پس هر کس بخواهد پس ایمان می آورد و هر کس که بخواهد پس کافر می شود محققا ما مهیا کرده ایم از برای ستمکاران آتشی را که احاطه کرده است بآنها خیام و پرده های آن و اگر استغاثه کنند از عطش و سوزندگی بآنها داده می شود به آبی که مثل فلز آب شده که مقابل صورت که می آید گوشت صورت را پخته و بریان می کند بدتر آبیست و بد پشتگاه و متکائیست آن آتش وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ آنچه از طرف پروردگار است حق و ثابت و مطابق با واقع و موافق با حکمت و صلاح و درست و بجا است چه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و وعد و وعید و غیر اینها باشد یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ.

ص: 348

در مقابل طاغوت شیطان و اولیاء او که هر چه از طرف آنها باشد باطل و عاطل و فساد و ضلالت است یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ هر که رجوع بعقل کرد و طالب حق شد پس ایمان می آورد و می پذیرد و قبول می کند و بصراط مستقیم بسعادت و رستگاری نائل می شود وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ و هر که تابع شهوت و هوا پرستی و متابع؟ شیاطین انسی و جنی شد پس کافر می شود و زیر بار نمی رود و در سبل شیطانی سیر می کند إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ چه ظلم در عقائد باشد شرک و کفر و چه ظلم بغیر باشد بانبیاء و اوصیاء و مؤمنین و چه ظلم بنفس باشد از صفات خبیثه و اعمال سیّئه ما برای آنها قبلا مهیا کرده ایم ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها از این جمله چند نکته استفاده میشود، یکی آنکه جنت و نار قبلا خلق شده خلافا بکسانی که میگویند روز قیامت خلق می شود، دیگر آنکه اهل نار آتش بآنها احاطه دارد از شش جهت که تعبیر بسرادق فرموده، دیگر آنکه راه فرار بر آنها بسته می شود مثل کسی که در خیمه او را حبس کرده باشند وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا و هر چه استغاثه کنند و فریاد رس طلب کنند یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ بفریاد آنها می رسند با یک آبی مثل مس آب شده یا سایر فلزات که تعبیر بمهل فرموده یَشْوِی الْوُجُوهَ مقابل صورت که می آید صورت گداخته می شود و پخته میگردد.

بِئْسَ الشَّرابُ بسیار آب بدیست یکی از آب های جهنم مهل یکی صدید یکی غساق یکی حمیم وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً مرتفق تکیه گاه و پناهگاهست آتش جهنم تکیه گاه آنها است از هر طرفی توجّه کنند آتش است اعاذنا اللَّه.

[سوره الکهف (18): آیه 30] .... ص : 349

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (30)

محققا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند محققا ما ضایع نمی کنیم اجر کسی که عمل نیک بجا آورد چه عمل قلبی ایمان چه نفسی اخلاق چه جوارحی افعال.

ص: 349

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان چهار چیز لازم دارد.

(1) یقین بتوحید و نبوت و بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و اله بدون انکار ضروری دین و مذهب حقه شیعه اثنی عشری ظن و شک کافی نیست یقین قطعی لازم دارد.

(2) اعتقاد بمعنی عقد قلب که تعبیر بدل بستگی و در بند بودن، بسا میشود انسان چیزی دارد ولی دل بستگی باو ندارد از بین برود چیزی نگیرد.

(3) اقرار بزبان و قلب بتمام خصوصیات ایمان.

(4) تسلیم زیر بار رفتن و این ایمان باعث نجات است و لو غرق معاصی باشد اگر با ایمان از دنیا رود و معاصی باعث زوال ایمان نشود وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مراد جمیع اعمال صالحه نیست، زیرا اعمال مباحه بلکه مکروهه بسیار است و ضرر نمی زند بلکه مراد اینست که اعمال صالحه بجا بیاورد و هر عمل صالحی باعث ارتفاع درجه می شود.

إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا چه کوچک باشد یا بزرگ کم باشد یا زیاد چنانچه میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ زلزال آیه 7.

[سوره الکهف (18): آیه 31] .... ص : 350

أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (31)

این مؤمنینی که با عمل صالح از دنیا رفتند برای آنها بهشت های عدن که جاریست از پای آنها نهرهایی خود را زینت می کنند از دستبندهای طلا و میپوشند لباس سبز از سندس و استبرق و تکیه می دهند در آن بهشت ها بر تختها خوب ثوابیست و حسن دارد جایگاه آنها و مجلس و رفقاء آنها از هر جهت امتیاز دارد أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ گفتند بمعنای ثبات و بقاء است که همیشه در آن متنعّم هستند ببقاء اللَّه زوال ندارد و در وسط سایر جنّات واقع شده که اطرافش باقی

ص: 350

جنات مثل فردوس و نعیم و دار الخلد و غیر اینها که هشت بهشت است و مثوباتی که خداوند در این جنات عدن قرار داده یکی تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یعنی از پای قصرهای آن نهرها جاریست که چهار نهر است فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمّد صلّی اللَّه علیه و اله آیه 17.

(دوّم) یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ زینت طلا بر مردها در دنیا حرام است و نماز با آنهم باطل است لکن در بهشت یکی از مثوبات آنها است بانحاء زینتها (سیّم) وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً لباس سبز علامت بزرگی و شرافتست مخصوصا عمامه و شال که از مختصات سیادت است و در بهشت لباس اهل بهشت است آنهم نه از قطن و کرک و پشم بلکه مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ که گفتند سندس دیباج لباس حریر و ابریشم است و استبرق لباس زری طلا باف است و بعضی گفتند سندس لباس نازک و رقیق است و استبرق لباس غلیظ است.

(چهارم) مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ اریکه تخت سلطنتی است بر روی آنها تکیه میدهند.

نِعْمَ الثَّوابُ خوب ثوابیست وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً و زیبا است جایگاه آنها اللهم ارزقنا بجاه محمّد و آله صلّی اللَّه علیه و اله.

[سوره الکهف (18): آیات 32 تا 33] .... ص : 351

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (32) کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33)

و مثال بزن برای آنها دو مرد که ما قرار دادیم از برای یکی از آنها دو باغستان از انگور و اطراف آنها نخل خرما و بین این دو باغ کشت زاری و این دو باغ میوه فراوان از انگور و خرما آورده و چیزی از آن کسر نگذاشته از میوه که تناول شود.

ص: 351

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا خداوند مثل می زند برای کافر و مؤمن که کفار مغرور به زخارف دنیوی می شوند و خیال می کنند که همیشه برای آنها باقی می ماند و حال آنکه بزودی فانی می شود و مؤمن امید بخدا دارد و خداوند باو عنایت هایی دارد رَجُلَیْنِ یک کافر و یک مؤمن جَعَلْنا لِأَحَدِهِما که کافر است جَنَّتَیْنِ دو باغستان مِنْ أَعْنابٍ از انگور که دو انگورستان دارد که بین این دو فاصله است وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ که چهار طرف این دو باغ نخل خرما است وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً که در فاصله این دو باغ کشتزار است زراعت می کنند مثل گندم و جو و سایر حبوبات کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها که هر دو باغ سبز و خرم و پر از انگور و خرما است وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً تمام اشجارش بارور شده هیچکدام خشک و بی بار نمانده چنانچه نوع کفار دارای مکنت و ثروت از املاک و اموال و زینتهای دنیوی هستند.

وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً و در اواسط این دو باغ نهر آبی جاری بود که تمام این باغ را و تمام این کشتزار را مشروب میکرد کلمه و فجّرنا اشاره بچشمه آبست که سر چشمه در همان باغ بود و دو سرچشمه بوده یکی در این باغ و دیگری در باغ دیگر و چشمه آب هم دو قسم است یک قسم واقف و یک قسم جاری که جوشش میکرد خلالهما در وسط هر دو باغ و تشکیل میداد نهرا یک نهر در این و دیگری در آن.

[سوره الکهف (18): آیه 34] .... ص : 352

وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)

و بود از برای او ثمر پس از برای صاحبش که آن رجل آخر که مؤمن بود گفت من بیشتر از تو مالیه دارم و نفرات من عزیزتر از نفرات تو هستند همه متمکن متمول هستند وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ مرجع ضمیر له سه احتمال میرود.

(1) خود آن شخص باشد و مراد از ثمر سایر اموال از ذهب و فضّه و دار و

ص: 352

اثاث البیت است که بعلاوه از این اراضی اموال دیگری هم دارد.

(2) مرجع بستان باشد که دارای ثمر ولی این دو احتمال و لو مفسّرین گفتند بعید بنظر میآید زیرا اطلاق ثمر بر سایر اموال بعید است و ثمرات بستانها را هم قبلا تصریح فرموده بود و احتمال سیم اقرب بنظر می آید که مرجع همان نهر باشد که در کنار آن اشجار مثمره بوده فَقالَ لِصاحِبِهِ بآن یک رجل دیگر که مؤمن بود از روی افتخار و تکبر و سرزنش و اهانت وَ هُوَ یُحاوِرُهُ که با هم بحث داشتند در باب ایمان و کفر أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا این دو باغ و این کشتزار و سایر اموال وَ أَعَزُّ نَفَراً عدّة و عدّة و اصحاب و اتباع من همه عزیز و محترم هستند بخلاف تو که ایمان داری نه مالی داری و نه اصحابی.

[سوره الکهف (18): آیه 35] .... ص : 353

وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً (35)

و داخل باغستان خود شد و حال آنکه بخود ظلم کرده که شرک و کفر ظلم عظیم است گفت گمان نمی کنم اینکه این مکنت و ثروت از بین برود همیشه برای من ثابت و باقیست وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ همه روزه برای تفریح و تماشا می آمد در باغ و کیف و لذّت میبرد.

وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ در مقام کفر و فسق و کبر و نحو اینها و سایر امور که تمام ظلم بنفس است و از جمله آنها قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً منکر معاد شد و خیال کرد همیشه باقیست و با این ثروت زندگانی می کند چنانچه امروز نوع اهل دنیا همین توهّمات فاسده را دارند و معتقد بنشئه دیگری نیستند و بر فرض اگر عالم دیگری باشد خیال می کنند که در آنجا هم اینها مقدّم هستند چون اعمال زشت خود را زشت نمیدانند در قرآن میفرماید در همین سوره آیه 103 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً.

ص: 353

[سوره الکهف (18): آیه 36] .... ص : 354

وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً (36)

و گمان نمی کنم که ساعت قیامت بر پا شود و بر فرض من برگردم بسوی پروردگار خودم هر آینه مییابم بهتر از آنچه در دنیا دارم از حیث انقلاب و برگشتن وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً تکذیب تمام انبیاء و تمام کتب سماویه و آیات قرآنیه و ضرورت تمام ادیان است و کفری بالاتر از این نیست که انکار معاد یا شک در آن داشته باشد وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی بر فرض که معادی باشد و ما بسوی پروردگار خود رجوع کنیم نزد او عزیزتر و محترم تر هستیم چنانچه در دنیا عزیز و محترم هستیم لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً هر آینه مقام ما و عزّت و شوکت و مال و منال ما بیشتر و بهتر و بالاتر از اینست که در دنیا داریم و ما منقلب می شویم بجای بهتر و مقام عالیتر.

[سوره الکهف (18): آیه 37] .... ص : 354

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً (37)

گفت از برای این رجل کافر صاحبش که آن رجل مؤمن بود و با او مباحثه و مکالمه میکرد آیا کافر شدی بآنکسی که ترا از یک نطفه گندیده خلق فرمود پس از آن صورت رجولیّت بتو عنایت کرد، بزرگترین آیات الهیّه یکی خلقت انسان است که میفرماید:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.

مؤمنون آیه 12 الی 14 و در حدیث است

من عرف نفسه عرب ربّه

خداوند آنچه در عالم اکبر خلق فرموده نمونه آن را در انسان قرار داده عقل از عالم عقول

ص: 354

نفس انسانی از عالم نفوس روح از عالم ارواح روح بخاری از عالم حیوانیت نشو و نما از عالم نباتیّه ثقالت از عالم اجسام درک علم و معرفت از عالم ملائکه درک جزئیّات از عالم حسّ شهوت و غضب از بهائم و سباع مغز و دماغ از عالم سماوات اعضاء صورت از عالم کواکب و شمس و قمر اعضاء بدن از عالم خاک و آب تنفّس از عالم هوا حرارت بدن از عالم نار.

(هر چه خوبان همه دارند تو تنها داری) قالَ لَهُ صاحِبُهُ گفت باین رجل کافر صاحبش که آن رجل مؤمن باشد وَ هُوَ یُحاوِرُهُ و او با او بحث و مذاکره داشت أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ که آدم از گل و طین خلق شد بلکه جمیع افراد انسان ابتداء از تراب خلق می شوند همین خاک است که داخل حبوب و اشجار می شود و زرع و ثمره می گردد و مأکول پدر می شود و یک قسمت آن نطفه می گردد و مراحلی طیّ میکند تا صورت انسانی پیدا کند (سؤال) این رجل کافر بخدا نبود و لذا گفت وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی (جواب) همان شک در معاد و تکذیب انبیاء و کتب سماویه و ضروریات جمیع ادیان کفر بخدا است ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ بلکه گفتند نطفه بسیار افراد دارد یکدیگر را میخورند تا یک یاد و باقی بماند ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا این نطفه چه اندازه مراحلی طی کند تا یک انسان بشود.

[سوره الکهف (18): آیه 38] .... ص : 355

لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (38)

لکن من معتقدم به اینکه آنکه مرا خلق فرموده اللَّه تبارک و تعالی است پروردگار خود لکنّا لکن انا بود یعنی لکن من همزه ساقط شده هو اللَّه یعنی معتقدم و ایمان دارم که او یعنی آن کسی که مرا خلق فرموده اللَّه است ربی مرا تربیت کرده که معنای ربّ مربّی و تربیت کننده است که در این مراحل عدیده از تراب بانسانیت رسانده بلکه آن بآن افاضه وجود و قوی میفرماید و باصطلاح حکماء علة موجده علة مبقیه هم هست (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها)

ص: 355

وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً شریک برای او قرار نمیدهم نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت و نه در نظر که شرک اقسام خمسه دارد شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری که مکرر توضیح داده ایم.

[سوره الکهف (18): آیه 39] .... ص : 356

وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً (39)

و چرا نبود زمانی که داخل بستان خود شدی گفته باشی ما شاء اللَّه آنچه خداوند مشیّت او تعلق گرفته که همچو بستانی و مالیّه بمن عطا فرموده من از خود چیزی ندارم نیست قوة و قدرتی مگر باعانت خداوند، اگر تو می بینی که من کمتر از تو هستم از حیث مال و اولاد و مرا کوچک و حقیر شمرده و خود را بزرگ و عظیم پنداشته و بر من تکبر و نخوت می کنی و سرزنش می نمایی انتظار داشته باش الطاف او را بمن وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ در باب توحید افعالی گفته ایم که ده فعل است که مختص بخداوند است احدی شرکت در آنها ندارد خلق و رزق اماته و احیاء عزّت و ذلّت صحت و مرض غناء و فقر باید انسان هر نعمتی که باو افاضه شده نه مستند بخود بداند و نه بغیر و نه باسباب بلکه مستند بخدا بداند و شکر گذار باشد و بگوید ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن و اگر بعض مقدّمات و معداتش منوط به فعل انسان یا به اسباب ظاهر است آن را هم منوط بقوّه و حول الهی بداند و بگوید:

لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.

سیّما مبنیّا علی القول بحرکت جوهریّه که آن به آن افاضه وجود می شود إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً چه اشخاصی یک روز در کمال عزّت و ثروت بودند و فردا در کمال ذلّت و فقر و بالعکس (سر شب سر تخت تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سرتاج داشت) من را که بچشم حقارت و فقر و بی کسی نگاه می کنی ممکن است خداوند عزت و شوکت و مال و منال بمن عطا فرماید و خود را با کمال عزت و دولت و ثروت و عدّة و عدّه میپنداری ممکن است بذلّت و تهی دستی

ص: 356

مبتلا شوی.

[سوره الکهف (18): آیه 40] .... ص : 357

فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً (40)

پس امیدوارم که پروردگار من بمن عنایت فرماید بهتر از بستان تو و بفرستد بر بستان تو تیرهای آتشی صاعقه که بسوزاند تمام اشجار و کشت و زراعت ترا که صبحگاه بر وی و نظر کنی زمین ساده خشک و پست و بلند که انسان بر او لغزش پیدا می کند فعسی رجاء و امیدواری بخداوند عالم ربّی که پروردگار من است.

أَنْ یُؤْتِیَنِ اینکه بمن بدهد خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ بهتر و بالاتر و خوبتر از بستان تو و زرع تو وَ یُرْسِلَ عَلَیْها و بفرستد به بستان و کشت زار تو حُسْباناً مِنَ السَّماءِ حسبان تیرهای زیادیست که یک مرتبه متوجه شود و طرف و هدف را از بین ببرد و مراد در اینجا صاعقه و تیر شهاب است که بکلی می سوزاند هر چه هست روی زمین از اشجار و زرع و غیر اینها فتصبح صبح کنی و نظر کنی که تمام بستان و زرع تو صعیدا زمین ساده زلقا پست و بلند که ذهاب بر روی او باعث لغزش باشد نه شجری و نه نهری و نه کشتی داشته باشی.

[سوره الکهف (18): آیه 41] .... ص : 357

أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً (41)

یا اینکه صبحگاه آب نهرهای تو خشک گردد و فرو رود پس هرگز دیگر نتوانی طلب کنی و تحصیل آب کنی که تمام اشجار و زراعت تو خشک گردد و از بین برود.

أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً سرچشمه نهر بستان خشک شود و چه بسیار اتفاق افتاده چشمه های آب بکلی خشک شده و هر چه حفر کنند آب در آن یافت نمیشود

ص: 357

فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً لن برای نفی تابید است یعنی هرگز نمیتوانی تحصیل آب کنی و بکلّی از بین میرود چنانچه قارون با آن ثروت کذایی که کلیدهای خزینه های او را بار شتر قوی می کردند یک مرتبه بزمین فرو رفت و خسف شد فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ قصص آیه 81.

[سوره الکهف (18): آیه 42] .... ص : 358

وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً (42)

و رفت گردش کند اطراف بستان به بیند آیا ثمری در بعض آن درختها باقی مانده دید بکلّی از بین رفته پس صبح کرد در حالی که دو کف دستها را بهم میمالید به اینکه چه اندازه خرج ساختمان بستان کرده که تمام روی هم ریخته و میگوید ای کاش من شرک نیاورده بودم به پروردگار خود احدی را وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ صاعقه و آتش تمام ثمرات را سوزانیده و بتمام احاطه کرده فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ آثار ندم و پشیمانیست که دست میمالید و این پشیمانی نه از جهت ایمان باشد که ایمان آورده باشد بلکه از جهت تأسف بر اینکه این نحو شده از جهت علاقه و دلبستگی عَلی ما أَنْفَقَ فِیها بعضی گفتند برای ساختمان که در باغ کرده بود و بعضی گفتند جدران و دیوارهای باغ بود که بکلّی خراب شده بود وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها اگر بنا بوده اوّل طاق فرو می ریزد سپس جدران روی طاق و اگر جدران بوده از سر برمی گردد و ریزش می کند سپس پائین جدران روی آن ریخته می شود وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً کلام صاحب خود را شنیده بودم و کافر بخدا نشده بودم اینهم ایمان نیست فقط برای ذهاب مال است که چرا چنین شده و از دست رفته.

[سوره الکهف (18): آیه 43] .... ص : 358

وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً (43)

پس از زوال اموالش و خرابی بستانش آن عدّه و عدّة که اطرافش بودند

ص: 358

رفتند و نیست از برای او فئه و کسانی که یاری کنند او را غیر خداوند متعال و نیست او یاری شده بقول عوام (تا پول داری رفیقتم) اهل دنیا البته توجه آنها بجائیست که محبوب آنها آنجا است هر جا که مال و منال باشد رو باو میروند چنانچه اهل آخرت و ایمان و دین هم توجه آنها بخداوند متعال است زیرا جمیع خیرات دنیوی و اخروی آنجا است و بدست قدرت او است و کسانی که محبوب آنها ذات مقدّس اوست تمام توجّه آنها باوست چنانچه در حدیث است

اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللَّه.

(گر بشکافند سر و پای من جز تو نجویند در اعضای من)

وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ فئة جمعی از اشخاصی که جند و بسته باو هستند دیگر حتّی برادر و اولاد از او دوری می کنند و در هیچ امری او را یاری نمی کنند یَنْصُرُونَهُ حتی نزد زن خود هم مهجور می شود وَ ما کانَ مُنْتَصِراً کیست بتواند از بلیّات دنیوی و عقوبات اخروی او را نجات دهد چنانچه تمام کفار و مشرکین و ضالّین چنین هستند نه مشمول شفاعت هستند و نه قابلیت رحمت دارند صریحا میفرماید:

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156.

[سوره الکهف (18): آیه 44] .... ص : 359

هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً (44)

در این موقع ولایة مختص بخداوند متعال است ولایة حقّه حقیقیّة مختص بذات اقدس حق تبارک و تعالی است و او بهتر ثواب و اجر عنایت می کند و بهترین عاقبت است.

هنالک اشاره باین است که در هر حالی چه در نعمت باشی و چه در بلا در تحت قدرت او هستی الولایة ولیّ اطلاقاتی دارد بر دوست بر ناصر بر صاحب اختیار و غیر اینها اطلاق می شود و ولایة کلّیه ذاتیّه مختص است (للَّه) و سایر ولایات مثل

ص: 359

ولایة نبی و امام و اب و جدّ و حاکم شرع و قیّم جعلیست بجعل الهی (الحق) ممکن است حق صفت للَّه باشد که یکی از اسامی الهیه حق است بمعنی ثبات و بقاء و اشاره بمقام واجب الوجودیست و ممکن است صفة ولایت باشد که ولایة حقّه حقیقیّة مختص باو است در مقابل ولایات باطله ظالمانه که سلاطین و جبابره و متکبران بر زیر دستان خود دارند هُوَ خَیْرٌ ثَواباً.

مثوبات الهی بهتر است از زخارف دنیوی و مشتهیات نفسانی چه در دنیا هر نعمتی افاضه فرماید از روی حکمت و مصلحت و بجا و بموقع است و چه در آخرت آن تفضلات و عنایات و مثوباتی که باهل ایمان افاضه میشود وَ خَیْرٌ عُقْباً آن بهتر است چون دوام و ثبات دارد بخلاف این زخارف و مشتهیات نفسانی که فنا و زوال مقرون باو است یا از دست می رود یا انسان میگذارد و میرود.

[سوره الکهف (18): آیه 45] .... ص : 360

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً (45)

و بزن از برای این متکبّرین و متموّلین و کفّار و مشرکین مثل حیات دنیوی را مثل آبی است که ما نازل کنیم او را از طرف بالا، پس آمیخته شود بآن گیاه های زمین. پس صبح می کند خشک و در هم شکسته پراکنده میکند آنها را بادها و هست خداوند بر هر چیز مقتدر.

توضیح کلام: اینکه در بیابان ها که وسیله آب از نهر و چشمه و چاه نیست و زمین خشک و ساده است موقعی که باران می بارد گیاه های خود روی در آنها می روید و زمین سبز و خرّم می شود، پس از آن باران قطع شود بفاصله کمی زمین خشک می شود و این علف ها چون ریشه ثابتی ندارد و آب بآنها نمی رسد خشک میشود و بتوسط بادها پراکنده بیابان می شود خداوند حیات دنیوی را تشبیه باین گیاهها فرمود چهار صباحی تر و تازه و خرّم میشود، سپس رو بنکس میگذارد تا اجل میرسد خشک میشود، پس از آن خاک می شود چون ریشه ثابت ندارد، مثل

ص: 360

حیات اخروی نیست که ابد الآبادتر و تازه نه نکس دارد و نه خشک می شود و نه پراکنده لذا میفرماید:

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مرجع ضمیر هم، کسانی هستند که مغرور بدنیا شدند و علاقه مند به مال و جاه و ریاست آن شدند یا من بدنیا اشتغل- قد غرّه طول- الأمل- و الموت یأتی بغتة- و القبر صندوق العمل مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا که تمام لذائذ و نعم آن مخلوط و مقرون بهزار گونه بلا و مصیبة است

دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة

دار محنة و بلیة کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ ماء، آن ماء الحیوة است که آن بآن افاضه می شود مثل باران که قطره قطره نازل می شود فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ نبات روح مال و بنون و عشیره و قبیله و ریاست و غلبه است فَأَصْبَحَ هَشِیماً که اجل رسید تمام آنچه داشت پراکنده صحرای دنیا شده مالش ریاستش نصیب دیگران شد تَذْرُوهُ الرِّیاحُ تمام را باد برد و بهر گوشه ای انداخت وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً قدرة توانایی است، اقتدار تسلط و غلبه است، تمام تحت سلطه او هستند، تمام اینها عاریه است، یک روز میدهد و یک روز پس میگیرد.

[سوره الکهف (18): آیه 46] .... ص : 361

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46)

مال و پسران زینة حیات دنیا هستند، ولی اعمال صالحه که بر انسان باقی می ماند بهتر است نزد پروردگار توهم از حیث ثواب و هم باعث امیدواری است.

انسان سه چیز دارد که در دنیا باو عنایت شده که موقعی که بدنیا آمد هیچ نداشت، یکی مال است که بدست آورده تا حین موت است، بلکه قبل الموت که گفتند منجزات مریض از ثلث خارج می شود، و تعبیر بمال از باب مثال است بلکه مطلق دارایی از جاه و مقام و ریاست و عنوان دوّم بنون و اینهم از باب مثال

ص: 361

است و مثل بنون و نبات و ذراری و ارحام و قبیله و عشیره و اتباع و لشکر و عسکر و غیر اینها، و اینها تا لب گور است و بسیار احترام گذارند مجلس ترحیم مردانه و زنانه و هفته و چهله و سال است.

سوّم عمل است که با خود در قبر می برد و از او جدا نمی شود، اما مال دارد در حدیث که میفرماید

یؤتی بصاحب المال یوم القیامة فیسئل عنه عما اکتسبت و فی ما انفقت

اگر از ممّر حلال بدست آورده و مصرف عبادات مالیه کرده بهترین مال است، و اگر از راه حرام بدست آورده و مصرف حرام کرده

یؤمر به الی النار

و اما اولاد اگر صالح باشند در تمام اعمال صالحه آنها شرکت دارد، و بعلاوه خیرات و مبرات و طلب مغفرت برای او می کنند، لذا میفرماید:

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا نظر به اینکه انسان در دنیا شدّة احتیاج باین دو امر دارد در طلب تمایلات از خانه منزل لباس رزق احتیاج بمال دارد، و در دفع منافرات دفع دشمن و سارق و ظالم احتیاج باولاد و انصار دارد، خداوند باین دو نعمت بزرگ زندگانی او را تأمین، و اما در آخرت احتیاجش از این دو بریده میشود.

یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ شعراء آیه 88، و شدّت احتیاج باعمال صالحه و عقاید حقّه و اخلاق فاضله دارد، میفرماید:

وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ که ایمان و صفات حمیده و عبادات صحیحه است.

خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ هم مورث مثویات می شود و هم امیدوار ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا.

[سوره الکهف (18): آیه 47] .... ص : 362

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)

و روزی که سیر میدهیم کوه ها را و می بینی که زمین ظاهر شده و محشور می کنیم آنها را پس وا نمی گذاریم از آنها احدی را این اشاره بروز محشر است که تمام خلق اوّلین و آخرین محشور می شوند و احدی باقی نمی ماند و در این آیه مسئله مشکلی است باید حلّ شود.

ص: 362

توضیح اینکه حکماء قدیم معتقد بودند که کره زمین ساکن و نقطه مرکزیست و تمام آسمانها از سیّارات و ثوابت حتی عرش اعظم دور کره زمین سیر دارند عرش تمام آسمانها را بر خلاف توالی در یک شبانه روز سیر می دهد و تشکیل شب و روز میدید و هر کدام از آسمانها حرکت مخصوصی بر توالی سیر می کنند آسمان قمر قریب بیکماه شمس یک سال لکن این عقیده فسادش ظاهر شد و اینکه کره زمین دو حرکت دارد حرکت وضعی دور خود میچرخد در یک شبانه روز و حرکت انتقالی دور کره شمس در یک سال با منظومه های شمسی و در قرآن مجید هم اشاره باین موضوع دارد.

وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ نمل آیه 90 و کره شمس با منظومه های شمسی یک حرکت دیگری دارند مستقیما بطرف کره وکاء که بلسان عرب نصر الطائرش مینامند و شاید مراد عرش اعظم باشد و موقعی که به آن کره رسیدند تمام از حرکت می افتند و کرات نزدیک بهم میشود که روز قیامت باشد دیگر نه شب هست نه روز نه ماه نه سال بنا بر این اشکالی متوجه میشود که خداوند میفرماید در این آیه شریفه که روز قیامت وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ با اینکه تمام کرات از حرکت میافتند و سکونت پیدا می کنند، لکن جواب اینکه جبال از جای خود کنده می شود و از هم میپاشد و این غیر از حرکت کره است چنانچه در آیه دیگر میفرماید:

یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا مزمّل آیه 14.

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً الحاقة آیه 14 وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً دیگر نه عمارتی نه کوهی نه شجری نه دریایی نه زرعی روی زمین نیست فقط صفحه ساده وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً که جن و انس و ملک و هر ذی حیاتی حتی حیوانات حتی وحوش وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5.

[سوره الکهف (18): آیه 48] .... ص : 363

وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (48)

ص: 363

در معرض پیشگاه پروردگار تو در می آیند و محشور می شوند صف در صف و بآنها می گوییم که هر آینه بیائید در پیشگاه خداوند متعال همان نحوی که خلق کردیم شما را در اول دفعه بلکه گمان کردید که ما هرگز برای شما موعد و وعده- گاهی قرار نمی دهیم.

عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ

ملائکه می آیند و آنها را از قبور خود بیرون میکشند و میبرند در صحرای محشر که در حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله داریم فرمود

(یحشر- الناس من قبورهم یوم القیامة حفاة عرات)

(صفا).

در خبر است صد و بیست صف کشیده می شود یک طرفش مشرق است و یک طرف مغرب هشتاد صف امت پیغمبرند از اول بعثت تا آخر رجعت و چهل صف امم سالفه هستند.

َدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ

موقعی که بدنیا آمدید نه قدرت داشتند نه مال و منال و نه عدّة و عدّة نه خدم و حشم عریان برهنه همین نحو وارد قیامت می شوند بلی اهل ایمان با لباس وارد می شوند و اینها هم سه قسم هستند یک قسم که اکثر باشند با کفن و لذا در اخبار دارد کفن خود را سنگین و حلال و پاک کنید باعث آبروی شما می شود در قیامت و نیز دارد ما بهترین اموال خود را بر سه مصرف صرف می کنیم مهر عیال لباس احرام کفن قسم دوم لباس بهشتی می آورند و آنها را می پوشانند قسم سیّم شهداء که با لباس شهادت وارد می شوند و اما غیر مؤمن عریان و برهنه حتی سؤال کردند که از یکدیگر خجلت نمی کشند و حیا نمی کنند فرمود لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 37.

ْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً

و منکر حشر و نشر شدید و گفتید إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا مؤمنون آیه 37 و گفتید ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 24.

ص: 364

[سوره الکهف (18): آیه 49] .... ص : 365

وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (49)

و گذارده می شود نامه عمل هر کس پس می بینی که مجرمین ترسان و لرزان هستند از آنچه در نامه عمل خود نوشته شده و میگویند وای بحال ما فروگذار نشده در این کتاب کوچک و بزرگی از اعمال مگر اینکه تمام آنها را احصاء کرده اند و مییابند تمام اعمال خود را حاضر و ظلم نمی کند پروردگار تو احدی را وَ وُضِعَ الْکِتابُ نامه عمل مؤمنین بدست راست آنها میدهند بسیار مشعوف می شوند فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ الحاقه 25 و 26 و اما مجرمین که مراد غیر مؤمنین از کفار و مشرکین و ارباب ضلالت هستند بدست چپ آنها داده می شود از عقب سر آنها و طوق میشود بگردن آنها فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مراد غیر مؤمنین از طبقات کفار طبیعی مشرک اهل کتاب و سایر فرق کفار و اهل ضلال است مشفقین شفقة بمعنی رقة است و مشفق خوف از وقوع مکروه است با احتمال اینکه واقع نشود و در اینجا خوف از مؤاخذه و عقوبت افعال و اعمال مکتوبه در نامه عمل و کتاب آنها است مما فیه از آنچه در کتاب است وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ای وای بر ما ویل مقابل طوبی است و هر دو دو قسم هستند اسمی و وضعی اما طوبی اسمی در خبر است

شجرة فی الجنة اغصانها متدلیة فمن تمسک بغصن منها یجرّه الی الجنة و الویل شجرة فی النار اغصانها متدلیة و من تمسک بغصن منها یجرّه الی النار

و اما وصفی طوبی بمعنی خوش بحال است و ویل بد بحالیست ما لِهذَا الْکِتابِ چه چیز است از برای این کتاب لا یُغادِرُ فرو گذار نکرده صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کوچک و بزرگ افعال و اقوال و رفتار و کردار ما را احصاء نموده در خبر است حتی نفخ بآتش نوشته می شود در قرآن مجید است.

ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً

ص: 365

بعضی گفتند اعمال مجسّم میشود بعضی گفتند جزای عمل را مشاهده می کنند از مثوبات و عقوبات بعضی گفتند در نامه عمل ثبت شده مشاهده میشود لکن بعید نیست که اعمال آنها در ذهن و خیال میآید مثل اینکه الآن مرتکب شده اند وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً مؤمن را چیزی از مثوبات او کسر نمی گذارد و کافر را بر عقوباتش نمی افزاید.

[سوره الکهف (18): آیه 50] .... ص : 366

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً (50)

و زمانی که گفتیم از برای ملائکه سجده کنید از برای آدم پس سجده کردند مگر ابلیس شیطان بود از جن پس متمرّد شد از امر پروردگارش آیا شما میگیرید او و ذرّیه او را اولیاء خود از غیر من و حال آنکه آنها برای شما دشمن هستند بسیار بد است از برای ظالمین این مبادله که خدا را رها کنند و شیطان را بگیرند وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ در مجلد اول بیان این موضوع مفصلا شده و اجمالش اینکه سه قسم سجده داریم سجده عبودیت مختصّ بذات اقدس حق است و بر غیر او شرک و کفر است و سجده تواضع در شرایع سابقه جایز بود مثل سجده یعقوب و پسران او از برای یوسف وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً یوسف آیه 101 ولی در شریعت مطهّره ممنوع است و لو معمول بسیاریست در مقابل سلاطین و بسیاری از عوام در اماکن مشرفه مقابل مراقد مطهّرة و سجده اطاعت و فرمان بری مثل سجده ملائکه بر آدم زیرا اولا خداوند عالم خبر داد بملائکه اینکه آدم خلیفة اللَّه است که فرمود:

إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً بقره آیه 28 و این نه مخصوص بآدم باشد بلکه در زمین تا قیام قیامت باید خلیفه باشد که اوّل آنها آدم بود و آخر آنها حضرت بقیّة اللَّه و معنای خلیفه وجوب اطاعت است چنانچه اطاعت خدا واجب است

ص: 366

اطاعت خلیفه خدا هم واجب است که اطاعت اولی الامر را قرین اطاعت خود و رسول قرار داده و شیطان زیر بار اطاعت آدم و جمیع خلفاء اللَّه نرفت و از این جهت کافر شد.

فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ که جن از آتش خلق شده اند و آنها هم مؤمن دارند هم کافر کفّار آنها جهنم می روند که میفرماید:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ اعراف آیه 178 اما مؤمنین آنها بهشتی دارند مناسب خود غیر از بهشت انس فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ فسق خروج از طاعت و سرکشی است أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ و اطاعت و عبادت آنها را میکنید که میفرماید:

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60 من دونی و اطاعت خدای متعال را نمی کنید وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ عداوت شیطان با ذریه آدم ابین من الشمس است و در چند موضع قرآن بیان شده بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا چه ظالم بدین باشد یا ظالم بغیر یا ظالم به نفس تمام اطاعت شیطانست.

[سوره الکهف (18): آیه 51] .... ص : 367

ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً (51)

من آن شیاطین و عبده مشرکین را حاضر نکردم و شاهده نگرفتم در خلقت آسمانها و زمین و نه در خلقت خود آنها و نبودم بگیرم گمراه کنندگان را کمک و ناصر و پشت بانی ما أَشْهَدْتُهُمْ مرجع ضمیر هم شیطان و ذریّه او است و بتنقیح مناط جمیع الهه مشرکین را که در مورد خلقت آسمانها و زمین حاضر و شاهد باشند که شرکتی کنند در خلقت چون معدوم صرف بودند و خداوند هم احتیاج به کمک و اعانت ندارد و نه داشت.

خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ چون خلقت آسمان ها و زمین پیش از خلقت

ص: 367

جن و انس و شیاطین و اصنام بوده بعلاوه بر فرض که بودند بمقدار ذرّه قدرت بر ایجاد آسمان ها و زمین نداشتند و خداوند هم بمقدار خردلی بآنها احتیاج نداشت وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ و همچنین در خلقت نفوس خود هم هیچگونه دخالتی نداشتند و این جمله برای ردّ طبیعی که گفتند طبیعت هر شیئی اقتضاء وجود دارد و موجودات بالطبیعه موجود میشوند، جواب نفس طبیعت را کی ایجاد فرمود؟ خود طبیعت که معدوم بود معدوم در ایجاد چه دخالتی دارد؟.

وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً مضلّین همان شیاطین و ارباب ضلال از متکبّرین و رؤساء هستند و عضد بمعنی پشت بانی است یعنی خداوندی که هیچگونه احتیاجی بناصر و معین و هم دست ندارد چگونه مضلّین را کمک بر خود می گیرد (اشکال. اولا در قرآن میفرماید إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ محمّد آیه 8.

و ثانیا بالوجدان مشاهده می کنیم که در خلقت بسیاری از افراد جن و انس و حیوانات و نباتات اسبابی لازم است که بدست بشر بسته مثل پدر و مادر و زارع و غارس و امثال اینها جواب مراد از نصرت الهی نصرت دین خدا و رسول خدا و خلیفه خدا است و اما اسباب معدّات هستند هیچگونه مدخلیّت در خلقت ندارند افعال الهی دو قسم است بدون اسباب و با اسباب.

[سوره الکهف (18): آیه 52] .... ص : 368

وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)

روزی که میفرماید خداوند تبارک و تعالی بمشرکین که ندا کنید شریکهایی که از برای من قرار داده بودید آنهایی که گمان میکردید پس ندا می کنند آنها را پس اجابت نمی کنند برای آنها و ما قرار دادیم بین آنها فاصله و جدایی وَ یَوْمَ یَقُولُ.

ص: 368

روز قیامت که تمام در صحرای محشر جمع می شوند و قائل خداوند تبارک و تعالی است و خطاب بمشرکین است نادُوا شُرَکائِیَ از ذوی العقول مثل ملائکه و حضرت عیسی و شیاطین و غیر ذوی العقول از بتها و اشجار و حیوانات مثل گاو و گوساله و شمس و قمر و کواکب و غیر اینها که هر طایفه شریکی در عبادت قرار داده بودند آنها را ندا کنید بیایند شما را از عذاب الهی نجات دهند و سعادتمند کنند الَّذِینَ زَعَمْتُمْ همان شرکایی که گمان می کردید در گرفتاری ها بفریاد شما میرسند و نجات میدهند فدعوهم هر که آلهه خود را ندا میدهد و آنها را دعوت میکند فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ.

اما مثل ملائکه و حضرت عیسی علیه السّلام که از آنها بیزاری میجویند چنانچه در حق ملائکه میفرماید وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ سبأ آیه 39 و 40 و در حق عیسی علیه السّلام میفرماید:

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ الی قوله ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ الایة مائده آیه 116 و 117 و اما شیطان میفرماید از قول شیطان وَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ انفال آیه 48 و اما غیر ذوی العقول آنها را با عبده آنها در جهنم میبرند میفرماید:

إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 98 وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً در کلمه موبق مفسرین اقوالی دارند بعضی گفتند تفرقه بین اهل هدایت و اهل ضلالت بعضی گفتند بین آلهه و مألوهین بعضی گفتند وادیست در جهنم بعضی گفتند عبادت آنها منشأ عذاب قیامت می شود لکن آنچه بنظر اقرب می آید آنست که تفرقه بین آنها میاندازند عبده شمس و عبده ملائکه و جن و انس و کواکب و حیوانات و اصنام هر دسته بیک نحو معذّب میشوند و از هم متفرق میشوند بلکه میتوان گفت هر فردی یک عذاب مخصوص دارد غیر از عذاب سایر افراد

ص: 369

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ مدّثر آیه 41.

[سوره الکهف (18): آیه 53] .... ص : 370

وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (53)

و دیدند مجرمین آتش را و فهمیدند که در آن واقع می شوند و نمییابند از آن آتش صرف شدگان وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ مراد از مجرمین کفار و مشرکین و مخالفین و معاندین و ارباب ضلال است و در صحرای محشر جهنم ظاهر و بارز است در طرف چپ چنانچه میفرماید:

وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ فجر آیه 23 وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ شعراء آیه 91 فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها مراد از ظن در اینجا علم و یقین است زیرا از برای ظن اطلاقاتیست من جمله علم و یقین پیدا کردند که در نار واقع می شوند و مواقع از باب افعال یعنی آنها را می اندازند در جهنم وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً اموری که موجب صرف آتش می شود ایمان است و مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء و غیر اهل ایمان قابلیت هیچگونه مصرفی ندارند.

[سوره الکهف (18): آیه 54] .... ص : 370

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ ءٍ جَدَلاً (54)

و هر آینه بتحقیق ما صرف فرمودیم در این قرآن از هر مثلی برای انسان و هست انسان بیشتر چیزی در مجادله وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ مثالهایی که در قرآن زده شده تمام برای تنبّه و تذکر و پند بندگانست که از مثل پی بممثّل ببرند چنانچه گفتند من دأب المحصلین اعطاء الحکم بالمثال و معنای مثال اینست که یک امری که بر انسان مخفیست بیک امر واضح روشن بیان کنند که جای شبهه در آن نباشد مثلا احیاء موتی بر بسیاری مخفی است و منکر هستند باحیاء میوه ها و اشجار و حبوب که در هر سال مشاهد می شود و قابل انکار نیست مثال می زند ولی انسان خیره سر از این مثالها متنبّه نمی شود و مجادله می کند وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ ءٍ جَدَلًا مراد منکرین معاد و فضائل و شئونات و امتیازات هستند

ص: 370

و این امثال را حمل بر طبیعت و اتفاق و سعی انسانی می کنند و میگویند ممثّل مربوط بمثل نیست.

[سوره الکهف (18): آیه 55] .... ص : 371

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً (55)

و مانعی نیست برای ناس اینکه ایمان بیاورند موقعی که آمد آنها را راه هدایت و طلب مغفرت کنند پروردگار خود را مگر اینکه بیاید بر آنها آنچه بر امم سابقه وارد شده یا مشاهده کنند در مقابل خود عذاب را وَ ما مَنَعَ النَّاسَ یعنی هیچ عذری و مانعی برای آنها نیست أَنْ یُؤْمِنُوا که دست از شرک و کفر و ضلالت بردارند و بشرف ایمان مشرّف شوند چون حجّة از هر جهت تمام است إِذْ جاءَهُمُ- الْهُدی که خداوند ارسال رسول فرمود با معجزات کافیه و انزال کتاب مثل قرآن مجید نمود و راه سعادت و شقاوت و خیر و شرّ و نفع و ضرر و حسن و قبح را نشان داد و بیان احکام از واجب و حرام و صحّت و فساد و حلال و حرام آنچه باید و شاید فرمود جای عذری باقی نگذاشت وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ از اعمال زشت و معاصی که مرتکب شده اند تا خداوند بلطف و عنایتش گذشت کند و عفو فرماید و بیامرزد و نجات بخشد.

إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ فقط مانع آنها دو چیز است یکی انتظار معاملاتی که خداوند با کفار و مشرکین امم سابقه قوم نوح عاد ثمود قوم لوط قوم شعیب فرعونیان نموده با آنها هم معامله کند چنانچه گفتند وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ انفال آیه 32.

أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا بامراض گوناگون و ذلّت و خواری و فقر و پریشانی و قتل و امثال این بلیّات.

ص: 371

[سوره الکهف (18): آیه 56] .... ص : 372

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56)

و ما نفرستادیم پیغمبران را مگر به اینکه بشارت دهند اهل ایمان و تقوی و اعمال صالحه را ببهشت و سعادت و بترسانند اهل شرک و کفر و فسق و فجور و ضلالت را از آتش جهنم و مجادله می کنند کسانی که کافر شدند بباطل خود که حق را پایمال کنند و از بین ببرند و آیات ما را گرفتند سخریّه و استهزاء و آنچه را که ما آنها را انذار کرده بودیم وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ از آدم سر حلقه انبیاء تا خاتم سیّد اصفیاء تمام آنها بدو امر مأمور بودند إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ در فقه علماء شیعه متعرّض شدند که احکام شرعیّه تابع حکم و مصالح است بخلاف اکثر اهل سنت و جماعت و یک اختلاف مختصری هم در میانه علماء هست که آیا مصلحت در مأمور به است یا در امر و حق اول است بلکه جمیع افعال الهی تابع حکم و مصالح است که معنای عدل است و لذا می گوئیم خداوند حکیم است عالم بجمیع حکم و مصالح است و عادل است ظلم نمی کند فعل لغو از او صادر نمی شود کار قبیح از ساحت قدس او دور است بخلاف اشاعره که منکر حسن و قبح هستند و این مصالح اگر ملزمه باشد امر ایجابی میفرماید و اگر غیر ملزمه باشد امر استحبابی و اگر مفسده ملزمه دارد نهی الزامی و غیر ملزمه نهی تنزیهی و اگر مصلحة و مفسده ندارد یا مساویست اباحه و این مصالح و مفاسد راجع ببندگانست.

لذا انبیاء مأمورند که بندگان را آگاه کنند اموری که برای آنها مصلحت دنیوی و اخروی دارد امر کنند و فواید و نتایج آنها را گوشزد بنده گان و امّت کنند و این معنای مبشّر است و اموری که مفسده دنیوی و اخروی دارد نهی کنند و این معنای منذر است چه امور قلبیه عقاید حقه و باطله و چه امور نفسانیه اخلاق حمیده و رذیله و چه امور جوارحیه احکام شرعیه وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ مطالب باطله خود را جلوه می دهند و بصورت حق نشان می دهند و قلوب جهال را جلب می کنند.

ص: 372

لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ حق را بصورت باطل نشان می دهند و باطل را بصورت حق در میآورند چنانچه عمل شیطان هم همین است.

وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً معجزات انبیاء را سحر میگویند انبیاء را ساحر و کذاب و مجنون میشمارند قرآن مجید را افک می نامند وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فرقان آیه 5.

[سوره الکهف (18): آیه 57] .... ص : 373

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)

و کیست ظالمتر از کسی که متذکر شود بآیات پروردگارش پس اعراض کند از آنها و فراموش کند آنچه را که در دوره عمر خود از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه بجا آورده محققا ما قرار دادیم بر قلوب آنها سرپوش هایی اینکه بفهمند و درک کنند و در گوش های آنها کری را که نشنوند وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها ظلمی بالاتر از این نیست که انسان را انبیاء و عقل سلیم او را متذکر کنند به آیات پروردگار او و راه نمایی کنند بصراط مستقیم و از سبل شیطانی و هواهای نفسانی و شهوات دنیوی جلوگیری کنند مع ذلک اعراض کند از آنها و اعتناء نکند و گوش ندهد وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ از فسق و فجور و اعمال قبیحه و ظلم بدین و به نفس خود و بغیر و آنها را بد نداند و دست بر ندارد إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً مثل اینکه روی قلب آنها پرده های شهوت و تقلید آباء و اغوای شیاطین انسی و جنّی افتاده و عقل خود را از دست داده أَنْ یَفْقَهُوهُ اصلا نمی فهمند و درک نمی کنند و متنبه نمی شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمیدارند وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً گویا اصلا توجه نمی کنند و گوش فرا نمی دهند مثل آدم کر نشنیده می گیرند این ها از قابلیت هدایت افتاده و در ضلالت غرق شده اند.

ص: 373

وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً و اگر آنها را دعوت کنی بسوی هدایت و رستگاری پس هرگز اینها هدایت نمی شوند در این هنگام ابدا، مکرر گفته شده که بیان هدایت و سعادت مربوط بدو امر است باید فاعل هدایت کننده تامّ الفاعلیّه باشد و مفعول هدایت شونده تامّ القابلیّه باشد و این مشرکین و کفّار فاعل که خدا و رسول و امام و قرآن و علماء اعلام از هر جهتی تام الفاعلیه هستند بقدر خردلی کوتاهی نشده تمام اسباب هدایت را فراهم کردند ولی این کفار و مشرکین بلکه فسّاق و مخالفین و عصاة و معاندین قابلیت ندارند بسبب هوا و هوس و حب شهوات و تقلید آباء و غیر اینها اینها را از قابلیت انداخته و ممکن نیست قبول هدایت کنند لذا میفرماید در این آیه شریفه وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی

آنچه پیغمبر اقامه معجزه کند و موعظه و نصیحت نماید و ادلّه و براهین اقامه کند فَلَنْ یَهْتَدُوا لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز اینها هدایت نمیشوند بخصوص با تأکید إِذاً أَبَداً انتظار هدایت آنها را نداشته باش بیش از این بخود زحمت مده ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3.

[سوره الکهف (18): آیه 58] .... ص : 374

وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58)

و پروردگار تو آمرزنده صاحب رحمت است اگر اینها را مؤاخذه کند بآنچه عمل کردند هر آینه عذاب از برای آنها تعجیل میشود، بلکه خداوند از برای آنها وعده گاهی قرار داده که در آنجا هرگز نمی یابند کسی را غیر از خدا پناهگاهی وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ صفة مشبّهه دلالت دارد بر دوام و ثبات غفران و غفران الهی در دنیا شامل مؤمن و کافر می شود خداوند مهلت میدهد بسا موفق بتوبه و بایمان بشوند مگر کسانی که ایمان نمی آورند، بلکه اضلال دیگران را می کنند مثل قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی چنانچه میفرماید:

ص: 374

وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 38.

و در سوره نوح حضرتش نفرین کرد وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً آیه 27 و 28.

و اما در آخرت مخصوص باهل ایمان است چنانچه میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً نساء آیه 116.

و بمناسبت ذیل، آیه شامل تمام اهل ضلالت می شود چون علة معمّم است ذو الرحمة رحمت الهی هم در دنیا سر تا سر عالم را گرفته از افاضه نعمت های بی شمار الهی که وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37 بلکه بسا بکفار بیشتر میدهد چنانچه میفرماید وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ الی قوله تعالی وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ زخرف آیه 33 الی 35.

و لکن در قیامت مخصوص بمؤمن صالح است وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156 لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ اگر خداوند مؤاخذه میفرمود آنها را باعمال زشت آنها و بآنچه کسب کردند هر آینه تعجیل می شد بر آنها عذاب، خداوند بنده گان را مهلت میدهد تا اندازه ای که یا موفق بتوبه شوند یا در نسل آنها مؤمنی بوجود آید و برای این جهة تعجیل در عذاب آنها نمیفرماید لذا میفرماید لَوْ یُؤاخِذُهُمْ اگر بر فرض محال آنها را مؤاخذه میفرمود و گرفتار مینمود بِما کَسَبُوا بآنچه از کفر و شرک و اعمال سیّئه بدست آوردند و تحصیل کردند و کسب نمودند کسب عملی است که ما بازاء دارد و مزد دارد مثل ارباب صنایع و این غیر از بیع و تجارت است، بیع مبادله مال بمال است، و کسب اجرة بر عمل است اعمال حسنه

ص: 375

اجرتش نزد خداوند بهشت و نعمت های خداوند است و اعمال سیّئه ما بازائش جهنّم است و بلاهای الهی خداوند لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ اگر مبتلا ببلیات شوند تعجیل در عذاب می شود و عذاب اینها را خداوند برای آخرت آنها معیّن فرموده بلکه اگر طغیان کنند آنها را بدنیا مشغول میکند تا عذاب آنها بیشتر شود و بناگاه آنها را میگیرد چنانچه میفرماید بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ میعاد روز محشر است و روز جزا که هر کس جزاء عمل خود را مشاهده میکند لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا هیچ پناهگاهی جز خدا ندارند.

[سوره الکهف (18): آیه 59] .... ص : 376

وَ تِلْکَ الْقُری أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (59)

و این شهرستانها ما آنها را هلاک کردیم چون ظلم کردند و قرار دادیم برای موقع هلاکت آنها زمان و وقت معینی وَ تِلْکَ الْقُری اشاره بمحل عاد و ثمود و قوم نوح و لوط و شعیب و فرعونیان است و غیر اینها اهلکناهم ضمیر راجع باهل قری است بعض مفسرین گفتند که نفس قریه قابل هلاکت نیست و مراد اهل قریه است و لذا ضمیر مذکر ذکر شده کلمه هم و لکن هلاکت هر چیزی بحسب خود او است و مناسب او هلاکت قریه بخرابی اوست چنانچه میفرماید:

فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ حج آیه 45 و نیز میفرماید:

فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا نمل آیه 53 هم نسبت ظلم بقریه داده در آیه اولی و باهل قریه در ثانیه غایة الامر هلاکت قریه و خرابی آن بهلاکت اهل قریه است چون اهل قریه هلاک شدند و منازل آنها بی صاحب شد آنها هم خراب می شود و از بین میرود و نظر به اینکه اهل قری و نفس قری تمام هلاک شدند ضمیر جمع مذکر آورده لَمَّا ظَلَمُوا علة هلاکت قریه و اهل آن بسبب ظلم آنها بود که بدین و بانبیاء و بمؤمنین و بخود کردند و در شرک و کفر و فسق و فجور فرو رفتند.

ص: 376

وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً صبر الهی بسیار است تا زمانی که اینها بکلّی از قابلیّت هدایت افتادند و بودن آنها مفسده دارد آنها را هلاک میفرماید قوم نوح را هفتصد سال خدا مهلت داد و همچنین عاد و ثمود را مدتی مهلت داد فرعون سیصد سال مهلت داشت ولی موقعی که اجل آنها رسید دیگر مهلت ندارند فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34.

[سوره الکهف (18): آیه 60] .... ص : 377

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (60)

و زمانی که فرمود حضرت موسی از برای جوان خود که گفتند یوشع بن نون وصیّ موسی بود که من استراحت نمی کنم تا برسم به محل اجتماع دو دریا یا بگذرم چندین سال شرح این آیه شریفه و آیات مربوطه باین قضیّه توقّف دارد بر بیان اموری.

(امر اول) اینکه انبیاء مراتب مختلفه دارند بعضی فقط علم بظواهر دارند و مأمور بظاهر هستند مثل حضرت موسی و بعضی علم بباطن دارند و مامور بباطن هستند مثل حضرت خضر و الیاس و بعضی بهر دو علم دارند و مامور بهر دو هستند و بسا مامور بظاهر و بسا مامور بباطن مثل پیغمبر اسلام و همچنین اوصیاء آن حضرت (امر دوم) در موضوع حضرت خضر در میان مفسّرین از حیث نسب و اسم و وجه تسمیه بخضر اختلاف شدیدیست و اخبار بسیار مبسوطی در این باب ذکر شده که در تفسیر برهان نقل کرده و آنچه بنظر اقرب می آید حدیث مروی از کافی کلینی است و چون مبسوط بود نقل نکردیم مراجعه ببرهان کنید.

(امر سیم) غرض از این حکایت اینست که انسان در هر مرتبه و مقامی باشد خود را کوچک و حقیر بشمارد و ناچیز مثل حضرت زین العابدین علیه السّلام که در دعا و مناجاتش بفرماید:

انا اقل الاقلین و اذل الاذلین مثل الذرة بل دونها

و مثل اشرف مخلوقات در پیشگاه احدیت عرض کند

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک

ص: 377

و امثال اینها بپردازیم بتفسیر آیات وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ یوشع بن نون وصی حضرت موسی که در خدمت موسی بود لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ چون حضرت موسی پیغمبر اولوا العزم بود و مأمور بدعوت و خداوند باو عنایاتی فرموده بود مثل توریة که در او تبیان کل شی ء بود و مثل مقام کلیمیت که بدون واسطه با خداوند تکلّم میکرد و معجزات محیّر العقول مثل عصا و ید و بیضا و انفلاق دریا دوازده جاده و انفجار حجره دوازده چشمه و سایر معجزات لکن علم ببواطن نداشت خداوند باو وحی فرستاد که در مجمع البحرین کسیست که عالم ببواطن هست حضرت موسی اراده ملاقات او کند و از علم او بهره برداری کند لذا بیوشع فرمود من خودداری نمی کنم تا اینکه بروم مجمع البحرین که دو دریا بهم وصل می شود أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً سالهای درازی و در معنای حقب بعضی گفتند هفتاد سال بعضی هشتاد سال بعضی سالهایی که هر روز او هزار سال است و در آیه شریفه در حق اهل نار میفرماید:

لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً نبأ آیه 23 یعنی روزگارهایی که آخر ندارد و شاید در اینجا اشاره باشد بمدة مدیدی تا پیدا کند آنکه را که طالب است گفتند حضرت موسی خطبه بسیار بلیغی بیان نمود اصحابش گفتند آیا خداوند کسی را خلق فرموده که داناتر از شما باشد فرمود نمیدانم جبرئیل نازل شد که در مجمع البحرین کسی هست داناتر از شما حضرت موسی عاشق ملاقات او شد مسئلة ممکن بهر مقامی نائل شود محدود است و بالاتر از آن ممکن است حتی در حق نبیّ اکرم که افضل از جمیع ممکنات است در جمیع کمالات خطاب میرسد باو وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً طه آیه 113.

[سوره الکهف (18): آیه 61] .... ص : 378

فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (61)

پس چون رسیدند مجمع البحرین واگذاشتند ماهی خود را پس گرفت ماهی راه خود را در دریا سیر کننده فلما بلغا موسی و مصاحب خود یوشع رسیدند

ص: 378

بمجمع البحرین نسیا حوتهما نظر به اینکه موسی و یوشع هر دو معصوم بودند و نسیان و فراموشی بر معصوم روا نیست چنانچه در معنای عصمت گفته ایم که محفوظ از شک و نسیان و شبهه و غفلت و از خیال معصیت چه صغیره و چه کبیره است لذا کلمه نسیا واگذاریست و وجه او گفتند ماهی که ذخیره کرده بودند برای تغذی زنده شد چون آب حیات باو اصابت کرد و حرکت کرد از کنار دریا فاتخذ حوت سبیله کنار دریا فی البحر در دریا و حکمت اینکه ماهی حرکت کرد و سیر کرد برای اینکه راه نمای موسی باشد بصخره که در آنجا خضر مشغول به عبادت بود سربا سرب سیر سریع است که حضرت موسی و یوشع متوجّه نبودند لذا موسی بیوشع فرمود:

[سوره الکهف (18): آیه 62] .... ص : 379

فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)

پس چون از مجمع البحرین تجاوز کردند فرمود حضرت موسی علیه السّلام بیوشع بیاور نهار ما را که آن ماهی بود تغذّی کنیم هر آینه بتحقیق ما ملاقات کردیم از این مسافرت خستگی و زحمتی گفتند یوشع در مجمع البحرین وضوء گرفت آب وضوء او پاشیده شد بماهی چون آب حیات بود ماهی زنده شد و در آب سیر کرد و رفت حضرت موسی و یوشع بطرف صخره مجمع البحرین حرکت کردند سیر طویلی که خسته شدند که مفاد فَلَمَّا جاوَزا است قالَ لِفَتاهُ حضرت موسی گرسنه شد خواست آن ماهی را تناول کند فرمود بیوشع بیاور آنچه برای خوراک ذخیره کرده ایم آتِنا غَداءَنا چون مرسوم بود غذای نهار را قبل از ظهر تناول می کردند او را غدا می گفتند که بزبان ما صبحانه می گویند و غذای شب را موقع عشاء او را شام می گوییم:

لَقَدْ لَقِینا یعنی احساس گرسنگی و ضعف و خستگی نمودیم مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً.

در این مسافرت طولانی از برای نصب اطلاقات زیادی در قرآن مجید

ص: 379

شده و در این آیه بمعنی تعب و خستگی است ولی در موارد دیگر اطلاق بر سهم شده نصیب بر حد زکاة نصاب بر آلهه مشرکین انصاب بر استقرار بر زمین نصب جبال و غیر اینها از معانی.

[سوره الکهف (18): آیه 63] .... ص : 380

قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (63)

گفت یوشع بحضرت موسی آیا دیدی زمانی که ما جا گرفتیم بر صخره مجمع البحرین پس محققا من جا گذاشتم ماهی را و نبود جا گذاشتن من او را مگر از شیطان اینکه متوجه باشم و آن ماهی گرفت راه خود را و در دریا و این امر عجیبی بود که ماهی مرده زنده شود و در دریا سیر کند قالَ أَ رَأَیْتَ البته حضرت موسی هم مشاهده کرده بود که یوشع چون اراده وضو داشت ماهی را بر صخره گذاشت إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ چون در راه خسته شده بودند حضرت موسی بر صخره قرار گرفت رفع خستگی و تعب خود کند یوشع در این موقع ماهی را گذاشت بر صخره لکن موسی متوجه نشد ولی یوشع مشاهده کرد که ماهی بحرکت آمد و در دریا سیر کرد فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ گذشت که نسیان در اینجا بمعنی فراموشی نیست بلکه بمعنی جا گذاشتن بود که پس از وضوء بردارد و این یک ترک اولی بود که بسا از انبیاء صادر میشد و خداوند در آیاتی نسبت نسیان را بخود هم داده مثل فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ سجده آیه 14.

وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا جاثیه آیه 34 و غیر اینها از آیات وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ چون ترک اولی هم باغوای شیطانست چنانچه با حضرت آدم و حوّا در اکل شجره نمود وَ اتَّخَذَ حوت سَبِیلَهُ راه خود را که آب حیات از وضوء یوشع باو اصابت کرد و زنده شد و خود را انداخت در دریا و سیر کرد فِی الْبَحْرِ عَجَباً و این امر چون بر خلاف طبیعت بود موجب تعجّب یوشع شد.

ص: 380

[سوره الکهف (18): آیه 64] .... ص : 381

قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (64)

حضرت موسی دانست که بمقصد رسیده فرمود همین است که ما میطلبیدیم پس در مقام پیدا کردن مقصود خود بر آمدند و پیدا کردن آثار خود که ملاقات خضر باشد گردش کردند.

قالَ ذلِکَ موسی فرمود اینست ما کُنَّا نَبْغِ آنچه که ما طلب میکردیم چون بحضرتش وحی رسیده بود که در یک همچه موقعی در مجمع البحرین بنده ایست عالم ببواطن امور حضرت موسی پی جوری میکرد از او چون موضع را شناخت بنا کرد گردش کردن فارتدا در اطراف صخره علی آثارهما پیدا کردن مطلوب و مقصود و منظور خود قصصا در مجمع البحرین قصص را تتبع امر تفسیر کرده که حضرت موسی با دقّت گردش میکرد.

[سوره الکهف (18): آیه 65] .... ص : 381

فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65)

پس موسی و یوشع یافتند بنده ای از بندگان ما که داده بودیم او را رحمتی از جانب خود و تعلیم کرده بودیم او را از نزد خود علم خاصی فوجدا موسی و یوشع عَبْداً مِنْ عِبادِنا.

حضرت خضر را که مشغول نماز بود و عبادت، حضرت موسی سلام کرد حضرت خضر جواب سلام داد بعنوان اینکه تو پیغمبر بنی اسرائیل موسی هستی موسی گفت از کجا مرا شناختی گفت همان کس که ترا دلالت کرد بمن تعلیم من فرمود:

آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا بعضی گفتند این رحمت طول عمر بود که زنده است تا در رکاب حضرت بقیة اللَّه ظاهر شود چون از آب حیات در ظلمات آشامیده بود با حضرت الیاس و بعضی گفتند آثار وجودیه او بود که در هر موضعی عبادت می کرد اطرافش سبز و خرم میشد بر هر زمین جلوس میکرد سبز و خرم میشد و از اینجهة خضر نام نهاده شد.

ص: 381

وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً علم غیب که خداوند ببعض بندگانش افاضه فرموده چنانچه بآصف ابن برخیا وزیر حضرت سلیمان عطا فرمود قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ نمل آیه 40.

راجع بعرش بلقیس و چنانچه آصف ابن برخیا اعلم از سلیمان نبود فقط علم غیب داشت آنهم یک قسمتی خضر هم اعلم از موسی نبود تا مورد اشکال شود و در حق امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید:

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ رعد آیه 43.

(تنبیه) چه اندازه فرق است بین من عنده علم من الکتاب و بین مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ اول من تبعیضیه است دلالت میکند بعض علم کتاب را آصف داشته دوم مطلق است، شامل جمیع علم کتاب را امیر المؤمنین علیه السّلام داشته و مع ذلک دلالت ندارد بر اینکه اعلم از پیغمبر بوده.

[سوره الکهف (18): آیه 66] .... ص : 382

قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)

گفت از برای خضر موسی آیا متابعت کنم ترا بر اینکه تعلیم کنی مرا از آنچه که بتو تعلیم شده از رشد و صلاح انسان بهر مرتبه که نائل شود محدود است و بالاخره قابل زیادتی هست حتی پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله که در همه کمالات بالأخص در کمال علمی از تمام انبیاء افضل و اشرف است در قرآن مجید میفرماید خطاب بآن حضرت وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً طه آیه 113.

از این جهة مانعی ندارد که حضرت موسی علم ببواطن بعض امور نداشته باشد از این جهت قالَ لَهُ مُوسی که از علم او بهره برداری کند هَلْ أَتَّبِعُکَ مراد متابعت در امور دینیه نیست بلکه مصاحبت در طریق است آنهم عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ بر اینکه از اسرار کارهای تو مطّلع شوم مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً آن اسراری که بتو سپرده

ص: 382

شده و تعلیم تو نموده اند و مورث رشد تو شده من هم بهره برداری کنم.

[سوره الکهف (18): آیه 67] .... ص : 383

قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (67)

خضر گفت بموسی محققا شخص شما هرگز نمیتوانی با من صبر و تحمّل کنی توضیحا بسیاری از امور حتی افعال الهی بر حسب ظاهر خوش نما نیست در نظر جاهل لکن بحکمت و مصالح او بر خورد کنی عین صلاحست مثلا یکی فقیر میشود یا مریض میشود یا ببلایی دچار میشود بسیار بد بنظر میآید یا اینکه برف باران و سردی زیاد در نظر بسیار بد می آید یا حرارت شدید یا مرگ و امثال اینها با اینکه عین صلاح او است لذا چون حضرت مأمور بامور باطنه بود و موسی مکلف بظاهر بود مصاحبت با یکدیگر بسیار مشکل بود لذا قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً بلکه تکلیف تو اینست که تحمل نکنی.

[سوره الکهف (18): آیه 68] .... ص : 383

وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68)

و چگونه میتوانی صبر کنی بر چیزی که احاطه علمی ببواطن آن نداری مؤمن باید اگر ناملایمی مشاهده کند خودداری کند و روی خود نیاورد بخصوص معاصی بزرگ باید امر بمعروف کند نهی از منکر ارشاد جاهل جلوگیری از ظلم و تعدّی بالأخص انبیاء که اصلا برای این امور ارسال شده اند خصوصا انبیاء اولوا العزم لذا خضر گفت وَ کَیْفَ تَصْبِرُ چون تو وظایفی داری باید تو بوظایف خود عمل کنی نمیتوانی خودداری کنی عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً چون بواطن امور بر شما مکشوف نشده و حکم و مصالح آن را بشما خبر نداده اند و ظاهر بدنمایی دارد شما نمیتوانی صبر و تحمّل کنی.

[سوره الکهف (18): آیه 69] .... ص : 383

قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً (69)

ص: 383

گفت موسی زود باشد که بیابی مرا صبر کننده اگر خدا بخواهد و مخالفت نمی کنم با شما در هیچ امری، مؤمن بعد از آنکه معرفت پیدا کند که خداوند و انبیاء و اوصیاء انبیاء و ملائکه و معصومین کار بیجا نمی کنند اگر عملی و فعلی از آنها مشاهده می کند که حکمت و مصلحت آن را نمیداند لکن بطریق اجمال یقین دارد که بی حکمت و مصلحت نبوده چون محالست از آنها عملی صادر شود بر خلاف مصلحت و حکمت لذا موسی قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً چون میدانم که شما کار بدون حکمت نمیکنی و این صبر من هم منوط بمشیّت خداوند متعال است که مرا نگهداری فرماید و توفیق صبر عنایت کند وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً پس از توفیق صبر و مشیّت حق دیگر مخالفت با شما نمیکنم در هیچ امری و میدانم که عملیّات شما صحیح و بجا و بموقع است.

[سوره الکهف (18): آیه 70] .... ص : 384

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (70)

گفت خضر بموسی پس اگر همراه من آمدی پس از این سؤال نکن از هر چیزی تا خود من برای شما سرّ آن را بیان کنم (مسئلة) اگر انسان امری را مشاهده کرد بر خلاف ظاهر و لو بداند که بدون حکمت و مصلحت نیست لکن سؤال از حکمت و مصلحت او مانعی ندارد غایة الامر طرف اگر صلاح میداند حکمت آن را بیان کند میکند و اگر صلاح نمیداند خودداری می کند تا بموقع خود که مصلحت اقتضاء کند و این تکلیف که خضر بحضرت موسی کرد و قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً واجب نبود بر موسی قبول این امر و ندارد هم که موسی قبول کرده باشد البتّه باید موسی بتکلیف خود عمل کند.

[سوره الکهف (18): آیه 71] .... ص : 384

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (71)

پس هر دو حرکت کردند تا آنکه رسیدند کنار دریا کشتی سوار شدند خضر

ص: 384

شروع کرد کشتی را سوراخ کردن و پاره نمود موسی گفت آیا کشتی را شکستی برای اینکه اهل کشتی را در دریا غرق کنی هر آینه کار بسیار ناپسندی کردی (تنبیه) کشتی را خراب کردن چندین معصیت بزرگی را در بردارد.

(1) تصرّف در مال غیر بدون اجازه مالک حرامست.

(2) اضرار بمالکین که کشتی آنها را معیوب کردن.

(3) ضمان که واجبست از عهده برآید.

(4) اتلاف نفوس که غرق میشوند.

(5) اضرار بنفس که خود هم با آنها تلف میشود لذا بمجرد اینکه فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها حضرت موسی طاقت نیاورد و وعده عدم سؤال هم بخضر نداده بود و اعتراض هم نکرد حتی اینکه میدانست که حکمت و مصلحت داشته استفهام کرد که آیا مأموری اهل کشتی را غرق کنی قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها و این عمل بر طبق قواعد شرع منطبق نمیشود لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً این عمل ناشایسته است و مناسب مقام شما نیست.

[سوره الکهف (18): آیه 72] .... ص : 385

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (72)

خضر گفت آیا من نگفتم بشما که محققا نمیتوانید و استطاعت ندارید با من صبر کنید چون میدانست خضر که حضرت موسی مکلف بتکالیفی هست و نمیتواند خودداری کند در ترک انجام تکالیف لذا قالَ أَ لَمْ أَقُلْ یعنی البته گفتم و تعیین بالف استفهام نه برای تردید و شک است بلکه برای اخذ اقرار طرف و تاکید در اثبات مطلب است چنانچه خداوند میفرماید:

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ یس آیه 60.

أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً طه آیه 88.

و بسیاری از آیات إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً استطاعت تواناییست که از عهده بتواند برآید و لن نفی تأبید است یعنی هرگز نمیتوانی با من صبر کنی من و

ص: 385

شما دو تکلیف متضاد داریم جمعش ممکن نیست.

[سوره الکهف (18): آیه 73] .... ص :386

قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (73)

گفت موسی مؤاخذه نکن و نگیر مرا بسبب آنچه بر خلاف صبر رفتار کردم و سخت مگیر بر من و بزحمت مینداز قالَ لا تُؤاخِذْنِی مؤاخذه اخذ بعقوبت و پاداش عمل است چنانچه خداوند کفّار و فسّاق را فردای قیامت مؤاخذه میکند بعذاب جهنم در قبال افعال و اقوال آنها و مؤاخذه خضر ترک مصاحبت با موسی است بِما نَسِیتُ گذشت نسیان در حق موسی فراموشی نیست بلکه بر خلاف قرار داد که صبر بود رفتار کردم چون مفاسد زیادی در آن مشاهده کرده بودم وَ لا تُرْهِقْنِی سخت مگیر مرا من امری بواسطه این سؤال و اعتراض که کردم عسرا کار را بر من مشکل نکن ترک مصاحبت (توضیح) چون مخالفت اگر از روی عدم توجّه باشد یا بواسطه اداء تکلیف یا بتخیل امر حسّی باشد مورد مؤاخذه نیست.

[سوره الکهف (18): آیات 74 تا 75] .... ص : 386

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (74) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (75)

پس باتفاق حرکت کردند و از کشتی پیاده شدند و رفتند تا رسیدند بغلامی که با سایر غلمان مشغول لعب بود پس او را خضر کشت موسی گفت آیا کشتی نفس زکیّه را بدون اینکه او کسی را کشته باشد هر آینه بتحقیق مرتکب شدی امر منکری را زیرا قتل نفس یکی از معاصی کبیره است هم حق الناس است که اولیاء مقتول حق دارند قصاص کنند.

وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ بقره آیه 179 یا دیه کامله بگیرند هزار دینار یا هزار گوسفند یا هزار حله یا صد شتر و هم حق اللَّه است وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها نساء آیه 93.

ص: 386

(مسئله) مهمّه و آن اینست که حضرت موسی در موضوع متحیر بود یکی آنکه طالب بود با خضر مصاحبت کند و از علم او استفاده کند دیگر آنکه امری که بر خلاف دستورات الهی دارد نمیتواند صرف نظر کند لذا فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ.

حضرتش نتوانست خودداری کند قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً چون حفظ نفس از اوجب واجبات است و قتل او اعظم عقوبات است بغیر نفس کسی را نکشته بود یا اینکه صغیر بود و تکلیف نداشت و مورد مؤاخذه نبود لذا گفت لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً منکر باین بزرگی قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً خضر همان کلام اول را تکرار کرد گفت آیا نگفتم بشما که شما نمیتوانی با من صبر کنی زیرا تکلیف شما غیر از دستورات من است با هم سازش ندارد جمع بین این دو ممکن نیست مرا مأمور کرده اند باموری و شما مأمور بامور دیگری هستی طالب هستی با من باشی و صبر کنی لکن قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ چند مرتبه بشما گفتم که إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً حضرت موسی علیه السّلام.

[سوره الکهف (18): آیه 76] .... ص : 387

قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (76)

گفت اگر دیگر سؤال کردم از چیزی از شما بعد از این معلوم میشود که نمیتوانم صبر کنم پس شما مصاحبت نکنی با من محققا از جانب من شما بالغ بعذر شده ای و معذور هستی دیگر از هم جدا میشویم قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ ءٍ بَعْدَها این دو سؤالی که شده صرف نظر نما و ترک مصاحبت نکن و مورد مؤاخذه قرار مده پس از این اگر سؤالی کردم فَلا تُصاحِبْنِی یعنی توقع مصاحبت دیگر از شما ندارم نخواهی مصاحبت کنی معذوری قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً شما تا حد ممکن با من مساعدت کرده ای من هم عذر شما را می پذیرم و ترک مصاحبت میکنم.

[سوره الکهف (18): آیه 77] .... ص: 387

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (77)

ص: 387

پس باتفاق یکدیگر حرکت کردند تا رسیدند باهل قریه ای طلب طعام کردند از آنها برای رفع جوع پس آنها اباء و امتناع کردند آنها را ضیافت کنند پس یافتند دیواری که نزدیک بود برگردد پس خضر دیوار را راست کرد موسی گفت اگر میخواستی اجرت این دیوار را از اینها میگرفتی فَانْطَلَقا یعنی از آن موضع که آن غلام را قتل نمود حرکت و مسافرت کردند حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ بعضی گفتند انطاکیه بوده بعضی گفتند ایله بوده لکن در خبر از حضرت صادق علیه السّلام است که ناصریّه بوده و باین مناسبت اهل آن را که مسیحی بودند نصاری گفتند (استطعما) مطالبه طعام کردند برای رفع جوع و خستگی (اهلها) اهل آن قریه را احدی بآن ها طعام نداد فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما در خبر است که اهل قریه لئیم بودند که بدتر از بخل است پست فطرت بودند و تا قیامت این صفت خبیثه در آنها هست.

فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ معنی اراده قرب است یعنی نزدیک بود سقوط کند چنانچه بزبان خود می گوییم دیوار میخواهد بیفتد یعنی مشرف بر افتادن شده (فَأَقامَهُ) پس دیوار را برپا داشت ولی بچه کیفیت بوده معلوم نیست بعضی گفتند دست خود را بدیوار گذاشت و او را برپا داشت یا نحوه دیگر هر چه بوده بر خلاف عادت بوده زیرا طبق عادت باید اولا خراب کرد و پی ریزی نمود و ساخت و این مسلما نبوده زیرا آن مقصدی که داشت که گنج زیر او ظاهر نشود انجام نمیگیرد قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً اینها که اباء کردند از اطعام ما لا اقلّ مزد عمل خود را از آنها دریافت کنیم.

[سوره الکهف (18): آیه 78] .... ص : 388

قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (78)

خضر بموسی گفت این سؤال آخری بر طبق قراردادی که خود شما دادید که اگر سؤال دیگری شد مصاحبت نکنیم و از هم جدا شویم، در خبر دارد اگر

ص: 388

حضرت موسی صبر کرده بود و اعتراض نکرده بود متجاوز از هزار امر مشاهده می کرد.

قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ بر خودت معلوم شد که دیگر نمیتوانی با هم مصاحبت کنیم باید از هم جدا شویم لکن این سه اعتراض که نمودی جواب آن را اخذ کن.

[سوره الکهف (18): آیه 79] .... ص :389

أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً (79)

اما کشتی پس بود از برای مساکین کار میکردند در دریا پس اراده کردم اینکه معیوب کنم آن را و بود در وراء آنها پادشاهی میگرفت هر گشتی را غصبا و ظلما أَمَّا السَّفِینَةُ یعنی آنچه مشاهده کردی که من تخته آن را پاره کردم برای این بود که این کشتی فَکانَتْ لِمَساکِینَ یک دسته آدم های بی بضاعت که ممّر معاش آنها همین کشتی بود که اگر از آنها گرفته میشد امر معاش آنها مختل و بی چاره می شدند یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ مسافر و بار میبردند و از اجرت آنها امرار معاش میکردند.

فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها نظر به اینکه این عیب بسهولت رفع میشد بیک پارچه تخته که باو کوبیده میشد رفع عیبش میشد وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً سلطانی بود قشون کشی میکرد از این طرف دریا بآن طرف و کشتی های روی دریا را بظلم و جور بدون اجرت غصب میکرد چون باین کشتی برخورد کردند عمال سلطان و قشون آن و این عیب را مشاهده کردند از او صرفنظر کردند و برای صاحبانش باقی و برقرار ماند.

[سوره الکهف (18): آیه 80] .... ص : 389

وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً (80)

و اما غلام پس بود پدر و مادر او دو مؤمن پس ترسیدیم آنکه آنها را فرو

ص: 389

ببرد در سرکشی و کفر (وَ أَمَّا الْغُلامُ) آن غلامی که مشاهده کردی من او را کشتم برای اینکه او کافر بود و در مقام این بود که پدر و مادر خود را بمسلک خود درآورد و آنها از فرط علاقه که باو داشتند در معرض این بودند فَکانَ أَبَواهُ پدر و مادر از باب تغلیب بابوین تعبیر میشود (مُؤْمِنَیْنِ) دارای ایمان کاملی بودند (فَخَشِینا) خشیة در این مورد بمعنی علم است یعنی مسلما اینها را (أَنْ یُرْهِقَهُما) ارهاق در قرآن مجید اطلاقاتی دارد ذلت ضعف سفاهت ظلم طغیان و در بسیاری از آیات بمعنی تغشّی فرو گرفتن است و بهمین معنا است این مورد مثل آیه وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ یونس آیه 27.

و آیه سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً مدّثر آیه 17 و غیر اینها (طُغْیاناً) سرکشی (وَ کُفْراً) طغیان سرکشی در معاصی و ظلم و تعدی و کفر بزوال ایمان و مخصوصا مؤمن اگر کافر شود مرتدّ می شود و احکام ارتداد بر او جاری میشود از نجاست و قتل و خروج اموالش بملک و ارث مسلم و جدایی از عیالش بدون طلاق و بعضی گفتند عدم قبولی توبه اش اگر فطری باشد لکن حق اینست که قبول است لکن زوجه او محتاج بعقد جدید است و اگر مالی بعد از توبه پیدا کند مالک میشود و اگر توبه او قبل از ثبوت نزد حاکم باشد قتل او هم برداشته میشود و اما مرتد ملی باید حبس شود تا آخر عمر تا در حبس از دنیا برود.

[سوره الکهف (18): آیه 81] .... ص : 390

فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81)

پس اراده کردیم اینکه پروردگار آنها عوض و تبدیل فرماید از برای ابوین او بهتر از این غلام از زیادتی و نزدیک از رحمیت، در خبر است خداوند بعوض آن غلام دختر بآنها عنایت فرمود که از نسل آن دختر هفتاد پیغمبر بوجود آمد (تنبیه) در قضیه کشتی بمتکلم وحده تعبیر کرد گفت.

(فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها) چون عنوان عیب بود نخواست بغیر خود نسبت دهد و اما در مورد غلام تعبیر بمتکلم مع الغیر نمود گفت فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما

ص: 390

چون تبدیل فعل الهی است و قتل غلام حسن داشته و تفضّل بوده در حق ابوین او که کافر و طاغی نشوند و این بحفظ الهی بوده و خضر یکی از اسباب این تفضّل بوده خَیْراً مِنْهُ زَکاةً خیر افعل التفضیل است لکن در این نمره موارد دلالت ندارد بر اینکه غلام هم خوب بوده و تبدیل بهتر بوده بلکه هیچ خیریتی در او نیست مثل اینکه بگویی.

الایمان خیر من الکفر یا بگویی الطاعة خیر من العصیان و بهمین معنی در وَ أَقْرَبَ رُحْماً می گوییم که غلام قرب رحم نداشته بواسطه کفر چنانچه در حق پسر نوح میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 44.

[سوره الکهف (18): آیه 82] .... ص : 391

وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (82)

و اما دیوار که من برپا کردم ملک دو بچه یتیم در این شهر بود و بود در زیر دیوار گنجی برای آنها و بود پدر آنها بنده صالح پس اراده فرمود پروردگار تو اینکه بحدّ بلوغ و رشد برسند و بیرون آورند گنج خود را و این رحمتی بود از جانب پروردگار تو و من نکردم این عمل را برای خود و پیش خود اینست سرّ اموری که شما بر او استطاعت و تحمل صبر نداشتید و اما الجدار دیواری که نزدیک بود منهدم شود و من او را برقرار کردم دیوار خانه بود.

فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ پدر آنها برحمت الهی واصل شده بود و از دنیا رفته بود و بر حسب ارث منتقل باین دو طفل صغیر شده بود و پدر آنها نظر به اینکه اینها صغیر بودند مالیّه آنها را زیر این دیوار پنهان کرده بود وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما.

در خبر دارد لوحی بود از طلا و در آن لوح نوشته شده بود

عجبا لمن یؤمن

ص: 391

بالقدر کیف یحزن عجبا لمن ایقن بالرزق کیف یتعب عجبا لمن ایقن بالموت کیف یفرح عجبا لمن یؤمن بالحساب کیف یغفل عجبا لمن اری الدنیا و تقلبها باهلها کیف یطمئن الیها لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه

و در بعضی اخبار بعض این فقرات نقل شده و این منافات ندارد که چیزهای دیگری هم ذخیره کرده باشد وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً عبد صالح کسی را گویند که دارای ایمان کامل و مطیع جمیع اعمال صالحه و تارک جمیع معاصی و افعال قبیحه باشد و خداوند حفظ اولاد را می کند بصلاح آباء چنانچه از حضرت رسالت مرویست فرمود:

ان اللَّه لیصلح بصلاح الرجل المؤمن ولده و ولد ولده و اهل دویبته و دویرات حوله فلا یزالون فی حفظ اللَّه لکرامته علی اللَّه

بلکه باصلاح او باعث صلاح آنها هم میشود.

فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما دو چیز شرط است در جواز تصرف یکی بلوغ که در مرد بتمامیت سال 15 قمری و بخروج منی و روئیدن موی خشن به عانه و در زن بتمامیت نه سال و برویة خون حیض بر کسی که سن آن مجهول باشد، و دیگر رشد که سفیه نباشد و صلاح و فساد امور را درک کند تنبیه در این جمله نسبت بخداوند داده که گفت فَأَرادَ رَبُّکَ زیرا بلوغ رشد از تحت اختیار بنده خارج است وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما از این جمله استفاده می شود که بوصیتی یا نوشته ای یا طریق دیگری بآنها معلوم کرده که تحت جدار کنز است و الا دو طفل صغیر از کجا میدانستند کنزی دارند مگر آنکه در زمان بلوغ و رشد آنها جدار برگشته خراب شده باشد رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ این جمله دو احتمال دارد یکی آنکه راجع بهمین جمله اخیره که استخراج کنز باشد و دیگر که بنظر اقرب میآید راجع بهر سه جمله سفینه غلام کنز باشد.

وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی همین جمله دلیل بر نبوة خضر است که از جانب حق باو وحی میرسد و فرمان صادر میشود ذلِکَ تَأْوِیلُ سر افعال من بوده که ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً طاقت نیاوردی و تحمل نکردی و صدق گفتار اولی من بر شما

ص: 392

معلوم و محقق شد.

[سوره الکهف (18): آیه 83] .... ص : 393

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (83)

و زود باشد که بیایند و از شما سؤال می کنند از ذی القرنین بگو زود باشد که برای شما از او ذکر کنم وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ در موضوع ذی القرنین در کلمات مفسرین و در اخبار آل اطهار از جهات زیاد اختلاف شدیدی دارد.

(1) از اسم او (2) از وجه تسمیه او بذی القرنین.

(3) از اینکه نبی بود یا عبد صالح.

(4) از زمان او و مدّت عمر او.

(5) از توسعه مملکت و سیر او: اما اول مشهور بین مفسرین اینکه نامش اسکندر بود آنهم اسکندر رومی یا غیر آن و اما وجه تسمیه او بذی القرنین بعضی گفتند دو قرن سلطنت کرد و در قرن هم بعضی گفتند سی سال بعضی هفتاد سال بعضی هشتاد سال و از همین جهت ناصر الدین شاه را هم صاحب قرآن نامیدند چون متجاوز از سی سال سلطنت کرد بعضی گفتند دو برآمده گی در دو طرف پیشانی او بود بعضی گفتند دو قرن شمس را سیر کرد مطلع شمس و مغرب شمس را بعضی گفتند دو ضربت بر فرقش از قوم رسید و از امیر المؤمنین علیه السّلام که در میان شما هم مثل او هست اشاره بخود بزرگوارش که یک ضربت در احد از عمرو بن عبد ود و یکی در محراب از پسر مرادی که این ملعون از آن نه نفر بود که در جنگ خوارج فرار کرد و عاقبت بدسیسه قطامه حضرت را شهید کرد و یکی از آن نه نفر شمر بود که در کربلا حضرت سید الشهداء را شهید کرد.

و اما سیّم بعضی گفتند نبی بود مأمور بظاهر و باطن بعضی گفتند مأمور بدعوت بود قوم او را اجابت نکردند ضربت بر فرق او زدند از میان قوم بیرون رفت پانصد سال بعضی گفتند از دنیا رفت و پس از پانصد سال زنده شد و مأمور بدعوت شد.

ص: 393

و اما چهارم در زمان او و مدت عمر او هم اختلاف شدید است بعضی گفتند قبل از موسی بود که با خضر پیغمبر پسر خاله بود بعضی گفتند بعد از عیسی علیه السّلام بود در دوره جاهلیت و در زمان عمرش هم اختلافست.

و اما پنجم توسعه مملکت گفتند تا شهر ظلمات که آخر ربع مسکون است و در آنجا آب حیات بود و خضر و الیاس آشامیدند و عمر آنها باقی ماند و ما چون نمی توانیم ترجیحی در این اقوال و اخبار دهیم لذا علم آن را بذات اقدس حق و خاندان رسالت محول می کنیم و فقط بتفسیر آیات قناعت میکنیم قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً شرح حال آن را بیان می کنیم برای شما.

[سوره الکهف (18): آیات 84 تا 85] .... ص : 394

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)

محققا ما بسط و توسعه دادیم از برای او در صفحه زمین و باو دادیم از هر چیزی سبب رسیدن و نائل شدن بآن إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ در خبر است از امیر المؤمنین علیه السّلام که خداوند ابر را مسخّر کرد بر او بهر نقطه زمین که اراده داشت بر ابر سوار میشد بآنجا نزول میکرد و مالک میشد و استیلاء پیدا میکرد و بمصالح آن اقدام و قیام مینمود و نوری از برای او قرار داده بود که شب و روز بر او مساوی بود وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً تمام اسباب وصول بمقاصد او را برای او فراهم فرمودیم و باو عطا کردیم بکمال سهولت نائل بمقاصد خود میشد بدون زحمت و مرارت از امور کشوری و لشکری فَأَتْبَعَ سَبَباً.

پس او متابعت میکرد آن اسباب را بنظر میآمد که مراد این باشد که هر امری را اراده میکرد سبب آن را متابعت میکرد آن سببی که خداوند باو عنایت فرموده بود از همان سبب Ƞطریق وارد میشد لکن بعضی چنین تفسیر کردند فَأَتْبَعَ سَبَباً یعنی در میانه اسباب یک سبب را اختیار میکرد و آن سیر در روی زمین بود.

ص: 394

[سوره الکهف (18): آیه 86] .... ص : 395

حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً (86)

حتی زمانی که رسید بطرف مغرب زمین یافت که خورشید فرو رفت در چشمه سیاه گل آلود و یافت در آن قسمت قومی را گفتیم ای ذی القرنین یا آنها را معذّب و مؤاخذه کن و یا اینکه اتخاذ کن در آنها خوبی را حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ نظر به اینکه سه ربع کره زمین در آب است و یک ربع بیرون آنهم یک قسمت اطراف آب قابل سکونت نیست ذی القرنین رسید در آن قسمت طرف مغرب زمین که قابل سکونت هست و چون کره زمین و آب بحرکت وضعی خود دور خود میچرخد تصوّر میشود که خورشید در آب فرو میرود و آب دریا از دور که مشاهده می شود سیاه و گل آلود بنظر میآید.

وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ و مراد از عین همان قسمت دریا که بنظر چشمه میآید تعبیر بعین فرموده وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً که کافر و مشرک بودند که فعلا هم اهل مغرب زمین کافر بسیار در آنها هست.

قلنا بطریق وحی خطاب فرمودیم باو یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ اگر هدایت نشدند آنها را بقتل برسان یا در شکنجه بینداز وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً اگر قابل هدایت هستند و بشرف ایمان مشرف میشوند آنها را مورد احسان قرار ده تنبیه بعضی از کلمه قلنا استفاده کردند که ذا القرنین نبی و رسول بوده چون غیر نبی مورد وحی و تکلم نمیشود و بعضی گفتند بطریق الهام بود و دلالت بر نبوة او ندارد لکن هر دو کلام مخدوش است زیرا وحی بغیر نبی هم ممکن است چنانچه بمادر موسی وحی فرمود وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی قصص آیه 6 بلکه بزنبور عسل هم وحی نمود وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ نحل آیه 70 و الهام هم اطلاق قول بر او بعید است.

[سوره الکهف (18): آیه 87] .... ص : 395

قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (87)

ص: 395

ذو القرنین گفت اما کسی که ظلم کرد پس بزودی عذاب میکنیم او را پس او را رد می کنیم بسوی پروردگارش پس عذاب میفرماید او را عذاب منکری قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ ظلم سه قسم است شرک که ظلم عظیم است و ظلم بنفس که قبول ایمان نکردند و ظلم بغیر تعدی و تجاوز بر مال و جان دیگران فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ بقتل او و شکنجه او عذاب میکنیم.

ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ پس از رفتن از این عالم بعالم آخرت فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً عذاب کفر و شرک و ارتکاب قبائح و تعدیات و تجاوزات.

[سوره الکهف (18): آیات 88 تا 89] .... ص : 396

وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89)

و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح بجا بیاورد پس از برای او است جزای نیکی و زود باشد که بگوئیم از برای او از کار خود کار سهل و آسانی وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ ایمان بجمیع امور دینی مطابق مذهب حقه شیعه اثنی عشری و در ایمان چهار چیز معتبر است یقین اعتقاد اقرار؟ تسلیم وَ عَمِلَ صالِحاً عمل صالح اتیان باو- امر الهی از واجبات و مستحبات طبق دستور شرع از مراعات اجزاء و شرایط و رفع منافیات و موانع و مراعات حالات از علم و شک و سهو و ظن طبق دستور و از همه بالاتر شرایط قبول که درجاتش بالاتر میشود.

فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی جزاء حسنی در دنیا افاضه نعم و رفع و دفع بلیّات و اجابت دعوات و غفران ذنوب و رفع هموم و امثال اینها و در آخرت نیل بمثوبات و نجات از عقوبات وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً خداوند متعال برای بندگان صالح خود امری را مشکل نمیکند.

یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ بقره آیه 181 و مخصوصا دین مقدس اسلام که دین سمحه سهله است بعلاوه در امور دنیوی هم اسباب سهولت برای او فراهم میفرماید و موانع را برطرف مینماید و چون ذی القرنین از جانب خداوند مأموریت داشته که با اهل ایمان محبّت و عنایت داشته باشد و از کفار انتقام

ص: 396

کشد لذا این کلام را فرمود ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً پس از آنکه از مغرب زمین سیر کرد تا رسید بطرف مشرق زمین که خورشید طلوع میکرد و از این جمله ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً استفاده میشود که تمام ربع مسکون در تحت تصرف و سیطره ذی القرنین درآمد از مغرب تا مشرق جنوب شمال.

[سوره الکهف (18): آیه 90] .... ص : 397

حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)

تا زمانی که رسید بمحل طلوع شمس طرف مشرق زمین یافت که آفتاب طلوع می کند بر قومی که قرار ندادیم از برای آنها از طرف شمس ساتری حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ البته نزدیک دریای طرف مشرق ممکن نیست سکونت در آن و مراد محلیست که قابل سکونت باشد وجدها مشاهده کرد که خورشید تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ یک جماعت وحشی بیابانی که لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ نداشتند سایه بانی مثل عمارتی یا کوهی یا اشجاری که خود را بتوانند از تابش آفتاب حفظ کنند علم ساختمان و غرس اشجار و کشت و زراعت نداشتند و البته در اثر تابش آفتاب سیاه پوست بودند مِنْ دُونِها سِتْراً کوهی هم نبود که در سایه کوه زیست کنند و در حدیث از حضرت باقر علیه السّلام دارد اول پیغمبری که دارای مقام سلطنت شد ذی القرنین بود که بعد از نوح بوجود آمد و نامش عیّاش بود و مالک شده ما بین مشرق و مغرب که تمام کره زمین در تحت تصرف او در آمد.

[سوره الکهف (18): آیه 91] .... ص : 397

کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (91)

همین نحو بود و حال آنکه بتحقیق ما احاطه دادیم بآنچه نزد او بود خبیر و بینا را کذلک یعنی این نحوه که ذی القرنین مشی میکرد از سیر در اطراف زمین از مشرق تا مغرب از جنوب تا شمال تمام صفحه زمین را و تصرف و ترتیب و تنظیم مملکت و ترتیب قشون و اجراء احکام همین نحوه ادامه داشت مشی او تا آخر عمر وَ قَدْ أَحَطْنا این مشی او بواسطه این بود که باو تعلیم نمودیم و احاطه دادیم

ص: 397

و وحی نمودیم.

بِما لَدَیْهِ خُبْراً بآنچه نزد او بود خبر داشت و بر طبق سیاست و صحت و قوت و قدرت بامور مملکت و اصلاح امور رعیت و هدایت و ارشاد عباد رفتار مینمود.

[سوره الکهف (18): آیه 92] .... ص : 398

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92)

پس از سیر از مغرب زمین تا مشرق زمین در اطراف مملکت سیر و گردش داشت که از حالات تمام بنده گان و اوضاع آنها خبر پیدا کند.

[سوره الکهف (18): آیه 93] .... ص : 398

حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (93)

تا زمانی که رسید ذی القرنین بین دو سد یافت از پشت این دو سد قومی را که نزدیک نبود بفهمند کلامی را حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ از اخبار استفاده میشود که مراد سد یأجوج و سد مأجوج بوده و این دو سد کوهی بود و بقدری مرتفع بود که ممکن نبود بر او بالا روند وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً جماعتی از افراد بشر که در پای آن کوه بودند لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا بزبان احدی اطلاع نداشتند.

اشکال امروز که بتوسط هواپیما تا کره قمر سیر کردند همچه اشخاصی و همچه سدی در صفحه زمین مشاهده نشده کیان بودند و در چه نقطه زندگی میکردند؟

جواب بسیاری از موجودات عالم از نظرها مخفیست مثل وجود مبارک حضرت بقیة اللَّه و حضرت خضر و الیاس و دجال و طایفه جنّ و شیاطین و ملائکه و غیر اینها خداوند از نظرها مخفی فرموده تا زمانی که ظاهر شوند.

بعلاوه ممکن است پس از معاشرت با سایر طبقات دارای زبان و علم و عارف بلغات شده باشند.

ص: 398

[سوره الکهف (18): آیه 94] .... ص : 399

قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (94)

گفتند کسانی که در پای این دو کوه سکونت داشتند بذی القرنین که محقّقا یأجوج و مأجوج افساد میکنند در زمین پس آیا اجازه میدهی ما یک اندازه خراج دهیم خدمت شما بر اینکه قرار دهی بین ما و بین یأجوج و مأجوج سدی که نتوانند بیایند و افساد کنند.

قالوا اشکال اینها که در آیه قبل فرمود زبان احدی را نمیدانستند چه نحوه با ذی القرنین تکلم کردند؟

جواب ممکن است ذی القرنین زبان آنها را میفهمید بتعلیم الهی چنانچه سلیمان زبان طیور را میدانست یا ذا القرنین چون دیدند که ذا القرنین قدرت و قوه و مکنت زیادی دارد تقاضا کردند از او و گفتند إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ این دو طایفه از چه قبیله بودند؟ و چه نحوه بودند؟ در میان مفسرین و اخبار مخصوصا خبر منسوب بحضرت رسالت اختلاف است و ما انشاء اللَّه در خاتمه این آیات فی الجمله تذکر می دهیم.

مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ از کوه پائین می آمدند و مردم را میگرفتند و میکشتند و میخوردند حتی حیوانات و گیاهان و اشجار را از بین میبردند و عمارات را خراب می کردند.

فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً ما بقدر طاقت خود کمک مالی کنیم بشما.

عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا یک سدی بین ما و آنها قرار دهی که نتوانند بالا بیایند و بر ما مسلط شوند.

[سوره الکهف (18): آیه 95] .... ص : 399

قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (95)

ذی القرنین فرمود آنچه را که مکنت داده بمن پروردگار من بهتر است پس

ص: 399

شما اعانت کنید بقوة و قدرت قرار میدهم بین شما و بین یأجوج و مأجوج سدّی محکم قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ قدرتی که خداوند بذی القرنین عنایت فرمود که ربع مسکون در تحت سیطره او وارد شد از مغرب تا مشرق از جنوب تا شمال ساختن یک سدّ برای او بسیار سهل است احتیاج باعانت مالی ندارد فقط فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ کمک یدی و بدنی بکنید آنهم بقدر قوة و طاقت خود أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ که در پای کوه مسکن دارید در طرف مشرق و بینهم بین شما و بین یأجوج و مأجوج ردما دیوار محکمی که نتوانند باین طرف شما بیایند و بشما اذیت و آزار رسانند.

[سوره الکهف (18): آیه 96] .... ص : 400

آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (96)

بیاورید نزد من پارچه و قطعات آهن را تا وقتی که رویهم گذارده شود بین دو طرف دو کوه گفت بدمید بتوسط آتش تا آنکه سرخ شود مثل آتش پس از آن مس آب کرده بر آن قطعات بریزید که خلل و فرج آن گرفته شود و یک پارچه شود آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ چون یأجوج مأجوج از دو شکافی که بین این دو کوه بود بر اینها حمله میکردند و اذیت مینمودند قطعات آهن را رویهم گذاشتند که تمام دهنه کوه گرفته شد در واقع این قطعات بمنزله آجر است که در عمارت بنا میشود.

حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ صدف طرف کوه است و صدفین دو طرف کوه است که مثل دیوار صاف بالا رود که نتواند بر شما وارد شود.

قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً بتوسط نفخ آتش تا تمام این قطعات یک پارچه شود مثل آتش سرخ شود.

قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً قطر مس آب شده که بمنزله گچ و طین که خلل و فرج قطعات آهن گرفته شود و مانع از ورود آنها شود.

ص: 400

[سوره الکهف (18): آیه 97] .... ص : 401

فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97)

پس از این دیگر قدرت ندارند بر بالای آن بروند و نمیتوانند رخنه در آن پیدا کنند.

فَمَا اسْطاعُوا فرق است بین طوع و استطاعت طوع بمعنی قدرت و تواناییست که برغبت و میل و شوق انجام مقصد دهد و از این جهت اطاعت اوامر الهی و رسول و ائمه اطهار و نوّاب خاص آنها و نوّاب عام علماء اعلام و پدر و مادر و زوج و مولی واجب است و استطاعت اینکه طلب قدرت کند و وسائل رسیدن بمقصود را فراهم کند تا نائل بمقصود خود گردد و اینها نه قدرت دارند از این سدّ و دیوار بالا روند و نه وسائلی دارند که روزنه و سوراخ در او احداث کنند وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً.

[سوره الکهف (18): آیه 98] .... ص : 401

قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (98)

ذو القرنین گفت این قدرت و توانایی که علم بآن دارم و تمام اسباب برای من فراهم است از خود من نیست و تفضل از جانب پروردگار من است در باب شکر گذاری از نعم الهی مراتب شکر را بیان کرده ایم اوّلین مرتبه آن اینست که نعمت را از جانب پروردگار خود بداند مثل قارون نباشد که مستند بخود توهّم کند موقعی که باو گفتند وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ.

در جواب آنها گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 77 و 78.

و گفته ایم ده فعل است که بنده باید مستند بخدا بداند خلق رزق امانه احیاء عزّت ذلت غناء فقر صحة مرض.

مرتبه دوّم اینکه نعمت را مصرف همان منظور الهی کند بر خلاف آن صرف نکند.

مرتبه سیّم سجده شکر بجا آورد که گفتند در پنج مورد سجده شکر وارد شده موقع افاضه نعمت موقع دفع بلیّات موقع تذکّر نعم سابقه موقع تذکّر دفع بلیّات سابقه موقع موفق شدن بعمل خیری و عبادتی.

ص: 401

مرتبه چهارم شکر لسانی حمد الهی بجا آورد الحمد للَّه حمدا للَّه الشکر للَّه شکرا للَّه و امثال آنها.

مرتبه پنجم در مقابل هر نعمتی یک عبادتی بجا آورد ذو القرنین این سدّ باین محکمی را که بنا کرد از خود ندانست قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی یا بتوسط وحی یا بطریق الهام متوجه این قسمت شد و باذن و اجازه پروردگار و اعانت حق بنا کرد و قوة و قدرت خود را از جانب او میداند.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا پس زمانی که آمد وعده پروردگار من و قیامت بر پا شد خداوند این سدّ باین محکمی را ریز ریز میکند و وعده الهی حق است تخلّف پذیر نیست البته و صد البته خواهد آمد مسئله معاد از ضروریات جمیع ادیان است هر کس قائل بمبدء باشد قائل بمعاد است.

فقط طبیعی دهری لا مذهب منکر مبدء و معاد است و در آیات و اخبار علامتهای بسیاری ذکر شده از آن جمله کوه ها از هم پاشیده وضعیّات زمین تغییر میکند دریاها خشک میشود اشجار از بین میرود عمارات خراب میشود زمین قاعا صفصفا میگردد لذا ذو القرنین گفت فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی که عالم دنیا فانی شود و عالم قیامت بر پا شود جَعَلَهُ دَکَّاءَ این سدّ محکم را از هم میپاشد وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا تخلف پذیر نیست البته تحقق پیدا میکند (توضیح کلام) ما در مجلد سیّم کلم الطیب در باب علائم قیامت آیات راجعه بذی القرنین را در ده صفحه بیان کرده ایم رجوع کنید از صفحه 80 تا 89 و خلاصه کلام اینکه در موضوع سدّ ذی القرنین پنج اشکال کرده اند:

1- سلطانی که تمام روی زمین را سیر کرده از مشرق تا مغرب و فتح کرده کیست و از چه سلسله است که دارای دو شاخ باشد؟.

2- زمین کرویست مشرق و مغرب معنی ندارد؟

3- چشمه لجن زار که خورشید در او فرو رود کجا است؟ با اینکه خورشید

ص: 402

چندین برابر کره زمین است؟

4- یأجوج و مأجوج کیانند و از چه قبیله و سلسله هستند؟.

5- سدّ ذی القرنین کجا است؟

و اما جواب بعد از آنکه کلمات مفسرین اعتبار ندارد و تفسیر برأی است سید هبة الدین در رساله ذی القرنین او را از سلسله آل حمیر معروف بآل اذواء است و چندین قرن قبل از اسکندر رومی بوده و نام او شمر یرعش و وجه تسمیه او به ذی القرنین در دو طرف پیشانی او دو دسته موی سفید پیچیده بود تعبیر بقرنین کردند و سدّ او را دیوار چین و یأجوج و مأجوج را اقوام وحشی دانسته و شرحی از کتاب شمس العلوم امیر نشوان بن سعید از مؤلفین قرن ششم در باب فتوحات او نقل کرده شرح مفصلی.

و بعض محققین او را کورش دانسته از سلاطین هخامنشی و وجه تسمیه او را بذی القرنین مستند بخواب دانیال که در سفر دانیال از کتب عهد قدیم دانسته که ابو الکلام آزاد و زیر فرهنگ هندوستان در مقاله ذی القرنین که در مجله الثقافه هند منتشر گشته و غلامرضا سعیدی از تفسیر مولوی محمّد علی هندی رئیس مبلّغین مسلمین مقیم انگلستان در مقاله خود نقل کرده و استاد دهخدا در لغتنامه خود در حرف ذال هم نقل کرده و تمام اینها را در مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی سال 1323 شمسی نقل کرده بآن رجوع فرمائید.

و امّا مشرق و مغرب مراد این قسمت کره زمین که قابل سکونت هست بلاد شرقی و غربی دارد و امّا چشمه لجن زار دریای سیاه است که در طرف مغرب است از دور بنظر لجن زار میآید چنانچه در قرآن تعبیر بوجد فرموده و یأجوج و مأجوج ممکن است اقوام وحشی که در طرف شمالی دریای سیاه سکونت داشتند و بزبان اروپایی کوک و ماکوک نامیده شده و ممکن است اقوام وحشی تا تاری که بنام خزر و تتر و ترک خوانده شده اند و امّا سدّ ممکن است دیوار چین و ممکن است دیوار در بند باشد و مسلما قبل از اسکندر بوده و تاریخ قبل از اسکندر بسیار تاریک است اعتنایی بقول

ص: 403

مؤرخین نیست فقط باستان شناسان از روی باستان شناسی و نوشته سنگها مقدار مختصری چیزی بدست آورده باشند و اللَّه اعلم بها.

[سوره الکهف (18): آیه 99] .... ص : 404

وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)

و وامیگذاریم روزی که سدّ و تمام کوه ها مندکّ میشود و ریز ریز میگردد یأجوج و مأجوج و سایر خلق از انس و جنّ که موج میزنند در بعض دیگر یعنی بهم میریزند مثل موج دریا و مختلط میشوند و دمیده میشود در صور پس جمع میکنیم تمام آنها را جمع کردنی و ترکنا ترک خلاف اخذ است یعنی رها میکنیم و جلو گیری نمیکنیم بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ آن روزی که اشراط ساعت ظاهر میشود و زمین قاعا صفصفا میشود بعض آنها گفتند ضمیر هم راجع بیأجوج و مأجوج است لکن بقرینه جمله اخیره تمام جنّ و انس و یاجوج و مأجوج و جمیع طبقات یَمُوجُ فِی بَعْضٍ بهم میریزند و تمام صفحه زمین منقلب میشود و بیکدیگر تعدّیات و تجاوزات دارند و اضطراب شدید در جامعه رو میاورد وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ مراد نفخه اخیره است بقرینه جمله بعد زیرا نفخه اولی را میفرماید فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68 فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً یکی از اسامی روز قیامت یوم الجمع است که ملائکه و جن و انس بلکه حیوانات زنده میشوند و در صحرای محشر مجتمع میگردند برای جزاء اعمال خود ان خیرا فخیر و ان شرا فشر و در آیات شریفه آثار غریبه بر قیام قیامت بیان فرموده و ما در مجلّد سیّم کلم الطیب صفحه 92 با انکشافات جدیده منطبق کرده ایم مثل إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ الی قوله وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ و مثل إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ و مثل إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ و مثل إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها و غیر اینها از آیات مراجعه کنید.

ص: 404

[سوره الکهف (18): آیه 100] .... ص : 405

وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً (100)

و ظاهر و بارز کردیم جهنم را در روز قیامت از برای کفّار ظاهر کردنی در این آیه شریفه میفرماید:

وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ فجر آیه 24 و میفرماید یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 29.

و از این آیات استفاده میشود که جهنم روح دارد و حسّ و حرکت و مورد خطاب و جواب واقع میشود و او را میآورند صحرای محشر که تمام مشاهده میکنند و بر کفار و کسانی که اهل جهنم هستند عرضه میدارند که اینها انحاء عذاب های آن را مشاهده میکنند لذا میفرماید وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً سپس معرفی میفرماید: کافران را.

[سوره الکهف (18): آیه 101] .... ص : 405

الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً (101)

کسانی هستند که چشمهای آنها در پرده است از یاد خداوند و هستند که استطاعت شنیدن فرمایشات را ندارند کانّه گوش ندارند الذین صفت الکافرین که در آیه قبل ذکر شده کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی از برای انسان دو قسم چشم و گوش هست چشم و گوش سر و چشم و گوش قلب و مراد چشم قلب است والا بچشم سر انبیاء و معجزات آنها را مشاهده میکردند و مراد از غطاء چشم قلب سیاهی دل قساوت قلب عصبیة حمیة جاهلیت که روی قلب را پوشانیده ابدا توجه نمی کنند و متنبه نمی شوند و مراد از ذکری اینکه بیاد خدا نمی افتند بدستورات او عمل نمی کنند معجزات انبیاء را سحر میشمارند آنها را مجنون و کاهن و کذاب و مفتری می پندارند وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً هوی و هوس و شهوات نفسانیه و حب زخارف دنیوی گوش قلب آنها را کر کرده ابدا تاثیری در قلوب آنها ندارد و این

ص: 405

صفات اختصاص بکفّار ندارد هر که دارای آنها باشد در حکم کفّار محسوب میشود از مخالفین و معاندین و ضالّین و مضلّین و امثال اینها.

[سوره الکهف (18): آیه 102] .... ص : 406

أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلاً (102)

آیا پس از این همه ادلّه و براهین و معجزات انبیاء گمان میکنند کسانی که کافر شدند بگیرند بنده گان مرا اولیاء خود از غیر من محقّقا ما مهیّا کرده ایم جهنم را از برای کافرین که منزلگاه آنها باشد و در آن نازل شوند أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا ادلّه توحید بجمیع مراتب از توحید ذاتی صفاتی افعالی عبادی نظری آن قدر زیاد است که از ابده بدیهیّات بشمار میرود چنانچه گفتند (دل هر ذرّه را که بشکافی وحده لا شریک له گوید) مع ذلک دستگاه شرک بسیار وسعت پیدا کرده مسیحیها قائل بتثلیث شدند جماعتی از مشرکین عبده ملائکه شدند جماعتی عبده انبیاء شدند باغوای شیطان صورت انبیاء را میگذاردند و بآنها سجده میکردند گبرها قائل به یزدان و اهرمن شدند خالق خیرات و شرور بسیاری از اهل سنت و جماعت قائل بصفات زائده شدند عرفاء صوفیّه گفتند صورت مرشد را باید در نظر گرفت جمعی از شیعه در حق امیر المؤمنین و ائمه طاهرین مقام الوهیت قائل شدند حتی در اخبار دارد که فرمود

ادنی الشرک ان تقول للحصات نواتا

یعنی یک چیزی در دین تغییر دهد حرامی را حلال داند و واجبیرا حرام شمارد أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی کسانی که سر تا پا احتیاج بخدا دارند و طوق بنده گی را بر گردن انداختند من دونی غیر از پروردگار خود آنها را اولیاء و توجّه بآنها بلی واسطه قرار دادن و شفاعت در پیشگاه الهی مربوط بشرک نیست إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ دلیل بر اینکه بهشت و جهنّم قبلا خلق شد و تهیّه شده است بهشت بر اهل ایمان و تقوی و عمل صالح و جهنّم لِلْکافِرِینَ نُزُلًا بجمیع اقسام کفر و کسانی که در حکم کفر هستند.

ص: 406

[سوره الکهف (18): آیه 103] .... ص : 407

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً (103)

بگو بجمیع اهل عالم آیا شما را خبر دهم که کیانند که خسران و زیان آنها از همه طوائف جنّ و انس بیشتر است و اعمال آنها کلّا هباء منثورا است در باب تجارت اگر سرمایه نفع پیدا کرد او را ربح میگویند و اگر کسر پیدا کرد خسران میگویند و اگر بکلّی سرمایه از دست رفت خسرانش زیادتر میشود و اگر ورشکست شد که علاوه از رفتن سرمایه مدیون خلق شد این اخسر از کلّ است و چون ایمان شرط صحت کلّ عباداتست و کسانی که ایمان نداشته باشد کلیه عباداتش هباء منثورا میشود بدتر از این اینکه قبایح و معاصی را عمل خوب بداند و اعمال حسنه و عبادات را بد بشمارد لذا میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا که اینها کیانند؟

[سوره الکهف (18): آیه 104] .... ص : 407

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)

کسانی هستند که سعی آنها در زندگانی و اعمال آنها در ضلالت و گمراهی است ولی آنها گمان میکنند آنها خوبی میکنند و کارها و اعمال آنها صحیح و بجا و خوبست مصداق این آیه شریفه امروز در جامعه بسیار است مردان ریش میتراشند زلف میگذارند کسب حرام میکنند تنزیل میگیرند آلات ساز و آواز در منازل و مغازه ها کوک میکنند سینما و تماشاخانه میروند ظلم و تعدّی و تقلّب رواج دارد زنها مکشوفه بیرون میآیند و و و و تمام اینها را عمل خوب میشمارند و اگر کسانی که از این امور اجتناب میکنند آنها را سفیه و جاهل و کهنه پرست و امل میشمارند و در باب اصول گفته ایم که علّة بسا معمّم میشود و بسا مخصّص مثلا اگر گفتند الخمر حرام لانه مسکر شامل هر مسکری میشود و اگر بر فرض خمری باشد که مسکر نباشد خارج است لذا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا بمنزله علّت است شامل غیر کفّار هم میشود کسانی که مصداق وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً هستند.

ص: 407

[سوره الکهف (18): آیه 105] .... ص : 408

أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً (105)

اینها کسانی هستند که کافر شدند بآیات پروردگار آنها و بلقاء فردای قیامت و اثار قدرت او را پس حبط شد اعمال آنها پس ما برای آنها روز قیامت بر پا نمیکنیم و زنی و میزان عملی اولئک آن کسانی که در آیه قبل گفتیم که سعی آنها در ضلالت است و اعمال خود را خوب میدانند الذین کسانی هستند کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ بانبیاء و معجزات آنها و کتب آسمانی بالاخص قرآن مجید و باوصیاء آنها و بدستورات الهی کافر شدند انبیاء را کاذب ساحر مفتری و معجزات را سحر شمردند و لقائه مراد لقاء در قیامت است که آثار عظمت و کبریایی و مثوبات و عقوبات بارز و ظاهر میشود نه آنچه مجسّمه میگویند که خدا را مؤمنین می بینند که بر تخت جلوس کرده و کفّار محجوبند فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ چون اسلام و ایمان شرط صحت کلّ اعمال است و بدون او باطل و عاطل است و همین معنای حبط است فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً کسی که عمل ندارد و کلیه اعمالش حبط شده چه میزانی بر او نصب شود شود بدون میزان و حساب و صراط و نامه عمل در جهنم و عذاب وارد میشوند، چنانچه مؤمنینی که بدون گناه وارد محشر میشوند بدون حساب و میزان داخل بهشت میشوند بلی حساب و میزان برای کسانیست که هم عمل صالح دارند و هم معاصی و با ایمان وارد میشوند بتفاوت درجات و مراتب.

[سوره الکهف (18): آیه 106] .... ص : 408

ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (106)

این کفر بآیات و لقاء پروردگار سبب این میشود که جزاء آنها جهنم است بسبب آنکه کافر شدند و گرفتند آیات مرا و رسولان مرا سخریه و استهزاء ذلک جزائهم یکی از اسامی روز قیامت یوم الجزاء و البته هر کس بجزاء عمل خود میرسد الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر و این کفار جزاء آنها (جهنم)

ص: 408

است چون غیر مؤمن اگر از روی تقصیر باشد نه قصور جزاء آن جهنم است بِما کَفَرُوا و بعلاوه از کفر وَ اتَّخَذُوا آیاتِی آیات شریفه قرآن و معجزات انبیا را و رسلی انبیاء فرستادگان مرا گرفتند هزوا سخریّه میکردند و استهزا مینمودند و نسبتهای زشت و قبیح بانبیاء میدادند حتی آنها را مجنون و بی شعور و ساحر و کاذب میشمردند که این موجب زیادتی و شدّت عذاب آنها در جهنّم میشود.

[سوره الکهف (18): آیه 107] .... ص : 409

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً (107)

محققا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند میباشد از برای آنها بهشت های فردوس منزلگاه آنها مکرر گفته ایم که نجات و سعادت منوط بسه امر است ایمان تقوی عمل صالح و در آیات شریفه بسا یکی از آنها را عنوان فرموده مؤمن متقی عامل باعمال صالحه بسا دو تای از آنها ذکر شده ان الذین آمنوا و اتقوا و مثل همین آیه ایمان و عمل صالح که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و بسا هر سه را اشاره فرموده و مراد از عَمِلُوا الصَّالِحاتِ این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا آورند، زیرا بر احدی امکان ندارد و نیز مراد این نیست که جمیع اعمال آن صالحه باشد، زیرا مباحات بسیار صادر میشود، بلکه مراد اینست که اعمال صالحه از آنها صادر میشود و اعمال قبیحه محرّمه را ترک میکنند که مفاد تقوی است کانَتْ لَهُمْ خداوند بفضل و کرم خود قرار داده برای آنها از روی استحقاق جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ که یکی از اسامی هشت بهشت فردوس است آنهم یک جنّة و دو جنّت نیست جنّات بسیار است که بقدر قابلیت تفضل و درجات ایمان و اعمال صالحه بآنها عنایت میفرماید نزلا منزل آنها و جایگاه آنها

[سوره الکهف (18): آیه 108] .... ص : 409

خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً (108)

همیشه ابد الآباد در آن جنّات فردوس هستند و طلب نمیکنند از آن جنّات

ص: 409

فردوس تغییر و تحویلی که بجای دیگری بروند و منزل کنند خالِدِینَ فِیها مسئله خلود مکرر در آیات شریفه بیان شده که از ضروریات دین مقدّس اسلام است و منکر آن کافر است و روح انسانی چون از مجرّدات است فنا و زوال ندارد از زمانی که خلق شده قبل از اجساد که میفرماید خلقت الأرواح قبل الاجساد بالفی عام و نیز میفرماید

الارواح جنود مجنّدة فما تآلف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف

تا آنکه تعلّق گرفت باجساد آنهم تعلّق تدبیری تا زمان موت سپس این تعلّق قطع میشود و تعلّق میگیرد بقالب مثالی تا قیامت سپس تعلّق میگیرد بهمین بدن بعد از عود و دیگر بیرون برده نمیشود چه در بهشت متنعم باشد یا در جهنّم معذّب لذا میفرماید خالدین فیها اشاره به اینکه چون جنّات فردوس بهترین و بالاترین جاها است آنها همیشه در آن منزل میکنند لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا تغییر مکان نمیدهند و تبدیل بجای دیگر نمیکنند و تحویل بمقام دیگری نمیشوند.

[سوره الکهف (18): آیه 109] .... ص : 410

قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (109)

بفرما اگر دریا مرکب شود برای نوشتن کلمات پروردگار من هر آینه تمام میشود دریا پیش از اینکه کلمات پروردگار من تمام شود و لو اینکه بیاوریم بمثل دریا مدد و کمکی که مضاعف شود، این مثال برای اینست که کلمات پروردگار محدود نیست و امّا دریاها هر چه باشد و هر مقدار باشد محدود است و نسبت محدود بغیر محدود نسبت متناهیست بغیر متناهی حتی نسبت واحد بالف هم نمیتوان داد زیرا الف هم متناهیست قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی کلمات پروردگار شامل جمیع موجودات امکانی از مجرّدات و مادیّات است که اطلاق شی ء بر او میشود که مشمول آیه شریفه میشود إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس 82 بلکه احتیاج بکلمه کن هم ندارد زیرا بمجرد اراده ایجاد میفرماید و مراد از اراده هم علم بصلاح است و از صفات ذات چنانچه حکماء گفتند نه ایجاد که تعبیر بمشیّت

ص: 410

میشود که متکلمین گفتند و هم چنین شامل جمیع تشریعیّات میشود از کتب سماوی و احکام الهی و دستورات پروردگاری و سرّ اینکه غیر متناهیست مسئله خلود است در قیامت که فناء و زوال ندارد، لذا میفرماید قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مراد جنس بحر است که شامل جمیع بحار میشود مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی حتی اگر جنّ و انس نویسنده شوند لَنَفِدَ الْبَحْرُ تمام دریاها خشک میشود قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی که بآخر برسد زیرا آخر ندارد وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً بلکه بامثاله الف الف مددا.

[سوره الکهف (18): آیه 110] .... ص : 411

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (110)

بفرما باین کفار و مشرکین که جز این نیست که من هم یک بشری هستم مثل شما فقط از جانب پروردگار وحی میشود بسوی من که جز این نیست که پروردگار شما یکیست شریک نظیر مثل مانند شبیه عدیل ضدّی ندّی ندارد نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ در باب نبوّت و رسالت شرط است که باید از جنس بشر باشد زیرا غرض ابلاغ و ارشاد است باید بتواند تماس بگیرد با افراد امّت و ملک و جنّ نمیتوانند افراد بشر با آنها تماس بگیرند مگر آنکه بصورت بشریّت ظاهر شوند آنهم بشر نشناس و اشکال آنها عود میکند چنانچه میفرماید وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9 یُوحی إِلَیَّ طریق وحی را در قرآن مجید بیان فرموده وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ شوری آیه 51 انّما منحصر است إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ باید تمام توجّه باو باشد و او را پرستش کرد و بس.

فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً پس کسی که امید دارد لقاء رحمة پروردگار خود را پس باید عمل کند باعمال

ص: 411

صالحه و شرک نیاورد و شریک قرار ندهد بپروردگار خود احدی را و رسیدن بمقام قرب الهی و جنة المأوی و فردوس برین منوط و مربوط بدو امر است اوّل فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً اعمال صالحه عبارت از واجبات و مستحبات الهیّه مطابق دستورات حق و تزکیه اخلاق بتخلّق باخلاق حمیده و ازاله صفات خبیثه و ترک اعمال قبیحه و محرّمات الهیّه وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً نه شرک جلی مثل بت پرست آفتاب پرست عیسی پرست ملک پرست جن پرست گوساله پرست و در حکم شرک است هر معتقد بعقائد فاسده در نبوّت و خلافت و عدل و معاد و ضروریات و مسلمیّات دین مقدس اسلام و نه شرک خفی مثل ریاء خودنمایی، عبادت معتبر است در او قصد قربت و قصد خلوص و الا باطل و فاسد است اللّهم ثبّتنا علی دینک القویم و وفقنا للتقی و طلب العلم و اجعل عاقبة امرنا خیرا و سعادة بحق محمّد و اله صلّی اللَّه علیه و اله و الحمد للَّه رب العالمین هذا آخر ما کتبنا فی سورة الکهف و یتلوها انشاء اللَّه تعالی تفسیر سورة مریم.

ص: 412

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و الصلاة و السّلام علی رسول اللَّه و اله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه

سوره مریم .... ص : 413

اشاره

ص: 413

[سوره مریم (19): آیه 1] .... ص : 414

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

کهیعص (1)

کلام در این جمله در دو مقام واقع میشود.

اوّل در فضیلة این سوره مبارکه در برهان از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السّلام

(قال من ادمن قراءة سورة مریم لم یمت حتی یصیب منها ما یغنیه فی نفسه و ماله و ولده و کان فی الاخرة من اصحاب عیسی بن مریم و اعطی من الاجر مثل ملک سلیمان ابن داود فی الدنیا

و نیز از آن حضرت روایت کرده فرموده

(من کتبها و جعل فی زجاج ضیّق الرأس و جعلها فی منزله کثر خیره فی منامه کما یری اهله فی منزله و اذا کتبت علی حائط البیت منعت طوارقه و حرمت ما فیه و اذا شربها الخائف امن باذن اللَّه تعالی

و از خواص القرآن از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله حدیث مفصّلی نقل کرده و چون سند نداشت ما نقل نکردیم.

اما مقام دوّم در اول سوره بقره گفتیم که این حروف مقطّعه قرآن رموزیست بین خداوند و رسولش و هر چه بگوئیم تفسیر برأی است و در بعض اخبار اشاره بقضایای کربلا است کاف کربلاء ها هلاک عترت یا یزید عین عطش ابی عبد اللَّه صاد صبر ابی عبد اللَّه و در بعض اخبار اشار باسماء مقدسه الهیه کافی هادی ذو الایادی عالم صادق الوعد و غیر اینها از اخبار و ما باید علم آن را بخداوند متعال و رسول اکرم و ائمه اطهار محول کنیم مسلما این حروف از متشابهات قرآن است و هر چه هر که بگوید مصداق فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ میشود.

ص: 414

[سوره مریم (19): آیه 2] .... ص : 415

ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (2)

این سوره مبارکه یاد آوریست رحمة پروردگار تو بنده خود را زکریّا ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ خبر مبتداء محذوف است اشاره به اینکه این سوره مبارکه یک قسمت تفضلاتی که خداوند در حق زکریّا فرموده اولا در نسب زکریّا در مجمع البحرین از نسل یعقوب ابن اسحق شمرده و در برهان از علی بن ابراهیم او را رئیس احبار دانسته و عیال او را اخت مریم مادر عیسی علیه السّلام دانسته و او را از رؤساء بنی اسرائیل و بنو ملوک آنها گفته و مشمول تفضلات الهی و یکی از انبیاء بزرگ بنی اسرائیل بود و از اولاد سلیمان بن داود علیه السّلام بود و سن مبارکش نود و نه سال رسید عَبْدَهُ زَکَرِیَّا مقام عبودیت بالاترین مقام است حتی از مقام نبوت و رسالت بالاتر است چنانچه در تشهد نماز اول شهادت بعبودیت میدهی سپس شهادت برسالت و اشهد ان محمّدا عبده و رسوله بلکه رسالت یکی از شئون عبودیت است و از امیر المؤمنین است که در مقام مناجات عرض کرد.

کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزا ان تکون لی ربا

و کسی باین مقام نائل نمیشود مگر آنکه هیچگونه اختیاری بر خود و دیگران قائل نشود و در تحت اختیار مولای خود باشد و تحت اوامر او.

عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77 و بنده اگر بوظائف عبودیت خود رفتار کرد البته مولی هم بوظایف مولویة خود عمل میفرماید.

در حدیث قدسی است

عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا اقول لشی ء کن فیکون و انت تقول لشی ء کن فیکون

و البته انبیاء و اوصیاء و مقربان درگاه ربوبیت این مقام را بیشتر و بهتر حیازت کرده اند حتی بجایی میرسند که در حق آنها میفرماید نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ص آیه 30 در حق سلیمان و آیه 44 در حق ایوب علیهما السّلام.

ص: 415

[سوره مریم (19): آیه 3] .... ص : 416

إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا (3)

زمانی که پروردگار خود را ندا کرد ندای مخفیانه دون الجهریه یکی از عبادات بزرگ دعاء است در پیشگاه احدیت حتی در قرآن مجید است میفرماید قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77 و در حدیث دارد افضل از نماز های مستحبّی است.

و در حدیث دیگر افضل از تلاوت قرآن است بلکه سه مرتبه قسم میخورد و اللَّه هو الافضل بالاخص اگر مخفیانه باشد و در دل شب وقت سحر که خالی از ریاء و سمعه بالاخص در امور مشکله که بر حسب عادت محال است تحقق پیدا کند مثل همین دعاء زکریّا که بسن پیری رسیده بود و عیالش هم عاقر و نازا بود طلب اولاد کرد آنهم در خفاء که میفرماید إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا.

[سوره مریم (19): آیه 4] .... ص : 416

قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (4)

گفت پروردگار من محققا من سست شده است استخوان از من و روئیده شده است بر سر من پیری موی سفید یعنی بر حسب عادت از قابلیت تولید و تناسل افتاده ام لکن از درگاه تو مأیوس نیستم چون قدرت تو بر امور غریبه و امور خلاف عادت تعلّق گرفته قال رب اضافه بیای متکلم است و کسره علامة سقوط یاء است ربی بوده إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی در آیه شریفه دارد.

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ یس 68 تمام قوای انسان کاسته میشود که از آن جمله عظم است که استخوانها سست میشود و موهای بدن سفید میشود موی محاسن موی سر موی عانه و سایر موهای بدنی که معنای وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً است و ابتداء موهای سر و محاسن سفید میشود.

وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا ولی با این پیری و نازا بودن عیالم نیستم در درگاه تو مأیوس و ناامید و بدعاء

ص: 416

در پیشگاه تو محروم، زیرا خداوند وعده داده که اجابت فرماید دعای بندگانش را اگر شرائط آن موجود باشد و موانع از اجابت در بین نباشد وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ مؤمن آیه 62.

و در دعاء کمیل امیر المؤمنین علیه السّلام عرض میکند

(فانّک قضیت علی عبادک بعبادتک و امرتهم بدعائک و ضمنت لهم الاجابة)

امّا شرایط اموریست.

اوّل توجّه و صرف نظر از مخلوقات.

دوّم صلاح بنده باشد در اجابت.

سیّم امری که محالست عقلا یا ممنوع است شرعا تقاضا نکند.

چهارم امید اجابت داشته باشد که در خبر دارد موقعی که دعاء می کنی (ظنّ حاجتک بالباب).

پنجم در مجمع مؤمنین که اگر یک نفر از آنها مستجاب الدعوه باشد بواسطه آن خداوند حوائج همه را برمیآورد.

و امّا موانع اجابت یکی لقمه حرام است که تا چهل روز دعاء مستجاب نمی شود یکی عصیان و طغیانست که در دعاء کمیل می گویی

(اللّهم اغفر لی الذنوب الّتی تحبس الدعاء)

یکی دعائی باشد که بر بنده ضرر و مفسده داشته باشد و غیر اینها و چون دعای حضرت زکریّا جامع جمیع شرایط بود و خالی از جمیع موانع عرض کرد

(و لم اکن بدعائک رب شقیّا).

شقاوت مقابل سعادت است معنای سعادت عاقبت بخیری است و شقاوت بد عاقبتیست و سعادت در دنیا همان امید کامل است باجابت و شقاوت در دعا یأس و ناامیدیست و سعادت بنده مشمول تفضّلات و عنایات الهیّه در دنیا و آخرت بودن است که سعادت نشئتین گویند و شقاوت مورد عقوبات دنیوی و اخروی شدنست.

ص: 417

[سوره مریم (19): آیه 5] .... ص : 418

وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (5)

زکریّا در مناجاة با پروردگار بعد از اظهار ضعف و پیری و اینکه عیال او عقیم و ناز است.

عرض کرد و محققا من خوف دارم که پس از من میراث منرا ارحام دور ضبط کنند و من اولاد ندارم و عیالم عاقر است پس بمن عنایت فرما از جانب خود اولاد که وارث من باشد و ولیّ من پس از فوت من وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ انسان پس از رحلت از این عالم یکی از احکام شرعیه اینست که فرمودند:

اولی بمیراثه اولی باحکامه و طبقات ارث در ارحام سه طبقه است که در قرآن میفرماید:

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ طبقه اوّل و الدین و اولاد و هر چه پائین آیند از نوه ها طبقه دوّم اجداد و جدّات و اخوه و اخوات سیّم اعمام و عمّات و اخوال و خالات و اولاد آنها و حضرت زکریّا از طبقه اول و دوم کسی را نداشت فقط طبقه سیم بنی اعمام بودند و گفتند آنها هم اشرار بودند و در طبقه اول و دوّم ممکن نبود کسی را پیدا کند فقط ممکن بود خداوند بقدرة کامله خود باو فرزندی عطا فرماید که اولی بمیراث او باشد لذا گفت وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی که ارث من را آنها نبرند وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً که امید اولاد از او ندارم مگر بقدرة کامله پروردگار فَهَبْ لِی بلطف و کرم خود مِنْ لَدُنْکَ از جانب تو و لو بر خلاف عادت باشد ولیّا که اولاد پسری بمن عنایت فرمایی که هم میراث نبوّت و علم و تقوی را لیاقت داشته باشد و هم اولی باحکام من باشد و هم وارث اموال من باشد و تمام نعم الهیّه هبة اللَّه است و تفضّل الهی.

[سوره مریم (19): آیه 6] .... ص : 418

یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (6)

که آن ولی وارث من باشد و وارث آل یعقوب و قرار ده او را پروردگار من مرضیّ خود که بنده صالح متقی مطیع اوامر تو عالم عامل عادل معصوم دارنده مقام نبوّت

ص: 418

باشد.

توضیح آنکه حضرت زکریّا نسب او منتهی میشود بلاوی فرزند حضرت یعقوب و عیال او خواهر مریم مادر عیسی نسب آن منتهی می شود بحضرت سلیمان و از سلیمان بیهودا پس یعقوب پس از هر دو طرف یحیی نسبش بآل یعقوب میرسد لذا گفت:

یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ و مراد از ارث همان اموال زکریّا است و اگر فرزند نداشته باشد اموال او را بنی اعمامش اشغال می کنند و چون از اشرار هستند صرف معاصی و مفاسد می کنند و اعانت اهل فساد و معصیت نباید کرد و بعضی توهم کردند که مراد میراث نبوت است و این توهم از جهاتی فاسد و باطل و عاطل است.

یکی از جهت اینکه اشخاص فاسد فاسق مسلما لیاقت نبوت ندارند و زکریّا خوف از این جهت نداشت دیگر آنکه مناسبت با جمله وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ندارد، زیرا مقام نبوت و رسالت اعظم افراد مرضیّ الهی است دیگر این جمله تکرار میشود بلکه لغو میگردد.

(تنبیه) تحصیل مقام رضا مضاعف از ایمان و تقوی و عمل صالح باید در جمیع و ارادت و بلیّات خشنود باشد بقضای الهی و طلب کند آنچه خداوند بر او تقدیر فرموده چنانچه از ابی عبد اللَّه علیه السّلام مرویست که در مقتل عرض کرد

الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک

و هم چنین از روی میل و رغبت انجام تکالیف الهی دهد و لو هر چه مشقّت داشته باشد بیشتر رغبت داشته باشد که گفتند

افضل الاعمال احمزها

در قرآن میفرماید قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ مائده آیه 119 بلکه در خبر است موقعی که اهل بهشت در بهشت قرار میگیرند و متنعّم بجمیع نعم الهی میشوند خطاب میشود که آیا آرزوی دیگری دارید عرض میکنند

ربنا رضاک

که مقام رضا بالاترین مقام بهشت است.

ص: 419

[سوره مریم (19): آیه 7] .... ص : 420

یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (7)

خطاب فرمود ای زکریّا محققا ما بشارت میدهیم ترا بفرزندی که نام او یحیی باشد خداوند قادر متعال همین نحوی که آدم علیه السّلام را بدون پدر و مادر خلق فرمود و از فاضل طینت او حوّی را خلق نمود و عیسی را بدون پدر خلق کرد و همچنین ملائکه را بدون تناکح و تناسل خلق نمود، بلکه بسیاری از حیوانات که خلقت آنها تکوینیست نه تولیدی، بلکه جمیع حیوانات در ابتداء خلقت. قادر است از پدر سالخورده و از مادر عقیم فرزندی عنایت فرماید لذا میفرماید یا زَکَرِیَّا این خطاب بتوسط ملائکه بوده چنانچه تعبیر بمتکلّم مع الغیر فرموده لذا میفرماید: فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ آل عمران آیه 39 إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ مراد از غلام فرزند است و اطلاق غلام بر اولاد در قرآن بسیار است مثل وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ کهف آیه 82 و همچنین وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ کهف آیه 80 و غیر اینها از آیات اسْمُهُ یَحْیی که خداوند او را مسمّی باین اسم خاص فرموده بلکه دارد

الاسماء تنزل من السماء.

لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا قرار ندادیم از برای یحیی از قبل او از زمان آدم تا زمان یحیی همچو اسمی برای احدی در اخبار دارد که حضرت ابی عبد اللَّه الحسین از جهات بسیاری شباهت بیحیی داشت.

(1) همین جهت که حسین نام از زمان آدم تا زمان حضرتش نبوده.

(2) اینکه آسمان برای یحیی و حسین چهل صباح گریه کرد در وقت طلوع و غروب قرمز بود.

ص: 420

(3) سر یحیی را بردند نزد زنا زاده سر حسین را هم بردند نزد زنا زاده و دارد حضرت حسین مکرّر یاد از یحیی میکرد اشاره به اینکه منهم مثل یحیی هستم چنانچه یحیی را بدون سبب و علة کشتند مرا هم میکشند.

[سوره مریم (19): آیه 8] .... ص : 421

قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (8)

گفت زکریّا پروردگار من چه نحوه میباشد از برای من غلام و فرزندی و حال آنکه زوجه من نازا و عقیم است و منهم رسیدم بسنّ شیخوخیت و پیری بحال یبس و جفاف مفاصل (اشکال) حضرت زکریّا اولاد خود تقاضا کرد و در خواست نمود که خداوند باو فرزندی عنایت فرماید پس از بشارت بیحیی این کلام که قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ چه مناسبت دارد بعلاوه در بشارت خداوند جای شک و سؤال نیست؟ (جواب) آنکه سؤال او از کیفیت است نه از اصل مطلب که چه نحوه بمن اولاد عنایت می فرمایی آیا من و عیالم بر میگردیم بحال جوانی و یا آنکه در سنّ پیری و عاقریت بقدرة کامله خود لطف می فرمایی یا بنحو دیگر وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً و هست عیال من که از زمان جوانی حمل پیدا نمیکرد چه رسد بحال یأس و پیری که کلیه زنها از عادات زنانه حمل یائسه میشوند وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا انسان بحال پیری که میرسد مفاصلش خشک میشود و دیگر نطفه از او خارج نمیشود که معنای عتیّا است.

[سوره مریم (19): آیه 9] .... ص : 421

قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (9)

خداوند فرمود همین نحوی که گفته شد پروردگار تو میفرماید و این بر من بسیار سهل و آسانست و ترا خلق کردم با اینکه هیچ بودی خداوندی که قدرت دارد معدوم صرف را ایجاد فرماید و خاک بدرجه نطفه و علقه تا بانسانیت برساند و عرش و کرسی و آسمان و زمین و سایر مخلوقات را خلق فرماید قدرت دارد که قوّه جماع

ص: 421

بتو دهد و رحم عیال ترا باز کند که نطفه در او قرار گیرد و حمل پیدا کند قالَ کَذلِکَ اشاره است باین نحوی که بتو بشارت داده ایم در همین حال شخیوخیت و عاقر بودن زوجه ات قالَ رَبُّکَ پروردگار تو که ترا تربیت کرده و آن بآن افاضه وجود میکند که گفته ایم بنا بر حرکت جوهریّه تمام موجودات امکانیه خلع و لبس دارند مثل نور چراغ و برق که آن بآن مدد باو میرسد و روشن میشود و چون اتّصال دارد بنظر یک نور میآید فرمود هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ زیرا بمجرد اراده ایجاد میفرماید که گفتیم اراده علم بمصالح است و کراهت علم بمفاسد و از صفات ذات و از شئون علم است و ایجاد از صفات فعل وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ چنانچه ترا قبلا خلق کردیم با اینکه وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً و مثل تو تمام موجودات امکانیّه که گفتند الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس.

[سوره مریم (19): آیه 10] .... ص : 422

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (10)

زکریّا عرض کرد پروردگار من قرار ده از برای من یک آیه و نشانی که بدانم آن وقتی که این ولد را چه موقعی عنایت می فرمایی خداوند فرمود نشانی تو اینکه تکلّم نمیکنی با مردان سه روز با اینکه صحیح و سلیم بدون مرض و آفتی باشی قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً تقاضا کرد که موقع ولادت یحیی را بداند که آیا در همین موقع است یا طولی دارد و مدتی لازم دارد خطاب شد باو قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا که این امریست خارق عادت که انسان با اینکه هیچ آفتی در لسانش نباشد و هیچگونه مرضی و کسالتی نداشته باشد نتواند تکلم کند با اینکه نماز میکرد و قرائت زبور میکرد و تسبیح و تحمید الهی می نمود لکن با دیگران نمیتوانست تکلّم کند سه روز با اینکه همه روزه میآمد موعظه و نصیحت و بیان احکام میکرد و این نشانه موقع ولادت یحیی قرار داده شد.

ص: 422

[سوره مریم (19): آیه 11] .... ص : 423

فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (11)

پس بیرون رفت زکریّا از محراب عبادتش بسوی قومش و بنحو اشاره بآنها وحی نمود و بآنها رسانید اینکه تسبیح پروردگار کنید هر صبح و شام فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ بزرگترین تکلیف انبیاء هدایت و ارشاد و موعظه و تبلیغ است پس زکریا آمد برای موعظه قوم من المحراب پس از اداء تکالیف شخصیه از نماز و اذکار و دعاء و عبادت که در محراب بجا میآورد از محراب خارج شد بر قوم خود و نتوانست تلفّظ و تکلّم کند با قوم فَأَوْحی إِلَیْهِمْ اقسام وحی را قبلا متذکر شدیم و در اینجا بالقاء بقلب است باشاره بید و سر بر آنها اعلام و ابلاغ کرد أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا و مراد از تسبیح بمعنای اعم است شامل نماز و دعاء و ذکر میشود از تهلیل و تحمید و تکبیر و تسبیح و سایر اذکار میشود و مراد از بکرة اول صبح است و مراد از عشیّ اوّل شب است.

[سوره مریم (19): آیه 12] .... ص :423

یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (12)

خطاب بیحیی پس از ولادتش در حال صباوت که بگیر کتاب را بتمام قوّة دادیم او را نبوّت در حال صباوت سه نفر از انبیاء در حال صباوت بمقام نبوّت نائل شدند سلیمان در سنّ هفت سالگی یحیی در سن سه سالگی عیسی در گهواره در اوان ولادت و سه نفر از ائمه بمقام امامت نائل شدند حضرت جواد در سن هفت سالگی و حضرت هادی نه ساله و حضرت بقیة اللَّه چهار ساله، زیرا مقام نبوّت و امامت افاضه حق است، بلکه انبیاء و ائمه اطهار در همان عالم نورانیت افاضه جمیع کمالات و علوم بآنها شده و از این جهت در ارحام امّهات و در گهواره و حین ولادت تکلّم میکردند و حلّ مشکلات میفرمودند و اخبار در این باب بسیار داریم حتی صدّیقه طاهره با اینکه نه نبیّ بود و نه امام دارای این مقام بود یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ تقدیر اینکه یحیی متولّد شد و بسنّ سه سالگی رسید خطاب شد باو یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ کتاب توریة بود چون تا زمان عیسی شریعت موسوی بود و انبیاء مکلّف بآن شریعت بودند

ص: 423

و مراد از اخذ عمل بآن کتاب و تلاوت است (بِقُوَّةٍ) با تمام استعداد و جدیت و همت وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ حکم نبوت است که دارای مقام نبوت شد و لو مأمور بابلاغ و رسالت نبود (صَبِیًّا) صباوت قبل البلوغ است و این سه ساله بود که باین مقام نائل شد و مکلف باین تکالیف شد (اشکال) در مورد یحیی و عیسی که در طفولیت بمقام نبوت و رسالت نائل شدند آیا حجة بر زکریّا بودند یا زکریّا بر آنها حجت بود.

(جواب) در یک عصر بسا انبیاء بسیار بودند و تمام مکلف بتکالیف اولوا العزم بودند و حجة بودند بر قومی که مبعوث بر آنها شدند و مخصوصا در این مورد حدیث مفصّلی دارد از حضرت باقر علیه السّلام که عیسی در مهد مقام نبوت داشت و در آن وقت حضرت زکریا حجة بر خلق بود و پس از زکریّا یحیی حجة بر خلق شد و چون عیسی بسن هفت سالگی رسید مبعوث برسالت شد و ناسخ شریعت موسی و حجة بر تمام خلق شد تا آخر حدیث و خلاصه آنکه زکریّا حجة بود تا موقعی که او را بقتل رسانیدند پس از او یحیی در سن سه سالگی بمقام رسالت نائل شد و دو سال حجة بر خلق بود و چون عیسی بسن هفت سالگی رسید حجت بر خلق و حجة بر یحیی شد.

[سوره مریم (19): آیه 13] .... ص : 424

وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیًّا (13)

و مورد عطوفت الهی شد و بود دارای مقام تقوی و حنانا در معنای حنان مفسرین پنج قول گفتند عطوفت و رحمت الهی نسبت باو و لکن در خبر از حضرت باقر علیه السّلام است که هر موقع که میگفت یا رب جواب از عالم بالا میشنید لبیک یا یحیی و از حضرت صادق علیه السّلام است که هر موقع میگفت یا اللَّه یا رب جواب میآمد

یا یحیی سل حاجتک.

من لدنا این تفضل از جانب حق باو عنایت شده و زکاة مزکّی بود از جمیع اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه وَ کانَ تَقِیًّا باعلا مراتب

ص: 424

تقوی که خیال معصیت هم در قلبش خطور نمی کرد که معنای عصمت است.

[سوره مریم (19): آیه 14] .... ص : 425

وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (14)

و احسان کننده بپدر و مادر و نبود جبر و ظلم کننده و مرتکب معاصی وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ

.یکی از واجبات مهمه اطاعت والدین است و یکی از معاصی بزرگ عاقّ والدین است.

و خداوند عدل توحید قرار داده احسان بوالدین را و عدل شرک قرار داده عقوق آنها را لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً بقره آیه 83 و در اخبار سه قسم والد معین فرموده

اب یولدک و اب یزوجک و اب یعلمک

و اطاعت تمام آنها را باید نمود بلکه بالاتر از همه آنها انبیاء و اوصیاء انبیاء هستند چنانچه در حدیث از پیغمبر اکرم است فرمود:

انا و علی أبوا هذه الامة

پدر حقیقی که اصل وجود کلیه ممکنات طفیل آنها بوده چنانچه در حدیث کساء دارد.

ما خلقت سماء مبنیّة و لا ارضا مدحیّة و لا شمسا مضیئة و لا قمرا منیرا و لا فلکا یدور و لا بحرا یجری الا لهؤلاء الخمسة

وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً

جبر ظلم و تعدی و منع حقوق و تکلیف شاق است و گفتیم ظلم سه قسم است ظلم در دین و ظلم بغیر و ظلم بنفس عصیّا.

شقاوت مقابل سعادت است سعید عاقبت بخیریست و شقاوت عاقبت بشریست سعید مؤمن صالح است و شقی کافر فاسق و ضال معاند سعادت دارین تنعّم بنعم دو عالم و شقاوت نشئتین عقوبت در دو عالم دنیا و آخرت است و معصیت موجب شقاوت میشود و اطاعت مورث سعادت میشود.

[سوره مریم (19): آیه 15] .... ص : 425

وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (15)

ص: 425

و سلام بر او روزی که متولد شد و روزی که میمیرد و روزی که مبعوث میشود و زنده میگردد، تحیة اسلامی سلام است و بسیار عبادت بزرگیست سبقت بسلام که دارد از برای سلام و جواب آن صد حسنه است نود و نه آن از برای سلام کننده است و یک حسنه برای جواب دهنده و جواب سلام واجب است حتی اگر در نماز باشد باید جواب دهد ولی در حال نماز سلام نکند و صیغه سلام چهار است سلام علیک السّلام علیک سلام علیکم السّلام علیکم و صیغه جواب مضافا باین چهار صیغه تقدیم علیک و علیکم است و این افضل است که در جواب بگوید علیک السّلام یا علیکم السلام و در قرآن مجید میفرماید:

وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها و تحیة اهل بهشت سلام است چنانچه میفرماید تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ ابراهیم آیه 23.

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ احزاب آیه 43 وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ یونس آیه 10 و از برای سلام دو معنی شده یکی آنکه از اسماء الهیّه است هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ حشر آیه 23 یعنی خداوند با تو باشد در هر حال دیگر دعاء و طلب سلامتی دنیا و آخرت است و در بسیاری از موارد که جبرئیل بر پیغمبر وارد میشد سلام خداوند را بر او میرسانید و میگفت

ان اللَّه یقرأ علیک السلام

و آخرین اجزاء نماز است

اولها التکبیر و آخرها التسلیم

مطلب دیگر آنکه انسان در سه حال بسیار بر اوامر سخت میشود در حال وضع و در حال نزع و در حال بعث خداوند در حقّ یحیی میفرماید وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ

حال وضع وَ یَوْمَ یَمُوتُ

حال نزع وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

حال بعث و نشور.

[سوره مریم (19): آیه 16] .... ص : 426

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا (16)

و یاد کن در قرآن مجید مریم را زمانی که دوری کرد از اهل و عشیره خود

ص: 426

برای اشتغال بعبادت در مکانی که طرف مشرق شمس بود وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ

یکی از زنان دنیا که دارای مقام عصمت و طهارت بودند مریم بود بلکه میتوان گفت در قبل از اسلام زنی بمقام مریم نرسید و این خواهر زن زکریّا بود که یحیی و عیسی پسر خاله یکدیگر بودند و چون مادرش نذر کرده بود در حال حمل که او را محرّر قرار دهد که در بیت المقدس مشغول عبادت باشد و آلوده بدنیا و اهل دنیا نشود و چون زائیده شد دختر بود لذا ذکریا مقرر داشت که مریم در گوشه خارج از جامعه بعبادت اشتغال داشته باشد و شرح این قصّه را در سوره آل عمران آیه 131 الی 134 مفصلا بیان شده إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها

نبذ دور انداختن است انتباذ قبول دوریست که گوشه برود که رفت و آمد نباشد و بعبادت ذکر نماز و سایر عبادات اشتغال داشته باشد و باحدی توجه نداشته باشد بنظرش آمد مکانا شرقیا از برای شرق و غرب دو معنا کردند یکی طلوع و غروب شمس دیگر تابش آفتاب و این دو اصطلاح عکس یک دیگر است.

[سوره مریم (19): آیه 17] .... ص : 427

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (17)

پس مریم اختیار کرد و قرار داد از نزد قوم حجابی که مانع باشد بین خود و قوم که او را مشاهده نکنند پس ما فرستادیم بسوی او روح خود را که حضرت جبرئیل باشد که او را روح الامین نامند پس خود را در مقابل مریم متمثل شد بصورت بشری تمام جوان خوش سیما فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً

نظر به اینکه در مقام این بود که دائما در بیت المقدس مشغول عبادت باشد یک حجابی بر خود اتخاذ کرد که دیگران که در بیت المقدس می آیند او را نظر نکنند و محجوب باشد که احدی نتواند بر او وارد شود فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا

.خداوند قدرت نمایی کرد که میتوان با وجود حجاب ما بفرستیم بسوی او روح الامین خود را فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا

بصورة انسان جوان خوش سیما بسیار مضطر به شد و ترسید که پناه بخداوند خود برد.

ص: 427

[سوره مریم (19): آیه 18] .... ص : 428

قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (18)

و گفت محققا من پناه میبرم بخداوند رحمن از تو اگر بوده باشی با تقوی (اشکال) استعاذه باللّه از شر فساق و کفار و فجار و شیاطین میبرند نه از اهل ایمان و تقوی پس این جمله که قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا

چه معنی دارد (جواب) اگر انسان عمل غیر مناسبی از کسی مشاهده کرد میگوید اگر تو مؤمن مقدّسی هستی این عمل از تو چرا سر میزند کانه میگوید مناسبت با تقوی ندارد این عمل کار فساق و فجار است نه مؤمن با تقوی کانه فریب شیطان و هوای نفس و حب شهوت ترا وادار باین عمل کرده بیایی مقابل زن اجنبیّه.

(تنبیه) مسلما مریم خود را در لباس پوشانیده بود و حجاب قرار داده که قد و بالای او را مردان اجنبی مشاهده نکنند و امروز زنها بچه کیفیّت میان مردان سیر میکنند بالاخص نصاری که معتقد بمریم هستند چه می کنند؟.

[سوره مریم (19): آیه 19] .... ص : 428

قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (19)

گفت روح الامین جز این نیست و مقصد دیگری در نظر ندارم من فرستاده پروردگار تو هستم که ببخشم از برای تو غلامی که پاک و پاکیزه باشد قالَ إِنَّما

کلمه حصر است یعنی غرض سویی ندارم فقط أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ

رسالت حق دو نحوه است یکی رسالت بر بندگان باید بشر باشد از جنس آنها تا بتواند با آنها تماس بگیرد و اگر هم ملک باشد باید بصورت بشر باشد چنانچه ساره زوجه ابراهیم مشاهده آنها را کرد و دارد در اخبار که بر صدّیقه طاهره پس از رحلت پیغمبر نازل میشدند و خدمت میکردند و او را تسلیت میدادند بلکه در زمان حضرت رسول چنانچه سلمان میگوید وارد شدم دیدم گهواره حسین علیه السّلام در حرکت است و یکی ذکر خواب میگوید.

ص: 428

ان فی الجنة نهرا من لبن لعلی و حسین و حسن کل من کان محبا لهم یدخل الجنة من غیر حزن

و آسیاب میگردد و یکی مشغول خدمات است و صدیقه طاهره بخواب رفته خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله رسیدم فرمود ملائکه برای خدمت فاطمه نازل میشوند جبرئیل ذکر خواب میگفت میکائیل آسیاب میگردانید اسرافیل ذکر میگفت و تسبیح در دست فاطمه گردش میکرد لذا بر مریم هم بصورة بشری نازل شد و گفت لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا

حضرت مریم دانست ملک است و فرستاده پروردگار است و برای این بشارت آمده لکن تعجب کرد که چگونه میشود او اولاد پیدا کند با اینکه شوهر ندارد لذا.

[سوره مریم (19): آیه 20] .... ص : 429

قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا (20)

از چگونگی سؤال کرد که چگونه از برای من اولادی بوجود آید با اینکه بشری تماس نگرفته با من و نبودم اهل بغی و زنا میدانست فرمایش خداوند حق است لکن افعال الهی دو قسم است یک قسم بدون اسباب مثل تکوینیّات از آسمانها و ملائکه و لوح و قلم و عرش و هزارهای دیگر و یک قسم بتوسط اسباب است که گفتند.

ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الا باسبابها

و اولاد پیدا کردن از قسم دوّم است که باید مرد نزد زن برود و نطفه منعقد شود و مراحلی را طی کند تا ولد متولد شود لذا قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ که بازدواج و بطریق مشروع تحقق پیدا کند یا العیاذ باللّه بطریق زنا و غیر مشروع باشد لذا گفت وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا و الا میدانست که حضرت آدم از گل خلق شده ولی عنوان ولادت و زایش نداشت نه پدر داشت نه مادر ولی غافل از اینکه خدا قدرت دارد به اینکه بدون پدر از زن متولّد شود که مادر داشته باشد و پدر نداشته باشد لذا جبرئیل گفت خداوند بر هر چه باشد قدرت دارد و همین توهم باعث این شد که یک قسمت از کفار ملائکه را دختران خدا گفتند که در بسیاری از آیات اشاره شده و یهود در این توراة رائج آدم را ابن اللَّه

ص: 429

گفتند و عزیر ابن اللَّه و نصاری مسیح را ابن اللَّه بلکه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ چون اولاد آدم هستیم و او ابن اللَّه است.

[سوره مریم (19): آیه 21] .... ص : 430

قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا (21)

جبرئیل گفت همین نحو است فرمود پروردگار که این عمل بر من بسیار آسانست و حکمتش اینست که او را هر آینه قرار میدهیم آیه و دلیل بر ناس و رحمتی است از ما و این امر البته شدنی است.

قالَ کَذلِکِ درست است گفتار شما که نه بشری تماس گرفته با شما و نه شما اهل بغی و زنا هستی لکن قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ خلقت عرش اعظم با خلقت مور بر او مساویست بمجرد اراده ایجاد میفرماید مقدمات ندارد وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ که خداوند تبارک و تعالی قدرت دارد که بدون پدر خلق کند و بطفولیت بمقام نبوت و رسالت بلکه اولوا العزمی رساند و در مهد سخن بگوید و سایر معجزاتی که از او صادر شده که شرحش میآید.

وَ رَحْمَةً مِنَّا که بسیاری از مشکلات و اغلالی که بر بنی اسرائیل بود بر دارد و بالا رود در ایمان و زنده بماند تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه فرجه و مقام رفیعی باو عنایت شود و غیر اینها.

وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا مانع و رادعی از برای خداوند نیست هر چه اراده کند البته شدنی است بلی اگر بلائی متوجه شود اگر درب خانه او روند و دعا کنند و دست از اعمال زشت بردارند و توبه کنند و باعمال صالحه بپردازند خداوند عفو میفرماید.

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ اعراف آیه 94.

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ رعد آیه 12 ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ

ص: 430

لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ

انفال آیه 55 قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77.

[سوره مریم (19): آیه 22] .... ص : 431

فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا (22)

پس حمل پیدا کرد یعنی پس او را برد در یک دوری که قوم مطلع نشوند (فَحَمَلَتْهُ) این جمله تقدیر دارد که روح الامین نفخ کرد و دمید در بعض اخبار دارد در جیب آن یعنی در یخه مریم و بعضی گفتند در آستین مریم و بعضی گفتند در جای دیگر و بمجرّد نفخ حمل پیدا کرد و مدت حمل او در بسیاری از اخبار دارد نه ساعت که هر ساعتی بازاء یک ماه بود که نوعا نه ماه طول حمل است و اقل حمل شش ماه است و اکثر یک سال و گذشت که حضرت یحیی و حضرت حسین شش ماهه متولد شدند و در یک خبر دارد عیسی در شش ماه و حسین و لکن ظاهر اینست که راوی عیسی را اشتباه بیحیی کرده و بعضی گفتند یک ساعت و بعضی سه ساعت و بعضی هشت ماه لکن معتبر خبری است که 9 ساعت است و آثار حمل ظاهر شد مریم از حیا و خوف از حال خود و قوم فَانْتَبَذَتْ بِهِ یعنی بسرعت با این حمل سنگین رفت مکانا قصیّا جای دوری که کسی نباشد درد مخاض و زائیدن بر او مستولی شد.

[سوره مریم (19): آیه 23] .... ص : 431

فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (23)

پس موقعی که درد مخاض باو متوجّه شد خود را بنخله خرما رسانید و باو تکیه داد و گفت ای کاش مرده بودم پیش از این حمل و بودم ناچیز و متروک و مفقود فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ زن در موقع وضع حمل احتیاج شدید دارد بزنها که او را کمک کنند و مریم احدی را نداشت ناگاه مشاهده کرد نخله خرمای یابس خشکیده رفت بطرف نخله إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قامه درخت خرما و باو تکیه داد قالَتْ

ص: 431

یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا

آرزوی مرگ کرد که قبل از این پیشامد مرده بودم وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا که اصلا بدنیا نیامده بودم و باین بلیّه دچار نشده بودم و مرا ترک کرده بودند که گرفتار تهمت زنا نمیشدم و بسیار غم گین و محزون بود از این پیشامد جبرئیل برای تسکین قلب مریم و تسلیت او.

[سوره مریم (19): آیه 24] .... ص : 432

فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (24)

او را ندا کرد از زیر پای او که محزون نباش بتحقیق قرار داد پروردگار تو در زیر پای تو نهری برای تطهیر و شرب فَناداها مِنْ تَحْتِها بعضی گفتند ندا کننده خود عیسی علیه السّلام بود پس از تولد از زیر پای او ندا در داد أَلَّا تَحْزَنِی تمنای مرگ نکن و مطمئن باش که خداوند حفظ میکند و نمیگذارد متهم باشی و رفع تهمت از تو میکند بمعجزاتی که از عیسی علیه السّلام ظاهر میشود که یکی از آنها همین چشمه آبست که بیک قدم جبرئیل یا عیسی علیه السّلام ظاهر شد که قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا هم آشامید هم تطهیر کرد و دیگر معجزه اینکه او را ندا در داد که.

[سوره مریم (19): آیه 25] .... ص : 432

وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا (25)

حرکت ده شاخه نخله را که سالهای دراز خشک بود فوری تر و تازه میشود و رطب میدهد و رطبهای او سقوط میکند وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ الف و لام نخله عهد است نه جنس نخله مخصوصی بود که مریم برای پیدا کردن آن حرکت کرد و یافت و او را تکان داد بفوریت تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا کأنه خداوند اراده فرمود که مثل تو و عیسی مثل این نخله و رطب است که خداوند قدرت دارد بر اینکه از نخله یابسه رطب تازه تساقط کند و از زمین ساده آب استخراج کند قدرت دارد که از رحم زن بدون شوهر در ظرف چند ساعت انسان تمام و کمال خارج فرماید

ص: 432

بر مریم این موضوع کاملا روشن شد که این ولد آیت بزرگ الهیست و تفضّل او است بر مریم لکن متحیره بود که جواب قوم را چه بگوید و از خود رفع اتهام کند دستور آمد از جانب حق.

[سوره مریم (19): آیه 26] .... ص : 433

فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (26)

پس تناول کن از این رطبها و بیاشام از این آب و چشم خود را روشن کن که همچو نعمتی خداوند منت گذارده بر تو و همچو پسری بتو عنایت فرموده و اما از جهة وحشت از قوم پس هر گاه رؤیت کردی از بشر احدی را و از تو سؤال کردند باشاره بآنها برسان که من نذر صوم کرده ام با احدی تکلّم نمیکنم تا خود عیسی علیه السّلام حجة را بر آنها تمام کند (فکلی) در خبر دارد از حضرت صادق علیه السّلام که بهتر چیزی که بزنهای نفساء میدهند رطب است مخصوصا رطب مدنیه و اگر میسّر نشود رطب محال دیگر و اگر او هم میسّر نشود تمر یعنی خرما باو بدهند وَ اشْرَبِی از آب مخصوصا آب فرات وَ قَرِّی عَیْناً چه قرة العینی بالاتر از اینکه خداوند باو عنایت فرماید فرزندی که دارای مقام اولوا العزمی باشد و در اول ولادت تکلم کند و معجزات بزرگ مثل احیاء موتی و شفاء کور و امثال اینها فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً اگر بشری را برخوردی و از تو سؤال کرد که این طفل را از کجا آوردی فقولی باشاره بدست و سر و بعضی گفتند اجازه این کلام را داشت إِنِّی نَذَرْتُ البته بعد از این دستور نذر کرده بود که کذب لازم نیاید لِلرَّحْمنِ صَوْماً که در شرائع سابقه مشروع بود صوم صمت که از تکلم با ناس امساک کنند چنانچه از اکل و شرب امساک میکنند فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ولی از دعا و ذکر و نماز و تلاوت ممنوع نبودند.

[سوره مریم (19): آیه 27] .... ص : 433

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا (27)

ص: 433

پس آمد مریم بعیسی قوم خود را که او را در بغل گرفته بود گفتند ای مریم هر آینه آمده ای امر غریبی و زشتی فَأَتَتْ بِهِ گفتند عیسی را در یک پارچه سفیدی بست و او را در بر گرفت و آورد قومها نزد قوم بستگان و خویشان تحمله که در بر گرفته بود قالُوا یا مَرْیَمُ قوم او بسیار تعجب کردند و توهم کردند که از راه حرام و زنا او را بدست آورده چنانچه تا کنون یهود همین عقیده را دارند و عیسی را حرام زاده میدانند گفتند ای مریم هر آینه لَقَدْ جِئْتِ آمده ای در حالتی که شَیْئاً فَرِیًّا عملی بسیار قبیح و زشت و عجیب و بعضی گفتند فرّی از افتراء است بمعنی کذب.

[سوره مریم (19): آیه 28] .... ص : 434

یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (28)

ای خواهر هارون نبود پدر تو آدم بدی و نبود مادر تو اهل بغی و فساد یا أُخْتَ هارُونَ در کلمه هارون در میان مفسرین اختلاف شدیدیست بعضی گفتند برادر مریم بود از طرف پدر نه از طرف مادر چون مادرش فقط مریم را آورد و بسیار آدم خوبی و صالحی بود بعضی گفتند برادر نسبی نبود یک نفر از بنی اسرائیل بود که بسیار اهل عبادت و صالح بود و تعبیر باخت یعنی در عبادت و صلاح مثل او بودی بعضی گفتند آدم فاسد فاسقی بود یعنی تو هم مثل آن شدی اهل فساد و فسق گشتی لکن احتمال رابعی میرود که برادر رضاعی مریم بوده باشد و از مادر مریم شیر خورده باشد ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ پدر مریم عمران بود و از اوتاد و احبار و ابرار بود بلکه ممکن است مقام نبوّت هم داشته باشد وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا یعنی عمل زشت قبیح مثل زنا و بی عفتی و بی حیایی و امثال اینها است یعنی پدر و مادر و برادر تو تماما صالح و نیک بودند چون شد که تو این پسر را بدون شوهر آوردی و اهل بغی شدی.

[سوره مریم (19): آیه 29] .... ص : 434

فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (29)

ص: 434

پس اشاره کرد مریم بسوی عیسی علیه السّلام یعنی من چون صائمه هستم و با کسی تکلّم نمیکنم از خود عیسی سؤال کنید چگونه تکلّم کنیم با کسی که در گهواره بچه کوچک است فَأَشارَتْ إِلَیْهِ سرّ اینکه مریم چگونگی خصوصیّات را بیان نکرد و روزه صمت گرفته بود برای اینست که اگر او شرح خصوصیات را بیان میکرد از او پذیرفته نمیشد و باور نمیکردند، لذا اشاره کرد که از این طفل سؤال کنید تا بر آنها تمام شود و ساحت قدس مریم بر آنها معلوم گردد و نتوانند انکار کنند قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا آنهم طفل یک روزه که بکمال اشکال پستان بگیرد میتواند تکلم کند و چگونه متوجّه میشود و میفهمد کلام دیگران را طفلی که باید او را در گهواره بگذارند و بتوسط حرکت گهواره او را بخوابانند حضرت عیسی بقدرة کامله حق بزبان آمد.

[سوره مریم (19): آیه 30] .... ص : 435

قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (30)

فرمود عیسی علیه السّلام محققا من بنده خدا هستم بمن عطا فرموده کتاب را و قرار داده نبیّ و پیغمبر قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ اشاره به اینکه میدانست که جماعت نصاری او را ابن اللَّه میگویند و مقام الوهیت بر او قائل میشوند لذا گفت من بنده خدا هستم مثل سایر بنده گان غایة الامر بدون پدر خلق شده ام چنانچه آدم بدون پدر و مادر خلق شده بعلاوه این کلام ساحت قدس مادرش را هم حفظ فرموده که تهمت یهود نسبت باو رفع شود آتانِیَ الْکِتابَ انجیل که یکی از کتب اربعه است بمن عنایت شده توریة و زبور و انجیل و قرآن مجید و اما بر سایر انبیاء صحف نازل شده صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و غیر اینها و اینکه بعضی توهم کرده اند که مراد بعد از این بر من کتاب نازل میشود توهم فاسدیست و خلاف ظاهر بلکه نصّ آیه شریفه است که بماضی تعبیر فرموده وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا مقام نبوت غیر از مقام رسالت است میداند و بدستور الهی عمل میکند چنانچه در آیه بعد تصریح میفرماید ولی هنوز مأمور بدعوت و تبلیغ نشده و این تعجب ندارد که طفل یک روزه دارای مقام نبوّت و وحی

ص: 435

الهی باشد پیغمبر اکرم فرمود

کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین.

[سوره مریم (19): آیه 31] .... ص : 436

وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (31)

و قرار داد مرا محل برکات خود در هر حالی که باشم و سفارش فرمود و دستور صادر کرد مرا بنماز و بزکوة مادامی که زنده هستم وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً برکات الهیه الطاف و عنایات و نعم و تفضلات او است خداوند بحضرت مسیح برکات زیادی غیر از مقام نبوّت و رسالت و اولوا العزمی عنایت فرمود.

اما برکت عمر تا کنون بلکه تا بعد از ظهور حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه فرجه زنده آنهم مدتی در رکاب حضرت الی ما شاء اللَّه زنده است.

امّا برکت تابعین آن حضرت میفرماید وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ سوره آل عمران آیه 55.

و امّا برکت حفظ در همان آیه 48 میفرماید وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا که یهود اراده قتل او را داشتند خداوند او را حفظ فرمود و یکی از آنها را شبیه عیسی قرار داد او را بدار زدند وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ نساء آیه 156 و غیر اینها از تفضّلات أَیْنَ ما کُنْتُ در هر حالی و در هر جایی و در هر مقامی وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ نماز و زکاة در جمیع شرائع از زمان آدم بوده الی یوم القیمة حتی ملائکه دائما اشتغال بنماز دارند یا در رکوع یا در سجود یا قیام یا قعود چنانچه از حضرت رسالت است که در شب معراج تمام آسمانها مملو از ملائکه در حال نماز بعلاوه اینکه نماز مشتمل بر جمیع عبادات قلبیه و نفسیه و بدینه است و زکاة بر عبادات مالیه زکاة بدن زکاة مال صدقات واجبه و مستحبه ما دُمْتُ حَیًّا معلوم میشود که حضرتش در آسمانها هم اشتغال باین عبادات دارد.

[سوره مریم (19): آیه 32] .... ص : 436

وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا (32)

و احسان بوالده خود مریم و قرار نداد مرا جبّار با شقاوت وَ بَرًّا بِوالِدَتِی

ص: 436

بارّ نیکی کننده بغیر و یکی از اسامی الهیه است که خداوند ببندگان صالح خود تفضلات و مراحم بسیار دارد (سؤال) چرا نفرمود بارّا بوالدتی و فرمود وَ بَرًّا بِوالِدَتِی (جواب) چون عطف بالصلاة و الزکاة بود و مدخول اوصانی یعنی اوصانی بالبرّ بوالدتی و اگر بر بمادرش کرد میشود بار چنانچه اگر نماز بجا آورد میشود مصلّی اسم فاعل بارّ بر اسم مصدر وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا جبر بمعنی تسلط بر غیر است و از برای او اطلاقاتیست و معانی.

یکی جبر مقابل اختیار مثل افعال عباد یک قسمت افعال اختیاریّه عباد و یک قسمت از اختیار عبد خارج است و فعل الهی است که گفتند افعال الهیه ده قسم است خلق رزق احیاء اماته صحت مرض عزت ذلّت غناء و فقر و قدرت حقّ فوق جمیع ممکنات است و باین مناسبت یکی از اسماء الهیّه جبّار است.

دوّم بمعنی کبر و بزرگی که یکی از صفات ذمیمه است در عباد از انسان و جنّ و این صفت مختص بذات اقدس کبریائیست بزرگی باو می برازد بس هو الکبیر المتعال (سیّم) بمعنی ظلم و تعدّی و تجاوز است از اقویاء بر ضعفاء و این جمله مراد از این معنی است که خداوند مرا ظالم و متجاوز و متعدّی قرار نداده و شقاوت بمعنی بد عاقبتی است مقابل سعادت که انسان بواسطه عقائد باطله و صفات رذیله و و اعمال سیّئه شقی و بد عاقبت میشود و بسبب عقائده حقّه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه سعید و خوش عاقبت میگردد.

[سوره مریم (19): آیه 33] .... ص : 437

وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)

و سلام بر من روزی که متولد شدم و روزی که از این عالم میروم و روزی که مبعوث و زنده میشوم (وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ) سلامتی از جانب حق است حضرت عیسی علیه السّلام ولادتش با تمام اولاد آدم فرق داشت، زیرا از نطفه گندیده نبود چون پدر نداشت و نیز در رحم از علقه مضغه و سایر مراحل را طی نکرد در ظرف یک روز متولد شد وَ یَوْمَ أَمُوتُ که پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه که زمین پر از عدل و داد

ص: 437

میشود و ریشه ظلم و جور کنده میشود و دوره رجعت ائمه اطهار که تمام صفحه زمین اهل ایمان و اعمال صالحه و مشمول برکات الهی هستند در یک همچو زمانی از دنیا میرود وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا روز قیامت که تمام زنده مبعوث میشوند و بجزاء خود میرسند اهل بهشت درجات مختلف دارند بقدر ایمان و اخلاق حمیده و اعمال حسنه و درجه اعلای از همه درجه انبیاء و اوصیاء انبیاء است آنهم بمراتب مختلفه چنانچه اهل عذاب هم درکات مختلفه دارند در جهنّم بقدر کفر و عناد و ظلم و صفات خبیثه و اعمال سیّئه و بهمین معنی گذشت در حق حضرت یحیی که فرمود در آیه 15 وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

[سوره مریم (19): آیه 34] .... ص : 438

ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ (34)

این است عیسی پسر مریم کلام حق است آن عیسی ای که در او مریه و شک آوردند ذلک یعنی اینست کلام عیسی که گفت إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا تا آخر آیات (عیسی ابن مریم) که باید او را نسبت بمریم داد و پدر از برای او نیست و او را پیغمبر دانست و صاحب کتاب قول الحق همین است قول حق مطابق با واقع و حقیقة مثل سائر انبیاء که بزرگترین افتخار آنها اینست که خود را بنده خدا بدانند و در تحت فرمان او باشند چنانچه اشرف آنها در مورد او شهادت میدهی و اشهد أن محمدا عبده و رسوله الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ از برای مریه دو معنا کردند یکی مجادله چنانچه میفرماید أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری نجم آیه 12 و نیز میفرماید فَلا تُمارِ فِیهِمْ کهف آیه 17 و بسیار آیات دیگر و دیگر بمعنی شک و شبهه مثل فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری نجم آیه 55 و مثل فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ هود آیه 17 و غیر اینها و در این آیه شریفه بهر دو معنی میتوان تفسیر کرد الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ یعنی در مورد عیسی مجادله میکنند یهود او را حرامزاده و ساحر و کذّابش میدانند نصاری جماعتی او را خدا میگویند و جمعی قائل بتثلیث هستند و بعضی دیگر در مورد او شک میاورند قول حقّ همان است که گفتیم.

ص: 438

[سوره مریم (19): آیه 35] .... ص : 439

ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (35)

و نیست از برای خداوند عالم اینکه اتخاذ اولاد کند منزّه و مبرّی است زمانی که اراده کند تحقق امری را و حکم فرماید بوجود او پس جز این نیست میفرماید از برای او باش پس میباشد بگوید موجود شو موجود میشود.

ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ نظر به اینکه تولید و تناسل از لوازم ماهیت و جسم است چه در انسان و چه در جن و چه در حیوانات و چه در نباتات اشجار و گیاه- ها و ذات مقدّس او صرف الوجود است بدون ماهیّت و وجودش عین ذات است و محال است تغییر و تغیر و تحویل و تحول و محل حوادث بر او و کسانی که نسبت ولد میدهند ناچار باید العیاذ خدا را جسم بدانند چه مشرکین که ملائکه را بنات خدا میدانند و چه یهود که عزیر را پسر خدا میگویند و آدم را ابن اللَّه گفتند و چه نصاری که عیسی را ابن اللَّه شمردند بلکه تمام اهل کتاب گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ (سبحانه) تسبیح و تقدیس و تنزیه حق است از جمیع عوارض و نواقص و عیوب ذاتا و صفة و افعالا و این موجودات عالم چه علوی و چه سفلی چه عالم مجردات و چه مادّیات چه عالم عقول و نفوس و ارواح و چه عالم اجسام از ثری تا ثریّا از هیولای صرفه تا صور مثالیّه هر چه لباس امکان در بر دارد إِذا قَضی أَمْراً که صلاح در ایجادش باشد و حکمت اقتضاء کند و قابلیت وجود داشته باشد که از زمره محالات نباشد فانّما پس جز این نیست که یقول له آنهم نه قول لفظی بلکه فعلی که معنی ایجاد و مشیت است کن موجود شو فیکون موجود میشود و آنی الوجود است.

[سوره مریم (19): آیه 36] .... ص : 439

وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (36)

و محققا خداوند اللَّه پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت او را کنید اینست صراط مستقیم.

ص: 439

وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ اختلاف زیادی بین مفسرین است در اینکه این جمله معطوف بکجا است.

اولا سیاهی قرآن کلمه ان بکسر است ولی بعض مفسرین بفتح قرائت کرده اند و بنا بر فتح بعضی گفتند معطوف بجمله أَوْصانِی بِالصَّلاةِ و کلام عیسی علیه السّلام است و بعضی گفتند معطوف بجمله وَ إِذا قَضی أَمْراً یعنی و قضی ان اللَّه ربی و ربکم، بعضی گفتند جمله مستانفه است بعضی گفتند متعلق به فاعبدوه است مدخول لام خبر یعنی فاعبدوه لان اللَّه ربی و ربکم لکن چون معتبر سیاهی قرآنست چنانچه در مجلّد اول در باب اختلاف قرءات بیان کردیم در مقدمات ده گانه می گوییم این جمله معطوفست بجمله ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ و مربوط به کلام عیسی نیست و دستور الهی است به نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم که باین کفار و مشرکین و یهود و نصاری بفرما که خداوند اتخاذ ولد نکرده و محققا پروردگار من و شماست.

فاعبدوه عبادت بتها و ملائکه و جن و گوساله و گاو و شجر و ستاره و عیسی علیه السّلام و غیر اینها را نکنید پروردگار من و شما اللَّه است و بس باید در عبادت فقط او را عبادت کرد که توحید عبادتیست و مفاد کلمه لا اله الا اللَّه و گفتیم بدلالت التزامیّه دلالت بر توحید ذاتی و صفاتی و افعالی دارد و بدلالة اقتضایی دلیل بر جمیع امور اعتقادیّه و اخلاق اسلامیّه و وظایف دینیّه دارد و بیانش مفصلا گذشت.

هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ اگر یک �ϙŠدر غیر طریق اسلامی بردارند سبل شیطانیست.

[سوره مریم (19): آیه 37] .... ص : 440

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ (37)

پس اختلاف کردند حزبها از بین آنها پس ویل از برای آنها آن کسانی که کافر شدند از محل شهادت روز با عظمت فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ حزب عبارت از جمعیتی است که دارای یک مسلک و طریقه و مذهب خاصی باشند و کفار دارای

ص: 440

مسالک مختلفه هستند مخصوصا نصاری که یک دسته عیسی را خدا میدانند و آنها را یعقوبیّه میگویند و یک حزب ابن اللَّه میدانند و آنها را نسطوریه میگویند و یک حزب قائل بتثلیث شدند اسرائیلیّه میگویند یهود یک حزب دیگر بلکه در خبر داریم از پیغمبر اکرم که امت موسی 71 فرقه شدند یک فرقه اهل نجات و هفتاد اهل عذاب و امت عیسی 72 فرقه شدند یک فرقه اهل نجات و هفتاد و یک اهل عذاب و امت من 73 فرقه می شوند یک فرقه اهل نجات و بقیّه اهل عذاب من بینهم در میانه خود که هر کدام دیگران را لعن می کنند و تبرّی میجویند.

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا گفتیم از برای ویل دو معنی است اسمی و وصفی، اما اسمی چاهی است در قعر جهنم و اما وصفی یعنی وای بحال کسانی که کافر شدند من مشهد یعنی محل شهادت و لذا مشاهد شریفه را مشهد گویند چون محل شهادت امام علیه السّلام بود و روز قیامت را مشهد مینامند.

چون شهود روز قیامت بسیار هستند اعضاء و جوارح ملائکه انبیاء و رسل و ائمه اطهار و از همه بالاتر ذات اقدس ربوبی یوم عظیم روز قیامت روز بسیار با عظمتی است آثار غضب الهی ملائکه عذاب نفیر جهنم نامه اعمال زمین مثل کوره آهن گران خورشید یک نی بالای سر و غیر اینها.

[سوره مریم (19): آیه 38] .... ص : 441

أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (38)

شنوا کن آنها را و بینا نما روزی که میآیند ما را لکن ظلم کنندگان در ضلالت و گمراهی آشکار هستند.

(أَسْمِعْ بِهِمْ) دو قسم سمع داریم یکی گوش سر است که صدا را میشنود و یکی گوش قلب است که تأثیر در قلب می کند و توجه دارد و نیز از برای سمع دو معنی است یکی بتوسط گوش صدا را استماع می کند دیگر بمعنی ترتیب اثر است می گویی فلانی حرف شنو است و ظاهرا در اینجا مراد اینست که آنها را بدار بر اطاعت فرمایشات خدا و رسول.

ص: 441

(وَ أَبْصِرْ) این هم دو معنی دارد یکی دیدن بچشم سر اشکال و الوان را مشاهده می کند دیگر بچشم قلب که حقایق را درک کند می گویی فلان در امور تجارتی یا زراعتی یا امور سلطنتی و امور دینی بصیر است یعنی آنها را بینا کن که حقائق را درک کنند.

یَوْمَ یَأْتُونَنا روز قیامت که تمام خلق اولین و آخرین جن و انس میآیند در محکمه عدل الهی.

لکِنِ الظَّالِمُونَ چه ظلم در دین از شرک و کفر و نفاق و چه ظلم بغیر مالی و بدنی و عرضی و چه ظلم بنفس از ترک واجب و فعل حرام الیوم روز قیامت فی ضلال مبین که یوم تبلی السرائر است و حقایق مکشوف میشود میفهمند در چه ضلالت و گمراهی بودند و راه بجایی نمیبرند.

[سوره مریم (19): آیه 39] .... ص : 442

وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ (39)

و بترسان آنها را از روز حسرت و ندامت زمانی که گذشته کار و آنها در غفلت بودند و آنها ایمان نمی آورند و انذرهم که اولین تکلیف پیغمبران بشارت و انذار است بشارت باهل ایمان و تقوی و اعمال صالحه و انذار از شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور و اعمال سیّئه و اخلاق رذیله و صفات خبیثه.

یوم الحسرة که یکی از اسامی یوم القیامة یوم الحسرة است حتی اهل بهشت حسرت میبرند که ای کاش بیشتر و بهتر عمل کرده بودیم تا درجات آنها بیشتر و بالاتر میشد.

إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ پس از مردن دیگر نه ایمان قبول میشود و نه توبه.

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 18.

وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ تصور میکنند و خیال می کنند همیشه در دنیا هستند و پس از موت خبری نیست و بکلّی منکر معاد میشوند وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ بیوم القیامة

ص: 442

و یوم البعث.

[سوره مریم (19): آیه 40] .... ص : 443

إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ (40)

محققا ما خودمان ارث میبریم زمین را و هر کس بر روی زمین باشد و بسوی ما است بازگشت آنها کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26.

(آنکه نمرد است و نمیرد تویی آنچه تغیّر نپذیرد تویی)

تمام میمیرند و فقط وارث کل خدای متعال است وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ حدید آیه 10 انا نحن تاکید است که البته البته ما خود ما نَرِثُ الْأَرْضَ عنوان مالکیت از کل افراد بشر زائل میشود، زیرا بمجرد ذهاب روح سلب مالکیت میشود و تعبیر بمیراث که مالکیت حق باقی است بملکیت حقّه حقیقیّة و من علیها از جن و انس چون بازگشت روح آنها در عالم مثال و برزخ در تحت قدرت حق است و بس وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ یوم البعث تمام اوّلین و آخرین از جن و انس و ملک بلکه حیوانات از وحوش و طیور زنده میشوند و بجزای اعمال خود جزا داده میشوند ان خیر فخیر و ان شرا فشر.

[سوره مریم (19): آیه 41] .... ص : 443

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41)

پس از فراغ از قضایای زکریا و یحیی و مریم و عیسی خداوند قضایای ابراهیم را بیان میفرماید:

و یاد کن در قرآن مجید ابراهیم را محققا بود ابراهیم صدیق و نبی ذکر احوال سابقین از انبیاء و مؤمنین و صلحاء و متقین و از کفار و مشرکین و فجار و فاسقین در قرآن مجید برای تنبیه و تذکر این امت است که خداوند با آنها چه معامله فرموده چه الطاف و عنایاتی با دسته اوّل و چه عقوباتی با دسته دوّم.

ص: 443

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ در موضوع ابراهیم بین شیعه و سنی و مشرکین از جهاتی اختلاف شدیدی است.

اولا در نسب ابراهیم اهل تسنن او را فرزند آزر که مشرک و بت پرست بود میدانند بواسطه ظواهر آیات که اطلاق اب بر او کرده مخصوصا در این آیات بعد که چهار مرتبه خطاب یا ابت کرده و در جای دیگر میفرماید:

إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ و لکن شیعه مأخوذ از اخبار آل اطهار معتقد هستند که پدر ابراهیم تاریخ بوده مؤمن صالح و آزر عموی او بوده و شوهر مادر او و در دامن او بزرگ شده و باین مناسبت اطلاق اب بر او می کرد و دلیل شیعه قطع نظر از اخبار دو آیه شریفه در قرآنست یک آیه در سوره توبه و یک در سوره ابراهیم علیه السّلام اما در توبه وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ آیه 114.

و البته این در زمان جوانی ابراهیم بود که تبرّی جست و عزلت اختیار کرد و از آنها جدا شد.

و اما در سوره ابراهیم در زمان پیری ابراهیم که خدا اسمعیل و اسحق را با عنایت کرده بود میگوید:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ الی قوله رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ آیه 41.

پس معلوم می شود که والد ابراهیم غیر آذر است که از او تبرّی جسته (و ثانیا) در عقیده ابراهیم یهود گفتند هم عقیده ما است نصاری گفتند در مذهب ما است مسلمین گفتند مذهب اسلام است خدا میفرماید:

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ آل عمران آیه 60 و در جای دیگر خطاب بپیغمبر میفرماید ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ نحل آیه 124.

و نیز میفرماید: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ

ص: 444

وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

آل عمران آیه 65.

(و ثالثا) در ذبیح ابراهیم یهود گفتند اسحق بوده و عقیده مسلمین اسمعیل بوده إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا از برای صدق اطلاقاتیست صدق در کلام صدق در کتابت صدق در وعد صدق در ایمان که نفاق نباشد صدق در اخلاق صدق در افعال و صدّیق صیغه مبالغه است و ابراهیم بتمام اطلاقات صدق صدّیق بوده و این دلیل بر مقام عصمت است چنانچه در آیه شریفه وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ.

مفصلا بیان کردیم و اما نبوت حضرت ابراهیم مقام نبوت و رسالت و اولوا العزمی را داشت، بلکه بعد از حضرت رسالت افضل از جمیع انبیاء بود.

[سوره مریم (19): آیه 42] .... ص : 445

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً (42)

زمانی که گفت از برای پدرش ای پدر برای چه عبادت می کنی چیزی را که نمی شنود و نمی بیند و بی نیاز نمی کند ترا چیزی را إِذْ قالَ لِأَبِیهِ

آزر که گفتم عمّ ابراهیم و شوهر مادر ابراهیم بود و باو اطلاق اب میکرد چون در دامن او بزرگ شده بود یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ

چون بت پرست بود و در آن زمان بت پرستی بسیار رواج داشت و بت های بزرگ خود را در بتکده گذارده بودند و هر کدام بت کوچکی میتراشیدند و در نزد خود نگاه داشته بودند و پرستش می کردند.

ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ

نه گوش دارند که دعاهای شما را بشنوند و نه چشم دارند که عبادات شما را مشاهده کنند یک چوب خشک یا یک فلز آب کرده بیش نیستند.

وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً

نه قدرت دارند بر اینکه نعمتی بشما دهند و نه دفع بلائی از شما کنند و نه حاجت شما را برآورند بلکه بت پرستی از گاو و گوساله و درخت و ماه و ستاره و خورشید و ملائکه و انبیاء و اولیاء پست تر هست زیرا یک جمادی مصنوع بشری بیش نیست.

ص: 445

[سوره مریم (19): آیه 43] .... ص : 446

یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا (43)

ای پدر من بتحقیق آمده است مرا از علم آنچه نیامده ترا پس متابعت کن مرا هدایت می کنم ترا راه مستوی که هیچگونه انحراف و اعوجاجی در او نباشد یا ابت بجای یا ابی است تا بجای یا است از برای تاکید قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ انسان نسبت بهر شیئی تارة یقین بوجود او دارد، و تارة یقین بعدم او، و تارة احتمال وجود و عدم را هر دو را میدهد و یقین هم اگر مطابق با واقع باشد او را علم مینامند و اگر بر خلاف واقع باشد جهل مرکب میگویند و احتمال هم سه قسم است اگر احتمال وجود بیشتر است ظن میگویند و اگر احتمال عدم زیادتر است و هم می شمارند و اگر هر دو مساویست شک مینامند و اگر از جهات باطنیه مثل الهام و وحی بدست بیاید علم موهوبی میگویند و علوم انبیاء از این قسمت است و چون از این جهت است احتمال خطاء و اشتباه در او نمی رود ولی اگر از ادلّه استفاده شده باشد ممکن است در یکی از مقدماتش خطا رفته باشد و علم ابراهیم از قسمت اوّل است هیچگونه خطایی در او نیست.

ما لَمْ یَأْتِکَ معلوم است آزر که بت را می پرستید اولا یقین ندارد که میفرماید:

ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ.

و ثانیا بر فرض یقین داشته باشد جهل مرکب است نه علم فاتبعنی اطاعت انبیاء و اوصیاء معصومین بحکم عقل و شرع واجب است چون احتمال خطاء در او نمیرود اهدک هدایت راه نمایی است صراطا سویّا راه راست که از ابتداء خط تا انتهاء او جزئی انحراف ندارد از قدم اول انسان را بمقصد میرساند، که صراط مستقیم است و بعلاوه از رساندن بمقصد اقصر طرق است.

[سوره مریم (19): آیه 44] .... ص : 446

یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا (44)

ای پدرک من عبادت شیطان نکن محققا شیطان هست از برای خداوند رحمن

ص: 446

معصیت کار، هر امر باطلی عبادت شیطان است چه در امور اعتقادیه باشد یا در صفات اخلاقیّه یا در اعمال جوارحیّه، زیرا شیطان قسم یاد کرده که گفت: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ و خداوند هم میفرماید:

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ و تسلط شیطان بر اولاد آدم بسیار روشن است جایی که مثل حضرت آدم و حوّا را از بهشت خارج کند با اینکه دارای مقام عصمت بود و خلیفة اللَّه بوده با اولاد او چه می کند و عده و عدّه او هم بسیار است حتی باندازه ای که در دوره رجعت با امیر المؤمنین جنگ میکند و لشکر او بیشتر هستند تا پیغمبر اکرم میآید و او را بقتل میرساند، لذا فرمود: یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ و چه عبادت شیطان بزرگتر از شرک و بت پرستی تا چه رسد باعمال سیئه و افعال قبیحه و صفات رذیله.

إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا گفتند رحمن از صفات خاصه خداوند است اطلاق بر غیر او صحیح نیست، مثل اسم اللَّه ولی صفات دیگر مانعی ندارد، مثل رحیم کریم و غیر اینها و عداوت شیطان با خداوند از امور بسیار واضح است، و هم چنین عداوت او با بنی آدم.

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا فاطر آیه 6- و بدتر از شیطان شیاطین انسی و هوای نفس.

[سوره مریم (19): آیه 45] .... ص : 447

یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا (45)

ای پدرک من محققا من میترسم این که بتو متوجه شود عذابی از خداوند رحمن پس تو میباشی از برای شیطان ولی و تالی تلو و قرین او، معاصی الهی علاوه از استحقاق عذاب اخروی بسا بعذاب های دنیوی هم گرفتار می کند، چنانچه بر قوم نوح و لوط و موسی و شعیب و غیر اینها نازل شده و گفتیم عقوبات دنیوی معاصی بسیار است ضعف ایمان سواد قلب قساوت بعد از رحمت حق سلب نعمت نزول بلا و غضب الهی قرب بشیطان بعد عن اللَّه رنجش قلوب نبی و ائمه اطهار عقوبات ده گانه

ص: 447

لذا میفرماید:

یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ چنانچه بر کفار و مشرکین و اهل معاصی نازل شده. فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا داخل میشوی در حزب شیطان لعین چنانچه میفرماید:

اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ مجادله آیه 20.

و ولّی شیطان دوست و ناصر و قرین و حزب شیطان میشود.

[سوره مریم (19): آیه 46] .... ص : 448

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا (46)

گفت: آزر آیا اعراض می کنی تو از خدایان من ای ابراهیم اگر منتهی نشوی هر آینه تو را سنگسار می کنم و دور شو و هجر کن از من.

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی رغبت اگر متعدی بالی شد مفادش میل و اقبال باو است، و اگر متعدی به عن شد بمعنی اعراض و دوری از او است و آلهه جمع اله است و معلوم می شود که آزر بتهای زیادی داشته و می پرستید. «یا ابراهیم» و حضرت ابراهیم باتمام آنها طرف بوده یعنی هر چه غیر خدای متعال است عبادتش شرک و کفر و عبادت شیطان و باطل و عاطل است.

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ رجم سنگسار است، و یکی از احکام اسلام رجم است در زنا محسنه زن شوهر دار زنا دهد، یا مرد زن دار زنا کند. وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا و دور شو از من و از شهر من بیرون رو تا سالم بمانی و من تو را نه بینم، اگر نزد من باشی رجم می کنم تو را، و اگر از نزد من بروی سالم می مانی، و کلمه ملیّا گویا اشاره باشد بمدت طولانی که دیگر هرگز تو را نبینم.

[سوره مریم (19): آیه 47] .... ص : 448

قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا (47)

ص: 448

ابراهیم فرمود: سلام بر تو زود باشد من طلب مغفرت می کنم برای تو از پروردگار خود محققا او می باشد بمن رءوف و مهربان، انبیاء تا مادامی که احتمال تأثیر میدهند با رأفت و مهربانی و ملایمت با کفار و مشرکین رفتار می کنند که موجب رغبت آنها شود و تمایل بایمان پیدا کنند، لکن بعد از آنکه از قابلیت هدایت افتادند در مقام دفع آنها و بی زاری از آنها برمی آیند. چنانچه در همین مورد میفرماید:

وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ توبه آیه 115.

قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ از برای سلام دو معنی کرده اند، یکی آنکه سلام اسم خداوند است یعنی خدا نگهبان تو باشد که از شرک خارج شوی و بتوحید که سلامتی دنیا و آخرت است برساند، دیگر طلب سلامتی از جمیع بلیات و عقوبات دنیوی و اخروی که آنهم شرطش ایمان است.

سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی که اگر موفق بتوحید و ایمان شدی از خداوند طلب می کنم که از گناهان قبل بگذرد و بیامرزد تو را.

إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا از برای حفی دو معنی کردند، یکی بمعنی بارّ که نسبت بمن برّ احسان و مهربانی دارد که در این جا مراد همین معنی است، دیگر بمعنی استقصاء در سؤال که در کلام امیر در خطاب به پیغمبر بر سر قبر فاطمه می گوید:

فاحفها السؤال.

[سوره مریم (19): آیه 48] .... ص : 449

وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48)

و من از شما مشرکین اعتزال می جویم و از آنچه را که می خوانید از غیر از خداوند متعال و می خوانم پروردگار خود را امید است این که نباشم بدعاء پروردگار خود شقّی و بد عاقبت.

ص: 449

و اعتزلکم اعتزال از مشرکین دور شدن از آنها و بیرون رفتن از میانه آنها و خارج شدن از شهر آنها که قصد بیت المقدس کرده بود که مسافرت کند بآن طرف.

وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اعتزال از آلهه آنها از اصنام ترک عبادت آنها و توجّه بآنها است.

وَ أَدْعُوا رَبِّی عبادت پروردگار و توجه باو و اطاعت و امتثال باوامر او و منتهی شدن از منهیّات او و رفتن بدرب خانه او و طلب حوائج از او و نجات از مهالک.

عَسی أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا تعبیر بعسی بمعنی امیدواری و رجاء است چون باید مؤمن بین خوف و رجاء باشد نه مطمئن بقبول و نه مأیوس از قبول که گفتند دو معصیت از معاصی کبیره امن من مکر اللَّه و یأس من روح اللَّه است، چه بسا اشخاصی که در عبادت در اوّل امر به مقام بسیار بلندی نائل شدند و لکن در عاقبت بی ایمان و بدبخت گشتند، مثل شیطان و بلعم باعوری، و چه بسیار در شرک و کفر و فسق و فجور مدتی از عمر خود را طیّ کردند لکن عاقبت موفق بایمان و توبه و با سعادت از دنیا رفتند، و اخبار خوف و رجاء دو قسمت است، یک قسمت دلالت دارد بر تساوی و یک قسمت دلالت دارد که رجاء بیشتر باشد از خوف و جمع بین این دو در نظر بخود تساوی و نظر بخدا ترجیح رجاء.

[سوره مریم (19): آیه 49] .... ص : 450

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا (49)

پس چون از آنها اعتزال نمود و از اصنام آنها ما باو عنایت فرمودیم اسحق و یعقوب را و تمام آنها را قرار دادیم نبی.

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ از بین آنها بیرون رفت بطرف بیت المقدس. وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ که از بتهای آنها و آلهه آنها و توجه بذات اقدس ربوبی خداوند

ص: 450

برای آنکه وحشت تنهایی باو اثر نگذارد.

وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ که ملائکه نازل شدند بر ابراهیم و بشارت دادند بعیالش چنانچه میفرماید:

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ هود آیه 71 «یعقوب» که فرزند اسحق باشد و در زمان ابراهیم بدنیا آمد که فرزند ابراهیم بود.

وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا یعنی کل واحد منهما که اسحق و یعقوب باشد، و ممکن است معنی کل واحد منهم باشد که ابراهیم و اسحق و یعقوب باشد.

«تنبیه» اختلاف شد بین یهود و بین مسلمین که خداوند ابتداء اسحق را بابراهیم داد یا اسمعیل را و مسلمین معتقد باین هستند که ابتداء اسماعیل را از هاجر باو عنایت فرمود عیال ابراهیم ساره حسد برد که خود عقیم بود، گفت: این بچه را با مادرش ببر جایی که من مشاهده نکنم مأمور شد آورد آنها را بمکّه معظمه که شرحش در قرآن مجید دارد.

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ ابراهیم آیه 40 و اوست ذبیح اللَّه و اهل کتاب اسحق را معتقدند.

[سوره مریم (19): آیه 50] .... ص : 451

وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (50)

و عنایت کردیم از برای آنها از رحمت خودمان و قرار دادیم از برای آنها زبان صدق بسیار بلند و عالی و مرتفع. وَ وَهَبْنا لَهُمْ ابراهیم و اسحق و یعقوب را مِنْ رَحْمَتِنا غیر از کثرة اولاد و اعطاء نبوت و رسالت رحمت های دنیوی و اخروی از نعم الهیّه که احصاء نه میتوان کرد.

وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا تمام ملل تمجید و اظهار خلوص و ارادت نسبت بآنها دارند، قریش افتخار میکردند که ما از اولاد اسمعیل فرزند ابراهیم هستیم، یهود افتخار می کنند که ما از بنی اسرائیل که اسحق باشد هستیم، حتی

ص: 451

امروز اسم دولت خود را اسرائیل گذاردند مشرکین دین خود را نسبت بابراهیم میدهند، یهود ابراهیم را هم دین خود میدانند نصاری هم کیش خود می پندارند که در قرآن مجید میفرماید:

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.

آل عمران آیه 60 که معلوم می شود مشرکین و یهود و نصاری او را از خود می دانند و عقیده مسلمین این است که اسلام طبق ملة ابراهیم است چنان چه میفرماید:

ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً نحل آیه 124 و نیز میفرماید:

إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا آل عمران آیه 61 و دین مقدّس ابراهیم در بنی اسماعیل باقی بود تا زمان پیغمبر اکرم که آخرین وصیّ ابراهیم حضرت ابی طالب بود، و در بنی اسرائیل تا زمان موسی و دین موسی تا زمان عیسی و دین عیسی تا زمان پیغمبر اسلام.

[سوره مریم (19): آیه 51] .... ص : 452

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (51)

و یاد کن در قرآن مجید موسی را محققا او بود بنده خالص و بود رسول نبی. وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی شرح قصّه موسی را خداوند در قرآن مجید در بسیاری از سور و آیات شریفه بیان فرمود از شرح حمل او و مخفی بودن آثار حمل و وضع حمل مادرش و القاء در رود نیل و گرفتن فرعون و اراده قتل آن و مانع شدن زن فرعون و در دامن فرعون بزرگ شدن تا بحد رشد و ارجاع بمادرش و قتل قبطی و فرار بطرف مدین و خدمت شعیب رسیدن و مشاهده نار و تکلّم خداوند با او و اعطاء نبوت و رسالت و مامور شدن بدعوت فرعون و فرعونیان تا زمان هلاکت آنها بغرق در

ص: 452

دریای نیل و پس از هلاک آنها و ایرادات بنی اسرائیل و گوساله پرستی آنها و تقاضای رؤیت حق جهرة و سایر عملیات آنها. و پس از موسی چه کردند بنی اسرائیل از تحریف توریة و از بین بردن او و قتل انبیاء، و در اخبار بسیار شرح حالات آنها مفصلا بیان شده، فقط در این آیه شریفه اشاره به مقام موسی میفرماید:

إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً خداوند او را خالص گردانید برای نبوت و رسالت و عبادت و بنده گی و امتیاز داد او را بمقام کلیمیت.

وَ کانَ رَسُولًا فرستاده شد بر فرعون و اتباعش و بر بنی اسرائیل و ناسخ شریعة ابراهیم شد در بنی اسرائیل. (نبیا) مقام نبوت و اولوا العزمی و غلبه بر دشمن باو عنایت شد.

[سوره مریم (19): آیه 52] .... ص : 453

وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا (52)

و ندا دادیم او را از طرف طور ایمن و نزدیک کردیم او را در مناجات که با خداوند مناجات هایی داشت. وَ نادَیْناهُ اشاره بآیه شریفه است.

فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ الی آخر الآیات. قصص آیه 30 تا 36.

مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ طور نام کوهی است جانب طرف کوه است ایمن طرف راست کوه که شجره زیتون بود صدا بلند شد. إِنِّی أَنَا اللَّهُ باین معنی که موسی در جانب طور ایمن نزد شجره بود که نداء الهی را شنید و ندا از جمیع اطراف باو میرسید.

بافلاطون گفتند: ان تلمیذک موسی یزعم انه یتکلم مع علة العلل گفت:

از او به پرسید از کدام طرف صدا می شنوی پرسیدند فرمود: از جمیع اطراف گفت: بروید و باو ایمان بیاورید. وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا مراد قرب مکانی نیست چون ذات اقدسش حق مکان ندارد احاطه قیومیّه بجمیع عوالم امکانیّه دارد قرب و بعد

ص: 453

ندارد، بلکه قرب معنوی است بعنایات و تفضلات و الطاف ربوبی، چنان چه اطاعت قرب می آورد و معصیت بعد دارد و انبیاء بالاخص اولوا العزم آنها قرب از جمیع مقربان هستند تا برسد بجایی که بفرماید:

فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی سوره نجم در حق رسول محترم، و موسی با خدای خود مناجات داشت که مفاد نجیّا است. و بهترین عبادات مناجات با پروردگار خود است بالاخص در وقت سحر در جای خلوت، بلکه از جمیع نعم بهشتی مناجاة با پروردگار الذّ است از امیر المؤمنین علیه السّلام مروی است که فرمود:

اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللَّه

و این موهبت کبری نصیب حضرت موسی شد که هر موقع می رفت در مقام مناجات با خدای خود تکلم میکرد و خداوند با او تکلم میفرمود، چنانچه میفرماید: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً نساء آیه 162.

[سوره مریم (19): آیه 53] .... ص : 454

وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا (53)

و موهبت کردیم از برای موسی از رحمت خود برادرش هارون را نبی قرار دادیم اشاره به آیات شریفه در سوره قصص موقعی که مأمور شدند بدعوت فرعون.

قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ آیه 33 تا 35.

و در سوره طه قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی الی قوله تعالی قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی

ص: 454

آیه 26 تا 37 و غیر این موارد از آیات شریفه در سور قرآنیه لذا میفرماید: وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا هارون دارای مقام نبوت بود لکن تابع موسی بوده چنانچه انبیاء بعد از آدم تا زمان نوح تابع آدم بودند و تبلیغ شریعة او را می کردند و انبیاء بعد از نوح تابع نوح بودند تا زمان ابراهیم، و انبیاء بعد از ابراهیم در بنی اسرائیل تابع دین ابراهیم بودند تا زمان حضرت خاتم و در بنی اسرائیل تا زمان موسی و بعد از موسی تابع موسی تا زمان عیسی و بعد تابع عیسی تا زمان محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و بسا می شد در یک عصر هزار نبی هر کدام بناحیه مأموریت داشتند مثل علماء اعلام در هر عصر و زمان در نقاط مختلفه و اماکن کثیره مأمور بدعوت بدین مقدس اسلام لذا فرمود:

[سوره مریم (19): آیه 54] .... ص : 455

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (54)

و یاد کن در قرآن مجید اسماعیل را محققا او بود صادق الوعد، بوعده های خود وفا میکرد، و بود فرستاده خدا و رسول بر قوم خود، اختلاف شد بین مفسرین که این اسمعیل که بوده اکثر مفسرین گفتند اسماعیل فرزند ابراهیم بوده که ملقب بذبیح اللَّه شد، چون حضرت ابراهیم اسماعیل را از هاجر آورد بر حسب تقاضای ساره و امر مبارک الهی او را آورد مکّه معظمه نزد بیت اللَّه الحرام، چنانچه عرض میکند.

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ.

ابراهیم آیه 40 و اخبارهم بر طبق این داریم از خاصه و عامه، و بعضی گفتند اسمعیل ابن حزقیل بود که خداوند او را مبعوث کرد بر قومش پوست صورت او را کندند و سر او را مجروح کردند خداوند فرستاد نزد او که آنها را چه نحوه عذاب کنم، درخواست عذاب نکرد، بلکه تقاضای عفو نمود، و لکن بعید نیست همان فرزند ابراهیم باشد که بفرماید:

ص: 455

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ برای تنبیه قوم که إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ که یکی از واجبات شرعی وفاء بوعد است و خلف وعد یکی از گناهان بزرگ است، چنانچه میفرماید:

وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ انفال آیه 43 بلی وعده هایی که از معاصی و اعمال قبیحه است واجب است تخلف کردن و حرام است وفاء بآن، و خداوند هم خلف وعد نمی کند.

إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9 اگر وعده احسانی کردی باید وفا کنی، ولی خلف وعید مانعی ندارد که وعده عقوبت باشد، بلکه حسن دارد.

وَ کانَ رَسُولًا الی قومه نبیا من اللَّه.

[سوره مریم (19): آیه 55] .... ص : 456

وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (55)

و بود اسماعیل که امر می کرد اهل خود را بنماز و زکاة و بود در نزد پروردگار خود راضی شده، یعنی خداوند از او راضی و خوشنود است.

وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بعضی گفتند مراد از اهل قوم و عشیره و عترت بودند، و بعضی گفتند امة او، و ما می گوئیم بکسانی که خداوند او را مأمور فرمود بدعوت آنها، لکن ظاهر لفظ اهل بستگان نزدیک است سه عنوان است اهل و آل و عترت قریب المعنی است ولی بشرط آنکه با او در عقیده و اخلاق و افعال موافق باشند نه مثل پسر نوح که بفرماید:

إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ نوح آیه 48 و این عناوین نسبت برسول اکرم صادق بر صدیقه طاهره و ائمه اثنی عشره می شود و بس. بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ که این دو امر واجب در جمیع شرایع از زمان آدم تا قیام قیامت بوده و هست فقط خصوصیاتش تغییر می کند نسبت بحکم و مصالح.

وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ و بود در پیشگاه پروردگار خود. مرضیّا خداوند از او راضی بود و او مرضیّ خدا و این دلیل می شود بر اینکه جمیع افعال و اعمال

ص: 456

و اقوال و اخلاق و امور اعتقادیه او مطابق دستور الهی بوده و هیچگونه عملی که بر خلاف رضای حق است از او صادر نشده و مقام رضا فوق جمیع مقامات است حتی در خبر داریم که میفرماید:

پس از آنکه اهل بهشت در او جای گرفتند و جمیع نعم بهشت در دست رس آنها بود خطاب میرسد که آیا حاجت دیگری دارید میگویند:

ربنا رضاک.

[سوره مریم (19): آیه 56] .... ص : 457

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (56)

ادریس یکی از اجداد نوح بود، و در زمان حیاة آدم بدنیا آمد چون آدم تا زمان ولادت نوح حیاة داشت و ادریس در روی زمین سیصد و شصت و پنج سال 365 عمر کرد، و بعد از این مدت بعالم بالا رفت و تا کنون زنده است و زمان ظهور حضرت بقیّة اللَّه نازل می شود در زمین و از انصار حضرت بقیة اللَّه می شود که چهار از انبیاء سلف در رکاب حضرتش حاضر می شوند ادریس عیسی خضر الیاس، و اوّل کسی است که علم خیاطی باو افاضه و لباس چرمی می پوشید و اوّل کسی است که علم خط و کتابت را تعلیم نمود و سی صفحه بر او نازل شد، و نیز اول کسی که علم نجوم و حساب را دارا بود و نظر می نمود و دعوت بشریعت آدم میکرد و نام او در توریة اخنوخ است.

إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا گذشت معنای صدّیق و مراتب و اقسام آن صدق در کلام در کتابت در اخلاق در افعال در عقائد و نبیّ که مورد وحی الهی واقع میشود و همین علوم معجزات او بود که سابقه نداشته.

[سوره مریم (19): آیه 57] .... ص : 457

وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا (57)

بالا بردیم او را در مکان بسیار بلندی، اختلاف زیادی در معنای مکان علیّ

ص: 457

بین مفسرین شد، بعضی گفتند مراد شأن و مقام است، و بعضی گفتند بردند او را بآسمان اوّل، و بعضی بآسمان چهارم، و بعضی بآسمان ششم، و بعضی گفتند او را بردند ببهشت و این قول اقرب است، چنانچه مکرر اشاره کرده ایم که او را بردند در آسمانها و چون بهشت را باو نمودند تقاضا کرد که در آن ساکن باشد اجازه دادند تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه- عج- باشد، و چون در بهشت مرگ نیست آنجا هست، پس از ظهور نازل می شود و از یاور آن حضرت است که چهار از انبیاء زنده هستند و از یاوران آن حضرت میشوند.

ادریس، عیسی، خضر، الیاس.

[سوره مریم (19): آیه 58] .... ص : 458

أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (58)

این انبیاء که در این آیات شریفه بیان شد کسانی هستند که خداوند بآنها انعام فرمود مقام نبوت و رسالت و عصمت و طهارت و سایر نعم دنیویّه و اخرویّه از پیغمبران که از ذریّه آدم بودند و از کسانی که با نوح در کشتی نجات پیدا کردند، و آنها را بر کشتی سوار کردیم و از ذریّه ابراهیم و اسرائیل که اسحق باشد و از کسانی که هدایت کردیم آنها را و برگزیدیم که هر موقع تلاوت شود بر آنها آیات خداوند رحمن میافتند بسجده و اشک میریزند.

«اشکال» تمام اینها ذرّیه آدم بودند همان کلمه من ذریة آدم کافی بود وجه بیان بقیّه چیست؟ (جواب) برای بیان فضیلت فوق فضیلت است، زیرا اگر اکتفاء بذریّه آدم فرموده بود می گفتند این فضیلت برای تمام بنی آدم هست امتیازی با دیگران ندارند.

«اولئک» کسانی که از ابتداء سوره بیان فرموده زکریّا و یحیی و عیسی و ابراهیم و اسحق و یعقوب و موسی و هارون و اسمعیل و ادریس که ده نفر از انبیاء را

ص: 458

ذکر فرمود.

الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ نعمت های خداوند بر انبیاء فوق جمیع نعم الهی است که آنها را مقدم بر جمیع ملائکه و مقربان درگاه الهی است و مقام خلافة اللّهی بآنها عنایت فرمود و درجه اعلای بهشت را بر آنها مقرر داشت و غیر اینها از نعم دنیوی و اخروی حتی طاعت آنها را قرین اطاعة خود مقرر فرمود.

من النبیّین انبیاء منحصر باین ده نفر نبودند این ده نفر بعض انبیاء هستند کلمه من تبعیضیّه است.

مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ نوع مفسرین بلکه جمیع آنها این جمله را با جمل بعد بیان این مذکورات در آیات قبل که انبیاء مذکورین میدانند، چنانچه قبلا هم بنظر میآید که در ترجمه بیان کردیم، لکن فعلا کأنه الهام شد که بیان جمیع انبیاء باشد- یعنی- النبیین که انبیاء کلا از ذریه آدم هستند، شیث و ادریس تا نوح علیهم السّلام.

وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ که سام ابن نوح باشد تا حضرت ابراهیم و لوط.

وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ که اسماعیل و اسحق هستند. «و اسرائیل» یعنی از ذریه اسرائیل یعقوب و یوسف و داود و سلیمان و زکریا و یحیی و عیسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل.

وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا که وجود مقدس رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و ائمه اطهار علیهم السّلام هستند که آنها را برگزید بر جمیع ممکنات از انبیاء و ملائکه و این جمله مستقله است.

إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ مخصوص بهمین جمله آخر است، و آیات رحمن آیات شریفه قرآن است، زیرا در زمان انبیاء سلف قرآن نازل نشده بود فقط این خاندان هستند.

خَرُّوا سُجَّداً بمعرفت عظمت پروردگار و سجده های آنها بسیار طولانی مخصوصا زین العابدین و موسی بن جعفر علیهما السّلام.

ص: 459

و بکّیا ترسهای این اهل بیت، امیر المؤمنین را تاج البکّائین و سایر ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین.

[سوره مریم (19): آیه 59] .... ص : 460

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (59)

پس جای گیر شدند بعد از آنها جای گیرهایی که ضایع کردند نماز را و متابعت کردند شهوات نفسانیّه را پس زود باشد که ملاقات کنند غیّ را. فخلف از برای این مادّه اطلاقاتی است، خلیفه مخالفت اولاد و احفاد و غیر اینها و قدر جامع آنها تبدیل شی ء به شیئی است تبدیل موافقت به مخالفت ذهاب آباء باولاد و احفاد قرنی بعد قرنی و در اینجا پس از رفتن انبیاء و ائمه اطهار یک جماعت اشرار و فسّاق و فجار آمدند.

مِنْ بَعْدِهِمْ بعد از اهل هدایت و اجتباء «خلف» که این فجّار و اشرار جای گیر آنها شدند در روی زمین. أَضاعُوا الصَّلاةَ اضاعه نماز از بین بردن نماز است، چه ترک نماز باشد یا بتاخیر نماز از وقت مقرر او، یا بفقدان شرائط و اجزاء آن به اینکه باطل شود که امروز صد نود افراد مضیّع نماز هستند غیر مؤمنین از مخالفین چون ایمان شرط صحت کلّ عبادات است نماز آنها باطل و ضایع است، و در میان مؤمنین کسانی که تقلید نمیکنند و احتیاط ندارند باطل است عبادات آنها و کسانی که مراعات شرائط و اجزاء نمی کنند مثل طهارت حدثی و خبثی و اباحه مکان و لباس و موالات و غیر اینها.

و بالجمله نماز صحیح بوقت مقرر بسیار قلیل است. وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ از زنا و لواط و شرب و قمار و ساز و آواز و بی حجابی و کسب حرام و هزار گونه معاصی دیگر طبق هوای نفس.

فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا غیّ گفتند: بلاهای دنیویست، و بعضی گفتند: عذاب های اخروی است، و بالجمله جامع آنها عقوبات معاصی است در دنیا و آخرت.

ص: 460

[سوره مریم (19): آیه 60] .... ص : 461

إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً (60)

مگر کسانی که توبه کنند از معاصی و ایمان آورند بجمیع عقائد حقّه و اعمال صالحه از واجبات و مستحبات بجا آورند، پس آنها داخل میشوند بهشت را و خردلی بآنها ظلم نمی شود هم بفیوضات عبادات نائل می شوند و هم از عقوبات معاصی نجات پیدا میکنند.

إِلَّا مَنْ تابَ از اعمال و افعال سابقه که مشتمل بر معاصی و کردار زشت، و در توبه چند امر شرط است.

اوّل: پشیمانی از افعال سابقه.

دویّم. اینکه پشیمانی از حیث معصیت باشد نه از حیث مضارّ دنیوی.

سوّم: عزم بر ترک در آینده.

چهارم: اگر قابل تدارک است تدارک کند مثل قضاء صلاة و صوم و اداء زکاة و خمس و حج و ردّ حقوق الناس و ترضیه کسانی که بآنها ظلم کرده از غیبت و تهمت و افتراء و ضرب و شتم و امثال اینها، و اگر متمکن نیست در حق آنها طلب مغفرت کند و محبت بآنها و اعمال خیریّه در حق آنها.

و آمن دست از شرک و کفر و ضلالت و عناد بر دارد و معتقد بجمیع عقائد حقّه شود.

وَ عَمِلَ صالِحاً از عبادات صحیحه واجبه و مندوبه. فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ- الْجَنَّةَ بفضل الهی نه بنحو استحقاق. وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً ذرّه ای از اعمال او کسر گذارده نمیشود و بمثوبات آنها نائل میشود.

[سوره مریم (19): آیه 61] .... ص : 461

جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (61)

بهشت های عدن آن بهشتهایی که وعده فرموده خداوند رحمن بنده گان خود را بغیب محققا او هست وعده او آمدنی است بوعده خود وفا میفرماید.

جَنَّاتِ عَدْنٍ آن بهشتی که فرمود: یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ جنات عدن است

ص: 461

و عدن بمعنی اقامه است، چنانچه معادن جواهرات و فلزات مرکز اقامه آنها است حدیث: «

الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»

صفات و ملکات و اخلاق حمیده یا رذیله که در قلوب آنها است و استعدادات و فهم و عقول آنها متفاوت است و بهشت محل اقامه مؤمنین است که الی الابد در آن مقیم هستند.

الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ که در بسیاری از آیات خداوند وعده فرموده که اهل ایمان و اعمال صالحه را در آن مقیم فرماید، و مراد از عباده عباد صالحین و متّقین هستند چنانچه میفرماید:

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر آیه 28- بالغیب نظر به اینکه نعم بهشت قابل درک نیست تعبیر بغیب فرموده، چنانچه در خبر میفرماید:

فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر

و در قرآن می فرماید: وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71 إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا.

مأتی اسم مفعول بمعنی فاعل است- یعنی- آتیا، و دو چیز که بهم میرسند هر دو را آتی و مأتی میگویند: مؤمنین و بهشت هر دو آتی و مأتی و وعده الهی تخلف پذیر نیست.

إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9 رعد آیه 31 وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ روم آیه 5 وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ زمر آیه 21.

[سوره مریم (19): آیه 62] .... ص : 462

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (62)

نمی شنوند در آن جنات کلام لغوی فقط کلام آنها سلام است و از برای آنها است رزق آنها در هر صبح و شام.

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً لغو حرف بیهوده و بی فائده است و این دو قسم است یک قسم که ضرر هم دارد مثل غیبت و کذب و فحش و افتراء و کلمات کفر آمیز و

ص: 462

تهمت و سعایت و امثال اینها، و یک قسم لغو و لهو و بی جا و امثال اینها هیچگونه اینها در بهشت نیست. إِلَّا سَلاماً استثناء منقطع است نه اینکه یک فرد لغو باشد خارج شده باشد، و سلام در جنت دو قسم است یکی آنکه ملائکه بر آنها سلام می کنند، دیگر آنکه اهل بهشت بملاقات یکدیگر سلام میکنند.

وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ رعد آیه 23 دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

یونس آیه 10 و مراد این نیست که فقط کلام آنها سلام باشد، البته پس از ملاقات با یکدیگر صحبت میکنند حمد الهی تسبیح تهلیل تکبیر و کلمات زیبا و حسن بسیار دارند.

وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا یعنی شب و روز دائما، زیرا غذاهای بهشتی و میوه جات و مأکولات و مشروبات بهشت سیرایی ندارد و دائما التذاذ میبرند، چنانچه میفرماید:

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرِینَ النَّارُ رعد آیه 35.

[سوره مریم (19): آیه 63] .... ص : 463

تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا (63)

این بهشت که بیان شد بهشتی است که بمیراث به بندگان خود کسی را که بوده باشد با تقوی و پرهیزکار. تلک اشاره بجنات عدن است که قبلا فرموده الجنة بهشتی است که الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا تعبیر بمیراث برای این است که ارث انتقال ملکیت است بغیر بلا عوض و خداوند بفضل و کرم خود بآنها عنایت می فرماید که مکرر بیان شده که انسان هر چه در دنیا عبادت کند تقابل با نعمتی که باو عنایت شده نمی کند استحقاق بهشت را ندارد و هر که بهشت رود بتفضل است حتی انبیاء فقط قابلیت تفضل را داشته باشد.

ص: 463

ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک

و ممکن است که خداوند برای تمام بندگانش در بهشت مکانی و مقامی و جای گاهی قرار داده، و کسانی که بجهنّم می روند جایگاه آنها را خداوند باهل بهشت می دهد کانه ارث حساب می شود و کلمه من تبعیضیّه است یعنی بعض عباد. مَنْ کانَ تَقِیًّا تقوی مراتبی دارد.

1- تقوای از عقائد فاسده که مرادف با ایمان است.

2- از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و تخلّق باخلاق حمیده و صفات حسنه 3- از کبار معاصی.

4- از کلیه معاصی.

5- از مشتبهات که مرادف با ورع می شود.

6- از زخارف دنیوی و لذائذ نفسانی که معنای زهد است.

7- از توجّه بغیر حق در کلیّه امور و احوال، و آیه باطلاقها شامل جمیع مراتب میشود.

[سوره مریم (19): آیه 64] .... ص : 464

وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا (64)

ما نازل نمی کنیم مگر بأمر پروردگار تو از برای او است آنچه در نزد ماست و قبل از ما و آنچه پس از ما خواهد آمد، و آنچه بین اینها است، و نیست پروردگار تو فراموش کننده.

وَ ما نَتَنَزَّلُ کلام ملائکه است که مأمور بنزول کتب و صحف و احکام هستند بر انبیاء که ما نازل نمیکنیم.

إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ خطاب به پیغمبر اکرم است که تا امریّه پروردگار تو نرسد حق انزال نداریم که این آیات شریفه قرآن در ظرف بیست و دو سال بر حضرتش نازل شده. لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا لام ملکیت است، و مراد از ما بَیْنَ أَیْدِینا اموریست که پیش خلق شده از عالم انوار و نفوس و عقول و لوح و قلم و عرش و

ص: 464

و کرسی و سماوات و ارضین وَ ما خَلْفَنا از آن چه پس از این میآید از مخلوقات از جن و انس و احوال قیامت و خصوصیات معاد و دوره رجعت و ظهور و غیر اینها. وَ ما بَیْنَ ذلِکَ بین گذشته و آینده که هر روز و هر ساعت و دقیقه که میفرماید:

کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ الرحمن آیه 29. وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا نسیان از عوارض و طواری نفس است که حالات مختلفه بر او عارض می شود، ظن و شک و نسیان و سهو و وهم و خداوند محل عوارض نیست حتی علم که در حق او قائلیم عین ذات است نه اینکه حالت نفسانی و صفت عارضه بر ذات باشد، چنان چه بعضی توهم کردند.

[سوره مریم (19): آیه 65] .... ص : 465

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (65)

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است، پس باید او را عبادت کنی و خود را صابر گردانی از برای عبادت او آیا میدانی از برای او هم اسمی که مقام ربوبیت داشته باشد و لو در خلقت یک مورچه و پشه.

رَبُّ السَّماواتِ این فضای عالم هر قسمت او که در او یکی و زیادتر از کرات علویّه مثل قمر و شمس و کواکب باشد او را بسماء تعبیر می کنند که او را بیک نامی می خوانند (قمر است و عطارد و زهره و شمس و مرّیخ و مشتری و زحل) و ثوابت که کرسی نام شده و عرش که فلک غیر مکوکب میگویند.

وَ ما بَیْنَهُما که هوای بین آسمان و زمین است و رعد و برق و غیم و باران و ریاح و برف و تگرگ و امثال اینها. فاعبده که اصل خلقت جن و انس برای عبادت پروردگار عالمیان است.

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و الذاریات آیه 56 و اقسام عبادت بسیار است از امور قلبیه و نفسیه و بدنیه و خارجیه و اجنبیه و مستحبیه.

وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ البته عبادت زحمت و مرارت دارد و بر خلاف هوای نفس است،

ص: 465

باید انسان دشمن های خود را دور کند که دنیا و هوای نفس و شیطان هستند و کنار گذارد و خود را مهیّا نماید برای بندگی و اطاعت و فرمان برداری پروردگار خود.

هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ذات مقدس پروردگار عالمیان یکی است مثل و مانند و شبیه و عدیل و ضدی و ندی از برای او نیست ذاتا و صفة و فعلا و عبادة و نظرا که شرح آنها را مکرر بیان کردیم آن هم بتوحیدی که امیر المؤمنین بیان می فرماید:

در جنگ صفین که بدو معنی صحیح است و بدو معنی غلط و باطل است و شرحش در مجلّد دوم در آیه شریفه شهد اللَّه بیان شده، توحید بمعنی نفی اعضاء و اجزاء حتی وجود و ماهیت، و بمعنی نفی صفات و عوارض، نه توحید عددی و نه جنسی و نوعی ..

[سوره مریم (19): آیه 66] .... ص : 466

وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (66)

و میگوید انسان آیا زمانی که من مردم هر آینه زود باشد که خارج میشوم زنده، این کلام انکار معاد است و رد انبیاء که خبر از معاد می دهند. در واقع انکار و تکذیب است بصورت استفهام.

وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ مراد انسان کافر است و الا انسان مؤمن معتقد بمعاد هست بلکه تمام ملیین عالم مؤمن و کافر معتقد بمعاد هستند، فقط طبیعی لا مذهب منکر معاد است. و تعبیر بانسان اشاره باین است که انسان صاحب عقل و شعور چرا منکر معاد می شود با اینکه ادله عقلیّه بر ثبوت معاد هست و هر کس قائل بمبدأ شد قائل بمعاد هست و انکار معاد انکار بمبدأ است و مبدأ از ضروریات اولیّه عقل است احتیاج بدلیل ندارد.

أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ابراهیم آیه 10 در دعاء عرفه سید- الشّهداء علیه السّلام

الغیرک من الظهور ما لیس لک عمیت عین لا ترک.

أَ إِذا ما مِتُّ در بسیاری از آیات این اشکال را از کفار منکر معاد نقل فرمود مثل إِذا مُزِّقْتُمْ

ص: 466

کُلَّ مُمَزَّقٍ

سبأ آیه 7 و مثل مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ یس آیه 78 و غیر اینها که انسان بعد از آنکه پوسیده شد و خاک شد و درهم کوبیده شد نمی توان دیگر زنده شود.

لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا که انبیاء و مؤمنین می گویند زنده می شویم و از قبور بیرون می آئیم. (تنبیه) قائلین بمعاد چهار طایفه هستند، بعضی گفتند فقط روحانی است که روح مؤمن التذاذ دارد بلذائذ روحی، بعضی گفتند فقط جسمانی است چون روح مجرد را منکر هستند و روح را همان بخار میدانند و آنهم تمام شد، بعضی گفتند روح تعلق می گیرد بقالب مثالی شبیه این بدن که بعالم مثال تعبیر می کنند صورت بدون مادّه، و تعبیر بمثل افلاطونیه می کنند، و لکن مذهب حق مطابق نصوص قرآنی و ضرورت مذهب و اخبار آل اطهار هم معاد روحی داریم هم جسمی- یعنی- همین بدن زنده می شود و روح باو تعلق می گیرد و هر دو قسم لذائذ و آلام را دارد.

[سوره مریم (19): آیه 67] .... ص : 467

أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً (67)

آیا متذکر نمی شود انسان که ما او را خلق کردیم از قبل و نبود شیئی، خداوند عالم قبل از ایجاد موجودی ذات او بود و بس تا آنکه ارواح بشر را خلق فرمود در عالم ارواح که عالم مجردات بود، عالم عقول و نفوس تا آنکه عالم اجسام را خلق فرمود و کره زمین و آدم را از همین خاک زمین خلق فرمود، و از همین خاک حبوبات و فواکه و مأکولات را خلق فرمود، و از همین ماکولات نطفه را استخراج کرد و در منازلی سیر داد و علقه مضغه عظام لحم صورت انسانی تا روح باو تعلق گرفت و در دنیا آمد، و پس از مردن خاک و پوسیده و ریسیده شد. همین خدا قدرت دارد که دو مرتبه از همین خاک انسان آورد، و همین روح بآن تعلق پیدا کند و در عالم قیامت وارد شود، و این موضوع را خداوند مکررا در سور قرآنی گوش زد بندگان فرموده یک جا میفرماید:

ص: 467

قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ یس آیه 79 یک جا میفرماید: مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری طه آیه 57 و غیر اینها لذا میفرماید أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ فکر نمی کند و تدبیر نمی نماید و تأمل ندارد انسان کافر جاحد منکر معاد. أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ چه صورت هایی بخود گرفت صورت خاکی را رها کرد صورت حبوبی و فواکهی گرفت او را رها کرد بصورت نطفه در آمد او را رها کرد صورت علقه و مضغه و عظام تا بصورت انسانی در آمد، این را هم رها میکند و بصورت ترابی در میآید بالحس و الوجدان.

پس چه مانع دارد که صورت ترابی را دو مرتبه رها کند و بصورت انسانی در آید، بلکه این امر بسیار سهل است، زیرا ماده در تمام این مراحل محفوظ است فقط تبدیل بصور مختلفه می شود، اعجب از اینکه زمانی که نه صورت بوده نه ماده.

وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً معدوم صرف بود خداوند متعال بقدرة کامله خود موافق حکمت و مصلحت از کتم عدم بعرصه وجودش آورد.

[سوره مریم (19): آیه 68] .... ص : 468

فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (68)

پس قسم به پروردگار تو هر آینه محشور میکنم این کفاری که منکر معاد شدند با شیاطین که کفار جن هستند، پس از آن حاضر می کنیم آنها را اطراف جهنّم در حالی که بزانو در آمده باشند.

فو ربک و او قسم است مثل با و تا که سه صیغه قسم است باللّه و تاللّه و و اللَّه که فرمایش خداوند حق و صدق است.

وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 89 و آیه 121- احتیاج بقسم ندارد و این قسم برای تاکید است، بلکه قسم بسیار بزرگی است، زیرا در قرآن آیات مشتمله بر قسم بسیار داریم لکن اغلب مشتمل بر مخلوقات است مثل.

ص: 468

وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ تین آیه 1 و 2 و 3 و مثل وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ و مثل وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ و مثل وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ و مثل وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها و مثل وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی و مثل وَ الضُّحی وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی و امثال اینها که در سور صغار در آخر قرآن بیان فرموده، ولی در این مورد قسم به پروردگار تو یاد کرده لنحشرنهم این کفار منکر معاد را در صحرای محشر که جمیع خلق اولین و آخرین از جن و انس محشور می شوند این کفار.

و الشیاطین و او جمع است که با شیاطین هستند.

ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ که اینها طرف جهنم با شیاطین محشور هستند جثیا بزانو در آمده از شدة خوف و وحشت، و در حدیث داریم که هر فرد از جهنمی بیک طرفش سنگ کبریت بسته و بیکطرفش یک شیطان که او را می سوزاند و این اذیّت میکند.

[سوره مریم (19): آیه 69] .... ص : 469

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا (69)

پس از این جدا می کنیم و بیرون می آوریم از هر جماعتی و هر دسته ای کدام شدیدتر و سخت تر است بر خداوند رحمان عتوّ و سرکشی او در معاصی و مخالفت.

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ ثم از برای تراخی است، یعنی پس از آنکه آنها را با شیاطین در طرف جهنم پس از حشر آنها قرار می دهیم جدا میکنیم از هر جماعة آنها.

مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ جماعتی که تابع یک مسلک و طریقه باشند و پیشوایی داشته باشند که متابعت او را کنند، که میفرماید:

یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ الایة اسری آیه 73 وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ قصص آیه 41.

ص: 469

أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا عتو سرکشی و طغیان و تعدی و تجاوز و روی در کفر و معاصی است، و البته طغیان کفار و اهل معاصی در کفر و معصیت شدة و ضعف دارند هر کدام شدة آنها بیشتر است عذابش سختر است بالاخص رؤساء و امراء آنها که هم عذاب خود را دارند و هم عذاب تابعین خود را، آنها را اولا از میانه کفار و فساق جدا می کنند و بعدا سخت معذب می شوند، و مکرر گفته شده که سه قسم فاعل داریم بالمباشرة و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا چه در افعال خیریه و چه در شریه.

مثلا اگر شما سبب شدید یک نفر یا چند نفر را هدایت بایمان و اعمال صالحه کردید علاوه از اعمال خود مثوبات آنها را مطابقش بشما می دهند، و اگر اضلال کردید بکفر و عناد و ترغیب بمعاصی عقوبات آنها را هم مطابقش بشما می کنند و از اینجا معلوم میشود که عقوبات جمیع کفار و ضالین و فساق را در دوره اسلامی باولی و دومی بار می کنند، زیرا اگر حق را باهل حق داده بودند زمین مملو از عدل و داد می شد یک کافر و فاسق و ظالم روی زمین باقی نبود.

[سوره مریم (19): آیه 70] .... ص : 470

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلی بِها صِلِیًّا (70)

پس هر آینه ما داناتریم بکسانی که آنها سزاوارترند بجهنم و عذابهای آن از حیث احتراق و سوختن بآتش.

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ چون علم الهی ذاتی و عین ذات و غیر متناهی و غیر محدود است از باطن و ظاهر هر که با خبر است. (بالذین) از کفار و منافقین و مخالفین و معاندین و اهل معاصی. هُمْ أَوْلی بِها آنهایی که استحقاق عذاب بیشتر و زیادتر و سخت تر دارند. صلیّا احتراق و سوزش آنها زیادتر است چنانچه می فرماید:

در سوره اعلی وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی الَّذِی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری آیه 11 و 12

ص: 470

وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 12- وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً نساء آیه 11 ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ حاقه آیه 31 الی غیر ذلک از آیات شریفه، و از برای این ماده معانی دیگری است مثل صلوة بمعنی نماز که در قرآن موارد بسیاری امر نماز را بیان فرموده و بمعنی دعاء وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ و بمعنی شمول رحمت و طلب رحمت.

أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ بقره 153 إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً احزاب آیه 56.

(تنبیه) نعم بهشتی و عذاب های جهنمی ذی روح هستند اهل بهشت به مقدار قابلیت خود از نعم بهشتی التذاذ می برند یک درجه دو درجه الی هزار درجه بسا التذاذ می برند هر کدام بتفاوت درجات ایمان و مراتب اخلاقی و زیادتی اعمال صالحه، و اهل عذاب هم بتفاوت درکات مفر و عناد و صفات خبیثه و اعمال سیئه معذّب می شوند، مثلا در بهشت یک ماکول مامور است باین یک درجه لذت بخشد، و بدیگری هزار درجه و یک عذاب مثل آتش مأمور است باین یک مرتبه بسوزاند، و بآن هزار مرتبه، چنانچه در دنیا هم ایمان و کفر اخلاق حسنه و سیئه اعمال صالحه و سیئه تفاوت درجات زیاد دارد، و قیاس ایمان علی علیه السّلام را و صفات حمیده و عبادات و اعمال صالحه او را با ادنی درجه اهل ایمان و هکذا انفاق اوّلی و دومی را با ضعیف ترین کفار و معاندین.

[سوره مریم (19): آیه 71] .... ص : 471

وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا (71)

و نیست احدی از شما مگر اینکه وارد می شوید جهنم را هست پروردگار تو حتم و شدنی که البته این ورود نخورد ندارد، اختلاف زیادی در کلمات مفسرین و اخبار منقوله از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و اله در معنای ورود اهل ایمان در جهنم با این که در آیه شریفه دارد.

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها

ص: 471

انبیاء آیه 101 و 102 بعضی گفتند ورود اهل ایمان اشراف بر او است نه دخول در آن بدلیل آیه شریفه.

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ- امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ.

قصص آیه 22 و آیه شریفه. وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ یوسف آیه 19 با این که مسلّما موسی داخل آب مدین نشد، و رسول سیاره داخل جب نشد، بلکه مشرف بر آن شدند لکن این معنی باطل است، زیرا منافی با آیه بعد است که فرمود:

[سوره مریم (19): آیه 72] .... ص : 472

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا (72)

زیرا این معنی فرع دخول است، و بعضی گفتند تمام داخل می شوند لکن آتش بر اهل ایمان برد و سلامت میگردد، چنانچه بر ابراهیم شد در آیه شریفه.

قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ انبیاء آیه 69 بعضی گفتند سهم اهل ایمان از آتش جهنّم تب است که در دنیا عارض او می شود، زیرا در خبر است که فرمود:

الحمی من قیح جهنم

و لکن آنچه بنظر میرسد و اخبار بسیار داریم و از ضروریات دین است مسئله صراط است که جسر جهنم است و باید اهل بهشت از این صراط عبور کنند ورود در این صراط ورود در جهنم است و گذشتن از آن نجات است، پس معنای وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها ورود بر صراط است، و در اخبار هم داریم که صراط سه قسمت است، یک قسمت سراشیب، و یک قسمت مساوی، و یک قسمت سربالا، و البته در قسمت سراشیب وارد جهنم می شود، و در قسمت سربالا نجات پیدا می کند، و این صراط هفت قنطره دارد در هر قنطره سؤال از امری می کنند. قنطره اول که اول صراط است سؤال از ایمان تا قنطره آخر که آخر صراط است سؤال از مظالم و این ورود بر صراط.

ص: 472

کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا.

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا پس از ورود نجات میدهم کسانی را که دارای تقوی باشند و وامیگذاریم ظالمین را در جهنم زانو درآمده. ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا از برای تقوی مراتبی است، مرتبه اولی تقوا، تقوای از عقاید فاسده است و مذاهب باطله و معاصی که باعث سلب ایمان می شود و لو حین رحلت از دنیا که مرادف با ایمان است که انسان با ایمان از دنیا رود، و مرتبه اعلای تقوا، تقوای از توجه بغیر خدا در کلیه امور و حالات و بین هما متوسطات از حیث مراتب ایمان و از حیث اخلاق و از حیث اعمال و آیه شریفه باطلاقها شامل جمیع مراتب میشود که بالاخره اهل ایمان کلّا نجات پیدا می کنند و لو در مراحل قبل گرفتاریهایی داشته باشند بسعه رحمت الهی و شفاعت شفعاء نجات مینمایند.

وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا و مراد از ظالمین غیر اهل ایمان هستند از کفار و مشرکین و معاندین و منکر بعض ضروریات دین، یا ضروریات مذهب حقه اثنی عشری، یا اعمال و اقوالی که موجب زوال ایمان میشود که هم ظلم بدین کردند و هم ظلم بنفس و هم ظلم بغیر از مسلمین که ظالم مطلق است.

[سوره مریم (19): آیه 73] .... ص : 473

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا (73)

و زمانی که تلاوت شد بر آنها آیات شریفه قرآن که واضح و روشن و از روی منطق و دلیل است گفتند کسانی که کافر هستند برای کسانی که ایمان آوردند که کدامیک از دو فرقه فرقه کفار و فرقه مؤمنین مقام و شأن آنها بهتر است و مجالس اجتماعی آنها نیکوتر است کفار نظر باین که مال و اولاد زیاد داشتند و در مجالس

ص: 473

محترم بودند و از آن طرف بسیاری از مؤمنین فقیر و ضعیف و مورد اعتناء نبودند خداوند میفرماید:

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا آیات شریفه قرآن که مشتمل بر توحید و رسالت حضرت رسول و احوال سلف از انبیاء و مشرکین، و از معاد از مثوبات و عقوبات و دستورات اسلامی از واجبات و محرمات و غیر اینها. بیّنات بود مبین و مبرهن طبق عقل سلیم از روی دلیل و برهان.

قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا از مشرکین و کفار از روی سخریه و استهزاء نه از روی استفهام و استعلام. لِلَّذِینَ آمَنُوا که در ضعف و فقر بودند. أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ فرقه ما مشرکین و کفار و فرقه شما مؤمنین و موحدین. خیر مقاما از مال و ثروت و جاه و مقام بهتر هستیم.

وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا ندی مجالس اجتماعی است که یک عدّه ای دور هم جمع گردند. چنانچه در حق قوم لوط می فرماید: وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 28 و در اخبار تفسیر شده که در مجالس خود اخراج ریح می کردند با صدا، ولی غافل از اینکه همین اموال و اولاد باعث زیادتی عذاب و عقوبت آنها می شود چنانچه میفرماید:

أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28 و نیز می فرماید. إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 127- لذا در جواب آنها می فرماید:

[سوره مریم (19): آیه 74] .... ص : 474

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً (74)

چه بسیار هلاک کردیم پیش از این از قرن، آنها که بهتر از اینها دارایی و عنوان داشتند قرون سابقه، مثل زمان قوم نوح و نمرود و شدّاد و فرعون در زمان هود و صالح و ابراهیم و شعیب و موسی بقدری عظمت و شرافت در خود می دیدند که دعوی خدایی می کردند و بسا تمام ممالک دنیا در تصرف و تحت

ص: 474

سلطنت آنها بود خداوند بچه بلای سخت آنها را هلاک کرد بصیحه و خسف و امطار حجاره و غرق و صاعقه و امثال اینها هلاک فرمود، بر خدا مانعی ندارد که این مشرکین و کفار را باین نوع بلاها و امثال اینها هلاک فرماید، و پس از هلاکت بعذاب ابدی سخت معذب فرماید. وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ.

کم بمعنی چه بسیار است یعنی یکی و دو تا نبودند گروه گروه بودند و در اثر مخالفت انبیاء و شرک و کفر باین نوع عذابها هلاک شدند.

من قرن قرن را گفتند عبارت از صد سال است، بعضی سی سال گفتند، لکن مراد طبقات و طوائف قبل است از زمان نوح تا زمان موسی، بلکه تا زمان حضرت رسالت که اصحاب فیل بودند چون حضرتش در سال عام الفیل عالم را بنور جمالش منوّر فرمود. هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً از مساکن و ذخائر و اموال شاید هزار برابر اینها بودند. و رءیا جمال و زیبایی و خودنمایی و خوش سیمایی آنها بهتر از اینها بود.

[سوره مریم (19): آیه 75] .... ص : 475

قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75)

بگو ای رسول محترم کسی که بوده باشد در ضلالت و گمراهی، خداوند رحمن در عمر و مال و جاه و ثروت او را کشش میدهد، یعنی زیاد می فرماید، کشش دادنی.

مکرر بیان شده که این ثروت و زخارف دنیوی که کفار و فجار و ظلمه دارند و بسیار خوشحال و خشنود هستند بآنها، بلای بزرگی است بر آنها که هر قدر بتوانند ظلم و تعدی به ضعفاء روا دارند و فسق و فجور و طغیان و تعدّی و تجاوز کنند و بار گناه خود را سنگین کنند لکن بالاخره با هزار حسرت می گذارند و می روند یا ببلاهای سخت گرفتار می شوند، یا از دست آنها می رود و به نکبتهای آن دچار می شوند، یا بهلاکت و عذاب دچار می شوند.

قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ ضلالت بمعنی گمراهی و سیر در سبل شیطانی است و راه کج است اعم از کفر و شرک و عناد و خلاف و فسق و فجور و ترک واجبات و اشاعه

ص: 475

فحشاء و بی عفتی و بی حیایی و طغیان و سرکشی. فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا پس این چهار روزه دنیا را خداوند بآن ها مهلت می دهد و حکمت مهلت خدایی اموری است.

1- هر مقدار به توانند در اعمال زشت خود ادامه دهند و عذاب خود را زیاد کنند.

2- شاید در آخر عمر پشیمان شوند و موفق بایمان و اعمال صالحه گردند.

3- شاید در نسل آنها و لو بصد واسطه مؤمن صالحی پیدا شود و اگر هیچ از اینها نباشد بعذاب دنیوی یا بدست مسلمین یا بالقاء خلاف در بین خود هلاک می شوند.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

خیال می کنند که این مال و منال خیر است غافل از اینکه دنیا و نفس امّاره و شیطان سه دشمن بزرگی هستند دنیا جلوه می دهد نفس امّاره مایل می شود شیطان راه نشان می دهد.

حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً تا زمانی که مشاهده کنند آنچه را که بآنها وعده داده شده، یا عذاب و بلا- های مهلکه، و یا ساعت قیامت پس زود باشد بدانند کی است او بدترین از حیث مکان و ضعیف ترین از حیث لشکری و عده و عده و اعوان و انصار حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ که خداوند در آیات بسیار برای کفار و مشرکین و ارباب ضلالت از بلیّات دنیوی و مضرات آن و از عقوبات اخروی و عذاب های آن. إِمَّا الْعَذابَ مراد عذاب دنیوی است که بر امم سابقه نازل شد و آنها را هلاک کرد، بلکه جمیع مصائب که بآنها متوجه می شود اثر اعمال آنها است که میفرماید:

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29. وَ إِمَّا السَّاعَةَ

ص: 476

پس از آنکه زنده شوند و وارد صحرای قیامت شوند و مشاهده احوال قیامت را نمایند که یکی از اسماء قیامت ساعت است. فَسَیَعْلَمُونَ می فهمند و درک میکنند که این اموال و این عده و عده بقدر خردلی برای آنها نفع ندارد که می فرماید:

یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ شعراء آیه 88. مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً جای مؤمنین را در بهشت مشاهده می کنند و جای خود را در جهنم، و هم چنین در بلیات مهلکه دنیا که خداوند نجات میدهد مؤمنین را و هلاک می کند کفار را که در بسیاری از آیات بیان فرموده.

وَ أَضْعَفُ جُنْداً که مؤمنین با هم رءوف و مهربان و کفار یک نفر یاور و صدیق ندارد. لیس له ناصر و لا معین.

[سوره مریم (19): آیه 76] .... ص : 477

وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا (76)

و زیاد می فرماید خداوند کسانی را که در طلب هدایت هستند هدایت آنها و اعمال باقیه صالحه بهتر است نزد پروردگار از حیث ثواب و بهتر است بازگشت آنها. وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا اهتداء قبول هدایت است، یعنی کسانی که ایمان آورند و بدین حقه اسلامی هدایت شدند و پذیرفتند خداوند متعال هدایت آنها را زیاد میفرماید نظر باین که مراتب ایمان بسیار است که یک جا تعبیر می کند.

بمستقر و مستودع، یک جا بعلم الیقین عین الیقین حق الیقین، یک جا بقشر- القشر و لب و لب اللب یک جاده درجه برای ایمان گفتند بلکه اگر مقایسه کنی ایمان اضعف مؤمنین را با ایمان امیر المؤمنین علیه السّلام اگر هزار درجه گفتی کوتاهی کرده ای و درجات ایمان بمعرفت بادله عقلیه و نظر و تدبر در آیات شریفه قرآنیه و مراجعه باخبار و بیانات ائمه اطهار علیهم السّلام و تکمیل اخلاق حسنه و عبادات مقبوله و توجه بذات اقدس ربوبی نورانیت قلب زیاد می شود که فرمودند:

ص: 477

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

توفیق شامل حال او می شود استحکام دین پیدا میکند مشمول عنایات حق می شود.

وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ گفتند عمل از انسان جدا نمی شود، یعنی آثار آن که دارد در وقت نزع روح. از مال طلب اعانت می کند می گویند: ما بوارث منتقل شدیم، از اهل طلب می کند می گویند: ما تا دفن کمک می کنیم، از عمل طلب می کند میگوید من با شما هستم تا داخل بهشت یا جهنم شوی در این صورت اگر این اعمال باقیات صالحات باشند.

خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً هر چه بیشتر صالح باشد بیشتر مثوبت دارد. وَ خَیْرٌ مَرَدًّا بهتر بازگشت می شود که نامه عملش بدست راستش می آید که می فرماید:

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قُطُوفُها دانِیَةٌ کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ الحاقة آیه 19 تا 24.

[سوره مریم (19): آیه 77] .... ص : 478

أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالاً وَ وَلَداً (77)

آیا پس از این بیان می بینی کسی که کافر شد بآیات قرآن مجید و گفت هر آینه بما داده می شود مال و اولاد. أ فرأیت از راه تعجب مشاهده می کنی که پس از این همه آیات و ادلّه و حجج و بیانات واضحه که مشتمل بر مضرات شرک و کفر و عقوبات و بلیّات دنیوی و اخروی و به حس و و جدان حالات امم سابقه را درک کرده و مع ذلک.

الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا بعضی مفسرین گفتند عاص بن وایل بوده، بعضی گفتند ولید بن مغیره بوده، لکن مکرر گفته ایم که مفاد آیات عام است یعنی کسی که این صفت را داشته باشد که از روی عناد و عصبیت با این همه بیانات کافر به آیات ما باشد و منکر شود.

وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً که من بر کفر و شرک و عبادت آلهه و متابعت

ص: 478

اسلاف خود کنم هر آینه هم مال و منال پیدا می کنم و هم اولاد و هیچ گونه عقوبت و عذابی ندارم نه در دنیا و نه در آخرت همیشه خوش و خرّم هستم. و این دعوی ادعاء تمام طبقات و ملیین عالم است که خود را اهل سعادت و نجات توهم میکنند و دیگران را اهل هلاکت تصور می کنند، لکن هیچگونه مدرکی و دلیلی بر این دعوی ندارند، فقط مدرک آنها تقلید آباء و اجداد آنها است که گفتند ما متابعت میکنیم آنها را و از دین آبائی و اجدادی دست برنمی داریم.

[سوره مریم (19): آیه 78] .... ص : 479

أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (78)

آیا غیب دارد که مال و اولاد پیدا می کند، یا اینکه از خدا عهد و میثاق گرفته که باو مال و اولاد دهد.

أَطَّلَعَ الْغَیْبَ همزه استفهام است که در اصل اطلع بوده و از باب افتعال است تاء منقوط در طاء مؤلف ادغام شده و چون همزه وصل است ساقط شده و همزه استفهام بر او وارد شده و علم غیب مختص بذات اقدس ربوبی است. چنانچه صریح آیات است و احدی خبر از آینده ندارد مگر بافاضه حق و اخبار او، حتی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله خود را میفرماید:

قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ احقاف آیه 8 و نیز می فرماید:

قُلْ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ الایة جن آیه 25. أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً وحی بر تو نازل شده یا پیغمبری خبری داده که خدا عهد و میثاق داده که بکفار و مشرکین مال و اولاد عنایت بفرماید، و بر فرض اگر مال و اولاد هم بدهد برای مزید اثم و معصیت و زیادتی عذاب است. چنانچه میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178. و نیز میفرماید:

ص: 479

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28. و فتنه در اینجا بمعنی بلاء است.

- تنبیه- جمیع نعم الهیّه در دنیا از عمر و جوارح و مال و اولاد و صحت و سلامت و غیر اینها اگر بمصرف الهی صرف نعمت است، و تفضل و موجب مزید مثوبات و درجات می شود، و اگر بمصرف شیطانی و هوای نفسانی صرف شود بلاء و مصیبت است، چنانچه عکس آن هم مختلف است، اگر بلائی و مصیبتی و مرضی بر مؤمن متوجه شد کفاره گناهان و موجب ارتفاع درجات و مزید بر مثوبات است.

و اگر بر کفار و اهل ضلالت شد عقوبت دنیوی آنهاست تا رسد باخروی.

[سوره مریم (19): آیات 79 تا 80] .... ص : 480

کَلاَّ سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا (79) وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتِینا فَرْداً (80)

هرگز چنین نیست که می گوید زود باشد که می نویسم آن چه را که می گوید.

و کشش می دهید از برای او از عذاب کشش دادنی و بارث می بریم آن چه را که می گوید و میآید نزد ما تنها یک نفره.

(کلّا) یعنی آنچه خبر می داد که در آیه قبل ذکر شد که قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً چنین نیست نه مال و نه اولاد او برای او میماند. سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ در نامه عملش نوشته می شود آن چه را که میگوید که در آیه شریفه می فرماید:

ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 و در خبر داریم که حتی نفخ بآتش را مینویسند.

وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا که ابد الآباد مخلد در عذاب و آتش می شود و آخر ندارد و نجاتی از برای او نیست. وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ هر چه دارد از مال و منال و اولاد و عشیره و اسم و عنوان و عزت و ریاست می گذارد و می رود، یا بعذاب دنیوی هلاک می شود، یا بدست مسلمین کشته می شود، یا بمرگ الهی می میرد، و فقط خدا

ص: 480

میماند و بس، چنانچه میفرماید:

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26.

و نیز میفرماید:

کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص آیه 88- و می فرماید: وَ لِلَّهِ مِیراثُ- السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آل عمران آیه 180 حدید آیه 10- و غیر اینها از آیات.

وَ یَأْتِینا فَرْداً در روز قیامت که جن و انس تمام مبعوث می شوند هر فرد از افراد جن و انس تنها وارد محشر می شوند حتی فریاد وانفساه آنها بلند است نه پدر بفکر اولاد است و نه مادر بفکر فرزند و نه اولاد بفکر پدر و مادر و نه برادر بفکر برادر. بلی مؤمنین پس از نجات خود در مقام شفاعت دیگران برمیآیند از بستگان.

[سوره مریم (19): آیه 81] .... ص : 481

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81)

و گرفتند از غیر خداوند عالم خدایانی را که بوده باشند این خدایان برای آنها اسباب عزّة.

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً هر دسته یک خدایی برای خود اتخاذ کردند، یک دسته که اولین مشرکین بودند صورت هایی باسم صور انبیاء تراشیدند یا نقشه کشیدند باغوای شیطان که بآنها الغاء کرد که این انبیاء مقربان درگاه الهی هستند صورت آنها را به پرستید تا آنها در نزد خدا شفیع شوند.

یک دسته صوری به تخیل صور ملائکه پرستش می کردند، و این خیال فاسد در صوفیه هم آمد که بعض آنها گفتند باید صورة مرشد را در حال نماز در نظر گرفت.

یک دسته آفتاب پرست شدند اول طلوع آفتاب و حین غروب سجده شمس می کردند، یک دسته ماه پرست. یک دسته ستاره پرست شدند، یک دسته بت پرست، یک دسته گاو پرست، یک دسته گوساله پرست، یک دسته درخت پرست یک دسته

ص: 481

علی را خدا می دانند، و لذا تعبیر بآلهه فرموده.

لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا به توهّم و خیال این که اینها باعث شرافت و عزت آنها می شوند در دنیا حوائج آنها را برمیآورند از عمر و صحت و سلامت و سایر امور حتی در بسیاری از عوام می گویند عمر و عزت و حوائج بدست ائمه طاهرین است، می گویند:

علی عمرت دهد و امثال این ها، و غافل از این که امر خلق و رزق و اماته و احیاء و غنا و فقر و عزت و ذلت و صحت و مرض از افعال مختصه به خدای متعال است، بلی خاندان در پیشگاه الهی شفاعت می کنند و دعا می کنند و از خدا طلب میکنند خداوند هم در دنیا اجابت میفرماید و هم در آخرت.

اما غیر خاندان عصمت و طهارت که مشرکین پرستش می کنند که هیچگونه اثری و نفعی و نتیجه ای بر آنها ندارند، و این خاندان و بستگان آنها و سایر شفعاء حق شفاعت بآن ها داده می شود شفاعت میکنند.

[سوره مریم (19): آیه 82] .... ص : 482

کَلاَّ سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (82)

هرگز چنین نیست که این عبادت الهیه باعث عزت آنها شود. بلکه باعث ذلة و خاری آنها می شود، زود باشد که کافر شوند بعبادت آنها پس بوده باشند بر آنها ضد و مخالف کلا فردای قیامت موقعی که وارد می شوند در صحرای محشر و مشاهده می کنند اهوال یوم القیامة را خطاب می رسد. وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ قصص آیه 64. سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ این جمله قابل دو معنا است و بهر دو معنی در قرآن اشاره دارد، یک معنی این که مرجع ضمیر سیکفرون آلهه باشد و مرجع بعبادتهم آلهه مشرکین که آلهه آنها باشد.

دوم این که مرجع سیکفرون مشرکین باشد و مرجع بعبادتهم آلهه که مشرکین منکر میشوند که ما عبادت آنها را نمی کردیم.

ص: 482

وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا آلهه ضد مشرکین و مشرکین ضد آلهه مخالف یکدیگر و بی زار از یکدیگر، و لکن آلهه و مشرکین هر دو دسته داخل جهنم می شوند، چنان چه میفرماید:

إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ انبیاء آیه 98 و 99- اشکال- مثل حضرت عیسی و روح القدس و ملائکه داخل در آلهه هستند و این ها برای چه وارد جهنم شوند؟.

جواب- همین سؤال را از امام علیه السّلام کردند. جواب فرمودند در دو آیه بعد میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ و همین اشکال و جواب در مورد امیر المؤمنین علیه السّلام هم می آید.

[سوره مریم (19): آیه 83] .... ص : 483

أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83)

آیا نه می بینی که ما محققا می فرستیم شیاطین را بر کافرین و وادار میکنند آنها را باعمال زشت و معاصی وادار کردنی کأنه آنها را میکشند و می ربایند بسوی معاصی و طغیان و کفر و زندقه. الم یعنی البته می بینی و مشاهده میکنی به صورت استفهام بیان فرموده.

أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ ارسال شیاطین عدم حفظ و منع و جلوگیری از آنها است بمعنی این که شیطان مسلط می شود بر آنها و آنها را تحت اطاعت خود در میآورد و منشأ آن تمایل نفس است باعمال قبیحه و عقاید فاسده و صفات ذمیمه که گفتند انسان سه دشمن دارد.

1- دنیا است که خود را جلوه می دهد بالاخص امروز این زن های مکشوفه که بتمام آرایش در جامعه سیر می کنند و این عمارتهای عالیه و این زخارف دنیویه

ص: 483

و این آلات لهویه و این مناصب ظلمیه و امثال اینها.

2- نفس شهویه و غضبیه و وهمیّه که تعبیر بنفس امّاره میکنند متمایل و عاشق و فریفته آنها میشود.

3- شیاطین که راه وصله بان ها را نشان میدهد کجا برود و چه بکند تا نائل شود، و اما کسانی که دنیا در نظرشان حکم میته گندیده متعفن باشد و معرفت به مضار آن داشته باشند نفس آنها از دنیا و زخارفش منزجر می شود و شیطان راه بآن ها پیدا نمی کند، چنانچه میفرماید:

إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ نحل آیه 101 و 102 عَلَی الْکافِرِینَ و کسانی که در حکم کافرین هستند. تَؤُزُّهُمْ أَزًّا از الزام و اجبار و امثال این ها است که تعبیر می کنند باز عاج من الطاعة الی المعصیة و باغراء الی الشر و ما تعبیر کردیم به وادار و تسلط و تمام این ها بیک معنا است.

[سوره مریم (19): آیه 84] .... ص : 484

فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84)

پس عجله نکن در عذاب بر آنها این است و جز این نیست که ما شماره کرده ایم بر آنها شماره ای. فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ که عذاب بر آنها نازل شود و هلاک شوند، چنانچه بر امم سابقه نازل شد.

إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا خداوند متعال هر ذی نفسی را برای او اجلی مقرر فرموده که فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34.

بلی آجال دو قسم است حتمی و معلّقی حتمی قابل تغییر نیست و اما معلّقی قابل تغییر هست، ممکن است خداوند طول عمر عنایت فرماید یعنی مصالح و مفاسد تغییر پیدا کند مفسده ای که موجب تعجیل در اجل باشد بر طرف شود و مصلحتی که باعث طول شود ایجاد گردد، مثلا قطع رحم باعث تعجیل و صله رحم

ص: 484

باعث تطویل در اجل شود و امثال این حتی توسل به خاندان عصمت و طهارت و صدقه دفع هفتاد نوع از بلا می کند، بلکه مطلق اعمال خیریه و شریه ولی تمام این ها در علم الهی است حتی عدد نفس های انسان شماره دارد و مقدار روزی که در خبر دارد:

لا تموت نفس حتی تستکمل رزقه

ولی کلمه (عدا) دلالت می کند بر اینکه زود به پایان می رسد دنیا بقاء و ثباتی ندارد بزودی فانی میشود.

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 7 حضرت عزیر صد سال مرده بود چون زنده شد از او پرسیدند.

کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ بقره آیه 259.

و اصحاب کهف گفتند سیصد سال بخواب بودند چون بیدار شدند.

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ کهف آیه 19 و بالجمله صد سال و یک روز مساوی است فانی میشود و قیامت برپا میشود.

[سوره مریم (19): آیات 85 تا 86] .... ص : 485

یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً (85) وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً (86)

روزی که محشور می کنیم اهل تقوی را که می آیند بسوی خداوند رحمن سواره و سوق می دهیم گنهکاران را بسوی جهنم وارد میشوند وارد شدنی.

یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ صفت روز قیامت است که تمام خلق محشور می شوند و آنها سه دسته اند اصحاب یمین و اصحاب شمال و اصحاب اعراف متقین اصحاب یمین هستند و به درجات تقوی درجات آنها مختلف می شود، و مکرر گفته ایم که کلمه المتقین جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد جمیع مراتب تقوی را شامل می شود و اولین درجات تقوی مرادف با ایمان است که تقوای از عقاید فاسده و مذاهب باطله است و تمام مؤمنین را شامل میشود.

الی الرحمن در پیشگاه عظمت پروردگار خداوند مهربان. وفدا وفد سواره را میگویند که ناقه های بهشتی می آورند ملائکه بر سر قبور آنها و

ص: 485

بر آنها سوار می شوند و با عزت و شرافت آنها را وارد صحرای محشر می کنند و در طرف راست محشر آنها وارد می شوند زیر سایه عرش الهی کنار حوض کوثر پای منبر وسیله پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله زیر لوای حمد امیر المؤمنین علیه السّلام در خدمت انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی.

وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ مراد ارباب ضلالت و کفر و شرک هستند غیر مؤمن و لو اسم شیعه و مؤمن روی خود گذارند لکن از زمره مومنین خارج هستند، زیرا انکار به یکی از ضروریات دین از اسلام خارج می شود، و ضروریات مذهب از ایمان بیرون میرود، اینها را می کشند. با زنجیرها و غلهای آتشی و با تازیانه های آتشی می رانند.

إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً بعد از اینکه در طرف یسار محشر با شیاطین و کفار جن آنها را نگاه میدارند و حجة را بر آنها تمام می کنند و نامه های آنها را به دست چپ از عقب سر به آنها می دهند و صورت های آنها را به عقب سر برمیگردانند.

[سوره مریم (19): آیه 87] .... ص : 486

لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87)

مالک نمیشوند شفاعت را مگر کسی که گرفته باشد نزد خداوند رحمن عهد و پیمانی:

لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ نه کسی آنها را شفاعت میکند به هر جا پناه به برند آنها را راه نمیدهند و قابلیت شفاعت ندارند. و نه می توانند شفاعت اتباع و اولاد و بستگان خود را بکنند.

إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً که خداوند هم قابلیت شفاعت بآن ها داده که شفعاء روز قیامت آنها را شفاعت کنند، و هم اجازه شفاعت بآن ها داده که شفاعت اهل و اولاد و رفقاء و بستگان و اتباع خود را کنند، و این عهد و پیمان مخصوص اهل ایمان است، زیرا شفعاء روز محشر انبیاء و اوصیاء و قرآن و مؤمنین هستند

ص: 486

که هر مؤمنی پس از نجات حق هفتاد نفر را دارد که شفاعت کند، و شفاعت عامه مخصوص بحضرت رسالت و صدیقه طاهره و ائمه اطهار علیهم السّلام است که حدی بر آن ها قرار نداده هر کس را بخواهند شفǘ٘ʠمی کنند، و آنها غیر مؤمنین و دوستان خود را شفاعت نمیکنند، و شفاعت خاصّه شفاعت سایر شفعاء است کسانی که بآنها خدمت کردند و منتسب شدند. قرآن کسانی که تلاوت کردند و به دستورات آن عمل کردند، ایام مثل شهر رمضان لیالی متبرکه هر که را که در آنها عبادت کردند و به وظایف آن عمل کردند، اطفال مؤمنین پدر و مادر خود را، مؤمنین عیال و فرزندان و کسانی که بآنها احسان کردند، علماء کسانی که احترام آنها را نگاه داشتند و بآنها خدمت کردند و به دستور آنها عمل کردند.

و از امور مهمه این است که جمیع این شفعاء حق مخاصمه هم دارند کسانی را که به آنها ظلم کردند و مخالفت کردند و حق آنها را مراعات نکردند.

ویل لمن کان شفعائه خصمائه.

[سوره مریم (19): آیه 88] .... ص : 487

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88)

و گفتند خداوند رحمان اخذ ولد کرده، این جمله شامل تمام مشرکین و یهود و نصاری و غیر این ها میشود، زیرا مشرکین ملائکه را دختران خدا گفتند، یهود آدم را ابن اللَّه گفتند. نصاری عیسی را ابن اللَّه دانستند. بنی اسرائیل و اهل کتاب گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم و به تمام این ها در قرآن مجید بیان شده.

أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً اسری آیه 42- فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ صافات آیه 149 و غیر اینها از آیات، و اما اهل کتاب. وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30 وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 21 چون در این توریة رایج آدم را

ص: 487

ابن اللَّه دانسته.

و بالجمله این ها از حیث معرفة اللَّه از جهات بسیاری ناقص هستند.

1- خدا را جسم می دانند و در بهشت آمد برای تفریح و آدم و حوی چون عریان بودند و از شجره عقل اکل نموده بودند و شعور پیدا کرده بودند رفتند مخفی شدند در عقب درختی که خدا آنها را نبیند، خدا فهمید به ملائکه فرمود اینها از شجره عقل تناول کردند و عقل پیدا کردند فردا می روند و از درخت حیات تناول می کنند و یک خدای می شوند مثل ما، و یک شمشیر آتش بار دور درخت حیات قرار داد و به ملائکه فرمود آنها را از بهشت بیرون کنند.

2- خدا را جاهل می دانند که خبر نداشت که آنها از درخت عقل تناول کرده پس از مخفی شدن آنها خبردار شد.

3- خدا را عاجز می دانند که اگر از درخت حیات تناول کنند یکی می شوند مثل ما.

4- مشرک میشوند که مثل بر خدا قائلند.

[سوره مریم (19): آیه 89] .... ص : 488

لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا (89)

هر آینه به تحقیق آمده اید به چیز بسیار منکری. ادّبه معنی فضیح شنیع منکر عظیم است.

لَقَدْ جِئْتُمْ به تقدیر جمله خطاب به پیغمبر که به آنها که هر آینه آمده اید روی این عقیده فاسده که از برای خدا ولد قائل شده اید و این قول و عقیده شیئا ادا بسیار منکر است، بلکه در جمیع قبایح عقلیه قبیحی بدتر و زشت تر و شنیع تر و فضیح تر از این عقیده و قول نیست، زیرا خداوند متعال یکی از صفات سلبیه او این است که مرکب از اجزاء نیست.

(نه مرکب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق)

ص: 488

و ترکیب سه قسم ترکیب داریم، ترکیب خارجی مثل عالم اجسام که مرکب از اجزاء خارجیه، و این اجسام سه نحو احتیاج لازم دارد هر جزء احتیاج بسایر اجزاء دارد و مرکب احتیاج به جمیع اجزاء دارد و مرکب و اجزاء احتیاج به مرکب بالکسر دارند و احتیاج از لوازم امکان است و با وجوب وجود مناسبت ندارد و ترکیب عقلی که در انواع است که مرکب از جنس و فصل است که می گویی نوع انسان مرکب از حیوان و ناطق و جنس بدون فصل موجود نمی شود و فصل در تشخص محتاج به جنس است.

(هیولا در بقاء محتاج صورت تشخص کرد صورت را گرفتار)

و ترکیب و همی که در عالم مجردات عالم عقول و نفوس باشند که نه ترکیب خارجی دارند و نه ترکیب عقلی، بلکه وهمی دارند که مرکب از وجود و ما هیه هستند و ماهیة حد وجود است و ذات اقدس محدود نیست صرف وجود است غیر متناهی.

(ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتحدا هویة).

[سوره مریم (19): آیه 90] .... ص : 489

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90)

نزدیک است که آسمانها از هم به پاشند از این قول و زمین شکافته شود و کوه ها ریز ریز گردد.

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ تنبیهان 1- این که خداوند عالم تمام آسمان ها و زمین را برای انسان خلق فرمود.

خلق لکم ما فی السموات و ما فی الارض.

2- این که تمام مخلوقات حتی جمادات و نباتات شعور و ادراک و معرفت دارند.

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 44

(جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

ص: 489

و چون انسان فاسد شد و فسادش عظیم شد تمام این ها از هم پاشیده میشود اگر حفظ الهی نباشد، و چون این قول و اعتقاد در اعلا درجه فساد بود نزدیک بود که اینها از هم پاشیده شوند خداوند برای یک جماعت مؤمنین موحدین آنها را نگاهداری کرده، چنانچه در روز عاشورا پس از شهادت سید الشهداء علیه السّلام انقلاب در عالم افتاد بادهای مخالف وزیدن گرفت هوی تیره و تار شد قرص خورشید گرفته شد زمین لرزید.

از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردند که چرا در رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام و صدیقه طاهره و حضرت مجتبی این انقلاب نشد و در شهادت ابی عبد اللَّه اتفاق افتاد؟ فرمود:

تا روز عاشورا از این پنج آل عبا و لو یک نفر باقی بود و پس از شهادت او احدی از این پنج نفر نبودند.

وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ که در خبر دارد.

لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها.

وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا و لذا تعبیر به تکاد کرد که اگر حجت، خدا و مؤمنین نبودند مسلما اتفاق افتاده بود، برای آنها حفظ شد.

[سوره مریم (19): آیه 91] .... ص : 490

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91)

اینکه به خوانند و دعوی نمایند که از برای خداوند رحمان ولد هست.

توضیح آنکه اصول دین مقدس اسلام و دین حق پنج است، توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد. و اصل اولی توحید است و از برای توحید مراتب پنجگانه است، توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری، و اصل اولی توحید، توحید ذاتی است.

و قول به اینکه از برای خداوند رحمان ولد هست انکار توحید ذاتی است، و این در باب کفر و شرک از انکار سایر مراتب توحید درجه اعلای کفر و شرک است

ص: 490

و نیز کفر و شرک و سایر عقاید فاسده و معاصی همین نحوی که آثار دنیوی و اخروی برای صاحب خود دارد قلب را سیاه میکند توفیق را سلب میکند اصابه مصائب می شود، شیطان تسلط پیدا میکند بعد از رحمت می آورد موجب نزول بلا میشود بعقوبت اخروی معاقب میشود همین نحو در خارج هم آثاری دارد و این انکار توحید ذاتی که بیانش در آیه قبل شد که موجب تجسّم و ذی اجزاء و احتیاج می شود، قول باین که از برای او اولاد است اعلا درجه کفر و شرک و این اقتضاء دارد که آسمانها پاره پاره شود و زمین شکاف بردارد و کوه ها از هم پاشیده شود به نحو اقتضاء، لذا در آیه قبل بلفظ تکاد تعبیر فرمود که اگر حفظ الهی و نگاهداری او نبود مقتضی اثر خود را می بخشد حفظ او مانع از تأثیر شده لذا میفرماید:

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً که این دعوی اقتضای این آثار را دارد، و این حفظ الهی نه برای عنایت بآن ها است، بلکه جهات دیگری دارد یکی آنکه شاید این ها موفق به توبه شوند و از این عقیده برگردند، دیگر آنکه شاید در نسل آنها و لو به هزار واسطه مؤمن پیدا شود، دیگر بواسطه وجود امام و مؤمنین و بقاء دین تا دامنه قیامت و اطفال رضیع و امثال این است.

[سوره مریم (19): آیه 92] .... ص : 491

وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (92)

و سزاوار نیست از برای خداوند رحمان اینکه بگیرد ولد و بچه پیدا کند، زیرا اخذ ولد متوقف بر این است که زن اختیار کند.

زن خدا کیست که آدم را زاییده باشد، یا ملائکه را زایش کند، و نیز متوقف بر این است که این اولادها در ابتداء وجود کوچک باشند و شیر خوار باشند تا رشد کنند، و یا بگویند العیاذ باللّه خودش زائیده پس او زن است و شوهر او کی است.

بعلاوه لوازمی که در آیه قبل اشاره شد که موجب ترکیب و تجسیم و احتیاج و حدوث و امکان است، و از وجوب وجود می افتد، مسئلة اختلافی است بین

ص: 491

حکما و متکلمین و لسان آیات و اخبار در اثبات وجود واجب الوجود، حکماء از راه وجوب و امکان وارد شدند که هر ممکنی وجود و عدم نسبت باو مساوی است اگر علت تامه بر وجودش باشد موجود می شود و الا معدوم است و چون موجودات در عالم هست البته باید منتهی شود بواجب الوجود، و لکن این طریق باطل است، چون اطلاق علت بر خداوند غلط صرف است، زیرا انفکاک معلول از علت محال است.

و کان اللَّه و لم یکن معه شی ء بعلاوه موجب سلب اختیار و قدرت می شود، و طریقه متکلمین از راه قدم و حدوث وارد شدند که حادث مسبوق بعدم است و وجودش احتیاج بموجد و محدث دارد تا منتهی شود بقدیم، و این طریق هم خالی از اشکال نیست، زیرا اثبات قدم اثبات وجوب وجود نمی کند، چنان چه گفتیم که علت و معلول از یکدیگر انفکاک ندارند، و اگر علت قدیم باشد معلول هم قدیم است با اینکه مسلما معلول با امکان مرادف است اثبات وجود نمیکند، اما طریقه آیات و اخبار از راه اثر و مؤثر است که هر اثری محتاج بمؤثر است تا منتهی شود بواجب که احتیاج بمؤثر نداشته باشد لذا میفرماید:

وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ واجب الوجود بالذات أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً

[سوره مریم (19): آیه 93] .... ص : 492

إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (93)

نیست هر کس که در آسمانها است که ملائکه باشند، و در زمین که جن و انس باشند مگر اینکه در پیشگاه خداوند طوق عبودیت بر گردن دارد.

إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ مراد ذوی العقول است پس مثل کرات جویّه و کواکب خورشید و ماه و ستارگان خارج از این عنوان هستند، و الا تعبیر به ما فی السموات می فرمود. و الارض که جن و انس باشند، پس مثل جمادات و نباتات و حیوانات خارج هستند.

إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ فردای قیامت تمام در پیشگاه عرش اعظم حاضر می شوند.

ص: 492

عبدا که با خضوع و خشوع و تحت فرمان ربوبی و محکوم بحکم پروردگاری با ذلّت و خفت و خواری وارد میشوند، و اعتراف بعبودیت حق دارند.

عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77 و نیز میفرماید:

وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ نمل آیه 89- و فرزندی پسر یا دختر عنوان عبدیت نسبت به پدر ندارند، بلکه آزاد هستند، بلی اگر پدر آن خود عبد غیر باشند اولاد آنها هم عبد مولای هستند نه عبد پدر، و لو واجب باشد بر اولاد اطاعت پدر و مادر و برّ بآن ها، و حرام باشد عقوق و مخالفت آنها، و لو در خبر باشد

انت و مالک لابیک

ولی عبد نیست، پس ملائکه عنوان بنات اللَّه بر آنها کفر، و عزیر و عیسی و آدم تمام عبد ذلیل الهی هستند، و عنوان عبودیت بالاتر است از مقام رسالت، در تشهد می گویی اشهد ان محمّدا عبده و رسوله عبودیت را مقدم بر رسالت ذکر میکنی، لکن امروز جامعه اکثر، بلکه صد هشتاد خود را از تحت عبودیت حق خارج کردند و خود را آزاد می دانند و هر فسق و فجوری را که هوای نفس مایل باشد مرتکب میشوند.

[سوره مریم (19): آیه 94] .... ص : 493

لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (94)

هر آینه بتحقیق ما احصاء کرده ایم آنها را و شماره کرده ایم شماره کردنی اشاره باین که علم الهی احاطه کرده بجمیع افراد ملائکه و جن و انس مؤمن و کافر عادل و فاسق قاصر و مقصر مطیع و عاصی کوچک و بزرگ مرد و زن و تمام آنها در دفتر الهی ثبت و بتمام اعمال آنها و افعال آنها و اقوال آنها و نفس های آنها در پیشگاه الهی شماره دارد.

مسئلة- در موضوع علم الهی بین حکماء قدیم اختلاف شدید است بالغ بر بیست و دو قول که ما در مجلد اول کلم الطیب در باب صفات متعرض شده ایم.

و قیل لا علم له بذاته- و قیل لا یعلم معلولاته الی آخر مزخرفاته، و تحقیق کلام این است که علم از صفات ذاتیه است و عین ذات است و گفتیم که ذات

ص: 493

اقدس ربوبی حق صرف الوجود است و محدود نیست غیر متناهی است ازلا و ابدا زیرا حد از لوازم ماهیة است و خداوند ماهیة از برای او نیست، چنان چه گذشت که موجب ترکیب میشود، و گفتیم صفات ذاتیه عین ذات است، و چون وجود غیر متناهی است جمیع مراتب وجود را دارا است. و صفات ذاتیه مراتب وجود است، علم مرتبة من الوجود، قدرة حیات عصمت کبریایی و سایر صفات ذاتیه که برگشتش باین ها است، و این صفات هم غیر متناهی است و غیر محدود، زیرا اگر محدود باشد وجود محدود میشود و از وجوب وجود خارج می شود و مستلزم امکان و احتیاج و ترکیب است، لذا میفرماید:

لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا و این اختصاص بآنها ندارد جمیع موجودات امکانیّه همین نحو که در تحت قدرت او است، مکشوف و معلوم نزد اوست ازلا و ابدا.

[سوره مریم (19): آیه 95] .... ص : 494

وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً (95)

تمام ملائکه و جن و انس محشور می شوند و می آیند در روز قیامت در پیشگاه احدیت تک تک و فرد فرد، بلی بعد از بعث و حشر و ورود در محشر مؤمنین از جن و انس و ملائکه در طرف یمین عرش مجتمع می شوند و کفار جن و انس در طرف یسار و در یک آن قیامت بر پا میشود.

وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79. و کلهم مرجع ضمیر هم ملائکه و جن و انس ذوی العقول. آتیه یعنی در محضر پروردگار برای سؤال و رسیدگی بحساب هر یک و جزای عمل آنها.

یَوْمَ الْقِیامَةِ که طول پنجاه هزار سال است.

تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ معارج آیه 4 فردا تنها منفرد ناصر و معینی ندارند و خبر از حال یکدیگر ندارند، نه پدر خبر از اولاد و نه اولاد از پدر هر یک بفکر خود هستند.

ص: 494

[سوره مریم (19): آیه 96] .... ص : 495

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (96)

بدرستی که کسانی که ایمان آورده بودند و اعمال صالحه بجا آورده بودند خداوند رحمان زود باشد که قرار دهد از برای آنها مودت و محبت دوستی و وداد مؤمنین در دنیا یکی از امور مهمه اسلام است و آیات شریفه در قرآن در این باب بسیار است.

و بالعکس بغض و عداوت کفار و معاندین هم یکی از امور مهمه اسلام است، اما نسبت به خاندان نبوت ائمه اطهار از ارکان ایمان است حتی سؤال شد از امام علیه السّلام.

که هل الحب و البغض من الایمان جواب فرمود:

هل الایمان الا الحب و البغض

نفس دوستی این خوانواده و بغض اعداء آنها جزو عقاید است که بدون آن از ایمان خارج میشود، و اما آثار حب و بغض از فروع مهمه واجب است، که گفتند فروع دین ده است.

صلاة زکاة خمس صوم حج جهاد امر بمعروف نهی از منکر تولی تبری و اجر رسالت است.

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22 و نیز فرمود قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ سبأ آیه 46- و اما مودة مؤمنین و بغض اعداء دین، آیات بسیاری در تأکید آن داریم. و بالعکس بغض مؤمنین و مودت کفار و معاندین نهی اکید در آیات شریفه است، و در خبر داریم

من احب حجر احشره اللَّه معه

فردای قیامت مؤمنین با هم محشور میشوند در بهشت.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا و کفار و اهل عذاب در جهنم با هم محشور می گردند که گفت

حشر محبان علی با علی است حشر محبان عمر با عمر.

ص: 495

[سوره مریم (19): آیه 97] .... ص : 496

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (97)

پس جز این نیست که ما سهل و آسان کردیم قرآن را بزبان تو برای اینکه بشارت دهی به این قرآن اهل تقوی را و انذار فرمایی باین قرآن قوم شدید- الخصومه را.

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ به زبان عرب آن هم با کمال فصاحت و بلاغت، زیرا شخص نبی صلّی اللَّه علیه و اله افصح عرب بود و فصاحت و بلاغت قرآن هم از قدرت بشر بیرون است و از معجزات قرآنی است.

لتبشّر به به این قرآن مجید المتقین اهل تقوی را به جمیع مراتب تقوی از شرک و کفر و ضلالت و معاصی کبار و صفات خبیثه و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه با بشارت ها از تفضلات الهی بآن ها در دنیا و حین الموت و در قبر و عالم برزخ و از اهوال قیامت و به دخول در بهشت و نجات از مهالک و خلود در بهشت و نعم بهشتی که سر تا سر قرآن مشتمل بر جمیع این بشارت ها است بر مؤمنین و صلحاء و اتقیاء.

وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا به آنها انذار از بلاهای مهلکه دنیویه و عقوبات حین النزع و در قبر و برزخ و اهوال قیامت و دخول نار، و انحاء عذاب و خلود در آنها، و قوم لد کسانی که خصومت آنها شدید است، ولّد جمع الدّ است، مثل کفار قریش که چه اندازه با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و با مسلمین خصومت کردند و اذیت نمودند، چه در مکه، و چه در طائف و چه در مدینه، و قوم یهود که اعلا درجه خصومت را تا کنون با مسلمین اعمال می کنند که در قرآن میفرماید:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا الایة مائده آیه 82- و امروز در این متجددین بسیار مشاهده می شود نسبت بمؤمنین و اهل تقوی و ظلمه نسبت بضعفاء.

[سوره مریم (19): آیه 98] .... ص : 496

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً (98)

ص: 496

و چه بسیار هلاک کردیم ما قبل از این از قرن های سابقه آیا حس می کنی از آنها احدی را، یا می شنوی برای آنها صدای ضعیفی.

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب و فرعونیان و امثال آنها. هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ به حواس خمسه ظاهره باصره سامعه شامه ذائقه لامسه. أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً رکز صدای خفیفی است که تعبیر به ناله می کنیم. این مشرکین و کفار بترسند از این نوع مشاهده ها و دست از شرک و کفر و ظلم و اذیت و خصومت بردارند، لکن هیهات با این قساوت قلب و سیاهی دل و تقلید از آباء و عناد و عصبیت اینها هدایت شوند، بلکه در قرآن می فرماید:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84- وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ- الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً فاطر آیه 37.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة مریم و الحمد للَّه رب العالمین و صلّی اللَّه علی محمّد و اله الطاهرین المعصومین و یتلوه ان شاء اللَّه المجلد التاسع من ابتداء سورة طه.

ص: 497

I

هدایت به بالای صفحه